حضرت استاد فاطمی نیا روز سه شنبه قبل از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل، به ادامه بحث شیرین سیری در صحیفه سجادیه پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«الحَمدُ لِلّه رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلِّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أکرَمِ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِکَهِ وَ لا حَولَ وَ قُوَّهَ اِلا بِالله اَلعَلِیِّ العَظیمِ»
مقدّمه
برادران و خواهران عزیز؛ امروز دو قسمت از دعای توبه را میخوانیم، هر دو قسمت دارای نکتههای دقیقی است، شما که اهل فضل هستید را دعوت میکنم دقّت بفرمایید.
شرح فراز بیست و دوم دعای سی و یکم صحیفه سجّادیّه
امام علیه السلام به ما آموزش میدهد که «اللَّهُمَّ وَ إِنِّی أَتُوبُ إِلَیک مِنْ کلِّ مَا خَالَفَ إِرَادَتَک» اینها خیلی دقیق است، مخصوصاً جوانانی عزیز به اینها دقّت بفرمایید، «أَوْ زَالَ عَنْ مَحَبَّتِک» خدایا! من توبه میکنم به سوی تو از هر چیزی که با خواستهی تو مخالف بوده است، یا محبّتِ تو را از من دور کرده است، «أزالَ» یعنی دور کرده، «زالَ» یعنی دور شده است، اما من نسخ را دیدم خیلی از نسخ صحیفه «زالَ» هست، اما نسخهای که دست سید علیخان بزرگوار بوده است «أزالَ» است و این «أزالَ» درست است.
من توبه میکنم از هر چیزی که با خواستهی تو مخالف بوده و یا محبّتِ تو را از من کنار زده است، چون خدای متعال ما را دوست دارد، اگر خدای نکرده کاری کنیم که محبّتِ او به ما کم شود خطرناک است.
اینها چیست که مخالفِ ارادهی خداست یا محبّت را کنار میزند؟ اینها را بیان میکند.
«مِنْ خَطَرَاتِ قَلْبِی، وَ لَحَظَاتِ عَینِی، وَ حِکایاتِ لِسَانِی» تعدادی گناه داریم که از درون است، گناهانِ قلبِ ماست، تعدادی گناه داریم که برای چشمانِ ماست، تعدادی گناه داریم که برای زبانِ ماست، این «مِنْ خَطَرَاتِ قَلْبِی» به قولِ علمای ادب به این میگویند مِنِ بیانیّه، اینهایی که محبّتِ خدای متعال را کنار میزند اینهاست: یکی افکارِ ناپسندیدهی قلبی است. مثل اینکه خدای نکرده انسان در دلِ خود برای کسی نقشه بکشد، یا حدیثِ نفس کند به گناهی که قبلاً کرده و حالا توبه کرده، خطرات به این میگویند، البته یک معنای دیگری هم دارد که آن این نیست، که ایشان شارح بزرگوار قول داده است در صفحهی بعد بگوید و ان شاء الله من هم میگویم، البته قبلاً من آن معنا را گفته بودم.
خلاصه چیزهای نامرغوبی که خطور میکند، «وَ لَحَظَاتِ عَینِی» یعنی چیزهایی که نباید ببینم را میبینم، گاهی اوقات میگویند این لحظات، با گوشهی چشم دیدن است. بعضیها با چشمانِ خود گناه میکنند و از آن طرف هم دوست دارند که به آن گناه متّهم نشوند.
در قرآن کریم آیهای هست که میفرماید: «یَعْلَمُ خَائِنَهَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ»[۱] خدای متعال میداند صاحبانِ چشمهای خائن چه کسانی هستند و آنچه را که دلها مخفی میکنند را میداند. یک نفر از امام صادق علیه السلام پرسید: «خَائِنَهَ الْأَعْیُنِ» یعنی چه؟ امام صادق علیه السلام بعنوان بیانِ مصداق پاسخ دادند، نه اینکه معنای تمامِ آیه همین باشد، فرمودند: «هُوَ الّذِی یَنْظُرُ کَاَنَّهُ لَا یَنْظُر»[۲] آن کسی است که نگاه میکند ولی مثلِ اینکه نگاه نمیکند، نگاهِ خود را هم مخفی میکند.
به فرضِ مثال بالا میرود که کولر را درست کند، به بهانهی کولر همانجا یواشکی به همسایهها نگاه میکند و هیچ کسی هم متوجّه نمیشود.
