پنجمین جلسه از سلسله از جلسات اندیشه سیاسی اسلام توسط استاد رنجبریان برگزار شد.
- شخصیّتهای موافق نظریّهی ولایت فقیه
- نظر آیت الله صافی در مورد ولایت فقیه
- نظر موافق آیت الله سیّد کاظم حائری در مورد ولایت فقیه
- نظر موافق آیت الله شاهرودی در مورد ولایت فقیه
- مقایسه مقام مخالفان و موافقان ولایت فقیه
- قدمای موافق نظریّهی ولایت فقیه
- دلیل بحث نکردن فقهای متقدّم از ولایت عامّهی فقیه
- لزوم بررسی علمی مخالفان ولایت فقیه
- نظر آیت الله خویی در مورد ولایت فقیه
- بیانات آقای خویی در مورد ولایت فقیه
- مقایسه جهاد ابتدایی مرحوم خویی و امام
- دلیل پذیرفته شدن جهاد ابتدایی از طرف آقای خویی
- نشانههای قبول ولایت فقیه در کلام آقای خویی
- صحبت شیخ جواد تبریزی در مورد نظر مرحوم خویی
- تصریح نکردن آقای خویی به موافقت با ولایت فقیه
- قیام آیت الله خویی نشانهی پذیرش قیام
- عواقب نبودن حکومت اسلامی برای آقای خویی
- مخالفت شخصی بعضی مخالفین با ولایت فقیه
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینََ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ».
شخصیّتهای موافق نظریّهی ولایت فقیه
آرای موافقین ولایت فقیه را در ادوار اخیر داشتیم بررسی میکردیم. آرای چه کسانی را ذکر کردیم؟ این پنج نفر را ذکر کردیم، مرحوم شیخ جواد تبریزی، جناب آقای سیستانی (حفظه الله)، جناب آقای اسحاق فیّاض و جناب آقای سیّد صادق روحانی، آن طرف هم مرحوم آقای نایینی، افراد قبل و بعد آقای خویی را گفتیم هنوز سراغ خود آقای خویی نرفتهایم.
نظر حاج آقا رضای همدانی در مورد ولایت فقیه
باز اگر بخواهیم بحث آرا را ادامه بدهیم نظر مرحوم حاج آقا رضای همدانی را هم عرض کنیم.
– که حاشیه بر مکاسب دارد؟
– بله. مرحوم حاج آقا رضای همدانی (رحمه الله علیه) از فقهای بزرگی است که یک کتابی به نام «مِصبَاحُ الفقیه» هم دارد بسیار این کتاب مورد توجّه فقهاء و بزرگان است. چاپ آن که در نرم افزار وجود دارد ۱۴ جلدی است و یک دورهی مفصّل مباحث فقهی را در خود جای داده است. آخرین بابی که ایشان در این کتاب بحث میکند تا «کِتَابُ الرَّهن» میآید، یعنی دورهی فقه این کتاب کامل نمیشود، ۱۴ جلد است تا «کِتَابُ الرَّهن» میآید یعنی ایشان بخشی از معاملات را پوشش داده است. مرحوم حاج آقا رضای همدانی از فقهای بسیار مورد توجّه و بزرگ است، ایشان جملهای دارد که این است: «وَ لَکِنَّ الَّذی یَظهَرُ بِالتَّدَبُّر فِی التّوقِیعِ المَروی عَن إِمَامِ العَصر (عَجَّلَ الله تَعَالَى فَرَجَهُ الشَّریف) الَّذی هُوَ عُمدَهُ دَلیلِ النَّصب إِنَّمَا هُوَ إِقَامَهُ الفَقیهِ المُتِمَسِّک بِرِوَایَاتِهِم مَقَامَهُ بِإِرجَاعِ عَوَامِ الشِّیعَه إِلَیهِ فِی کُلِّ مَا یَکونُ الإِمَام مَرجَعاً فیه کَى لَا یَبقَى شیعَتُهُ مُتِحَیِّرین فِی أَزمِنَهِ الغِیبَه»، آدرس آن مصباح الفقیه، جلد ۱۴، صفحهی ۲۸۹٫
– ایشان هم از ادلّه آورده است؟
– بله.
– «هُوَ عُمدَهُ دَلیلِ النَّصب» میگوید مشکلی ندارد؟ یعنی این عمده دلیل است.
– یعنی از بین ادلّه ایشان این را بیشتر تقویت میکند، بعضی مقبوله را بیشتر تقویت میکنند بعضی مثل ایشان این را تقویت میکنند. این هم مرحوم حاج آقا رضای همدانی (رحمه الله علیه) که از شاگردان مرحوم شیخ است و بسیار هم مورد توجّه است.
