سومین جلسه از سلسله از جلسات اندیشه سیاسی اسلام توسط استاد رنجبریان برگزار شد.
- مروری بر مباحث گذشته
- یادآوری چند نکته
- صحیحهی عیص بن القاسم
- بررسی شرایط قیام
- روایت دیگری در همین زمینه
- عدم وجود تعارض
- پرسش و پاسخ
- نپرداختن فقهاء به بحث قیام
- دیدگاه آیت الله خویی
- دیدگاه سایر علماء
- اجرای حدود در عصر غیبت
- اقدامات فقها در جنگ ایران و روس
- ورود فقهای عصر مشروطه به مسائل سیاسی اجتماعی
- تلاش آخوند خراسانی برای مقابله با روسیه
- چگونگی بیان استدلال
- بحث و گفتگو
- تفاوت دیدگاهها دربارهی اسلام سیاسی اجتماعی
- پاسخگویی قرآن و روایات
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما در ارتباط با بعضی روایاتی بود که به اینها برای این مدّعا تمسّک میشود که در عصر غیبت مطلقاً هیچگونه حرکت سیاسی و اجتماعی نباید صورت بگیرد. جلسهی گذشته روایات را خواندیم.
یادآوری چند نکته
نکتهی اوّل اینکه بعضی این سؤال را داشتند که ما چرا این روایات را مطرح کردیم، روی سند آنها خیلی مکث نکردیم، فقط در همین حد گفتیم که یکی صحیحه است، یکی موثّقه است و عبور کردیم و وارد محتوا شدیم. به این نکته توجّه کنید که این یک بحث مبنایی است، ما میگوییم این مجموع روایات را میبینیم، متوجّه میشویم یک چنین فکری، یک چنین دیدگاه و نظری نسبت داده میشود، هر موقع خواستیم در اجزاء آن واو به واو بحث کنیم، در آنجا جا دارد که روی سند هم کار کنیم. ولی ما فعلاً روی اصل فکر کار میکنیم، اصل فکر با این حدّ از روایات پذیرفته میشود. صحیحه داریم، موثّقه و معتبره و حسنه داریم. اینها را که کنار هم قرار میدهیم، پیدا است که یک چنین صحبت و مطلبی در فضای فکری اهل بیت مطرح شده است. این نکتهی اوّل بود که باید به آن توجّه بشود.
نکتهی دوم اینکه ما الآن که بحث میکنیم، این را فراموش نکنیم؛ دقیقاً کجای بحث قرار دادیم؟ یک موقع ما میخواهیم روایات را حل کنیم و برویم و آن این است که در نهایت به سراغ بحث حل مشکل از طریق معارضاتی که دارد میرویم، کما اینکه لابد دیدید، خیلی از بزرگان این قسمت را با بحث تعارض حل میکنند. ما فعلاً این قسمت را کنار گذاشتیم. ما فعلاً سعی کردیم بفهمیم مدلول این روایات چیست. تلاش کنیم این را خوب بفهمیم تا بعد ببینیم اصلاً تعارضی وجود دارد یا ندارد. به نظر ما میرسد که اصلاً تعارضی وجود ندارد، یعنی اصلاً این روایات در صدد بیان مطلبی که با آن ادلّه تعارض داشته باشند، نیستند. حالا یا میتوانیم این مدّعی را ثابت کنیم یا نمیتوانیم. ولی اگر نتوانیم ثابت کنیم، به هر حال آن بحث تعارض در جای خود محفوظ است و میشود به آن پرداخت.
پس ما الآن در بحث فهم مراد همین تعداد روایات هستیم، میخواهیم ببینیم منظور اینها چیست. روایات را خواندیم. چند روایت دیگر هم در این فضا و با همین مضامین وجود دارد. برای فهم مضمون این روایات به سراغ یک تعداد روایات دیگری میرویم که در این فضاها آمده و میتواند در فهم اینها بسیار به ما کمک کند. یکی روایت صحیحهی عیص بن القاسم است. روایت تقریباً مفصّل است، تمام آن را نمیخوانم، آن قسمتی که محلّ بحث ما است عرض میکنم. الآن میخواهیم از طریق اینها برای فهم آن روایات قبلی کمک بگیریم، این روایات مفسّر آن روایات هستند.