بهرحال اینجا این خطراتِ قلب، چیزهایی که نباید به قلبِ ما خطور کند و چیزهایی که نباید ببینیم، چیزهایی را نباید بر زبان بیاوریم، «وَ حِکایاتِ لِسَانِی» در حالِ زدنِ حرفِ مردم هستند، الآن دیگر یکی از گناهانی که همه را آلوده کرده است همین زبان است، از فضای مجازی نقل قول میکنند، میگویم آن که حجّت نیست، در آنجا همه چیز دارد، اصلاً آنجا نمیتواند مستندِ شما باشد، یکی یک چیزی ساخته است و آنجا گذاشته است، حالا مردم میبینند، یعنی حیف از عمر است، حیف از قربِ الهی است که با این چیزها از بین برود.
در اینجا هر عضوی گناهی کرده است، قلب گناه کرده است، چشم گناه کرده است، زبان هم گناه کرده است، اما میگوید من توبهای میکنم که «تَوْبَهً تَسْلَمُ بِهَا کلُّ جَارِحَهٍ عَلَی حِیالِهَا مِنْ تَبِعَاتِک» خدایا! هر عضوِ من علی الإنفراد، مستقلاً بر اثرِ این توبه از تبعاتِ تو سالم باشد، یعنی از اینکه تو بخواهی کیفر کنی، «وَ تَأْمَنُ مِمَا یخَافُ الْمُعْتَدُونَ» تمامِ این عضوهایی که با اینها گناه کردم، توبهی من توبهای باشد که این عضوهای من از چیزهایی که گنهکاران میترسند در امنیّت باشند، آن چیست؟ «مِنْ أَلِیمِ سَطَوَاتِک» از آن عذابهای ألیم و غضبهای تو.
خلاصهی کلام اینجا به این اشاره میکند که با هر عضوی گناه میکنیم و این باعث میشود خدای نکرده محبّت کنار برود.
میفرماید: «والخطرات: جمع خطره، وهی ما یخطر ویرد على القلب مما لیس للعبد فیه تعمل»[۳] دقّت بفرمایید، این با گذشته خیلی فرق میکند، عرض کردم که ایشان به مناسبت آورده است، وگرنه اصلاً بحث صحیفه در این خاطر نیست، چون خاطر یک زمانی به قلبِ مت خطور میکند، اگر خوب بود نمیگفت از این خطورها توبه میکنم، خدمت شما عرض کردم که منظور آن خطورهای نامرغوب است، گناه میکرده است و توبه کرده، حالا وسوسه میشود و به آن فکر میکند، یا مثلاً میگوید امروز برای فلان شخص نقشهای کشیدهام، خلاصه چیزهایِ نامرغوب است و خودِ او انجام میدهد، و اینجا وظیفه این است که وقتی آنها به درونِ او رسید به آنها توجّه نکند و رها کند، منتها اینجا مطلبِ دیگری میگوید.
میگوید: یک نوع خاطر هست که واردِ قلب میشود «مما لیس للعبد فیه تعمل» تعمّل یعنی بنده هیچ دخالتی در آن ندارد، این بحثِ دیگری است، «و یسمى الخاطر» به این خاطر میگویم، من بحثِ خواطر را گفتهام و برای شما مکرر خواندهام…
پس آن چیزی که خودش در قلب میآید و به آن خاطر میگویند و بشر هیچ نقشی در آن ندارد «و یسمى الخاطر. قال بعض العلماء: و هو على أربعه أقسام» برخی از دانشمندان گفتهاند خاطری که در قلب میآید و بشر در آن دخالت ندارد…
یک زمانی خاطر هست، بالاخره انسان خاطرات دارد، مثلاً خاطراتِ دوران دانشگاه، خاطراتِ سفرِ حج، خاطراتِ دوران سربازی، دفتر خاطرات، این یک چیزِ سادهای است، عربها میگویند ذکریّات، مثلاً انسان بعضی چیزها را از کودکیِ خود یاد میکند، دورانِ کودکی، دوران مدرسه، دوران سربازی، سفر حج، عدّهای دفتر خاطرات مینویسند، خوب است، اتّفاقاً انسان بنویسد خوب است، خیلی از علما قبلاً حالاتِ خود را مینوشتند، سفرهای خود را مینوشتند، اینکه در آن سفرها چه شد، چه پیش آمد، اگر خوب باشد چیزِ جالبی است، اینجا نمیخواهد آن را بگوید، و اینکه خاطرِ بد در قلبِ تو بیاید که فردا بروم فلان شخص را اذیّت کنم یا فلان گناه را دوباره انجام بدهم یا… این را هم نمیگوید، اینها هم چیزهایی است که خودت میآوری و گناه هم دارد که انسان باید استغفار کند.
