حضرت استاد فاطمی نیا روز سه شنبه قبل از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل، به ادامه بحث شیرین سیری در صحیفه سجادیه پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«الحَمدُ لِلّه رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلِّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أکرَمِ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِکَهِ وَ لا حَولَ وَ قُوَّهَ اِلا بِالله اَلعَلِیِّ العَظیمِ»
مقدّمه
برادران عزیز و خواهرانِ بزرگوار وقت کم است، مختصری از این درس را بخوانیم و ان شاء الله بعد از آن چند مطلب هم راجع به ایّامِ آتی خواهم گفت.
ان شاء الله خدای متعال حاجاتِ همهی شما را روا کند و دعا کنید ان شاء الله حضرت سجّاد علیه السلام شفیعِ همهی ما باشند، خدای متعال را به سیّدالسّاجدین علیه السلام قسم میدهم که ان شاء الله همهی مریضها را شفاء بدهد، ان شاء الله یکی از دعاها این باشد که تمامِ امور همراه با عافیت باشد.
ادامهی دعای ۳۲ صحیفه سجّادیّه
بسم الله الرّحمن الرّحیم
دعایی را خواندیم که وقتی امام زین العابدین علیه السلام نماز شب میخواندند این دعا را قرائت میکردند که قسمتِ باقیماندهی آن را عرض خواهم کرد.
«اللَّهُمَّ وَ إِذْ سَتَرْتَنِی بِعَفْوِکَ» خدایا! (اگر نقل به معنا کنیم اینطور میشود) حال که مرا با عفوِ خود پوشاندهای «وَ تَغَمَّدْتَنِی بِفَضْلِکَ» و با فضلِ خود عیبهای مرا پوشاندهای، چه زمانی و کجا؟ «فِی دَارِ الْفَنَاءِ» نامِ اینجا را دارالفناء گذاشته است، یعنی این دنیا دارالفناء است و آخرت هم دارالبقاء است، اینکه میفرمایند انسان برای بقاء آفریده شده است برای این است، این «کلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ»[۱] را که در سورهی مبارکه الرحمن میخوانیم فنای این دنیا را میگوید، یعنی از اینجا میرود، دارالفناء این دنیا است.
در اینجا عیبهای مرا پوشاندهای، کجا؟ «بِحَضْرَهِ الْأَکْفَاءِ» «الْأَکْفَاءِ» جمعِ کُفو است، یعنی مثلها، مانندها، در بینِ مردم آنهایی را که مثلِ من بودند… «بِحَضْرَهِ الْأَکْفَاءِ» یعنی در بینِ امثال و اقران و آنهایی که مانندِ من هستند آبروی من را حفظ کردهای، پس حال که اینطور شد «فَأَجِرْنِی مِنْ فَضِیحَاتِ دَارِ الْبَقَاءِ» خدایا! اینجا دارالفناء بود، اینجا آبروی مرا حفظ کردهای، پس ای پروردگارِ من به من پناه بده از فضیحههای دارالبقاء، آنجا چیست؟ «عِنْدَ مَوَاقِفِ الْأَشْهَادِ» یعنی در جایی که شهودها میایستند و همه ما را میبینند، اینجا اگر دو سه نفر از عیبِ من باخبر بشوند میگویم ای خدا! چکار کنم؟ آبروی من رفت… اما آنجا که همه هستند…
این «أشهاد» چه کسانی هستند؟ برای این «أشهاد» چند نمونه آورده است، «مِنَ الْمَلَائِکَهِ الْمُقَرَّبِینَ، وَ الرُّسُلِ الْمُکَرَّمِینَ، وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ» این «أشهاد» عبارت باشند از ملائکهی مقرّبین، ملائکه هستند، و پیامبرانِ مکرّم و شهداء و انسانهای صالح «مِنْ جَارٍ کُنْتُ أُکَاتِمُهُ سَیِّئَاتِی» همسایهام، گناهانم را از این همسایهام میپوشاندم که کسی نفهمد من چه کاری انجام میدهم، «وَ مِنْ ذِی رَحِمٍ» این «أشهاد» عبارتند از ذیرَحِم، قوم و خویشِ نسبیِ انسان باشد نه سببی، «وَ مِنْ ذِی رَحِمٍ کُنْتُ أَحْتَشِمُ مِنْهُ فِی سَرِیرَاتِی» خدایا! من در سریرههایم از ارحامِ خود خجالت میکشیدم، «سَریرات» چیست؟ جمعِ «سَریره» به معنای «سِرّ» یعنی آنچه که انسان میخواهد آن را مخفی کند.
