در این متن می خوانید:
      1. ذکر از روی محبّت و مستولی بر باطن مذکور
      2. رسیدن به وحدت وجود
      3. ظاهر بودن حضرت حق و غایب نبودن آن
      4. فانی فی الله بودن حق
      5. غایب بودن عالم از نظر فانی فی الله و ظاهر بودن حق از نظر فانی فی الله
      6. شکر شاکر و رسیدن به ظفر
      7. ناسپاسی و ناشکری از نعمت‌های خدا
      8. بی‌نهایت بودن و قابل شمارش نبودن نعمت‌های خدا
      9. به دست آوردن ظفر با شکر کردن
      10. طاعت خدا و نجات مطیعین
      11. سپر قرار دادن طاعت خدا برای روز قیامت
      12. درخواست‌های امام سجاد از خدا در صحیفه‌ی سجادیّه
      13. معنای فنای فی الله ذکر یادهای بیهوده در قلب
      14. معنای دیگر فنای فی الله جاری شدن نعمت از سوی پروردگار و شکرگزاری آن از طرف مخلوق
      15. مشغول شدن اعضا و جوارح به طاعت خدای متعال
      16. نقل داستانی از مرحوم نراقی (رضوان الله علیه)
      17. یک شب هزار شب نمی‌شود نقل قولی از طرف شیطان
      18. به اتمام رسیدن کارها با سلامتی و گرفتار نشدن در آن کار
      19. نسبی بودن فراغ و شغل
      20. عافیت داشتن هم در دنیا و آخرت
      21. سلامت قرار دادن فراغ هم در دنیا و آخرت
      22. تبعه‌ نداشتن در فراغ
      23. به همراه داشتن فراغ هم با سلامت دین و هم سلامت دنیا
      24. پیشرفت اطّلاعات با آمدن وسائل دیجیتالی
      25. اثر وضعی داشتن شادی ملائکه
      26. درخواست عافیت از خدای متعال در دعاها
      27. گریزی نداشتن از اجابت دعوت خدا
      28. به رخ نکشیدن عقل برای بیان استدلالات
      29. حکایتی از مرحوم آیت الله سیّد محمّد حجّت تبریزی
      30. توبه‌ی قبول درخواست بندگان از خداوند در لحظات آخر
      31. بهترین اعمال در نزدیکی اجل
      32. توبه‌ی مقبوله خواستن از خدا در پایان نامه‌ی اعمال

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنا سَیِّدِ الأنبِیاءِ وَ أکرَمِ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلى أهْلِ بَیتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاۀُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».

ذکر از روی محبّت و مستولی بر باطن مذکور

خاطر مبارک عزیزان مستحضر است که به دعای یازدهم حضرت سیّد الساجدین (علیه الصّلاه و السّلام) رسیدیم و این بحث «یَا مَنْ‏ ذِکْرُهُ‏ شَرَفٌ‏ لِلذَّاکِرِینَ»[۱] را تا یک حدی مشروح خدمت شما عرض کردیم که چطور ذکر باعث شرف ذاکر می‌شود و به جایی رسیدیم که بعضی از اهل معرفت گفتند ذکر از روی ‌محبّت باشد یعنی کاشفیّت از ‌محبّت داشته باشد، طوری می‌شود که آن انوار محبوب که حضرت حق (جلّت عظمته) باشد بر باطن مستولی می‌شود و آن ذاکر جز مذکور چیزی نمی‌بیند.

FatemiNia-13941128-Sahifeh38-ThaqalainSite (3)

رسیدن به وحدت وجود

در آخر هم آمده است «وَ هَذَا المَقامَ یُسَمَّى‏ مَقامَ‏ الفَناء»[۲] شاید بشود هر دو را گفت؛ چون مفعول اوّل را نایب فاعل می‌گیریم، دومی را حال ‏نصب می‌گیریم «یُسَمَّى‏ مَقامَ‏ الفَناء فی الله وَ الواصِلُ إِلى هَذَا المَقام لَا یَرى فِی الوُجودِ إِلاّ هُو» جز خدا نمی‌بیند یعنی همه چیز است، او جز خدا نمی‌بیند. می‌گوید «وَ هَذا مَعنى وَحدَهَ الوُجود» این معنای وحدت وجود است «لا بِمعنَى أَنَّهُ تَعالى مُتَّحِدٌ مَعَ الکُلّ» (نعوذ بالله) به این معنا نیست که خدا با همه متحّد است. «لِأَنَّهُ مُحالٌ وَ زَندَقَه» کسی چنین چیزی بگوید این حرف هم محال است که خدا با همه متحّد و یکی شود و هم زندق و کفر است، کسی چنین چیزی نگفته است. آن هفته هم گفتم نمی‌خواهیم در وحدت وجود صحبت کنیم این یکی از معانی است که یعنی وجود همه جا است و این وجودها مخلوق خدا هستند آن‌ها (العیاذ بالله) با خدا متحّد نیستند فقط آن ذاکر و آن حبیب جز آن محبوب نمی‌بیند نه این‌که چیز دیگری نیست.

FatemiNia-13941128-Sahifeh38-ThaqalainSite (1)

ظاهر بودن حضرت حق و غایب نبودن آن

این یک معنای خیلی لطیفی است که حتّی بعضی از اهل عرفان یک چیز تندی گفتند که الحمدلله شما چون اهل فضل هستید اوّلین بار است که در این ۴۰، ۵۰ سال است که صحبت کردم، هیچ وقت این را نگفتم و آن را در حاشیه یادداشت کردم چیز تندی است؛ ولی بالاخره شما اهل فضل هستید به شما می‌گویم. حتّی بعضی از اهل معرفت گفتند «إنَّ الْعالَمَ غَیْبٌ لَمْ یَظْهَرْ قَطُّ»[۳]عالم در خفا است و هیچ وقت هم ظاهر نشده است؛ از نظر آن‌ها این‌گونه است. از نظر آن‌ها که فانی در خدا هستند، از نظر آن‌ها مثل این‌که هیچ چیزی نیست، هیچ چیزی ظاهر نشده است. اوّل آن سنگین است دومی درست می‌کند. «وَ الْحَقُّ تَعالَی‌ هُوَ الظّاهِرُ ما غابَ قَطُ» حضرت حق هم ظاهر است و هیچ وقت غایب نشده است.

