حضرت استاد فاطمی نیا روز سه شنبه قبل از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل، به ادامه بحث شیرین سیری در صحیفه سجادیه پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«الحَمدُ لِلّه رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلِّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أکرَمِ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِکَهِ وَ لا حَولَ وَ قُوَّهَ اِلا بِالله اَلعَلِیِّ العَظیمِ»
مقدّمه
ان شاء الله که ایّامِ غدیر بر همهی شما مبارک باشد، ان شاء الله خدای متعال به حقّ صاحبِ غدیر همهی شما عزیزان و بندهی گنهکار را حاجت روا بفرماید.
به دعای سی و دوم رسیدیم، یعنی دعای سی و یکم دعای توبه بود که در آن سیری داشتیم و تمام شد، این دعای سی و دوم است، اینجا امام سجاد علیه السلام این دعا را بعد از نماز شب میخواندهاند.
شرح دعای سی و دوم صحیفه سجّادیّه
این دعا دعای مفصّلی است، همانگونه که میدانید برنامهی ما سیری در صحیفهی سجّادیّه است، در اوایلِ آن مطالبِ بلندبالایی راجع به توحید و خداشناسی است که اگر دعا بفرمایید خدای متعال وقتِ دیگری را مقدّر کند که آن را بگوییم، اجمالاً این را بدانید که نوعاً دعاهای امام سجّاد علیه السلام با خداشناسی شروع میشود، یعنی ابتدا به ما نشان میدهد که ما اصلاً با چه کسی روبرو هستیم و از چه کسی چیزی میخواهیم، این خیلی مهم است.
عزیزان امروز ضعفِ توحید حتّی در بعضی از مدّعیانِ ثواب هم دیده میشود که توحید مئلهی مهمّی است، روایت داریم که امام موسی بن جعفر علیه السلام میفرمایند: جمعی نزدِ پدرم امام صادق علیه السلام آمدند و پرسیدند که ما دعا میکنیم و مستجاب نمیشود، امام صادق علیه السلام فرمودند: «لأنکم تدعون من لا تعرفونه»[۱] برای اینکه کسی را میخوانید که او را نمیشناسید.
ما آنطور که در مورد خدای متعال چیزی بگوییم، تعابیری که به کار میبریم، کارِ ما نیست جز اینکه چیزی از معصوم یاد بگیریم، بنابراین غالبِ دعاهای امام سجّاد علیه السلام با خداشناسی شروع میشود، ابتدا یک جمله در مورد خدای متعال صحبت میکنند و بعد شروع میکنند، این هم همینطور است، حال ان شاء الله در این رابطه با یکدیگر بحثهایی خواهیم داشت.
این دعا برای بعد از نماز شب است، بارها عرض کردهایم که امام سجّاد علیه السلام اینها را برای اینکه ما یاد بگیریم به ما میفرمایند، نماز شب تمام شده است و حضرت اینها را میخوانند.
اوصافِ خدای متعال را فرموده است و بعد از آن عرض میکند: «وَ اَنَا الْعَبْدُ الضَّعیفُ عَمَلاً» خدایا! از لحاظِ عمل من بندهی ضعیفی هستم، من عملی ندارم، «الْجَسیمُ اَمَلاً» و از لحاظِ آرزو بزرگ هستم.
«جَسیم» به چیزی میگویند که جسم داشته باشد و بزرگ باشد، میگویند اینطور شروع شده است اما بعداً به بزرگهای غیر مجسم هم «جَسیم» گفتهاند، «جَسیم» به چیزی میگویند که از نظر عینی جسمِ بزرگی داشته باشد، اما میگویند بعداً به هر چیزِ بزرگی «جَسیم» گفتهاند؛ آرزوی جسیم یعنی آرزوی بزرگ.
«خَرَجَتْ مِنْ یَدِی أَسْبَابُ الْوُصَلَاتِ» «وُصلَت» به چیزی میگویند که انسان بوسیلهی آن به چیزی میرسد، تمامِ آن چیزهایی که من میتوانستم به وسیلهی آن به چیزی برسم از دستِ من خارج شده است، فقط یک چیز مانده است، «إِلَّا مَا وَصَلَهُ رَحْمَتُکَ» مگر چیزی را که رحمتِ تو جای آن را بگیرد و یک «وُصل» از رحمتِ تو باشد.
«وَ تَقَطَّعَتْ عَنِّی عِصَمُ الْآمَالِ» «عِصَم» در اصل جمعِ عصمت است، عصمت در اصل به معنای ریسمان است، و بعداً میگویند هر چیزی را که انسان به آن چنگ بزند به آن «عصمت» میگویند که جمعِ آن «عِصَم» میباشد که خدایا! این وسیلههای آرزوها هم از من بریده شده است، آرزو داشتم به جایی برسم، آرزو داشتم کاری انجام بدهم اما دیدم آن هم دیگر نیست.