اما یک بحث هم داریم که چیزهایی به ذهن میرسد که خودِ بشر هیچ نقش و دخلی در آنها ندارد، به آنها هم خاطر گفته میشود. خاطر بالمعنی الأخص، خاطر به معنای عرفانی.
«قال بعض العلماء: و هو على أربعه أقسام» یک عدّه از علماء گفتهاند که خاطر چهار قسم است.
قسمِ اول ربّانی است، «ربانی، و هو اول الخواطر» اولی خاطرِ ربّانی است، «و هو لا یخطئ أبدا» هیچ وقت خطا نمیکند، «وقد یعرف بالقوه والتسلط وعدم الاندفاع بالدفع» گاهی هم به آن قوه و تسلّط میگویند.
«و ملکی، و هو الباعث على مندوب أو مفروض، و بالجمله: کل ما فیه صلاح، و یسمى إلهاما» دومی خاطرِ ملکی است که به مستحبّی یا واجب و یا هر چیزی که در آن صلاح هست امر میکند.
«و نفسانی، و هو ما فیه حظ للنفس، و یسمى هاجسا» این معمولاً به چیزی دعوت میکند که انسان از آن لذّت ببرد، ممکن است گاهی اوقات حرام هم نباشد، اما گاهی هم ممکن است حرام باشد. نفسانی انسان را به لذایذ نفس دعوت میکند، اشکالی ندارد، یک وقت آن لذّت حرام است و یک زمان هم هست آن لذّت حلال است، آنجا دیگر باید شخص زیرک باشد و متوجّه شود.
«و شیطانی، و هو ما یدعو إلى مخالفه الحق» قسم چهارم شیطانی است که آن به مخالفت با حق دعوت میکند، «قال الله تعالى: «الشیطان یعدکم الفقر و یامرکم بالفحشاء»[۴]» شیطان به شما وعدهی فقر میدهد و شما را امر به فحشاء میکند.
میفرماید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «لَـمَّهُ الشَّیْطَانِ تَکْذِیبٌ بِالْـحَقِّ وَإِیعَادٌ بِالشَّرِّ [۵]، و یسمى وسواسا» این «لَمّه» به معنای تماسِ شیطان است، با انسان تماس میگیرد، ملک هم تماس میگیرد، تماسِ ملک الهام نامیده میشود که دعوت به خیر میکند، تماسِ شیطان هم وسواس نامیده میشود و به شرّ دعوت میکند.
شرح فراز بیست و پنجم دعای سی و یکم صحیفه سجّادیّه
اینجا ابتدا از خدای متعال میخواهد «اللَّهُمَّ لَا خَفِیرَ لِی مِنْک فَلْیخْفُرْنِی عِزُّک»[۶] اولاً «خفیر» یعنی چه؟ در کشورهای عربی در حوزهی استحفاظی مینویسند «الخُفَارَه» یعنی اینجا حوزهی استحفاظیِ فلان استان است، در سابق که میان اعراب جنگ قبیلهای میشده است، عدّه بودند که در جامعه انسانهای موجّهی بودند، اگر آن شخصی که به دنبالِ او هستند به قلمروی آنها میرسید، طرف میگفت: اینجا خِفارَتِ من است و من خَفیرِ او هستم و هیچ کسی حق ندارد به او دست بزند، واقعاً هم نمیتوانستند با او کاری کنند.
اینجا میگوید: خدایا من خفیری ندارم، یعنی چیزی که مرا از عذابِ تو حفظ کند، «اللَّهُمَّ لَا خَفِیرَ لِی مِنْک» از بابتِ تو خفیری ندارم که مرا از عذابِ تو حفظ کند، «فَلْیخْفُرْنِی عِزُّک» خدایا! این عزّتِ تو خفیرِ من بشود.
اینجا از خدا میخواهد که خدا او را عفو کند، میگوید من گناه کردهام و میدانم.
شرح فراز بیست و ششم و بیست و هفتم دعای سی و یکم صحیفه سجّادیّه
اینجا میگوید: «فَمَا کلُّ مَا نَطَقْتُ بِهِ عَنْ جَهْلٍ مِنِّی بِسُوءِ أَثَرِی، وَ لَا نِسْیانٍ لِمَا سَبَقَ مِنْ ذَمِیمِ فِعْلِی» خیلی دقیق است، اگر دقّت نکنید اشتباه میکنید، میگوید: خدایا! این همه که من حرف زدم، گفتم گناه کردم، بد کردم، اینها از جهلِ من به بدیِ گناهانِ خود نیست، منشأ آن این نیست که نسبت به بدیهای خود جاهل هستم، منشأ آن این نیست که بدیهای خود را فراموش کردهام… چه میخواهد بگوید؟
اینجا دو مطلب است، یکی اینکه انسان در حضورِ بزرگ کمتر صحبت میکند، یک مطلب را در حضورِ بزرگ تکرار نمیکنند.
