- درخواست امام سجّاد دربارهی معیشت
- دعاهای عام و خاص
- پناه بردن به خدا از مرگ بدون توشه
- حسرت در قیامت
- نقلی از کتاب خصال شیخ صدوق
- سه عملی بعد از مرگ برای انسان میماند
- صدقهی جاریه
- صدقهی موقوفه
- فرزند صالحی ذخیرهای برای قیامت
- تخصیص به ذکر
- حکایت نقل شده از آیت الله بهجت
- مراحل خواب دیدن
- واقعی نبودن و نقلی بودن کتابهای تعبیر خواب امروزی
- محاسبهی اعمال حتّی به اندازهی سنگینی ذرّه!
- بزرگترین حسرت روز قیامت
- سختترین بدبختی رفتن به جهنّم است.
- برگشت بد و خوب به سوی خدا
- داستان مرد عرب و گربه
- حفظ آثار اعمال خیر
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِ الأَنْبِیَاءِ وَ اَکرَمِ الشُّفَعاء سَیِّدَنا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمیعِ أَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
در این دعای هشتم امام سجّاد (علیه الصّلاه و السّلام) تمام دردهای ما را جمع کرده است که البتّه إنشاءالله دعا که تمام شد، در آخر اینها را دوباره یعنی در عرض نیم دقیقه همینطور میخوانم که چه چیزهایی را تا به حال خواندیم.
درخواست امام سجّاد دربارهی معیشت
یاد میدهد که ما از چه چیزهایی به خدا پناه ببریم. اینجا به این رسیدیم که خدایا به تو پناه میبریم از «وَ مِنْ مَعِیشَهٍ فِی شِدَّه»[۱] یعنی از معیشت در سختی، که بالاخره معاش آدم سخت شود، خیلی اوقات پیش میآید. بالاخره از آنجایی که تمام حاجات و تمام امور دست پروردگار است، آدم از خدا میخواهد.
دعاهای عام و خاص
گاهی اوقات دوستان میآیند میگویند: مثلاً من برای قوّت اراده چه کار کنم؟ آن دیگری میگوید: دختر من ناراحت است، پسر من ناراحت است. میگویم: هر کدام اینها دعای خاصّی ندارد، همهی آن را از پروردگار بخواهید.
در گذشته خدمت شما گفتم ما یک چیزهایی داریم که دعاهای خاصّی دارد، مثلاً میگوید برای مریض این دعا را بخوانید یا مثلاً برای فلان امر، امّا دیگر بقیّهی امور اینطور نیست که دعای خاصّی داشته باشد. مخصوصاً بعضی وقتها ما مراجعات خیلی عجیبی داریم، مثلاً میگوید: شوهر من بد اخلاق است چه دعایی بخوانم؟ میگویم: هیچ دعایی در آن اثر نمیکند، مگر اینکه خدا بخواهد. زن من بد اخلاق است؟ میگویم: خوب این نشدنی را برای چه میخواهید. چون عید است شوخی میکنیم. امروز تولّد مولای عالم حضرت امام حسن عسگری (علیه السّلام) پدر بزرگوار مولای ما، امام زمان (ارواحنا له الفداه) بود که إنشاءالله برکات آن بر همهی ما نازل شود.
بله، آنها دعاهای عام دارد. خدایا این آدم را اصلاح کنید. این خانم را اصلاح کنید. این آقا را اصلاح کنید، او را کمک کنید. دعاهای عام! امّا وقتی میگویید: دعایی پیدا کنید مخصوص بد اخلاقی زن! ما چنین دعایی نداریم. دعای بد اخلاقی مرد! نه آقا جان من بعد از ۶۰ سال مطالعه از این چیزها ندیدم.