«إِلَّا مَا أَنَا مُعْتَصِمٌ بِهِ مِنْ عَفْوِکَ» من فقط به ریسمانِ عفوِ تو چنگ زدهام که مرا عفو کنی، چیزِ دیگری ندارم.
این یک قسمت، اینها را برای این قسمت انتخاب کردم.
یک وقتی انسان کاری انجام میدهد و تصوّر میکند که کارِ خیلی مهمّی کرده است، اما به ما یاد میدهد که اصلاً ما هر کار هم انجام بدهیم برای خدای متعال چیزی نیست.
«قَلَّ عِنْدِی مَا أَعْتَدُّ بِهِ مِنْ طَاعَتِکَ» خدایا! چیزی که از طاعتِ تو انجام دادهامِ چیزِ متنابهی نبوده است، اما از آن طرف «و کَثُرَ عَلَیَّ مَا أَبُوءُ بِهِ مِنْ مَعْصِیَتِکَ» معصیتها را زیاد مرتکب شدهام، طاعت من کم است و معصیتِ من زیاد، حالا این دیگر زبانِ حالِ ماست، «وَ لَنْ یَضِیقَ عَلَیْکَ عَفْوٌ عَنْ عَبْدِکَ» خدایا! برای تو سخت نیست که بندهی خودت را ببخشی.
چقدر زیبا! من که میگویم طاعتِ من کم است و معصیتِ من زیاد است، اما برای تو هرگز سخت نیست که بندهی خودت را عفو کنی، «وَ إِنْ أَسَاءَ» حتی اگر بدی کرده باشم.
در عینِ حال که مسألت میکند این کار خداشناسی است، خدای متعال میبخشد، خدایا! هرگز برای تو سخت نیست که بندهای از بندگانِ خودت را ببخشی، اگر چه گناه هم کرده باشد، «فَاعْفُ عَنِّی» پس مرا عفو کن.
یک وقت مثلِ خیلی از مردم ما دعایی میخوانیم که ثواب دارد، اما واقعاً ما باید دعاها را با جانِ خود بخوانیم، حال که میگویی من گناه کردهام، من را عفو کن، میگوید: خدایا! من تعارف نمیکنم، «فَهَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِکَ» اینجا جایگاهِ کسی است که به تو پناه آورده است، خدایا! به تو پناه آوردهام، «وَ مَحَلُّ الْمُعْتَرِفِ لَکَ» اینجا جایگاهِ کسی است که خودِ او اعترافِ به گناه میکند.
«فَلَا یَضِیقَنَّ عَنِّی فَضْلُکَ، وَ لَا یَقْصُرَنَّ دُونِی عَفْوُکَ» خدایا! حتماً برای تو کارِ بزرگی نیست که مرا عفو کنی، اگر مرا عفو کنی که من دیگر ناامیدِ ناامیدها نمیشوم، «وَ لَا أَکُنْ أَخْیَبَ عِبَادِکَ التَّائِبِینَ» خدایا! مرا عفو کن تا زیانکارترین تائب از بندگانِ تو نباشم، تائبِ زیانکار چیست؟ این است که توبه کند و خدای ناکرده قبول نشود، نه، خدای متعال قبول میکند، اینجا میخواهد در غالبِ دعا بگوید که توبه قبول میشود.
«وَ لَا أَکُنْ أَخْیَبَ عِبَادِکَ التَّائِبِینَ» خدایا! مرا عفو کن تا زیانکارترین تائب از بندگانِ تو نباشم، «وَ لَا أَقْنَطَ وُفُودِکَ الْآمِلِینَ» خدایا! اینها که آمدهاند در پیشگاهِ تو تا میهمانِ تو بشوند، من ناامیدترینِ اینها نشوم، کاری کن که مرا ببخشی، «وَ اغْفِرْ لِی» مرا ببخش، «إِنَّکَ خَیْرُ الْغَافِرِینَ» تو بهترینِ بخشندگان هستی.
اینها چیزهایی است که باید با جانِ خود بگوییم و متوجّه بشویم.
حال زبان حالِ ما را میفرماید: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ أَمَرْتَنِی فَتَرَکْتُ» خدایا! تو مرا به چیزی امر کردی و من آن را ترک کردم، «وَ نَهَیْتَنِی فَرَکِبْتُ» مرا از چیزی نهی کردی و من رفتم و آن را انجام دادم، «وَ سَوَّلَ لِیَ الْخَطَاءَ» برای من خطا را آرایش داده است، چه چیزی؟ «خَاطِرُ السُّوءِ» خاطرِ سوء «فَفَرَّطْتُ» پس من تقصیر کردم؛ خاطرِ سوء یکی از خاطرهای بدی یا نفسانی و شیطانی است، امام سجّاد علیه السلام میفرمایند، این که حرفِ ما نیست، خدایا! خاطرِ سوء خطا را برای من آرایش داده است و تصوّر کردم که چیزِ خوبی است و من هم کوتاهی کردم، «فَفَرَّطْتُ» پس در اجرای امرِ تو کوتاهی کردهام.