«فکانه علیه السلام خشى ان ینکر علیه اتساعه فى الکلام بالتوبه، و استرساله فى النطق بطلب المغفره»[۷] میگوید: مثل این است که حضرت در این دعا زیاد از توبه صحبت کرده است، حالتِ امام مثل این است که به ایشان گفته باشند چقدر تو این را گفتهای، نه اینکه گفته باشند، مثلِ این است، «خشى ان ینکر علیه اتساعه فى الکلام» امام احتیاط کردند که به واسطهی این اندازه وسعت دادنِ کلام از ایشان انتقاد شود، میگوید: «فاخذ فى الاعتذار عن ذلک» باید اعتذار کنید تا… این تکرار کردن یک سرّی دارد، وقتی من در محضرِ بزرگی رفتهام و یک مطلبی را چند مرتبه تکرار میکنم، میگویند: دیگر بس است، میگویم: نمیخواهم زیاد حرف بزنم، مصلحت این است، اجازه بدهید بگویم که چرا چهار مرتبه گفتم.
پس یک سرّی دارد، میدانم تکرار کردم، اما این برای این نیست که من گناهانِ خود را بد نمیدانم یا فراموش کردهام، چرا؟ به گناه چه ربطی دارد؟… به علّتِ دوم توجه کنید، میگوید: اگر یک بندهای مراقبِ خدا باشد و گناه کرده باشد، کارِ او به جایی میرسد که اصلاً زبانِ او خشک میشود، میخواهد این را برساند که خدایا! من که حرف میزنم، اولاً نمیخواهم نعوذبالله زیاد حرف بزنم، یک فلسفهای دارد که میگویم، ثانیاً نه این است که گناهِ خود را فراموش کرده باشم، درست است که این گناهانی که من دارم اصلاً نباید اجازه میداد من الآن حرف بزنم، میگوید: «و ذلک ان العبد المراقب لربه الخائف من ذنبه اذا علم اطلاع الله تعالى علیه، و تحقق ان لا منجى منه الا الیه، امتلا قلبه هیبه، و انقبضت نفسه حیاء، و ارتعدت فرائصه رهبه، فاقتضى ذلک ان لا یطاوعه لسانه بلفظ و لا جنانه بمعنى و لا جوارحه بحرکه»[۸] اگر درست فکر کند که من چه کاری کردهام و در مقابل چه کسی هستم، دیگر اصلاً زبانِ او کار نمیکند، حضرت سجّاد علیه السلام میخواهند اینها را به مت القاء کنند، نه این باشد که واقعاً خودشان بخواهند بگویند خدایا ببخشید من زیاد گفتهام، نه! میخواهد به ما بگوید که اولاً اگر در حضورِ بزرگ زیاد صحبت کردید متوجّه بشوید، بعد هم اگر حقایقِ گناهانتان را بدانید، اصلاً اینقدر جرأت نمیکنید که حرف بزنید، زبانِ شما خشک میشود.
پس دو جهت شد، یکی معذرتخواهی از تکرارِ کلام و دوم اینکه اصلاً گناه نباید میگذاشت من حرف بزنم.