اما اینجا کمی از ملائکه و ذیرَحِم برای شما توضیح بدهم.
میفرماید: «الْمَلَائِکَهِ الْمُقَرَّبِینَ»، این «الْمُقَرَّبِینَ» چیست؟
خدای متعال این سید علیخان را رحمت کند، ایشان علّامه بودهاند، خیلی موشکافی کرده است، میفرماید: «اما صفهٌ لمجرد المدح»[۲] یا اصلاً صفتی است که فقط مجرّدِ مدح است، مثلاً میخواهد آن ملائکه را با عظمت یاد کند، «على أن المراد بالملائکه مطلقهم، لأنهم جمیعهم مقربون إذ کانوا أسبق السابقین فی کل العبادات والسابقون السابقون. أولئک المقربون.» میگوید: بدین خاطر که ملائکه مقرّب هستند که مشخّص است، اینها در کلِّ عبادات سابق هستند، «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ»[۳].
«ولأنهم أعلم خلق الله تعالى به» اینها عالِمترینِ خلق به خدای متعال هستند، «وأکثرهم طاعه له» بیشترین طاعت را برای خدای متعال انجام میدهند، «وخوفا منه، وخشیه له» بیشترین خوف و خشیّت را از خدای متعال دارند، «ومن کان بهذه الصفات کان مقربا عند الله.» اگر کسی این صفات را داشته باشد مقرّب میشود.
میگوید این یک بحث است که خواسته است اینها را مدح کند و به عللی که شمرده شد اینها مقرّب هستند.
اما «وإما للتوضیح على أن المراد بالملائکه نوع خاص.» یا اینکه میخواهد توضیح بدهد که ملائکه هم یکنواخت نیستند.
«قال بعض العلماء: الملائکه على أنواع کثیره» ملائکه انواعِ زیادی دارند «ومراتب متفاوته» مراتبِ متفاوتی دارند، «أولاها الملائکه المقربون» اولای اینها ملائکهی مقرّبون هستند.
یعنی همهی آنها خوب هستند و مقرّب هستند، اما بعضیها قائل هستند که مقرّب یک نوع از ملائک هستند که بالاترینِ ملائک است، بقیّه هم خوب و نورانی هستند اما مقرّب فقط نوعِ خیلی بالای آنهاست، باز هم خدای متعال میداند، اینها را گفتهاند.
چرا به انبیاء «وَ الرُّسُلِ الْمُکَرَّمِینَ» گفتهاند؟ چرا پیامبرانِ مکرّم گفته است؟ «وکرمه تکریما، وأکرمه إکراما: عظمه، وخصه بفضیله دون غیره.» مکرّم به کسی میگویند که او را احترام کنند و به او چیزی داده باشند که به دیگران نداده باشند، یعنی یک امتیاز دارد، این انبیاء هم همینطور هستند.
«والشهداء: جمع شهید» شهداء جمعِ شهید است، شهید چیست؟ «وهو من قتله الکفار فی الحرب» شهید کسی است که کفّار او را در معرکهی جنگ کشته باشند، «فعیل بمعنى مفعول» گاهی اوقات فعیل به معنای مفعول میآید، مثلِ قتیل که به معنای مقتول میآید، «لأن الله تعالى شهد له بالجنه» چرا شهید را مشهود بگیریم؟ پس یا فعیل به معنای مفعول است که میشود شهید به معنای مشهود، یا فعیل به معنای فاعل است مانندِ شاهد، اگر شهید را به معنای مشهود بگیریم چه معنایی دارد و اگر به معنای شاهد بگیریم چه معنایی دارد؟
چرا مفعول میگیریم؟ «لأن الله تعالى شهد له بالجنه» چون خدای متعال به او شهادتِ بهشت را داده است، «أو شهدت الملائکه نقل روحه إلى الجنه» یا ملائکه شاهدِ این شدهاند که روحِ او به بهشت نقل میشود. پس اگر به معنای مشهود بگیریم اینطور میشود که یا خدای متعال به او شهادتِ جنّت داده است و یا ملائکه شاهد شدهاند که او به بهشت رفته است.
«أو بمعنى فاعل» یا اینکه فاعل بگیریم، یعنی شهید را به معنای شاهد بگیریم، «لأنه یشهد ملکوت الله وملکه» چون او ملکوت و ملکِ خدای متعال را میبیند و شاهد است، «أو لأنه ممن یشهد یوم القیامه على الأمم الخالیه» یا او روزِ قیامت هست که بر اممِ گذشته شهادت میدهد «وقیل: غیر ذلک.» و چیزِ دیگر هم گفته شده است.