حال من چه کنم؟ چه چیزی به پیشگاهِ تو بیاورم؟ گناه که کردهام، امر کردهای و اطاعت نکردهام، نهی کردهای و گوش ندادهام، چکار کنم؟
«وَ لَا أَسْتَشْهِدُ عَلَى صِیَامِی نَهَاراً، وَ لَا أَسْتَجِیرُ بِتَهَجُّدِی لَیْلًا» اینجا عباراتِ خیلی زیبایی هست که معانیِ مختلفی شده است، من یک معنای خیلی سادهی آن را عرض میکنم، بعضیها گفتهاند «نَهاراً» و «لَیلاً» بخاطرِ ظرفیّت منسوب شده است، اما اینجا اینطور نیست، اینجا خودِ «نهاراً» مفعولٌ بِه شده است و ظرفیّت نیست، اینها یک نوع گویشهایی است که گاهی مجازگونه است، خدایا! من برای روزهام روزی را به گواهی نمیگیرم، مثلاً پنجشنبه را به گواهی نمیگیرم که من آن روز روزه گرفتهام، و نه به آن شبی پناه میبرم که آن شب به تهجّد و نماز شبِ من گواهی بدهد، اینها مجازگونه است، یعنی مثلاً این شب و روز را بجای یک شخص میگذارد، گاهی اوقات میگویند که این شب شاهد است که من تا صبح چه کشیدهام، اینها را مجازً میگوییم، واقعاً اینطور نیست که شب مانندِ انسان باشد و بایستد و مرا نگاه کند، اما میگوییم این شبِ طولانی شاهد است که بر من چه گذشت، میگوییم این روز شاهد است که بر من چه گذشت، از این چیزها در بین شعرا و غیره هم داریم، اینجا میگوید من روزی را برای روزهام به گواهی نمیگیرم که این روز شاهد است که من روزه گرفتهام، یعنی میگوید چیزی را به حساب نمیآورم، و نه به شبی پناه میبرم که بیاید به تهجّدِ من و نماز شبِ من گواهی بدهد.
«وَ لَا تُثْنِی عَلَیَّ بِإِحْیَائِهَا سُنَّهٌ» یک سنّتی از سننِ تو بر من ثناخوان نیست که بخاطرِ اینکه آن را احیاء کردهام، سنّتی بر من ثنا نمیخواند بخاطرِ اینکه آن را احیاء کردهام، یعنی سنّتی احیاء نکردهام، «حَاشَا فُرُوضِکَ» در خیلی از مواقع «حاشا» به معنایِ «الّا» میآید، «حَاشَا فُرُوضِکَ الَّتِی مَنْ ضَیَّعَهَا هَلَکَ» من سنّتی را احیاء نکردهام، روزهی قابل توجّهی نگرفتهام، نماز قابل توجّهی نخواندهام، اما الّا آن فریضههایی که اگر کسی آنها را ضایع کند هلاک میشود، آنها را بجا آوردهام.
باز این هم جنبهی آموزشی دارد، میخواهد بگوید اگر یک وقتی تنبلی کردی و نماز شب نخواندی اما اینقدر بدان وقتی که به سراغِ فریضهها رفتی باید حواسِ تو جمع باشد، کسی که فریضههای خود را ضایع کند هلاک میشود، امام سجّاد علیه السلام میخواهند این را القاء کنند، مگر آن واجباتی که اگر کسی آنها را ضایع کند هلاک میشود.
