حجت الاسلام کاشانی روز پنجشنبه مورخ ۱۷ خرداد ۹۷ مصادف با شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان(سومین شب از لیالی قدر) به سخنرانی پیرامون «شب قدر» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۲]
«إلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى»[۳]
صلواتی هدیه از طرف امیرالمؤمنین علیه السلام به حضرت زهرا سلام الله علیها
هدیه به پیشگاه امیرالمؤمنین علیه أفضلُ صلواهِ المُصَلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
امشب شبِ حقیقتِ لیله القدر است، هیچ بعید نیست که امشب حضرت ولی عصر ارواحنا فداه هم به مادرِ خود متوسّل شوند، لذا ما هم برای اینکه دستمان خالی است، از طرفِ فرزندانِ ایشان، از طرفِ امیرالمؤمنین علیه السلام، از طرفِ پدرِ ایشان این صلوات را به روحِ مطهّر ایشان هدیه میکنیم و بعد بحث را شروع میکنیم.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَهِ فاطِمَهَ الزَّکِیَّهِ حَبیبَهِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ وَاُمِّ اَحِبّآئِکَ وَاَصْفِیآئِکَ الَّتِى انْتَجَبْتَها وَ فَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمینَ اَللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها وَکُنِ الثّائِرَ اَللّهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها اَللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّهِ الْهُدى وَحَلیلَهَ صاحِبِ اللِّوآءِ وَالْکَریمَهَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الأعْلى فَصَلِّ عَلَیْها وَ عَلى اُمِّها صَلوهً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ اَبیها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّبِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَهِ اَفْضَلَ التَّحِیَّهِ وَالسَّلامِ .[۴]
برای تعجیل در فرجِ حضرت ولی عصر ارواحنا فداه صلواتی هدیه بفرمایید.
مقدّمه
یکی از مستحبّاتِ امشب بحثِ علمی است، این سه شب هم ما سعی کردیم تا از قصههای تاریخی که در این شبها بحث میکنیم فاصله بگیریم و بیشتر آیه و روایت بخوانیم و کمتر از خودمان حرف بزنیم، تا ان شاء الله نشستنِ ما مجلسِ ذکر محسوب شود.
سیری که طی کردیم، بخشِ سومِ آن اینجاست که ما وقتی در این جوشن کبیر که از عطایای الهی است و امشب هم توفیق داشتیم و قدری از آن را خواندیم، یک عبارتی دارد که این ورودیهی بحثِ حقیر است.
ما در این اسماء و صفاتِ حضرت حق که در این جوشن کبیر میگوییم، یک چیزِ عجیبی است، مثلاً میگوییم: یا الله، یا رَحمانُ، یا مُقیمُ، یا حَکیمُ، یا عَلیمُ،…. در حالِ زدنِ حرفهای خوبی هستیم، اما ناگهان میگوییم: سُبحانَکَ یا لا اله أنت… سُبحانَک برای چه؟
میگوییم: یا مَن لَه القُدرَهُ والکَمال ، یا مَن لَه العِزَّهُ وَالجَلال، بعد میگوییم: سُبحانَکَ؛ چرا سُبحانَک میگوییم؟
یا کَریمَ العَفو، یا حَسَنَ التَّجاوُز، یا باسِطَ الَّیَدَینَ باالرَّحمَه، خوب اینها حرفهایِ خوبی است، پس چرا سُبحانَک میگوییم؟
کجای قرآن از «سُبحانَک» استفاده شده است؟
خدای متعال در کجایِ قرآن در موردِ خود، سُبحانَک گفته است؟ سُبحانَکَ یعنی تو منزّه هستی، یعنی تو مقدّس هستی، یعنی تو پاک هستی، «وَقَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا»[۵] گفتند: خدای متعال فرزند نیاز دارد، فرزند اختیار کرده است، فرزندخوانده دارد، میفرماید: «سُبْحَانَهُ» منزّه است، نیازی ندارد، «لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ»[۶] نیازی ندارد، غنی است، «سُبْحَانَهُ» ببینید، اینجا جا دارد.
یا مثلاً «إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ»[۷] منزّه است از اینکه… فرزند چیست؟ او غنی است و نیازی ندارد، یا «اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ»[۸] یهودیان علمای دینیِ خود را مانندِ خدا میدانند، همینطوری هرچه میگفتند، آنها میپذیرفتند، بعد «وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ» نستجیر بالله حضرت عیسی را هم خدای خود حساب کردند، «وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلَٰهًا وَاحِدًا ۖ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ ۚ سُبْحَانَهُ» سُبحانَهُ از اینکه حضرت عیسی رَبّ باشد.
«وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ»[۹] بُت میپرستیدند، به غیر از خدای متعال پناه میبردند، فکر میکردند که نفع و ضررِ آنها غیر از خداست، «هؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ» خیال میکردند این بُتها شفیعِ آنها هستند، این حرفِ زشتی است، خدای متعال نیازی به این چیزها ندارد، میفرماید: سُبحانَهُ.
برای چه در دعای جوشن کبیر «سُبحانَک» میگوییم؟
برای چه وقتی ما میگوییم: یا عَلیمُ یا حَکیمُ یا مُقیمُ… بعد میگوییم سُبحانَکَ؟
یا مَن لَهُ القُدرَهُ وَالکَمال… سُبحانَکَ… چرا؟
شبهایِ گذشته ما از اشتباهاتِ خود توبه میکردیم، امشب میخواهیم از عباداتِ خود توبه کنیم. بیست و سه شب آمدیم اینجا و مناجات خواندیم، وای به حالِ کسی که دلِ او به اینها خوش باشد، امشب، شبِ عذرخواهی از عباداتِ خودمان است، سُبحانَکَ… این کارهایی که ما انجام دادیم شأنِ تو نبوده است، بلکه شأنِ ما بوده است، لایقِ تو نبود، فَهمِ ما بود.