صحیحهی عیص بن القاسم
«قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) یَقُولُ عَلَیْکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ انْظُرُوا لِأَنْفُسِکُمْ فَوَ اللَّهِ إِنَّ الرَّجُلَ لَیَکُونُ لَهُ الْغَنَمُ فِیهَا الرَّاعِی فَإِذَا وَجَدَ رَجُلًا هُوَ أَعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذِی هُوَ فِیهَا یُخْرِجُهُ وَ یَجِیءُ بِذَلِکَ الرَّجُلِ الَّذِی هُوَ أَعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذِی کَانَ فِیهَا وَ اللَّهِ لَوْ کَانَتْ لِأَحَدِکُمْ نَفْسَانِ یُقَاتِلُ بِوَاحِدَهٍ یُجَرِّبُ بِهَا ثُمَّ کَانَتِ الْأُخْرَى بَاقِیَهً فَعَمِلَ عَلَى مَا قَدِ اسْتَبَانَ لَهَا وَ لَکِنْ لَهُ نَفْسٌ وَاحِدَهٌ إِذَا ذَهَبَتْ فَقَدْ وَ اللَّهِ ذَهَبَتِ التَّوْبَهُ فَأَنْتُمْ أَحَقُّ أَنْ تَخْتَارُوا لِأَنْفُسِکُمْ».[۱] به این قسمت دقّت کنید؛ «إِنْ أَتَاکُمْ آتٍ مِنَّا فَانْظُرُوا عَلَى أَیِّ شَیْءٍ تَخْرُجُونَ وَ لَا تَقُولُوا خَرَجَ زَیْدٌ» همان قیام زید را میفرماید. «فَإِنَّ زَیْداً کَانَ عَالِماً وَ کَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ یَدْعُکُمْ إِلَى نَفْسِهِ إِنَّمَا دَعَاکُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) وَ لَوْ ظَهَرَ لَوَفَى بِمَا دَعَاکُمْ إِلَیْهِ».
بررسی شرایط قیام
به این متن دقّت کردید، به نظر خیلی واضح است. یعنی این روایت به وضوح معنا میکند، اینکه اهل بیت (علیهم السّلام) از قیام منع میکنند، به شرطی است که دعوت إلی النّفس باشد و الّا خود آنها تصریح میکنند، اگر دعوت إلی الرّضا آل محمّد باشد، به سوی رضای آل محمّد. و نکتهی دیگر اینکه این جناب زید را اینطور توصیف میکنند: «فَإِنَّ زَیْداً کَانَ عَالِماً وَ کَانَ صَدُوقاً»؛ او عالم بود، او صدوق بود. «وَ لَمْ یَدْعُکُمْ إِلَى نَفْسِهِ» به سوی خود دعوت نمیکرد. «إِنَّمَا دَعَاکُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ» او شما را به سوی رضای اهل بیت دعوت میکرد. یعنی میفرماید: حساب این جدا است.
قبل از این فراز هم ملاحظه کردید، میفرماید: «إِنْ أَتَاکُمْ آتٍ مِنَّا فَانْظُرُوا عَلَى أَیِّ شَیْءٍ تَخْرُجُونَ» مطلقاً نمیگوید بیرون نیایید، میگوید ببینید، بررسی کنید دعوت به سوی چه چیزی است و شما چه دعوتی را لبیک میگویید، آن موقع تصمیم بگیرید، یعنی اگر دیدید دعوت به نفس است، دعوت به غیر است، حرکت نکنید. اگر دعوت به سوی خدا و اهل بیت بود، بپذیرید.
سؤال: شما فرمودید این روایت مفسّر روایات قبلی است، به نظر دلیلی برای مدّعی ما باشد. دوباره همان تعارض با روایات پیش میآید. این دلیل این است که قیام جایز است.
پاسخ: نه، تعارض نیست. پیدا است که آن قیامی که نفی میشد، مطلق قیامها نبود.
روایت دیگری در همین زمینه
روایت دیگری که میخوانم از کافی است، این روایت از وجود مبارک امام باقر (علیه الصّلاه و السّلام) است. میفرماید: «النَّاسُ صَارُوا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ بِمَنْزِلَهِ مَنِ اتَّبَعَ هَارُونَ وَ مَنِ اتَّبَعَ الْعِجْلَ وَ إِنَّ أَبَا بَکْرٍ دَعَا فَأَبَى عَلِیٌّ إِلَّا الْقُرْآنَ وَ إِنَّ عُمَرَ دَعَا فَأَبَى عَلِیٌّ إِلَّا الْقُرْآنَ وَ إِنَّ عُثْمَانَ دَعَا فَأَبَى عَلِیٌّ إِلَّا الْقُرْآنَ وَ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَحَدٍ یَدْعُو إِلَى أَنْ یَخْرُجَ الدَّجَّالُ إِلَّا سَیَجِدُ مَنْ یُبَایِعُهُ وَ مَنْ رَفَعَ رَایَهَ ضَلَالَهٍ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ».[۲] فکر میکنم به وضوح معنای آن روایت را برای شما روشن میکند که مطلق رایات مراد نیست، بلکه رایت ضلاله است.