اینجا فرمود که عدّهای در محشر هستند که لطفاً آبروی من را نزدِ آنها مبر، آنها چه کسانی هستند؟ ملائکه مقرّبین، رسل مکرّمین، شهدا، صالحین، همسایههای من که عیبهایم را نزدِ او میپوشاندم، ذیرَحمی که از او خجالت میکشیدم.
پس ملائکه و شهدا را گفتیم؛ حال بگوییم «صالحین» چه کسانی هستند؟
«قال الزجاج» زجاج یک شخصِ نحوی بوده است که برای قرآن هم تفسیر دارد، او برای قرن ۳ است، او شاگردانی داشته است، از جمله ۸۰ قاضی در تفسیرِ او مینشستند، یعنی مردِ محترمی بوده است.
«قال الزجاج فی قوله تعالى فی صفه یحیى علیه السلام» وقتی خدای متعال حضرت یحیی علیه السلام را ذکر میکند میفرماید: «وَنَبِیًّا مِّنَ الصَّالِحِینَ»[۴]، پس صالح مهم است که یک بزرگواری مانندِ حضرت یحیی علیه السلام با آن وصف میشود، پس باید ببینیم «صالح» یعنی چه.
زجاج در تفسیرِ این آیه گفته است که «الصالح: هو الذی یؤدی إلى الله ما افترض علیه، ویؤدی إلى الناس حقوقهم» یکی از معانیِ صالح این است، کسی است که تمامِ آن چیزهایی را که خدای متعال بر او واجب کرده و همچنین حقوقِ مردم را اداء میکند، اگر بدهکار است پس میدهد، اگر امانت دارد پس میدهد، این شخص صالح است.
«وقال صاحب مطالع الأنوار» او هم یکی از علماء است، او هم گفته است: «الرجل الصالح هو المقیم بما یلزمه من حقوق الله سبحانه وحقوق الناس» این هم همین حرف است.
پس بنابراین به اصلِ دعا برگشتیم؛ حال از خدای متعال چه میخواهد؟ از خدای متعال میخواهد که آبروی او را نبرد، قیامت هم مانندِ همینجاست، همینطور که اینجا اشخاصی را میشناسی آنجا هم همینطور است.
شما سورهی صافات را خواندهاید، میفرماید: «وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ»[۵]، اصلاً با یکدیگر روبرو میشوند، مثلِ یک جای شلوغ است، رفت و آمد میکند، از یکدیگر سوال میکنند.
بعضی از اینها میآیند و میگویند: ای مردم! من داستانی دارم، «قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کَانَ لِی قَرِینٌ»[۶]، من یک دوستی داشتم، «یَقُولُ أَإِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِینَ»[۷] میگفت: آیا تو این حرفها را باور میکنی؟ (یعنی در دنیا این را به من میگفت)، بعضیها هستند که میگویند، مثلاً میگویند آیا تو فلان چیز را قبول داری؟! «أَإِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَدِینُونَ»[۸] آیا وقتی که مُردیم و خاک شدیم باز هم به ما جزاء و کیفر میدهند؟ «قَالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ»[۹]…
اگر حضور قلب داشتید جمعهها سوره مبارکه صافات را بخوانید، پدرم بر من واجب کرده بود، یعنی ایشان مردِ بزرگی بود و هیچ زمانی هیچ چیزی را بر من واجب نکرد، فقط گفت این یک مورد را بر تو واجب میکنم؛ خیلی سورهی عجیبی است…
میگوید: من یک دوستی داشتم که میگفت: آیا تو باور میکنی که ما زنده میشویم؟ «قَالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ» آیا دوست داری آن را ببینی؟… آیا دوست داری نقداً همین دوستِ خودت را ببینی؟ بله! دوست دارم! «فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَوَاءِ الْجَحِیمِ»[۱۰] دید این بندهی خدا وسطِ جهنّم است، یک نگاهی کرد و گفت: ای بیانصاف! چه چیزی بود که به من میگفتی؟ میگفت: اگر خدای متعال دستِ مرا نمیگرفت: «قَالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدِینِ»[۱۱] تالله مرا هلاک میکردی، اما الحمدلله که خدای متعال دستِ مرا گرفت و من به دنبالِ حرفهای تو نیامدم…
جوانانِ عزیز! شما را به خدای متعال قسم میدهم که خیلی مواظب باشید، یک وقت یک جوان با یک نفر همراه میشود و دینِ خود را از دست میدهد، من یک جوان میشناختم که پدر و مادرِ او انسانها صالحی بودند و خودِ او هم انسانِ نازنینی بود، من او را از زمانِ کودکیاش میشناختم، ناگهان به من گفتند که ایشان دیگر همه چیزِ خود را از دست داده است، چه شده بود؟ گفتتند: دوستی داشته است که با یکدیگر کار میکردند و او این شخص را فریب داده است؛ البته من میگویم مراقب باشید اما وجان هم نباید این اندازه شُل باشد که همهی داشتههای خود را با یک صحبتِ درِگوشی از دست بدهد، این هم خیلی ضعف است.