پناه بردن به خدا از مرگ بدون توشه
بعضی چیزها را امام اینجا زبانزد میکند که ما از خدا بخواهیم، نه اینکه دعای خاصّی. «وَ مِنْ مَعِیشَهٍ فِی شِدَّه» خدایا به پناه میبریم از اینکه معیشت ما در شدّت باشد. إنشاءالله تعالی خدا به همه وسعت دهد. حالا دنیا میگذرد. بعد مهمتر را یاد میدهد که به خدا پناه ببریم. «وَ مِیتَهٍ عَلَى غَیْرِ عُدَّه» ای داد بیداد! ببینید دنیا میگذرد. این چرخ بالاخره میچرخد، تمام میشود. امّا آن طرف قضیه خیلی عجیب است. «وَ مِیتَهٍ عَلَى غَیْرِ عُدَّه» قریب به این مضامین که به تو پناه میبریم از مرگی که بدون توشه باشد. توشه نداشته باشد، دست خالی باشیم. خیلی افراد میتوانند در این دنیا خیلی ذخیرهها داشته باشند. نمیخواهند! حالا آن کسی که نمیتواند به قول معروف «المُفلِسُ فِی أمَانِ اللهِ» آن را کار نداریم. امّا آن کسی که میتواند، خیلی تجمّلات و خیلی چیزها که من هم دوست ندارم وارد این بحثها شوم، خود شما از من بهتر میدانید. یک آشپزخانه میخواهیم بسازیم سنگ آن باید از فلان جا بیاید. معمار آن چطور باشد، از کدام کشور باید کاشی آن بیاید.
حسرت در قیامت
این که در قرآن میفرماید: «کَذلِکَ یُریهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِم»[۲] خدا بعضی از کارها را به صورت حسرت به یک عدّه نشان میدهد. این آشپزخانه که قرار بود سنگ آن از ایتالیا بیاید این را به دو جوان میدهد. بیکار هستند. دو مستحق که حدّاقل دست فروشی میکردند. یک مغازهی کوچک باز میکردند. چه میشد؟! دنیا تمام میشود، آن طرف مهم است.
یعنی این آیه همیشه من را تکان میدهد «کَذلِکَ یُریهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِم». ای خدا کاش عوض این تجمّل فلان کار را میکردم. فلان جوان را راه میانداختم، به فلان دختر جوان کمک میکردم. چرا نکردم؟ دیگر تمام شد، پرونده بسته شد، فقط حسرت است. بنابراین اینجا یاد میدهد که «وَ مِیتَهٍ عَلَى غَیْرِ عُدَّهٍ»[۳] پناه میبریم از مرگی که بدون توشه باشد.
نقلی از کتاب خصال شیخ صدوق
اینجا برای شما یک چیز بخوانم. اینجا مطلب خیلی مهم است، این کتاب «الخصال» رئیس المحدّثین، شیخ صدوق (رضوان الله علیه) توضیحاتی راجع به این توشه دارد. شما اهل فضل هستید، خدمت شما عرض کنم که «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السّلام)»، در گذشته خدمت شما گفتم: اگر ابی عبدالله در احادیث مطلق بیاید مقصود امام صادق (علیه السّلام) است، اگر حضرت سیّد الشّهداء (ارواحنا له الفداه) باشد، یک کلمهی سبط یا شهید یک چیزی اضافه میشود که بدانیم ایشان هستند. اگر بدون اینها بیاید مقصود امام صادق (علیه السّلام) است.
سه عملی بعد از مرگ برای انسان میماند
خیلی حدیث عجیبی است و توضیحاتی دارد. «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السّلام) قَالَ: لَیْسَ یَتْبَعُ الرَّجُلَ بَعْدَ مَوْتِهِ مِنَ الْأَجْرِ إِلَّا ثَلَاثُ خِصَال»[۴] عجب! میفرماید: برای یک نفر تبعیّت نمیکند، به دنبال آن نمیآید، یعنی هنوز به درد او نمیخورد. میفرماید: بعد از مرگ به درد کسی نمیخورد مگر سه چیز! یعنی غیر از این سه چیز چیزی به دنبال او نمیآید «لَیْسَ یَتْبَعُ الرَّجُلَ»، از او جدا میشود مگر سه چیز!