وقتی من میگویم: خدای متعال قدرت دارد، خودم را نگاه میکنم که قدرت دارم و میتوانم دستِ خود را تکان دهم، آنقدر قدرت دارم که میتوانم تا انتهایِ مجلس را ببینم.
من درحالِ گفتنِ این موضوع هستم که او قدرت دارد را به اندازهی فهمِ خود میگویم، عظمتِ حضرتِ حق که این نیست.
اهل بیت علیهم السلام چه اندازه به سرِ ما منّت دارند که به ما آموزش دادهاند چطور با خدای متعال صحبت کنیم؟ اصلاً به عقلِ ما میرسید که بگوییم: یا عَلیمُ یا حَکیم، بعد بگوییم سُبحانَکَ، فدایِ امام زین العابدین علیه السلام بشوم که ایشان به ما آموختند که چطور صحبت کنیم. امام زین العابدین علیه السلام مناجاتی به نامِ «مناجاتِ ذاکرین» دارند که عباراتِ آن خیلی زیباست.
إِلَهِی لَوْ لا الْوَاجِبُ مِنْ قَبُولِ أَمْرِکَ [۱۰] اگر دستور نداده بودی که «اُذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا»[۱۱] اسمِ من را بگویید، من عُرضه دارم که نامِ تو را بگویم؟
خدا مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی را رحمت بفرماید، ایشان میفرمودند: امشب من آمدهام از نمازهایِ خود توبه کنم.
اولِ شب جایی بودم، جوانی آمد و گفت حاج آقا من خیلی گرفتار هستم، سه ماه است که در حالِ دعا کردن هستم، مشهد رفتم و حاجتِ خود را نگرفتم، سه روز هم هست که دیگر روزهی خود را میگیرم…شخص دیگری گفت: شبِ بیست و سوم است، سه روز است که روزه میگیری؟ ما که بیست و سه روز روزه گرفتیم…
اصلاً علّتِ انتخابِ این بحث این بود، من دیدم این برادرمان هم مانندِ من است، ان شاء الله خدای متعال به همهی ما رحم کند، این یکی گفت: ما بیست و سه روز روزه گرفتیم، این اندازه توقّع نداریم، تو سه روز است…
آن کسی که سه روز روزه گرفته است، میداند که بیچاره است، میگوید من بدبخت هستم، من تازه رسیدهام، اما این میگوید ما بیست و سه روز است که روزه گرفتهایم.
خدای متعال اولیاء الهی را رحمت کند، از اینکه ائمه علیهم السلام به ما آموختهاند ما نمیتوانیم شکر کنیم، میگوید بیست و سه روز روزه گرفتهام… پس منّت گذاشتی، عبارت امام زین العابدین علیه السلام را ببینید، ان شاء الله خدای متعال ما را با جملاتِ اهل بیت علیهم السلام آشتی بدهد، فرمودند:
إِلَهِی لَوْ لا الْوَاجِبُ مِنْ قَبُولِ أَمْرِکَ خدایا! اگر تو دستور نداده بودی، «اُذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا» وگرنه من میتوانم تو را یاد کنم؟ اصلاً این دهان… إِلَهِی لَوْ لا الْوَاجِبُ مِنْ قَبُولِ أَمْرِکَ لَنَزَّهْتُکَ مِنْ ذِکْرِی إِیَّاکَ من میگفتم خدایا تو منزّه هستی از این حرفهایی که من زدهام، ببخش که من این حرفها را زدم، من باطنِ رفتارم را نمیفهمم، این حرفهایی که من زدهام به اندازهی فهمِ من بود، عَلَى أَنَّ ذِکْرِی لَکَ بِقَدْرِی لا بِقَدْرِکَ این حرفهایی که من زدهام به اندازهی فهمِ خودم بود، گفتم: یا مَن لَهُ القُدرَه وَ الکَمال… بلکه من اینجا یک جمله به شما میگویم، اگر کسی خیال کند که توانسته است امیرالمؤمنین علیه السلام را وصف کند، باید آنجا بگوید: «سُبحانَکَ»! امیرالمؤمنین علیه السلام را نمیتوان وصف کرد، چه برسد به حضرتِ حق.
رسولِ خاتم روحی له الفداه که در این عالم مثلِ او نیامده است، فرمودند: علی جان! (تعبیر از من است) دلِ من تنگ شده است که من تو را وصف کنم، اگر بخواهم بگویم که تو چه کسی هستی، به آن سمتی میروند که عیسَویها رفتند، برای کمتر از آن هم شأنِ تو أجلّ است، نمیتوانم بیان کنم. لذا میبینید عباراتی که اهل بیت علیهم السلام گفتهاند، انسان را سردرگُم میکند.
امام صادق علیه السلام میفرماید: امیرالمؤمنین علیه السلام تاجِ سرِ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است، اینها علامتِ چیست؟ اینها علامتِ این است که نمیتوانیم بگوییم او چه کسی است، شما نمیتوانید او را بفهمید، فقط یک چیزی میگویم که شما بفهمید که از ما بزرگتر است.
خودِ حضرت فرمودند: (یک شب در روضه عرض کردم) «وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْرُ»[۱۲] هر اندازه مرغِ اوهامِ شما بپرد، وَهمِ شما و نه فکرِ شما، هر اندازه خیال بافی کنید، نمیتوانید به من برسید. لذا پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: علی جان! من نمیتوانم تو را وصف کنم.
