جلسه سوم بحث «سقیفه تکرار شدنی است» مورخ ۲۰ / بهمن / ۱۳۹۵ در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السلام توسط حجت الاسلام کاشانی مطرح شد، که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.
- تکرار سقیفه علّت کاربرد اجتماعی داشتن آن
- سقیفه یک بحث اعتقادی
- بینیاز بودن شیعه از توهین به اعتقادات اهل سنّت
- علّت افشاگری خلیفهی دوم در مورد ماجرای سقیفه
- شدّت عمل و خشونت خلیفهی دوم
- نمونههایی از خشونت خلیفهی دوم در حکومت خود
- محبوب نبودن خلیفهی دوم در دوران حکومت خود
- مشاطره کردن اموال استانداران در زمان حکومت خلیفهی دوم
- شیوهی قضاوت کردن خلیفهی دوم در زمان حکومت خود
- احساس خطر در مورد مشروعیّت حکومت خلیفهی دوم و بیان واقعهی سقیفه توسّط او
- گزاره برگ خلیفهی دوم در مورد سقیفه
- علّت نهی شدن از ایجاد یک سقیفهی دیگر توسّط خلیفهی دوم
- نحوهی رفتار خلیفهی دوم با افراد حاضر در شورا و نظر او در مورد امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- دفاع حضرت زهرا (سلام الله علیها) از امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- نوع برخورد حضرت زهرا (سلام الله علیها) با همسران پیامبر در روزهای آخر عمر
- قدمت برگزاری فاطمیّه طبق نقل اهل سنّت
- علّت عزاداری شیعیان برای حضرت زهرا (سلام الله علیها)
- تلاش اهل بیت (علیهم صلوات الله) برای فراموش نشدن ماجرای شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
- راههای شیعیان برای رد کردن گزارش خلیفهی دوم در مورد واقعهی سقیفه
- علّت اختلاف در متون پخش شده از امیر المؤمنین (علیه السّلام) در مورد واقعهی سقیفه
- علّت ناراحتی امیر المؤمنین (علیه السّلام) بعد از فتح مصر
- علّت کتابت موضوع سقیفه برای یاران توسّط امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- شروع کتابت ماجرای سقیفه با سپاس خدا در بعثت پیامبر
- تغییر یافتن نوع زندگی اعراب به برکت اسلام
- شکایت حضرت زهرا (سلام الله علیها) از فراموش شدن خدمات امیر المؤمنین توسّط مردم
- تعریف واقعهی سقیفه توسّط امیر المؤمنین (علیه السّلام) و انکار تعریف خلیفهی دوم
- علّت صبر امیر المؤمنین در مورد غصب شدن خلافت ایشان
- قابل گذشتن نبودن ماجرای سقیفه و شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) از نظر اهل بیت
- اهل بیت امیر المؤمنین، تنها حمایتگر ایشان
- علّت مقاومت نکردن امیر المؤمنین (علیه السّلام) در ماجرای هجوم به خانهی ایشان
- تاریخی نبودن و قابل گذشت نبودن ماجرای سقیفه و شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
- وابسته بودن تمام عقاید ما به ماجرای سقیفه و شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
- اهمّیّت حفظ کردن خطبهی شقشقیه
- بیان واقعهی غصب خلافت توسّط امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- علّت صبر کردن امیر المؤمنین (علیه السّلام) در مورد غضب خلافت
- رساندن هدایت به نسلهای آینده دلیل صبر امیر المؤمنین (علیه السّلام) در غضب خلافت
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱].
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
تکرار سقیفه علّت کاربرد اجتماعی داشتن آن
موضوع بحث ما این است که سقیفه تکرار شدنی است و وقتی میگوییم: سقیفه، یعنی جلوگیری از احقاق حق. ناگهانی راهبردهای نبوی و معصومین را کنار گذاشتن. بنابراین سقیفههای کوچک و بزرگ داریم. از بزرگترین آنها، سقیفهای است که میشناسیم. با توجّه به اینکه خود سقیفه کمتر بحث شده است و شناخته شده است، کمتر است. فعلاً در اینکه سقیفه چیست داریم بحث میکنیم. اگر امسال فرصت نشد یا یک جای دیگر یا یک وقت دیگر یا سال دیگر به تکرار میپردازیم، اگر توانستیم خود سقیفه را بحث بکنیم به تکرار آن هم میپردازیم که این پدیده، پدیدهی تکرار شدنی است، از این جهت شناخت آن کاربرد اجتماعی دارد.
سقیفه یک بحث اعتقادی
نکتهی بعدی این است که بحث سقیفه برخلاف ظاهر تاریخی آن، خیلی اعتقادی است. اگر دست شما پر نباشد، دچار شبهات عقایدی میشوید. بحث ما پاسخ به شبهات نیست ولی شاید هر جلسه دهها سؤال را پاسخ بدهیم، بدون اینکه بگوییم داریم شبهه پاسخ میدهیم. بنده قبول ندارم که ما مدام گوشهی رینگ برویم، مدام بگوییم: شما شبهه بکنیم، ما جواب بدهیم. دقّت بفرمایید ما در بحثهای خود داریم حمله میکنیم و با حضرت شیخ طرف هستیم که در واقع بانی سقیفه و خبرنگار شمارهی یک سقیفه است با او داریم بحث میکنیم.
بینیاز بودن شیعه از توهین به اعتقادات اهل سنّت
خلاصهی آنچه گذشت را به سرعت محضر شما عرض بکنم. عرض کردیم از عزیزانی که در زمینهی تاریخ مطالعه دارند، وقتی بپرسی از سقیفه چه خبر؟ معمولاً دانستههای آنها برمیگردد به گزاره برگ، Fact sheet یا گزارش رسمی حکومت شیخ دوم. برادران اهل سنّت ما به دو خلیفهی اوّل شیخین میگویند. ما دیدیم از این تعبیر استفاده بکنیم، نزد آنها محترمانه محسوب میشود. ابدا بنای ما بر بیادبی نیست، لذا من نسبت به بانی سقیفه میگویم: شیخ؛ از این جهت که خود آقایان میگویند. این جزء القابی است که خود آنها میگویند. اصلاً ما نیازی به توهین نداریم، دست ما در حقایق باز است. لذا نیاز نیست توهین بکنیم.