صدقهی جاریه
آن سه چیز چیست؟ «صَدَقَهٌ أَجْرَاهَا فِی حَیَاتِهِ فَهِیَ تَجْرِی بَعْدَ مَوْتِهِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَه» یکی صدقهای است که در زندگی خود جاری میکند. صدقه در اصطلاح ما آن وقتی که پول دو زاری یا پنج زاری بود، شما جوانان ندیدید. دو زاری و پنج زاری صدقه میگفتند. صدقه به این معنا نیست که یک پول کم به یک فقیر بدهید. پل هم که بسازید صدقه است. بیمارستان هم که بسازید صدقه است. صدقهای که آن را در حیات خود جاری کند «فَهِیَ تَجْرِی بَعْدَ مَوْتِهِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ» این به دنبال مرگ میآید. میگوید بعد از مرگ به دنبال او چیزی نمیآید مگر این سه چیز!
مثلاً عرض میکنم یک مسجدی ساخته است و سالها نماز میخوانند. مثلاً ما الآن مساجدی داریم هزار ساله است یا ۱۲۰۰ ساله. چشمهی آبی درآوردهاند که امکان دارد اگر الآن خشک نشده باشد؛ ما چشمههایی خیلی قدیمی در این مملکت داشتیم، هزار ساله، ۸۰۰ ساله. یک کارهایی میکردند که همیشه میماند. حالا به هر حال مصادیق دیگری هم میشود پیدا کرد. اجمالاً یک یا دو مثال کافی است. صدقهای که آن را در حیات خود اجرا کند و آن صدقه بعد از مرگ او تا قیامت جاری است، این یک مورد است.
صدقهی موقوفه
دوم «صَدَقَهٌ مَوْقُوفَهٌ لَا تُورَثُ» یک صدقهی موقوفه که وقف کند و به ارث برده نشود. چرا میفرمایید: «لَا تُورَثُ»؟ میگوید: معلوم است، وقف را کسی به ارث نمیبرد. این میخواهد یک تبصره باز کند. بعضی وقفها وقفهای مقیّدی هستند، موقّت هستند. مثلاً وقف ۱۱۰ ساله، میگوید: بعد از ۱۱۰ سال به اولاد من برسد. حتّی چنانچه الآن دوستانی هستند مراجعه میکنند، میگوید: ما یک فرزندانی هستیم، یک موقوفهای در شهر ری داریم، هشت سال مانده است که ۱۱۰ سال شود. یک کاری کنید، به کسی بگویید. به چه کسی بگوییم؟! وقف است دیگر. این هشت سال را هم صبر کنید. این بعید نیست که این «لَا تُورَثُ» می خواهد آن قید را اخراج کند. یعنی یک وقفی که در آن از این قیدها نباشد.
سنّت همیشه جاری
«أَوْ سُنَّهُ هُدًى» این را به دو شکل میشود خواند. هم میشود «هُدًى» خواند هم شاید بشود «هَدیٍ» هو خواند. چون «هَدیٍ» به معنای هدایت است. «سُنَّهُ هُدًى سَنَّهَا فَکَانَ یَعْمَلُ بِهَا» یک سنّت هدایتی که خود او آن را اظهار کرد و خود او هم عمل میکرد. «وَ عَمِلَ مِنْ بَعْدِهِ غَیْرُه»، چون «غَیْرُه» دارد باید «عَمِلَ» باشد. این سنّتی است که خود او این را اظهار کرده است، خود او هم عمل میکرد، بعد طوری شایع شد که بعد از او دیگران هم عمل میکنند. میگویند آن خدا بیامرز این کار را میکرد ما هم انجام میدهیم، این دو مورد بود.
