به مناسبت ایام شهادت مظلومانه دخت نبی مکرمه اسلام حضرت زهرا سلام اللّه علیها مراسم سوگواری در تاریخ ۱۰ / اسفند / ۱۳۹۵ با سخنرانی حجت الاسلام کاشانی در بیت آیت اللّه صدیقی برگزار گردید،مشروح جلسه تقدیم می گردد:
- ظلم و کوتاهی خودیها تلخترین درس فاطمیّه
- تفاوت صحنهی فاطمیّه و صحنهی کربلا
- بیبصیرتی بزرگان بنی هاشم
- دستور پیامبر (صلوات الله علیه) در حفاظت از جان حسنین (علیها سلام)
- ناراحتی حضرت زهرا (سلام الله علیها) از بنی هاشم
- جواب امیر المؤمنین (علیه السّلام) به پیشنهاد بزرگ بنی هاشم در مورد تشییع حضرت زهرا (سلام الله علیها)
- فلته بودن سقیفه از نظر خلیفهی دوم
- علّت اعتراف خلیفهی دوم به فلته بودن سقیفه
- علّت مجبور شدن خلیفه به اعتراف در مورد فلته بودن سقیفه
- خشونت خلیفهی دوم و نارضایتی مردم از حکومت او
- وادار شدن خلیفه به قبول فلته بودن سقیفه به دلیل افشاگری زبیر
- توجیه خلیفه در مورد علّت پیش آمدن سقیفه
- علّت عدم انتخاب خلیفهی بعد توسّط خلیفهی دوم
- نقد امیر المؤمنین (علیه السّلام) نسبت به خلافت رسیدن خلیفهی دوم
- استناد کردن شیعه به فلته بودن سقیفه با افشاگری زبیر
- گلایهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) در مورد یاری نکردن بنی هاشم
- صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) قبلهی آمال ولایتمداران
- درخواست کمک حضرت زهرا (سلام الله علیها) از انصار و رد کردن این درخواست توسّط آنها
- گریهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) نشانهی عدم رضایت ایشان
- حفاظت از حسنین علّت مقابله نکردن امیر المؤمنین (علیه السّلام) در ماجرای هجوم به خانه
- صبر امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای حفظ دین
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
ظلم و کوتاهی خودیها تلخترین درس فاطمیّه
فاطمیّه برای ما درسهای زیادی دارد ولی یکی از تلخترین و عبرت انگیزترین آنها ظلم و کوتاهی خودیها است. همزمان با عدم بیعت امیر المؤمنین (سلام الله علیها) شیعه و سنّی در این هیچ اختلافی ندارند که سعد بن عباده اوّلا و آخراً بیعت نکرد ولی کسی جرأت نکرد به در خانهی او نزدیک بشود. قریب به ده سال به عنوان مخالف رسمی حکومت بود، هیچ تهدیدی متوجّه سعد بن عباده نبود چون خزرجیان پشت سر او بودند و وقتی هم که خواستند او را بکشند کسی جرأت نکرد قتل او را بر عهده بگیرد؛ لذا گفتند: او را جنیان کشتند. یکی از تلخترین درسهای فاطمیّه، ظلمی است که خودیها خواسته بعضی از بنی هاشم به امیر المؤمنین (علیه السّلام) کردند.
تفاوت صحنهی فاطمیّه و صحنهی کربلا
وقتی بخواهید مظلومیّت امیر المؤمنین (علیه السّلام) را ببینید یک سر به کربلا بزنید؛ البتّه عظمت کربلا از یک جهت دیگر هم کمتر است؛ چون کربلا صحنهی جنگ است و ماجرای فاطمیّه صحنهی سیاسی است. در صحنهی سیاسی کار پیچیدهتر است. شما در صحنهی کربلا نمیبینید قبل از اینکه انصار شهید بشوند، بنی هاشم میدان بروند و ابداً نمیبینید زینب کبری به میدان برود. امّا در ماجرای صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) یک نفر به میدان میرود و آن هم اشرف موجودات عالم، صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) است.