باز هم جوانِ دیگری را در جایی دیده بودم که برای خیلی وقتِ پیش است، حدس زدم که این شخص دینِ خود را از دست داده است، خواستم از او بپرسم که آیا تو بیدین شدهای؟ دیدم خیلی بد است که ابتدا به ساکن از او همچنین سوالی کنم، از او پرسیدم تو از چه کسی تقلید میکنی؟ خندید و گفت: من اصلاً تقلید نمیکنم! گفتم: چرا؟ آیا تو مجتهد هستی؟ گفت: نه! من اصلاً دین ندارم!
«قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ إِنِّی کَانَ لِی قَرِینٌ * یَقُولُ أَئِنَّکَ لَمِنْ الْمُصَدِّقِینَ» آیا تو باور میکنی؟ «أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَدِینُونَ» ما میمیریم و خاک میشویم، آیا دوباره به ما کیفر میدهند؟! «قَالَ هَلْ أَنتُم مُّطَّلِعُونَ» آیا دوست داری آن را ببینی؟ «فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَوَاء الْجَحِیمِ * قَالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدتَّ لَتُرْدِینِ» بخدا در حالِ هلاک کردنِ من بودی، این خدای متعال بود که دستِ مرا گرفت، آیا میدانی من در اینجا چه چیزهایی دارم؟ از من پذیرایی میکنند و تو هم در آنجا بسوز.
همه چیز بالعیان دیده میشود، اصلاً آنجا تمامِ چیزها روشن میشود، ما اینجا چقدر زحمت میکشیم، یک مرتبه کتاب «أسفار اربعه» ملاصدرا را بخوان تا ببینی که معاد چگونه است، ببین شیخ ابوعلیسینا دربارهی معاد چه فرموده است، ببین علامهی حلّی چه فرموده است، خواجه نصیر چه فرموده است؛ یک دوره «شرحِ تجرید» خواجه نصیر را بخوانید که متنِ آن برای خواجه است و یک شرحِ آن برای علامه حلی بوده است که شیعه بودند و یک شرحِ آن هم برای قوشچی است که سنّی بوده است، برای قوشچی خیلی مفصّل است، و اینکه علامهی حلّی شاگردِ بلافصلِ خواجه بوده است.
بهرحال اینکه راجع به معاد اینجا شرحِ تجرید بخوان و چکار کن و… پدرِ من میگفت: وقتی به آنجا برویم همهی اینها حل شده است، یک دوره اصول و عقایدِ ناب در کنارِ جهنّم به انسان تدریس میکنند…
در آن دعا از خدای متعال میخواهد که خدای متعال آبروی او را نبرد؛ بعضی از علماء گفتهاند که روایت داریم فضیحتِ روز قیامت آنقدر بد است… آن را دستِ کم نگیرید، حتّی بعضیها میگویند: خدایا! آبروی ما را نبر و ما را به جهنّم ببر… من خیلی از این جمله میترسم «ربّنا حاسِبنَا وَلو إلَى النّار» حسابِ ما را تمام کن حتّی اگر میخواهی ما را به جهنّم ببری… آبرویمان رفت… آبروریزی خیلی بد است…
اما دعا اینطور میگوید: «وَ مِنْ ذِی رَحِمٍ کُنْتُ أَحْتَشِمُ مِنْهُ فِی سَرِیرَاتِی» ارحام و قوم و خویشی که با آنها بودم و از آنها خجالت میکشیدم و حرفهای خود را نهان میکردم، «لَمْ أَثِقْ بِهِمْ رَبِّ فِی السِّتْرِ عَلَیَّ» من به آنها اعتماد نکردم که عیبِ مرا بپوشانند، «لَمْ أَثِقْ بِهِمْ رَبِّ فِی السِّتْرِ عَلَیَّ» من به آنها اعتماد نکردم، اما «وَ وَثِقْتُ بِکَ رَبِّ فِی الْمَغْفِرَهِ لِی» خدایا! به تو اعتماد کردم که عیبِ مرا بپوشانی و مرا ببخشی، «وَ أَنْتَ أَوْلَى مَنْ وُثِقَ بِهِ» تو سزاوارترین کسی هستی که به تو اعتماد بشود، «وَ أَعْطَى مَنْ رُغِبَ إِلَیْهِ» تو سزاوارترین کسی هستی که به تو رغبت بشود، یعنی بیشتر از همه نعمتِ خود را به انسان میدهی، «وَ أَرْأَفُ مَنِ اسْتُرْحِمَ» مهربانترین کسی هستی که از تو رحمت خواسته شده است…
این را در یاد داشته باشید که خیلی مهم است، اگر زمانی هم خواستیم بگوییم «یا أَرْأَفُ مَنِ اسْتُرْحِمَ» ای مهربانترین کسی که از او رحمت خواسته میشود.