علّت افشاگری خلیفهی دوم در مورد ماجرای سقیفه
شیخ طی یک جریانی آمد ماجرای سقیفه را در مکّه تعریف کرد و چون در اواخر حکومت خود بود، این در همهی رسانههای آن زمان منتشر شد، حتّی شیعهها که امروز کتاب تاریخی مینویسند مثل مرحوم علّامهی عسکری (اعلی الله مقامه الشّریف) یا دیگران عمدهی اخبار آنها از آثار برادران غیر شیعه است که همهی اخبار آنها به یک خبر برمیگردد، یک خبر تفصیلی که خود شیخ بیان کرده است، روی منبر آمده است واقعهی سقیفه را تعریف کرده است و ما در واقع سر سفرهی او در ماجرا نشستیم. داریم تحلیل میکنیم او چه گفته است. چرا او آمد زیر آب حکومت شیخ اوّل را زد، گفت: فلته بود. این را بحث کردیم. چه شد که باعث شد افشاگری بکند؟ چه شد که باعث شد پاسخ بدهد؟ دو شب گذشته به اینها پرداختیم. چه چیزی او را وادار کرد بیاید بگوید:…
شدّت عمل و خشونت خلیفهی دوم
متنی که میخوانم از صحیح بخاری است، دو سه خط آن را فقط میخوانم برای اینکه خیلی مهم است. چه شد که مجبور شد کسی که اگر کاری میخواست بکند احدی نمیتوانست جلوی او را بگیرد، یاران پیغمبر را در مدینه حبس کرد، هیچ کسی نتوانست به او حرف بزند. یک طوری همهی یاران پیغمبر -یاران اصلی- به یک نحوی مثل تبعیدیها باید داخل مدینه ساکن میبودند. پس میتوانست راحت کارهای خود را بکند. اینجا گفته است: «إِنَّا وَ اللَّهِ»[۴] چرا قسم میخورد؟ کسی که یکی از اصحاب درجهی یک خود او، مثل ابو موسی اشعری اگر یک حرف میزد، میگفت: یا شاهد میآوری یا تو را شلاق میزنم. دست او باز بود. قبلاً عرض کردیم برای اینکه بیادبی نشود، او بسیار سریع و شدید تصمیم میگرفت، برای اینکه لفظ دیکتاتوری لفظ خوبی نیست، ما میگوییم سرعت عمل و شتاب و شدّت عمل در تصمیمگیری داشت. لذا اصحاب پیغمبر اگر میشنیدید او با آنها کار دارد، گاهی نیاز به تجدید وضو پیدا میکردند، چون خشونت او را چشیده بودند. گفتند: از درّهی او، یعنی تسمهی نیم متری که در دست خود میگرفت «أهیَب مِن سَیف (عسل)۶:۳۸ الحَجّاج»[۵] است. بعد این هم به تن و بدن خیلیها نشسته بود. اگر نسبت به یک کسی بیجهت حسّاس میشد، همه میدانستند حتماً دهان و فک او آسیب میبیند، میزنند دهان طرف را خورد میکنند. موارد آنقدر زیاد است که اصلاً نیاز….
نمونههایی از خشونت خلیفهی دوم در حکومت خود
یکی از آنها را بخواهم عرض بکنم این است که ایشان وقتی از طرفداران خود هم در آن زمان خواستگاری میکرد، کسی جرأت نمیکرد دختر خود را بدهد. با این حال نقل شده است ایشان از کسی خوشش آمد، از این خواستگاری کرد، قبول نکرد با کتک او را سر سفرهی عقد با خود نشاند. اینها نقلهای برادران غیر شیعه است. پس این آدم در سرعت عمل و شدّت عمل و سریع تصمیم گرفتن هیچ مانعی نداشت. آدمی که هر کاری دوست دارد میکند، چه لزومی دارد در سخنرانی بگوید: «وَاللَّهِ مَا وَجَدْنَا فِیمَا حَضَرْنَا مِنْ أَمْرٍ أَقْوَى مِنْ مُبَایَعَهِ» به خدا بهتر از این کار نمیتوانستیم بکنیم. اصلاً سابقه ندارد شما میخواهی یک کاری بکنی قسم بخوری! میزنی میروی و هیچ کسی هم هیچ حرفی نمیزند. چرا داری قسم میخوری؟ ما عرض کردیم شدّت عمل او، تندی او و برخلاف دو سقیفهی اوّل اصحاب پیغمبر که اواخر عمر او این طرف و آن طرف مینشستند -یک مقدار قبلتر سلمان، بعدتر عمار، زبیر اینها مینشستند این طرف و آن طرف مینشستند- میگفتند: بمیرد، با علی بیعت میکنیم و این داشت در جامعه جا میافتاد. چون اخباری داریم که او به ابن عبّاس میگوید که: یکی از این شهرهای استاندار ندارد، دوست دارم تو را بفرستم ولی میترسم به آنجا بروی، بعد از من به دنبال حکومت کسی دیگر باشی. خود تو یا کسی دیگری.
محبوب نبودن خلیفهی دوم در دوران حکومت خود
دوستان بنده را میشناسند، بنده ابن عبّاس را دوست ندارم، یک جا مفصّل علّت این را توضیح دادم. امّا ابن عبّاس خدمات زیادی دارد حالا اگر خیلی او را دوست ندارم، اینجا انکار نمیکند. میگوید: حالا ممکن است. پس او احساس میکند فضای جامعه به یک سمتی دارد میرود که مردم زمان او شجاعت این را نداشتند بگویند: کودتا میکنیم، قیام میکنیم. کسی جرأت این را نداشت یا صلاح نمیدانستند. امّا بعد از او، او از دنیا رفت گفتند: آقا از دنیا رفت، «مات علی رحمه الله» مثلاً. حالا فرصت است که یک کسی را سر کار بیاوریم. چون در دورهی اوّل هنوز ۱۲ سال از شهادت پیغمبر گذشته است، هنوز ساختار سیاسی که شکل نگرفته بود که حتماً کسی، کسی را جانشین بکند، نکند. او محبوب نبود، او به حکومت هم رسید، محبوب نبود. به تاریخ نگاه بکنید به خلیفهی اوّل که احساس کردند که شاید او بخواهد بعد از خود شیخ دوم را سر کار بیاورد، رفتند گفتند: از خدا بترس، این را میخواهی بر سر کار بیاوری؟! لذا وقتی ۱۰، ۱۲ سال گذشت و فتوحات کرد و قدرت او خیلی رسوخ کرد، محبوبیّت ظاهری او بالا بود ولی کسی جرأت نمیکرد نظر مخالف بدهد. او احساس کرد بعد از خودش حکومت از دست جریان سقیفه خارج شد، این شد که راجع به سقیفه آمد موضعگیری کرد. اخبار تاریخی از اینجا است که آمد سخنرانی کرد که ما دو شب گذشته به بخشی از آن پرداختیم.
مشاطره کردن اموال استانداران در زمان حکومت خلیفهی دوم
این برای من جالب است که میگوید: «إِنَّا وَ اللَّهِ» این آدم، این آقا، این حضرت شیخ شخصیتی نیست که بخواهد برای کارهای خود دلیل بیاورید، چه برسد به اینکه قسم بخورد. یک نمونهی آن را که همهی شما شنیدید، من چند دفعه روضهی این را خواندم و آن این است اموال ولات خود را مشاطره میکرد. استاندار مثلاً سیستان و بلوچستان دو سال کار میکرد میگفت: به اینجا بیا، اموال تو چقدر است؟ میگفت: هزار سکه. میگفت: پانصد تا از این سکهها برای تو، پانصد تا برای بیت المال برو. میگفت: چرا؟ میگفت: چون دزدی است. هیچ کسی هم شجاعت نداشت بگوید: برای دزدی سند داری؟ اگر دزدی است چرا نصف آن را میگیری؟ چرا دزدها را بر سر حکومت فرستادی؟ اگر حلال است چرا نصف آن را میگیری؟ اگر دزدی است، چرا نصفهی دیگر آن را نمیگیری؟ بعد طرف از سیستان میآمد میگفت: دزدی است، نصف اموال را دادی حالا مثلاً به اصفهان برو. یعنی استانهای آنها را جا به جا میکرد. کلاً دو، سه نفر را جا به جا نکرد. یکی معاویه است. یکی قنفذ است که ما روضهی آن را خواندیم. آدمهایی که مشاطره نکرد کم هستند. میآمد یا او را عزل میکرد یا او را به یک جای دیگر میفرستاد. هیچ کسی جرأت نمیکرد بگوید: برای چه نصف حساب بانکی من را برمیداری؟ میگفت: دزدی است.