بیبصیرتی بزرگان بنی هاشم
بعضی از نزدیکان بیبصیرتی را به حدّ اعلی رساندند. اگر یقین داشتند جریانی که میخواستند حمله بکنند بنی هاشم از آل پیغمبر حمایت میکند ابدا جرأت نمیکردند یک چنین کاری را بکنند. منتها انصار عقب کشیدند، چون میدانستند که در این جریان سیاسی شکست دو طرف باخت است و چیزی به دست آنها نمیآید لذا عقب نشستند. قریش هم که نمیتوانستند روز اول بنی امیّه را سر کار بیاورند، باید افراد خاکستریتری میآوردند پیروزمندانه نشستند. عدّهی معدود طرفداران امیر المؤمنین هم توان نقشآفرینی نداشتند چون از خواص نبودند سلمان فارسی بود که در ادبیات سیاسی آن روز جایگاه نداشت، مقداد و عمار سیاه چرده بودند، جایگاه قدیم قومی نداشتند، ابوذر هم اعرابی بود اینها هیچ کدام از آن خواصّی که بتوانند در عرصهی سیاست ورود بکنند نبودند و اگر اینها میخواستند دست به شمشیر بزنند امیر المؤمنین (علیه السّلام) و حسنین (علیهم السّلام) کشته میشدند.
دستور پیامبر (صلوات الله علیه) در حفاظت از جان حسنین (علیها سلام)
هم از خود امیر (سلام الله علیها) و هم از پیامبر اکرم (صلوات الله علیه) روایت داریم که حسنین (علیهم السّلام) را باید حفظ بکنیم. اگر درگیری اتّفاق میافتاد و حسنین (علیهم السّلام) کشته میشدند اصلاً هدایت منقطع میشد.
ناراحتی حضرت زهرا (سلام الله علیها) از بنی هاشم
لذا کار برای امیر المؤمنین خیلی سخت بود. فقط بنی هاشم میتوانستند اینجا ورود بکنند و دفاع بکنند از همهی بنی هاشم یک نفر قدمی برداشت که إنشاءالله به آن میپردازیم و بلکه متأسّفانه بیبصیرتی را به حدّ اعلی رساندند. شیخ مفید روایت میکند میگوید: یک روز یکی از بزرگان بنی هاشم حالا اسم نمیبرم خواست به عیادت بیبی بیاید، محرم بیبی بود گفتند: «إِنَّهَا ثَقِیلَهٌ»[۴] وضع بیبی وخیم است و نمیپذیریم، او را محرم حساب نکردند.
جواب امیر المؤمنین (علیه السّلام) به پیشنهاد بزرگ بنی هاشم در مورد تشییع حضرت زهرا (سلام الله علیها)
او رفت و یک پیغام به امیر المؤمنین رساند که من خبر دارم که فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) اوّلین کسی است که به پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) ملحق میشود؛ پیشنهاد من این است که مهاجر و انصار را دعوت بکنیم در تشییع او شرکت بکنند، هم فوز و فضیلتی و فیضی از این مجلس ببرند، هم باعث جمال و زیبایی دین بشود، تنشزدایی بشود، آشتی ملّی بکنیم. تنش را برطرف بکنیم. بگذار دیگر این را تمام بکنیم. آدم نمیتواند بگوید اینجا خیانت است یا اوج بیبصیرتی است. حضرت پیغام رساندند به فلانی پیغام برسانید که: «إِنَّ فَاطِمَهَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) لَمْ تَزَلْ مَظْلُومَهً» فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) «لَمْ تَزَلْ» مظلومه بود، چه میگویی که آشتی بکنیم، تنش را کم بکنیم. وقتی باطل سینهی خود را سپر کرده است، هر کاری دوست داشته است کرده است، قدمی هم کوتاه نمیآید برای چه ما کوتاه بیاییم؟! برای اینکه حقّ و باطل مغشوش بشود، حق معلوم نشود؟! این چیست که میگویی آشتی راه بیندازیم؟! «مِنْ حَقِّهَا مَمْنُوعَهً … لَمْ تُحْفَظْ (ما رعی) فِیهَا وَصِیَّهُ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)» وصیت پیغمبر در مورد او رعایت نشد. بلکه «وَصَّتْنِی بِسَتْرِ أَمْرِهَا» این را هم به تو بگویم: -به آن بزرگ بنی هاشم فرمود- خود صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) دستور داده است که باید پنهان باشد. بعضیها همراهی نکردند، صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) مجبور شد پا به عرصه بگذارد.