میگوید: «وَ لَکِنَّ الَّذی یَظهَرُ بِالتَّدَبُّر فِی التّوقِیعِ المَروی عَن إِمَامِ العَصر (عَجَّلَ الله تَعَالَى فَرَجَهُ الشَّریف) الَّذی هُوَ عُمدَهُ دَلیلِ النَّصب»، چه چیزی «یَظهَر»؟ «إِنَّمَا هُوَ إِقَامَهُ الفَقیهِ»، کدام فقیه؟ «المُتِمَسِّک بِرِوَایَاتِهِم». چه مقامی؟ «مَقَامَهُ» مقام امام عصر، «بِإِرجَاعِ عَوَامِ الشِّیعَه» «إِلی» آن فقیه، «فِی کُلِّ مَا یَکونُ الإِمَام مَرجَعاً فیه»، ولایت عامّه این است. «فِی کُلِّ مَا یَکونُ الإِمَام مَرجَعاً فیه کَى لَا یَبقَى شیعَتُهُ مُتِحَیِّرین فِی أَزمِنَهِ الغِیبَه». این هم از حاج آقا رضای همدانی.
نظر آیت الله صافی در مورد ولایت فقیه
اگر بخواهیم باز از موافقین بیاوریم آیت الله صافی گلپایگانی (حفظه الله)، ایشان اصلاً کتاب دارد. ایشان کتابی به نام «ضَرورَهُ وجودِ الحُکومَه أَو الوِلَایَه لِلفُقَهاء» دارد. یک رسالهای است ابوابی دارد یک باب آن هم این است که «ضَرورَهُ وجودِ الحُکومَه أَو الوِلَایَه لِلفُقَهاء زَمَنَ الغیبَه».
نظر موافق آیت الله سیّد کاظم حائری در مورد ولایت فقیه
باز از فقهای عظام و محلّ توجّه حضرت آیت الله سیّد کاظم حائری (حفظه الله و دامت برکاته) است. آقای سیّد کاظم حائری از اکابر تلامذهی مرحوم آیت الله شهید صدر هستند. شهید صدر را بیشتر از همه دو نفر نمایندگی میکنند یکی آیت الله شاهرودی (حفظه الله و دامت برکاته) یکی هم آیت الله سیّد کاظم حائری و هر دو بزرگوار هم تقریرات مفصّلی از اصول مرحوم شهید صدر دارند. در نرم افزار اصول مراجعه بفرمایید آنجا مفصّلاً هر دو بزرگوار تقریرات اصولی شهید صدر را دارند، فکر کنم هفت جلد است. مورد توجّه هستند برای اینکه بخواهیم نمایندگی فکری شهید صدر را هم داشته باشیم.
نظر موافق آیت الله شاهرودی در مورد ولایت فقیه
آیت الله شاهرودی را هم میتوانیم همینجا بگوییم، وزن فقه آیت الله شاهرودی خیلی زیاد است، خود ایشان هم عضو شورای نگهبان شد و رئیس قوّهی قضائیه شد، اظهر من الشّمس است ایشان از مدافعان جدّی ولایت فقیه هستند. آقای سیّد کاظم حائری هم در این موضوع کتاب دارند، «أَساسُ الحُکومَهِ الإِسلامِیَّه».
مقایسه مقام مخالفان و موافقان ولایت فقیه
داریم مدام از تراز اوّلها میگوییم یک مرتبه یک فرد با علم کم را میگویند مخالف است قبول ندارد، ما مدام از تراز اوّلها میگوییم. وقتی بین شاگردان آقای خویی آقا شیخ جواد تبریزی میگوییم یعنی بقیّه ساکت باشند. آقا شیخ جواد تبریزی شاگرد تراز اوّل آقای خویی بودند هر کسی کمی با این مسائل آشنا باشد میداند. خیلی از اعاظم دیگر هم در رتبههای بعدی هستند. وقتی جناب آقای سیستانی (حفظه الله) میگوییم همینطور است. بله انکار نمیکنیم ممکن است کسانی باشند قبول نداشته باشند ولی شما وزنها را نگاه کنید. ما هنوز وارد بحث ادلّه نشدیم داریم فحول را بررسی میکنیم.