شیوهی قضاوت کردن خلیفهی دوم در زمان حکومت خود
اینطور هم نبود که شما خیال بکنید دزدی، یعنی دادگاهی بکنند، حکومت امیر المؤمنین باشد این طرف بنشیند، یهودی آن طرف بنشیند، ابدا. برای اینکه حساب کار دست مردم بیاید، خوب میدانید که تمام پسران او شراب خوردند، حد خوردند. مثلاً شنید یک پسر او در یکجایی شراب خورده است. آنجا حکومت حد زده است، آقا تمام شد دیگر. یک نفر دزدی بکند، چهار تا انگشت او را میزنند، روزی چهار تا انگشت او را که نمیزنند. یک سانت یک سانت بالا بیایند. به مدینه آمد، گفت: بیا ببینم. شنیدم شراب خوردی، حد خوردی. گفت: بله. او را زمین خواباندند و دوباره او را شلاق زدند. این دیگر چه بود؟ میخواهم بگویم اصلاً نیازی نمیدید که محاکمهی اسلامی بشود، از ادلّه استفاده بکند. این را قبلاً چند بار گفتم شنید یک خانم شوهرداری برای یکی از اصحاب که بعداً برادران عزیز غیر شیعهی ما سعی کردند او را انکار بکنند صحابه بوده است. یک خانمی عاشق یک آقایی شد، خانم شوهر دار بود. یک بیت شعر نوشت مثلاً ای کاش نصر بیاید من را ببیند یا من بروم او را ببینم یا همدیگر را ببینم، با خبر شد. گفت: فتنه؟! گفت: نصر را خبر بکنید. گفت: عجب زیبا است. صد ضربه شلاق. این نصر همینطور داشت نگاه میکرد که صد تا ضربه شلاق زدند، گفت: بلند بشو بایست، یک چرخ بزن. گفت: هنوز خوب است، صد ضربه شلاق. این دوباره گفت: آقا اگر زنا کرده بودم صد تا کافی بود، دو تا صد تا زدی؟ گفت: بخواب صد ضربه شلاق. سیصد تا شد، گفت: بلند شو. گفت: هنوز خوب است؛ گفت: موهای او را بزنید، دیگر موهای خود را بلند نمیکنی. بخواب صد ضربه… چهار صد ضربه شلاق به او زدند. گفت: دیگر حق نداری در مدینه زندگی بکنی، به بصره میروی. هیچ کسی هم جرأت نکرد بگوید: برای چه؟ اخبار تاریخی فراوان عرض کردم زن و شوهر در خیابان راه میرفتند، با هم حرف میزنند مثلاً امروز چه میخواستی؟ سبزی خوردن و چه؟ میگفت: شلاق بزنید. برای چه با زن مردم حرف زدی؟ میگفت: همسر من است. میگفت: همسر تو است در خانهی تو، اینجا خیابان است. میگفت: من حرف نزدم، گفتم: میخواهیم به عیادت برویم کمپوت چه چیزی بگیرم؟ گفت: حرف زدی با زن! در جامعهی ما مرد و زن با هم در خیابان حرف نمیزنند. گفت: زن من است. باور نکردنی است نه؟! اینکه من عرض میکنم شدّت عمل و سرعت در تصمیمگیری داشت، یعنی این.
احساس خطر در مورد مشروعیّت حکومت خلیفهی دوم و بیان واقعهی سقیفه توسّط او
حالا تعجّب نمیکنید بگوید: -دوباره داریم شرح بخاری میدهیم- «إِنَّا وَ اللَّهِ» به خدا ما بهتر از آن را پیدا نکردیم. کسی که در آن فضای تاریخی کار کرده باشد میگوید: برای چه دارد قسم میخورد؟ یعنی احساس میکنی، احساس میکند مشروعیّت خود را از دست داده است. همهی اینها را میگویم که وقتی میخواهم گزارش امیر المؤمنین (علیه السّلام) را برای شما بخوانم، جا بیفتد که در سال ۲۳ عدّهای بودند کاری کردند که این شخص، حضرت شیخ مجبور شد قسم بخورد به خدا ما درست عمل کردیم ولی تکرار نکنید. گزارشهای دو شب گذشته را دیگر تکرار نمیکنم.
گزاره برگ خلیفهی دوم در مورد سقیفه
گفت: به خدا ما بهتر از آن را پیدا نکردیم. «خَشِینَا إِنْ فَارَقْنَا القَوْمَ وَلَمْ تَکُنْ بَیْعَهٌ: أَنْ یُبَایِعُوا رَجُلًا مِنْهُمْ بَعْدَنَا» ما رفتیم در سقیفه ترسیدیم اگر خلیفهی اوّل را انتخاب نکنیم، یک کسی دیگر را انتخاب بکنند. اوضاع بدتر بشود. ما سعی کردیم بهترین کار ممکن را در بحران انجام بدهیم، در برون رفت از بحران بهترین گزینهی موجود را از بین گزینههای روی میز آن را که از همه بهتر بود انتخاب کردیم به خدا. فساد میشد اگر این کار را نمیکردیم. یعنی سقیفهی اوّل… سقیفه رسم نیست، یک بار یک خبطی بوده است، اشتباهی بوده است «وَلَکِنَّ اللَّهَ وَقَى شَرَّهَا»[۶]؛ «فَمَنْ بَایَعَ رَجُلًا عَلَى غَیْرِ مَشُورَهٍ»[۷] یک بار دیگر ببینم این طرف و آن طرف یا شما دیدید یک کسی دارد یک کسی را به عنوان رهبر جامعهی اسلامی علم میکند «فَلاَ یُتَابَعُ هُوَ» آن آدم را نباید به عنوان رهبر قبول بکنید، نباید از او تبعیّت بکنید. «وَلاَ الَّذِی بَایَعَهُ» بیعت آنها هم فایدهای ندارد. «تَغِرَّهً أَنْ یُقْتَلاَ» باید آنها را بکشید. کلاً زیر آب سقیفه را میزند.
علّت نهی شدن از ایجاد یک سقیفهی دیگر توسّط خلیفهی دوم
از این چه میفهمید؟ از این احساس میکند همان سقیفهای که آقایان درست کردند، زمینهی آن داشت فراهم میشد، این بار یک کسی دیگر بیاید که اینها نمیخواستند. اینجا میگوید: حکم اعدام است. من هم که میبینید برای همین نمیخواهم وصیت به کسی بکنم، خود مسلمین. «مَشُورَهٍ مِنَ المُسْلِمِینَ» دموکراسی.
نحوهی رفتار خلیفهی دوم با افراد حاضر در شورا و نظر او در مورد امیر المؤمنین (علیه السّلام)
منتها وقتی ترور شد، آسیب جدی دید، ترور شد. بالاخره یک مقدار فضای جامعه تلطیف میشود. زمینه را فراهم کردند -که شب گذشته بحث کردیم- مدام گفتند: آقا خیانت است، حتماً شما باید یک نفر را تعیین بکنید، امّت را رها نکن، گله را بیچوپان نگذار و از این حرفها. باز هم با این حال نمیتواند یک نفر را انتخاب بکند، چون آن یک نفر مشروعیّت اجتماعی، مشروعیّت به معنای حرام و حلال نه، یعنی مقبولیّت اجتماعی پیدا نخواهد کرد. لذا به عهدهی یک شورای شش نفرهای که از قبل معلوم است قرار داد. جالب است زیر آب یک به یک پنج نفر را زد. گفت: یکی از آنها خسیس است، یکی از آنها کار بلد نیست، یکی از آنها زن ذلیل است، دنبال این است که برادر زن او چه میگوید. یکی از آنها بنی امیّه را سر کار میآورد. اگر اینها اصلع یا اجلع را -منظور امیر المؤمنین (علیه السّلام) است- انتخاب کنند، اینها را به صراط مستقیم خواهد برد. خوب از شش نفر یکی اینطور است خوب همان را انتخاب میکردی؟ چرا حقّ وتو را به او ندادی؟ حقّ وتو را به کسی دادی که شوهر خواهر عثمان بود. چرا به او دادی؟ او چه کسی است؟ همان کسی است که در گزارش این Fact sheet از من شنیدید، وقتی میخواست قصهی این سقیفه را برای مردم تعریف بکند، عبد الرّحمن بن عوف زمینهسازی کرد، بعد این هم آمد سخنرانی کرد. تازه این هم گفت: آقا نیا در بین مردم، در مکّه این حرفها را بزن. بعد به همان شخص هم حقّ وتو داد. این تا اینجا.