بله! در جایی هم فرمودند: «عَلیٌ مِنّی کَالرّأسی مِن بَدَنی» که ما بفهمیم پیغمبری که همهی انبیاء علیهم السلام به گدایی از او افتخار میکنند، میفرماید من نمیتوانم بگویم چه کسی هستی، حالا این زبانِ اَلکَنِ منِ بیچاره میتواند بگوید خدای متعال کیست؟
برای همین در روایت است که مَعرفَتُ الله چیست؟ معرفتِ به امامِ زمانِ توست! چون متوجّه میشوی که نمیتوانی امامِ خود را بشناسی، اصلاً نمیتوانی او را بشناسی، یعنی بحقِّ معرفت نمیتوانی او را بشناسی، لذا فرمود: عَلَى أَنَّ ذِکْرِی لَکَ بِقَدْرِی لا بِقَدْرِکَ من اینها را به اندازهی خودم گفتم لا بِقَدْرِکَ.
وَ مَا عَسَى أَنْ یَبْلُغَ مِقْدَارِی حَتَّى أُجْعَلَ مَحَلا لِتَقْدِیسِکَ من کجا بخواهم تو را تقدیس کنم؟ اصلاً من راجع به تو حرف بزنم بیحُرمتی است، مثلِ این میماند که من را ببرند و بگویند که از علمِ آقایِ بهجت تعریف کن. من چه میدانم که بگویم؟ من چه میتوانم بگویم؟
مثلِ این است که یک پزشک را در یک قومِ بیسواد ببرند، آنها میگویند او میتواند آدرس بدهد.
من راجع به تو چه بگویم؟ بعد اینطور میفرمایند: وَ مِنْ أَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَیْنَا از بزرگترین نعمتهای تو، امام زین العابدین به ما آموخته است که اینطور صحبت کنیم وَ مِنْ أَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَیْنَا جَرَیَانُ ذِکْرِکَ عَلَى أَلْسِنَتِنَا همین که اجازه دادی ما نامِ تو را ببریم.
بلکه یک نفر در تشرّفی… بنده تشرّف نقل نمیکنم، سالکی هنگامِ بلند شدن «یا علی» گفت، صدا آمد ای بی انصاف، وقتی وضو نداری چطور نامِ مرا بُردی؟!
اگر من این را متوجّه بشوم، میفهمم که هر مرتبه که میخواهم نامِ امیرالمؤمنین علیه السلام را ببرم، خیلی باید حواسِ خودم را جمع کنم و «یا علی» بگویم.
حال آن کسی که امیرالمؤمنین علیه السلام او را عبادت میکرده است را چطور بشناسم؟
وَ مِنْ أَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَیْنَا جَرَیَانُ ذِکْرِکَ عَلَى أَلْسِنَتِنَا خدایا! تو چقدر کریم هستی که اجازه دادی من هم اسمِ شما را بِبَرَم، وَ إِذْنُکَ لَنَا بِدُعَائِکَ همینکه اجازه میدهی ما هم با تو حرف بزنیم، من که غرقِ گناه هستم، من جه کسی هستم؟ بعد فرمودند: وَ تَنْزِیهِکَ وَ تَسْبِیحِکَ فدایِ امام سجاد علیه السلام بشوم، فرمودند: میگویی یا مَن لَه القُدرَهُ وَ الکَمال بعد میگویی: خدایا من نمیفهمم، سُبحانَکُ تو منزّه هستی، امام سجاد علیه السلام میفرماید: من برای این سُبحانَک هم باید سُبحانَک بگویم، من حتی نمیتوانم تو را تَنزیه کنم، تو إذن دادی من تو را تسبیح و تنزیه کنم، من که تو را نمیشناسم.
إِلَهِی فَأَلْهِمْنَا ذِکْرَکَ فِی الْخَلاءِ وَ الْمَلاءِ وَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ باز هم مرحمت کن و اجازه بده بر دهانِ ناپاکِ من نامِ تو بنشیند، بعد هم یک آدرس دادند که این دردِ روزگارِ ماست، فَلا تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ إِلا بِذِکْرَاکَ قلوب مطمئن نمیشوند، آرامش پیدا نمیکنند، جز به ذکرِ خدا!
آرامش کجاست؟
گاهی انسان تلویزیون نگاه میکند، میگوید: آیا شما اهلِ موسیقی هم هستید؟ حالا من اصلاً به این موضوع کاری ندارم که موسیقی حلال و حرام دارد و … فقط این را به شما بگویم که اگر صد سالِ پیش نزدِ خیلیها میرفتید، و این صداها را میشنیدند، تصوّر میکردند که در حالِ زندگی در منطقهی کفّار هستند، اگر گوشِ کسی آلوده نشده باشد، قَذارتِ آن را مییابد.
مثلِ این است که معدهی شخصی سالم است و در منطقهای غذای خوبی میل میکرده است، اگر دو بار فست فود میل کند، باید ببرید و رودههایِ او را بشویید، اما آن کسی صبح تا شب همینها را میل میکند، اصلاً متوجّه نمیشود، چون عادت کرده است.
اگر گوشِ ما پاک بود، این اندازه صداهایِ اضافه نمیشنیدیم، آن وقت فقط یک صدایِ ناهنجارِ نامشروع که خلافِ رضایِ حضرتِ حق است میشنویدیم، آن وقت حالِ ما را بد میکرد، آنقدر این صفحهی نَفس بیچاره شده است که متوجّه نیست… طرف میگوید: من نمیدانم آن کسی که موسیقی گوش نمیدهد، اصلاً چطور زندگی میکنند!