«وَ أَرْأَفُ مَنِ اسْتُرْحِمَ» مهربانترین کسی هستی که از تو رحمت خواسته شده است، «فَارْحَمْنِی» پس ای خدا! به من رحم کن.
عزیزان توجّه بفرمایید که درس تمام شد، درسِ ما تا زمانی که اعلام بشود فعلاً تعطیل میشود، ان شاء الله مطّلع خواهید شد.
نقد به صدا و سیما
الآن ایّام الغدیر است، از زمانی که غدیر در ماهِ ذیالحجّه بیاید تا زمانی که هلالِ محرّم دیده نشده است «ایّام الغدیر» است، هنوز ایّامِ غدیر است، هنوز ایّامِ شادیِ شیعیان است؛ زمانی که هلالِ محرّم دیده شد این «ایّام الغدیر» هم تمام میشود و دیگر روضهها و مجالسِ امام حسین علیه السلام شروع میشود، خدا کند که با عافیت عزاداری کنیم.
جوانان، برادران، خواهران، به جاهایی بروید که چیزی بدست بیاورید، دلِ من خون است، خدا شاهد است، به امام سجّاد علیه السلام قسم میخورم، همه را نمیگویم، اما بعضی از کسانی را که به صدا و سیما میآورند نه تنها هدایت نمیکنند بلکه بعضی از این اصلاً منابر مردم را عقب میزنند، اصلاً بعضی از آنها عقل را از دستِ مردم میگیرند، اینها دزدِ فضائل هستند، بعضی اوقات حرفهایی میزنند که هیچ دلیلی ندارد و بلکه بر ضدِّ آن دلیل هست!
نعوذبالله حضرت زهرا سلام الله علیها را تبدیل به پول میکنند! مگر نگفتهاند ایشان ام الأئمّه هستند؟ مگر نگفتهاند ایشان معصوم است؟ مگر نگفتهاند ایشان مطهّره است؟ مگر نگفتهاند ایشان علمِ لَدُنّی دارند؟…
کاری با حضرت معصومه سلام الله علیها کردهاند که انسان تصوّر میکند ایشان از زنانِ معمولی هم پایینتر هستند… اینها از صدا و سیما پخش میشود! آیا یک عالم در این صدا و سیما نیست؟ آیا دو نفر متخصّص در این صدا و سیما نیست؟
علامه طباطبایی همسری داشتند که خدای متعال ایشان را رحمت کند، ایشان مرحوم شده بودند، لقمه میگرفتند و به دستِ علامه میدادند که ایشان به اندازهی یک لقمه گرفتن هم معطّل نشوند و «المیزان» را بنویسند.
خدای متعال آیت الله آقا شیخ ابراهیمِ امینی را حفظ کند، ایشان میگویند که علامه در ختمِ عیالِ خود خیلی گریه میکردند، پرسیدم چرا اینقدر گریه میکنید؟ مرگ حق است… علامه فرموده بودند که میدانم مرگ حق است اما به یادِ این مهربانیهای او میافتم… این زن اینقدر مهربان بوده است…
بعد شیخِ بزرگوار در منبر آورده است که حضرت زهرا سلام الله علیها به امیرالمؤمنین علیه السلام مفاخره کرد و گفت: تو امیرالمؤمنین هستی؟ من هم فاطمه زهرا هستم! تو پسرِ فاطمه بنت اسد هستی و من هم دخترِ خدیجه هستم، تو فلان هستی و من هم فلان هستم…. ناگهان پیامبر رسید و گفت: زهرا! بس کن!…
یعنی حضرت زهرا سلام الله علیها را اینطور معرّفی میکنند، بعد شما برای این زهرا فاطمیّه میگیرید؟ این چه تناقضی است؟ اگر این حضرت زهراست که نعوذبالله از عیالِ علامه طباطبایی هم کمتر بوده است! پس چطور جبرئیل بر او نازل شده است؟