دفاع حضرت زهرا (سلام الله علیها) از امیر المؤمنین (علیه السّلام)
تلاش جدّی بود که این گزاره برگ، گزاره برگ رسمی اسلامی باشد. بگویند: سقیفه چیست؟ بگویند: سقیفه این است. یک بحرانی شد؛ در یک برون رفتی از یک بحرانی در بین گزینههای روی میز یک گزینه را مردم ترجیح دادند، بحران بود، قرار هم نیست تکرار بشود. شیخ اوّل، شیخ دوم را چطور… آن هم در اغما رفت و فرصت نکرد که به دست شورا بدهد. این یکی به دست شورای شش نفره داد. اختلافی نیست. آنجایی که همه باید حرف میزدند، نزدند؛ صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) آمد بازی را به هم ریخت. اگر شب گذشته عرض کردیم که این را باز هم تکرار میکنم دختر شیخ اوّل آمد توهین کرد که حضرت زهرا (سلام الله علیها) که این در تاریخ سابقه ندارد. شما مثلاً ببینید یک زن جوانی از دنیا رفته است، تابوت او را با کجاوهی عروس تشبیه بکنید. عرض کردیم چرا؟ برای اینکه ناراحت بودند، از اینکه کسی که دفن شبانه قرار است بشود باز هم میفرماید: من را در یک تابوتی بگذارید، ملحفه هم روی من کشیدند، چیزی پیدا نباشد در تاریکی شب ولی همان شخص آمد بین ۴۰ نفر از امیر المؤمنین (علیه السّلام) دفاع کرد. کسی که در انظار ظاهر نمیشد، کسی که شب قرار بود دفن بشود فرمود: برای من تابوت بسازید، همان شخص آمد وسط میدان سخنرانی کرد، از امیر المؤمنین (علیه السّلام) دفاع کرد، جلوی بردن او را به مسجد گرفت. فرمود: نفرین میکنم، او را برگردانید. خوب این آسیب داشت.
نوع برخورد حضرت زهرا (سلام الله علیها) با همسران پیامبر در روزهای آخر عمر
او آمد گفت که: برای او یک هودج عروس ساختند. کأنّه کسی ماشینی که به سمت بهشت زهرا حرکت میکند با ماشین عروس… جز کسی که کینه و نفرت داشته باشد، کسی این کار را نمیکند و عرض کردیم از آن طرف هم صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) زنان انصار را راه میداد؛ ازواج پیغمبر، همسران پیغمبر را راه نمیداد. بعد از اینکه اسماء او را به خانهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) راه نداد، این حرف را زد.
قدمت برگزاری فاطمیّه طبق نقل اهل سنّت
صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) بازی را به هم زد. اینکه شما خواستید این طرف و آن طرف پخش بکنید، همهی واقعه نبوده است، چون اگر اینطور بود طبیعی بودکه دختر پیغمبر هم باید میدید در این بحران مسلمین باید همراهی میکرد سیّدهی نساء اهل الجنه، نه اینکه اینطور با حکومت مخالفت بکند! شیعهها هم ایضاً؛ شیعهها خیال کردید فاطمیّه را بعد از انقلاب درست کردند؟ یکی از اسناد جالبی که در مورد عزاداری برای صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) است، برای هزار سال پیش است. هزار سال پیش، بلکه بیشتر قاضی عبد الجبار معتزلی میخواسته است به شیعهها فحش بدهد میگفته: شما شیعهها خیلی بدعتگر هستید. خیلی منحرف هستید. از جمله یعنی چه کار میکنیم؟ یعنی چهارصد ضربه شلاق به بیگناه میزنیم، منظور تو این است؟ میگوید: نه، در اطراف و اکناف ما هر چه روستا است که در آن شیعهها هستند، اینها دور هم جمع میشوند -هزار سال پیش به عنوان بدعتهای ما گفته است- «فَیَبکُونَ عَلی فَاطِمَه» این شخص ۴۱۵ مرده است. این کتاب را نوشته است مثلاً اگر سال چهارصد نوشته است، یعنی هزار و سی و هشت سال پیش گفته است. نه دولت اسلامی شیعی بوده است که قدرت داشته باشد، نیروی نظامی داشته باشد، صفویه نیست. اینها شیعهی صفویه نیست. پدر جد صفویه هم هنوز به دنیا نیامده بوده است. شش صد سال قبل از صفویه است. میگوید: شما در زمان ما بدعت دارید. اسم کتاب تثبیت دلائل النّبوه لقاضی القضّات عبدالجبار بن احمد همدانی، یعنی قاضی عبد الجبّار معتزلی معروف، ۴۱۵ مرده است چاپ دار العربیه، جلد، ۲، صفحهی ۵۹۴ و ۵۹۵٫ میگوید: «فِی هَذا الزَّمان» الآن اینطور است. نمیگوید: قبلاً اینطور نیست. الآن اینطور است که من هر کسی از بزرگان شیعه را میشناسم این کار را میکنند. چرا کار میکنند؟ عین جملهی او این است «کُلُ هؤلاء بِهذهِ النَّواحی یَدّعونَ التَّشیُع» همین اطراف ما هر کسی ادّعای تشیّع میکند، اظهار محبّت به پیغمبر و اهل بیت ایشان میکند؛ «فَیبکُونَ عَلى فَاطِمَه» برای فاطمه گریه میکنند. «وَ على إبنَها المُحسن» برای پسر او محسن. «ألَّذی زَعمُوا أنَّ» شیخ دوم «قَتَلَهُ»؛ نخواسته است بگوید من قبول دارم، میگوید: این از بدعتهای شیعه است. من میگویم باشد هزار سال پیش ما شیعیان یک بدعتی داشتیم، برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) گریه میکردیم.
علّت عزاداری شیعیان برای حضرت زهرا (سلام الله علیها)
چرا برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) گریه میکردند؟ برای اینکه گریه برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) ایجاد دو قطبی است. وقتی یک قطب مستکبری میخواهد بگوید همهی حقیقت این است، یک جریان ضعیفی میخواهد بگوید آن چیزی که شما میگویید، نیست، حداقل. آن چیزی که شما خیال میکنید نیست و این مسئله، خیلی مسئلهی مهمّی است. مسئلهی اعتقادی است. این مسئلهی کوچکی نیست. سال گذشته سعی کردیم توضیح بدهیم که این از نوامیس عقاید شیعه است. اینطور نیست که یک مسئلهای باشد که دورهای باشد، یک وقت باشد و یک وقت نباشد. یک وقت مصلحت باشد، یک وقت ما با روسیه باشیم، یک وقت مصلحت باشیم با روسیه نباشیم، این نیست. این خطّ قرمز ثابت ما است، همیشگی است.
تلاش اهل بیت (علیهم صلوات الله) برای فراموش نشدن ماجرای شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
لذا میبینی خود ائمّهای که وحدت طلبترین افراد هستند و بنده هم جزء وحدت طلبها هستم، خود همان ائمّه (علیهم صلوات الله) یک کاری کردند این مسئله فراموش نشود. بهانه به دست آورد، امیر المؤمنین گزاره برگ خود را منتشر کرد. میتوانست سخنرانی بکند، جالب است که نوشته است.