الآن ما مشکلی داریم؟! اینطور هم نیست، فرمود: این ذکرِ توست که دلها را آرام میکند، «أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» [۱۳] یعنی فقط و فقط دل با یادِ او آرام میشود. دل با هیچ چیزِ دیگری آرام نمیشود، همهی آنها قُلّابی و مُخَدّر و وَهم است، انگار که به تو مخدّر زدهاند، ما بایستی چکار کنیم؟ اصلاً میشود این قدرتِ خدای متعال را فهمید؟ قدمِ اول این است که خوب…
اهمیّتِ حبّ و بغض
ما اصلاً أسماء و صفاتِ تو را هم نمیفهمیم، ما تو را نمیشناسیم، اگر ائمه علیهم صلواه الله نبودند، که این جملات باعث میشود ما با احتیاط… دیگر وقتی میگوییم یا مَن لَهُ القُدرَتُه وَ الکَمال، برای همین است وقتی بعضی از رَبّانیها خدا را هم یاد میکردند، عذرخواهی میکردند. برای همین از عباداتِ خودشان عذرخواهی میکردند، میگفتند: خدایا! تو دستور دادهای که بگو «ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعین» [۱۴] من میگویم؛ وگرنه من نمیخواهم دروغ بگویمها! چون ایّاکَ نَسْتَعین یعنی من فقط از تو یاری میخواهم، من اینطوری هستم؟ پول دستِ هر کسی باشد من به سمتِ او میروم، هر کسی کار در دستِ او باشد، هر کسی رابطه داشته باشد، ایّاکَ نَسْتَعین کجاست؟ میگفتند: خدایا غلط کردیم! ما نمیخواستیم دروغ بگوییمها، خودت به ما گفتی در نماز سورهی حمد را بخوانیم، در سورهی حمد هم میگویی ایّاکَ نَسْتَعین! من نمیخواهم دروغ بگویمها، خودت مرا مجبور میکنی.
همین عذرخواهیِ او هم به من توجّه میدهد که من خیال نکنم چند شب آمدیم و مناجات کردیم… اولِ شرک این است که من خیال کنم کاری کردهام، مثلاً او سه روز است روزه میگیرد، ما یک ماه است روزه میگیریم!
امام زینالعابدین علیه السلام فرمودند: اللّهُمَّ أَسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِّ لَذَّهٍ بِغَیْرِ ذِکْرِکَ تو اجازه دادی من اسمِ تو را ببرم، من هم کنارِ آن خیلی کارهایِ دیگر هم کردم. در این ماهِ رمضان چقدر مرا توصیه کردی؟ من باز هم کارِ خودم را کردم. چقدر وقتِ خودم را صرفِ کارهایِ دیگر کردم؟ اصلاً نمیفهمم قدرتِ تو چیست.
حالا که من اصلاً به شناخت راهی ندارم، باید چکار کنم؟ من که چون او را نمیفهمم میخواهَم یا کَریم و یا عَلیم بگویم باید عذرخواهی کنم، من چطور با این موجودِ ناشناخته ارتباط بگیرم؟ راهِ درمان چیست؟ من چطور با خدای متعال ارتباط برقرار کنم؟
فرمودهاند راهِ آن محبّت است، برای همین است که این اندازه کَرَم کرده و منّت گذاشته است.
همهی شما در مدرسه درسِ دینی داشتهاید، کسی با درسِ دینیِ خُشک ارتباطِ کسی با خدای متعال خوب نمیشود، پس فکر کردهاید چرا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم روی حبِّ امیرالمؤمنین علیه السلام تأکید کرده است؟
«حُبُّ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ حَسَنَهٌ، لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَهٌ»[۱۵] چون معارف سخت است، صعوبَت دارد، خشک است، الان دیدید، کمی بحثِ معارفی کردیم جلسه خشک شد، برایِ ما سخت میشود، تحمّلِ ما کم میشود، به ما منِت گذاشت، کُنتُم بِعَرْشِهِ مُحْدِقینَ حَتّى مَنَّ عَلَیْنا بِکُمْ[۱۶] فرمود: دینتان را با محبّت پیش ببرید، اگر کسی به امیرالمؤمنین علیه السلام دل بدهد، ممکن است به عشقِ امیرالمؤمنین علیه السلام کاری کند، ولی من اصلاً معرفتی ندارم، نه اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام را میشناسم، نه! او را نمیشناسم، کما اینکه حضرت جواد علیه السلام در موردِ حضرتِ زهرا سلام الله علیها به ما آموختند که بگوییم: ما خیال میکنیم تو را دوست داریم، ما که حقیقتِ شما را نمیشناسیم.
موتورِ محرّکِ ما حبّ و بغضِ ماست، امکان ندارد کسی نسبت به دشمن حضرت زهرا سلام الله علیها بغض نداشته باشد و بتواند در مسیرِ حق حرکت کند، و در امتدادِ آن مثلِ اسرائیل!
اگر فردا کسی آنجا برود و مرگ بر اسرائیل بگوید، قبل از آن باید بگوید مرگ بر قاتلِ حضرت زهرا سلام الله علیها که همهی بدبختیها از اوست، اینها هم اذنابِ او هستند، اگر آن را نبیند، اصلاً نمیتواند این ظلم را ببیند.
حب و بغض؛ و اگر کسی عشق به امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها نداشته باشد نمیتواند آن طاغوت را نفی کند، همهی موتورِ محرّکِ ما محبّتِ ماست.
لذا برهانِ حضرتِ ابراهیم علیه السلام محبّت است، حضرت ابراهیم پیشِ کسانی که خورشید و ماه میپرستیدند میرفتند، میفرمودند: رَبّ این است؟ باشد این رَبّ؛ «فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ»[۱۷] همینکه افول میکرد، میفرمودند: من این خدا را قبول ندارم؛
شما ببینید آیا سیدالشهداء علیه السلام افول میکند؟ «إنّ لِقَتلِ الحُسینِ حَرارَهً فی قُلوبِ المُؤمِنینَ لاتَبرُدُ اَبَداً»[۱۸] کجا افول میکند؟
و اینها جوابی برای حضرت ابراهیم علیه السلام نداشتند، چون با همهی وجود میفهمیدند چیزی که افول میکند را دوست نداریم، چرا باید او را دوست بداریم؟ چون اگر او را دوست نداشته باشیم، خودمان را برای او خرج نمیکنیم.