فانی فی الله بودن حق

«لِغَیْرِکَ مِنَ‏ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ‏ لَکَ» در آن‌جا می‌گوید آیا برای غیر تو ظهورهایی است که برای تو نیست؟ یعنی همه چیز غیر تو ظاهر باشد؟! نه می‌گوید عالم در خفا است هرگز ظاهر نشده است یعنی ما می‌بینیم نه به معنای من و امثال من، بلکه جز فانی فی الله هیچ چیز را نمی‌بیند. آن‌ها خواستند تقریب ذهن شود و الّا گاهی مواقع مبالغه می‌کنند. یکی می‌گوید:

«کُلَّمَا فِی الکُون وَهمٌ‏ أَو خیال‏

 

أَو عُکوسٌ فِی المَرایَا أَو ظِلالِ»‏[۴]

   

نه این‌ها مبالغه است، هر چه است وهم است، آدم باید عقلانی صحبت کند، هر چه هست وهمی است یعنی چه؟! کوه، دره، دشت، دریا یعنی چه؟ آن خواسته مورد توجّه قرار دهد که گفته است:

«کُلَّمَا فِی الکُون وَهمٌ‏ أَو خیال‏

 

أَو عُکوسٌ فِی المَرایَا أَو ظِلالِ»‏

همه عکس است. حالا بگوید پرتو محبوب است امّا دیگر وهم نگویید.

غایب بودن عالم از نظر فانی فی الله و ظاهر بودن حق از نظر فانی فی الله

به هر حال این‌جا می‌خواهند بگویند ذکر آن‌قدر غلبه می‌کند آن غیر از مذکور چیزی نمی‌بیند. «لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ»[۵] یعنی این. اسم اعظم یعنی همین، این منطقه‌ی اسم اعظم است. خواستم این قسمت را که نگفته بودم را برای شما بگویم. آن‌ها نمی‌خواهند بگویند که عالم نیست، می‌گویند عالم از نظر فانی فی الله غایب است، امّا حق از نظر فانی فی الله همیشه ظاهر است که جمع‌بندی کرده و این‌گونه گفته است: «إنَّ الْعالَمَ غَیْبٌ لَمْ یَظْهَرْ قَطُّ وَ الْحَقُّ تَعالَی‌ هُوَ الظّاهِرُ ما غابَ قَطُ».[۶]

شکر شاکر و رسیدن به ظفر

آن‌جا «یَا مَنْ‏ ذِکْرُهُ‏ شَرَفٌ‏ لِلذَّاکِرِینَ»[۷] خواندیم و توضیح دادیم و حالا به این‌جا می‌رسیم «وَ یَا مَنْ شُکْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاکِرِینَ» ای خدایی که شکر آن خدا فوز است یعنی ظفر است، دست یافتن برای شاکر است. یعنی شاکر با شکر خود به یک چیزهایی دست می‌یابد و ظفر پیدا می‌کند. «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ»[۸] یعنی اگر شاکر باشیم البتّه زیاد می‌کنم. البتّه دیدید که شیطان گفته است من سراغ آن‌ها می‌روم «وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ»[۹] بسیاری مردم را شاکر نمی‌یابی، شاکر خیلی کم است.

من بارها خدمت شما عرض کردم آدم یک موقع با کسی احوالپرسی می‌کند پشیمان می‌شود. می‌گوییم آقا حال شما چطور است؟ می‌گوید شکر زنده‌ هستیم. در صورتی که ای بنده خدا چرا به این نعمت‌ها متوجّه نیستی؟!

ناسپاسی و ناشکری از نعمت‌های خدا

یک نفر می‌نشیند غذا می‌خورد اصلاً نمی‌فهمد «بسم الله» را هم فراموش می‌کند، غذا که تمام می‌شود  «إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ‏»[۱۰] می‌نشینند قصّه را شروع می‌کنند. می‌گویند بلع حاجی فلان کس مشکل پیدا کرده است. این غذا را که بلع می‌کنید شکر ندارد؟ بلع او مشکل پیدا کرده است، او هم مثل ما یک آدمی بود و او را به بیمارستان بردند هزاران آزمایش انجام دادند که بلع آقا مشکل پیدا کرده است. راه می‌روید مشکل نیست، تعقّل دارید، می‌بینید آبرو دارید «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها»[۱۱] نعمت‌های خدا را بشمارید می‌فرماید: نمی‌توانید. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ» کفّار از کفر است، کفر یعنی پرده. یعنی انسان مرتبّ پرده‌کشی می‌کند، مرتّب نعمت‌ها را می‌پوشاند. آن‌قدر به او نعمت دادند امّا وقتی می‌گوید زنده هستیم خدا را شکر. بعضی از افراد بدتر از این می‌گویند که آقا دعا کنید تمام شود.

بی‌نهایت بودن و قابل شمارش نبودن نعمت‌های خدا

 در یک دعایی سیّد الساجدین (سلام الله علیه) جمله‌ی عجیبی دارد، این را دقّت کنید من استادی از بزرگان (رضوان الله علیه) داشتم. ایشان برای من تشریح می‌کرد، می‌گفت اگر ما یک مشت حبوبات به دست بگیریم، آن‌ها را دانه دانه رها کنیم، این‌ها قابل شمردن است. امّا یک وقت گونی حبوبات را سرازیر کنیم، هیچ کس دیگر نمی‌تواند بشمارد.