فرزند صالحی ذخیرهای برای قیامت
امّا مورد سوم «أَوْ وَلَدٌ صَالِحٌ یَسْتَغْفِرُ لَه» یا فرزند صالحی که برای این والدین آمرزش میطلبد. میگوید: خدا پدر و مادر من را بیامرزد. این مهم است که امام سجّاد (علیه السّلام) در این صحیفه دارد به خدا عرض میکند، دارد این را به ما یاد میدهد که خدایا یاد پدر و مادر من را بعد از نمازها از خاطر من مبر. یعنی بعد از هر نماز پدر و مادر را یاد کنم.
تخصیص به ذکر
اینجا یک توضیحی داریم، توضیح این است که خواهید فرمود: آقا شما در قرآن میخوانید که «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ»[۵] پس بنابراین ما این همه کارها میکنیم، فقط همین صدقهی جاریّه و آن سنّت و آن موقوفه و ولد صالح میماند! پس بقیّه چه میشود؟ این با این آیه منافات ندارد. قبلاً عرض کردم دقّت بفرمایید. ببینید اینطور چیزها را تخصیص به ذکر میگویند. اینها چون مهم است تخصیص به ذکر شده است.
الآن شما میخواهید یک عدّه را دعوت کنید که مهمان هستند. یک پزشک در اینها است. میگویید: همهی این مهمانها را احترام کنید، این پزشک را هم احترام کنید. یک مجتهدی در بین اینها است، این مجتهد را هم احترام کنید. شما گفتید که همه را احترام کنید. چرا میگویید؟ میگوید: چون آن مهم است تخصیص به ذکر میشود. آن را یک بار دیگر میگویند که برای اهمّیّت آن تخصیص به ذکر شود. چون اینها مهم هستند اینها تخصیص به ذکر شدند! خواستند مهمها را بگویند، والّا اگر شما یک لیوان آب هم به کسی بدهید این برای شما ذخیره میشود.
حکایت نقل شده از آیت الله بهجت
یک حکایت از مرحوم آیت الله العظمی آقای بهجت برای شما بگویم. از ایشان نقل کردهاند که مرحوم آیت الله العظمی آقای بهجت در جوانی پیش استادی درس میخواندند. حالا اسم آن استاد را هم تردید دارم که نام او چه بوده است؟ از مجتهدین نجف بوده است. این استاد شاگردانی داشت، از جمله آیت الله العظمی آقای بهجت از شاگردان ایشان بود. این حکایت از آقای بهجت است. اینطور از ایشان نقل شده است که فرمودند: در بین این شاگردان یک طلبهی جوانی، حالا اسم ایشان را هم شاید نگفتند که چه بود. یک مریضی پیش آمد، یک علّتی پیش آمد این طلبه فوت شد و از دنیا رفت، یعنی هم شاگردی آقای بهجت از دنیا رفت. استاد خیلی ناراحت شد و خلاصه در نجف اشرف این رسمها بود که سقّاها آب شیرین میآوردند. چون میگویند که آب چاه نجف تلخ و شور بوده است. اینطور میگویند که آب شیرین از فرات، از دور میآوردند و میفروختند. بعضیها هم همین آب تلخ و شور را میخوردند. خلاصه یک سقّایی آمد، اینها میآمدند و میگفتند: آقا یک چیزی به ما بدهید، بانی شوید این آب تقسیم شود و خورده شود.
آقای بهجت فرموده بودند: این استاد که شاگرد او جوان مرگ شده بود، دل او سوخته بود، یک پولی به احسان این شاگرد تازه گذشتهی خود درآورد و گفت: آقا این پول را بگیرید و آب بدهید مردم بخورند. هوای گرم، آب شیرین! خلاصه مردم گرفتند و خوردند.