در طولِ سال چند شب میشود که من طولِ شب را بیدار بمانم و نخوابم؟ اینجا جز ذکرِ نامِ اهل بیت علیهم السلام چه چیزی به ما میدهند؟ مسیر چیست؟ مسیر محبّت است، اگر کسی محبّتِ خود را تنظیم کند باقیِ مسیر حل است، اگر کسی محبّتِ خود را تنظیم نکرده باشد، نمیتواند حرکت کند، ماشینِ وجودیِ او بنزین ندارد، شما همهی صحنههایِ زیبایِ تاریخ را ببینید، همهی آن در این محبّت است.
اثرِ محبّت در اصحابِ امام حسین علیه السلام
زهیر که من عمد دارم نامِ او را ببرم و به او متوسّل شوم، آن زمان که حضرت سیدالشهداء علیه السلام میفرماید از فرصتِ شب استفاده کنید و بروید، «وإنَّ الرّاحِلَ إلَیکَ قَریبُ المَسافَهِ»[۱۹] چند روز بیشتر نیست که با امام حسین علیه السلام رفیق شده است، ولی نیازی نیست که رفاقت با امام حسین علیه السلام صد سال طول بکشد، رفاقتی که یک سرِ آن امام حسین علیه السلام باشد، انسان را رشد میدهد، او تصمیم گرفت و آمد، حضرت هم او را رُشد دادند، شما میبینید هیچ عاشقی آن حرفی را که او زده است، نمیزند! میگوید: اگر من را بکشند، بسوزانند، خاکسترِ من را به باد بدهند، سپس دوباره من را زنده کنند، من دست از تو برنمیدارم، این محبّت است.
هیچ چیزی نمیتوانست در تیربارانِ سی هزار رزمنده و چهار هزا تیرانداز… بله! حق دارد، نامِ او را هم ببرم که سهمی داشته باشیم و ان شاء الله توسّل کنیم.
مرحوم غروی اصفهانی اعلی الله مقامه الشریف حق داشتند که تعجّب کنند، میگوید یک نفر انسان میخواهد به سمتِ علقمه برود، چهار هزار تیرانداز بود، هیچ عقلی نمیپذیرد که یک تنه برود، «وَ لا یَهُمُّهُ سِهامُ حاشا» این همه تیرانداز برای او اهمیّت نداشت، چرا؟ «مَن هَمّهُ سِقاتَهُ العِطاشا» محبّتِ او وعده داده بود.
شما هر کجا زیباییهایِ دینِ ما را نگاه کنید، میبینید یک محبّتی هست که اینها را نگه داشته است، و تنها چیزی که در قلبهایمان کمی از آن را حس میکنیم، یعنی اگر خدای متعال امشب تمامِ اعمالِ ما را انکار کند، این یک ذره محبّتِ ما را نمیتواند انکار کند. نمیتواند بگوید اصلاً محبّت نداشتید، حُبِّ علی نداشتید، ما اگر بینشاط بودیم و نامِ امیرالمؤمنین علیه السلام را میآوردند، قبراق میشدیم.
وقتی دو بیت از فضائلِ امیرالمؤمنین علیه السلام را میگویند بلند میشویم و روی زانوهای خود مینشینیم، این را نمیتوانی انکار کنی! و این است که محرّکِ ماست، این است که میتواند ما را نجات دهد، چیزِ دیگری نداریم، چیزِ دیگری نیست.
شما هرجای کربلا را که ببینید اینطور است، من عمد دارم امشب از این بزرگواران نام ببرم، خیلی شبِ مهمّی است، میخواهم به ما نگاه کنند. خیلی از قبائل هیچ کس را در کربلا ندارند، برخی سیاهها دارند، اما برخی از قبائل ندارند، شما ببینید چه میشود یک نفر اینطور تلألو پیدا میکند که میلیونها نفر… دنبالِ باقیات الصالحات هستید؟ یک نفر هزار و چهارصد سال قبل برای محبّتِ سیدالشهداء علیه السلام جان داده است، امروز ده میلیون نفر در نیجریه به عشقِ او شیعه شدهاند، «جُون» نمیمیرد.
وقتی داشت به میدان میرفت، اصلاً توانی برای جنگیدن نداشت، او یک پیرمرد است، امام حسین علیه السلام فرمودند که ما میخواستیم شما در شادیها با ما باشید، اصلاً از تو توقّعِ جنگ نیست، سنّی از تو گذشته است، گفت: «أنَا فِی الرَّخاءِ أَلْحَسُ قِصاعَکُمْ»[۲۰] من در شادیها کاسهلیسِ شما بودهام، «وَ فِی الشِّدَّهِ أَخْذُلُکُمْ لا وَ اللَّهِ» میداند که رزمنده نیست، لذا اینهایی که به میدان میرفتند، خودشان را اینطور معرفی میکردند که من فلانی هستم، فرزندِ فلانی، خانوادهی ما فلانی است، من با فلان مدل شمشیر میآیم، من فلان مدل میجنگم، من با نیزه فلان میکنم… باید هم این کار را کند، رزمنده باید به میدان برود و در دل دشمن رعب ایجاد کند.
«جُون» پیرمرد بود، پیشِ خود گفت: پدر مرا کسی نمیشناسد، من برده هستم، من چه بگویم؟ من به عشقِ اینکه نمیخواهم زنده باشم ببینم با حسین بن علی چه میکنند آمدهام… نمیتوانم تحمّل کنم، فقط میخواهم به میدان بروم که نباشم، لذا وقتی به میدان رفت، نگفت من چه کسی هستم، گفت: «أمیری حسینٌ و نعم الأمیر» گفت: من کسی نیستم، اما صاحب دارم.
