در امالی شیخ صدوق اینطور است. چاپ عربی آن برای صفحهی ۳۱۲ است و این چاپی که برای انتشارات کتابچی است صفحهی ۲۴۱ است. میگوید: «لَمَّا کَانَ الْیَوْمُ الَّذِی قُبِضَ فِیهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ»[۱] وقتی امیر المؤمنین علیه السّلام به شهادت رسید، «ارْتَجَّ الْمَوْضِعُ بِالْبُکَاءِ» شهر یکپارچه از گریه میلرزید. «وَ دَهِشَ النَّاسُ کَیَوْمٍ قُبِضَ فِیهِ النَّبِیُّ صلوات الله علیه و آله و سلّم» همانطور مانند آن روزی که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به شهادت رسید، عموم مردم -حالا سقیفهچیها دنبال سقیفه رفتند- به خاطر فقدان نبیّ مکرّم اسلام زجّه میزدند، همان روز شهادت امیر المؤمنین علیه السّلام هم مردم زجّه میزدند. «وَ جَاءَ رَجُلٌ بَاکٍ» یک نفر آمد شروع به گریه کردن کرد و استرجاع میکرد یعنی «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»[۲] میگفت. «وَ هُوَ یَقُولُ الْیَوْمَ انْقَطَعَتْ خِلَافَهُ النُّبُوَّهِ» امروز خلافت نبیّ مکرّم اسلام منقطع شد. «حَتَّى وَقَفَ عَلَى بَابِ الْبَیْتِ الَّذِی فِیهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السّلام» تا در خانهای رسید که بدن مطهّر امیر المؤمنین علیه السّلام داخل خانه بود. «فَقَالَ رَحِمَکَ اللَّهُ یَا أَبَا الْحَسَن» ای ابو الحسن خدا تو را رحمت کند. «کُنْتَ أَوَّلَ الْقَوْمِ إِسْلَاماً» تو اوّلین کسی هستی که اسلام آوردی. «وَ أَخْلَصَهُمْ إِیمَاناً» خالصترین ایمان را داشتی. «وَ أَشَدَّهُمْ یَقِیناً» محکمترین یقین، «وَ أَخْوَفَهُمْ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» از همه بیشتر در راه خدا میترسیدی، «وَ أَعْظَمَهُمْ عَنَاءً وَ أَحْوَطَهُمْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلوات الله علیه و آله و سلّم» تا اینکه به این عبارات میرسد که «فَقُمْتَ بِالْأَمْرِ حِینَ فَشِلُوا» اعراب نداشته است. در نهج البلاغه دارد که «فَقُمْتُ بِالْأَمْرِ»[۳] یعنی من قیام کردم. اینجا که دارد وصف میکند میگوید: «فَقُمْتَ بِالْأَمْرِ حِینَ فَشِلُوا»[۴] آن موقعی که همه سست بودند تو قیام کردی. «وَ نَطَقْتَ حِینَ تَتَعْتَعُوا» آن موقعی که همه ساکت کردند تو سخن گفتی «نَطَقْتَ»، در نهج البلاغه «نَطَقْتُ»[۵] است. البتّه «نَطَقْتُ» را بعدیها که اعراب گذاشتند نوشتند. بالاخره سیّد رضی این کلمات را برای امیر المؤمنین علیه السّلام پنداشته است. حالا یا سندی داشته است که این قسمت را قبلاً امیر المؤمنین علیه السّلام جایی فرموده است و آقا دارد تکرار میکند یا به احتمال زیاد از همینجا گرفته است. «وَ مَضَیْتَ بِنُورِ اللَّهِ إِذْ وَقَفُوا»[۶] آنجا «مَضَیْتُ»[۷] بود. «کُنْتَ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً» از همه ساکتتر بودی، حرف نمیزدی. «وَ أَعْلَاهُمْ فَوْتاً» که در امالی چیز دیگری آمده است. ولی از همه بیشتر عمل میکردی. «وَ أَقَلَّهُمْ کَلَاماً»[۸] کم حرف میزدی «وَ أَصْوَبَهُمْ مَنْطِقاً» ولی از همه درستتر سخن میگفتی. «وَ أَشْجَعَهُمْ قَلْباً وَ أَشَدَّهُمْ یَقِیناً» تا آخر.
این را برای چه عرض کردم. به دو جهت؛ یکی اینکه به این راحتی نمیشود کلماتی را به اهل بیت علیهم السّلام نسبت داد. حدیث یک کار تخصّصی است، دردسر دارد، گشت و گذار، جستجو دارد. حالا نه اینکه بگویم من چیزی بلد هستم. من جزء کسانی هستم که چیزی بلد نیستم. ولی اینطور نیست که هر چیزی را هر جایی پیدا کردیم نسبت بدهیم. ما بارها عرض کردیم که ما به خطر اخباریگری مفرطی دچار هستیم که کسانی که حدیث نمیشناسند حدیث بخوانند. اصلاً در نهج البلاغه این به امیر المؤمنین علیه السّلام نسبت داده شده است، در جای دیگر به یک مرثیه سرا. بررسی لازم دارد که اینها کلمات امیر المؤمنین علیه السّلام است یا نیست و این حرفها که سیّد رضی سلام الله علیه –حالا جدّ هفتم او معصوم بود- برای گرم کردن مجلس خوب است، وگرنه در بحث علمی این حرفها را نداریم که سیّد رضی! سیّد رضی بسیار زحمت کشیده است و نهج البلاغهی او بسیار ارزشمند است، امّا اینکه هر چیزی که گفته است درست باشد ابداً اینطور نیست.
[۱]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۲۴۱٫
[۲]– سورهی بقره، آیه ۱۵۶٫
[۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۸۰٫
[۴]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۲۴۱٫
[۵]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۸۰٫
[۶]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۲۴۱٫
[۷]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۸۱٫
[۸]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۲۴۱٫
پاسخ دهید