به دست آوردن ظفر با شکر کردن

 در آن دعا دارد «إِلَهِی أَذْهَلَنِی عَنْ‏ إِقَامَهِ شُکْرِکَ‏ تَتَابُعُ طَوْلِکَ»[۱۲] خدایا پشت سر هم بودن نعمت‌های تو، من را از شکر عاجز کرده است، برای کدام یک شکر کنم. این‌که «لَکَ الْحَمْدُ» می‌گوید خدا آن یک نعمت است. هر وقت «فَکُلَّمَا قُلْتُ لَکَ الْحَمْدُ» گفتم، «وَجَبَ عَلَیَّ لِذَلِکَ أَنْ أَقُولَ‏ لَکَ‏ الْحَمْدُ» یک «لَکَ الْحَمْدُ» هم برای این جمله بگویم، یکی هم برای آن بگویم، دیگر نهایت ندارد. خلاصه ما با شکر می‌توانیم خیلی چیزها را پیدا کنیم. «وَ یَا مَنْ شُکْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاکِرِینَ»[۱۳] ای خدایی که شکر آن خدا ظفر برای شاکر است. ظفر پیدا می‌کند، به یک چیزهایی دست پیدا می‌کند.

طاعت خدا و نجات مطیعین

«وَ یَا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاهٌ لِلْمُطِیعِینَ» اگر این‌جا چنانچه خدا را اطاعت می‌کنیم… در بعضی جاها حتّی ممکن است سخت هم باشد، حالا کسی به شما چیزی گفت، دوست دارید به او خشم کنید، یک جوابی بدهید، به خود فشار می‌آورید و چیزی نگویید، یک وقت تکالیف سختی به گردن آدم می‌آید، این را بدانید که عاقبت آن چیست آن موقع برای شما گوارا می‌شود. «وَ یَا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاهٌ لِلْمُطِیعِینَ» ای خدایی که طاعت آن خدا برای مطیعین نجات است. فردا به خاطر این نماز و روزه شما را مؤاخذه می‌کنند، به خاطر خمس و زکات و وظیفه‌هایی که انجام دادیم مؤاخذه می‌شویم.

سپر قرار دادن طاعت خدا برای روز قیامت

سیّد علی خان (رضوان الله علیه) یک خطبه نقل کرده است. اگر آدم این را در دل خود نقش ببندد طاعت آسان می‌شود. می‌فرماید: «وَ مِن خُطبهٍ لِأمیرِ المُؤمنین (علیه السّلام)»[۱۴] آقا امیر المؤمنین (سلام الله علیه) در یک خطبه‌ای فرموده است: «اِجعَلُوا طَاعَهَ اللّهِ‏ جُنَّهً لِیُومِ فَزَعَکُم»، «جُنَّهً» یعنی سپر. آقای عالم امیر المؤمنین می‌فرماید: از طاعت خدا سپر برای آن روز ترس خود قرار دهید، آن روزی که همه می‌ترسند. روز قیامت و آن فزع اکبر، ترس از آن بالاتر نمی‌شود. می‌فرماید: از طاعت‌های خود سپری برای روز ترس خود قرار دهید. «وَ مَصابیحَ لِبُطونِ قُبُورِکُم» از آن طاعت‌ها برای قبر خود چراغ‌هایی قرار دهید. این نماز و روزه و اطاعت‌ها و این غیبت نکردن‌ها و این کفّ نفس برای قبر شما چراغ می‌شود؛ نه این‌که فکر کنید شما را جریمه می‌کنند. «وَ یَا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاهٌ لِلْمُطِیعِینَ»[۱۵] ای خدایی که طاعت آن خدا نجاتی برای مطیعین است.

درخواست‌های امام سجاد از خدا در صحیفه‌ی سجادیّه

این‌جا یک درخواستی از خدا می‌کند که این درخواست‌ها خیلی دقیق است. «صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اشْغَلْ قُلُوبَنَا» بر پیغمبر و آل او درود و صلوات بفرست. «وَ اشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِکْرِکَ عَنْ کُلِّ ذِکْرٍ» سه جمله است که عزیزان به این سه جمله خیلی دقّت بفرمایید، خیلی مهم است. می‌گوید ۱- قلوب ما را با ذکر خودت از هر ذکری باز بدار یعنی فقط یاد تو باشیم و چیزی در آن نباشد. ۲-  «وَ أَلْسِنَتَنَا بِشُکْرِکَ عَنْ کُلِّ شُکْرٍ» زبان‌های ما را با شکر خودت از هر شکری باز بدار. یعنی هیچ شکری غیر از شکر تو در آن‌جا نباشد.۳- «وَ جَوَارِحَنَا بِطَاعَتِکَ عَنْ کُلِّ طَاعَهٍ» و اعضای ما را به طاعت خودت مشغول کن و آن را از هر طاعتی باز بدار.

این‌جا قدری تأمّل است؛ اوّلاً دل‌های ما را با ذکر خودت از هر ذکری باز بدار. اوّلاً این‌ها برای فنای فی الله است، برای من و امثال من نیست، برای کسانی که فانی در الله هستند شامل آن‌ها می‌شود. چون وقتی که غیر از محبوب کسی را نبینند دیگر ذکر و طاعت و همه چیز بر او عطف می‌شود. امّا در مورد من و امثال من که به جایی نرسیدند به چه معنا است؟

معنای فنای فی الله ذکر یادهای بیهوده در قلب

دو معنا غیر از فنای فی الله به نظر می‌رسد عزیزان به آن‌ها دقّت کنند. یکی این است که مقصود از ذکر یادهای بیهوده است که قلب را پر می‌کند و مدام در قلب سیر می‌کند، ممکن است عمر باشد افکار هم مثل حرف زدن است. آدم که حرف می‌زند گاهی این حرف‌ها بی‌فایده است، گاهی حرف‌ها فایده دارد. افکار هم همین است گاهی فکر خود را به جایی می‌بری که اصلاً هیچ مطلبی در آن نیست. برگردید معقول‌تر فکر کنید. شاید یکی آن ذکرهای بیهوده را بگوید.

