«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»

مقدّمه

بحثی در دعای طلب توبه داشتیم که بحث‌های مفصّلی بود که برای شما عرض کردم. یک قسمتی از آن مربوط به توبه‌ی مبعّضه بود، که آیا ما می‌توانیم از یک گناهانی توبه کنیم و تعدادی از گناهان هم برای بعد بماند؟ که در مورد این موضوع توضیح دادیم. توضیح دادیم که توبه‌ی موقّت هم نمی‌شود، و خلاصه تا به این مطلب رسیدیم که در این دعا به خدای متعال عرض می‌کند من از کبائر و صغائرِ گناهانم از تو استغفار می‌کنم، که ان شاء الله در مورد کبائر و صغائر حرف بزنیم و کمی هم به مولایمان و آقای عالَم حضرت رضا علیه السلام عرض ادب کنیم.

Fateminia-13970502-Sahifeh-103-ThaqalainSite (5)

گناه کبیره

گناه، گناه است، حالا چرا به بعضی از آن‌ها کبیره گفته می‌شود؟ می‌گویند اگر در مقابلِ گناهی وعده‌ی آتش داده باشند، آن گناهِ کبیره است، این یک اصل است.

شما ببینید خدای متعال در بعضی از آیاتِ قرآن مستقیماً وعده‌ی آتش می‌دهد، «إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا»[۱] این‌هایی که مالِ یتیم می‌خورند آتش می‌خورند «وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا» و زود هم به جهنّم می‌روند، و یا «وَ مَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ»[۲] کسی که عمداً مومنی را بکشد جزای او جهنّم است «خَالِدًا فِیهَا» همیشه هم آنجا می‌ماند.

می‌گویند معیار این است که در مقابلِ گناهی وعده‌ی جهنّم داده شده باشد، آن وقت آن گناه کبیره است، اما اگر گناه صغیره هم تکرار شود گناهِ کبیره محسوب می‌شود.

Fateminia-13970502-Sahifeh-103-ThaqalainSite (4)

مثلاً یک نفر می‌گوید: این گناه چیزی نیست، این گناهِ کوچکی است، اما مدام آن گناه را روزی چند مرتبه تکرار می‌کند، دیگر آن گناه کبیره است، العیاذبالله صحبتِ جهنّم می‌آید و منجر به عاقبت به شرّ شدن می‌شود، چون مولای ما امیرالمؤمنین سلام الله علیه جمع‌بندی کرده‌اند که «لَا صَغِیرَه مَعَ إِصْرَار»[۳] به موجب اصرار دیگر صغیره‌ای وجود ندارد، یعنی اگر کسی گناه صغیره را تکرار کند دیگر آن گناه به گناه کبیره تبدیل می‌شود، «وَ لاَ کَبِیرَهَ مَعَ اِسْتِغْفَارٍ» با وجودِ استغفار هم گناهِ کبیره نیست، وقتی از ته دل استغفار کردی و از خدای متعال بخشش طلب کردی دیگر گناهِ کبیره‌ای هم نیست.

«ذِکْرُ الْکَبَائِر فِی مَا بَیَّنَ الصّادِقُ عَلَیهِ السَّلَام مِنْ شَرَائِعِ الدّینْ»[۴] حضرت امام صادق علیه السلام چند گناه کبیره را شمرده‌اند که آن‌ها را می‌گوییم.

شرک؛ گناه کبیره

«قالَ» امام صادق علیه السلام فرمودند: «وَ هِیَ الشِّرْکُ بِاللَّهِ عزّ و جَلّ» یکی از آن‌ها شرک است، شرک گناهِ بسیار بزرگی است که خدای متعال آن را نمی‌بخشد، شما در قرآن خوانده‌اید که «إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ»[۵] اگر برای خداوند متعال شریک قائل شوند، خدای متعال آن‌ها را نمی‌بخشد «وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ» اما اگر بخواهد کمتر از آن را می‌بخشد، حالا اگر مشرک بود و توبه کرد و تائباً از دنیا رفته است آن بحثِ دیگری است، اما اگر مشرکاً از دنیا برود دیگر هیچ راهی ندارد.

Fateminia-13970502-Sahifeh-103-ThaqalainSite (3)

قتلِ نفس؛ گناه کبیره

«وَ قَتْلُ النَّفْسِ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ تَعالی» دیگری هم قتلِ نفس است که خدای متعال حرام کرده است، العیاذبالله اگر به ناحق یک انسانی را بکشی…

یک حاشیه می‌گویم و آن این است که ان شاء الله من و شما قاتل نیستیم، اما امشب به یاد حضرت رضا علیه السلام از اینکه می‌گویند توبه کن. در حدیث داریم که روز قیامت خون پخش می‌کنند، به یک نفر کمی می‌رسد، می‌گوید: خدایا! من که کاری نکرده بودم، می‌گویند از این حرف‌های تو یک نفر کشته شده است. بنابراین لازم نیست که حتماً خودِ شخص یک نفر را بکشد، ممکن است بطور غیرمستقیم هم این کار انجام شود.

عاق والدین؛ گناه کبیره

«وَ عُقُوقُ الْوَالِدَیْنِ» عاق والدین هم از گناهان کبیره است، اگر با والدین درشت صحبت کنید، آن‌ها را اذیّت کنید از گناهانِ کبیره است. من زمانی پدر و پسری می‌شناختم که هر دو هم نماز خوان و روزه گیر بودند، پسر از پدر چیزی می‌خواست، پدر می‌توانست آن چیز را ندهد چون اصلاً بدهکار نبود، ولی پسر می‌گفت: اگر ندهی می‌آیم آبروی تو را می‌برم! اگر شما جای پدر باشید با این پسر چه می‌کنید؟!