فلته بودن سقیفه از نظر خلیفهی دوم
یک مثالی برای شما بزنم که شما بدانید چقدر حضرت غریب است. یک نفر از افراد بنی هاشم چند قدمی با امیر المؤمنین همراهی کرده است، ۱۴۰۰ سال است اثر داشته است. خیلی هم بچّهی پیغمبر نبوده است. شما میدانید خلیفهی دوم راجع به سقیفه از عبارت فلته استفاده کرده است؛ فلته به چه چیزی میگویند؟ فلته به این میگویند که شما ناگهان یک کار شتابزدهای انجام بدهی، بعد خراب بشود. بعد بگویی: دیدید چه شد؟! زودی عمل کردیم پشیمان شدیم. باید بیشتر دقّت میکردیم. شما میدانید تمام منابعی که راجع به سقیفه بحث کردند گزارش خلیفهی دوم را دارند بیان میکنند. طبری و بخاری و مسلم و آثار تاریخی همه و بلکه ۹۹ درصد کتبی هم که ما شیعهها داریم، همهی آنها دارند گزارش او را نقل میکنند و در آن گزارش او سقیفه را فلته، شر قلمداد کرده است؟ چرا؟ کدام حکومت، کدام بانی انقلابی میآید بگوید این انقلاب ما بانی شر بود، چرا گفته است؟
علّت اعتراف خلیفهی دوم به فلته بودن سقیفه
چه چیزی او را وادار کرده است که از این لفظ استفاده بکند؟ یک نفر یک کم یک مقدار ولایت مداری کرد روی جبههی باطل اثر گذاشت عکس العمل نشان دادند مجبور شدند بخشی از آن را قبول بکنند. همهی منابع را ببینید همینطور است در صحیح بخاری -که من میخواهم چند دقیقهی آن را برای شما عرض بکنم- اینطور است که در مکّه بودند که عبد الرّحمن بن عوف که تئوریسین سقیفه است آمد به خلیفه گفت که: یک فلانی است، این طرف و آن طرف مینشیند میگوید: اگر فلانی از دنیا رفت با فلانی بیعت میکنیم. نگاه بکنید در صحیح بخاری مدام فلان و فلان آمده است. برآشفته شد احساس خطر کرد؛ گفت: همین الآن میروم صحبت میکنم.
خوب بلا تشبیه در یک کشوری یک شبههای مطرح میشود که اوّل رأس مملکت نمیرود حرف بزند؛ چه شد که ترسید؟ به او گفتند: اینجا مکّه است، از اقطار اسلام برای حج به اینجا آمدند. اقلاً تا مدینه را صبر بکن. گفت: دیر است -متن صحیح بخاری را دارم عرض میکنم- دیگر به او مشورت دادند که نمیشود این را جمع کرد شما بروید بخواهی یک حرفهایی بزنی نمیشود صبر بکن؛ به مدینه رسید، هنوز لباسهای خود را عوض نکرده بود که به خانه برود، یک سخنرانی راه انداخت. گفت: شنیدم این طرف و آن طرف یکی مینشیند میگوید: فلانی مینشیند میگوید: اگر فلانی بمیرد با فلانی بیعت میکنیم. بعد هم اینطور گفته است که «إِنَّمَا کَانَتْ بَیْعَهُ أَبِی بَکْرٍ فَلْتَهً» آن فلان گفته است: بیعت با خلیفهی اوّل فلته بود یعنی ناگهانی امّت یک کاری را پذیرفت که آخر و عاقبت آن را میبینید.