شما وقتی صحنهها را میبینید، آنجاها که جاودانه است، این داستان را برای نیجریهای ها تعریف کردهاند، میلیونها نفر شیعه شدهاند، و حالا ببینید، ان شاء الله باشیم تا صبح دولتش بدمند، ان شاء الله سیاهها میآیند و به عشقِ «جُون» لشگرکشی میکنند، این که تمام نمیشود، همهی آن یک محبّت است.
اگر بنا به معرفت باشد که کُمِیتِ ما لَنگ است، ما که حتّی نمیتوانیم بگوییم خدا رحیم است، باید عذرخواهی کنیم…
در جوانها هم داریم؛ من عمد دارم که نامِ این بزرگواران را میآورم، دوست دارم وقتی ما امشب آن بزرگواران را یاد میکنیم، ان شاء الله آنها هم ما را یاد کنند.
کار برای سیدالشهداء علیه السلام سخت شد، حضرت داغ دیدند، بعضیها فرار کردند، دو برادر از «بنی جابر» آمدند، تاریخ حتی نامِ آنها را هم قید نکرده است، نمیدانیم نامِ آن بزرگواران چیست، اینها آمدند از حضرت إذن بگیرند، گفتند: آقا! اگر اجازه بدهید ما همزمان دونفره برویم، حضرت فرمودند: بفرمایید، وقتی حضرت اذن دادند، هردو شروع به گریه کردند، حضرت فرمودند چره گریه میکنید؟ جدِّ من منتظرِ شماست، دیدهاید یک مسابقهای برگزار میشود و عدّهای تشویق میکنند؟ جدِّ من ایستاده و شما را نگاه میکند، شرابِ طهور در دستانِ اوست، گفتند: نه! ما برای خودمان گریه نمیکنیم، ما میرویم و جانمان را فدای شما میکنیم، اما با خیمههای شما چکار کنیم؟! این محبّت است، این اصلاً تمام نمیشود…
ما جرأت نمیکنیم بگوییم از این محبّتها داریم، اما خدایا! یک ذره محبّت را نمیتوانی انکار کنی!
توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
در روایت است که تمامِ انبیاء زیرِ پرچمِ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هستند، اولین و آخرین همه به شفاعتِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم امید دارند، بعضیها برای اینکه آن رحمتِ خدای متعال «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِّلْعَالَمِینَ»[۲۱] فرمودند: «إِنَّمَا شَفَاعَتِی لِأَهْلِ الْکَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِی»[۲۲] من همهی قدرتِ شفاعتِ خودم را برای گنهکارانِ امّتِ خودم نگه داشتهام، انبیاء هم دنبالِ این هستند که آنها را ارتقاء دهد، دستِ همهی عالم به سمتِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است، شب نوزدهم عرض کردم، اگر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم این جایگاه را دارند، بضعهی پیغمبر هم که حکمِ خودِ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را دارد، همین جایگاه را دارد، نَفسِ پیغمبر هم همین جایگاه را دارد، لذا من چیزی را میگویم که شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه آن را روایت کرده است، و والله امید دارم، خیلی چیزها میشود گفت، ان شاء الله روضه حضرت زهرا سلام الله علیها بخوانند و چشمانِ ما تَر بشود، به یادِ آن شبی که از کلِّ این عالم هفت نفر بیشتر در تشییعِ او شرکت نکردند، ولی ما امید داریم، ان شاء الله که خدای متعال مادرانِ شما را حفظ کند، ان شاء الله حضرت زهرا سلام الله علیها برای ما مادری میکنند، خواهید دید! والله با اعتقاد میگویم، امشب شبی نیست که انسان بخواهد حرفِ بیربط بزند.
اگر برای مادری میوهی نوبر از شهرستان بیاورند، سهمِ فرزندان را نگه میدارد و فراموش نمیکند، اگر به نعمتی برسد یک یکِ فرزندانِ خود را یاد میکند. دیدهاید؟ مخفی میکند و در کیسهای میگذارد، جدا میکند…
خدا میداند که از دو شب پیش تا بحال این جمله در یادِ من میآید «وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِی عُنُقِهِ»[۲۳] نامهی اعمالِ هرکسی بصورتِ مجسّم بر گردنِ اوست، هر کسی رد شود و او را ببیند، اعمالِ او را هم میبیند، خجالت میکشد و میگوید کاش کمی آنطرفتر بود، بعضیها آنقدر خجالت میکشند، برای اینکه بیشتر حیاء نکنند، خودشان سرشان را پایین میاندازند و به سمتِ دوزخ حرکت میکنند، «نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنشُورًا» این کتاب باز است و همه در حالِ دیدنِ آن هستند، به او میگویند: «اقْرَأْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً»[۲۴] هرچه خودت بگویی گفتهای، انسان اصلاً نمیتواند انکار کند، در صحنهی قیامت نستجیربالله آنقدر اضطراب زیاد است که گفته شده است همه به زانو درمیآیند، مادرِ بچه شیرده فرزندِ خود را از اضطراب رها میکند، فرزند از مادرِ خود فرار میکند، همه مضطرب هستند، نوشتهاند همه از خجالت عرق میکنند، همه جز عدهی قلیلی خیس و برهنه هستند، همه مضطرّ هستند…
یک لحظه ندا میآید: «یا أهلَ المَحشَر نَکِّسُوا رئوسَکُم وَ غُضُّوا أبصارَکُم حتّی تَجوزَ فاطمه بنت رسول اللهِ الی الجَنَّه »[۲۵] سواره میآید و واردِ محشر میشود، در روایت است که به انبیاء هم میگویند سرهایتان را پایین بیندازید، دیگر بحثِ محرم و نامحرمی نیست، چشمتان توانِ دیدنِ آن عظمت را ندارد، یکپارچه خدا میبینند، همه مضطرّ و منتظر هستند که ببینند چه میشود، زهرای اطهر سلام الله علیها مادری میکنند، در مُحاذیِ عرش قرار میگیرد، صیحه میزند و شروع به گریه میکند، نیازی به واسطهی دیگری نیست، خطاب میآید «یا فاطمه لَکِ عِندی الرّضَا» هرچه میخواهی بگو، دیگر اینجا گریه نکن، آن گریهها برای بعد از پیغمبر بود «مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَهَ الرَّأْسِ مُحْتَرِقَهَ الْقَلْبِ»[۲۶] اینجا اینطور نیست تو گریه کنی و بگویند ساکت شو!