Fateminia-13970502-Sahifeh-103-ThaqalainSite (2)

بنده مطلبی را از قرآن کریم گفته‌ام که در هیچ تفسیری نیست، آن مطلب این است: ممکن است یک نفر نسبت به والدین نیکوکار باشد ولی عاق والدین هم باشد! در سوره مبارکه مریم سلام الله علیها نگاه کنید، در مورد حضرت عیسی علیه السلام می‌گوید: «وَ بَرًّا بِوَالِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا»[۶] خدای متعال من را نیکوکار به مادرم قرار داده است و من را جبّار و سخت‌دل و عصیانگر قرار نداده است، در مورد حضرت ذکریّا علیه السلام می‌گوید: «وَ بَرًّا بِوَالِدَیْهِ وَ لَمْ یَکُن جَبَّارًا عَصِیًّا»[۷] اگر فرقِ «عَصیّا» و «شَقیّا» را بدانید دعایتان می‌کنم، خیلی مهم است، چرا؟ آنجا که پدر نیست و فقط مادر است «جَبَّارًا شَقِیًّا» آنجا که هر دوی پدر و مادر هستند و انسان می‌خواهد بداخلاقی کند، آن‌ها پشتیبانیِ یکدیگر را می‌کنند، اینجا می‌شود «جَبَّارًا عَصِیًّا» جبّارِ گنهکار، مثلاً فرزند خدمتی هم انجام داده است، ولی به خانه‌آمده و داد و بیدادی راه انداخته است که همه در حالِ لرزیدن هستند.

من یک فرزندی سراغ داشتم که برای مادرِ خود پارچه خریده بود و می‌گفت: من راضی نیستم این پارچه را به کسی بدهی، آن مادر نیکوکار بود و آن پارچه را به شخصِ دیگری داد و بعد از آن در آن خانه فتنه‌ای راه افتاد! اصلاً از ابتدا نمی‌خریدی!

قبلاً برای شما مثال زده‌ام که طرف مادرِ خود را به دکتر می‌برد، سفارش می‌کند که داروهای خود را بخوری، می‌آید و می‌بیند که یک نوبت فراموش کرده است که داروها را بخورد، داد می‌زند که پیرزن می‌افتی و می‌میری!

Fateminia-13970502-Sahifeh-103-ThaqalainSite (1)

آنجا که پدر و مادر هردو هستند، اگر بدی کنی «جَبَّارًا عَصِیًّا» جبّارِ گنهکار، ولی یک جایی فقط مادر است و هیچ پشتیبانی ندارد و بداخلاقی می‌کند، آنجا «جَبَّارًا شَقِیًّا» جبّارِ شَقی! می‌گوید: «وَ بَرًّا بِوَالِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا» پس این نیکی کردن به مادر با جبّار بودن منافاتی ندارد، ممکن است برای او پیراهنی هم بخرد و یک داد هم بر سرِ او بزند! این عاق والدین می‌شود دیگر!

می‌گوید: برای او پیراهن خریده‌ام! غلط کردی که پیراهن خریدی! ای کاش از ابتدا نمی‌خریدی، مثل انسان رفتار کن نمی‌خواهد پیراهن بخری. ما عاق والدین زیاد داریم.

شخصی آمده بود تا برای او عقد بخوانم… من دیگر عقد نمی‌خوانم، طاقتِ من تمام شده است، برای خوشبختی تمامِ زوج‌ها دعا می‌کنم، به این پدرها و مادرها می‌گویم: ببینید اصلاً عقد چیزی نیست، می‌آیند می‌گویند که حتماً باید تو بخوانی… نه! عقد را همه می‌خوانند، با یک «أنکحتُ و زوّجتُ» که قیامت نمی‌شود، ولی بنده به عنوانِ برادرِ دینی می‌نشینم پشتِ سرِ آن‌ها و برای خوشبختی‌شان دعا می‌کنم، اصلاً دیگر نمی‌توانم عقد بخوانم، در تهران از هر ده عقد هفت نفرِ آن‌ها به طلاق منجر می‌شود! بد اخلاقی‌ها، نفهمی‌ها…

خیلی وقتِ پیش جایی برای عقد خواندن رفتم، گفتند که تحقیق کردیم، پسر درس‌خوان، رفتیم دیدیم که در فلان مدرسه به سرِ او قسم می‌خورند، سربازی هم رفته است، پدرِ او هم یک خانه به او داده است، ماشین هم دارد، آن زمان می‌گفتند موبایل هم دارد… خدا می‌داند که منشأ بعضی از این طلاق‌ها موبایل است، می‌خواهید باور کنید و نمی‌خواهید هم باور نکنید، بروید از مراکز بپرسید، من اطلاع دارم، دو طلاق واقع شد که اطلاع دارم که منشأ هر دوی آن‌ها موبایل بود!

خلاصه اینکه ماشین دارد و …. بسیار درس‌خوان، همه‌ی نمره‌های او ۲۰ است…. همه‌ی این‌ها قبول! یک نفر نپرسید آیا انسان هم هست یا نه؟! انسانیّت هم لازم است! وگرنه ماشین‌حساب شدن خیلی مهم نیست، بعضی‌ها ماشین‌حساب هستند، یک استعدادی دارند که مطالب را خوب به خاطر می‌سپارند، اصلاً انسان نیستند!