علّت مجبور شدن خلیفه به اعتراف در مورد فلته بودن سقیفه
بعد خلیفهی دوم گفت: «أَلاَ وَ إِنَّهَا قَدْ کَانَتْ کَذَلِکَ» فلته را پذیرفت گفت: بله همینطور است. «وَلَکِنَّ اللَّهَ وَقَى شَرَّهَا» خدا جلوی شرّ آن را گرفت، یک بار دیگر اگر کسی بخواهد «عَنْ غَیْرِ مَشُورَهٍ مِنَ المُسْلِمِینَ» باید او را بکشید. چه چیزی باعث شده است که خلیفهی دوم یک چنین حرفی راجع به خلیفهی اوّل بزند؟ شما میدانید برادران اهل سنّت ما یا این وهابیها میگویند اگر کسی یکی از اصحاب را کم شجاع بودن وصف بکند، «مَن وَصفَهُم بِالجُبن أو قِلَّهِ العُلم» یا مثلاً بگوید خیلی مجتهد نبود، قلّت علم داشته است، خیلی باسواد نیست. این را باید شلاق بزنید این توهین است. خوب چطور در حضور همهی حاضران سر منشأ خلافت خود را میگوید فلته است، خدا از شرّ آن جلوگیری کرد. چه شده است، چه اتّفاقی افتاده است؟ آن فلان چه کسی بود که اینطور اینها را به لرزه درآورد.
خشونت خلیفهی دوم و نارضایتی مردم از حکومت او
خوب واقعیت این است که حکومت خلیفهی دوم به خاطر خشونتهای بیحدّ و حصر خود، برای رفتار فرا قانونی خود… در موردی تصمیم میگرفت به یک نفر چهارصد ضربه شلاق بزند و میزد. کسی را حدّ شراب خواری زدند پیغام فرستاد: زدید یا نه؟ گفتند: زدیم. گفت: به نظر من باید یک دور دیگر بزنید! نیازی نمیدید که اصلاً بخواهد مطابق قانون جزا و اینها عمل بکند. این خشونتی که طولانی شد، ده سال طول کشید، مردم را ناراضی کرده بود؛ یک نفر از فرصت استفاده کرد، این طرف و آن طرف که مینشست -اصلاً هم حکومت خلیفهی دوم را نقد نمیکرد- میگفت: إنشاءالله ایشان که از دنیا برود ما میرویم با علی بیعت میکنیم. انساب الانشراف بلاذری را اگر ببینید میگوید: زبیر هر جا مینشست میگفت: دیدید چه شد؟ الآن در فشار هستید؟ به یاد دارید چقدر میگفتند این کار را نکنید. اگر این بمیرد ما با علی بیعت میکنیم. آن فلانی که میگفت زبیر بود و آن فلانی که با او بیعت میکنیم در روایت اینها مثل انساب الاشراف بلاذری و دیگران امیر المؤمنین (علیه السّلام) بود.
وادار شدن خلیفه به قبول فلته بودن سقیفه به دلیل افشاگری زبیر
زبیر از بنی هاشم است. یعنی جایگاه اجتماعی دارد. این یک نفر که حرف زد، یک نفر از خواص که حرف زد کاری کرد که خلیفهی دوم مجبور شد واکنش نشان بدهد. بعد بخشی از انتقاد را پذیرفت برای اینکه افکار عمومی را آرام بکند.گفت: بله فلته بود. امّا بگذارید من تعریف بکنم چرا ما مجبور شدیم یک چنین اشتباهی را بکنیم.
توجیه خلیفه در مورد علّت پیش آمدن سقیفه
گفت: وقتی پیغمبر از دنیا رفت «أَنَّ الأَنْصَارَ خَالَفُونَا … بِأَسْرِهِمْ»[۵] همهی انصار با ما مخالفت کردند به سقیفه رفتند. «وَ خَالَفَ عَنَّا عَلِیٌّ وَ الزُّبَیْرُ» علی و زبیر هم با ما مخالفت کردند، باقی مهاجران با ما بودند. بعد گفت ما به سقیفه رفتیم و چه شد و چطور بیعت گرفتیم. «أَنَّ الأَنْصَارَ خَالَفُونَا» انصار با شما مخالفت کردند، شما چه کسی بودید که انصار با شما مخالفت بکنند؟! عهدی از پیغمبر گرفته بودید، پیغمبر وصیتی به شما فرموده بود؟ دستوری رسیده بود؟ وعدهای داده بودند؟ یعنی چه «أَنَّ الأَنْصَارَ خَالَفُونَا» انصار را فهمیدیم؛ از بین سایرین شما میدانید ۱۰، ۲۰ نفر با امیر المؤمنین بودند. آن زمان همه مثل این افرادی که عرض کردم جایگاهی مثل زبیر نداشتند. خلیفه وقتی میخواهد بگوید: مخالفهای اصلی من چه کسانی بودند، میگوید: «خَالَفَ عَنَّا عَلِیٌّ وَ الزُّبَیْرُ» این دو تا مخالفت کردند. بقیه را اصلاً اسم نمیبرند و همین زبیر زمان حکومت خلیفهی دوم وقتی یک مقدار کار رسانهای میکند، او را وادار میکند که بخش زیادی از گذشته را بگوید که شر بوده است. باید «عَنْ غَیْرِ مَشُورَهٍ مِنَ المُسْلِمِینَ» اگر کسی کاری کرد او را اعدام بکنید.