امروز تو سلطانِ قیامت هستی، لَکِ عِندی الرّضَا هرچه میخواهی بگو…
مادرِ ما میداند باید کاری کند که شأنِ أرحمَ الرّاحمین بودن و أکرمَ الأکرمین بودنِ خداوند بیشتر معلوم شود، نشان بدهد که داغدار است، اینجا یک پارچه رویِ سرِ خود میاندازد، (امشب شبِ زیارتیِ امام حسین است، یا رَحمَهَ الله الواسِعَه) پیراهنِ خونیِ اربابِ ما را رویِ سرِ خود میاندازد، وقتی صدایِ گریهی او بلند میشود… به ما اینطور وعده دادهاند، «الکَریمُ اذا وَعَدَ وَفا»[۲۷] چه میخواهی؟ میفرماید: «یا ربّ! شیعَتی و شیعَه وُلدی»[۲۸] خدایا! شیعیانم را! من بدونِ آنها واردِ محشر نمیشوم.
یک جملهی دیگر را هم عرض کنم و شما را به خدای متعال بسپارم.
امشب نامِ من را هم جزوِ روضهخوانها نوشته باشند، فقط یک جمله میگویم؛ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: در کوچهی بنی هاشم چیزی از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم، پیغمبر پشتِ سرِ خود را نگاه میکردند، خلوت شد، یک چیزی به من گفت که شنیدنِ آن باعث شد که با صورت زمین افتادم…
انسان گاهی آتش را میبیند، اسمِ آن را میشنود، گاهی دستِ او در آتش است…
وقتی به خانه حمله کردند، بیبی دلشان نیامد که امیرالمؤمنین علیه السلام را صدا کنند، وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام به خانه میآمدند، حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها رو میگرفتند، یک چیزی از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیده بودند، یک روز عمّار گفت: آقا! شما همهی ما را امر به سکوت کردید، گاهی میبینیم شما در میانِ مردم زَجّه میزنید، جگرِ ما پاره میشود، لااقل فکری به حالِ فرزندانِ خود کنید، مگر یادِ چیزی میافتید؟…. شنیدنِ آن موضوع او را به زمین زده بود…
فرمودند: عمار! فَلَمّا وَضَعتُها عَلَی المُغتَسَل، وقتی او را روی مغتسل قرار دادم، فرموده بود باید از زیرِ لباس مرا بشویی، باید دست میکشیدم، وَجَدتُ ضِلعَها مَکسورَ دستم به آن استخوانِ….
پاورقی:
[۱] سوره ی مبارکه ی غافر، آیه ی ۴۴
[۲] سوره ی مبارکه ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۳] صحیفه ی سجّادیه، صفحه ۹۸
[۴] مصباح المتهجد شیخ طوسی، ج۱، ص ۴۰۱
[۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۱۶ (وَقَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا ۗ سُبْحَانَهُ ۖ بَل لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ کُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ)
[۶] سوره مبارکه توحید، آیه ۳
[۷] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۷۱ (یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَلَا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ ۚ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَىٰ مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ ۖ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ۖ وَلَا تَقُولُوا ثَلَاثَهٌ ۚ انتَهُوا خَیْرًا لَّکُمْ ۚ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ سُبْحَانَهُ أَن یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ ۘ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۗ وَکَفَىٰ بِاللَّهِ وَکِیلًا)
[۸] سوره مبارکه توبه، آیه ۳۱ (اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلَٰهًا وَاحِدًا ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ)
[۹] سوره مبارکه یونس، آیه ۱۸ (وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَٰؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ ۚ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ ۚ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ عَمَّا یُشْرِکُونَ)
[۱۰] مناجات ذاکرین امام سجاد علیه السلام
[۱۱] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۱ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا)
[۱۲] خطبه شقشقیه نهج البلاغه
[۱۳] سوره مبارکه رعد، آیه ۲۸ (الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)
[۱۴] سوره مبارکه حمد، آیه ۴
[۱۵] ابن شاذان قمی، أبو الفضل سدیدالدین، الروضه فی فضائل أمیر المؤمنین علی بن أبیطالب(علیهما السلام)، محقق، مصحح، شکرچی، علی، ص ۲۸، قم، مکتبه الأمین، چاپ اول، ۱۴۲۳ق؛ علامه حلی، حسن بن یوسف، نهج الحقّ و کشف الصدق، ص ۲۵۹، بیروت، دار الکتاب اللبنانی، چاپ اول، ۱۹۸۲م؛ أبو شجاع دیلمی همدانی، شیرویه بن شهردار، الفردوس بمأثور الخطاب، ج ۲، ص ۱۴۲، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۶ق. (حُبُّ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ حَسَنَهٌ، لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَهٌ، وَ بُغْضُهُ سَیِّئَهٌ لَا تَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَه)