عقد می‌خواندم، دیدم این پسری که این اندازه از او تعریف کردند، سرِ سفره‌ی عقد یک نگاهی به مادرِ خود کرد که تَنِ من لرزید!… بعد از مدّتی پدرِ عروس را دیدم و پرسیدم که آیا از دامادِ خود راضی هستی؟ گفت: دعا بفرمایید!… چشم، دعا می‌کنم! اما آیا دختر را به آن نمره‌ها داده‌ای؟ بله… همین هم می‌شود! نرفتی ببینی که آیا انسان است یا نه…

«وَ عُقُوقُ الْوَالِدَیْنِ» پس کبیره ابتدا شرک است، سپس قتلِ نفسِ حرام است…

آقای طباطبایی می‌فرمودند: قیامت، قیامت است، قیامت تماشایی است… «وَ عُقُوقُ الْوَالِدَیْنِ» صدای خود را نباید بلند کنی، یک کَم صدای خود را بلند کنی عاقِّ والدین هستی، عقوق درجات دارد، البته پدرها و مادرها مهربان هستند و شما را می‌بخشند، اما گاهی اوقات بعضی از فرزندان خیلی درشت می‌گویند، من دیده‌ام، می‌گوید: پدر جان! قربانِ شکلِ تو بروم، نمی‌فهمی!

یک وقت شنیدم که گفتند: یک جوانی از دنیا رفت و خیلی عذاب شد، صاحب‌دلی کشف کرده بود که این شخص به پدرِ خود می‌گفته است که «نمی‌فهمی»! پدرِ او می‌گفته است که او روزی بیست مرتبه به من می‌گفت که تو نمی‌فهمی، بعد رفتند حلالیّت طلبیدند و الحمدلله عذابِ او از بین رفت.

فرار از جنگ؛ گناه کبیره

«وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ» یکی هم فرار از جنگ است، یکی از جنگ‌هایی که علیهِ کفّار است، امام یا نایبِ امام مردم را دعوت کرده است و وجوبِ عینی هم دارد، ممکن است در واجبِ کفایی اینطور نباشد، ولی در وجوبِ عینی اگر آن شخص فرار کند از گناهانِ کبیره است.

خوردنِ مالِ یتیم؛ گناه کبیره

«وَ أَکْلُ مَالِ الْیَتِیمِ ظُلْماً» مالِ یتیم را با ظلم خوردن، کلاً مال یتیم را خوردن بد است اما چرا می‌گویند «ظُلماً»؟ این برای تأکید است! در نحو یک مثال می‌زنند و می‌گویند: «زِیدٌ أبوکَ عَطوفا» یعنی زید پدرِ مهربانِ شماست، می‌گویند کلمه‌ی «عَطوفا» تأکید است، چون مهربانی در کلمه‌ی پدر مستتر است، گاهی اوقات تأکید است، شما می‌گویید «یک قوم کلّهٌ أجمعون نزدِ من آمدند»، هم «کلّهٌ» می‌گویید و هم «أجمعون»، تأکید است و اشکالی ندارد. مالِ یتیم را خوردن ظلم است، این «ظلماً» که آورده است تأکید است.

ربا؛ گناه کبیره

«وَ أَکْلُ الرِّبَا» ان شاء الله در درسِ بعدی «أَکْلُ الرِّبَا» حاشیه دارد و این را برای شما می‌گویم، ربا خوردن گناهِ کبیره است.

افترا گفتن به زنان باعفّت و باحیاء؛ گناه کبیره

«وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَاتِ» افترا گفتن به زنانِ باعفّت و باحیاء، من این را دیده‌ام که برخی در این رابطه خیلی بی‌باک هستند، اولاً که خواهران و برادران‌مان کاری نکنید که خودتان را در معرض تهمت قرار دهید، و کاری نکنید که یک زنِ عفیف هم در معرضِ تهمت قرار بگیرد، بعضی‌ها مقصّر هستند، مثلاً شما یک دخترعمّه دارید که پاک و مطهّر و نازنین است، نیمه‌ی شب درِ خانه‌ی او می‌روید و او با شما صحبت می‌کند و او را مجبور می‌کنی، بالاخره او دختر عمّه‌ی شماست، همسایه‌ها هم می‌بینند و می‌گویند که مردی آخر شب آمده بود و با او حرف می‌زد، مقدّماتِ این را فراهم نیاورید.

ما در قرآن یک آیه داریم، در گذشته این را برای شما گفته‌ام، قرآن با واقعیّات با ما صحبت می‌کند، ما در سابق فرزندانمان را با واقعیّات تربیت نکرده‌ایم، اما الآن بد نیست، کودک را باید با واقعیّات تربیت کنیم، من در خاطر دارم که اگر یک جوانی کمی مو داشت می‌گفتند: دنیا تو را عوض کرده است، بدو و سرِ خود را بتراش! و آن جوان هم سرِ خود را می‌تراشید، ما با این چیزها کودک تربیت کرده‌ایم. اصلاً انگار دین در کار نبود…

ما در حدیث داریم که موی زیبا هدیه‌ی خداست، آن را احترام کنید. وقتی مو داری آن را شانه بزن و تمیز کن، این مو هدیه‌ی خداست، نه اینکه برو آن را بتراش و در سطل بینداز! جوان را می‌فرستادند و او سرِ خود را می‌تراشید، بعد می‌گفتند: در آینه ببین که الآن بهتر است یا آن وقت؟ یک دروغ هم بر جوان تحمیل می‌کردند.

باید با واقعیّات زندگی کنیم و واقعیّاتِ دین را به مردم بگوییم، خدای متعال در قرآن با واقعیّات با ما صحبت می‌کند، این شراب چیست؟ می‌فرماید: «فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا»[۸] این شراب منفعت هم دارد، اما فسادِ آن از منفعتِ آن بیشتر است، آنکه شراب می‌خورد هزار و یک درد می‌گیرد، عقلِ او از بین می‌رود، اما الآن تمامِ اطبّاء در غرب و امریکا و اروپا کشف کرده‌اند که سرکه دقیقاً همان منافع را دارد، بدونِ اینکه ضرر داشته باشد! شراب ضرر دارد، ریه را از کار می‌اندازد و چه می‌کند و چه می‌کند… می‌گفتند که رگ‌ها را باز می‌کند، همان سرکه رگ‌های شما را باز می‌کند بدونِ اینکه دیوانه شوی! خدای متعال با واقعیّات صحبت می‌کند، مثلاً در موضوعِ شراب می‌فرماید که منفعت هم دارد اما فسادِ آن بیشتر است.