راههای شیعیان برای رد کردن گزارش خلیفهی دوم در مورد واقعهی سقیفه
بحث ما این است این چیزی که دست مردم مشهور است، سقیفهی شیخ است. حتّی آن چیزهایی که در کتاب ما آمده است، از او گرفتند، نگاه بکنید در نهایت به او میرسد، به سخنرانی او میرسد. صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) کاری کرد که بگوید: آن چیزی که مشهور رسانههای آنها است، ما آن را قبول نداریم. شیعهها چه کار میکردند؟ عزاداری میکردند. عزاداری برای صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها)؛ یعنی آن چیزی که شما میگویید نیست. ایشان به مرگ طبیعی از دنیا نرفته است یک فرزندی داشته است، برای او گریه میکردند. گریه برای حضرت محسن (سلام الله علیها) کمک کردن است برای کاستن مظلومیّت امیر المؤمنین (علیه السّلام) است؛ لذا اگر کسی گفت که امیر المؤمنین به مجالسی که به فرزند شهید او بپردازند، نظر دارد بیراه نگفته است. سعی کردند فراموش نشود. خود امیر المؤمنین یک بهانهای به دست آورد یک بار داستان سقیفه را بیان کرده است که از الآن میخواهم وارد آن بشوم. این سقیفهی آنها بود، تحلیل هم کردیم. سقیفهای که امیر المؤمنین (علیه السّلام) بیان میکند این است.
علّت اختلاف در متون پخش شده از امیر المؤمنین (علیه السّلام) در مورد واقعهی سقیفه
خوشبختانه اگر آن را آقای بخاری نقل کرده است، این را هم افرادی که قدمت آنها شبیه به او است نقل کرده است. منتها او چون رسانهی عمومی بوده است، همه جا پخش شده است، الفاظ آن شبیه به هم است؛ این یکی در سه چهار تا کتاب است، همه هم برای قرن سوم است، یا ۲۷۹ مردند، یا ۲۷۶ مردند، ۲۸۴ مردند. بخاری هم ۲۵۶ است. منتها چون این حرف زیر زمینی است بین متون اختلاف است. این یک قسمت آن را یک لحظه تأمّل بکنید. یک متن در مسترشد طبری شیعه است از نامهی امیر المؤمنین دربارهی سقیفه که الآن توضیح میدهم. خلاصهی آن در خطب امیر المؤمنین است، فکر کردند خطبه است، نامه را خیال کردند خطبه است. در نهج البلاغه است، مثلاً خطبهی ۲۶ نهج البلاغه و خطبهی ۱۲۶، ۱۲۷ نهج البلاغه یک قسمت کوچک از این نامه است که سیّد رضی به اشتباه خیال کرده است این خطبه است. خیلی به خطبهی شقشقیه نزدیک است ولی از آن یک مقدار صریحتر است.
ثقفی که از بزرگان مورّخین شیعه و از… به یاد دارید من شب گذشته عرض کردم آثار ما از بین رفته است از پانصد تا، ۱۰، ۱۲ تا اثر مانده است. یکی الغارت ثقفی است که مانده است. این کتاب خود را که نوشت گفت: کجا ضدّ شیعه بیشتر است؟ گفتند: اصفهان. کتاب را برد اصفهان، پول داد، ۱۰ نسخه، ۲۰ نسخه از روی آن نوشتند پخش کردند. گفت: به دست مخالفین برسد. دویست و هشتاد و خردهای از دنیا رفته است. الأمامه و السّیاسه که برای شیعهها نیست، برای اهل سنّت است، اختلاف است که نویسندهی آن ابن قتیبه است، چه کسی است دویست و هفتاد و چند از دنیا رفته است او هم تقریباً ۷۰ درصد آن را نقل کرده است. پس سه، چهار تا از مصادر نخستین قرن سه، این نامه را ذکر کردند ولی اختلافاتی وجود دارد. اینطور شروع میشود. من متن الغارات را میخوانم ولی اگر کسی تطبیق بکند بین این متنها اختلاف است، طبیعی است. چرا اختلاف است؟ چرا در گزارش شیخ اختلاف نیست؟ چون گزارش شیخ را تلویزیون آن زمان خواند، این نامه زیر زمینی است. الآن میبینید چرا زیر زمینی است. نگهداری یک متن زیر زمینی که خیلی حساس است، هزینه دارد، آدمها به خاطر آن کشته میشوند؛ سختتر است، اختلاف در متن آن وجود دارد. رواه آن هم متعدّد هستند، حالا من دیگر به این موارد آن نمیپردازم.
علّت ناراحتی امیر المؤمنین (علیه السّلام) بعد از فتح مصر
میگوید: عمرو بن حمق و حجر بن عدی و حبّهی عرنی. اینها چه کسانی هستند؟ اینها از شیعیان امیر المؤمنین (علیه السّلام) هستند که حاضر بودند برای امیر المؤمنین (علیه السّلام) جان بدهند؛ همهی آنها هم شهید شدند. حارث همدانی. یک چیزهای دیگر هم اختلافی است، من اینجا نمیگویم برای اینکه نمیخواهم توضیح فنّی زیاد بدهم. اینها وارد بر امیر المؤمنین (علیه السّلام) شدند بعد از اینکه مصر فتح شد. میدانید که مصر در اختیار بنی امیّه و معاویه بود، امیر المؤمنین همان اوائل حکومت لشکر فرستاد مصر را گرفتند. اینها آمدند به امیر المؤمنین تبریک بگویند؛ «وَ هُوَ مَغْمُومٌ حَزِینٌ»[۸] دیدند آقا خیلی گرفته است. اینها دیدند فضای باز سیاسی شده است، انقلاب شده است، حکومت شیخ سوم تمام شده است، انقلاب شده است، امیر المؤمنین (علیه السّلام) سر کار آمده است که ما در بحث ماه رمضان توضیح دادیم چطور اصحاب امیر المؤمنین (علیه السّلام) حکومت را از دست طلحه گرفتند و به در خانهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) آوردند که بحث آن مفصّل است که دیگر آنجا گفتیم؛ رفتند مصر هم جنگیدند، حکومت را گرفتند آمدند تبریک بگویند، دیدند آقا غمگین است. میخواستند در تبریک یک چیز دیگر هم بگویند، بگویند: این سقیفه چه بوده است؟ اگر من و شما امروز تحلیل کردیم، یاران ویژهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) سال ۳۵ هجری بیشتر از ما میدانند. یعنی ۱۲ سال بعد از اینکه آن Fact sheet بیان شده است که آن موضع رسمی حکومت بوده است، موضع امیر المؤمنین (علیه السّلام) نبوده است. لذا تا میبینند اوضاع خوب است و مثلاً فتح شده است و اینها میگویند: «بَیِّنْ لَنَا مَا قَوْلُکَ فِی أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ» آقا این ماجرا چه بوده است؟ عجیب است امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: «وَ هَلْ فَرَغْتُمْ لِهَذَا وَ هَذِهِ مِصْرُ قَدِ افْتُتِحَتْ وَ شِیعَتِی بِهَا قَدْ قُتِلَتْ» الآن وقت این حرفها است. میخواست آنها را امتحان بکند چقدر محکم ایستادند. شیعههای من را در مصر کشتند. یعنی آن حزین بودن امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای چه بود؟ درست است پیروز شدیم ولی در این پیروزی بعضی از شیعههای من کشته شدند. امام کوه وفا است، معدن وفا است.