قدمای موافق نظریّهی ولایت فقیه
از میان قدماء هم اگر خواسته باشیم نام ببریم یکی از کسانی که معروف است که خیلی با صراحت نظریّهی ولایت فقیه را مطرح میکند و میپذیرد کیست؟ مرحوم صاحب جواهر است، جملهی ایشان این است که هر کس ولایت فقیه را قبول نداشته باشد طعم فقه را نچشیده است، یکی مرحوم صاحب جواهر است. یکی از آنهایی که در ذهن من است مرحوم محقّق کَرَکی صاحب «جَامِعُ المَقَاصد» معروف به محقّق ثانی است. مرحوم نراقی در «عَوَائِدُ الأَیَّام». مرحوم امام هم به اینها استناد میکند که این بزرگان آمدهاند و بحث کردهاند و پذیرفتهاند. اتّفاقاً منهج این بزرگواران هم همه منهج ادلّهای است یعنی از طریق ادلّه، هم صاحب جواهر ادلّه را تام میپذیرد و هم مرحوم ملّا احمد نراقی اینها را میپذیرد. همینطور سایر فقهاء، شهید اوّل، شهید ثانی. اگر کسی حوصله کند برود عبارات اینها را بگردد در میان عبارات اینها هم همه قابل دیدن است که این بزرگواران همه ولایت فقیه را پیش فرض میدانستند.
دلیل بحث نکردن فقهای متقدّم از ولایت عامّهی فقیه
لکن اینجا باید به یک نکته توجّه کنید مسئلهی ولایت عامّهی فقیه هیچ موقع در گذشتههای دور در باور فقهاء نمیگنجید که مگر میشود؟ لذا زیاد در مورد آن بحث نمیکردند، مثل اینکه شما یک مسئلهای را روشن بدانید امّا چون فعلاً برای شما ممکن نیست از آن بحث نمیکنید، خیلی واضح است. بحث ولایت فقیه هم یک باب مستقلّی نداشت امّا شما در جای جای فقه میبینید ردّ پای بحث ولایت عامّهی فقیه قابل مشاهده است. من یک کدی خدمت شما میدهم شما با این کد کلّ تاریخ فقه را میتوانید در این موضوع مطالعه کنید. آن این است در تراث فقهی ما همواره از حکومتها به عنوان حاکمان طاغوت و غاصب یاد شده، طاغوت، غاصب، ظالم، جور، اینها اصطلاحات فقهی است.
برای یک پژوهشگر خبیر سؤال میشود این حاکمی که شما به آن غاصب میگویید حقّ چه کسی را غصب کرده است؟ امام زمان که نیست پس حقّ چه کسی را غصب کرده است؟ پس پیش فرض فقه شیعه این است که اصلاً حاکمیّت یا از آن امام معصوم یا جانشین امام معصوم است، این نکته بسیار کلیدی است. با این نکته یک مرور روی کلّ پیکرهی فقه داشته باشید درهای خوبی را به سوی شما باز میکند. باز شما اگر خواسته باشید تاریخ فقه را مطالعه کنید اگر بخواهم کلّی Reference بدهم مراجعه بفرمایید ابواب مربوط به جهاد را، ابواب مربوط به اقامهی حدود را، ابواب مربوط به امر به معروف و نهی از منکر را، اینها را که ملاحظه کنید نوعاً فقهاء استطراداً به بحث ولایت فقیه اشاره میکنند، چرا استطراداً؟ چون آنجا مستقلّاً جای آن نیست، امّا به عنوان یک مسئلهی روشن و واضح که قاعدتاً باید رجوع شود به آن پرداختهاند. یا مثلاً در کتاب القضاء خیلی اوقات بحث میکنند که میخواهد سراغ قضات جور برود، سراغ این حاکم طاغوت و امثال اینها برود.
اگر ما بخواهیم آرای فقهاء را ادامه بدهیم باید یکی دو جلسه دیگر هم ادامه داد امّا به نظر من به همین مقدار بسنده میکنیم. وقتی ما شاگردان مرحوم آقای خویی را گفتیم تکلیف شاگردان امام روشن است، خود امام که در رأس است بعد شاگردان مرحوم امام همه از بزرگان هستند.
لزوم بررسی علمی مخالفان ولایت فقیه
منتها باید به یک نکاتی توجّه کنید، گاهی فقهایی ما داریم که وزن فقهی آنها بسیار بالا است امّا چون از مدافعین انقلاب هستند دارند تخریب میشوند و فقهایی داریم که خیلی وزن فقهی ندارند امّا چون ضدّ انقلاب هستند و با انقلاب میانهای ندارند میگویند این آقا فلان است. اینها را باید علمی نگاه کرد، یعنی شما بروید بررسی کنید وزن فقهی و علمی این آقا چقدر است که اینطور صحبت میکند، همینطور تحت تأثیر تبلیغات نمیشود قرار گرفت.
– مخالفین زیاد هستند؟
– خیر.