معنای دیگر فنای فی الله جاری شدن نعمت از سوی پروردگار و شکرگزاری آن از طرف مخلوق

 «وَ أَلْسِنَتَنَا بِشُکْرِکَ عَنْ کُلِّ شُکْرٍ» خدمت شما گفتم اوّل این‌ها فنای فی الله است. این‌که به من و امثال من و آدم‌های دسته‌ پایین مربوط می‌شود توضیح می‌دهم. ما از آن طرف هم داریم که آدم باید از مردم تشکّر کند. می‌فرماید: اگر نعمت از دست کسی، از مسیر کسی، از طرف بندگان به سوی بنده‌ای جاری شد باید از او تشکّر کند، اگر تشکّر نکند او را به عنوان ناشکری نگه می‌دارند، اگر این‌طور باشد یعنی ما نباید از هیچ کس تشکّر کنیم. نه به این معنا است که اگر برای خدا باشد و شما برای من یک کاری انجام دادید و من تشکّر کنم، روز قیامت من را نگه نمی‌دارند بگویند تو ناشکر هستی. آن هم جزو شکر خدا می‌شود. پس شاید می‌خواهد بگوید شکرهای بیهوده و تملّق و گزافه‌گویی‌ها نباشد، در حد معمول تشکّر کن.

مشغول شدن اعضا و جوارح به طاعت خدای متعال

«وَ جَوَارِحَنَا بِطَاعَتِکَ عَنْ کُلِّ طَاعَهٍ» خدایا اعضای ما را با طاعت خودت مشغول کن و از هر طاعتی باز بدار. یعنی چه؟ یعنی هیچ کاری انجام ندهیم؟ فراموش نکنید در ابتدا فنا است، به قول استادی داشتم می‌گفت معانی چارواداری، الآن معانی چارواداری آن را می‌گویم، اصل آن فنای فی الله است. امّا ما این‌جا می‌گوییم یک معنا برای امثال من که به هیچ کجا نرسیدیم و عقب ماندیم همین است «وَ جَوَارِحَنَا بِطَاعَتِکَ عَنْ کُلِّ طَاعَهٍ» یعنی هیچ کاری انجام ندهیم؟ نه به این معنا نیست. اوّلاً یعنی کارهای بی‌فایده نکنیم. حالا یک نفر می‌گوید شب دوستان هستند تو هم به این‌جا بیا، بگویم نه من کار دارم، بگوید یک شب که هزار شب نمی‌شود. اگر ما این جمله را حذف کنیم خیلی خوب می‌شود، این از طرف شیطان است.

نقل داستانی از مرحوم نراقی (رضوان الله علیه)

 یک شب که هزار شب نمی‌شود نقل آن قضیه است که تعریف کردم. مرحوم نراقی (رضوان الله علیه) در کتاب تاقدیس دارد. شنیدید یک میوه‌فروشی بود، یک کسی رسید آدم دزد طرّاری بود. مرحوم نراقی از دَوان می‌نویسد -دَوان اطراف شیراز است-  گفت: این میوه‌ها را عددی می‌فروشی یا وزنی؟ او هم گفت: عددی. گفت: جمعاً چقدر است؟ گفت ۱۰۰ عدد یک تومان است. یک تومان ده تا یک قرانی می‌شد. گفت: حالا ۵۰ عدد بخریم چقدر می‌شود؟ گفت: معلوم است پنج هزار می‌شود. بعد اعدادها را کمرکش کرد گفت: اگر ۳۸ عدد بخواهیم چقدر می‌شود؟ آن بیچاره هم انیشتن نبود، میوه فروش بود حساب کرد و یک جوابی داد. باز دوباره آمد گفت: ببخشید من به ضعف حافظه مبتلا شدم فرمودید ۱۰۰ عدد چقدر می‌شود؟ گفت: گفتم یک تومان است. گفت: حالا ما اگر ۲۹ عدد بخواهیم چقدر می‌شود؟ به این صورت او را گیج کرد در پایان به یک عدد رسید، گفت: یک عدد چقدر می‌شود؟ گفت: یک عدد هیچ، قابلی ندارد. گفت: پس یک عدد بده. دوباره از سر گرفت، به یک که رسید گفت: آقا یک عدد چقدر می‌شود؟ گفت: گفتم یک عدد قابل ندارد، گفت: پس یک عدد دیگر بده و دو عدد شد. سومین بار گفت: تو چه کسی هستی؟ گفت: من از دَوان آمدم. گفت: آن دَوان خراب شود، عجب دزدی پرورش داده است، هر کس از این میوه‌ها برمی‌داشت من دو فرسخ او را دنبال می‌کردم حالا تو به راحتی از من میوه می‌گیری؟

یک شب هزار شب نمی‌شود نقل قولی از طرف شیطان

مرحوم نراقی می‌فرماید: خوشا به حال آن کسی که در میوه‌ی دوم بیدار شد. ما جلوی آینه می‌رویم و می‌بینیم سر و صورت سفید است و یک عمر به شیطان میوه دادیم. عمری خوب بود که در میوه‌ی دوم بیدار شد. یک شب که هزار شب نمی‌شود از طرف شیطان است. در همان یک شب کارهای زیادی انجام می‌شود. حالا اگر صله‌ی ارحام است غیبت در آن نیست، معصیت نمی‌کنند، البتّه این هم یک بحثی است. إن‌شاء‌الله خواهم گفت بعضی از افراد صله‌ی ارحام را یک طرفه گرفتند و ارحام خود را بیچاره می‌کنند. می‌گوید قزوین روز دوشنبه نهار داریم اگر نیایید ناراحت می‌شویم. از کنج عافیت می‌خواهد کسی را به سمت قزوین برای یک لقمه نهار بکشاند و اگر هم نرود قطع رحم کرده است. درخواست خود شما قطع رحم است. چرا رحم خود را از کنج عافیت بیرون می‌آورید. خود من الآن مبتلا هستم زیر بار این کلمه دارم بیچاره می‌شوم، شما قطع رحم کردید ما هم قطع رحم می‌کنیم، قضیه دو طرفه است. اگر رحم بودند و خدا راضی بود و یک شب رفتید عیبی ندارد امّا این‌طور نباشد که هر کس هر چه گفت شما قبول کنید. این خطبه طاعت‌های بیهوده را می‌گوید: «وَ جَوَارِحَنَا بِطَاعَتِکَ عَنْ کُلِّ طَاعَهٍ». اعضای ما را به طاعت خود مشغول کن و از هر طاعتی باز بدار.