اینجا یک بیت از «شرف الدین بوصیری» آورده است، وقتی من این را خواندم حالِ من دگرگون شد، این بیت را هم سید علیخان آورده است، اولا باید خیلی زود بگویم که شما باید «شرف الدین بوصیری» را بشناسید، «شرف الدین بوصیری» شاعرِ خیلی بزرگی در حدودِ قرنِ ۶ و ۷ بوده است، خیلی مختصر میگویم، ایشان مریض میشود و به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض میکند: یا رسول الله! من مریض شدهام، (گویا مریضیِ سختی هم بوده است)، من دیگر چیزی ندارم، اجازه بدهید یک قصیده برای شما عرض کنم، نذر میکنم یک قصیده بگویم و شما شفای مرا از خدای متعال بخواهید، این نذر را میکند و بعد وقتی میخوابد در خواب میبیند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم تشریف آوردند و یک بُردِ یَمانی روی او کشیدند، بیدار میشود و میبیند که خوب شده است، و این قصیدهی «بُرده» نامیده شده است و در دنیا صدا کرده است، کاش بدانید که چقدر به این قصیده توجّه شده است، شرحها نوشتهاند، اقتباسها کردهاند، تمامِ شعرای بعد از بوصیری از این اقتباس کردهاند، خلاصه یک بیتِ آن اینجا آمده است که خیلی زیباست. میگوید:
ولا تزوّدت قبل الموت نافله…
من قبل از مرگ با یک نافله توشهای نگرفتهام، مثلاً اینکه شب دو رکعت نافله بخوانم، یا کاری انجام بدهم، انجام ندادهام
ولم أصلّ سوى فرض ولم أصم…
جز نماز واجب نمازی نخوانم و جز روزهی واجب روزهای نگرفتم، هیچ چیزی ندارم، یک نمازهای واجب و روزههای واجب است و دیگر هیچ چیزی ندارم…
خلاصه اینکه خدای متعال به دادِ ما برسد، اگر چنانچه ما واجباتِ خود را بجای بیاوریم خیلی خوب است اما از این طرف هم ترکِ مطلقِ مستحبّات هم ثواب نیست، لااقل گاهی اوقات دو رکعت نماز نشستهای بخوانید، دو رکعت نافلهی صبح بخوانید، اگر حال داشتید نماز شب بخوانید، بالاخره ترکِ مستحبّات صلاح نیست، نمیگویم کافر میشوید اما صلاح نیست.
«وَ لَسْتُ أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِفَضْلِ نَافِلَهٍ مَعَ کَثِیرِ مَا أَغْفَلْتُ مِنْ وَظَائِفِ فُرُوضِکَ» یک عدّه هستند که ممکن است زیاد هم نافله خوانده باشند اما بعضی از وظیفهها را ترک میکنند! مثلاً اگر بدهکار است باید برود و بدهد، باید به یک مریضی برسد، ما واجباتِ زیادی داریم، فقط نماز نیست، اما بعضیها هستند که فقط خیلی به نافلهها میرسند.
من در خاطر دارم قبل از انقلاب یک نفر بود شاید خیلی اهلِ تقدّس و نوافل بود، یک نفر در حالِ فروختنِ فرشِ خانهی خود بود، من شاهد هستم که برای اولیّاتِ زندگیِ خود این کار را میکرد، این شخص هم از آنهایی بود که غفیله میخواند و نافله میخواند و…. نمیخواهیم بگوییم نافلهخوانها بد هستند، میخواهیم بگوییم اگر نافله بخوانی و کارهای دیگر را انجام ندهی اصلاً آن نافله را از تو نمیخواهند؛ خلاصه من شاهد هستم که این شخص آمد و فرشِ خود را در بازار به ایشان فروخت، وقتی رفت پولِ فرش را بگیرد گفت: داییِ تو به من بدهکار بود! من این را در عوضِ داییِ تو برداشتهام! این انسان حتّی آنقدر نداشت که نان و ماست بخورد، برگشت و آمد و تمام شد، آن آدم هم مُرد و با همین مدیون بودن از دنیا رفت! ما از این چیزها زیاد داریم.
میخواهد به ما یاد بدهد که اگر یک دریا هم نافله بخوانی وظیفههای تو مهمتر است، بخوان اما وظیفهات را هم انجام بده.
«وَ لَسْتُ أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِفَضْلِ نَافِلَهٍ مَعَ کَثِیرِ مَا أَغْفَلْتُ مِنْ وَظَائِفِ فُرُوضِکَ» خدایا! من نمیخواهم با نافلههای فراوانِ خود به تو توسّل کنم، با اینکه خیلی از وظایفِ واجبِ خود غافل شدهام، «وَ تَعَدَّیْتُ عَنْ مَقَامَاتِ حُدُودِکَ» خدایا! از مقامات و حدودِ تو تعدّی کردهام، من از حدودی که برای بندگان خود گذاشته بودی گذشتهام، کجا رفتهام؟ «إِلَى حُرُمَاتٍ انْتَهَکْتُهَا» به طرفِ گناهانی که بدونِ وجهِ حلال با آنها برخورد کردم،«وَ کَبَائِرِ ذُنُوبٍ اجْتَرَحْتُهَا» به طرفِ گناهانِ بزرگ رفتهام، اما تو چه خدای بزرگی هستی، «کَانَتْ عَافِیَتُکَ لِی مِنْ فَضَائِحِهَا سِتْراً» تمامِ این گناهانِ مرا با عافیتِ خود پرده کشیدی و آبروی مرا نبردی.