عدم وجود تعارض
به نظر من این بحث را بسیار راحتتر میکند. آنچه عرض شد یک تلاشی بود، برای اینکه ما بیاییم بگوییم اساساً تعارضی نیست، اگر تعارض بود، ادلّه را میآوریم و تعارض را حل میکنیم، کما علیه الباقی. امّا میخواهیم بگوییم اساساً تعارضی نیست. برای این مدّعا که میگوییم تعارضی نیست، شواهدی هم داریم.
پرسش و پاسخ
– «إِلَّا سَیَجِدُ مَنْ یُبَایِعُهُ» یعنی چه؟
– یعنی هر کس قیام کند، عدّهای دور او جمع میشوند.
– آنجا هم که میگوید: «إِلَى أَنْ یَخْرُجَ الدَّجَّالُ» یعنی این کار را نکنید.
– نه، میگوید تا آن موقع هر کس برخیزد، یک عدّه دور او جمع میشوند. «مَنْ رَفَعَ رَایَهَ ضَلَالَهٍ» لحن بعد آن را ببینید؛ «فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ» یعنی دقیقاً همان لحن است، این خیلی راحت معنا را روشن میکند.
– یعنی اگر «رَایَهَ هِدَایَهٍ صَاحِبُهَا غَیرُ طَاغُوتٍ»؟ جملهی قبل آن تأیید است.
– نه، نفی نکرده، آن دارد اخبار میکند، تا آن زمان هر کس برخیزد، یک عدّه دور او جمع میشوند. حالا میگوید: «مَنْ رَفَعَ رَایَهَ ضَلَالَهٍ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ».
– ولی تأیید هم نداشت.
– تأیید را که نمیگوییم، میگوییم آن رایتی که مورد مذمّت اهل بیت است، رایت ضلالت است.
نپرداختن فقهاء به بحث قیام
نکتهای که ما در اینجا داریم این است که در تاریخ فقه که ابواب حدود، دیات، قصاص و ابواب اجتماعی؛ جهاد، امر به معروف و نهی از منکر بسیار بحث شده، هیچگاه فقهای ما اصلاً به این روایات توجّه نکردند. اگر دوستان مطالعه کردند، تصدیق میکنند که این روایت، مثلاً «مَنْ رَفَعَ رَایَهَ» در هیچ کتاب فقهی، در کتب قدماء تا متأخّرین نیامده است. عمر این بحث چیزی حدود ۴۰، ۵۰ است. در این سالهای اخیر یک مقدار به این بحث التفات شده که آن هم وقتی التفات شده، میبینید بزرگانی مثل مرحوم حاج شیخ جواد تبریزی که عبارت ایشان را خواندم، عبارت دیگری هم امروز از مرحوم آقای خویی میخوانم.
دیدگاه آیت الله خویی
مرحوم آقای خویی در منهاج این را دارند. اگر به بحث ولایت فقیه برسیم، دیدگاه ایشان را در بحث ولایت فقیه تبیین میکنیم. در اینجا میخواهیم فقط این قسمت را بگوییم. ایشان در بحث اجرای حدود و بحث جهاد که میرسد، یک سری روایات میآورد؛ روایاتی مشابه همینهایی که عرض شد که اینطور برداشت میشود که نباید کاری کرد. آنجا این عبارت را میگوید: «وَ لَکِنَ الظَّاهِرُ أَنَّهَا فِی مَقَامِ بَیَانَ الحُکمِ المُوَقَّت لَا الحُکمِ الدَّائِمِ بِمَعنِى أَنَّهُ لَم یَکُن فِی الجَهَادِ أَو الرِّبَاط صَلاحٌ فِی ذَلِکَ الوَقتِ الخَاصِّ».[۳]
– منظور ایشان از وقت خاص زمان حضور معصوم است، یعنی مثلاً زمان امام صادق؟
– بله، آن دوره، میگوید در آن موقع شرایطی بوده.