بعد میگویم مستنداتِ تو چیست؟ چند کتابِ درجهی ۳ بود! یکی از انها کتابِ «القطره» بود؛ نویسندهی «قطره» عالِم بوده، مجتهد بوده، اما اهلِ این حرفها نبوده است، چون محدّث شدن یک رشتهی جداست؛ مجتهد بوده است اما محدّث نبوده است، کتاب «قطره» کتابِ درجهی ۳ است؛ یک مدرکِ دیگرِ ایشان هم «فضائل ابن شاذان» است، این کتاب اصلاً معتبر نیست، چون با یک کتابِ فصائلِ دیگر قاطی شده است! علامهی مجلسی هم در ابتدای «بحارالانوار» مینویسند که اینها در نزدِ ما معتبر نیست؛ این دو مدرک. مدرکِ سوم هم «مناقب ابن شهرآشوب» است، «ابن شهر آشوب» مردِ بزرگی است اما «مناقب» کتابِ مضطربی است، شیخ آقا بزرگ تهرانی میفرمایند که «مناقب» که میگویند بارِ شتر بوده است (به تعبیرِ من)، یک نفر نمیتوانسته است آن را بلند کند، این مطلب را در «الذریعه» آورده است، میفرمایند که یا با خطِّ درشت روی ورقهای زخیم نوشته شده بود و یا اینکه قضیّه چه بوده است (شوخی میکند)، بالاخره آن نیست، الآن «مناقب ابن شهرآشوب» که دستِ ماست یک خلاصهای است، این کتاب متزلزل است، چاپ که نبوده است، «ابن شهر آشوب» مردِ بزرگی بوده است اما شیخ آقا بزرگ تهرانی میفرمایند که این کتابِ ایشان قطعاً ناقص است.
وانگهی اصلاً کتابِ درجهی یک بیاید این داستان را تعریف کند، آیا شما باور میکنید؟ ما یک اصولی داریم، اصل این است که حضرت زهرا سلام الله علیها معصوم بودهاند، اگر چیزی پیدا کردیم که با این اصل منافات داشت آن را دور بریز.
آیا حضرت زهرا سلام الله علیها که مادرِ امام حسن و امام حسین علیهما السلام است، مادرِ امام زمان ارواحنا فداه است میآید و به امیرالمؤمنین علیه السلام مفاخره کند؟ (زبانم لال که این حرفها را میزنم).
حضرت زهرا علیه السلام معصومه هستند، مطهّره هستند، ملائکه بر ایشان نازل میشدند…
این منابرِ ما شده است، این شبکههای تلویزیونیِ ما شده است.
البته همهی آنها را نمیگویم، در بینِ اینها کسانی هستند که مردم را هدایت میکنند، در بینِ اینها کسانی هستند که نورِ کلماتشان زیباست، اما بعضی از آنها دزدِ عقیده و ایمان و عقل هستند؛ باور کنید نمیدانیم چه خاکی بر سرِ خودمان بریزیم! این صدا و سیما از روی خونِ شهید رد شده است، سابق بر این در این صدا و سیما خانمی با آستین حلقهای میآمد و برای مردم آواز میخواند، از برکتِ خون شهید آن شخص رفته است و شخصِ دیگری آمده است، این شخصِ دیگر هم در حالِ گرفتنِ عقلِ مردم است! این هم ایمانِ مردم را میدزدد! البته به غیر از بعضی از آنها.
من به مردم توصیه میکنم که به برخی از اینها گوش بدهید، اما تا بعضیهای دیگر را نشان دادند خاموش کنید!
اولاً به روضههای خوب بروید، به کثرت نگاه نکنید، کثرت مهم نیست، خدای متعال روحِ مرحوم مطهری را شاد کند، در جلسههای ایشان صد نفر حضور نداشتند، اگر نوارِ جلسه را گوش دهید از روی همهمهی جمعیّت متوجّه خواهید شد، زمانی که ایشان شهید شدند قدرشان مشخّص شد، خدا شاهد است که ما عالِمی مانندِ شهید مطهری نداشتیم، مرحوم امام فرمودند که من نمیتوانم در موردِ هیچ کسی بگویم که همهی کتبِ او قابلِ استفاده است، اما در موردِ مطهری میگویم که همهی کتبِ او قابل استفاده است، بیش ده پانزده نفر پای صحبت همین شهید مطهری نبودند، کثرت ملاک نیست، با اخلاص به روضههای اباعبدالله الحسین علیه السلام بروید.