«وَ هَذَا مَقَامُ مَنِ اسْتَحْیَا لِنَفْسِهِ مِنْکَ» خدایا! من الآن آمدهام، این نماز شب را خواندهام، به یادِ گناهانِ خود هم افتادهام، آقا میخواهند بفرمایند اگر نماز شب خواندهای تصوّر نکنی که شقّالقمر کردهای، ماشاءالله سلامتی و عافیت و آبِ تمیزِ لولهکشی… یک وضو گرفتهای و آمدهای یک نمازی خواندهای دیگر! مگر چه خبر است؟ بعضیها تصوّر میکنند که شقّالقمر کردهاند!
«وَ هَذَا مَقَامُ مَنِ اسْتَحْیَا لِنَفْسِهِ مِنْکَ» خدایا! این جایگاهِ کسی است که بخاطرِ آن نفسِ شومِ خود از تو خجالت میکشد.
«وَ هَذَا مَقَامُ مَنِ اسْتَحْیَا لِنَفْسِهِ مِنْکَ، وَ سَخِطَ عَلَیْهَا، وَ رَضِیَ عَنْکَ، فَتَلَقَّاکَ بِنَفْسٍ خَاشِعَهٍ، وَ رَقَبَهٍ خَاضِعَهٍ، وَ ظَهْرٍ مُثْقَلٍ مِنَ الْخَطَایَا» پروردگارا! درست است که این نفس او را زجر داده است، او را دعوا کرده است، او را موعظه کرده است، اما خدایا! الآن این بنده با خشوع، با گردنِ پایین افتاده و با پشتی که گناهان بر او سنگینی میکند نزدِ تو آمده است و همه را قبول دارد، خجالت میکشد، با خشوع، با گردنِ خاضع، و با پشتی که گناهان آن را سنگین کردهاند، گناهانِ سنگینی را برداشته است، الآن آمده است، «وَاقِفاً بَیْنَ الرَّغْبَهِ إِلَیْکَ وَ الرَّهْبَهِ مِنْکَ» بینِ دو مرحله ایستاده است، هم اشتیاق و امید به سوی تو دارد که او را ببخشی و هم از تو میترسد، بینِ این دو مقام ایستاده است.
پس الآن این بنده نمازِ شبِ خود را خوانده است، به یادِ گناهانِ خود هم افتاده است، الآن هم «وَاقِفاً بَیْنَ الرَّغْبَهِ إِلَیْکَ وَ الرَّهْبَهِ مِنْکَ» بینِ اینکه رغبت به سوی تو دارد، امید دارد که او را ببخشی، از طرفِ دیگر هم از تو میترسد.
«وَ أَنْتَ أَوْلَى مَنْ رَجَاهُ» خدایا! تو سزاوارترین کسی هستی که بندهی تو به تو امید بسته است، «وَ أَحَقُّ مَنْ خَشِیَهُ وَ اتَّقَاهُ» خدایا! تو سزاوارترین کسی هستی که بندهی تو از او میترسد، «فَأَعْطِنِی یَا رَبِّ مَا رَجَوْتُ» اما تو آقایی کن، چون من هم امید دارم و هم ترس، تو امیدِ مرا بده.
شخصی بود که من او را دیده بودم، میگفت: خدایا! من میدانم که گنهاکار هستم، مرا ببخش، اما امیدِ من قطع نمیشود، دستِ خودم نست، پس به امیدِ من عینیّت بده، امیدِ مرا محقق کن، امیدِ من دستِ خودم نیست!
امید خیلی مهم است، حتّی بندگانِ خدای متعال هم امیدواران را برنمیگردانند، آیا تو فکر میکنی که خودِ خدای متعال امید را برمیگرداند؟
دور از همهی بندگانِ خدا، میگویند در مثال مناقشه نیست؛
«رسالهی قُشِیْرِیِه» رسالهای است که در بینِ اربابِ عرفان خیلی معروف است، در آنجا حکایتی است که میگوید: «عبدالله بن جعفر» که به احتمالِ قوی همان همسرِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها باشد، او باغی در اطرافِ مدینه داشت، رفت به آنجا سر بزند و دید غلامِ سیاهی در باغ کار میکند و مزدِ او روزی سه قرصِ نان است، او مزدِ خود را دریافت کرده بود و سگی به دنبالِ او آمده بود، قرصِ اولِ نان را انداخت و سگ خورد، بعد قرصِ دوم، بعد قرصِ سوم و تمام شد.
عبدالله بن جعفر آمد و گفت: ای غلام! روزی چقدر مزد میگیری؟ گفت: سه قرصِ نان! عبدالله بن جعفر گفت: این را هم که به این سگ دادی، چه میکنی؟ غلام گفت: امشب را به یک طریقی میگذرانیم.
عبدالله بن جعفر از او پرسید: چرا این کار را کردی؟ غلام گفت: برای اینکه در این منطقه سگ نیست، این از جای دور به یک امیدی آمده بود، خواستم ناامید نشود، من شب میروم و گرسنه میخوابم، عیبی ندارد.