علّت کتابت موضوع سقیفه برای یاران توسّط امیر المؤمنین (علیه السّلام)
گفتند که: ماجرا چه بوده است؟ حضرت وقتی دید اینها محکم ایستادند، میتوانست حرف بزند ولی اینقدر مسئله مهم بود باید این میماند. فرمود: «أَنَا مُخْرِجٌ إِلَیْکُمْ کِتَاباً أُخْبِرُکُمْ فِیهِ عَمَّا سَأَلْتُمْ» نامهای مینویسم مکتوب، آن باقی بماند. یعنی یک کاری میکنم این گزاره برگ من را هم اقلاً چهار نفر نقل بکنند، نامه مینویسم. «وَ أَسْأَلُکُمْ أَنْ تَحْفَظُوا مِنْ حَقِّی مَا ضَیَّعْتُمْ» به آن حقّی که از من ضایع کردند این را حفظ بکنید. «فَاقْرَءُوهُ عَلَى شِیعَتِی» برای شیعههای من بخوانید، بدانند با ما چه کار کردند. میدانید که امیر المؤمنین (علیه السّلام) خیلی وقتها نامه نوشته است، در خود نهج البلاغه هم است «إلی فلان و فلان و فلان وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی» هر کسی این نامه به دست او رسید. حتّی دارد «إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ» یعنی من نامه مینویسم که در تاریخ روشنگری کرده باشم. هر کسی میخواست حرف بزند، قدرت نداشت در مقابل آن گزاره برگ رسمی دولتی حرف دیگری بزند. فرمود: این را مینویسم ولی این را به شیعهها برساند، این را نمیشد همه جا بیان کرد. سپاه خود حضرت از هم میپاشید، همهی سربازها طرفدار اینها بودند. «وَ کُونُوا عَلَى الْحَقِّ أَعْوَاناً» اگر امروز محکم ایستادید، حق را یاری میکنید اوائل حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) است که خیلی همه انگیزه داشتند حضرت را یاری بکنند.
شروع کتابت ماجرای سقیفه با سپاس خدا در بعثت پیامبر
بعد نویسنده میگوید: «وَ هَذِهِ نُسْخَهُ الْکِتَابِ» اینطور شروع میشود: سپاس خدای را که پیغمبر را مبعوث کرد. «نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ وَ أَمِیناً عَلَى التَّنْزِیلِ وَ شَهِیداً عَلَى هَذِهِ الْأُمَّهِ» پیغمبر آمد مردم را انذار کرد، بشارت به بهشت داد. گواه اعمال مردم است. «وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ یَوْمَئِذٍ عَلَى شَرِّ دِینٍ وَ فِی شَرِّ دَارٍ مُنِیخُونَ عَلَى حِجَارَهٍ خَشِنٍ»؛
تغییر یافتن نوع زندگی اعراب به برکت اسلام
بالش زیر سر شما سنگ بود به برکت اسلام شما به نعمت رسیدید. تا جایی دیگر میگوید: تکان میخوردید، شما را میدزیدند. امنیّت نبود، پیغمبر آمد همه چیز را برای شما آورد. «تَأْکُلُونَ الطَّعَامَ الْجَشِیبَ» غذاهای بیفایده میخوردید. اسلام آمد فرمود: طیّبات بخورید. خبائث نخورید، کلاس شما عربها تغییر کرد. شأن شما عوض شد، به واسطهی پیغمبر آقای عالم شدید. اینها یعنی چه؟ یعنی همان حرفی که صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) زد.
شکایت حضرت زهرا (سلام الله علیها) از فراموش شدن خدمات امیر المؤمنین توسّط مردم
صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) وقتی خطبهی فدکیّه خواست بخواند، نیامد از نصّ غدیر برای مردم بگوید. نیامد بگوید: علیّ بن ابیطالب معصوم است. گفت: بیانصافها علی خیلی زحمت شما را کشید. آن موقعی که جنگ احزاب شد که همه سرهای خود را بین زانوهای خود کرده بودید، از ترس سر خود را بلند نمیکردید. علی رفت جلوی عمرو ایستاد. آن موقع که مثل بز کوهی فرار میکردید از کوهها بالا میرفتید در خیبر، علی رفت خیبر را فتح کرد. علی خیلی زحمت شما را کشیده است. چطور فراموش کردید؟! یعنی اصلاً نص را بیخیال، نمک به حرامی هم اندازهای دارد. چرا نمکنشناسی کردید؟
تعریف واقعهی سقیفه توسّط امیر المؤمنین (علیه السّلام) و انکار تعریف خلیفهی دوم
بعد از اینکه امیر المؤمنین (علیه السّلام) میفرماید: پیغمبر تشریف آوردند و چه کردند «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ» این همه پیامبر کار کرد که خدا گفت: داری از پا درمیآیی، اینقدر زحمت کشید. فرمود: زنا نکنید، ربا نخورید، چه و چه. «فَلَمَّا مَضَى لِسَبِیلِهِ صلّی الله علیه و آله)» امیر المؤمنین (علیه السّلام) دارد واقعهی سقیفه را تعریف میکند. وقتی پیغمبر از دنیا رفت. «تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْأَمْرَ بَعْدَهُ» اینطور نبود که برای خیرخواهی بنشینند، یک بحرانی را حل بکنند این در مقابل آن است. «تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ» عرض کردیم اختلاف نسخه وجود دارد و روی منبر دیگر بیشتر از این نمیشود نسخهای بحث کرد. بعد عبارت را نگاه بکنید. پیغمبر خیلی زحمت کشیده بود که حق روشن بشود. اینطور نیست که آدم فقط علم نیاز داشته باشد. دوستانی که بحث نفهمی عمدی را بودند به یاد دارند؛ میگفتیم: طرف عالم است، ولی به نفع او نیست که بپذیرد. به نفع آدم نباشد دو دو تا را هم میگوید: باید بررسی کرد که چقدر میشود. امیر المؤمنین (علیه السّلام) خود را به عنوان یک نابغه میگذارد؛ چون مردم مخاطب امیر المؤمنین (علیه السّلام) او را معصوم نمیدانستند. «فَوَ اللَّهِ مَا کَانَ یُلْقَى فِی رُوعِی وَ لَا یَخْطُرُ عَلَى بَالِی أَنَّ الْعَرَبَ تَعْدِلُ هَذَا الْأَمْرَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم) عَنْ أَهْلِ بَیْتِهِ» به خدا فکر نمیکردم اینقدر اینها نمک نشناس باشند، بعد از پیغمبر حکومت را از اهل بیت بگیرند. یعنی اصلاً بهانهای نبود.
علّت صبر امیر المؤمنین در مورد غصب شدن خلافت ایشان
کار به جایی رسید «فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِیهِ ثَلْماً وَ هَدْماً» دیدم کار به یک جایی رسیده است که اگر من بخواهم ورود بکنم اسلام نابود میشود، باید صبر بکنم. در چه شرایطی. عبارت را نگاه بکنید. دیگر وقتی اینها به حکومت رسیدند، من دچار یک مصیبتهایی شدم. تا قیامت مردم سؤال میکنند: اشجع النّاس، غیرت الله که شب گذشته عرض کردیم شنیدیم یک مردی سر یک زنی داد میزند، فرمود: ذوالفقار من را بیاورید. چرا از فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) دفاع نکرد؟ این چیزها در گزاره برگ آنها نیست. اینجا وجود دارد. اوّلاً که فرمود نگاه بکنید. این بحثها تاریخی است تمام میشود اگر تمام میشد باید امیر المؤمنین آن را تمام میکرد. این قسمتهای آن در نهج البلاغه هم است.