بعد از مدّتی این استاد شاگرد را درخواب دید؛ -البتّه اینها قطرهای از دریا است، اینها چیزی نیست، امّا چون منبع آن معتبر است، خواستم برای شما بگویم- این شاگرد را خواب دید. دید این شاگرد یک شهری دارد، قصرها سر به فلک کشیده است، در یکی از این قصرها هم خود او نشسته است. میرود سلام و علیک میکند، آقا جان احوال شما چطور است؟ این اوضاع چیست؟ تو طلبهی بیچیز! این قصرها چیست؟ میگوید: آقا این شهر است. میگوید: از کجا آوردید؟ گفت: شما برای من خریدید. چه زمانی؟ گفت: همان مشک آبی را که بانی شدید این شهر را به من دادند.
مراحل خواب دیدن
حالا البتّه آن شهر یک فیضهایی است به آن صورت تجلّی کرده است. به شما در گذشته گفتم، عزیزان، خواهران هیچ وقت اسیر خواب نشوید. -این پرانتز حاشیه است، بالاخره مانند حاشیهی چلبی بر مطوّل است، میدانید که صحبتهای ما بدون حاشیه نمیتواند باشد- در گذشته گفتم: این خواب اوّل در عالم مثال میآید. در عالم مثال شاید یک وقت رنگ خاصّی نباشد، هیولانی باشد. اوّل که به عالم مثال میآید؛ -اینهایی که خدمت شما میگوییم حرفهای علمی است، إنشاءالله و ماشاءالله ندارد، واقعاً همینطور است- بعد از عالم مثال در لوح نفس میآید. در لوح نفس که بیاید شکل پیدا میکند. میبینید یک نفر دارد شیر میخورد، آن دیگری میبینید که لباس نو پیدا کرده است، لباس نو پوشیده است. اینجا است که معبّر آنهایی را که از عالم مثال به لوح نفس آمده است تعبیر میکند و اینها خدادای است، خدا به هر کسی بدهد. اینطور نیست که آدم معبّر شود.
واقعی نبودن و نقلی بودن کتابهای تعبیر خواب امروزی
کتابهای تعبیر هم که می فروشند، چه فارسی و چه عربی هیچ کدام اعتبار ندارد. دارم به عنوان یک کتابشناس به شما عرض میکنم. من هیچ عددی نیستم ولی بالاخره عمر من در نسخهشناسی گذشته است. از ابن سیرین هیچ چیزی نمانده است. هر چه در کتابها است نقلیّات است، کتاب مستقل از او نمانده است. فقط آدم مالیخولیا میگیرد، کتاب تعبیر که میخرید یک گونی هم گل گاو زبان بخرید. مثلاً اگر روغن بنفشه دیدید خالهی شما اینطور میشود! روغن پسته آدم اینطور میشود. یک مزخرفاتی به هم بافتهاند که خدا میداند.
آقا تعبیر سخت است، خیلی سخت است. در گذشته یک نفر از علما در دمشق بوده است، چیزهایی نوشته است. بنده یک وقتی کتاب او را دیدم که یک نمکی در کاسهی او ریختهاند، ولی خیلی جاها به خاکی زده است، ولی بعضی جاها یک نمکی دارد، یک چیزهایی میگوید. به هر حال حالا آن شهرکی که در خواب به خاطر مشک آب دیده شده است، این یک چیز دیگری بوده است که به آن صورت تجلّی کرده است، دیگر حاشیه بسته شد. علی کلّ حال یک لیوان آب هم به کسی بدهید نوشته میشود.
محاسبهی اعمال حتّی به اندازهی سنگینی ذرّه!
«مِثْقالَ ذَرَّهٍ» یعنی چه؟ یعنی سنگینی ذرّه! به اندازهی سنگینی ذرّه هم خیر کنید این میماند. «وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ»[۶] هر خیری بفرستید نزد خدا پیدا میشود. آن را نزد خدا مییابید. این حدیثی که صدوق میگوید مهمها را میگوید. إنشاءالله تعالی خدا کند به فضل او بیعُدّه، بدون ذات و توشه از دنیا خارج نشویم. ایّها النّاس یکی از دعاهای شما بعد از نماز این باشد، بگویید: خدایا ما را «صفر الید»؛ ای خدا به خاطر مولود امروز آقای عالم حضرت عسگری (علیه الصّلاه و السّلام) خدا ما را مدیون و «صفر الیَد» از دنیا خارج نکنید.