علّت عدم انتخاب خلیفهی بعد توسّط خلیفهی دوم
به همین دلیل خلیفهی دوم دیگر توان این را نداشت، خود او جانشین رسماً تعیین بکند. عین فضای امروز است که یک نفر را چهار نفر از خودی التماس بکنند که بیا کاندیدا بشو، طرف میگوید: من نمیآیم. آنها میگویند: بیا. مدام او میگفت: من دیگر خلیفه تعیین نمیکنم، جا نداشت خلیفه تعیین بکند، یعنی فضای افکار عمومی مخالف او شده بود. عایشه و حفصه و عبدالله بن عمر –نگاه بکنید در صحیح مسلم است- میگفتند: یک وقت خیانت نکنی، شما باید حتماً خلیفه تعیین بکنی. از آنها اصرار و از این انکار. این انکار برای چه بود؟ برای اینکه مردم میگفتند: اگر یک بار فلته رخ داده است، بگذارید مسلمین مشورت بکنند نظر بدهند. اگر این درست است، جا نداشت او بخواهد کسی را جای خود بنشاند. اگر ترور نشده بود و یک مقدار فضای عمومی جریحهدار نشده بود، مثل جامعهی خود ما، شما دیدید تلویزیون مدّت زیادی راجع به یک نفر حرف نمیزند، بعد وقتی از دنیا رفت اینقدر از او فضائل گفتند که همه فکر کردند راجع به دو نفر ما داشتیم میدیدیم. تغییر ناگهانی، کأنّه قبل از آن روی سلیقه بوده است. ایشان ترور که شد یک مقدار اوضاع به نفع آنها شد و یک شورای شش نفرهای را توانست مهندسی شده انتخاب بکند که از داخل آن خلیفهی سوم انتخاب بشود.
نقد امیر المؤمنین (علیه السّلام) نسبت به خلافت رسیدن خلیفهی دوم
یک زبیر این همه کار توانست بکند. با این حال در این گزارشی که به مردم داد از یک جا عبور کرد راجع به آن توضیح نداد، آن هم این است: اگر قرار است «عَنْ غَیْرِ مَشُورَهٍ مِنَ المُسْلِمِینَ» کسی خلیفه نشود چطور خود ایشان به خلافت رسید؟! دیگر زمان خلیفهی دوم که بحرانی در کار نبود، این نقد بنده را امیر المؤمنین (علیه السّلام) در دو جا فرموده است؛ هم در خطبهی شقشقیه فرموده است، هم در نامهای که در غارات و مسترشد و جاهای دیگر وجود دارد.
دیدید در شقشقیه فرمود: «فَیَا عَجَباً بَیْنَا هُوَ یَسْتَقِیلُهَا فِی حَیَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ»[۶] شما اگر در بحران گرفتار شدید، دشمن خارجی بود، از افتراق داخلی، ناامنی، مسلمین به هم بریزند ترسیدید، ناگهانی فلته کردید «وَلَکِنَّ اللَّهَ وَقَى شَرَّهَا» دو سال که گذشت؛ امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: به خدا سوگند من فکر نمیکردم… این فکر نمیکردمِ امیر المؤمنین (علیه السّلام) یعنی به عنوان یک نابغهی اجتماعی هیچ توجیهی نمیتوانم بپذیرم که چطور او بعد از خود حکومت را به من برنگرداند! همهی آن فلتهها هم سقیفهی اوّل بود، دو سال که گذشت برای چه حکومت را پس ندادید؟! خلیفهی دوم هم در گزارش خود –که در بخاری و جاهای دیگر آمده است- اصلاً راجع به این صحبت نکرده است. فقط گفت: من دیگر خلیفه تعیین نمیکنم.