«وَ أَمَّا مَا وَرَدَ فِی عِدَّهٍ مِنَ الرِّوَایَاتِ مِن حُرمَهِ الخُروجِ بِالسَّیفِ عَلَى الحُکَّامِ وَ خُلَفَاءِ الجَورِ قَبلَ قِیَامِ قَائِمِنَا (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ) فَهُوَ أَجنَبِیٌّ عَن مَسأَلَتِنَا هَذِهِ وَ هِیَ الجَهَادُ مَعَ الکُفَّارِ رَأساً وَ لَا یَرتَبِطُ بِهَا نَهَائِیاً».[۴] این هم کلام مرحوم آقای خویی است.
دیدگاه سایر علماء
مرحوم امام هم که اصلاً به این روایات متعرّض نشدند، چون اصلاً محلّ بحث نبوده است. نه فقط مرحوم امام، مثلاً شما صاحب جواهر را نگاه کنید، آنجایی که بحث اجرای حدود، اجرای قصاص، آنجایی که بحث امر به معروف و نهی از منکر و جهاد را دارد، صاحب جواهر ادلّهی ولایت فقیه را میآورد و مفصّل بحث میکند، اصلاً اعتنایی به این روایت نمیکند، نه به خاطر اینکه سند ضعیف است، بلکه به خاطر همین جملهی آقای خویی؛ «وَ لَا یَرتَبِطُ بِهَا نَهَائِیاً» اصلاً ارتباطی به محلّ بحث ما ندارد. در زمان ائمّهی اطهار (صلوات الله علیهم أجمیعن) شرایط خاصّی بوده، در آن زمان منع میکردند، شرایط خاصّی بوده است. شاهد آن هم همان روایاتی است که عرض شد، آن هم جملهی حاج شیخ جواد تبریزی بود.
اجرای حدود در عصر غیبت
– نظر ایشان این است که حدود و دیات باید در زمان ما جاری بشود؟ نظر آقای خوانساری چطور؟ گفتند مثل اینکه یک حدیث است که میگوید حدود را باید معصوم اجرا کند.
– ادلّهی اجرای حدود مطلق است. آقای خوانساری یک چنین نظری دارد، ولی من استدلال ایشان را نگاه نکردم.
– اگر چنین چیزی باشد، بحث پیچیده میشود.
– بحث مبنایی میشود، مثل همان بحثی که در مورد اخباریها مطرح کردیم، ما اساساً این مبنا را قبول نداریم، نه اینکه فقط ما قبول نداریم، شما برای این نظریه طرفداران بسیار کمی پیدا میکنید.
– تعداد که ملاک نیست.
– داریم به عنوان صاحبنظران میآوریم، وقتی شما یک نظر فقهی را مطرح میکنید، اقوال را هم میآورید. میگوییم اصلاً یک نظر متروکی است، ما سراغ نداریم که عدّهای این حرف را زده باشند که اساساً اجرای حدود و قصاص برای عصر حضور است و در عصر غیبت همه چیز باید تعطیل بشود، ما چنین چیزی نداریم. به نظرم مرحوم آقای خویی هم یک صحبت مفصّل در جایی دارد. میگوید اصلاً منطقی نیست که بگوییم همهی این حرفها برای دویست سال بود، این همه رفتند و آمدند فقط برای همان دویست سال حضور؟ بعد هزار سال همه رها شده باشند، تا ببینیم امام چه زمانی ظهور میکند. اصلاً خلاف مصلحت تشریع است. حرف عجیبی است.
اقدامات فقها در جنگ ایران و روس
علاوه بر اینها یک نکته هم به عنوان مؤیّد و شاهد عرض میکنم؛ سیرهی عملی فقهای طراز اوّل ما این است که اعتنایی به این روایت نداشتند. مثالُ ذلک: اقدامات سیاسی اجتماعی که فقهای بزرگ ما داشتند. مثلاً در جریان جنگ ایران و روس در زمان عبّاس میرزا، در آن زمان شما میبینید فقهای بسیار بزرگی که عمدتاً نسل شاگردان مرحوم میرزای شیرازی بودند، فتوای جهاد دادند. رسائل جهادیهی اینها الآن موجود است.
ورود فقهای عصر مشروطه به مسائل سیاسی اجتماعی
من کتابی به شما معرّفی میکنم به نام علمای مجاهد، نوشتهی آقای محمّدحسن رجبی پسر مرحوم آقای دوانی که مرکز اسناد انقلاب اسلامی آن را چاپ کرده است. آمده این علمایی که در فراز و فرودهای مختلف سیاسی اجتماعی، حضور سیاسی اجتماعی داشتند، اسم برده است. اینها فقهای طراز اوّل هستند. یا مرحوم آخوند خراسانی، مرحوم نائینی، اینها در زمان مشروطه با چه مجوّزی به بحثهای مشروطه ورود پیدا میکنند؟ اگر اینطور بخواهیم اطلاق بگیریم و بگوییم هر حرکتی ممنوع است و هیچ اقدامی نباید بشود. اینها هم در آن زمان نباید اقدام بکنند و حال آنکه ما میبینیم اقدام کردند.