بزرگترین حسرت روز قیامت
دنبالهی این دعا که امام یاد ما میدهد تقریباً حواشی همین خواسته است که ما بیتوشه از دنیا نرویم. «وَ نَعُوذُ بِکَ مِنَ الْحَسْرَهِ الْعُظْمَى»[۷] خدایا به تو پناه میبریم از حسرت عظمی، یعنی بزرگترین حسرت روز قیامت. میفرماید: «وَ الْمُرادُ بِالْحَسْرَهُ الْعُظمَى هُنَا التَّأَسُّفُ الَّذِی یَلْحَقُ الإنْسانَ فِی الدَّارِ الآخِرَهِ عَلَى التَّفریطِ فِی إکْتِسَابِ الأعْمَالِ الصَّالِحَه فِی دارِ الدُّنیُا عِنْدَ مُشَاهِدَتِهِ لِلثَّوابِ وَ الْعِقَابِ»[۸] میگوید: مقصود از حسرت عظمی همان حسرتی است که در قیامت به انسان میآید. وقتی میبیند کسانی چه کارهایی کردند، چه اجرهایی گرفنتند، این از این کارها نکرده است و میتوانست بکند، این حسرت عظمی است.
سختترین بدبختی رفتن به جهنّم است.
«وَ الْمُصِیبَهِ الْکُبْرَى»[۹] این هم که باز گرفتاری آخرت است، «وَ أَشْقَى الشَّقَاء» میفرماید: سختترین شقاوت، سختترین بدبختی کدام است؟ «وَ أَشْقَى الشَّقَاء»، «وَ المُرادُ بِهِ دُخُولُ النَّارِ أعَاذَنَا اللّهُ مِنهَا»
مقصود از آن رفتن به جهنّم است که خدا پناه بدهد.
برگشت بد و خوب به سوی خدا
«وَ سُوءِ الْمَآب» خدایا به تو پناه میبرم از بدی «مآب»، یعنی برگشت بد، برگشت خوب که همهی ما پیش خدا میرویم. برگشت بد همین است که دست خالی به سوی خدا برگردیم. یک «حُسْنُ مَآبٍ»[۱۰] داریم، در قرآن خواندیم. برگشت زیبا، آدم دست پر میرود، با رضاء و مغفرت خدا میرود. یک برگشت بد داریم. میرود میبیند که چیزی نیست. اصلاً یک فکرها و خیالهایی میکرده است.
داستان مرد عرب و گربه
در گذشته به شما گفتم که در امثال عرب، مثل است دیگر، مثل یعنی میخواهد یک چیزی را متوجّه شود. در مثل مناقشه نیست، در قرآن میگوید: «نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»[۱۱]، «یتذکَّرونَ» داریم، میگویند داستانی در عرب بود که علمای اخلاق هم از آن استفاده کردند. میگویند که یک عرب بیابانی به عمر خود گربه ندیده بود -این «وَ سُوءِ الْمَآب»[۱۲] را میخواهم بگویم- بالاخره بیابان بود و نبود. شنیده بود که یک حیوانی است که پوست او خیلی قیمت دارد. اگر آدم او را شکار کند از صحرانشینی خلاص میشود و در شهر میرود و قصر میخرد و نوکر و کلفت و آرزو و آمال تا آخر. یک گربهی بدبخت فلک زده از رو به روی خیمهی او داشت رد میشد. گفت: این حتماً همین است. به دنبال او دوید و بالاخره افتان و خیزان این را گرفت. به سینهی خود چسباند و گفت: حالا اسم او چیست؟ میخواهم بازار بروم حدّاقل آدم باید اسم کالا را بلد باشد. داشت میرفت، یک عرب شهری این را دید که گربه را سینهی خود چسبانده است! گربه که تحفه نیست، همه جا وجود دارد! این چیست؟ گفت: «ما هِذِه الحِرَّه؟» الحمدلله یاد گرفتیم که اسم آن حرّه است. یک کمی رفت و یک عرب شهری پیش آمد و گفت: «ما هَذِهِ الضیوون» آن هم به معنای گربه است. الحمدلله دو اسم داشت این را هم یاد گرفتیم. کمی جلوتر رفت یک نفر گفت: «ما هَذِهِ الخَیدَع» خیدع هم گربه است. گفت: عجب! پس این یک وجه بین المللی دارد. خلاصه قریب به این مضامین به بازار برد و دید که همهی اجناس فروخته شد. یک نفر میوه میخرد، یک نفر پارچه میخرد. بازارها اینطور بود دیگر. همه چیز خریدند ولی کسی به سراغ این نمیآید؟ آفتاب دارد زرد میشود، بازار دارد بسته میشود، شک کرد. گفت: نکند من دارم اشتباه میکنم، نکند اصلاً این آن نیست؟! آخر با ناامیده ایستاده بود. یک نفر آمد گفت: آقا این گربه چند است؟ حالا شاید آن فرد گربه باز بود یا مثلاً گربهی خوش آب و رنگی بوده است الله أعلم! یک قیمت خیلی زیادی گفت. مثلاً ۶۰۰ درهم گفت. گفت: آقا پس شما گربه ندیدید؟ این تحفه نیست؟ دید که نه، شک او اشتباه نبوده است. گفت: حالا شما بگویید که این چند است؟ «إنّها تُسَاویَ نِصفَ دِرهَم» نصف درهم بیشتر نمیارزد. گربه را زمین انداخت. گربه که داشت میرفت، با یک چشم نا امید داشت گربه را بدرقه میکرد گفت: «لَعنکَ الله» خدا تو را لعنت کند. چقدر اسم تو زیاد است ولی قیمت تو کم است.
حفظ آثار اعمال خیر
میفرمایند: یک عدّه روز قیامت اینطور میشوند. فکر میکند یک کارهایی کرده است، کارهایی هم که کرده است خراب کرده است. آقا عمده این است که کارها را خراب نکنیم. یخچال خریدید برای دختری که دارند جهاز میدهند، دست شما درد نکند. برای این پسری که میخواهد عروسی کند یک کمکی کردید، یک چکی نوشتید، امّا این را در خود دفن کن! اگر به این و آن بگویید این باطل میشود. یا منّت بگذارید، «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى»[۱۳] صدقات خود را با منّت و اذیّت باطل نکنید. مثلاً چه کسی بود آن روز تو را کمک کرد؟ به این زودی از یاد شما رفته است؟ عجب نمک ناشناسی هستید؟ به یاد ندارید که من آمدم و نوشتم! هیچ دیگر! تمام شد. هم او را اذیّت کردید و هم منّت گذاشتید. این قرآن است، «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ» چه چیزی را؟ «بِالْمَنِّ وَ الْأَذی» این کارها را خراب نکنید.
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ».
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– الصحیفه السجادیه، ص ۵۶٫
[۲]– سورهی بقره، آیه ۱۶۷٫
[۳]– الصحیفه السجادیه، ص ۵۶٫
[۴]– الخصال، ج ۱، ص ۱۵۱٫
[۵]– سورهی الزلزله، آیات ۷ و ۸٫
[۶]– سورهی بقره، آیه ۱۱۰٫
[۷]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۵۸٫
[۸]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۲، ص ۳۹۶٫
[۹]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۵۸٫
[۱۰]– سورهی رعد، آیه ۲۹؛ سورهی ص، آیه ۲۵٫
[۱۱]– سورهی حشر، آیه ۲۱٫
[۱۲]– الصحیفه السجادیه، ص ۵۸٫
[۱۳]– سورهی بقره، آیه ۲۶۴٫
پاسخ دهید