غلام میگفت و خیلی هم لذّت میبرد، عبدالله بن جعفر دید این غلام خیلی قدرتِ نفس دارد، تمامِ باغ را به آن غلام بخشید!
بعد صاحبِ این غلام را پیدا کرد و غلام را از او خرید و آزاد کرد، گفت: حال که تو اینقدر مرد هستی من هم این کار را برای تو انجام میدهم.
میگویم دور از جانِ همه، خدایا! یک بندهی تو میآید و میگوید این حیوان که آمده است، در این منطقه از این حیوانات نیست، بگذار این هم ناامید نشود.
الآن ما گنهکاران بشر هستیم، اشرفِ موجودات هستیم، به درِ خانهی خدا میرویم و میگوییم: میدانیم گناه داریم، اما این امیدِ ما را محقّق کن.
این را مثل زدم و در مثل مناقشه نیست.
«فَأَعْطِنِی یَا رَبِّ مَا رَجَوْتُ، وَ آمِنِّی مَا حَذِرْتُ» خدایا! من را از آنچه میترسم در امن قرار بده و مرا عذاب نکن، «وَ عُدْ عَلَیَّ بِعَائِدَهِ رَحْمَتِکَ» خدایا! با آن صلههای رحمت که همیشه برای من داشتهای باز هم بده، «إِنَّکَ أَکْرَمُ الْمَسْئُولِینَ» تو کریمترین مسئول هستی.
یک زمانی انسان از کسی درخواست میکند و آن شخص کریم نیست، میدهد اما با تکریم نمیدهد، یک وقت هم با تمام خوشرویی میگوید: ببخشید، بیشتر از این نداشتم، این هم قابلِ شما را ندارد، یعنی کریمانه؛ میفرماید: «إِنَّکَ أَکْرَمُ الْمَسْئُولِینَ» خدایا! تو کریمترین مسئولی هستی که بندگانِ تو از تو چیزی میخواهند.
یک صلوات بفرستید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
بیانات در بین حافظان قرآن کریم
یک نفر نماز شب خوانده بود و میخواست بگوید که من نماز شب خواندهام، مدام آب میخورد و میگفت: نماز شب آب میبرد!
حافظان قرآن از کل کشور آمدهاند و در اینجا نشستهاند و دوستِ عزیزمان جناب آقای میرزاجانی که ما خدمت ایشان ارادت داریم تشریف آوردهاند.
فرزندان عزیزم، حافظان قرآن! هم این حفظِ قرآن را و هم این ایّامِ غدیر را من به همهی شما تبریک میگویم، از خدای متعال میخواهم که ان شاء الله خدای متعال شما را حفظ کند، اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودهاند: کتاب الله و عترتی، شما قرآن را حفظ کردهاید و ان شاء الله به سراغِ عترت هم بروید، و بعد ان شاء الله قرآن و عترت را با هم پیش ببرید.
مختصر برای شما بگویم که ممکن است شما جای دیگری هم رفته باشید، اما من یک طلبهای هستم که با جاهای دیگر فرقی دارم، آنها حتماً بالاتر از من بودهاند اما بنده فرقِ خود را خدمت شما عرض میکنم، بنده تفاوتی دارم، تفاوتِ من این است که خودِ بنده اهلِ قرآن و تجوید هستم، شاگردِ بلافصلِ «آیت الله جواد سلطان القُرّائی تبریزی» هستم، ایشان هفت قرائت را از حفظ میخواندند و مجتهد بودند و صاحب رساله بودند و مقلّد هم داشتند، بنده نزدِ ایشان هم درسِ فقهی خواندهام و هم اینکه تجوید نزدِ ایشان آموختهام، بهر حال شاگردِ بلافصلِ «آیت الله جواد سلطان القُرّائی تبریزی» هستم، الآن قاریان مصر که با اختلاف قرائت میخوانند بنده متوجّه میشوم که چرا اینطور میخوانند.
از نظر قاریان مصری هم بنده از نوجوانی با صدای اینها محشور شدهام، بعضی از اینها را از نزدیک دیدهام، «نقشبندی» از دوستانِ صمیمیِ من بود، خیلی با یکدیگر دوست و رفیق بودیم، گاهی اوقات به مجالسی که در ایران میآمد به من میگفت که بهانهای بگیر که با یکدیگر بیرون برویم و قدمی بزنیم و صحبت کنیم، خیلی به من لطف داشت، خلاصه بعضی از اینها را از نزدیک دیدهایم و خلاصه صدای اینها را شنیدهایم که البته اینها دیگر تقلید نیست و بصیرت است، بالاترین قاری که ما صدای او را شنیدهایم و جنسِ صدای او جنسِ خاصی است و چیزِ دیگری است «محمد رفعت» بوده است، من نمیدانم الآن کسانی که حتّی از بزرگانِ قاری، حتّی از کسانی که از او تقلید میکنند افتخار میکنند، الآن رفعتخوانی در مصر مُد شده است که رفعت میخوانند که خودشان را بالا ببرند.