عزیزان این‌جا یک مطلب بسیار عجیب و غریبی است  که کارایی زیادی دارد، تأکید می‌کنم برای این‌که استماع بفرمایید. بنده بارها با دوستان صحبت کردم یک موقع یک چیزهایی می‌گویم. مثلاً فردی می‌گوید اگر من بازنشستگی خود را بگیرم دیگر هیچ کاری ندارم این جمله خطرناک است، این را نگویید. اگر این دختر را به سرانجام برسانم دیگر هیچ کاری ندارم، چند دختر بودند که رفتند و یک دختر مانده است آن هم مشکل پسند است. الآن هم یک زمانی شده است که هر کسی خم به ابرو می‌رسد به حساب سحر و جادو می‌رسد. سحر و جادو به این اندازه فراوان نیست، جادوگر در دنیا به این اندازه زیاد نیست. خانم بداخلاق است این را به حساب جادوگری می‌گذارند. به درویش گفتند چرا نماز نمی‌خوانی؟ گفت: نادانی می‌خوانم که پدر نماز است. آقا بداخلاق است، بداخلاقی پدربزرگ سحر و جادو است. سخن‌چینی پدربزرگ سحر و جادو است. ما الآن به این اندازه جادوگر نداریم، قدم به قدم در هر کوچه هزاران جادو است. این‌که یک کاری با ما کردند، می‌رود تجارت کند ناوارد است و خراب می‌کند، می‌گوید: یک کاری کردند! نه، خودت ناوارد بودی. الآن این‌جا یک مطلب مهمی سیّد السّاجدین می‌خواهد به ما یاد دهد. فرد می‌گوید: من بازنشستگی خود را بگیرم دیگر کاری ندارم، اگر إن‌شاء‌الله این پسر را هم سر و سامان دهم هیچ کاری ندارم، اگر این کارخانه را هم واگذار کنم دیگر هیچ کاری ندارم. از این جمله بترس.

به اتمام رسیدن کارها با سلامتی و گرفتار نشدن در آن کار

روایت داریم مولای عالم حضرت رضا (علیه السّلام) وقتی یک کاری انجام می‌شد می‌گفت: «اللَّهُمَ‏ سَلِّمْ‏ وَ تَمِّمْ»[۱۶] خدایا این کار را با سلامت همراه کن و کامل کن که ما بعد از این گرفتاری نداشته باشیم این‌گونه بگویید. دختر خود را شوهر دادید بگویید «اللَّهُمَ‏ سَلِّمْ‏ وَ تَمِّمْ»، با جان و دل بگویید. خانه خریدید «اللَّهُمَ‏ سَلِّمْ‏ وَ تَمِّمْ». از موالی و امامان خود یاد بگیریم.

نسبی بودن فراغ و شغل

«فَإِنْ قَدَّرْتَ لَنَا فَرَاغاً مِنْ شُغْلٍ»[۱۷] خدایا اگر برای ما یک فراغی مقدّر کردی… یک موقع آدم فراغی پیدا می‌کند حالا کار اجالتاً سبک می‌شود یا تعطیل می‌شود، چون می‌گویند فراغ و شغل هر دو نسبی هستند. یک فرد از صبح تا شب مدام کار می‌کند هیچ فراغی ندارد، یک فرد یکی، دو ساعت فراغ دارد بقیّه را کار می‌کند می‌گویند این‌ها نسبی هستند.

عافیت داشتن هم در دنیا و آخرت

 ببینید چقدر زیبا است «فَإِنْ قَدَّرْتَ لَنَا فَرَاغاً مِنْ شُغْلٍ فَاجْعَلْهُ فَرَاغَ سَلَامَهٍ لَا تُدْرِکُنَا فِیهِ تَبِعَهٌ وَ لَا تَلْحَقُنَا فِیهِ سَأْمَهٌ» اوّلاً من دیدم بعضی از افراد اشتباه کردند گفتند در دعاها هر کجا عافیت است فقط مربوط به آخرت است، اشتباه کردند مطالعه‌ی آن‌ها کم بود. عافیت در دنیا یک معنا دارد، در آخرت یک معنا دارد. عافیت در دنیا سلامت است، آسودگی است، مریض نشدن است، خوب شدن اولاد، کارها خوب باشد، آدم گرفتار نشود، آبروی انسان محفوظ باشد، روی زمین نیفتد خدایی نکرده اتّفاقی نیفتد این‌ها عافیت‌های مربوط به دنیا است. در آخرت هم جهنّمی نشود، با دشمنان خدا محشور نشود آن هم عافیت است.

سلامت قرار دادن فراغ هم در دنیا و آخرت

 در دعاها هم داریم «عَافِیَهَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ»[۱۸]. این‌جا حضرت برای هر دو طرف هم برای دنیا و هم آخرت عافیت می‌خواهد. «فَإِنْ قَدَّرْتَ لَنَا فَرَاغاً مِنْ شُغْلٍ»[۱۹] خدایا اگر برای ما از یک مشغولیّتی فراغی مقدّر کردی، یک مشغولیّتی داشتیم فعلاً کنار رفت. اگر گفت تمام شد و آسوده شدم نه این‌طور نگویید به خدا پناه ببر بگو خدایا این فراغ را فراغ عافیت قرار بده، از خدا بخواهید می‌دهد. «فَاجْعَلْهُ فَرَاغَ سَلَامَهٍ» خدایا این فراغ را فراغ سلامت قرار بده. گفتم هم فراغ آخرت و دنیا منظور است.

تبعه‌ نداشتن در فراغ

 «لَا تُدْرِکُنَا فِیهِ تَبِعَهٌ وَ لَا تَلْحَقُنَا فِیهِ سَأْمَهٌ» این فراغی که به ما دادی فراغ سلامت قرار بده که تبعه‌ای سراغ ما نیاید. تبعه را سیّد شرح کرده است ولی من یک شرح بهتر پیدا کردم و در حاشیه نوشتم «التَبِعَهُ مَا یَتَرَتَّبُ‏ عَلى‏ الفِعلِ‏ مِنَ‏ الخَیرِ أَو الشَر». می‌گویند فلان چیز تبعات دارد یعنی چه؟ می‌گوید چیزی است که مترتّب شود «مَا یَتَرَتَّبُ» نباید مجهول هم بخوانیم. تبعه چیزی است که بر فعل از خیر یا شر مترتّب می‌شود «إِلا أَن استِعمَالَها فِی الشَّرِ أکثر» معمولاً نتیجه‌ی یک کار را چه خیر و چه شر تبعه می‌گویند، امّا استعمال آن در شر بیشتر است. بنابراین این‌گونه می‌شود که خدایا این فراغ، فراغ عافیت و سلامت باشد که تبعه‌ و شری آن‌جا دامن ما را نگیرد «وَ لَا تَلْحَقُنَا فِیهِ سَأْمَهٌ»، «سَأْمَهٌ» یعنی ملال، منزجر شدن، کسل شدن که آدم دیگر دوست ندارد در آن صحنه باشد. می‌گوید فراغی باشد که در آن فراغ سلامت و عافیت باشد، تبعه در آن نباشد، سأمه هم در آن نباشد.

به همراه داشتن فراغ هم با سلامت دین و هم سلامت دنیا

سیّد این‌جا خیلی زیبا گفته است، گفتم که خیلی از افراد این‌جا اشتباه می‌کنند، می‌گوید «وَ المَعنى إِن‏ قَضَیتَ‏ لَنَا فِراغاً مِن شُغُلٌ مِنَ الأَشغالِ المَذکُورَه فَاجعَلهُ فِراغاً مَقروناً بِالسَّلامَهِ مِنِ الآفاتِ الدِینیَّه وَ الدُنیَویَّه»[۲۰] امام هر دو را می‌گوید «فَلا یَکونُ…». الآن بخشی مربوط به دنیا است، بالاخره سال جدید نزدیک است خداوند برای همگان سال عافیت قرار بدهد. آدم سلامت داشته باشد، عافیت داشته باشد و گناه هم نکند یعنی این فراغ‌ها هم سلامت دین و سلامت دنیا را به همراه داشته باشد. به دلیل این‌که الآن می‌گوید: «حَتَّى یَنْصَرِفَ عَنَّا کُتَّابُ السَّیِّئَاتِ بِصَحِیفَهٍ خَالِیَهٍ مِنْ ذِکْرِ سَیِّئَاتِنَا وَ یَتَوَلَّى کُتَّابُ الْحَسَنَاتِ عَنَّا مَسْرُورِینَ بِمَا کَتَبُوا مِنْ حَسَنَاتِنَا» خدایا فراغ ما به گونه‌ای باشد هم عافیت دنیا داشته باشد، هم عافیت آخرت داشته باشد که ما در آن گناه نکنیم، غیبت نکنیم «حَتَّى یَنْصَرِفَ عَنَّا» حتّی این کتّاب سیئات که ملائکه‌ای هستند که سیئات را می‌نویسند، گناهان را می‌نویسند از ما فاصله بگیرند «یَنْصَرِفَ عَنَّا» یعنی با صحیفه و با نامه‌ی خالی از گناه از ما فاصله بگیرند. «بِصَحِیفَهٍ خَالِیَهٍ مِنْ ذِکْرِ سَیِّئَاتِنَا» یک عدّه از بندگان این‌گونه هستند، کاری می‌کنند که آن کتّاب سیئات با نامه‌ی خالی بالا می‌روند؛ ولی یک عدّه آن‌قدر گناه می‌کنند که روایت داریم که آن‌ها را خسته نکنید. «وَ یَتَوَلَّى کُتَّابُ الْحَسَنَاتِ عَنَّا مَسْرُورِینَ بِمَا کَتَبُوا مِنْ حَسَنَاتِنَا» و به آن ملائکه‌ای که حسنات را می‌نویسند آن‌ها هم شاد بالا بروند به خاطر این‌که حسناتی که از ما نوشتند.

پیشرفت اطّلاعات با آمدن وسائل دیجیتالی

یک نکته‌ی ظریف این‌جا بگویم و عبور کنیم و آن است اوّلاً این‌ها را جدّی بگیرید واقعاً این‌ها را می‌نویسند. «کِراماً کاتِبینَ»[۲۱] آیه‌ی قرآن است حالا چگونه می‌نویسند از عقل ما خارج است. یک چیزهایی است که واقعاً از عقل ما خارج است. سابق اطّلاعات چگونه رد و بدل می‌شد، الآن یک چیزی در همین وسایل دیجیتالی است که سه ساعت، ده ساعت مطلب ضبط می‌کند. نمی‌خواهم بگویم این‌گونه است، می‌خواهم بگویم وسایل جدید امکان یک چیزهایی را برای ما ثابت می‌کند. ما نمی‌خواهیم بگوییم امام زمان در تلویزیون صبحت می‌کند، من این حرف را نگفتم امّا سابق بر این روایت را که می‌دیدند، می‌گفتند امام زمان در شرق می‌نشیند شیعیان او را در غرب می‌بینند. می‌گفتند چگونه امکان دارد؟ امروز این تلویزیون امکان این کار را ثابت کرده است، نمی‌گوییم امام زمان در تلویزیون است، امّا امکان این کار ثابت شد. الآن دیدید شنود می‌گذارند. در کتاب غیبت نعمانی حدیث عجیبی دیدم می‌فرماید: در آخر الزّمان مرد بیرون می‌رود و برمی‌گردد و از عصا و کفش‌های خودش چیزهایی که زن و بچّه‌ی پشت سر او گفتند دریافت می‌کند. قدیم می‌گفتند چگونه امکان دارد؟ الآن یک چیزهای کوچکی را داخل کفش می‌گذارند و شنود می‌کنند. می‌خواهم بگویم چطور شما می‌روید هشت، نه ساعت مطلب در یک چیز کوچکی جمع می‌شود حالا این نوشتن‌ها چگونه است؟ این از عقل ما خارج است، آن‌قدر است که می‌نویسند.

اثر وضعی داشتن شادی ملائکه

نکته‌ی بعدی این است خوشحال شدن ملائکه‌ی عزیز خدا اثر وضعی دارد. اگر اثر وضعی نداشت سیّد السّاجدین این را زبانزد نمی‌کرد که کتّاب حسنات مسرور و شاد بالا بروند. شادی آن‌ها اثر وضعی دارد. می‌گوید حالا به دنیا آمدیم عافیت هم در دنیا داشتیم، بالاخره بدهکار نبودیم، در خانه‌ی ما نمی‌آمدند، فریاد نمی‌زدند، بچّه‌ی ما به راه بد نمی‌رفت، خانم خوش اخلاق بود این‌ها عافیت دنیا است. عافیت آخرت هم داریم که آدم گناه نکند. این هم داشته باشید خود را نگاه نکنید که اهل فضل هستید مردم اصلاً به این‌ چیزها توجّه ندارند. چند صباحی ماه رمضان فرا می‌رسد و مردم می‌نشینند ساعت‌ها دعای جوشن کبیر می‌خوانند بعد هم خسته می‌شوند. جوش کبیر خواندن خوب است ولی خواناندن هم خوب است؟ گفتند بخوانید، گفتند بخوانانید؟ این حرف را از کجا آوردند؟ چند ساعت که دعا خواند و خسته شد می‌گوید قرآن‌ها را بیاورید یک چشم باز، یک چشم بسته «بِکَ یا الله»[۲۲] هیچ چیز نمی‌فهمد فقط می‌گوید احیا داشتیم. بعضی این‌گونه هستند فقط به اسم خوش هستند دنبال حقیقت نیستند. می‌گویند جلسه‌ی احیا داشتیم در واقع جلسه‌ی چرت زدن داشتیم.

درخواست عافیت از خدای متعال در دعاها

اگر شما آقای بهجت را در شب قدر ببینید به او چه می‌گویید؟ یا آقای بهاء الدینی را پیدا کنید چه می‌گویید؟ شخص سیّد انبیاء را پیدا کرده است، آقای پیامبران را پیدا کرده است یا رسول الله شب قدر را درک کردم چه بخواهم؟ می‌فرماید: عافیت بخواه. به یاد داشته باشید ماه رمضان هم از خدا عافیت بخواهید، بعد از نمازهایی که می‌خوانید همیشه از خدا عافیت بخواهیم. چون صد آید نود هم پیش ما است. همه چیز در عافیت است هم عافیت دنیا و هم عافیت آخرت.

گریزی نداشتن از اجابت دعوت خدا

حالا می‌خواهد به ما یاد دهد که الآن ما عافیت داشتیم و الحمدلله زندگی آرام بود و گناه هم نمی‌کردیم، إن‌شاء‌الله عافیت آخرت را هم داریم امّا بالاخره این ادامه ندارد، می‌گوید عیبی ندارد وقت درک کردن است نویسنده‌ی آن کتّاب سیئات و صحیفه‌ی خالی بروند، کتّاب حسنات بروند و خوشحال شوند، امّا دائمی نیست «وَ إِذَا انْقَضَتْ أَیَّامُ حَیَاتِنَا»[۲۳] بالاخره ما که در دنیا نمی‌مانیم، پایان آن مرگ است. «وَ إِذَا انْقَضَتْ أَیَّامُ حَیَاتِنَا» حالا ایّام حیات دنیا ما منقضی شد، تمام شد «وَ تَصَرَّمَتْ مُدَدُ أَعْمَارِنَا» مدّت‌های عمر ما دیگر بریده شد، تمام شد. «وَ اسْتَحْضَرَتْنَا دَعْوَتُکَ الَّتِی لَا بُدَّ مِنْهَا» دعوت تو آمد دیگر چاره و گریزی از آن  نیست. «وَ مِنْ إِجَابَتِهَا» گریزی از اجابت این دعوت‌ نیست.

به رخ نکشیدن عقل برای بیان استدلالات

من بین فانتزی‌ها و عقلیّون، فانتزی‌ها و مقدّسات گرفتار شدم، شما به جای من باشید چه کار می‌کنید. یک چیزی بگویم مقدّسات ناراحت می‌شوند، از این طرف هم فانتزی‌ها می‌گویند با عقل منافات دارد. جان مولوی از دست این‌ها به لب رسیده است، مولوی که استدلال نداشت از بس که عقل را به رخ کشیدند گفت: (پای استدلالیان چوبین بود) بیچاره مجبور شد این را بگوید. از بس عقل را به رخ او کشیدند. مثنوی را نگاه کنید، مثنوی این‌طور نیست که با استدلال مخالفت کند. من در جاهای دیگر دیدم که ناله‌ی او بلند است، از بس گفتند این با عقل منافات دارد. می‌دانید عقل چیز خوبی است، بله ما گفتیم انسان با عقل امروز دنیا را گرفته است امّا یک موقع عقل می‌تواند فقط نردبان باشد، این‌قدر عقل خود را به رخ نکش. حالا من بین مقدّسات و فانتزی‌ها گرفتار شدم. یک چیزی می‌گویم نامه می‌نویسم که آقا این درست نبود شما گفتید، این گناه داشت. یک نفر دیگر نامه می‌نویسد که این با عقل منافات دارد، من هم بعضی چیزها را نمی‌گویم فقط یک حکایتی است که مختصر می‌گویم.

حکایتی از مرحوم آیت الله سیّد محمّد حجّت تبریزی

مرحوم آیت الله العظمی آقای سیّد محمّد حجّت تبریزی (قدس الله نفسه الزّکیّه) ایشان از اعاظم مراجع تقلید بود. حالا من به بحث‌های ماوراء الطبیعه در مورد ایشان وارد نمی‌شوم که باز گرفتار فانتزی‌ها و مقدّسات می‌افتم. ایشان مریض شدند و از دنیا رفتند و از کبار مراجع بود. خلاصه در رختخواب که افتاده بود بچّه‌ها گفتند برویم پزشک بیاوریم. فرمودند: نمی‌خواهد، اصرار کردند که آقا باید بیاوریم، آقا قبول نمی‌کرد قرآن را روی دامن آقا گذاشتند گفتند استخاره کنید برای شما پزشک بیاوریم. قرآن را باز کرد فرمود: مهر من را بشکنید. چون مهر مرجع را می‌شکستند، مهر مرجع می‌توانست کارهای زیاد کند. سر صفحه‌ی قرآن آمد «لَهُ دَعْوَهُ الْحَقِّ»[۲۴] قرآن را بست گفت: مهر من را بشکنید، چون دعوت است.