تلاش آخوند خراسانی برای مقابله با روسیه
در جریان اولتیماتوم روس به ایران، بعد از قصّههای مشروطه مرحوم آخوند میخواهد برای مقابله به ایران بیاید. اصلاً وفات مرحوم آخوند خراسانی به چه شکل بوده؟ در سال ۱۳۲۹ قمری میگوید: برای جهاد با روس به ایران برویم. اصلاً به این عنوان میخواهد حرکت کند. شب که میخوابد، صبح از دنیا میرود. این محلّ بحث بعضی از محقّقین است که آیا او را مسموم کردند، مرحوم آخوند شهید شد یا نه، به طور طبیعی از دنیا رفت. امّا آنچه مسلّم است این است که ایشان به شاگردان خود دستور میدهد که همه باید آمادهی جهاد بشویم و از ایران دفاع کنیم.
در جریان مشروطه هم میبینید فقیهی مثل نائینی حضور دارد، مثل آخوند خراسانی حضور دارد و خیلی از بزرگان و فقهای دیگر در طول تاریخ. به نظر من خود این یک شاهد است.
چگونگی بیان استدلال
اگر بخواهیم به صورت پلکانی استدلال را بچینیم، اوّل به سراغ خود روایات میرویم که مفسّر این دسته از روایات میشوند. بعد به سراغ اظهار نظر و استنباط فقهایی که وجود داشته، به عنوان نقل اقوال. بعد هم سیرهی عملی که در اینها میبینیم. ضمن اینکه فراموش نکنید آن بحثی که ما در مورد متن روایت داشتیم که «فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ»[۵] این را هم جلسهی گذشته بحث کردیم. بعد از همهی آنها میگوییم اگر تعارضی باقی ماند، ما وارد بحث تعارض میشویم. ما معتقد هستیم که در اینجا تعارضی دیده نمیشود که بخواهیم وارد بحث تعارض بشویم. اگر بحثی باقی ماند در تعارض آن را حل میکنیم.
بحث و گفتگو
– در این دو روایتی که خواندید، گویا حضرت به گونهای کار زید را توجیه میکنند که زید مؤیّد داشته که این کار را انجام داده است.
– این را از کجای روایت استخراج میکنید؟
– اوّلاً این روایت از امام صادق بود که بعد از خروج زید است و دوم اینکه هر دوی اینها از نظر محتوا برمیگشت به اینکه کار زید را توجیه میکنند.
– نه بعد از خروج بودن مؤیّد این استظهار شما است، نه سایر عباراتی که در روایت است. حضرت با صراحت میگوید آن را شاهد خود نگیرید. چرا؟ به خاطر اینکه او دعوت به نفس نمیکرد، این ملاک است. او دعوت «إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ» میکرد. قبل از این هم حضرت فرمود: «فَانْظُرُوا عَلَى أَیِّ شَیْءٍ تَخْرُجُونَ» نمیفرماید اصلاً خارج نشوید، چرا میفرماید: «فَانْظُرُوا عَلَى أَیِّ شَیْءٍ تَخْرُجُونَ»؟ یعنی حضرت ملاک میدهد. اگر دعوت به نفس بود، اگر مقابل خدا و پیغمبر بود، خارج نشوید. اگر دعوت به سوی خدا و اهل بیت بود، اشکالی ندارد. بعد وارد این مثال میشوند؛ میگویند ویژگی زید این بود که «فَإِنَّ زَیْداً کَانَ عَالِماً وَ کَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ یَدْعُکُمْ إِلَى نَفْسِهِ إِنَّمَا دَعَاکُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ» این ملاکات است.
ما چه چیزی را بحث میکنیم؟ ما اصلاً کاری به مصداق نداریم، میخواهیم اطلاق روایت را بزنیم. میگوییم پس آن اطلاق ابتدایی که در روایت جلب نظر میکند که کلّ رایه، سواءٌ اینکه بر حق باشد یا غیر حق باشد، این با این روایت از بین میرود. یعنی حضرت میفرمایند: اگر موردی بود که «کَانَ عَالِماً وَ کَانَ صَدُوقاً دَعَاکُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ» این هیچ ارتباطی ندارد.