همین که میخواهید به روضه بروید بگویید: پروردگارا! اگر در مانعی هست که فیضِ امام حسین علیه السلام به من نرسد، آن مانع را از من برطرف کن، با معرفت به روضه بروید، زیارت هم همینطور است، در زیارتها که اینقدر ثواب دارد چه میگوید؟ میگوید: «مَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ»! اگر الآن شما بروید و حضرت زهرا سلام الله علیها را زیارت کنید همه چیز به شما میدهند اما باید عارف به حقِّ ایشان باشید، اگر حضرت زهرای معصومهی مطهّرهی وصلِ به غیب را زیارت کنید همه چیز به شما میدهند اما اگر حضرت زهرایی را زیارت کنید که با امیرالمؤمنین علیه السلام مشاجره میکرده است و وجود ندارد… اصلاً خدای متعال همچنین شخصی را نیافریده است، این شیوخ جواب خدای متعال را چه خواهند داد؟
این کتابها را که گفتم که اصلاً معتبر نیستند، وانگهی حتّی اگر کتابِ خیلی معتبری هم باشد؛ ما اصولی داریم، گاهی اوقات در کتابهای خودِ شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه و یا اصلاً کتابِ بزرگان مطالبی پیدا میشود، بالاخره علما در آن تأمّل میکنند و میگویند شاید کسی بعداً این را اضافه کرده است، شاید ناسخ خیانت کرده است، اینطور نیست که فلان کتاب وحیِ منزل باشد، کتابشناسی یک علم است، چطور پزشکی یک علم است؟ کتابشناسی هم یک علم است، کتابشناسی زمان میبرد، ممکن است یک کتابفروش دویست یا سیصد عنوان کتاب در ذهنِ خود داشته باشد اما موضوعشناس نیست، موضوعشناسی زمان میبرد، منِ روسیاه که الآن در خدمتِ شما نشستهام به حضرت سجّاد علیه السلام قسم خوردهام که «أنا رَجُل» نمیکنم اما شصت سال موضوعشناسی کردهام.
یکی هم اینکه اگر کسی علمِ «علل الحدیث» را نداند حق ندارد نامِ امام صادق علیه السلام را بیاورد، این هم یک علم است، طرف میپرسد که یعنی شما میگویید که ما کتابهای معتبر را هم نخوانیم؟ پاسخ این است که ممکن است در کتابِ معتبر یک مطلبی غلط باشد، معتبر است اما غلط چاپ شده است، اگر علم الحدیث نداشته باشید همانجا هم اشتباه میکنید، آنجا با علم الحدیث درست میشود.
حضرت زهرا سلام الله علیها را بشناسید، امام رضوان الله تعالی علیه فرمودند که بعد از انبیاء علیهم السلام جبرئیل بر کسی نازل نشد جز بر حضرت زهرا سلام الله علیها، همچنین خانمی صحیفهی فاطمه دارد، بعد تو میگویی به امیرالمؤمنین علیه السلام مفاخره میکرده است؟ ای صدا و سیما! تو ها باید این مطلب را پخش کنی؟!
توصیههایی برای ماه محرّم الحرام
ان شاء الله به مجالس امام حسین علیه السلام که میروید، این مجالس فیض است، من در مجالسِ گذشته گفتهام که شاید بزرگانی بودهاند که چشم به این دههی عاشورا بسته بودند که همه چیز به انسان میدهند، اگر میخواهید توبه کنید این دههی حُرّ است، اگر میخواهید متحوّل شوید دههی تحوّل است.
آیا نامِ «طیّب» را شنیدهاید؟ او شراب میخورد، طیّب را چه کسی نجات داد؟ فقط به آن لاتهای اطرافِ خود گفته بود که دههی عاشورا شراب نخورید، آنها هم نخوردند، طیّب توبه کرد، دانه دانهی ناخنهای او را میکشیدند و میگفتند بگو که از سیّد پول گرفتهای، (یعنی از امام)، یک نفر میگفت: به عیادتِ او رفته بودم و دیدیم که دستهایخود را پنهان کرده است، گفت: تمامِ ناخنهای مرا کشیدهاند و گفتهاند که بگو از فلان آقا پول گرفتهام، گفته بود: پاسخِ حضرت زهرا سلام الله علیها را چه بدهم؟!
معرفتِ این لات از اینها که میگویند حضرت زهرا سلام الله علیها مفاخره میکردند بیشتر بود، گفته بود: پاسخِ حضرت زهرا سلام الله علیها را چه بدهم؟! من که پول نگرفتهام!
اینطور مقاومت کرد و او را شهید کردند، دههی عاشورا او را متحوّل کرد، گفته بود که یک دهه این زهرمار را نخوریم، همین ادب او را نجات داده بود.