توبه‌ی قبول درخواست بندگان از خداوند در لحظات آخر

 «وَ إِذَا انْقَضَتْ أَیَّامُ حَیَاتِنَا وَ تَصَرَّمَتْ مُدَدُ أَعْمَارِنَا»[۲۵] خدایا وقتی که ایّام حیات دنیای ما منقضی شد، چون وقتی می‌میریم حیات برزخی شروع می‌شود. فات و مات نمی‌شویم. «وَ إِذَا انْقَضَتْ أَیَّامُ حَیَاتِنَا وَ تَصَرَّمَتْ مُدَدُ أَعْمَارِنَا» مدّت ایام ما تمام شد و بریده شد «وَ اسْتَحْضَرَتْنَا دَعْوَتُکَ الَّتِی لَا بُدَّ مِنْهَا» آن دعوت تو که آمد هیچ گریزی از آن نیست، «وَ مِنْ إِجَابَتِهَا» و از اجابت آن هم هیچ گریزی نیست. همه جا به یاد پیغمبر و آل او است، چون بدون آن‌ها کار درست نمی‌شود اصلاً آن‌ها را منها کنید هیچ چیزی نمی‌ماند. باز دوباره می‌فرماید: «فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ خِتَامَ مَا تُحْصِی عَلَیْنَا کَتَبَهُ أَعْمَالِنَا تَوْبَهً مَقْبُولَهً» خدایا حالا این دعوت که آمد آخرین چیزی که ملائکه برای ما می‌نویسند آن را یک توبه‌ی قبول قرار بده. ممکن است آخرین عمل یک فرد را غیبت می‌نویسند، آخرین عمل یک فرد را خشم بنویسند. دعوت تو که آمد آخرین عملی که برای ما می‌نویسند آن را توبه‌ی مقبوله قرار بده.

بهترین اعمال در نزدیکی اجل

می‌فرماید: «وَ أَحْسَنَ‏ أَعْمَالِنَا عِنْدَ اقْتِرَابِ آجَالِنَا»[۲۶] خدایا بهترین اعمال ما را در وقت نزدیکی اجل‌ها قرار بده. «وَ اجْعَلْ أَوْسَعَ أَرْزَاقِنَا عِنْدَ کِبَرِ سِنِّنَا» فراوان‌ترین روزی ما را در پیری قرار بده. پیری و فقر واقعاً سخت است، آدم به نوه‌ی خود بگوید برای پدر امروز این را می‌خری، حالا تا چند روز دیگر پول آن را به تو می‌دهم، آدم کوچک می‌شود. این‌جا از خدا می‌خواهد آخرین چیزی که در اعمال او نوشته می‌شود توبه‌ی مقبوله باشد.

FatemiNia-13941128-Sahifeh38-ThaqalainSite (2)

توبه‌ی مقبوله خواستن از خدا در پایان نامه‌ی اعمال

 من در سابق گفتم و سربسته می‌گویم من کسی را می‌شناختم که برای جباران روزگار کتاب می‌نوشت، برای کسی که آدم‌هایی کشته بود، آدم‌هایی خفه کرده بود، در مدح و ثنای آن جبار کتاب می‌نوشت و با همین عمل هم از دنیا رفت. یعنی همین‌طور که می‌نوشت از روی تخت بیمارستان مشغول نوشتن بود، از چاپخانه می‌آوردند یک اوراق را ببیند از همان‌جا هم به قبرستان رفت.

 کسی هم مثل مرحوم آیت الله شیخ محمّد جواد مغنیه (رضوان الله علیه) را سراغ داشتم که از علمای محترم لبنان بود که من ایشان را زیارت کرده بودم. قریب ۶۰، ۷۰ جلد کتاب نوشته است ظاهراً این‌طور بود ایشان یک چیزی می‌نوشت به نام مبارک علی می‌رسد دیگر تمام می‌شود؛ آخرین چیزی که از او صادر می‌شود نوشتن کلمه‌ی علی (علیه السّلام) بود. بعد این را جدا کردند من عکس را دیدم نوشته است «صوره آخر مَا کَتَبَهُ الشِّیخ مُحَمَّد جواد مُغنیّه» آخرین چیزی که مغنیّه نوشته علی است. امّا آن کسی هم که من می‌شناسم آن هم می‌گفت قَدَر، قدرت، قوی شوکت … با همین جمله‌ها از دنیا خارج شد. می‌فرماید: آخرین چیزی که در نامه‌های ما نوشته می‌شود خدایا توبه‌ی مقبوله قرار بده.

«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ»


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


 

[۱]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۶۲٫

[۲]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید السّاجدین، ج ‏۲، ص ۴۵۲٫

[۳]– أنوار الحکمه، ص ۲۶٫

[۴]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ‏۱۳، ص ۱۵۱٫

[۵]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۶۳٫

[۶]– أنوار الحکمه، ص ۲۶٫

[۷]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۶۲٫

[۸]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۷٫

[۹]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۷٫

[۱۰]– سوره‌ی واقعه، آیه ۸۳٫

[۱۱]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۳۴٫

[۱۲]– بحار الأنوار، ج ‏۹۱، ص ۱۴۶٫

[۱۳]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۶۲٫

[۱۴]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ‏۲، ص ۴۵۱٫

[۱۵]– الصحیفه السجادیه، ص ۶۲٫

[۱۶]– بحار الأنوار، ج ‏۴۹، ص ۱۱۱٫

[۱۷]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۶۲٫

[۱۸]– همان، ص ۱۱۲٫

[۱۹]– همان، ص ۶۲٫

[۲۰]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۲، ص ۴۵۴٫

[۲۱]– سوره‌ی انفطار، آیه‌ ۱۱٫

[۲۲] تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج ‏۳، ص ۸۵٫

[۲۳]– الصحیفه السجادیه، ص ۶۲٫

[۲۴]– سوره‌ی رعد، آیه ۱۴٫

[۲۵]– الصحیفه السجادیه، ص ۶۲٫

[۲۶]– إقبال الأعمال، ج ‏۲، ص ۶۷۹٫