[۱۶] زیارت جامعه کبیره
[۱۷] سوره مبارکه انعام، آیه ۷۶ (فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَىٰ کَوْکَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّی ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ)
[۱۸] جامعاحادیث الشیعه، جلد ١٢، صفحه ۵۵۶
[۱۹] دعای ابوحمزه ثمالی
[۲۰] بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد ۴۵، صفحه ۲۳ (ثُمَّ بَرَزَ جُونٌ مَوْلَى أَبِی ذَرٍّ وَ کَانَ عَبْداً أَسْوَدَ فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ علیه السلام أَنْتَ فِی إِذْنٍ مِنِّی فَإِنَّمَا تَبِعْتَنَا طَلَباً لِلْعَافِیَهِ فَلَا تَبْتَلِ بِطَرِیقِنَا فَقَالَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا فِی الرَّخَاءِ أَلْحَسُ قِصَاعَکُمْ وَ فِی الشِّدَّهِ أَخْذُلُکُمْ وَ اللَّهِ إِنَّ رِیحِی لَمُنْتِنٌ وَ إِنَّ حَسَبِی لَلَئِیمٌ وَ لَوْنِی لَأَسْوَدُ فَتَنَفَّسْ عَلَیَّ بِالْجَنَّهِ فَتَطِیبَ رِیحِی- وَ یَشْرُفَ حَسَبِی وَ یَبْیَضَّ وَجْهِی لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُکُمْ حَتَّى یَخْتَلِطَ هَذَا الدَّمُ الْأَسْوَدُ مَعَ دِمَائِکُمْ ثُمَّ قَاتَلَ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ حَتَّى قُتِلَ)
[۲۱] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۱۰۷
[۲۲] کامل الزیارات، صفحه ۱۲۲
[۲۳] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۳ (وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنشُورًا)
[۲۴] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۴
[۲۵] الصواعق المحرقه، ص ۲۸۹ و مستدرک کتاب معرفه الصحابه، مناقب فاطمه (سلام الله علیها) و التلخیص پاورقی مستدرک همان صفحه و ذخایر العقبی، ص ۴۸ و الاصابه، ج ۸، حرف الفاء القسم الاول، تذکره الخواص، حالات فاطمه و فرائد السمطین، ج ۲، ص ۹ به بعد و کنز العمال، ج ۱۲، فضائل الزهرا و اعلموا انی فاطمه، عبدالحمید المهاجر، ج ۹، منزله الفاطمه فی المصادر و اعلام النساء، ج ۴، قسمت فاطمه بنت محمد و کتابهای میزان الاعتدال و لسان المیزان و مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۲۱۲ و اسد الغابه، ج ۵، ص ۵۲۳ و تاریخ بغداد، ج ۸، ص ۱۴۱ و کنز العمال، ج ۶، ص ۲۱۸ و مقتل خوارزمی، فضائل الفاطمه و ینابیع الموده، باب ۵۵٫
[۲۶] مناقب ابن شهر آشوب، ج ۳ ص ۱۳۲ به بعد (وَ رُوِیَ أَنَّهَا مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَهَ الرَّأْسِ نَاحِلَهَ الْجِسْمِ مُنَهَّدَهَ الرُّکنِ بَاکِیَهَ الْعَیْنِ مُحْتَرِقَهَ الْقَلْبِ یُغْشَى عَلَیْهَا سَاعَهً بَعْدَ سَاعَهٍ وَ تَقُولُ لِوَلَدَیْهَا أَیْنَ أَبُوکُمَا الَّذِی کَانَ یُکْرِمُکُمَا وَ یَحْمِلُکُمَا مَرَّهً بَعْدَ مَرَّهٍ أَیْنَ أَبُوکُمَا الَّذِی کَانَ أَشَدَّ النَّاسِ شَفَقَهً عَلَیْکُمَا فَلَا یَدَعُکُمَا تَمْشِیَانِ عَلَى الْأَرْضِ وَ لَا أَرَاهُ یَفْتَحُ هَذَا الْبَابَ أَبَداً وَ لَا یَحْمِلُکُمَا عَلَى عَاتِقِهِ کَمَا لَمْ یَزَلْ یَفْعَلُ بِکُمَا ثُمَّ مَرِضَتْ وَ مَکَثَتْ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً ثُمَّ دَعَتْ أُمَّ أَیْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ وَ عَلِیّاً (ع) وَ أَوْصَتْ إِلَى عَلِیٍّ بِثَلَاثٍ ۱٫ أَنْ یَتَزَوَّجَ بِابْنَهِ أُخْتِهَا أُمَامَهَ لِحُبِّهَا أَوْلَادَهَا ۲٫ وَ أَنْ یَتَّخِذَ نَعْشاً لِأَنَّهَا کَانَتْ رَأَتِ الْمَلَائِکَهَ تَصَوَّرُوا صُورَتَهُ وَ وَصَفَتْهُ لَهُ ۳٫ وَ أَنْ لَا یَشْهَدَ أَحَدٌ جَنَازَتَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ أَنْ لَا یَتْرُکَ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَیْهَا أَحَدٌ مِنْهُم.)
[۲۷] غرر الحکم : ۱۵۲۸ منتخب میزان الحکمه : ۴۸۸
[۲۸] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال , ج ۱۱ , ص ۳۴۲ (أمالی الصدوق:..: فتقول: إلهی و سیّدی ذریّتی، و شیعتی، و شیعه ذریّتی، و محبّی، و محبّی ذرّیّتی تفسیر فرات:… ثمّ یقول جبرئیل علیه السّلام: یا فاطمه، سلی حاجتک. فتقولین: یا ربّ! شیعتی. فیقول اللّه عزّ و جلّ: قد غفرت لهم. فتقولین: یا ربّ! شیعه ولدی. فیقول اللّه: قد غفرت لهم. فتقولین: یا ربّ! شیعه شیعتی. فیقول اللّه: انطلقی فمن اعتصم بک فهو معک فی الجنّه. فعند ذلک یودّ الخلائق أنّهم کانوا فاطمیّین، فتسیرین و معک شیعتک، و شیعه ولدک، و شیعه أمیر المؤمنین، آمنه روعاتهم، مستوره عوراتهم، قد ذهبت عنهم الشدائد، و سهلت لهم الموارد، یخاف الناس و هم لا یخافون، و یظمأ الناس و هم لا یظمئون .)
پاسخ دهید