البته من از «نقشبندی» پرسیدم تو که خودت قاری هستی در خانهی خود چه چیزی را گوش میدهی؟ گفت: من فقط به صدای دو نفر گوش میدهم، یکی «محمد صدیق منشاوی» و دیگری هم «رفعت»، میگفت: این دو نفر قرآن را از قلب میخواندند و برای همین است که من به صدای این دو نفر گوش میدهم.
این قرآن وادیِ بزرگی است و مولایمان امیرالمؤمنین سلام الله علیه میفرمایند که «وَإِنَّ القُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ، وَبَاطِنُهُ عَمِیقٌ»[۲]، در یاد داشته باشید که «أناق» به معنای زیبایی است، که «وَإِنَّ القُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ، وَبَاطِنُهُ عَمِیقٌ» ظاهرِ قرآن زیباست، قرآن واقعاً زیباست، شما سوره مدثر را بخوانید، در این سوره هست که «ذَرْنِی وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِیدًا»[۳]… حتماً یک مرتبه این سوره را با حضور قلب بخوانید، «ذَرْنِی وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِیدًا * وَجَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَّمْدُودًا * وَبَنِینَ شُهُودًا»[۴] میگویند در حق «ولید بن مغیره» نازل شده است، بعد میگوید: «إِنَّهُ فَکَّرَ وَقَدَّرَ»[۵]… تا آخر میآید و نوشتهاند ظاهراً «ابوجهل» یا شخصِ دیگری آمد و گفت: ای ولید، چیزی در حقِّ این قرآن بگو، منظورِ او این بود که چیزی بگو که دلِ من خُنَک بشود، منظورِ او این بود که مطلبِ منفی بگوید…
آیت الله العظمی آقای خوئی هم این را در «البیان» نوشته است، خیلی هم زیباست، ولید به ابوجهل گفت: تو که میدانی من اعلمِ ناس به اشعارِ عرب، امثالِ عرب، انصابِ عرب و تاریخِ عرب هستم، آیا از من بالاتر سراغ داری؟ ابوجهل گفت: نه! ولید گفت: پس من به تو بگویم، این قرآن درختی است که ریشههای آن در زمین فرو رفته است و برگها و شاخههای زیبایی دارد… ابوجهل گفت: من اینطور نخواستم، مطلبِ منفی بگو! ولید مطلبِ منفی گفت که آن هم درواقع مثبت بود، چون چیزی نداشت که بگوید، گفت: این فقط گفتارِ بشر است «فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ * إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَر * سَأُصْلِیهِ سَقَرَ»[۶]، گفت: اینها گفتارِ بشر است، اینها گفتارِ جنّیان است، من نمیدانم اینها چیست، نمیتوانم به چیزی تشبیه کنم، «فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ * إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَر».
بهرحال قرآن آنقدر شیرین است، معجزه است، و ان شاء الله شما که حفظ میکنید به امید خدای متعال موفّق میشوید، عترت را هم از آن برداشته باشید، عقایدتان را هم در مورد عترت خیلی قوی نگهدارید، و ان شاء الله شما رستگار میشوید، ما دیگر چیزی بالاتر از قرآن نداریم، شما حافظ قرآن هستید و خوش بحالِ شما.
من حافظِ قرآن نیستم ولی در زمان جوانی به قرآن تسلّط داشتم، یعنی به کشف الآیات محتاج نمیشدم، الآن که پیر شدهام کمی به کشف الآیات محتاج میشوم اما محتاج میشوم، اما در جوانی هیچ وقت به کشف الآیات محتاج نمیشدم، به غلط معروف شده بود که من حافظِ قرآن هستم در حالی که اینطور نبود، فقط به قرآن تسلّط داشتم، علّتِ آن هم این بود که من نوجوان بودم و مرحوم پدرم اعلی الله مقامه که خودِ ایشان اهلِ تجوید و خیلی چیزها بود، من تجوید اولیه را از پدرم فراگرفتم، ایشان در ماه مبارک رمضان به من فرمودند: اگر روزی سه جزء قرآن را بخوانی این ماه سه مرتبه قرآن را خواندهای، من این سه مرتبه را خواندم و باعث شد که من اصلاً به کشف الآیات محتاج نشوم، ناگهان تسلّطی بوجود آمد، و آن حدیثی که دارد میفرماید: هر کسی که در جوانی قرآن را حفظ کند قرآن با گوشت و خونِ او ممزوج میشود.