– شما فرمودید ما میخواهیم اطلاق این را بزنیم؛ «کُلُّ رَایَهٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ» همانطور که آقای منتظری آورده، یکی به نفس دعوت میکند، یکی به حق، در مورد آنکه حق است، ما دیگر این بحث را نداریم. در صورتی که این «کُلُّ رَایَهٍ» بعد از این قضیه را میگوید. ما اصلاً قبول داریم که زید قیام کرده، امام صادق تأیید کرده است.
– شما از کجا کلام حضرت صادق را به قصّهی زید تخصیص میزنید؟
– چون زید اذن دارد، میگوید: «رَحِمَ اللَّهُ عَمِّی».[۶]
– چه کسی این را میگوید؟ امام صادق برای عموی خود اذن داده؟! این چه حرفی است؟
– شما الآن چند مورد ذکر کردید که «عَالِماً، صَدُوقاً».
– این ملاک است. در متن بیان حضرت این است که «فَانْظُرُوا عَلَى أَیِّ شَیْءٍ تَخْرُجُونَ» خود شما نگاه کنید. بعد ملاک میدهد؛ «کَانَ عَالِماً وَ کَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ یَدْعُکُمْ إِلَى نَفْسِهِ إِنَّمَا دَعَاکُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ».
– برای مؤیّد ایشان «کُمْ» نمیتواند برای مخاطب باشد؟ میگوید: «إِنْ أَتَاکُمْ، دَعَاکُمْ، بِمَا دَعَاکُمْ إِلَیْهِ» این شما را میگوید، آن یکی قضیهی حقیقیه است. «کُلُّ رَایَهٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ».
– این کلّاً ملاک میدهد، یعنی چه قضیهی حقیقیه است؟ یعنی فقط به خاطر آنها است.
– مثل آن حدیثی که شما فرمودید.
– بله، شما سدیر را نگاه کنید، در تراجم سدیر گفتند: کلّاً در مسائل سیاسی- اجتماعی شخص هیجانی بوده است. شخصی بوده که نه فقط این روایت، روایات دیگری هم در مورد مسائل سیاسی اجتماعی دارد، مدام میرود میگوید: چرا اقدام نمیکنید؟ نهایتاً حضرت گفتند: تو از جای خود تکان نخور، در خانه بنشین. «کُنْ حِلْساً مِنْ أَحْلَاسِهِ»[۷] قصّهی این فرق دارد.
– اینکه فرمودید آقای فرمودند «لَا یَرتَبِطُ» که اصلاً این روایاتی را که آوردیم برای اثبات نهی از قیام نمیآورند. چرا آن طرف را نمیگویید؟ آن خدعه حساب نمیشود؟ آنها برای نهی از قیام اصلاً نمیآورند، میگویند: «لَا یَرتَبِطُ» از آن طرف که میخواهند بحث را به نفع خود اثبات کنند، تمام این روایتها را میآورند. حتّی اینکه الآن شما خواندید، اطلاق این را هم میزنند، با اینکه فرمود: «مَنْ رَفَعَ رَایَهَ ضَلَالَهٍ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ» این یک نوع خدعه حساب نمیشود؟
– این را نمیآورند، نه آنکه آن طرف را نیاورند.
– نهی از قیام را نمیآورند، چون «لَا یَرتَبِطُ» اصلاً تعارضی دیده نمیشود. آنجایی که برای اثبات میخواهند، چرا ادلّهها را میآورند؟
– اثبات چه؟
– اثبات همیه قضیه که میخواهند بگویند این از اطلاق میافتد یا میخواهند ولایت فقیه را اثبات کنند.
– چه کسی برای ولایت فقیه به این استناد کرده؟
– این نهی از قیامها را اصلاً نمیآورند، چون «لَا یَرتَبِطُ».
– اصلاً ارتباطی ندارد. شاهد آن را هم عرض کردم، اصلاً نه آقای خویی و امام و اینها، شما در تراث فقهی ما یک نگاهی بکنید؛ محقّق حلّی، شهید، صاحب جواهر، نراقی، اینهایی که به بحث ولایت فقیه و بحث جهاد پرداختند یا سایر فقها، یکی از آنها حتّی نیامدند راجع به این روایت بحث کنند، اصلاً اشاره نکردند. کأنّ هیچ ارتباطی بین این روایت با این بحث نمیبینند. مرحوم آقای خویی هم که روی آن بحث میکند، در حدّ یک اشاره است، ایشان هم بحث مستوفایی ندارد، با اینکه میدانیم دأب آقای خویی چگونه است، ایشان روی سند بحث میکند، مفصّل روی دلالت بحث میکند و یک مشرب خاصّی هم دارد. امّا اینجا در حد یک اشاره «لَا یَرتَبِطُ بِهَا نَهَائِیاً» اصلاً کاری به بحث ما ندارد، موضوع آن چیز دیگری است. همان است که مرحوم آقای تبریزی هم فرمود.