قابل گذشتن نبودن ماجرای سقیفه و شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) از نظر اهل بیت
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیکَ عَلَى قُرَیْشٍ» خدایا من قیامت که بشود میآیم در مورد این قریش طرح دعوا میکنم. بین من و اینها باید محاکمه بکنی. یعنی من نمیگذرم. یک خبر متأخّر است یک نفر نزد امام رضا علیه السلام) آمد گفت: آقا ماجرای حضرت زهرا (سلام الله علیها) و خلیفه و اینها چه بوده است؟ توقّع داشت امام ولیعهد شده است، ماجرا فراموش بشود. گفت: ما یک مادر پاکیزهای داشتیم، ساخطه بر آنها، از دنیا رفت. ما اگر فرزند آن مادر باشیم فراموش نمیکنیم. چون مادر ما کسی بود که اگر قرار بود فراموش بکند، خود او از همه بهتر میگذشت ولی از این یک مورد نگذاشته است. ما اگر فرزند آن مادر باشیم که هستیم، ما خلاف امر مادر خود عمل نمیکنیم. «کَانَتْ لَنَا أُمٌّ»[۹] ما یک مادری داشتیم «سَاخِطَهٌ … عَنْهُمَا» خمشگین از آن دو نفر از دنیا رفت. میتوانست بگذرد، نگذشت. این همه فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) گذشت.
اهل بیت امیر المؤمنین، تنها حمایتگر ایشان
امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: خدایا من در قیامت طرح دعوا میکنم، من از اینها نمیگذرم از چه کسی؟ از قریش. جملات ریز آن را بعداً میگویم، تا به اینجا میرسد. کار به جایی رسید «لَیْسَ مَعِی رَافِدٌ وَ لَا ذَابٌّ وَ لَا مُسَاعِدٌ»[۱۰] نه کسی از من وقتی به من حمله شد، دفاع کرد؛ نه دل او این بود ای کاش از من دفاع بکند. یعنی نه اینکه ضعیف بودند، نیامدند. اینها آمده بودند تماشا بکنند، لذّت بکند. نه آمد دفاع کرد، نه در دل او این چنین بود، هم دل با من باشد؛ الّا چه کسی؟ «إِلَّا أَهْلُ بَیْتِی» الّا خانوادهی من. خانوادهی من چه کسانی هستند؟ صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها)، حسنین شش هفت ساله، زینب کبرای چهار ساله اینها هستند.
علّت مقاومت نکردن امیر المؤمنین (علیه السّلام) در ماجرای هجوم به خانهی ایشان
«فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْهَلَاکِ» دیدم اگر بخواهم مقاومت بکنم همانطور که یک نفر از ما را کشتند، باقی را هم میکشند. هدایت منقطع میشود. من نگاه کردم مبارزه بکنم، خوب یک نفر در برابر چند نفر میتواند مبارزه بکند، همانطور که یک نفر از ما را کشتند، بقیه را هم میکشتند. این عبارات در خطبهی ۲۶ نهج البلاغه هم وجود دارد. دیدم حسن و حسین من را هم میکشند. وقتی حسنین من کشته بشوند، امامت قطع میشود، هدایت قطع میشود. امیر المؤمنین روی هدایت ما حساب کرده است و الّا آدم ببیند ناموس او در خطر است کار به چیزی ندارد. میگوید: اینجا میتوانستم دفاع بکنم اقلّ آن این بود که قبل از فاطمه کشته میشدم، نمیدیدم چه شد. ولی دیدم حسنین کشته میشوند. احتمال قریب به یقین اینها را هم در آن حادثه، در آن شلوغی میکشند. خانه را دارند میسوزانند. هدایت به دست نسلهای بعد نمیرسد. «فَأَغْضَیْتُ عَلَى الْقَذَى» تیر در چشم من بود صبر کردم. نمیشود صبر کرد ولی من صبر کرد. «وَ تَجَرَّعْتُ رِیقِی عَلَى الشَّجَا» هر بار که خواستم آب بخورم مثل این بود که تیر خوردم. یعنی دیگر آب خوش از گلوی من پایین نرفت تا از دنیا رفتم. این هم گزاره برگ من است، این را در کنار آن گزاره برگ قرار بدهید. اینطور نیست که آنها خواستند از یک بحرانی نجات بدهند.
تاریخی نبودن و قابل گذشت نبودن ماجرای سقیفه و شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
می خواهد یک کاری بکند که شما بدانید حق چیست. اگر این واقعه را کسی نداند خدا شاهد است حداقل ۱۵ سال است من در این فضا دارم کار میکنم هم در تمام احکام خود… این ماجرا یک ماجرای تاریخی نیست که آن کسی که در استخر مرد گفتند: تاریخی است گذشته است و تمام شده است. کجا گذشته است و تمام شده است. اگر گذشته بود، تمام شده بود علیّ بن ابیطالب ۲۵ سال بعد از اینکه ماجرا گذشت -اگر قرار بود بگذرد خوب گذشته بود دیگر- ماجرا را زنده نمیکرد. آن هم بگوید: شما سؤال میکنید، من مکتوب جواب میدهم. الآن یک کسی از من سؤال بکند من نمیگویم بگذار نامهی آن را برای تو بنویسم. خوب سختتر است؛ میگویم: پنج دقیقه این را جواب میدهم که برسانید. اگر قرار بود از بین ببرند، خود آنها کوتاه میآمدند.
وابسته بودن تمام عقاید ما به ماجرای سقیفه و شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
تمام عقاید ما وابسته به این است که شما بدانید آن روز اوّل آن گزاره برگ رسمی که بود آن اسلام بود یا یک چیز دیگر اسلام بود. اینطور نیست که یک نفر بگوید: مسئلهی تاریخی است، گذشته است تمام شد. دعوایی نداریم. بله مابیادبی نمیکنیم و آنها انصاف بدهند برای کوچکتر از این آیا آنها تحمّل میکنند صبر بکند؛ ما بیادبی نمیکنیم ولی مسئله تمام نشد. تمام عقاید ما را شامل میشود. شما وقتی بخواهید ببینید توحید چیست، بالاخره یا باید بروید سراغ صحیح بخاری یا باید به سراغ کافی بروید. یا خدایی که شابّ امرد است، جوان است، سبیل ندارد، موهای او مجعد است، آن خدایی که آنها میگویند یا آن خدایی که امیر المؤمنین میگوید. آن پیغمبری که آنها میگویند به او وحی نشد، میخواست از کوه به پایین بپرد خودکشی بکند یا آن پیغمبری که علیّ بن ابیطالب در نهج البلاغه میگوید. آن معادی که آنها میگویند که روز قیامت همه میروند خدا را نگاه میکنند چه شکلی است یا معادی که پیغمبر و اهل بیت و امیر المؤمنین میگویند. نمازی که آنها میگویند یا نمازی که امام صادق (علیه السّلام) میگوید. روزهای که آنها میگویند… اینطور نیست که با بیتفاوتی بگویی مسئله گذشته است و تمام شده است. کجا تمام شده است؟ حالا ما بیادبی نکنیم نباید هم بیادبی کرد ولی مسئله تمام نشده است. بعد وقتی اهل بیت نمیخواهند مسئله تمام بشود، شما چرا میگویید: باید آن را تمام بکنید. تو چرا میگویی آن را تمام بکن؟! بله آقا بیادبی نکن، بنده همینجا که مقابل شما نشستم یک برادر غیر شیعه را ببینم، مثل یک برادر مستضعفی که از حق دور است، سعی میکنم حقایق را به او برسانم. میدانم نمیدانند. ۹۵ درصد و بلکه بیشتر اصلاً نمیدانند چه شده است. چه میدانند که چه بر سر اسلام آمده است. از کجا میگویم نمیدانند.