ان شاء الله همهی شما محفوظ باشید و ان شاء الله امیدوار هستم که…. برای اینکه هم در قرآن خیلی وارد بشوید نحو و صرفِ خیلی خوب برای شما لازم است، اگر الآن شما در نحو و صرف ضعیف باشید در قرآن هم ضعیف میشوید، چون خودِ اِعرابِ قرآن خیلی مهم است، چندین کتاب در مورد اعرابِ قرآن نوشته شده است؛ نحو و صرف را خوب بخوانید، من دیدهام که یک شخصی معنای «یُفلِحُ» را درست نمیدانست، جمعیّتِ زیادی هم نشسته بودند و او میگفت: «إِنَّهُ لَا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»[۷]، میگفت: خدا ظالمین را به فلاح نمیرساند! به او گفتم: حضرت آقا تبریک عرض میکنم، «أفلَحَ» چه زمانی متعدّی شده است؟ گفت: مگر «أفلَحَ» در بابِ افعال نیست؟ گفتم: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»[۸] یعنی چه؟ گفت: درست میگویید، پس «إِنَّهُ» چیست؟ گفتم که ضمیرِ شأن است! تصوّر میکرد که ضمیر به خدا برمیگردد! بعداً گفت: ضمیرِ شأن یعنی چه؟
چندین کتابِ ضخیم دربارهی اعرابِ قرآن نوشته شده است، در قرن پنجم «ابن الأنباری» یک کتابِ ضخیم به نام «الوقف والابتداء فی کتاب الله العزیز» نوشته است که نسخهی آن نزد بنده هست، کجا وقف کنیم، کجا وصل کنیم، قضیّه ساده نیست، حتماً نحو و صرف را خوب بخوانید، اعرابِ قرآن را بدانید.
میدانید که علم نحو را امیرالمؤمنین علیه السلام ابتکار کردند، علمِ مبارکی است، همهی سنّیها هم میدانند، زمان امیرالمؤمنین علیه السلام یک نفر بیرون رفت و آمد دید که یک نفر سورهی توبه را اینطور میخواند: «إنَّ اللَّهَ بَرِیءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولِه»[۹]، اصلاً کفر میشود، معنیِ آن این میشود که خدای متعال از مشرکین و رسولِ خود بریء است! امیرالمؤمنین علیه السلام شنیدند و قوانینی تدوین کردند، چون آیه این است که «أَنَّ اللَّهَ بَرِیءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ»، یعنی خدای متعال و رسول او از مشرکین بریء هستند.
«ابوالاسود دوئلی» رضوان الله تعالی علیه از شیعیان مخلصِ امیرالمؤمنین علیه السلام بود، حضرت اولیّاتِ نحو را به او القاء کردند، حضرت فرمودند که اینها کلیّاتِ نحو است و برو روی اینها کار کن؛ امیرالمؤمنین علیه السلام کلیّاتِ علم نحو را القاء کردند و «ابوالاسود دوئلی» روی آن کار کرد و امروز علم نحو به این صورت درآمده است و سندهای معتبر هست که تمام سنّیها هم نوشتهاند که اصلاً مخترع و مبتکرِ علمِ نحو مولایمان امیرالمؤمنین علیه السلام است.
ما این همه عالم و دانشمند داریم که نحو و صرف خواندهاند و به جایی رسیدهاند، همهی اینها مدیونِ امیرالمؤمنین علیه السلام هستند، خواهش میکنم که نحو و صرف را خوب بخوانید.
ان شاء الله همهی شما موفّق بشوید، خیلی خدا را شکر کنید که شما را اهل قرآن قرار داده است، خدای متعال را شاکر باشید.
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱] بحارالانوار، جلد ۹۰، صفحه ۳۶۸ (أحمد بن محمد بن عبد الرحمن المروزی، عن محمد بن جعفر المقری عن محمد بن الحسن الموصلی، عن عیاش بن یزید بن الحسن، عن أبیه، عن موسى ابن جعفر علیه السلام قال: قال قوم للصادق علیه السلام: ندعو فلا یستجاب لنا، قال: لأنکم تدعون من لا تعرفونه (۹).)
[۲] خطبه ۱۸ نهج البلاغه
[۳] سوره مبارکه مدثر، آیه ۱۱
[۴] سوره مبارکه مدثر، آیات ۱۱ تا ۱۳
[۵] سوره مبارکه مدثر، آیه ۱۸
[۶] سوره مبارکه مدثر، آیات ۲۴ تا ۲۶
[۷] سوره مبارکه یوسف، آیه ۲۳ (وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَکَ ۚ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ ۖ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ ۖ إِنَّهُ لَا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ)
[۸] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۱
[۹] صحیح آیه ۳ سوره توبه (وَأَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِیءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ۙ وَرَسُولُهُ ۚ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ ۖ وَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ ۗ وَبَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ)
پاسخ دهید