حالا می‌خواهم این «وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَاتِ» را برای شما بگویم، یک وقتی اتّفاق می‌افتد که یک نفر خانمِ محترمِ زیبایی همسرِ خود را از دست می‌دهد، به گوشِ برخی می‌رسد، چون وصفِ او را قبلاً شنیده‌اند مدام از کمالاتِ او می‌گویند، ولی در باطن می‌گویند که ما چطور به او برسیم؟ حالا قرآن بیاید بگوید که اگر این فکر را کنید کافر می‌شوید، ساکت شوید… نه، نه، نه، قرآن است و با واقعیّات صحبت می‌کند، «عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ»[۹] خدای متعال می‌داند که شما به یادِ او هستید، اما گوش فرا دهید، مردم در جامعه در حالِ نگاه کردن هستند، این آیه را باید بر سردرِ دنیا بنویسیم، «عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ وَلَکِن لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا» وعده‌ی نهانی با این‌ها نگذارید، فردا متّهم می‌شوند و آبرویشان می‌رود، یک عدّه هم تقوا ندارند و فوراً نسبت می‌دهند و «قَذْفُ الْمُحْصَنَاتِ» از همین‌جاها شروع می‌شود، حالا امکان دارد که این خانم هیچ کارِ بدی هم انجام نداده باشد، این آقا هم هیچ خلافی نکرده است، ولی آن‌ها متّهم می‌شوند و آبرویشان می‌رود، آبرو شوخی نیست.

شخصی به نام آیت الله آقای سلطانی طباطبایی در قم بودند، او به معنای واقعیِ کلمه استادالعلماء بود، یک وقت می‌خواهیم لقب بدهیم و می‌گوییم: «استادالعلماء»، اما ایشان به معنای واقعیِ کلمه استادالعلماء بود، یعنی غیر از مراجع تقلید تقریباً همه نزدِ ایشان درس خوانده بودند، اصلاً به معنای واقعیِ کلمه استادالعلماء بود، پسرِ ایشان پزشک متخصّص قلب است، می‌گفت: پدرم به خانه‌ی ما آمد… این‌ها خیلی زیباست… «أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ»[۱۰] می‌گوید: نمازِ خود را خوانده بود و یک نهاری خورده بودیم و مانندِ همیشه نشسته بودیم، ناگهان گفت: «یا امیرالمؤمنین» و بعد هم تمام شد!

قبل از اینکه ایشان وفات کنند، پسرشان می‌گفت: به ایشان عرض کردم، آقا! این همه علم دارید، اگر بخواهید به من یک سفارش کنید چه می‌گویید؟ این سیّد بزرگوار بعد از سال‌ها تدریس کردن و شاگردپروری یک تأمّلی کردند و فرمودند: پسرم! آبروی کسی را مبر!

باید خیلی مواظبِ آبروی مردم باشیم، بخدا با یک حدس و گمان آبروی کسی را می‌بریم، حالا اینجا یکی از آبرو بردن‌ها این است که ما زنانِ عفیفه را لکه‌دار کنیم، «وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَاتِ» به این‌ها تهمت بزنیم.

زناء و لواط و سرقت؛ گناه کبیره

«وَ بَعْدَ ذَلِکَ الزِّنَا وَ اللِّوَاطُ وَ السَّرِقَهُ» زناء و لواط و سرقت هم از گناهانِ کبیره است.

خوردنِ گوشت مردار، خون و گوشتِ خوک؛ گناه کبیره

«وَ أَکْلُ الْمَیْتَهِ وَ الدَّمِ وَ لَحْمِ الْخِنْزِیرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ مِنْ غَیْرِ ضَرُورَهٍ» که گوشتِ حیوانِ مرده را بخوریم، و خون خوردن، گوشتِ خوک از گناهانِ کبیره است، من دوست ندارم بعضی چیزها را بازگو کنم، اما بعضی اوقات مجبور می‌شوم که اشاره کنم، حتّی شنیده‌ام که بعضی از این فروشگاه‌های بالای شهر گوشتِ خوک دارند، چون فکر می‌کنند که خوردنِ گوشتِ خوک کلاس است! چون اسلام گفته است حرام است، چون آن شخص می‌خواهد دهن‌کجی کند، حتّی اگر به خود ضرر هم بزند می‌خواهد این کار را کند!

یک دهی در تبریز است که می‌گوید اگر صاحب‌های خَرهای آنجا به آن خَرها بارِ زیاد بزنند، به بالای یک تپّه می‌روند و خودشان را غلت می‌زنند بمیرند که به صاحبانِ خود ضرر بزنند، این هم مانندِ همان‌هاست! چون اسلام گفته است گوشت خوک نخور به لجِ اسلام می‌خورد، حتّی اگر به حالِ او ضرر داشته باشد!

«وَ مَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ مِنْ غَیْرِ ضَرُورَهٍ» یکی هم اینکه در زمانِ جاهلیّت… ما الآن که حیوان را می‌کشیم نامِ خدای متعال را می‌بریم، ولی آن‌ها در حینِ کشتنِ حیوانات نامِ بُت می‌بردند و حرام می‌شد.