طیف مخالفان ولایت فقیه
غیر از طیف انجمن حجّتیّه که به همان روایاتی که بحث کردیم استناد کردهاند سراغ ندارم کسی به روایاتی استناد کرده باشد و بعد نتیجه گرفته باشد که ولایت فقیه نداریم، الّا قلیلی ممکن است موردی پیش بیاید. در تاریخ فقه، در میان اساتید فقه بنده سراغ ندارم بلکه این را سراغ دار مکه میگویند ما دلیلی برای وجوب ولایت فقیه، اثبات ولایت فقیه نداریم. یعنی مثلاً میگویند از این روایات ما نمیتوانیم این نتیجه را بگیریم. امّا اگر آن طرف دلیل آورده باشند بگوییم این دلیل نشد چنین چیزی نیست، چرا؟ چون میگویند اصل عدم ولایت است برای اثبات آن دلیل میخواهیم، برای اثبات آن میگویند ما دلیلی نداریم سراغ همان اصل میروند.
– آن را نفی نمیکنند؟
– با این لسان میگویند اثبات نشد. منتها اینها چه کسانی هستند چند نفر هستند اینها در تاریخ فقه زیاد نیستند. الآن مشخّصاً در میان کسانی که میگویند نداریم مرحوم آقای خویی است.
– طیف افرادی که میگویید در حدّ و اندازهی فقهاء بودند؟
– خیر نیستند. من مکرّر عرض کردم ۴۰، ۵۰ سال بیشتر نیست که پیدا شدهاند، بعد هم انجمن حجّتیّه اصلاً فقیه به آن معنا ندارد. بزرگان اینها شیخ محمود حلبی بوده الآن هم شیخ حسن افتخار زاده است، اینها فقیه به این معنا ندارند. روایاتی هم که ما آوردیم بحث کردیم خود فقهاء هم نمیگویند، مثلاً آقای خویی ولایت فقیه با این تقریر را شاید قبول نداشته باشد امّا هیچ موقع ایشان به آن روایات استناد نمیکند. چون به یاد دارید آقای فقیه میگوید اصلاً این روایات ارتباطی به این بحث ندارد، اینها همه چیز را با در هم آمیختهاند. بعد فضای بحث سیاسی میشود، یک عدّه هم از نظام ناراضی هستند دنبال بهانه میگردند میگویند پس این روایتها دلیل ما شد وگرنه ارتباط فقهی و علمی ندارد.
جایگاه امام و مرحوم خویی در زمان مطرح شدن نظریّهی ولایت فقیه
– استاد آقای خویی چه کسی بود؟
– ایشان شاگرد مرحوم نایینی بوده است.
– مرحوم نایینی هم موافق بودند؟
– بله، عبارت ایشان را خواندیم. مرحوم آقای خویی با توجّه به اینکه در زمان حضرت امام هستند و نظریّهی ولایت فقیه مطرح شد، امام وقتی به نجف میرود خیلی با شجاعت در قلب نجف بحث ولایت فقیه را مطرح میکند. امام در قم که بود اصول او شاگردان زیادی داشت. اسناد ساواک را که شما بروید بررسی کنید در اسناد ساواک وجود دارد گزارشگران ساواک درسهای قم را که گزارش کردهاند میگویند شلوغترین درس درس حاج آقا روح الله است، بعد درس مرحوم آقای داماد است، اینها را ذکر میکنند، اصول امام شاگردان زیادی داشت. در نجف هم که مهد بحث اصولی بود امام اگر در وادیهای دیگر بود جا داشت اصول خود را آنجا بحث کند، ولی امام بیع را شروع به بحث میکند، اصلاً کاری به این حرفها ندارد و با شجاعت وارد بحث بیع میشود، بیع هم میدانید خیلی کار دارد چون ادلّه در بیع کم است امّا حرف و حدیث و سؤال و فروع زیاد است. در بحث بیع هم به ولایت فقیه میرسد.
دلایل تبعید امام به نجف
– درست است که میگویند برنامهریزی شاه بود که امام تبعید به نجف شود و بحث فقه هم به خاطر همین خانوادهی شیرازی بود، نظریّهای که داشتند خلاف این بحث بود، در بحث فقهی نیاز به هماورد داشتند که امام این بحث را کردند.
– اینها با هم آمیخته است، یک بخشی از حرف شما درست است یک بخشهای زیادی مستند نیست. اینکه شاه میخواسته امام را از ایران دور کند درست است، اینکه موافقت شد امام به عراق برود یک تحلیل این است، این خبر نیست، یک تحلیل این است که امام برود در دریای حوزهی نجف کنار آن استوانهها کم فروغ شود، این تحلیلها وجود دارد. امّا قصّههای بعدی خیلی مستند تاریخی ندارد.