استناد کردن شیعه به فلته بودن سقیفه با افشاگری زبیر
همهی این ماجرایی که اینها را به زحمت انداخته است، ۱۴۰۰ سال است شیعه این فلته را چماق کرده است میگوید: خود شما هم راجع به… خدا شاهد است کنار مسجد الحرام یک استاد دانشگاه امّ القری بود، عکس صد تومانی به من نشان داد تصویر امام خمینی (رحمه الله علیه) را به من نشان داد. گفت: این شیطان کبیر است. گفتم: چرا؟ گفت: برای اینکه میگوید: حکومت خلیفهی اوّل باطل است. به او گفتم: هر کسی به حکومت خلیفهی اوّل نقد بکند همین را میگویی؟ گفت: بله. گفتم: در صحیح بخاری است که خلیفهی دوم گفت که حکومت خلیفهی اوّل فلته بود. «وَلَکِنَّ اللَّهَ وَقَى شَرَّهَا» شانس آوردیم، خدا به ما لطف کرد. همهی این افشاگریهایی که مجبور شدند بکنند برای اینکه افکار عمومی را نگه بدارند، زبیر بود. تازه زبیری که شما میدانید بعد چه شد.
گلایهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) در مورد یاری نکردن بنی هاشم
اگر بنی هاشم پشت سر امیر المؤمنین (علیه السّلام) قرار میگرفتند اصلاً لازم نبود صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) به میدان بیاید. عبارات خود امیر المؤمنین (علیه السّلام) در مسترشد همین گلایه است. حضرت فرمود: «لَوْ کَانَ بِهِمْ حَمْزَهُ أَوْ أَخِی جَعْفَرٌ»[۷] اگر این دو تا اسد الله حمزه و جعفر بودند که از بزرگان بنی هاشم بودند که مؤمن بودند که شهید شده بودند؛ «مَا بَایَعْتُ کُرْهاً» من اینطور غریب نمیشدم، نیاز نمیشد صدّیقهی طاهرهی مستوره به میان ۴۰ نفر بیاید.
صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) قبلهی آمال ولایتمداران
به جای دو تا اسد الله، به جای دو تا سردار هیچ کسی نبود که به میدان برود جز صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) و اگر کسی بخواهد قبلهی آمال خود را در ولایت مداری نگاه بکند، باید صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) را نگاه بکند.
عدم درخواست صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) از امیر المؤمنین (علیه السّلام) در طول عمر خود کسی که تاریخ برای ما ثبت کرده است از امیر المؤمنین (علیه السّلام) در طول عمر خود خواهش نکرده است. معروف است دیگر که حضرت وارد شدند بعد از سه روز که از بیرون مدینه تشریف آورده بودند گرسنه بودند، خواستند غذایی میل بکنند تا بیبی را نگاه کرد دید دست مبارک او میلرزد. فرمود: چیزی برای خوردن نیست؟ فرمود: نه، چند روز است چیزی نداریم. محضر صدّیقهی طاهره عرض کردند: چرا نگفتی؟ فرمود: پدرم به من فرمود که از علی چیزی نخواهی، نکند نتواند تهیه بکند. این صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) که امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: اگر از پیغمبر حاجتی بخواهد عبای خود را روی صورت خود میکشید حیاءً از پیغمبر. از امیر المؤمنین درخواست نداشت.
درخواست کمک حضرت زهرا (سلام الله علیها) از انصار و رد کردن این درخواست توسّط آنها
سلیم میگوید: وقتی آن روزهای اوّل که مردم رها کردند، امیر المؤمنین (علیه السّلام) را تنها گذاشتند. از همراهی مردم ناامید شد، فرمود: علی جان! یک مرکب تهیه بکن، من بروم امشب به این بزرگان انصار رو بیندازم. میگوید: شب اوّل رفت. اینها به حضرت محل نگذاشتند، آن عفیفهای که منیع الطّبع بود، به امیر المؤمنین (علیه السّلام) در طول عمر خود درخواستی نداشت. دیدید دیگر در وصیت خود فرمود: علی جان! من در طول عمر خود چیزی نخواستم چند تا وصیت دارم. شب اوّل وقتی دست رد به سینهی مبارک آن بزرگوار زدند برگشتند، سلیم میگوید: فردا شب که شد گفت: علی جان یک مرکب تهیه بکن، من یک بار دیگر به انصار رو بزنم. خود را خرج امیر المؤمنین (علیه السّلام) کرد. اگر کسی روایاتی که در مورد صدّیقهی طاهره (علیه السّلام) داریم را نگاه بکند اقلّ آن این است که دیگر منزلت و شأن ایشان کمتر از بقیهی معصومین نیست، اگر نگوییم بیشتر است. همهی وجود خود را خرج کرد، چون بقیه نیامدند.
گریهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) نشانهی عدم رضایت ایشان
یک گزارش جانسوزی یکی از اصحاب میدهد، بچّه بوده است و الّا او یک چنین حرفی نمیزد کفایه الاثر خزاز قمّی که چهارصد وفات کرده است، شاگرد شیخ صدوق است. بنیاد غدیر چاپ کرده است، خیلی کتاب مهمّی است او روایت کرده است محمود بن لبید از بچّههای اصحاب است، یک مقدار سنّ او از امام حسن و امام حسین (علیها السّلام) بیشتر است. میگوید: من یک روز رفته بودم زیارتگاه محلّ دفن حمزهی سیّد الشّهداء، دیدم صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) چادر روی سر خود کشیده است گریه میکند. هر چه ایستادم دیدم این گریه تمام نمیشود. اینقدر صبر کردم نوشته است: «حَتَّى سَکَتَت»[۸] تا آرام شد. گفتم: خانم بند دل من پاره شد، چرا اینطور گریه میکنید؟ میگوید: به من فرمود: من چارهای به جز گریه ندارم -به دیگران برسد که دختر پیغمبر از دست شما خشمگین است- فرمود: چارهای ندارم در ۵۰ روز اوّل تمام تلاش خود را کرد به خانههای انصار سر زد. چون دیگران نیامدند. در مسجد پیغمبر خطبه خواند. حدود ۵۰ روز بعد که حمله شد سلیم میگوید: وقتی به خانه حمله شد دیگر بیبی نتوانست از جا بلند بشود.
حفاظت از حسنین علّت مقابله نکردن امیر المؤمنین (علیه السّلام) در ماجرای هجوم به خانه
امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) خیلی امتحان سختی شد. خود حضرت تعریف کرده است چه شد که من دفاع نکردم. این خیلی سخت است. هم در این زمینه روایت از رسول خدا داریم که یا علی حسنین (علیهما سلام) را حفظ بکن. هم روایت از امیر المؤمنین (علیه السّلام) است فرمود: وقتی به ما حمله کردند من دیدم حسنین (علیهما سلام) کشته میشوند اگر بخواهم دست به شمشیر ببرم، بین اینکه همه کشته بشویم یا اینکه یک نفر کشته بشود و هدایت قطع بشود مجبور شدم صبر بکنم.
صبر امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای حفظ دین
خود او صبر را برای شما توصیف کرده است: «طَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ»[۹] فکر کردم ببینم با دست شکسته دفاع بکنم، «أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْیَهٍ عَمْیَاءَ» یا در یک ظلمت تاریک ظلمانی صبر بکنم. چه ظلمتی؟ «یَهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ» اگر یک بزرگتری بشنود استخوانهای او میپوسد کمر او میکشند. «وَ یَشِیبُ فِیهَا الصَّغِیرُ» اگر بتوانید به فرزندان خود بفهمانید که چه بر سر من آمده است موهای آنها سفید میشود. «وَ یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى یَلْقَى رَبَّهُُ» مؤمن تا وقتی زنده است، از یاد این غصّهی من دلشاد نمیشود. «فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى» دیدم عقل من میگوید برای حفظ دین صبر بکنم. «فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى» خود حضرت اینطور میفرماید: من برای اینکه حسنین را حفظ بکنم باید از فاطمهی خود میگذشتم.
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴]– الأمالی (للطوسی)، ص ۱۵۶٫
[۵]– همان.
[۶]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۸٫
[۷]– المسترشد فی إمامه علی بن أبی طالب (علیه السلام)، ص ۴۱۷٫
[۸]– کفایه الأثر فی النص على الأئمه الإثنی عشر، ص ۱۹۸٫
[۹]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۸٫
پاسخ دهید