همه‌ی این‌ها مانندِ گوشتِ مردار و خوک و… زمانی که ضرورت نیست گناه کبیره است، شما در قرآن خوانده‌اید که اگر چنانچه کسی در جایی گیر کرد، مضطرّ شد و اگر کمی از این گوشتِ خوک یا مردار نخورد می‌میرد، «إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ»[۱۱] در قرآن استثناء شده است، آن دیگر بحثِ دیگری است.

خوردنِ مالِ حرام؛ گناه کبیره

«وَ أَکْلُ السُّحْتِ» یکی مالِ حرام خوردن است، مالِ حرام است و خودِ تو هم می‌دانی که مالِ حرام است، بالاخره مالِ حرام خیلی ساده بدست می‌آید.

کم فروشی؛ گناه کبیره

«وَ الْبَخْسُ فِی الْمِیزَانِ» کم گذاشتن در ترازو و یا اینکه کاری کنیم که ترازو زیاد نشان دهد، مثلاً می‌گویند به گوسفندها نزدیک صبح نمک می‌دهند که تشنه شود، سپس به او آب می‌دهند که در ترازو چند کیلو سنگین‌تر باشد، مالِ خود و زن و فرزندت را برای این چند کیلو حرام می‌کنی، این مالِ حرام است.

من کودک بودم که زغال‌فروش‌ها در تبریز روی زغال‌ها آب می‌ریختند که سنگین‌تر شود… جداً انسان بعضی اوقات به خود ظلم می‌کند.

قماربازی؛ گناه کبیره

«وَ الْمَیْسِرُ» قماربازی حرام است، انواعِ آن حرام است.

شهادت دادن با اجبار؛ گناه کبیره

«وَ شَهَادَهُ الزُّورِ» شهادت دادن با اجبار حرام است، یک زمانی نزد خدای متعال امتحان پیش می‌آید که انسان شهادت با اجبار دهد، ما یک دوستی داشتیم که مسئولیتی داشت و یک کُلت هم به همراه داشت، گفتند که به دستِ یک جوان تیر زده است و گفته است که آن‌ها معتاد بودند و به من حمله کردند و من هم از خود دفاع کردم، من را بردند و گفتند که شهادت می‌دهی؟ حالا دوستِ نزدیک و عزیزِ من هم ایستاده است، یک عدّه مانندِ گوسفند گفتند: بله! من گفتم: نخیر! من آن موقع در آنجا نبوده‌ام!

باید ببینی تا بتوانی شهادت بدهی، باور کنید که اگر آن جوان‌ها بی‌دین هم بودند اصلاح شدند.

ناامیدی از خدای متعال؛ گناه کبیره

«وَ الْیَأْسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ» این هم کَرَمِ پروردگار را نشان می‌دهد، ناامید شدن از رحمتِ خدای متعال گناه کبیره است. آن‌قدر أرحَمُ الرّاحمین است که می‌فرماید: حق نداری از رحمتِ من ناامید شوی، اگر ناامید شوی گناهِ کبیره است.

بارها گفته‌ام؛ یک مرجع تقلید اگر قسم بخورد که من به جهنّم می‌روم، رساله‌ی او باطل است! اگر یک پیش‌نماز قسم بخورد که من به جهنّم می‌روم، دیگر نمی‌شود پشتِ او نماز خواند! اگر ناامیدی از رحمتِ خدای متعال باشد گناهِ کبیره است.

امن از خدای متعال؛ گناه کبیره

«وَ الْأَمْنُ مِنْ مَکْرِ اللَّهِ» یکی هم امن از مکرِ خدای متعال است، ظلم می‌کند، می‌گویند ظلم نکن خدا تو را می‌زند، این مظلوم در حالِ ناله کردن است، می‌گوید: با دعای گربه سیاه باران نمی‌آید!

یعنی خاطرِ او جمع است که به من چیزی نمی‌شود، گریه می‌کند و آرام می‌شود! «فَلَا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ»[۱۲] جز زیانکاران کسی از مکرِ خدا در امن نیست، آنکه احساسِ امنیّت می‌کند زیانکار است، یعنی جز زیانکاران از مکرِ خدا احساسِ امن نمی‌کنند.

برخی دیگر از گناهان کبیره

«وَ تَرْکُ مُعَاوَنَهِ الْمَظْلُومِینَ» ترک یاری کردن به مظلومین هم جزو گناهانِ کبیره است، البته اگر ممکن باشد.

«وَ الرُّکُونُ إِلَى الظَّالِمِینَ» اعتماد کردن به ظالمین و تکیه‌کردن به آن‌ها، یعنی اگر به او تکیه کنیم او می‌آید فلان‌جا و کارِ من را درست می‌کند، نه! این درست نیست. «وَ حَبْسُ الْحُقُوقِ مِنْ غَیْرِ عُسْرٍ» یک وقت حقوقِ کسی را حبس کرده است، یک وقت نمی‌تواند برود بدهد، یک وقت هم می‌تواند بدهد و نمی‌دهد، این گناه کبیره است. «وَ الْإِسْرَافُ وَ التَّبْذِیرُ» اسراف و تبذیر هم از گناهان کبیره است، «وَ الْخِیَانَهُ» انواع خیانت هم از گناهان کبیره است، «وَ الِاسْتِخْفَافُ بِالْحَجِّ» سبک شمردنِ حج از گناهانِ کبیره است، وقتی ما جوان بودیم بعضی‌ها واجب‌الحج می‌شدند و نمی‌رفتند، بعد مشکلاتی پیش می‌آمد و این‌ها فقیر می‌شدند، بعد هم کسی به آن‌ها موعظه‌ای می‌کرد و متنبّه می‌شدند و پشیمان می‌شدند که ای داد وقتی جوان بودیم و پول هم داشتیم نرفتیم، الآن که پولِ من از دستم رفته است چکار کنم؟ این‌ها می‌رفتند قرض می‌کردند که به مکّه بروند، چون وقتی واجب بوده است نرفتند و پول‌های‌شان از دستشان رفته است، قرض می‌کردند و قسط می‌دادند، به این‌ها «حاجی قسطی» می‌گفتند، بالاخره مکه را بجا می‌آوردند و قسط آن را هم می‌دادند، بهرحال اسْتِخْفَافُ بِالْحَجِّ گناه کبیره است.