آیا رسول تُرک را شنیدهاید؟ یک ادب او را نجات داد و «رسول ترک» شد و به آنجاها رسید، او اهلِ شراب بود، وقتی به هیئت میرفت مردم میگفتند که ای وای باز هم این رسول آمد، انسان با هیکل و قویای هم بود، صاحبِ هیئت سپرده بود که به او بگویند تو از این هیئت برو، بلند شد و در صورتی که میتوانست تمامِ اینها را بزند ولی خویشتنداری کرد و گفت: مجلسِ امام حسین علیه السلام است و نمیتوانم این مجلس را بهم بریزم، هیچ کسی را نزد، بیرون رفت و صبح دید در میزدند، دید صاحبِ هیئتی است که رسول را از آنجا بیرون کردهاند، به او گفت: تو را به خدا بیا به هیئتِ ما برویم، ما غلط کردیم، پرسید: چه شده است؟ گفت: خواب دیدهایم که تو به صورتِ یک حیوانی نزدیکِ خیمهی امام حسین علیه السلام هستی و وقتی که دشمن میآید از آن خیمه دفاع میکنی؛ رسول گریه کرد و گفت یعنی من سگِ حسین هستم؟
بیرون آمد و از شراب خوردن توبه کرد و دهان را آب کشید و به جایی رسید که وقتی به مجلسی وارد میشد علما منبر را قطع میکردند و میگفتند: تو بیا و ادامهی منبر را بگو.
میگفتند آدرسِ هیئتها هفته به هفته چاپ میشد و یک روز این برگه به رسول نرسید، در تهران که نمیشود بدونِ آدرس به جایی رفت، دیدند رسول آمد، از او پرسیدند تو که آدرس نداشتی، چطور اینجا را پیدا کردی و آمدی؟ گفت: حضرت زهرا سلام الله علیها به خوابِ من آمدند و آدرس را دادند.
قبرِ ایشان هم در قبرستانِ نو شهر قم است و حتماً به زیارتِ ایشان بروید.
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱] سوره مبارکه الرحمن، آیه ۲۶
[۲] ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، جلد ۵، صفحه ۸۱ (والمقربون: إما صفه لمجرد المدح، على أن المراد بالملائکه مطلقهم، لأنهم جمیعهم مقربون، إذ کانوا أسبق السابقین فی کل العبادات والسابقون السابقون. أولئک المقربون ، ولأنهم أعلم خلق الله تعالى به، وأکثرهم طاعه له، وخوفا منه، وخشیه له، ومن کان بهذه الصفات کان مقربا عند الله. وإما للتوضیح على أن المراد بالملائکه نوع خاص. قال بعض العلماء: الملائکه على أنواع کثیره، ومراتب متفاوته، أولاها الملائکه المقربون، کما قال تعالى: لن یستنکف المسیح أن یکون عبدا لله ولا الملائکه المقربون ، وهم الذوات المقدسه عن الجسمیه والجهه، وعن حاجتها إلى القیام بها وعن تدبیرها. والله أعلم. وکرمه تکریما، وأکرمه إکراما: عظمه، وخصه بفضیله دون غیره. وکرمه تکریما، وأکرمه إکراما: عظمه، وخصه بفضیله دون غیره. والشهداء: جمع شهید، وهو من قتله الکفار فی الحرب، فعیل بمعنى مفعول، لأن الله تعالى شهد له بالجنه، أو شهدت الملائکه نقل روحه إلى الجنه، أو بمعنى فاعل، لأنه یشهد ملکوت الله وملکه، أو لأنه ممن یشهد یوم القیامه على الأمم الخالیه، وقیل: غیر ذلک. وقد تقدم. والصالحین: جمع صالح. قال الزجاج فی قوله تعالى فی صفه یحیى علیه السلام «ونبیا من الصالحین،» الصالح: هو الذی یؤدی إلى الله ما افترض علیه، ویؤدی إلى الناس حقوقهم)
[۳] سوره مبارکه واقعه، آیات ۱۰ و ۱۱
[۴] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۳۹ (فَنَادَتْهُ الْمَلَائِکَهُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَىٰ مُصَدِّقًا بِکَلِمَهٍ مِّنَ اللَّهِ وَسَیِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِیًّا مِّنَ الصَّالِحِینَ)
[۵] سوره مبارکه صافات، آیه ۲۷
[۶] سوره مبارکه صافات، آیه ۵۱
[۷] سوره مبارکه صافات، آیه ۵۲
[۸] سوره مبارکه صافات، آیه ۵۳
[۹] سوره مبارکه صافات، آیه ۵۴
[۱۰] سوره مبارکه صافات، آیه ۵۵
[۱۱] سوره مبارکه صافات، آیه ۵۶
پاسخ دهید