اهمّیّت حفظ کردن خطبهی شقشقیه
این عبارات همان خطبهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) است بگویم خود امیر المؤمنین (علیه السّلام) به شما بگوید چه به ایشان گذشته است. من اهل خواب تعریف کردن نیستم، بعضی از بزرگان محضر امام زمان (علیه السّلام) ادّعا کردند رسیدند حالا اینطور گفتند، گفتند: امام زمان دوست دارد کسی خطبهی شقشقیه را حفظ بکند. دوستان ما در دانشگاه خیال میکنند ما نمیفهمیم ۲۰ میدهیم میگوییم این را حفظ بکنید، همهی ۱۶ جلسه درس پیش حفظ کردن این هیچ است. برای اینکه من میخواهم این در ذهن او بماند. به او میگویم: با ترجمه برای من بنویسی به تو ۲۰ میدهم. گاهی از این کارها میکنیم، برای چه؟ برای اینکه بگوییم ببینید چه شده است. اگر قرار بود این مسئله فراموش بشود اولی به همه خود امیر المؤمنین (علیه السّلام) بود. چون همهی حکومت سربازهای او آن طرفی بودند. همان کسانی که برای امیر المؤمنین جان میدادند و کشته میشدند و شهید میشدند. چون خبر به آنها نرسیده بود. Fact sheet رسمی آن چیزی بود که آنها میگفتند، کسی هم نمیتوانست مخالف آن بگوید. راحت میزنند او را از بین میبردند.
بیان واقعهی غصب خلافت توسّط امیر المؤمنین (علیه السّلام)
امیر المؤمنین یک وقت که فرصت به دست آورد فرمود: «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ»[۱۱] خود ایشان اینطور گفته است. فلانی این قبای خلافت را به تن کرد، به تن او گشاد بود. «وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى» میدانست جایگاه من نسبت به حاکمیّت اسلامی، جایگاه محور آسیاب به آسیاب است. من قطب هستم. «یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ» هر چه فضیلت در این عالم است باید از کوهسار من پایین بیاید، ریزهخواری آن را بقیه بکنند. اینها را دارد به سنیها میگوید. «وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْرُ» نه خود آنها که قد و قامت آنها به آن اندازه نبود که به من برسند. پرندهی اوهام آنها هم هر چه پرواز بکند به آن اوج من نخواهد رسید. اصلاً شما نمیتوانید درک بکنید، توهّم بکنید که علی چه کسی است. اندازهی عقل شما به این نمیرسد. «وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْرُ» بعد گفت: یک اتّفاقی افتاد. وقتی این لباس را بر تن خود کرد، آنها با من مواجه کردند، عرض کردم این خیلی جگرسوز است که اگر برادر من جعفر بود، این مصیبت بر سر من نمیآمد. یعنی یک آدم پای کار، دلسوز. یک آدمی که از خواص است. اگر عموی من حمزه بود اینطور من را غریب گرفتار نمیکردند. شرایط به جایی رسید که نه هوادار داشتم، نه کمککار. حتّی کسی بیرون بایستد به اندازهای که بتواند جلوی اینها را بگیرد. ما تا قیامت برای امیر المؤمنین (علیه السّلام) گریه بکنیم مدیون این حرفی هستیم که زده است.
علّت صبر کردن امیر المؤمنین (علیه السّلام) در مورد غضب خلافت
چون دقیقاً روی ما حساب کرده است. میگوید: «وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِی» بررسی کردم «بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ» من با این دست شکسته؛ میتوانست بگوید: بدون یار و یاور، دست نماد قدرت و نیرو است. میتوانست بگوید: من بدون سرباز این را نگفت، امیر المؤمنین (علیه السّلام) همیشه با اشاره روضه خوانده است. ماندم مبارزه بکنم با این دست شکسته، یعنی یار ندارم. «أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْیَهٍ عَمْیَاءَ» یا در یک چاه ظلمت غیر قابل تحمّلی صبر بکنم. «فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى» دیدم عقل من میگوید: باید صبر بکنی.
رساندن هدایت به نسلهای آینده دلیل صبر امیر المؤمنین (علیه السّلام) در غضب خلافت
برای اینکه هدایت باید به نسلهای بعد برسد. پیغمبر این همه زحمت کشیده است، امیر المؤمنین علیه السّلام صدّیقهی طاهره احساس کرد میخواهد نفرین بکند فرمود: سلمان برو بگو: پدر شما خیلی زحمت کشیده است که میگویم معدن وفا است. ما باشیم میگوییم چه. «فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ» چه زمانی، چه طور؟ «فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى» یک مو داخل چشم شما برود نمیتوانید تحمّل بکنید. منِ حیدر کرّار ۳۰ سال تیغ در چشم من بود. «فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا» استخوان در گلوی من گیر کرده بود، نمیتوانستم نفس بکشم. چون ۲۵ سال از این ۳۰ سال من باید در یک جایی زندگی میکردم که هر جای خانه را نگاه میکردم خاطره داشتم، آب از گلوی من پایین نمیرفت. «فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِی نَهْباً» دیدم دار و ندار من را بردند.
جگر سوز بودن شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) تا قیامت می گوید این صبری که من کردم این صبر «یَهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ»؛ اگر واقعاً من مرد میدان این بودم که بگویم بر امیر المؤمنین چه گذشته است کمر این جوانترها و بزرگسالهایی که در مجلس نشستند آنها خم میشد. «یَهْرَمُ»، «یَهْرَمُ»، یعنی فرتوت میشدند. کمر آنها میشکست اگر بزرگترها میشنیدند. «وَ یَشِیبُ فِیهَا الصَّغِیرُ» بچّهها پیر میشدند. روی ما چه حسابی کرده است؟ فرمود: «وَ یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ» جگر مؤمن میسوخت «حَتَّى یَلْقَى رَبَّهُُ» مؤمن نیاز ندارد فاطمیّهی اوّل و دوم بیاید، برای شیعهی امیر المؤمنین (علیه السّلام)، طول سال فاطمیّه است. خود امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: «یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ» مؤمن اگر بدانند چه بلایی بر سر من آوردند، آتش دل او خاموش نمیشود «حَتَّى یَلْقَى رَبَّهُ»؛ پنج روز فاطمیّهی اوّل و چند روز فاطمیّهی دوم شاید جامعه را نخواهد اذیت بکند مدام سیاه بکند ولی آتش دل مؤمن خاموش نخواهد شد. این را عرض کردم فرمود: آتش دل مؤمن خاموش نخواهد شد، آن بیچارهها اصلاً نمیدانند که چه شده است. اگر ما میآییم در مجلس، امیر المؤمنین (علیه السّلام) ما را دعا کردند.
(روضهخوانی)
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۹۸٫
[۴]– صحیح بخاری، ج ۸، ص ۱۶۸، ح ۶۸۳۰٫
[۵]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۱۲، ص ۷۵٫
[۶]– صحیح بخاری، ج ۸، ص ۱۶۸، ح ۶۸۳۰
[۷]– همان.
[۸]– الغارات (ط – القدیمه)، ج ۱، ص ۱۹۹٫
[۹]– الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، ج ۱، ص ۲۵۲٫
[۱۰]– الغارات (ط – القدیمه)، ج ۱، ص ۲۰۵٫
[۱۱]– نهج البلاغه، ص ۴۸٫
پاسخ دهید