«وَ الْإِصْرَارُ عَلَى صَغَائِرِ الذُّنُوبِ‏» اصرار کردن بر گناهانِ صغیره هم گناه کبیره است.

عرض ارادت به محضر امام رضا علیه السلام

آقایان و خواهران توجّه بفرمایید که اگر ما یک عمر در وصفِ یک امام حرف بزنیم تمام نمی‌شود.

ما چه چیزی بگوییم و از کجا بگوییم؟ کسانی از این بزرگواران یک نور گرفته‌اند و آقای بهجت شده‌اند، آقای قاضی شده‌اند، آقای بهاءالدّینی شده‌اند، ما این علماء را نمی‌توانیم تحمّل کنیم، من از امام رضا علیه السلام چه بگویم؟ ما از ائمه علیهم السلام چه بگوییم؟ ان شاء الله که این توفیق زیارت حضرت رضا علیه السلام از ما گرفته نشود.

علامه طباطبایی اعلی الله مقامه الشّریف یک مطلبی فرموده‌اند که ان شاء الله وقتی حرم مشرّف شدید در خاطر داشته باشید، از من برای شما به یادگار باشد؛ ایشان فرموده‌اند: تمامِ ائمه علیهم السلام رئوف هستند منتها رأفتِ حضرت رضا علیه السلام حسّی است، یعنی اصلاً وقتی به حرم بروی متوجّه می‌شوی که مهربان است، این خیلی حرفِ بزرگی است.

اینجا یک صحبتی پیش می‌آید، می‌گویند حضرت رضا علیه السلام مهربان بودند، مثلاً فلان امام عالِم بود، فلان امام بخشنده بود، یعنی چه؟ یعنی هر کدام از ائمه علیهم السلام یک صفتی داشته‌اند؟ نه!

اصلاً صفاتِ ائمه علیهم السلام عیناً یکی بود، یعنی مهربانی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام مانندِ مهربانی حضرت رضا علیه السلام بود، مهربانیِ حضرت جواد علیه السلام هم مانندِ پدرِ بزرگوارشان بود، مهربانیِ امیرالمؤمنین علیه السلام هم مانندِ همین ائمه علیهم السلام بود، مهربانیِ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم هم مانندِ ائمه علیهم السلام بود.

در گذشته گفته‌ام که اگر کسی بگوید امام رضا علیه السلام مهربان‌تراست، آن وقت آن شخص شیعه نیست! نمی‌شود امامی را بر امامِ دیگر برتری داد. ائمه علیهم السلام یکی هستند، پس چرا می‌گوییم این امام مهربان است و آن امام باب الحوائج است؟ این صفات در همه‌ی ائمه علیهم السلام است، منتها ممکن است صفتِ رأفت در امام رضا علیه السلام ظهورِ غالب باشد! نه اینکه این صفتِ امام رضا علیه السلام از سایر ائمه علیهم السلام بیشتر است، بلکه بیشتر ظاهر شده است. باب الحوائج بودن در حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ظهورِ غالب است، وگرنه همه‌ی ائمه علیهم السلام باب الحوائج هستند.

قرن اول عبّاسی

از سال ۱۳۰ هجری قمری تا سال ۲۳۰ هجری قمری، این یک قرن را قرنِ اولِ عبّاسی می‌گویند، من حساب کردم و دیدم بعد از قرنِ اول اسلام، قرنِ اول که قرنِ سنگینی بوده است، بعد از آن قرن، قرنِ دوم عباسی است. یعنی از سال ۱۳۰ هجری قمری تا سال ۲۳۰ هجری قمری، اگر بدانید در این یک قرن چقدر ائمه علیهم السلام گرفتار بودند، دستگاه خلافت ابتدا در دستانِ بنی‌مروان بود، می‌دانید که سال ۱۳۰ هجری قمری قدرت به بنی عباس منتقل شد، یعنی بنی امیّه تا سال ۱۳۰ هجری قمری روی کار بود، سال ۱۳۰ هجری قمری اولین خلیفه عباسی به نام ابوالعباس سفّاح بر تخت خلافت نشست.

منتها آن ریشه‌ای که در زمان امویّه درست شده بود هم اذیّت می‌کرد، بالاخره آثارِ آن می‌ماند، بهرحال قدرت به بنی عباس منتقل شد و این قرن به لحاظ اینکه مسبوق به ظلم‌های بنی‌امیّه است و به لحاظ اینکه خلفای عباسی برای حفظ تخت و تاجِ خود گنهکاران و کفار را به حالِ خود گذاشته بودند. این‌ها می‌رفتند معرکه می‌گرفتند، زنادقه‌ی زمان می‌رفتند معرکه می‌گرفتند، زندیق یعنی چه؟ یعنی به هیچ چیزی اعتقاد ندارد، مردم که همه با سواد نبودند، کتاب شریف کافی را ببینید، در آنجا زیاد است که ائمه علیهم السلام با این زندیق‌ها بحث می‌کردند، شاگردانِ ائمه علیهم السلام با این زندیق‌ها بحث می‌کردند، کتابِ شریفِ توحیدِ صدوق را نگاه کنید، چقدر با زندیق‌ها بحث می‌کردند، خلاصه… ان شاء الله بنده در وقتِ دیگری راجع به این چیز‌ها با شما صحبت می‌کنم، بهر حال می‌خواهم این را به شما بگویم که خلفا دوست داشتند که مردم با این چیزها سرگرم باشند و با خلیفه کاری نداشته باشند. چون آن‌ها دردِ دین نداشتند، می‌گفتند: دین اصلاً یعنی چه؟ فقط می‌گفتند: تخت و تاجِ من حفظ شود و این‌ها سرگرم بشوند. همین!