نظر آیت الله خویی در مورد ولایت فقیه
بعد وقتی امام این بحثها را مطرح میکند طبیعتاً مرحوم آقای خویی در مظانّ این قرار میگیرد که نظر شما در این بحث ولایت فقیه چیست. در جای جای آثار آقای خویی شما مراجعه کنید میبینید گاهی از ایشان سؤال شده، گاهی ایشان مستقلّاً بحث کرده، ایشان میگوید ما از طریق این ادلّه و روایات نمیتوانیم ولایت فقیه را بپذیریم، ایشان تصریح میکند که ولایت فقیه را نمیشود پذیرفت. این از یک سو، امّا از سوی دیگر میبینیم مرحوم آقای خویی حرفهایی میگوید که علامت سؤالهای جدّی در مورد نظریّهی ایشان در بحث ولایت فقیه درست میکند. معروفترین حرف ایشان در باب جهاد ابتدایی است.
– امام در آن فضا میآید اینقدر حرفهای ایشان جدّی میشود که دنبال نظریّات این و آن میروند؟ یعنی این بحث را امام باز میکند؟
– این بحث را امام باز میکند، بله.
– از امام کتاب ولایت فقیه نوشته شده است؟
– در بیع ایشان است که بعد ترجمه شده و بعد مستقل چاپ شده است.
– همان که فارسی است؟
– بله.
بیانات آقای خویی در مورد ولایت فقیه
مرحوم آقای خویی این را میفرمایند: «إِنَّ الظَّاهِر عَدَمُ سُقوطِ وُجوبِ الجِهَاد فِی عَصرِ الغِیبَه وَ ثُبوتُهُ فِی کَافَّهِ الأَعصَار لَدَى تَوَفُّرِ شُروطِهِ»[۱]، بعد ایشان میگوید: «إِنَّا لَو قُلنَا بِمَشروعِیَّهِ أَصلِ الجِهَاد فِی عَصرِ الغِیبَه فَهَل یَعتَبِرُ فِیهَا إِذنُ الفَقیهِ الجَامِعِ لِلشَرَائِط أَو لَا؟ یَظهَر مِن صَاحِبِ الجَوَاهر (قُدِّسَ سِرُّه) إِعتِبَارَه بِدَعوی عُمومِ وِلَایَتِهِ»، ولایت فقیه، «بِمِثلِ ذَلِکَ زَمَنَ الغِیبَه وَ هَذَا کَلَام»، کلام آقای خویی است، «وَ هَذَا کلَامٌ غَیرَ بَعید فَإِنَّهُ یَتَصَدَّى لِتَنفیذَ هَذَا الأَمر مِن بَابِ الحِسبَه».
مقایسه جهاد ابتدایی مرحوم خویی و امام
ببینید تفاوت از کجا تا کجا است، حسبهای که آقای خویی میگوید با حسبهای که آقایان دیگر میگویند خیلی فرق دارد. حسبهای که آقای خویی میگویند خیلی وسیع است، جهاد ابتدایی در آن قرار گرفت. امام (رضوان الله تعالی علیه) که ولایت مطلقهی فقیه میگویند جهاد ابتدایی را نمیپذیرد. در تحریر است که امام میفرمایند: «جَمیعُ مَا لِلإِمَام (عَلَیهِ السَّلَام) فَهُوَ لِلفَقیه إِلَّا البِدعَهُ بِالجَهاد»، مگر جهاد ابتدایی، این کلام امام (رحمه الله علیه) است. البتّه بعد یک سندی پیدا شد بعضی از شاگردان امام رفته بودند سؤال کرده بودند و بحث کرده بودند، گفتند امام پذیرفت که «إِلَّا» «حَتَّی» شود، «حَتَّی البِدعَهُ بِالجِهاد» شود. این سند در فصلنامهی ۱۵ خرداد توسّط آقای سیّد حمید روحانی در شمارههای قبل از ۱۰ چاپ شد، یعنی بین شمارههای ۴ تا ۱۰، اگر خواستید مراجعه کنید سند آنجا چاپ شده است.
منتها مؤسّسهی تهذیب و نشر زیر بار نرفته ما هم کاری به این سند نداریم، آنچه که الآن در تحریر موجود است «إِلَّا» است، «إِلَّا البِدعَهُ بِالجِهاد». یعنی حتّی نظر معروف هم این است که امام (رحمه الله علیه) جهاد ابتدایی را نمیپذیرد امّا مرحوم آقای خویی جهاد ابتدایی را میپذیرد.
– تنها کسی که میپذیرند آقای خویی هستند؟
– آنقدر که ما سراغ داریم. البتّه الآن متأخّرین یک سری فقیهان جدید هستند که میپذیرند.
– در آن فضا.
– در آن فضا بله، یعنی تا زمان امام و آقایی خویی بنده سراغ ندارم کسی جهاد ابتدایی را در عصر غیبت بپذیرد. جهاد دفاعی را که همه قبول دارند اینکه اصلاً هیچ اختصاصی به قائلین به ولایت فقیه ندارد، چه آنهایی که قبول داشته باشند چه نداشته باشند جهاد دفاعی که واضح است. امّا جهاد ابتدایی محلّ نقاض است که مرحوم آقای خویی میپذیرند.
دلیل پذیرفته شدن جهاد ابتدایی از طرف آقای خویی
تعبیر ایشان را دیدید، اوّلاً اینجا میگویند: «وَ هَذَا کلَامٌ غَیرَ بَعید»، میگوید بعید نیست، بعد میگوید: «فَإِنَّهُ یَتَصَدَّى لِتَنفیذِ هَذَا الأَمر مِن بَابِ الحِسبَه عَلَى أَسَاسِ أَنَّ تَصَدِّی غَیرِهِ یوجِبُ الهَرجِ وَ المَرج وَ یُؤَدِّی إِلَى عَدَمِ تَنفیذِهِ بِشِکلٍ مَطلوبٍ کَامِل». نتیجه این میشود که کار به هم میریزد و آن مقصود حاصل نمیشود. یعنی در این کلام پیدا است که هرج و مرج شدن در جامعهی مسلمین و اینکه این از نظر شارع قبیح است جزء اصول موضوعه است، نباید به هرج و مرج کشیده شود. پس برای اینکه ما دچار این تالی فاسد نشویم لذا است که ایشان به بحث جهاد ابتدایی توسّط فقیه تن میدهد از چه بابی؟ از باب امور حسبه.
– این استدلال به طریق اولی ولایت فقیه را…
– همین را میخواهیم بگوییم که تناقض دارد پیش میآید. از مرحوم شیخ جواد سؤال کردند.
– امام به نجف که میروند به حالت تواضعی که مرسوم بوده درس کسی نمیرفتند؟
– خیر، امام تنها درسی که تواضعاً رفت درس آقای بروجردی بود و حتّی اوج تواضع این است که تقریر آن را نوشت و چاپ هم شده است.
نشانههای قبول ولایت فقیه در کلام آقای خویی
کلامی از آقای خویی بخوانیم، صراط النّجاه، جلد ۱، صفحهی ۱۲٫ ایشان میگویند: «فِی ثُبوتِ الوِلَایَهِ المُطلَقَه لِلفَقیه الجَامِعِ لِلشَّرَائِط خِلَافٌ وَ مُعظَمُ فُقَهَاءِ الإِمَامِیَّه یَقولون بِعَدَمِ ثُبوتِهَا وَ إِنَّمَا ثَبَتَت فِی الأُمورِ الحِسبِیَّه فَقَط وَ اللهُ العَالِم». پس ایشان میگوید فقط در امور حسبه منتها عرض کردیم امور حسبه را آنطور تعریف میکند. از طرف دیگر ایشان میگوید این اختیارات اجرای حدود هم جزء اختیارات فقیه جامع الشّرایط است. باز تعبیر ایشان را در بحث قضا ببینید: «القَضَاءُ وَاجِبٌ کِفَائِیّ وَ ذَلِکَ لِتَوَقُّف حِفظ النِّظامِ المَادّی وَ المَعنوی عَلَیه»[۲]، ببینید اینجا رگههای این نگاه را میشود پیدا کرد، یعنی هر جا که حفظ نظام مادّی و معنوی باشد ایشان میپذیرد. در مورد اقامهی حدود ببینید جملهی ایشان چیست «إِنَّ إِقَامَهَ الحُدود إِنَّمَا شُرِّعَت»[۳]، تشریع شده، «لِلمَصلَحَهِ العَامَّه دَفعاً لِلفَسَاد وَ إِنتِشَارِ الفُجور وَ الطُّغیَان بَینَ النَّاس وَ هَذَا یُنَافی» آن شبهه «إِختِصَاصَهُ بِزَمانٍ دونَ زَمَان»، که بگوییم اجرای حدود فقط برای عصر حضور است میگوید این منافات دارد. «وَ لَیسَ لِحُضورِ الإِمام دَخلٌ فِی ذَلِکَ قَطعاً فَالحِکمَهُ المُقتَضِیَّهُ لِتَشریعِ الحُدود تَقتَضی بِإِقَامَتِهَا فِی زَمَانِ الغِیبَه کَمَا تَقتَضی بِهَا زَمَانَ الحُضور»، میگوید اگر ملاک این است حفظ نظام است، جلوگیری از ظلم و جور و طاغوت است پس این مصلحت در همهی زمانها وجود دارد فقط برای زمان حضور نیست.
صحبت شیخ جواد تبریزی در مورد نظر مرحوم خویی
سراغ مرحوم شیخ جواد تبریزی میروند میگویند: «رَأیُکُم دَامَ ظِلَّکُم أَنَّ وِلَایَهَ الفقیه إِنَّمَا هِیَ عَلَی الأُمورِ الحِسبِیَّه بِنِطاقِهَ الوَاسِع وَ هِیَ»، آن نطاق واسع چیست؟ «کُلُّمَا عُلِمَ أنَّ الشَّارِعَ یَطلُبُ وَ لَم یُعَیِّن لَهُ مُکَلَّفاً خاصَّاً وَ مِنَها بَل أَهَمُّهَا إِدَارَهُ نِظَامِ البِلاد وَ تَهیِئَهُ المُعَدّات وَ الإِستِعدادات لِدِّفاعِ عَنَها وَ السُّؤال»، پرسشگر از آقا شیخ جواد این سؤال را میپرسد: «مَا هُوَ الفَرق إِذاً بَینَ مُختَارِکُم وَ مُختَارِ سَیِّدِ الخوئی (قُدِّس سرّه) مَادامَ المَناطُ هُوَ عِلمُنَا بِأَنَّ الشَّارِعَ یَطلُبُ»، نظر آقا شیخ جواد را خوانده بودیم که موسّع گفت، میگوید: شما این را میگویید فرق نظر شما با نظر آقای خویی چیست؟ برداشت آقا شیخ جواد تبریزی از اکابر شاگردان آقای خویی از نظر مرحوم خویی این است: «لَا فَرق وَ لَکِنَّ السِّیِّد (قدِّس سرّه) لَم یُصَرِّح بِأَنَّ نِطاقِهَ الوَاسِع مِنَ الأُمورِ الحِسبِیَّه وَ الله العالِم». میگوید: فرقی نیست فقط او تصریح نکرده و الّا نظر او هم همین بود که ما گفتیم. رگههای این فرمایشات آقا شیخ جواد از حرف آقای خویی را خدمت شما خواندیم که مرحوم آقای خویی میگوید از باب امور حسبه، در بحث جهاد ابتدایی بود.
صراط النّجاه آقای خویی، محشّی به حاشیهی آقا شیخ جواد تبریزی است. بعضی خیلی بیانصافی میکنند طوری میگویند گویی طرفداران ولایت فقیه فقط امام و چند نفر از شاگردان او بودند، ولی ببینید اینها میگویند. ما عمداً از اینها میگوییم که فردا ادّعا نکنند. آدرس دقیق آن محشّی صراط النّجاه، جلد ۳، صفحهی ۳۵۹، سؤال ۱۰۹۷ است.
تصریح نکردن آقای خویی به موافقت با ولایت فقیه
– آنجا که خود آقای خویی تصریح کردهاند چطور است؟
– آقای خویی وقتی تصریح میکند ادلّه را میگوید، میگوید از طریق ادلّه به دست نمیآید. در مورد امور حسبه هم تصریحی نمیکند که مطمئن شویم آقای خویی پذیرفت. دیگران خیلی واضح و صریح میگویند، کمی با دقّت باید آن را درست کرد. برای هر شنوندهای این سؤال جدّی میشود اصلاً چگونه ممکن است یک فقیهی قائل به اقامهی حدود در عصر غیبت توسّط فقیه باشد، قائل به منصب قضاء هم خیلی افراد هستند این را هم باشد، از همهی اینها بالاتر قائل به جهاد ابتدایی هم باشد، آن وقت سیستم حکومتی را قبول نداشته باشد؟ اصلاً چطور ممکن است؟
– جهاد ابتدایی که مدّ نظر امام هم نبود.
– بله.
قیام آیت الله خویی نشانهی پذیرش قیام
یک نکتهی قابل توجّه در سیرهی عملی مرحوم خویی هم وجود دارد، آن نکته چیست؟ آن نکته این است که مرحوم آقای خویی حدود سال ۶۹ علیه صدّام در عراق قیام میکند، خود آقای خویی (رحمه الله علیه) قیام میکند. گروه تشکیل میدهند، حرکتهایی در نجف صورت میگیرد، حرکتهایی در عراق صورت میگیرد، یاران آقای خویی را دستگیر میکنند، شکنجه میکنند، یک سری از علماء و شاگردان ایشان را زندانی میکنند، شهید میکنند. خود جناب آقای خویی (رحمه الله علیه) را هم دستگیر میکنند با وضعیّت بسیار بدی پیش صدّام میبرند. فیلم آن را دارم، عکس آن را دارم، اینها موجود است. پس نمیشود پذیرفت که مرحوم آقای خویی… به لحاظ علمی سیرهی علماء حجّت نیست امّا این یک فعلی است که از یک فقیه در این تراز صادر شده است. پس اگر این فقیه اصلاً بگوید مطلق قیام جایز نیست پس این چه حرکتی است؟ اگر ولایت فقیه را هم قبول ندارد میخواهد برود چه کند؟ میخواهی صدّام را کنار بگذاری «ثُمَّ مَاذَا»؟ بعد میخواهی چه کنی؟
این را به عنوان یک مؤیّد، به عنوان یک شاهد، کسی تصوّر نکند همهی جان استدلال این کلام بود، ولی به عنوان یک شاهد و مؤیّد است. اگر خواستید این را مطالعه کنید در خاطرات بعضی از اطرافیان مرحوم آقای خویی مثل مرحوم آقای خلخالی، یک خلخالی در نجف که سیّد است، اینها مفصّل قصّهها را تعریف کردهاند در اینترنت هم وجود دارد. اینجا است که انسان میبیند اگر حکومت اسلامی نباشد… شما در زمان آقای خویی در نجف بزرگتر از آقای خویی که سراغ ندارید. قبل از آن نه، قبل از آن مرحوم آقای حکیم است، مرحوم سیّد عبد الاعلای سبزواری است، سیّد عبد الاعلاء بعد هم بود، آقای سیّد محمود شاهرودی بزرگ، شاهرودی بزرگ که امام به او شیخ الفقهاء میگفت و خیلی افراد دیگر هستند. امّا در ادوار اخیر یعنی سالهای پایانی عمر مرحوم آقای خویی وزنهی اصلی در فقه در نجف کأنّ آقای خویی است، یعنی یک مرجعیّت خاصّی ایشان در فضای عراق و نجف داشته است.
عواقب نبودن حکومت اسلامی برای آقای خویی
اگر حکومت حکومت اسلامی نباشد حتّی آقای خویی که زعیم حوزههای علمیّهی نجف است را آنطور میگیرند و با وضع بسیار رقّتباری اطرافیان او را شکنجه و شهید میکنند، خود او را هم میگیرند سلب اختیار شده به زور پیش صدّام میآورند. من فیلم را که میدیدم انسان رقّت پیدا میکند، یک مرجع تقلید آنطور با وضعیّت خاصّی پیش صدّام نشسته و مجبور به حرف زدن شده است، حالت حالت عادّی نیست، حالت خیلی به هم ریختهای است، شرایط بسیار شرایط نابسامانی است. آنها را که میدیدم یاد این جملهی آقای جوادی آملی (حفظه الله) میافتادم که ایشان میگفت: اگر بگوییم دین از سیاست جدا است تصوّر نکنید سیاست دنبال کار خود میرود بلکه سیاست دنبال دین میآید و دین را میخواهد اسیر خود کند. دقیقاً همینطور است یعنی اینهایی که میگویند دین از سیاست جدا است حرفی است که همینطور میگویند، سیاست هیچ وقت دین را رها نمیکند، سیاست میخواهد دین را در خدمت خود بگیرد. البتّه آقای خویی (رحمه الله علیه) در خدمت درنمیآید امّا سلب اختیار میشود و آن وضعیّت برای او پیش میآید.
مرحوم آقای تبریزی نسل شاگردان مرحوم آقای خویی اخراجیهای عراق هستند، اینها توسّط صدّام از عراق اخراج شدند و آن بلاها به سر آنها آمد.
– همان رفتاری که صدّام با آیت الله خویی داشت دلیل نمیشود که ایشان صراحتاً ذکر نکرده و آمده در عمل نظر خود را بیان کرده است؟
– اینها میشود حدس باشد، میشود به عنوان حدس بگوییم ایشان قبول داشته منتها ترس داشته بیان کند، حدس است ولی نمیشود خیلی محکم روی آن تأکید کرد و از آن دفاع کرد. چون لحن ایشان در بحث ادلّه لحن محکمی است، محکم میگوید که برای ما ثابت نمیشود. امّا وقتی با صراحت و شجاعت میگوید جهاد ابتدایی را ما از امور حسبه درمیآوریم این حرف حرف بزرگی است.
مخالفت شخصی بعضی مخالفین با ولایت فقیه
– مخالفین بزرگ که نداشتیم آقای خویی هم که در همین حد بود که خلاف آن ثابت میشد.
– یک عدّه هم که بعداً سیاسی با شخص ولیّ فقیه درگیر شدند. مثلاً آقای منتظری کتاب «دراسات فی ولایه الفقیه»، سه جلد، چهار جلد، مفصّل بحث کرده، اینها هم قبول داشتند تا آخر پای کار ایستادند. در آخر دعوای شخصی با امام پیدا کرد و بعد هم اوضاع به هم ریخت بعد هم با آقا مخالفت کرد وگرنه اینطور نبود. خیلی افراد هم که بعداً پیدا شدند همینطور هستند.
[۱]– منهاج الصالحین، ج ۱، ص ۳۶۶٫
[۲]– موسوعه الإمام الخوئی، ص ۱۴٫
[۳]– همان، ص ۱۵٫
پاسخ دهید