– اینجا دو مبحث است؛ یکی اینکه بعد از آن اتّفاق افتاده است.
– بعد از آن لطمهای نمیزند. اگر حضرت میفرمود زید استثناء بود، بحث دیگری بود. ولی حضرت دارد ملاک میدهد، «کَانَ عَالِماً» راوی میگوید پس هر جا عالم بود «کَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ یَدْعُکُمْ إِلَى نَفْسِهِ» پس اینها ملاک شد. پس اگر منِ مستمع این ملاکات را در کسی دیدم که «یَدْعُوا إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ» مجوّز دارم، چود خود شما در صدر روایت فرمودید. «عَلَى أَیِّ شَیْءٍ تَخْرُجُونَ» چرا اینها را نادیده میگیرید؟
– آنجایی که شما میخواهید اطلاق آن را بیندازید، من میخواهم بگویم اذن دارد، چون اذن دارد، اطلاق این روایت از مطلق بودن نمیافتد.
– این مدّعای شما است، مدّعا را مدلّل کنید تا بحث کنیم.
– اذن داده، خود ایشان فرموده: «رَحِمَ اللَّهُ عَمِّی» مشکلی نداشته است.
– اذن کجا است؟
– قطعنامهی تاریخی که برای زید…
– چون «رَحِمَ اللَّهُ عَمِّی» برای گذشته است، این شد اذن؟ دارد تأیید میکند. تأیید با اذن فرق میکند. اذن چیست؟ میگوید: «أَ تَأْذَنُ لِی أَنْ أَخْرُجَ» او هم میگوید: «نَعَم» این میشود اذن. امّا تأیید چیست؟ شخصی «خَرَجَ وَ سَمِعَ الصَّادِقُ (عَلَیْهِ السَّلَام) مِنْ خُرُوجِهِ وَ أَیَّدَهُ» این میشود تأیید.
– اطلاق آن نمیافتد، با این تأییدی که شما فرمودید.
– چرا ما میگوییم میافتد؟ به خاطر اینکه اگر ما باشیم و آن عبارت، ممکن است فقط آن فقرهی اوّل، یعنی ذیل آن را هم ما مدّعی هستیم، اگر ذیل آن را نگاه نکنیم، میگوییم: «کُلُّ رَایَهٍ تُرْفَعُ» پس هر رایتی شد. این روایت میگوید: نه، اگر رایتی بود که «صَاحِبُهَا صَدُوقٌ، صَاحِبُهَا عَالمٌ، صَاحِبُهَا یَدْعُکُمْ إِلَی الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ» واضح است که این از آن نطاق روایت بیرون رفت. پس ملاک هم به ما داد، اگر در آن عبارت مثلاً ما به دست میآوردیم الّا قیام زید، باز یک بحثی میشد. امّا اینجا ملاک میدهد، حضرت صفات میدهد.
– شما «عَالِماً صَدُوقاً» را به کلّ بحثها تسرّی میدهید؟
– بله.
– یعنی به زید نمیگویید؟
– نه، هر کس…
– بر چه اساسی؟
– لحن کلام است.
– «کَانَ عَالِماً کَانَ صَدُوقاً».
– چرا حضرت استدلال میکند؟ استدلال حضرت روی شخص زید نیست، روی ملاکات زید است. «إِنَّهُ کَانَ عَالِماً» تعلیق به وصف مشعر به علّیت است.
– «إِنَّهُ زَیدُ کَانَ عَالِماً صَدُوقاً».
– وصف مشعر به علّیت است، ظهور دارد، نصّ صریح نیست.
– اصلاً خود روایت میگوید: «أَیِّ شَیْءٍ تَخْرُجُونَ» بعد میگوید نگویید زید است، بگویید چون عالم است، چون صادق است، دنبال او بروید. خود روایت هم تصریح میکند، زید موضوعیت ندارد.
– تصریح ندارد، ظهور دارد.
– میگوید: «وَ لَا تَقُولُوا خَرَجَ زَیْدٌ» نگویید چون زید خارج شده است. میگوید: «أَیِّ شَیْءٍ تَخْرُجُونَ».
– فعلاً مدّعای ما در همین حد است که آیا روایاتی وجود دارد که دلالت کند هیچ حرکت سیاسی اجتماعی نباید انجام داد؟ ما میگوییم خیر، نیست. این محلّ بحث میشود.
یک قیام حسین بن علی هم داریم که همان قیام فخ است، این هم مورد تأیید اهل بیت قرار گرفته است. آقای منتظری یک استشهادی میکند و میگوید: اگر این مطلق بود، پس چطور خود قیام سیّد یمانی مورد تأیید است؟ این حقیر این استدلال را نمیپذیرم، هرچند موافق مدّعا است، چون نصّ خاص است، آن یک مقدار مئونه میبرد و سخت است. امّا این حسین بن علی به نظر من مورد خاص است.
– زید نصّ خاص نمیشود؟
– نه، تأیید بعد از وقوع مخصّص نمیشود، اگر قبل از وقوع اذن باشد، کما اینکه توضیح دادیم، بله، امّا بعد از وقوع تأیید میکنند.
تفاوت دیدگاهها دربارهی اسلام سیاسی اجتماعی
در جلسهی اوّل که تقریر محلّ نزاع کردیم، گفتیم در مورد اینکه اسلام در عرصههای سیاسی و اجتماعی حضور نداشته باشد، از دو زاویه نگاه میشود؛ یکی نگاه اندیشهی سیاسی غرب است که همان نگاه لیبرال دموکراسی بود که آنها بر مبنای اومانیسم و بعد هم بحثهای سکولاریسم خود را مطرح میکنند. یکی هم این نگاه دروندینی بود که گفتیم از قدمت چندانی هم برخوردار نیست، در همین دهههای اخیر یک چنین نگاهی مطرح شده است و مدافعان جدّی هم پیدا نکرده است، یعنی حتّی کسانی که نظریهی ولایت فقیه را هم به لحاظ فقهی قبول ندارند، به این روایات استشهاد نمیکنند، مِنهُم مرحوم آقای خویی که ولایت فقیه با این تقریر را نمیپذیرد، ایشان هیچگاه نمیآید به این روایات استشهاد و استناد داشته باشد.
این دو نگاه مطرح شد. در مقام پاسخ به این نگاهها؛ نگاه اوّل، آن نگاهی که بروندینی است، نگاهی است که میگوید کلّاً ادیان در ساحت سیاسی اجتماعی افراد حضور ندارند، بلکه حضور ادیان فقط در ساحت فردی است. در مقام پاسخ به این، بهترین پاسخی که ما داریم، جدا از بحث کلامی، چون در کلام جدید اینطور میگویند؛ هر چه به کمال انسان مربوط بشود، در دین بحث میشود و دین مدّعی و متکفّل آن میشود و مباحث سیاسی اجتماعی هم در کمال انسان دخالت دارد؛ پس دین دخالت میکند.
پاسخگویی قرآن و روایات
امّا به نظر ما میرسد راحتترین و واضحترین راه این است که همانطور که عرض شد کتاب دین را باز کنیم و ورق بزنیم، ببینیم آیا قرآن و روایات ما میپذیرند یا عاری از این تخصیص هستند که ما بیاییم بگوییم آیات و روایات منحصراً مربوط به مسائل عبادی و فردی و اینها هستند.
بحث دومی که مطرح شد این بود که گفتیم اوّلاً آن بحث تعارض مشهور است، بعضی از معاصرین ما، اینهایی که الآن روی این موضوع کار میکنند، بسیاری از آنها با بحث تعارض حل میکنند. ولی ما یک مدّعایی داشتیم که قبل از اینکه به سراغ تعارض برویم، اصلاً ببینیم آیا تعارضی وجود دارد یا ندارد که مدّعای ما این بود و هست که اساساً تعارضی وجود ندارد. چرا؟ چون مفاد و مراد این روایات اساساً مطلق قیامها نیست، بلکه قیامهای باطل است، به تعبیر آن روایت قیامهای ضلال است، قیامهایی است که در مقابل دستگاه دین و اهل بیت است.
«وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
[۱]– الکافی، ج ۸، ص ۲۶۴٫
[۲]– الکافی، ج ۸، ص ۲۹۶٫
[۳]– منهاج الصّالحین، ج ۱، ص ۳۶۵٫
[۴]– همان، ج ۱، ص ۳۶۶٫
[۵]– الکافی، ج ۸، ص ۲۹۵٫
[۶]– وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۵۴٫
[۷]– الکافی، ج ۸، ص ۲۶۵٫
پاسخ دهید