اصلاً بخاطرِ اینکه این‌ها سرگرم بشوند مذاهبِ مختلف بوجود آمد، مذاهبِ کلامی بوجود آمد، شب و روز صحبت می‌کردند، تناقض، تضاربِ آراء، برخوردِ آراء، بعضی اوقات از روی بیکاری چیزهایی درمی‌آوردند، همین یک چیز کشته می‌داد.

در زمانِ هارون گروهی پیدا شدند که می‌گفتند: قرآن مخلوق است یا خیر؟ یعنی بحث‌هایی که فقط برای بی‌کاری و بی‌سوادی بود، این شد یک بحث! یک عالِمِ بزرگواری در حالِ گذر از خیابان بود که عدّه‌ای مقابلِ او را گرفتند و پرسیدند: آیا قرآن مخلوق است؟ این شخص که موضعِ آن‌ها را نمی‌دانست…

پدرِ مرحوم بنده می‌گفت: در تبریز نامِ دو مرجع زیاد بود، یکی شیخ زین‌العابدین مازندرانی، یکی هم فاضل شربیانی، مردم از این دو نفر تقلید می‌کردند. یک دیوانه‌ای بود که هیکلی داشت و یک چماق هم به دست می‌گرفت، یکی از دوستانِ پدرم می‌گفت: این دیوانه مرا سرِ کوچه‌ی تنگی گیر آورد، پرسیده بود که مقلّدِ فاضل شربیانی هستی یا شیخ زین العابدین مازندرانی؟ گفتم: من مقلّدِ شیخ زین العابدین مازندرانی هستم، آن شخص هم چماق را پایین آورد و گفت: شانس آوردی، برو…

حالا از این شخص پرسیدند که آیا قرآن مخلوق است یا نه؟…. یک نفر می‌گفت: من به دربارِ هارون رفتم و دیدم یک نفر را تازه کشتند، حتّی جنازه‌ی او را از روی زمین بر نداشته بودند، آن شخص می‌گوید: من خیلی ناراحت شدم، وحشت زده شدم، هارون شخصِ بسیار قسی القلبی بود، فهمید که من وحشت کردم، گفت: ترسیده‌ای؟ می‌دانی او چه کسی بود که او را کشتیم؟ «هذا رَجُلٌ کانَ یَقولُ بخلقِ القرآن» معتقد به خلقِ قرآن بود و او را کشتیم!… ما رفتیم و هارون از دنیا رفت و صحبت از مأمون شد.

به او گفتم: پدرِ شما قائل به این بود که اگر کسی بگوید قرآن مخلوق است باید کشته شود، شما چه می‌گویید؟ گفت: پدرم نمی‌فهمید! قرآن مخلوق است. گفت: پس با مردم کار نداری؟ گفت: نه!

مأمون هم خیلی حقّه‌باز بود، گفت: «أخشی أن یَکونَ فتنَه» می‌ترسم فتنه به پا شود، «أنا لا أرضی بالفتنَه» من دوست ندارم فتنه شود، رها کن که هر کس هر چه می‌خواهد بگوید.

تمامِ این‌ها در زمان حضرت رضا علیه السلام بود، این شخص در زمان حضرت رضا سلام الله علیه بعضی چیزها را تحتِ عنوانِ اینکه من فتنه را دوست ندارم مراعات می‌کرد، برعکس او خیلی فتنه را دوست داشت، برادرِ خود را کشت! از این بالاتر چه می‌خواهی؟

اتّفاقاً امام رضا علیه السلام که شهید شد مأمون یک بخشنامه به عُمّالِ خود نوشت: هر کجا دیدید که عالمی می‌گوید قرآن مخلوق نیست، او را دستگیر کنید و به دربار بفرستید.

احمد بن حنبل شیبانی که الآن هم عدّه‌ای از برادران اهل تسنّن پیروانِ او هستند، در حالِ سفر بود که از او پرسیدند آیا قرآن مخلوق است یا نه؟ گفت: خیر! قرآن مخلوق نیست. او را دستگیر کردند و به دربارِ مأمون فرستادند، منتها کمی مانده به بغداد دستبند را باز کردند و گفتند مأمون مُرد!

اهمیّتِ حضور امام رضا علیه السلام در خراسان

جمع‌بندی این است، در این صد سال از سال ۱۳۰ هجری قمری تا ۲۳۰ هجری قمری یک عصرِ بهم‌ریخته‌ای بود که خدا می‌داند.

مردم حرم حضرت رضا علیه السلام که می‌روید این‌ها را متوجّه بشود، چون وقتی زیارت قبول است که «عارِفاً بِحَقِّه» باشد، ببینید حضرت رضا علیه السلام چه کرده است، همانطور که ما می‌گوییم اگر امام حسین علیه السلام کربلا نمی‌رفت ما یک «لا اله الّا الله» نداشتیم، این را بدانید که اگر حضرت رضا علیه السلام هم به خراسان نمی‌رفتند ما یک «لا اله الّا الله» نداشتیم، درست است که او را ظلماً و اجباراً بردند، او به ما مربوط نیست، اجمالِ مطلب این است که شما ببینید حضرت در این عصرِ ظلمانی که گفتم تمامِ مذاهبِ باطله بهم ریختند، دربارِ خلافت هم دوست دارد که این‌ها با یکدیگر مشغول باشند، در همچنین عصری حضرت رضا علیه السلام مانندِ خورشید طلوع کردند و آمدند و جامعه را اصلاح کردند.