«فَمَا کلُّ مَا نَطَقْتُ بِهِ عَنْ جَهْلٍ مِنِّی بِسُوءِ أَثَرِی، وَ لَا نِسْیانٍ لِمَا سَبَقَ مِنْ ذَمِیمِ فِعْلِی» نه نسبت به گناهانِ خود جاهل هستم و نه بدیهای خود را فراموش کردهام، «لَکنْ لِتَسْمَعَ سَمَاؤُک وَ مَنْ فِیهَا» خدایا! تکرار میکنم که آسمانِ تو و کسانی که در آسمان هستند بشنود، همه بدانند من به گناهِ خود اقرار کردم، «وَ أَرْضُک وَ مَنْ عَلَیهَا» و زمینِ تو و آن کسانی که روی زمینِ تو هستند بشنوند… چه چیزی را بشنوند؟ «مَا أَظْهَرْتُ لَک مِنَ النَّدَمِ» این پشیمانی که من ظاهر کردهام را بشنوند و همه بدانند که من پشیمان شدهام، «وَ لَجَأْتُ إِلَیک فِیهِ مِنَ التَّوْبَهِ» توبهی من را بشنوند… اگر بشنوند چه میشود؟
پس چه شد؟ خدایا! من نمیخواستم تکرارِ مکرّرات کنم، تکرار کردم که آسمانِ تو و اهلِ آن بشنوند، و زمینِ تو و اهلِ آن بشنوند، اگر بشنوند چه میشود؟ «فَلَعَلَّ بَعْضَهُمْ بِرَحْمَتِک یرْحَمُنِی لِسُوءِ مَوْقِفِی» بلکه خدایا بعضی از این اهلِ آسمان و اهلِ زمین که میشنوند به رحمتی که تو در دلِ آنها میاندازی به من رحم کنند، بخاطرِ این جایگاهِ بدی که من دارم، «أَوْ تُدْرِکهُ الرِّقَّهُ عَلَی لِسُوءِ حَالِی» بعضی از آنها دلشان به من بسوزد و بر من رقّت بگیرند، اگر بشنوند و دلشان بسوزد و رقّت بگیرند چه میشود؟ «فَینَالَنِی مِنْهُ بِدَعْوَهٍ» یک دعا در حقِّ من کنند، «هِی أَسْمَعُ لَدَیک مِنْ دُعَائِی» آن دعای آنها در نزدِ تو شریفتر از دعای خودم باشد، «أَوْ شَفَاعَهٍ أَوْکدُ عِنْدَک مِنْ شَفَاعَتِی» یک شفاعتی بکند که از شفاعتی که من میخواهم مؤکّدتر باشد، «تَکونُ بِهَا نَجَاتِی مِنْ غَضَبِک وَ فَوْزَتِی بِرِضَاک» اصلاً ممکن است اینها صدای من را بشنوند و یک کاری کنند که من از عذابِ تو نجات پیدا کنم و رستگار بشوم.
این مضامین جز در صحیفه سجّادیّه، هیچ جای دیگری نیست.
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
پی نوشت:
[۱] سوره مبارکه غافر، آیه ۱۹
[۲] معانی الأخبار، ص: ۱۴۷
[۳] ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین علیه السلام، جلد ۴، صفحه ۴۵۲ (والخطرات: جمع خطره، وهی ما یخطر ویرد على القلب مما لیس للعبد فیه تعمل ویسمى الخاطر. قال بعض العلماء: وهو على أربعه أقسام: ربانی، وهو اول الخواطر، وهو لا یخطئ أبدا، وقد یعرف بالقوه والتسلط وعدم الاندفاع بالدفع. وملکی، وهو الباعث على مندوب أو مفروض، وبالجمله: کل ما فیه صلاح، ویسمى إلهاما. ونفسانی، وهو ما فیه حظ للنفس، ویسمى هاجسا. وشیطانی، وهو ما یدعو إلى مخالفه الحق، قال الله تعالى: «الشیطان یعدکم الفقر ویامرکم بالفحشاء»)
[۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۶۸
[۵] الجامع الصغیر: ج ١ ص ٩۵، نهج الفصاحه: ص ۱۷۸ ح ۸۸۳، وفیهما: فأما لمه الشیطان فإیعاد بالشر وتکذیب بالحق.
[۶] اللَّهُمَّ لَا خَفِیرَ لِی مِنْک فَلْیخْفُرْنِی عِزُّک، وَ لَا شَفِیعَ لِی إِلَیک فَلْیشْفَعْ لِی فَضْلُک، وَ قَدْ أَوْجَلَتْنِی خَطَایای فَلْیؤْمِنِّی عَفْوُک
[۷] ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین علیه السلام، جلد ۴، صفحه ۴۶۲ (فکأنه علیه السلام خشی أن ینکر علیه اتساعه فی الکلام بالتوبه، واسترساله فی النطق بطلب المغفره، فأخذ فی الاعتذار عن ذلک وبیان الباعث له علیه.)
[۸] ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین علیه السلام، جلد ۴، صفحه ۴۶۲ (إذا کان حالی على ما وصفت من فقدان الخفیر والشفیع وإیجال الخطایا، فما کل ما نطقت به عن جهل منی إلى آخره. وذلک أن العبد المراقب لربه الخائف من ذنبه إذا علم اطلاع الله تعالى علیه، وتحقق أن لا منجى منه إلا إلیه، امتلأ قلبه هیبه، وانقبضت نفسه حیاء، وارتعدت فرائصه رهبه، فاقتضى ذلک أن لا یطاوعه لسانه بلفظ ولا جنانه بمعنى ولا جوارحه بحرکه، فإن فعل شیئا من ذلک فعله تکلفا وتعاطاه تعسفا، ولذلک قال بعضهم: ینبغی لمن ذکر ذنبا أن ییبس لسانه على حنکه من خشیه الله تعالى.)
پاسخ دهید