حضرت استاد فاطمی نیا روز سه شنبه قبل از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل، به ادامه بحث شیرین سیری در صحیفه سجادیه پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- مفهوم طلب توبه
- اقرار کردن بنده به گناه
- معنای توبه در دعای امام سجّاد (علیه السّلام)
- فرازی از صحیفهی سجّادیه
- داستانی از شیخ طوسی
- موانع امام سجّاد (علیه السّلام) در دعا کردن
- قصور در شکر نعمت
- امیدواری به تفضّل خداوند
- حدیثی در مورد حسن ظنّ به خداوند
- حسن ظنّ خدا به بندگان
- اشتیاق خداوند به توبهی بندگان
- تفضّلات بیکران خداوند در دعای امام سجّاد (علیه السّلام)
- آگاهسازی در قالب دعا
- عصمت انبیاء و ائمّه در دیدگاه امامیّه
- مسئلهی استغفار ائمّه و معصوم بودن آنها
- امکان خطا و اشتباه در انسان
- هدایت بشر توسّط خداوند
- درخواست بخشش از خطاهای آینده
- استغفار نبی به جای امّت خود
- دائم الذّکر بودن ائمّه و انبیاء
- گناه دانستن امورات روزمرّه نزد انبیاء و ائمّه
- حدیثی در استغفار پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
- وظایف پیامبر در انتقال دین
- پرهیز از وسواس
- آسان بودن دین اسلام
- نزول پیغمبر از مقام خود برای هدایت مردم
- نیازهای مادّی پیامبر
- رقّت و پاکی قلب پیامبر
- دلایل استغفار ائمّه و انبیاء
- در نظر داشتن خدا در کارها
- توصیههایی دربارهی روزه گرفتن
- درک عظمت خداوند توسّط ائمّه و انبیاء
- شخصیّت محمّد دارا شکوه و فعّالیّتهای او
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِ الأَنْبِیَاءِ وَ أَکْرَمِ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أَنبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
مفهوم طلب توبه
به شرح دعای دوازدهم از صحیفهی مبارکهی سجّادیه رسیدیم. «وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی الِاعْتِرَافِ وَ طَلَبِ التَّوْبَهِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى».[۱] یکی از دعاهای حضرت در اعتراف به گناه و طلب توبه بوده است. یعنی چه؟ طلب توبه شاید این معنا را داشته باشد، چون در گذشته گفتیم خدا توبه میکند بنده هم توبه میکند، توبهی خدا این است که توبه را نصیب بنده میکند، توبه را به بندهی خود الهام میکند و بعد توبه را قبول میکند. اینجا شاید طلب توبه همان طلب توفیق توبه باشد، یعنی به گناه اعتراف میکند و از پروردگار میخواهد که توفیق توبه را نصیب او کند. البتّه خواهیم گفت، در گذشته هم گفتهایم اینها برای یاد دادن به ما است. باز هم یک مطلبی است که ایشان اینجا نقل کرده و من إنشاءالله میگویم، درس امروز عمده این مطلب است.
اقرار کردن بنده به گناه
چند حدیث است خدمت شما بخوانم. از امام باقر (علیه السّلام) نقل میکند که فرمود: «وَ اللََّه مَا یَنجو مِنَ الذُّنوبِ إِلَّا مَن أَقَرَّ بِهَا»،[۲] به خدا قسم کسی از گناهان نجات پیدا نمیکند مگر کسی که به گناه اقرار کند. اقرار کردن به گناه، حضرت یونس (علیه السّلام) را دیدهاید، انبیاء معصوم هستند ما ظاهر کار را میگوییم. امّا همان «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ»،[۳] اقرار به گناه بود. اگر این نبود هیچ وقت از شکم ماهی بیرون نمیآمد.
این را هم به طور حاشیه میگویم، الآن هم بین مردم زیاد شده، همه قطبه العارفین شدهاند. میگوید چند مرتبه یونسیّه بخوانم؟ ببینید این یونسیّه خوب است، امّا به این بیحساب و کتابی که شروع شده… باید به استاد نگاه کنید، هزار مرتبه بگویم، ۴۰۰ مرتبه بگویم، یک مرتبه بگو درست بگو. حضرت یونس یک مرتبه گفت نجات پیدا کرد. بازی نیست که میگویید چند مرتبه بگویم. اعتراف به گناه است، واقعاً انسان با خدا خلوت کند بگوید من بد کردم کافی است.
معنای توبه در دعای امام سجّاد (علیه السّلام)
اینجا هم همین عرضی که در مورد طلب توبه کردم، ایشان هم همین را میگویند. سیّد میفرماید: «وَ التّوبَهِ المَطلوبَه إِمَّا بِمَعنَى الرُّجوعِ مِنَ الذَّنب لِقُبحِهِ إِلَى الطَّاعَه»،[۴] معنای آن این است که انسان از گناه به خاطر قبیح بودن آن به سوی توبه برگردد. «فَیَکونُ طَلَبُهَا بِمَعنى إِلهَامِهَا»، پس طلب توبه به معنای الهام توبه میشود. یعنی خدایا الهام توبه کن، در قلب ما بینداز توبه کنیم. «فَیَکونُ طَلَبُهَا بِمَعنَى إِلهَامِهَا وَ التَّوفِیقِ لَهَا».
فرازی از صحیفهی سجّادیه
اینجا حضرت مقدّمهای بیان میکند که ما امروز بعد از این مقدّمه فلسفهی این اعترافها را باید بخوانیم. امّا دعا، «اللَّهُمَّ إِنَّهُ یَحْجُبُنِی عَنْ مَسْأَلَتِکَ خِلَالٌ ثَلَاثٌ».[۵] خلال جمع خَلَّت است، خلّت هم به معنای خصلت، یعنی صفت، حالت. خدایا سه چیز من را از درخواست کردن از تو مانع میشود، سه چیز است مانع من میشود بیایم از تو چیزی بخواهم، میگویم این سه چیز چیست. «وَ تَحْدُونِی عَلَیْهَا خَلَّهٌ وَاحِدَهٌ». «تَحْدُونِی» یعنی یک چیز و یک حالت باعث این سؤال من میشود. سه حالت مانع میشود تا چیزی بخواهم، یک حالت من را بر این وادار میکند. «تَحْدُونِی» از حُدا است، به معنای همان حُدوت که برای شتر میخوانند، باعث میشود که شتر خوب راه برود. یک فنّی بود. اینجا میفرماید: «حَدَوتُهُ عَلَى کَذَا بَعَثتُهُ عَلَیه وَ أَصلَهُ مِن حَدَوتُ الإِبِل إِذَا حَثَثتَهَا عَلَى السِّیر بِالحُداء مِثلِ غُرَاب»،[۶] حُدا است. میگوید یک نوع آواز بوده که برای شتر میخواندند که شتر – خیلی عجیب است- احساس بار نمیکرد.
واقعاً بعضی انسانها در این چیزها حتّی به درجهی شتر هم نمیرسند، قرآن با صوت زیبا میخوانید اصلاً نمیفهمد. شما چرا لذّت میبرید؟ نمیدانیم. دروغ میگوییم، اصلاً لذّت نمیبریم. واقعاً این عجایبی که میخوانند، الحان زیبا، بعضی اینها را درک نمیکنند، ولی شتر درک میکند. اصل آن از «حُدا» است، «حُدا» همین است که برای شتر میخوانند.
داستانی از شیخ طوسی
شیخ طوسی (رضوان الله علیه) درکتاب مبسوط یا خِلاف نقل میکند یک کاروانی بود هودجهای زیادی از خانمها در آن سفر بودند. البتّه برای خانمها خبر خوبی است، ببینید پیغمبر چقدر به شما احترام گذاشته است. الآن روز زن میگویند، روز زن این است که من دارم میگویم، ببینید پیغمبر چقد برای زنها احترام قائل بوده است. هودجها پر از زنها بود، یک حدا خوان خیلی ماهری بود خواند، این شترها داخل هم رفتند. مثل قطار، همانطور که میرفت یک مرتبه قطار برگشت، پیچ خورد، دایرهوار داخل هم رفتند، خطر افتادن خانمها بود. حضرت به آن خواننده فرمود: «رِفْقاً بِالْقَوَارِیرِ»، خیلی عبارت زیبایی است که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود. فرمود: «رِفْقاً بِالْقَوَارِیرِ»، یعنی بروید شیشهها را… یعنی خانمها شیشه هستند، زود میشکنند. بالاخره قهر زود میکنند، زود میشکنند، کاری هم نمیشود کرد. علی کلّ حال فرمود: «رِفْقاً بِالْقَوَارِیرِ»، به فکر این شیشهها هم باش، میترسند، میافتند. اسم خانمها را قواریر گذاشته است. ریشه از آنجا است.
موانع امام سجّاد (علیه السّلام) در دعا کردن
پس اینطور میشود که «اللَّهُمَّ إِنَّهُ یَحْجُبُنِی عَنْ مَسْأَلَتِکَ خِلَالٌ ثَلَاثٌ»،[۷] سه خلّت، سه صفت، سه حالت باعث میشود که من از تو چیزی نخواهم، من را محجوب میکند. «وَ تَحْدُونِی عَلَیْهَا خَلَّهٌ وَاحِدَهٌ»، ولی یک حالت باعث میشود، من را وادار میکند که از تو چیزی بخواهم. آنهایی که نمیگذارند من بخواهم کدام هستند؟ یعنی حُجب میآورد، من را از خواستن محجوب میکند، آنها چیست؟ «یَحْجُبُنِی أَمْرٌ أَمَرْتَ بِهِ فَأَبْطَأْتُ عَنْهُ»، امری به من کردی من در امتثال درنگ کردم، به تأخیر انداختم. انجام میدهیم، وقت زیاد است، امر خدا است، برو انجام بده. «وَ نَهْیٌ نَهَیْتَنِی عَنْهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَیْهِ»، یکی هم نهی بوده که من را از آن نهی کردی، ولی به سوی آن منهی عنه سرعت ورزیدم. عجیب است، در «مأمورٌ به» درنگ کردم، ولی در منهی عنه سرعت گرفتم، زود رفتم آن کاری که نباید انجام دهم انجام دادم.
قصور در شکر نعمت
«وَ نِعْمَهٌ أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَیَّ»، سومین چیزی که نمیگذارد من از تو چیزی بخواهم نعمتی است که به من دادی، «فَقَصَّرْتُ فِی شُکْرِهَا»، در شکر آن کوتاهی کردم. در گذشته خدمت شما گفتم انسان از بعضی افراد احوالپرسی میکند پشیمان میشود. میگویم: حال تو چطور است؟ میگوید: زندهایم، شکر. واقعاً زنده هستی؟ میدانید چند هزار چیز دست به دست هم داده که تو زنده هستی؟ تو کلیه داری، کبد داری، قلب داری، امعاء و احشاء داری، چشم داری، هزار چیز داری، هزاران چیز داری، تمام اینها یک جا جمع میشود تا تو زنده هستی و اخم میکنی و به من جواب میدهی. برو خدا را شکر کن. «وَ نِعْمَهٌ أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَیَّ فَقَصَّرْتُ فِی شُکْرِهَا»، سومین چیزی که من را محجوب میکند از تو چیزی نخواهم نعمتی است که به من مرحمت کردی و من در شکر آن قصور کردم.
سه چیز است که زبان من را بسته، امر کردی دیر اطاعت کردم یا اصلاً نکردم، از چیزی نهی کردی به سرعت به طرف آن دویدم، نعمت دادی در شکر آن کوتاهی کردم. این سه چیز است، اینها نمیگذارد من از تو چیزی بخواهم.
امیدواری به تفضّل خداوند
امّا از این طرف، «وَ یَحْدُونِی عَلَى مَسْأَلَتِکَ»، یک چیز من را وادار میکند بر اینکه از تو سؤال کنم، آن چیست؟ «تَفَضُّلُکَ عَلَى مَنْ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ إِلَیْکَ»، این است که میدانم تو تفضّل میکنی بر کسی که به سوی تو بیاید، با تمام وجود خود متوجّه تو شود. «وَ وَفَدَ بِحُسْنِ ظَنِّهِ إِلَیْکَ»، با حسن ظن درِ خانهی تو بیاید. خیلی افراد از خدا چیزی میخواهند، ولی بعضی با حسن ظن نمیخواهند. من دیدهام، میگوید ما میدانیم خدا ما را رها کرده، متأسّفانه در عوام مردم معمول است، خدا که ما را رها کرده، برویم ببینیم چه میشود. نه، خدا از مادر مهربانتر است، بروم بگیرم. میگوید تو تفضّل داری بر کسی که اقبال کند و با وجود خود متوجّه تو شود و با حسن ظن به سوی تو بیاید. «وَفَدَ» یعنی به محضر تو وارد شود.
حدیثی در مورد حسن ظنّ به خداوند
اوّلاً در حسن ظن اینجا یک حدیث بسیار عجیبی دارد، برای شما بگویم، حیف است، از دست نرود، إنشاءالله همیشه گمان ما به خدا خوب باشد. میگوید پیغمبر اکرم (علیه و علی آله الصّلاه و السّلام) فرمودند – ببینید چقدر مهم است که پیغمبر این را با سوگند یاد کرده است- «وَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ»،[۸] قسم به خدایی که معبودی جز او نیست. «یَحسُنُ» بگوییم چون عبد اینجا فاعل آمده باید مجرّد بخوانیم، مزید نخوانیم. «لَا یَحْسُنُ ظَنُّ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ بِاللَّهِ إِلَّا کَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ»، پیغمبر سوگند یاد میکند، قسم به خدایی که معبودی جز او نیست، ظنّ بنده به خدا زیبا نمیشود جز اینکه خدا هم در کنار آن ظن است.
حسن ظنّ خدا به بندگان
در حدیث هم داریم که من در کنار ظنّ بندهی خود هستم، اگر حسن ظن داشته باشد من هم به او پاداش میدهم. «لِأَنَّ اللَّهَ کَریمٌ بِیَدِهِ الخَیرَات»، این را سیّد میگوید که خدا کریم است، خیرات دست خدا است. «یَستَحی أَن یَکونَ عَبدُهُ المُؤمِن قَد أَحسَنَ بِه الظَنَّ ثُمَّ یُخلِفُ ظَنَّهُ وَ رَجاَءَهُ»، این هم جزء تتمّهی روایت است. اینکه خدای متعال حیا میکند که بندهی او به او گمان خوب داشته باشد و او با گمان خوب بندهی خود رفتار نکند. «فَأَحسِنُوا بِاللَّهِ الظَنّ»، پس به خدا حسن ظن داشته باشید.
اشتیاق خداوند به توبهی بندگان
یک حکایتی هم نقل میکند. بعضی هستند که از گناه توبه میکنند، من دیدهام، به من مراجعه شده، اصلاً خداوند میبخشد یا نه؟ این حکایت هم خیلی زیبا است، این را گوش کنید. «حُکِیَ»، یعنی حکایت شده، «أَنَّ رَجُلاً قَالَ لِرَابِعَهِ العَدَوِیَّه»، مردی به رابعهی عدویّه گفت. رابعه یک خانمی در قرن چهارم بوده، خیلی فهمیده بوده، معارف را خیلی خوب میفهمید، دربارهی او چند کتاب نوشته شده، شعرهای خوبی هم به او نسبت داده شده است. یک خانم بامعرفتی بوده، عابد و زاهد بود. شاید دختر چهارم پدر خود بوده که اسم او را رابعه گذاشته بودند، «إِنَّ اللَّهَ أَعلَم»، خیلی از این قضیّه گذشته است. خیلی زن باکمالی بود.
«أَنَّ رَجُلاً قَالَ لِرَابِعَهِ العَدَوِیَّه»، مردی به رابعهی عدویّه گفت، این خیلی زیبا است، این را حتماً به خاطر بسپارید. به رابعه گفت: «إِنِّی قَد عَصَیتُ اللَّه»، من گناه کردم، «أَ فَتَرَینَهُ یَقبَلُنِی إِن أَنَا أَنَبتُ إِلَیه»، به رابعه گفت: آیا تو فکر میکنی، به نظر تو اگر من توبه کنم قبول میکند؟ چقدر جواب زیبایی داد، «قَالَت وَیحَک»، رابعه گفت: وای بر تو، «إِنَّهُ یَدعُو المُدبِرِینَ عَنه»، این خدا فراریها را صدا میکند، آنهایی که پشت کردهاند و میروند میگوید بیایید، منتظر شما هستم. «فَکَیفَ لَا یَقبَلُ المُقبِلینَ عَلَیه»، پس چطور قبول نمیکند کسی که خود او آمده است؟ فراریها را صدا میکند. چه خدای کریمی داریم.
تفضّلات بیکران خداوند در دعای امام سجّاد (علیه السّلام)
میگوید اینکه من میدانم تو تفضّل داری به کسی که با حسن ظن خدمت تو بیاید، احسان میکنی، این من را وادار میکند از تو چیزی بخواهم. چرا؟ «إِذْ جَمِیعُ إِحْسَانِکَ تَفَضُّلٌ».[۹] این را دقّت کنید، ما گاهی وقتها فکر میکنیم با خدا معامله میکنیم، مثلاً یک دعای کمیل میخوانیم، فردا میخواهیم برای پسر خود دختر پیدا کنیم، یک دختر خوب پیدا میشود، میگوییم این برای دعای کمیلی است که دیشب خواندم. اگر برای آن هم باشد تو نمیدانی، تو نباید بگویی. این را قبول کنیم که خدا ابتدا به ساکن به ما نعمت میدهد. این مهم است، از صحیفهی مبارکهی سجّادیه به خاطر داشته باشید، «إِذْ جَمِیعُ إِحْسَانِکَ تَفَضُّلٌ»، تمام احسانهای تو تفضّل است، ما چیزی نداریم به تو بدهیم، همه آقایی است
«وَ إِذْ کُلُّ نِعَمِکَ ابْتِدَاءٌ»، این را داشته باشید، برای اینکه تمام نعمتهای تو ابتداء است، ابتدایی است. اصلاً بنده کاری انجام دهد یا انجام ندهد تو مرحمت میکنی. اینها بعداً تفصیل دارد. یک مطلب اساسی که سیّد در سراسر شرح صحیفه فقط یک مرتبه گفته اینجا با هم بخوانیم. این مربوط به این دعا و مربوط به تمام دعاها است، اعترافهایی که اهل بیت دارند. اینجا خیلی شنیدنی است، بارها صحبت کردهایم که چرا ائمّه «ظَلَمْتُ نَفْسی»،[۱۰] میگویند، در دعاها هم زیاد است، «ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِی»، در صحیفهی سجّادیه داریم.
آگاهسازی در قالب دعا
یک مرتبه هم خدمت شما عرض کردم که صحیفهی سجّادیه تنها راه تبلیغ امام سجّاد (علیه السّلام) بوده و تنها راه آدمسازی او بوده است. چیزهای دیگر بوده، زمان سیّد السّاجدین خیلی فشار و اختناق بوده، حضرت در قالب دعا این معارف عالیه را رسانده است. بعضی از آنها خیلی واضح است، مثل دعای هشتم که اگر به یاد داشته باشید خواندیم، تمام عیبهای مردم و نقطه ضعفها را آنجا زبانزد میکند، معلوم میشود جنبهی تعلیمی دارد. یا مثلاً در زمان ایشان توحید مردم خیلی خراب بوده، خیلی خدا را به مخلوق تشبیه میکردند و چیزهای خیلی بدی بوده که تا زمانهای بعدی هم کشیده شد. امام (علیه السّلام) این دعاهای توحیدی را میخواند. یا در مورد پیغمبر درست شناخت نداشتند، پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را معرّفی میکرد. بسیاری از صحیفه درسهای حضرت در قالب دعا بوده، این را قبلاً گفتهایم.
امّا ایشان میخواهد یک بحث عامّی را مطرح کند، مثلاً «ظَلَمْتُ نَفْسِی» میگوید میخواهد به من یاد بدهد که من بگویم، این هم درست است. امّا میگوید به طور کلّی در دعاهای ائمّه که صحبت گناه میشود، در خود کلمات پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، کلّاً به غیر از اینکه به ما یاد بدهند، چیزی به ما بگویند، آیا غیر از این چیز دیگری هم وجود دارد که ما بدانیم؟ این مبحث خیلی مبحث دقیقی است.
عصمت انبیاء و ائمّه در دیدگاه امامیّه
«تَبصِرَهٌ»، سیّد یک تبصره آورده است. «إِعلَم أَنَّ الإِمَامِیَّهَ رِضوَانُ اللّهِ عَلَیهِم إِتَّفَقوا عَلَى عِصمَهِ الأَنبِیَاء وَ الأَئِمَّهَ عَلَیهِمُ السَّلَام وَ أَطبَقوا عَلَى أَنَّهُ لَا یَجوزُ عَلَیهِم شَیءٌ مِنَ المَعَاصِی وَ الذُّنوب صَغیرَهً کَانَت أَو کَبیرَه لَا قَبلَ النُبُوَّهِ وَ الإِمَامَه وَ لَا بَعدَهُمَا».[۱۱] میگوید که بدانید جمیع امامیّه، علمای شیعه (رضوان الله علیهم) بر عصمت انبیاء و ائمّه متّفق القول هستند و همهی آنها اتّحاد کردند بر اینکه اصلاً جایز نیست بر آنها… جایز در اینجا به معنای فقهی نیست، به معنای کلامی است. یعنی از آنها گناه سر نمیزند، صغیر باشد یا کبیر باشد، نه قبل از نبوّت و امامت، نه بعد از آن. این اجماع علمای شیعه است که اینها معصوم هستند، اصلاً از آنها گناه بزرگ، کوچک، نه قبل از نبوّت و امامت و نه بعد از آن سر نمیزند.
مسئلهی استغفار ائمّه و معصوم بودن آنها
«ثُمَّ إِستَشکَلوا مَعَ ذَلِک»، امّا بعد از این همه اتّفاق یک اشکال برای آنها پیش آمده، چه اشکالی پیش آمده است؟ «مَا تَضَمَّنَهُ کَثِیرٌ مِنَ الأَدعِیَهِ المَأثورَه عَنِ الأَئِمَّهِ عَلَیهِمُ السَّلَام مِنَ الإِعتِرَافِ بِالذُّنوبِ وَ المَعَاصِی وَ الإِستِغفَارِ مِنهَا کَمَا وَقَعَ فِی هَذَا الدُّعَاء وَ غَیرِهِ مِمَّا مَرَّ وَ یَأتی». میگوید بعد از اینکه همه اتّحاد کردند اینها معصوم هستند، صغیره و کبیره از آنها صادر نمیشود، نه قبل از امامت و نبوّت و نه بعد از آن، امّا میگویند این دعاهایی که متضمّن بر اعتراف به ذنوب و گناهان و استغفار است، چنانکه در این دعا و دعاهای دیگر وجود دارد. اینها را چه کنیم؟ میگوید: «بَل رُوِیَ عَنِ النَبِیّ (صَلَّى اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) مَا یُشعِرُ بِذَلِک»، حتّی از پیغمبر روایتی نقل شده که به این اشکالها اضافه میکند. «وَ هُوَ مَا رَوَاهُ ثِقَهُ الإِسلَام فِی الکَافی»، در کافی ثقه الاسلام کلینی از ابی عبد الله، یعنی از امام صادق (علیه السّلام) نقل کرده است. «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کُلِّ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّهً»، پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روزی ۷۰ مرتبه توبه میکرد. این هم در کافی وجود دارد. این اشکالهایی بوده که به ذهن رسیده است.
«وَ أَجَابوا عَن ذَلِکَ بِوُجوهٍ»، به وجوهی جواب داده شده است. «أَحَدُهَا»، یکی این است، «حَملُهُ عَلَى تَأدِیبِ النَّاس وَ تَعلیمِهِم کِیفِیَّهَ الإِقرَار وَ الإِعتِرَاف بِالتَّقصیر وَ الذُّنوب وَ الإِستِغفَار وَ التُّوبَهِ مِنهَا»، این را گفتیم. یکی این است که خواستهاند مردم را تأدیب کنند، تعلیم بدهند که به گناه خود اقرار کنید، به گناه خود اعتراف کنید، همین که بارها گفتهایم، این یک.
«الثَّانی حَملُهُ عَلَى التَّوَاضُع وَ الإِعتِرَاف بِالعُبودِیَّه وَ أَنَّ البَشَرَ فِی مَظَنَّهِ التَّقصیر»، میگوید دوم این است که اینها حمل بر تواضع شده، گناه نکردهاند، امّا خواستهاند در برابر خدا تواضع کنند. به عبودیّت اعتراف کنند و بگویند که بشر در مظنّهی گناه است.
امکان خطا و اشتباه در انسان
حضرت یوسف (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) چه گفت؟ دقّت بفرمایید، «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ»،[۱۲] میخواهد بگوید من نفس خود را تبرئه نمیکنم که من اصلاً هیچ میلی ندارم، نه، «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی»، پیغمبر با آن عظمت اصلاً خود را نمیگفت، به یک اعتبار اصلاً جنس بشر را میخواست بگوید، بشرها این هستند، من هم یکی از بشرها هستم، «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی». بشر در مظنّهی تقصیر است، خواستند بگویند بشر «بِمَا هُوَ» بشر در مظنّهی تقصیر است.
هدایت بشر توسّط خداوند
شما در قرآن میخوانید که «وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدى»،[۱۳] یعنی چه؟ ای پیغمبر خدا تو را گمراه پیدا کرد بعد هدایت کرد؟ نه، این نیست. چه میخواهد بگوید؟ آنجا خطاب به پیغمبر است ولی به همه است، «وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ» یعنی بشر دست نخورده گمراه است. ما در دعاهای دیگر هم داریم که میگوید «أَنَا العُریَانُ الَّذِی کَسَوتَه»،[۱۴] من عریانی بودم که تو پوشاندی. یعنی خوانندهی دعا، آن امام عریان بود؟ یا «أَنَا الْجَائِعُ الَّذِی أَشْبَعْتَهُ»،[۱۵] من گرسنه بودم که تو من را سیر کردی. یعنی من قبل از این دعا گرسنه بودم؟ نه. اینها میخواهند بشر را بگویند. رزق بشر «بِمَا هُوَ» بشر را خدا میدهد، بشر دست نخورده گرسنه است، بشر دست نخورده عریان است، بشر دست نخورده گمراه است. «وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدى» یعنی بشر دست نخورده، نه پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، پیغمبر اکرم از اوّل در هدایت بود.
درخواست بخشش از خطاهای آینده
«أَنَّ البَشَرَ فِی مَظِنَّهِ التَّقصیر».[۱۶] میگوید: «الثَّالِثُ أَنَّ الإِعتِرَافَ بِالذُّنوب وَ الإِستِغفَار مِنهَا إِنَّمَا هُوَ عَلَى تَقدیرِ وُقوعِهَا وَ المَعنَى إِن صَدَرَ مِنِّی شَیءٌ مِن هَذِهِ الأُمور فَاغفِرهُ لِی»، یک جواب به این شکل دادهاند که میگوید این استغفارها بر تقدیر صدور است، میگوید اگر چنانچه، اگر که چیزی نمیشود، اگر چنانچه از من چیزی از این چیزهای گفته شده سر زد من را ببخش. این هم یک وجه است. پس این سه مورد.
استغفار نبی به جای امّت خود
چهارمی را بشنوید، پنجمی کمی مهمتر از بقیّه است. «الرَّابِعُ أَنَّهُم یُکَلِّمونَ». باید «یَتَکَلَّمونَ» بگوید، فکر کنم نسخه غلط باشد. خوشبختانه نسخهی خطّی از این داریم، من این غلطها را با آن اصلاح میکنم، این هم قطعاً «یَتَکَلَّمونَ» است. «الرَّابِعُ أَنَّهُم یَتَکَلَّمونَ عَلَى لِسَانِ أُمَّتِهِم وَ رَعِیَّتِهِم»، جواب چهارم این است که اهل بیت، ائمّه، انبیاء، بر زبان امّت خود و رعیّت خود صحبت میکنند. یعنی به جای آنها صحبت میکنند. «فَإِعتِرَافُهُم بِالذُّنوب إِعتِرَافِ بِذُنوبِ أُمَّتِهِم وَ رَعِیَّتِهِم»، اعتراف آنها به گناه اعتراف به گناهان امّت و رعیّت آنها است. «وَ إِستِغفَارُهُم لِأَجلِهِم»، استغفار هم اصلاً به خاطر آنها است. میگوید: «وَ إِنَّمَا أَضَافوا الذُّنوب إِلَى أَنفُسِهِمُ المُقَدَّسَه»، پس چرا گناهان را به خود نسبت میدهند؟ «لِلإِتِّصَالِ وَ السَّبَب وَ لَا سَبَبَ أَوکَدُ مِمَّا بَینَ الرَّسول أَوِ الإِمَام عَلَیهِمَا السَّلَام وَ بَینَ أُمَّتِهِ وَ رَعِیَّتِهِ». میگوید یک وابستگی محکم بین مردم و پیغمبر، مردم با امام داریم. «أَلَا تَرَى أَنَّ رَئیسَ القَوم إِذَا وَقَعَ مِن قَومِهِ هَفوَهٌ أَو تَقصیرٌ»، مگر ندیدی که رئیس یک قومی اگر از قوم او لغزشی، تقصیری صادر شود، «قَامَ هُوَ فِی الإِعتِذَارِ عَنهُم»، این رئیس میگوید ببخشید، او جلو میرود، نمیرود تک تک را دست آنها بدهد که این این کار را انجام داده، او را ببر، این زید بن خالد، او را ببر، نه، خود او جلو میرود. «أَلَا تَرَى أَنَّ رَئیسَ القَوم إِذَا وَقَعَ مِن قَومِهِ هَفوَهٌ أَو تَقصیرٌ قَامَ هُوَ فِی الإِعتِذَارِ عَنهُم وَ نَسَبَ ذَلِکَ إِلى نَفسِهِ»، میگوید من کردم، ببخشید، این را من کردم ببخشید. این هم یک وجه.
دائم الذّکر بودن ائمّه و انبیاء
امّا وجه پنجم. اساتیدی که ما در قم داشتیم، اعلی الله مقامهم، به مغز مطلب رسیده بودند، آنها از این ولایت متأسّفانه رفتهاند. اصلاً مطلب بالاتر از این حرفها است، این پنجم کمی نزدیک لبّ لبابی است که به ما گفته شده، گوش کنید. «الخَامِس»،[۱۷] این خوب است، تا حدّی. «مَا ذَکَرَهُ الشِّیخ عَلِی بنِ عِیسى الإِربِلی». اینجا یک چیز را برای شما تصحیح کنم. الآن اَربیل میگویند، مهم نیست، اینها تلفّظات روزمرهی مردم است، اصل آن اِربل است، الآن اربیل میگویند عیبی ندارد، بگویند، مهم نیست. مثلاً تِهران، اصل آن تَهران بوده، میگویند اصل تَبریز تِبریز بوده، به کسر تاء بوده است. اینها چیزی نیست که خیلی به آن توجّه کنیم. خواستم فقط آگاه باشید که در کتابها میخوانید در اصل اِربِل است. تنها تاریخ اربل هم برای ابن مستوفی است، یک جلد نوشته الحمدلله نزد بنده است، بالاخره سرزمینی پرماجرا بوده و فقط یک جلد تاریخ از آن یک نفر نوشته و برای خود یک جایی بود.
«مَا ذَکَرَهُ الشِّیخ عَلِیِّ بنِ عِیسىَ الإِربِلی فِی کِتَابِ کَشفِ الغُمَّه». کشف الغمّه کتاب بزرگی است، سنگی چاپ شده، حروفی هم چاپ شده است. علیّ بن عیسی در آنجا یک چیزی گفته، او هم مرد بزرگی بوده، وجه پنجمی که سیّد علی خان مدنی هم این را خیلی میپسندد. من هم عرض میکنم، بنده خاک پای این سیّد علی خان هم نمیشوم، امّا اساتیدی که ما داشتیم نزدیک همین را با یک جمعبندی گفتهاند. گوش کنید خیلی عالی است، وجه پنجم در جواب از اینکه آنها چرا «ظَلَمْتُ نَفْسی» میگویند. وجه پنجم این است، در کشف الغمّه گفته: «قَالَ رَحِمَهُ اللََّه إِنَّ الأَنبِیَاءَ وَ الأَئِمَّهَ عَلَیهِمُ السَّلَام تَکونُ أَوقَاتُهُم مُستَغرَقَهً بِذِکرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ قُلوبُهُم مَشغولَهً بِهِ وَ خَوَاطِرُهُم مُتِعَلِّقَهً بِالمَلَإِ الأَعلَى وَ هُم أَبَداً فِی المُرَاقِبَه»، میگوید: اوقات انبیاء، ائمّه، مستغرق در ذکر خدا و یاد خدا است، دلهای آنها مشغول به خدا است، خواطر آنها متعلّق به ملأ اعلی است، دائماً در مراقبه هستند.
«کَمَا قَالَ عَلَیهِ السَّلَام»، چنانکه پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده: «اُعبُدِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاه فَإِن لَم تَرَهُ فَإِنَّهُ یَرَاک». خدا را طوری عبادت کن مثل اینکه داری خدا را میبینی. اگر تو او را نمیبینی او تو را میبیند. «فَهُم أَبَداً مُتِوَجِّهُونَ إِلَیه وَ مُقبِلونَ بِکُلِّیَّتِهِم عَلَیه»، اینها با تمام وجود دائماً متوجّه خدا هستند. «فَمَتَى إِنحَطّوا»، اینها علمی است، مهم است، گوش کنید.
گناه دانستن امورات روزمرّه نزد انبیاء و ائمّه
«فَمَتَى إِنحَطُّوا عَن تِلکَ الرُّتبَهِ العَالِیَه وَ المَنزِلَهِ الرَّفِیعَه إِلَى الإِشتِغَالِ بِالمَأکَلِ وَ المَشرَبِ وَ التَّفَرُّغِ لِلنِّکَاح وَ غَیرِهِ مِنَ المُبَاحَات عَدّوهُ وَ إِعتَقَدوهُ خَطِیئَهً فَاستَغفَروا مِنه»، میگوید نه اینکه آنها دائم توجّه دارند، با تمام جان خود، کلّیت خود، به خدا توجّه دارند، یک وقت از این مرتبه پایین میآیند یک لقمه چیزی میخورند. از این لذائذ روزمرّهی زندگی چیزی بخورند، آبی بخورند، طعامی بخورند و مباحاتی را به جا بیاورند. میگوید از بس که توجّه به خدا دارند این زمان را گناه حساب میکنند، خطا حساب میکنند. من محبوب را گذاشتهام الآن غذا میخورم، چه کنم؟ یا امثال اینها. «عَدّوهُ… خَطِیئَهً فَاستَغفَروا مِنه»، میگوید این را خطا حساب میکنند و گناه حساب میکنند، استغفار میکنند.
بعد میگوید: «أَلَا تَرَى أَنَّ بَعضَ عِبید أَبنَاءَ الدُّنیَا»، بعضی از غلامان اینها یک وقت میخواهند بنشینند در دیدگاه مولا چیزی بخورند زود جمع میکنند، خجالت میکشند، این دارد میبیند من غذا میخورم. پس چطور این عبید ابناء دنیا، این غلامان چه کسانی هستند؟ عبید بندگان دنیا هستند، اینها اینطور خجالت بکشند پس چطور کسی که در مقابل سیّد السّادات و آقای تمام جهان غذا میخورد ناراحت نمیشود؟ بعد میگوید: پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این را گفته که «إِنَّهُ لَیُرَانُ عَلَى قَلبِی وَ إِنِّی لَأَستَغفِرُ اللّهَ بِالنَّهَارِ سَبعِینَ مَرَّه»، گاهی یک رِینی، پردهای، غشایی، به قلب من میرسد و من هفتاد مرتبه در روز استغفار میکنم. «هَذَا مُلَخَّصُ کَلَامِهِ»، این خلاصهی کلام شیخ علیّ بن عیسی اربلی است.
سیّد میفرماید: «وَ هُوَ أَحسَنُ مَا تَضمَحِلُّ بِهِ الشُّبهَهُ المَذکورَه». ترکها یک مثل دارند میگویند بز گَر از سر چشمه آب میخورد، من که استاد دیدهام ولی آدم نشدهام، ولی به این زودی دلبری نمیکند، کمی صبر کنید لطیفتر از این هم گفته شده است. جان مطلب همین است، درست است، یعنی آنها آنچنان در خدا مستغرق هستند که اندکی از آن مرتبه پایین میآیند، چیزی میخورند، میآشامند، همین را هم گناه حساب میکنند، خجالت میکشند، این درست است.
حدیثی در استغفار پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
امّا گوش کنید. «وَ هُوَ أَحسَنُ مَا تَضمَحِلُّ بِهِ الشُّبهَهُ المَذکورَه»، میگوید این بهترین چیزی است که شبههی مذکوره با این مضمحل میشود. «وَ قَد إِقتَفَى أَثَرَهُ القَاضی نَاصِرِ الدِّینِ البِیضَاوی»، قاضی بیضاوی دنبال این سخن علیّ بن عیسی را گرفته، علیّ بن عیسی شیعه بوده، قاضی ناصر الدّین از اهل تسنّن بوده است. «فِی شَرحِ المَصَابِیح»، آنجا گفته پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «إِنَّهُ لِیُغَانُ عَلَى قَلبِی وَ إِنِّی لِأَستَغفِرُ اللَّه فِی الیَومِ مَائَهَ مَرَّه»، پیغمبر فرموده که «إِنَّهُ لِیُغَانُ عَلَى قَلبِی»، «قَالَ الغِین لَُغَهٌ فِی الغَیِّم»، یعنی مثل یک ابر، مثل یک پرده قلب من را میگیرد، من روزی ۷۰ مرتبه استغفار میکنم. «قَالَ أَبو عُبِیدَه فِی مَعنَى الحَدیث أَی یَتَغَشَّى قَلبِی مَا یَلبِسُه»، یعنی گویا چیزی روی قلب من مینشیند.
بعد بیضاوی میگوید: «وَ قَد بَلَغَنَا عَنِ الأَصمَعِی أَنَّهُ سُئِلَ عَن هَذَا»، چون اصمعی از ائمّهی لغت ادب بود از این حدیث پرسیدهاند. «فَقَالَ لِلسَّائِل عَن قَلبِ مَن تَروی هَذَا»، در مورد قلب چه کسی روایت میکنی؟ «فَقَالَ عَن قَلبِ النَّبِی»، از قلب پیغمبر. «فَقَالَ لَو کَانَ غَیرُ قَلبِ النَّبیّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم لَکُنتُ أُفَسِّرُهُ لَکَ»، اگر غیر قلب پیغمبر بود برای تو تفسیر میکردم. «قَالَ القَاضی وَ لِلَّهِ دَرُّ الأَصمَعی فِی إِنتِهَاجِهِ مَنهَجَ الأَدَب»، میگوید خدا به او جزای خیر بدهد که مؤدّب رفتار کرده است. «وَ إِجلَالِهِ القَلبَ الَّذِی جَعَلَهُ اللَّهُ مَوقِعَ وَحیِهِ وَ مَنزِلَ تَنزیلِهِ»، وحی قلبی را که محلّ وحی الهی بوده تجلیل کرده است.
وظایف پیامبر در انتقال دین
«ثُمَّ قَالَ»، چون مطالب مشکلی است باید بیشتر… بشنویم، شرح صحیفه است. «ثُمَّ قَالَ لَمَّا کَانَ قَلبُ النَبِیّ صَلَّى اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم أَتَمَّ القُلوبِ صَفَاءً وَ أَکثَرَهَا ضِیَاءً وَ أَغرَقَهَا عِرفَاناً»، میگوید وقتی که قلب پیغمبر باصفاترین قلب بوده، پرضیاترین قلب بوده، پرعرفانترین قلب بوده است. «مَعَ ذَلِک» کار هم داشته، باید همّت کند «بِتَشریعِ المِلَّهِ وَ تَأسیسِ السُنَّه»، باید دین را به مردم برساند. «مُیَسِّراً غَیرَ مُعَسِّر»، دینی را که تعریف میکند این دین در حالی است که آسان تعریف میکند، آسان قرار میدهد، مشکل قرار نمیدهد، «مُیَسِّراً غَیرَ مُعَسِّر».
پرهیز از وسواس
آنهایی که وسواسی هستند سه ربع آب میریزند، میدانید سه ربع آب چیست؟ سه ربع آب استخر است، این دختر خانم میریزد ناراحت است، یا آن آقا پسر میریزد. من نمیدانم، من ماندهام به اینها چه بگویم. این وسواسیها اسلام را مسخره کردهاند، تعارف نداریم. من در قوم و خویش خود دیدهام، میرفتند ساختمان سرد میشد، چرا؟ فلان کس به حمّام رفته است، همه باید بلرزند. این همه آب را یک نفر مصرف میکرد. من چه بخوانم درست شوم؟ بخوانم نیست، دیگر مسخره نکن. فرمودهاند اعتنا نکن.
مرحوم پدر من در جوانی وسواس داشت، تفسیر حرف او این بود میگفت: یک روز به شیطان گفتم من کافر هستم به تو مربوط نیست! تمام شد. «فَإِنَّ الشَّیْطَانَ… فَإِذَا عُصِیَ لَمْ یَعُدْ»،[۱۸] اگر عصیان شود به شیطان برنمیگردد، برای اینکه ما رو میدهیم. دو مرتبه آب میکشد، سه مرتبه آب میکشد، چهار مرتبه آب میکشد. دنبال کار خود برو! اگر اسلام بخواهد اینطور شود انسان به معارف اسلام نمیرسد. اینها الفبای اسلام است، در الفبای اسلام بمانی چه زمانی به مغز آن میرسی؟ آن وقت رسالهی عملیّه باید ۲۰۰ جلد شود. اینها فقط نباید اعتنا کنند، فقط باید زحمت بکشند، یک هفته خود را نجس بدان. مفاتیح هم نجس میشود، بشود، مهر مادربزرگ من نجس شد، شد، دستگیرهی ما نجس میشود، بشود، قابلمهی پلو نجس میشود، شوهر من نجس میشود، همهی شما نجس شوید، هیچ ایرادی ندارد.
یک هفته، دو هفته به شیطان بگویید ما بنا گذاشتهایم خانوادگی نجس شویم! هفتهی سوم به خود میخندی، هفتهی چهارم به خود میخندی. من یک وسواسی را اینطور مداوا کردم، هفتهی چهارم، پنجم میگفت: شما را به خدا چیزهایی که میپرسیدم به کسی نگویید، الآن خجالت میکشم میپرسم. از پنج متری ستون عبور میکرد میگفت: تو فکر میکنی دست من خورد؟! گفتم: مگر گاو میش هستی! اگر فیل هم باشد نمیخورد! میفرماید: «بِتَشریِعِ المِلَّه وَ تَأسِیسِ السُنَّه مُیَسِّراً غَیرَ مُعَسِّر»،[۱۹] پیغمبر آسان گرفته، دین ما دین آسانی است، ما اصلاً دین مشکلی نداریم.
آسان بودن دین اسلام
با این همه وظایف، «لَم یَکُن لَهُ بُدٌّ مِنَ النُّزولِ إِلَى الرُّخَصِ وَ الإِلتِفَات إِلَى حُظوظِ النَّفس»، گوش کنید عجیب است، «مَعَ مَا کَانَ مُمتَحَناً بِهِ مِن أَحکَامِ البَشَرِیَّه»، میگوید: پیغمبر چنین مأموریّت بزرگی دارد، بعد هم این دین دینی نباشد که کسی این دین را ببیند غذا نخورد و آب نخورد و همه چیز را حرام بداند، خیر، «مُیَسِّراً غَیرَ مُعَصِّر».
نزول پیغمبر از مقام خود برای هدایت مردم
از این طرف هم این پیغمبر چارهای نداشت، ببینید چقدر زیبا گفته، میگوید قلب او از نظر صفا کاملترین قلب است، پرنورترین قلب، پرعرفانترین قلب است. سیّد البشر است، پیغمبر «أَکمَلُ النَّاس مِنَ الأَوَّلِین إِلَی الآخِرِین» است. با همهی این حرفها چه میشد؟ «لَم یَکُن لَهُ بُدٌّ مِنَ النُّزولِ إِلَى الرُّخَصِ وَ الإِلتِفَاتِ إِلَى حُظوظِ النَّفس»، میگوید چارهای نداشت جز اینکه پایین بیاید، نازل شود از این رخصتها استفاده کند. خدا رخصتهایی هم دارد، مثلاً آب بخور، غذا بخور، اینها رخصت است. به حظوظ نفس التفات کند، نفس هم میخواهد.
آقای قاضی صبح زود در قهوهخانه نشسته بود، خیلی برای او بد بود، یک عالم بزرگ، کسی که استاد آقای بهجت بود. علّامه طباطبایی بیرون آمده بود، دیده بود او در قهوهخانه نشسته، گفتند: آقا چه شده است؟ فرمودند: میخواهم به حرم بروم، چای نخورم نمیتوانم بروم. این مرکب چای میخواهد، نفس است، عیب که نیست، این چای را بخورم، سر حال باشم. ما کسی را داشتیم، خدا او را رحمت کند، از قوم و خویشهای ما بود، عرب هم بود، میگفت: انسان وقتی که عصرها بیدار شد – بعضی میخوابند بلند میشوند چای میخورند- دید چای نیست باید برگردد دوباره بخوابد، هیچ فایدهای ندارد.
نیازهای مادّی پیامبر
«مَعَ مَا کَانَ مُمتَحَناً بِهِ مِن أَحکَامِ البَشَرِیَّه»، از آن طرف هم امتحانی از احکام بشریّت داشت، این هم برای او یک گرفتاری بود. پیغمبری با آن عظمت گرفتار یک لقمه نان بود، بالاخره بشر بود، گرفتار یک جرعه آب بود. «مَعَ مَا کَانَ مُمتَحَناً بِهِ مِن أَحکَامِ البَشَرِیَّه فَکَانَ إِذَا تَعَاطَى شَیئاً مِن ذَلِک»، یک کار از این کارها را که انجام میداد از آن مرتبه نازل میشد، یک لقمه نان، یک جرعه آب. آنها چه میخوردند؟ غذای آنها ساده، یک روز بود، یک روز نبود. بعد میگوید: «فَکَانَ إِذَا تَعَاطَى شَیئاً مِن ذَلِک أَسرَعَت کُدورَهٌ إِلَى القَلب لِکَمَالِ رِقَّتِهِ وَ فَرطِ نورَانِیَّتِهِ»، اگر کمی آب میخورد، یک لقمه نان میخورد، «أَسرَعَت کُدورَهٌ إِلَى القَلب»، یک کدورت به سرعت به قلب او میرفت. چرا؟ چون قلب نازنین بود، نازک بود، باصفا بود، میفهمید. مسائل روحی هم همینطور است، مثلاً اگر انسانهای مواظب، مراقب، یک گناه کنند بیچاره میشوند، چون روح لطیف است، نمیپذیرد.
امّا کسی که به گناه عادت کرده، دعوا کرده، او هم خواهر او است گریه میکند، به او بگویید بیاید شام بخورد، گناه دارد، میگوید: گناه چیست؟ میخورد بخورد، نمیخورد نخورد. گریه میکند، میگوید: مهم نیست، گریه کند، اشک او در مشک او است! این مزخرفات. بعضی از ما خیلی بدبخت هستیم، عقب افتاده هستیم. قرآن و حدیث و تعالیم ما یک طرف، چند ضرب المثل پوسیده که شنیدیم با همینها زندگی میکنیم. با دعای گربه سیاه باران نمیآید، من ۷۰ پیراهن بیشتر پاره کردهام، بزرگی گفتهاند، کوچکی گفتهاند، ما با این مزخرفات زندگی میکنیم. ائمّه کجا ماندهاند؟ پیغمبر کجا ماندهاند؟
رقّت و پاکی قلب پیامبر
«فَکَانَ إِذَا تَعَاطَى شَیئاً مِن ذَلِک»، اگر یک لقمه نان و یک جرعه آب بود، «أَسرَعَت کُدورَهٌ إِلَى القَلب»، کدورتی به سرعت به دل آنها میآمد. چرا؟ «لِکَمَالِ رِقَّتِهِ وَ فَرطِ نورَانِیَّتِهِ»، از بس این قلب رقیق بود، از بس نورانیّت آن در حدّ بالایی بود.
«فَإِنَّ الشَّیءَ کُلَّمَا کَانَ أَدَقَّ وَ أَصفَى»، یک شیء هر چه دقیق باشد و باصفا باشد، «کَانَ وُرودُ المُکَدِّرَات عَلَیهِ أَبیَن وَ أَهدى»، مکدّرات آنجا بیشتر خود را نشان میدهد. یک فرد سالم یک چیز جزئی که همه هم میخورند بخورد شب معلوم میشود مریض میشود. «فَکَانَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم إِذَا أَحَسَّ بِشَیءٍ مِن ذَلِک عَدَّهُ عَلَى النَّفسِ ذَنباً فَاستَغفَرَ مِنهُ». خلاصه میگوید: «إِنتَهَ کَلَامُهُ مُلَخَّصاً»، کلام علیّ بن عیسی و قاضی بیضاوی اینجا تمام شد.
دلایل استغفار ائمّه و انبیاء
پس جمعبندی این شد که ابداً معصیت از آنها صادر نمیشد، قبل از امامت و بعد از امامت، قبل از نبوّت و بعد از نبوّت. اینها که «ظَلَمْتُ نَفْسی» میگویند گاهی یاد میدهند، این یک. گاهی از لسان امّت خود صحبت میکنند، این دو. امّا میگویند نهایتاً این است از بس اینها نورانی هستند، لطیف هستند، در نور الهی مستغرق هستند، حتّی خوردن و خوابیدن را هم گناه حساب میکنند.
اساتید ما همین حرفها را میگفتند، منتها نه با این تفاسیر، میگفتند فقط درک عظمت بود، چیز دیگری نبود. عظمت را درک میکرد درمانده میشد که چه بگوید. در آخر بیاختیار مثل این کلمات بر زبان میآمد، از کثرت درک عظمت.
شما در دعای ابو حمزه ببینید، میگوید: «مَا أَنَا وَ مَا خَطَرِی»،[۲۰] خیلی حرف مهمّی است، میگوید من که هستم؟ امام سجّاد (علیه السّلام)، «مَا أَنَا وَ مَا خَطَرِی». دعای ابو حمزه، ماه رمضان که آمد إنشاءالله به عنوان مقدّس بازی نخوانید. مرور کنید اگر هم نخواندید. مقدّس بازی بس است، به قول آقای بهاء الدّینی فرمودند: بازیگری دیگر بس است. بس است کمی هم به فکر آن طرف باشید. ما خیلی بازی کردهایم.
در نظر داشتن خدا در کارها
شیخ جعفر شوشتری (رضوان الله علیه) مجتهد بود، زمان ناصر الدّین شاه به منبر رفت، گفت: ایّها النّاس، ۱۲۴ هزار پیغمبر آمدند شما را به توحید دعوت کنند، من آمدم به شرک دعوت کنم! یک مجتهد صاحب رساله. گفت: بله، من آمدم به شرک دعوت کنم. حواس همه جمع شد، گفت: من آمدم بگویم کمی خدا را شریک کنید. همیشه این نباشد که اگر این کار را انجام دهم اینطور میگویند، نگویم اینطور میگویند، کمی هم خدا را در نظر داشته باشید. گفت: من آمدهام شما را به شرک دعوت کنم.
توصیههایی دربارهی روزه گرفتن
إنشاءالله ماه رمضان میآید، چیزی نمانده، دو ماه و چند روز مانده میآید، ماه رمضان است، هوا گرم میشود، در عوض اجر شما زیاد است. از حالا خدایی ناکرده شروع نکنیم… اگر کسی توانست بگیرد، نتوانست خدا گفته نگیرد، هر کس توانست میگیرد نتوانست نمیگیرد. بعضی میگویند انسان تا موقع احتضار باید بگیرد، اگر دید میمیرد نگیرد. نه، اینطور نیست. اگر احتمال عاقلانهی ضرر داده شود اصلاً روزه باطل است. «مَن خَافَ عَلَی نَفسِهِ وَجِبَ لَهُ الإِفطَار»، هر کس خوف بر نفس خود داشته باشد افطار بر او واجب است. امّا بعضی میگیرند و ملاحظه هم نمیکنند.
درک عظمت خداوند توسّط ائمّه و انبیاء
إنشاءالله دعای ابوحمزه را آن موقع میخوانید. میگوید: «مَا أَنَا وَ مَا خَطَرِی»، من که هستم که قیمت من چه باشد؟ خود را در درگاه خدا اینطور میدیدند. وقتی اینطور میبیند دیگر درمانده میشود که چه بگوید، چطور خود را آرام کند، یک «ظَلَمْتُ نَفْسِی»، میگوید آرام میشود. ظلم کجا بود؟ اینها همه نور هستند. «تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِی»، جهل کجا بود؟ آنها همه علم هستند. میدانیم جهلی وجود ندارد، فقط درک عظمت. عظمت را میدید درمانده میشد که چه بگوید، یعنی کوچکترین جملهی او بود که بگوید «مَا أَنَا وَ مَا خَطَرِی»، من چه هستم که قیمت من چه باشد.
شخصیّت محمّد دارا شکوه و فعّالیّتهای او
امّا یک چیز دیگر بگویم این امّا خیلی مهم است، خیلی مشکل است، بسیار مشکل است. الآن شنیدید که پیغمبر فرمود: من روزی ۷۰ مرتبه استغفار میکنم، در یک جا فرمود که غینی میآید، پردهای میآید من ۷۰ مرتبه استغفار میکنم. اینجا برای شما یک مطلب دارم، خیلی خلاصه، یک نفر در هند به نام محمّد دارا شکوه بوده است. بیماری نسخهشناسی بد بیماری نیست، خواستید آلوده شوید. محمّد دارا شکوه کسی بوده که در عرفان اسلامی کار کرده بود، میشود گفت در عرفان هندی بیشتر کار کرده بود. ایشان پسر یک پادشاه بود، پدر او هم شاه بود، ولی یک داستان غمانگیز برای این شاه و شاهزاده… با آنها چه کردند من بازگو نمیکنم، همیشه فکر خود را عوض میکنم، آنها بد گرفتار شدند. خلاصه او انسان بافضلی بود.
هندیها یک کتاب ضخیمی به نام اوپانیشاد دارند، در عرفان هندی است، شما دنبال آن نروید، تخصّصی است. به آن سرّ اکبر هم گفته میشود. دارا شکوه روی اوپانیشاد خیلی کار کرده است. کار کرده، زحمت کشیده، مقدّمهای دارد، کارهایی انجام داده است. به هر حال ایشان یک استاد در هند داشت، البتّه گفتم در عرفان اسلامی. محمّد دارا شکوه مسلمان بوده، استادی داشته، از این استاد خود خیلی تجلیل میکند. دارا شکوه یک کتابی به نام سکینه الاولیاء دارد، یعنی آرامبخش اولیاء، خیلی تخصّصی است، خیلی پیچیدگی دارد. در آنجا از استاد خود که اسم او هم محمّد بوده، لقبهای هندی هم به او میدادند، آنها لقبهایی برای استاد خود دارند آنها را بزرگ میکنند. به هر حال او هم محمّد بود. یک چیزی از او نقل کرده من را تکان داد، گفت: آن استاد من گفته پیغمبر فرمود من روزی ۷۰ مرتبه استغفار میکنم، یا رِینی به قلب من میرسد، غینی بر قلب من میرسد، رین نبوده، غین نبوده، اینها ظاهر عبارات است، اینها کنایه است.
استاد محمّد دارا شکوه گفت پیغمبر فرموده غینی به قلب من میآید ۷۰ مرتبه استغفار میکنم، اینها ظاهر کلام است. استاد محمّد دارا شکوه گفته این مربوط به تجلّیات میشود. خیلی حرف مهمّی است، یعنی انسان یک طوری میشود. این بحث سنگینی است، شرعی نیست که من این را بیمقدّمه به شما بگویم، نه شرعی است نه عقلی است. فقط سربسته بدانید این بحثی که من روزی ۷۰ مرتبه استغفار میکنم بنا به بعضی از قولها بحث تجلّیات است.
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– الصحیفه السجّادیه، ص ۶۴٫
[۲]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۲، ص ۴۶۹٫
[۳]– سورهی انبیاء، آیه ۸۷٫
[۴]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۲، ص ۴۶۹٫
[۵]– الصحیفه السجّادیه، ص ۶۴٫
[۶]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۲، ص ۴۷۰٫
[۷]– الصحیفه السجّادیه، ص ۶۴٫
[۸]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۲، ص ۴۷۵٫
[۹]– الصحیفه السجّادیه، ص ۶۴٫
[۱۰]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۶۱٫
[۱۱]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۲، ص ۴۷۱٫
[۱۲]– سورهی یوسف، آیه ۵۳٫
[۱۳]– سورهی ضحی، آیه ۷٫
[۱۴]– أنوار العرفان، ص ۴۴۹٫
[۱۵]– بحار الأنوار، ج ۹۵، ص ۸۷٫
[۱۶]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۲، ص ۴۷۲٫
[۱۷]– همان، ص ۴۷۳٫
[۱۸]– الکافی، ج ۳، ص ۳۵۸٫
[۱۹]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۲، ص ۴۷۴٫
[۲۰]– بحار الأنوار، ج ۷۵، ص ۱۴۷٫
پاسخ دهید