اگر این مباحثاتِ حضرت نبود اصلاً دینی نمانده بود، این مباحثات گزارش شده است، در بحارالأنوار هست، در توحیدِ صدوق هست، و در آن کتابِ نفیسِ «عیون اخبار الرّضا علیه السلام» موجود است، خدای متعال روح شیخ صدوق را شاد کند، این کتاب «عیون اخبار الرّضا علیه السلام» چقدر کتابِ نفیسی است، من از نظر علمی عرض می‌کنم که اگر «عیون اخبار الرّضا علیه السلام» نبود، خیلی از روابطِ ما با زمانِ حضرت رضا علیه السلام بریده می‌شد، باید شب و روز شیخ صدوق را دعا کنیم.

خلاصه خراسان رفتنِ امام رضا علیه السلام مانندِ کربلا رفتن جدِّ غریبشان بود.

جانم به قربانِ امام مهربان، ما باید چقدر افتخار کنیم که ما به حضرت دسترسی داریم، مهربان، آقا، عالِم، امام بود، امام باید أعلَمُ النّاس باشد، أعقَلُ‌ النّاس باشد، باید تمامِ صفاتِ کمال در امام باشد، حضرت رضا علیه السلام آینه‌ی خدای عزّ و جلّ بودند، مانندِ جدّشان امیرالمؤمنین علیه السلام که گفته‌اند: « ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر. رَبُّهُ فیه تجلّی و ظَهَر» حالا امام رضا علیه السلام هم مانندِ امیرالمؤمنین علیه السلام است.

ان شاء الله که عید بر همه‌ی شما مبارک باشد.


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


[۱] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۰ (إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا ۖ  وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا)

[۲] سوره مبارکه نساء، آیه ۹۳ (وَ مَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا)

[۳] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل , ج ۱۱ , ص ۳۶۷ (أَنَّهُ قَالَ: لاَ کَبِیرَهَ مَعَ اِسْتِغْفَارٍ وَ لاَ صَغِیرَهَ مَعَ إِصْرَارٍ)

[۴] (وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فِی حَدِیثِ شَرَائِعِ الدِّینِ قَالَ: وَ الْکَبَائِرُ مُحَرَّمَهٌ وَ هِیَ الشِّرْکُ بِاللَّهِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ وَ عُقُوقُ الْوَالِدَیْنِ وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ وَ أَکْلُ مَالِ الْیَتِیمِ ظُلْماً وَ أَکْلُ الرِّبَا بَعْدَ الْبَیِّنَهِ وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَاتِ وَ بَعْدَ ذَلِکَ الزِّنَا وَ اللِّوَاطُ وَ السَّرِقَهُ وَ أَکْلُ الْمَیْتَهِ وَ الدَّمِ وَ لَحْمِ الْخِنْزِیرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ مِنْ غَیْرِ ضَرُورَهٍ وَ أَکْلُ السُّحْتِ وَ الْبَخْسُ فِی الْمِیزَانِ وَ الْمِکْیَالِ وَ الْمَیْسِرُ وَ شَهَادَهُ الزُّورِ وَ الْیَأْسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ وَ الْأَمْنُ مِنْ مَکْرِ اللَّهِ وَ الْقُنُوطُ مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ وَ تَرْکُ مُعَاوَنَهِ الْمَظْلُومِینَ وَ الرُّکُونُ إِلَى الظَّالِمِینَ وَ الْیَمِینُ الْغَمُوسُ وَ حَبْسُ الْحُقُوقِ مِنْ غَیْرِ عُسْرٍ وَ اسْتِعْمَالُ التَّکَبُّرِ وَ التَّجَبُّرُ وَ الْکَذِبُ وَ الْإِسْرَافُ وَ التَّبْذِیرُ وَ الْخِیَانَهُ وَ الِاسْتِخْفَافُ بِالْحَجِّ وَ الْمُحَارَبَهُ لِأَوْلِیَاءِ اللَّهِ وَ الْمَلَاهِی الَّتِی تَصُدُّ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَکْرُوهَهٌ کَالْغِنَاءِ وَ ضَرْبِ الْأَوْتَارِ وَ الْإِصْرَارُ عَلَى صَغَائِرِ الذُّنُوبِ)

[۵] سوره مبارکه نساء، آیه ۴۸ (إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ ۚ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَىٰ إِثْمًا عَظِیمًا)

[۶] سوره مبارکه مریم، آیه ۳۲

[۷] سوره مبارکه مریم، آیه ۱۴

[۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۱۹ (یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ ۖ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا ۗ وَیَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ ۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ)

[۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۳۵ (وَ لَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا عَرَّضْتُم بِهِ مِنْ خِطْبَهِ النِّسَاءِ أَوْ أَکْنَنتُمْ فِی أَنفُسِکُمْ ۚ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ وَ لَٰکِن لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَن تَقُولُوا قَوْلًا مَّعْرُوفًا ۚ وَ لَا تَعْزِمُوا عُقْدَهَ النِّکَاحِ حَتَّىٰ یَبْلُغَ الْکِتَابُ أَجَلَهُ ۚ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی أَنفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ ۚ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ)

[۱۰] سوره مبارکه یونس، آیه ۶۲

[۱۱] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۱۹ (وَمَا لَکُمْ أَلَّا تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَکُم مَّا حَرَّمَ عَلَیْکُمْ إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ ۗ وَإِنَّ کَثِیرًا لَّیُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِم بِغَیْرِ عِلْمٍ ۗ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِینَ)

[۱۲] سوره مبارکه اعراف، آیه ۹۹ (أَفَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ ۚ فَلَا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ)