حضرت استاد فاطمی نیا روز سه شنبه قبل از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل، به ادامه بحث شیرین سیری در صحیفه سجادیه پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- ماه شعبان، ماه سرور اهل بیت
- دعایی از صحیفه سجادیّه
- توضیحاتی در مورد درستی یا نادرستی لغت حوائج
- کتاب کامل مبرّد
- صحاح جوهری
- کتابی از حریری
- تفاوت شعرای زمان قبل از اسلام و بعد از اسلام
- استدلال در لغت با گفتار جاهلیّون و مخضرمون
- استدلال با گفتار صدر اسلامیها
- گاهی خواص هم اشتباه میکنند
- آیا کلمهی حوائج در لغت درست است یا نه؟
- درستی لغت حوائج
- نام چند تن از ائمّهی ادب و آثار آنها
- باور کنیم که همه چیز نزد خدا است
- بخشش خدا بلاعوض
- کنترل زبان
- نهی از منّت گذاشتن
- نیاز دائمی ما به خدا
- میل و رغبت به خدا
- حکایتی از کتاب آثار البلاد قزوینی
- تقدیر و مقدّرات الهی
- آیا با صدقه دادن تقدیر انسان عوض میشود؟
- دفع بلا مشروط است، مطلق نیست
- آیا دعا قَدَر خدا را رد میکند؟
- ما مأمور به دعا هستیم!
- اعتماد به خدا
- زمان مناسب در امر به تحصیل حاصل
- مراتب ایمان و درخواست تحصیل حاصل
- ایمانی که بازدارنده نیست
- ایمان کامل به خدا
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
ماه شعبان، ماه سرور اهل بیت
قبل از شروع درس خواستم ولادت با سعادت مولای عالم حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) را تبریک بگویم. إنشاءالله برکات این امام بزرگوار بر همهی ما نازل شود. خدا میداند فضائل سیّد الشّهداء از حصر و حد خارج است. این مقامی که خدا به او داده است از عقول غیر معصوم خارج است. إنشاءالله برکات او بر همهی ما نازل شود و بالاخره نور چشم پیغمبر اکرم، نور چشم حضرت صدیقه، نور چشم امیر المؤمنین، چه بگویم! چه مقامی که «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْن»[۱]، بعد پیغمبر اکرم ما را دعا میکند که همهی علما اهل سنّت این را نوشتند که این دعا را پیغمبر اکرم نوشته است و این دعا رد نمیشود و این دعای آقای پیامبران، سیّد انبیاء است. فرمود: «أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْناً» خدا دوست داشته باشد هر کسی حسین را دوست دارد. این دیگر شامل همهی ما میشود.
یک ولی خدا میبینیم و دنبال او میدویم و از او التماس دعا میخواهیم. اینجا پیغمبر اکرم، آقای انبیاء، سلطان اولیاء برای ما دعا کرده است. مگر میشود نعوذ بالله این رد شود. إنشاءالله این شبها را قدر بدانید. امشب میلاد مولای عالم حضرت قمر بنی هاشم (علیه السّلام) و شب بعدی هم ولادت مولای عالم حضرت سیّد السّاجدین (علیه السّلام) است که تبریک عرض میکنیم. در گذشته به شما عرض کردم ماه شعبان تنها ماهی است که در آن شهادت نیست. ماه سرور اهل بیت است. ماه شادی اهل بیت است. إنشاءالله دل همه شاد شود. إنشاءالله همه آن کسانی که غمی دارند مبدّل به شادی شود. برکات بر همهی شما نازل شود.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبیِّنا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمیعِ أَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
دعایی از صحیفه سجادیّه
عزیزان به دعای سیزدهم صحیفهی مبارکهی سجّادیّه رسیدیم که إنشاءالله سیری در این دعای سیزدهم داشته باشیم. میفرماید: «وَ کانَ مِنْ دُعائهِ عَلَیهِ السّلامُ فى طَلَبِ الْحَوائِجَ الَى اللّهِ تَعالى»[۲] این دعا در مورد طلب حوائج از پروردگار است.
توضیحاتی در مورد درستی یا نادرستی لغت حوائج
یک توضیحی لغوی اینجا است. چون گفتم مرحوم سیّد علی خان در ادب نظیر ندارد، یک توضیحی داده است و من این توضیح را خدمت شما عرض کنم و بعد وارد متن شویم. میفرماید: «الحوائج جمع حاجه على غیر قیاس» حوائج جمع حاجت است «على غیر قیاس»[۳] یعنی قاعده نیست که اینطور شود، «حتّى أنکرها بعضهم». حتی بعضی از لغویان گفتهاند که این جمع صحیح نیست.
کتاب کامل مبرّد
«و أمّا قولهم فی جمع حاجه» این را هم مبرّد در کامل گفته است. کامل مبرّد کتاب خیلی عظیم القدری است که خیلی کتاب مهمّی است. مبرّد در کتاب کامل گفته است «و أمّا قولهم فی جمع حاجه حوائج فلیس من کلام العرب على کثرته على ألسنه المولّدین و لا قیاس له» این هم گفته است که با همهی اینکه السنهی مولّدین، آنها میگویند که بعد از عصر اوّل اسلام به دنیا آمدند یک بحثی هم حالا بعدا اگر بتوانیم بگویم. آنها مرسوم کردند گفتند جمع حاجت حوائج میشود. باز این هم این کار را کرده است.
صحاح جوهری
«و فی الصحاح» در صحاح جوهری، جوهری هم گفته است: « کان الأصمعی ینکر جمع حاجه على حوائج و یقول: هو مولّد» اصمعی هم گفته است این درست نیست حالا اینجا میآید، اینها مخالفین هستند.
کتابی از حریری
میگوید: «و قال الحریری فی درّه الغواص» این شنیدنی و جالب است. گاهی وقتها انسانهایی که عالم هستند اشتباه میکنند، گاهی وقتها علما اشتباه میکنند، خواص اشتباه میکنند. حریری صاحب مقامات یک کتاب دارد به نام «دره الغوّاص فی اوهام الخواص»، یعنی آن غلطهایی که بر زبان اهل فضل جاری میشود، خیلی جالب است که آنها را جمع کرده است. «درّه الغوّاص فی اوهام الخواص» که یک نسخهی آن نزد بنده هم است. اینجا حریری گفته است: «یقولون فی جمع حاجه حوائج، فیوهمون فیه» میگوید اشتباه میکنند، «کما وهم بعض المحدّثین» اینجا این ویراستار عزیز محدثین را تشدید گذاشته است، إنشاءالله که غلط مطبعی باشد، چون این کتاب با این عظمت قدر باید دوباره ویراستاری شود.
تفاوت شعرای زمان قبل از اسلام و بعد از اسلام
این تشدید را که گذاشتهاند، إنشاءالله غلط مطبعی باشد، چون باید مُحدَثین بگوییم. میدانید چرا؟ وقتی میخواهند این شعرا را با قول خود استدلال کنند، مثلاً قرآن یک آیهای دارد و میخواهیم ببینیم که عربها این کلمه را استعمال کردهاند یا نه، یا فقط قرآن استعمال کرده است و یا در زبان مردم بوده است یا نه، یک بحثی است.
حالا چنانکه شعرایی که در زمان قبل از اسلام بودند به اینها جاهلیون میگویند. شعرایی که قدری از جاهلیّت و قدری اسلام را دیدند به اینها مخضرمون، مخضرم میگویند که اینها هم اسلام را دیدند و هم جاهلیّت را، مانند حسان بن ثابت که هر دو را دیده است.
بعد از آن شعرای صدر اسلام مانند جریر، فرزدق، اخطل، کُمیت، اینها هم یک سلسله هستند که به اینها صدر اسلامی میگویند. بعد از صدر اسلامی به آنهایی که هستند مُحدَثین میگویند. مانند متنبّی از مُحدَثین است، ابو تمّام از مُحدَسین است، اینها قدیمی هستند ولی به هر حال طبقهی اینها طبقهی محدثین است.
استدلال در لغت با گفتار جاهلیّون و مخضرمون
آن وقتها اگر چنانچه ما در لغت با گفتار جاهلیّون و مخضرمون استدلال کنیم میتوانیم در لغت استدلال کنیم. حتّی با صدر اسلامیها هم میتوانیم استدلال کنیم. مثلاً میگویم، در سورهی مبارکهی نجم قمر میگوید: «الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ»[۴] مؤمنین کسانی هستند که از گناهان کبیره اجتناب میکنند، «وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَم»، «لَمَم» یعنی چه؟ یعنی لغزش. به شعر جاهلی که نگاه میکنیم میبینیم که میگوید: جاهلیّون که دور بیت میچرخیدند میگفتند: «و أَیُّ عَبْدٍ لَکَ لَا أَلَمَّا»[۵] خدایا کدام یک از بندهی تو است که لَمَم، یعنی لغزش ندارد؟ پس این لغت به اصل برمیگردد.
استدلال با گفتار صدر اسلامیها
پس یک وقت هم با گفتار صدر اسلامیها میتوانیم استدلال کنیم، امّا به محدثین که میرسیم، در محدثین با لغت استدلال نمیکنیم، فقط از لحاظ نحو صرفی، اعرابی، فصاحت و بلاغت با شعر محدثین میتوانیم استدلال کنیم. حالا در محدثین ابوتمّام استثناء شده است. میگویند از ابو تمّام میشود استشهاد لغوی هم کرد. مُحدَث است، ولی میگویند به عنوان یک روای معتبر لغت شناسایی شده است. حالا غیر از مقام شاعری یک راوی معتبر لغت است. پس فقط در ابو محدثین با ابو تمّام میشود در لغت استدلال کرد. اینجا این تشدید من را خیلی اذیّت کرد. گفتم إنشاءالله غلط مطبعی است.
گاهی خواص هم اشتباه میکنند
«و قال الحریری فی درّه الغواص: یقولون فی جمع حاجه حوائج، فیوهمون فیه کما وهم بعض المحدّثین»،[۶] بعد میگوید من بعد از این بالاخره باید چه کار کنیم؟ بله، دیگر خواص هم اشتباه میکنند. مثلاً جن، همان جنّی که گاهی ذکر خیر آن میشود. من دیدم بعضی از بزرگان که از آنها توقّعی نیست در کتابهای علمی جمع آن را اجنّه نوشتند. در صورتی که اجنّه جمع آن نیست، اجّنه جمع جنین است، جنین که در شکم مادر است. در قرآن میگویند: «إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّهٌ فی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ»[۷] حالا اگر جمع جن را جان بگویم حالا باید ببینیم، خلاصه اجنّه نمیشود، اوهام خواص است.
آیا کلمهی حوائج در لغت درست است یا نه؟
بعد میگوید بالاخره ما بعد از این حوائج بگوییم یا نگوییم؟ میگوید خیلی خوب، حالا درست است مبرّد اینطور گفته است، حریری هم گفته این توهّم است، امّا از این طرف هم باید ببینیم. «و أثبتها أکثر أئمّه اللغه» صحّت کملهی حوائج را که صحیح است اثبات کرده است. بسیاری از ائمّهی لغت «کالخلیل بن أحمد» فراهیدی از بزرگان بوده است. میدانید که ایشان کتابی به نام کتاب العین دارد، خیلی مهم است. ضمناً مبتکر عمل عروض هم خلیل بن احمد است. تمام شعرا در علم عروض مرهون خلیل بن احمد فراهیدی هستند که ایشان علم عروض را ابتکار کرده است. تمام این بحرها را ایشان در آورده است، داستان آن مفصّل است.
درستی لغت حوائج
«و أبی عمرو بن العلاء، و ابن درید و سیبویه، و ابن السکیت، و الجوهری، و ابن خالویه و ابن جنی، و ابن برّی»[۸] اینها تمام ائمهی ادب هستند، تمام اینها گفتند درست است. بعد میگوید اینها گفتند در حدیث است، در اشعار عرب است، عربهای خیلی اصیل، در احادیث اهل بیت داریم «کقوله علیه السلام استعینوا على انجاح الحوائج بالکتمان» این هم ضمناً عزیزان یاد بگیرند که خیلی مهم است. یک کاری میخواهید بکنید تا نشده است به هیچ کسی نگویید. آقا میخواهیم یک کارخانه بزنیم که در خاورمیانه بینظیر باشد، نمیخواهد به کسی بگویید. میفرماید ممکن است نشود. شما وقتی حرف میزنید آن نفوذی که در اطراف شما هستند خبر ندارید که آنها چه هستند، چه میگویند، چه فکر میکنند. یا مثلاً به کسی بروند بگویند، آن حسود تو باشد، بیاید کار شکنی کند. به هر حال میفرماید: «استعینوا على انجاح الحوائج» برای برآوردن حوائج کمک بگیرید، «بالکتمان» با کتمان به کسی نگویید. بگذارید به یک جایی برسد، هنوز چیزی مشخّص نیست! شروع شده است به همه میگوید! خلاصه میگوید حالا این یکی است. اشعار عرب هم زیاد آمده است. به هر حال میگوید این لغت صحیحی است.
نام چند تن از ائمّهی ادب و آثار آنها
اسمهایی را که برده است مثلاً سیبویه خیلی مهم است. ابن سکیّت کسی بوده است که گفتند کتابی به اندازهی کتاب ابن سکیّت که همان اصلاح المنطق است بر جسر بغداد عبور نکرده است. جوهری هم صاحب صحاح است. ابن خالویه هم بسیار بزرگ است و ابن جنّی هم خدمت شما گفتم که نام پدر او کنّی بوده است. پدر او رومی بوده است و نام او کنّی بوده است. بعداً عربها او را جنّی کردند. خلاصه پسر جن نیست و مرد بزرگی بوده است. سیّد رضی (رضوان الله علیه) به عنوان شیخنا ابولفتح جنّی از او یاد میکند، خیلی مرد بزرگی بوده است، کتاب خصائص او در دنیا بینظیر است.
خلاصه یک چنین آدمهایی آمدند گفتند درست است. حوائج هم در نماز خود بگوییم «اللّهم اقض حوائجنا» نماز ما باطل نیست. آن اوّلیها که گفتند نیست، آنها را رها کنید، حق با اینها است. هم حدیث داریم، هم شعر داریم. این همه ائمّهی لغت جمع شدند گفتند صحیح است، حالا اگر یک نفر گفته است ناصحیح است او کم لطفی کرده است. او را رها کنید. این سرگذشت کلمهای که خدمت شما گفتم است.
باور کنیم که همه چیز نزد خدا است
حالا سراغ متن دعا آمدیم. عنایت بفرمایید که إنشاءالله اینها را به خاطر بسپاریم. «اللَّهُمَّ یَا مُنْتَهَى مَطْلَبِ الْحَاجَات»[۹] مطلب اینجا مصدر است. به معنای طلب آمده است، به معنای درخواست آمده است. میگوید: ای خدایی که در مورد درخواست حاجتها تو منتهی هستی، یعنی آخرین شخص هستید. بالاخره دیگر بعد از شما کسی نیست. «یَا مُنْتَهَى مَطْلَبِ الْحَاجَات» ای منتها در درخواست حاجتها، در قرآن هم میخوانید «وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى»،[۱۰] همه چیز به خدا برمیگردد. «وَ یَا مَنْ عِنْدَهُ نَیْلُ الطَّلِبَاتِ»[۱۱] ای خدایی که رسیدن به خواستهها نزد تو است. همه چیز نزد خدا است. باید باور کنیم نزد خدا است. خدمت شما عرض شود که ما باید اینها را قبول کنیم. بعدها خدا به ما مرحمت کند.
یک آدم معتبر، یک انسان معتبر به ما یک وعدهای میدهد دلگرم میشویم میگوییم ایشان یک قولی داده است و گفته است خیال شما راحت باشد و مثلاً من شنبه مثلاً این کار را میکنم، آدم راحت میخوابد. امّا پروردگار قول داده است. توجّه کردید! مدام تزلزل میکنیم. میگوییم نمیشود. بارها به شما گفتم هیچ وقت فکرهای منفی نکنید. فکرهای منفی برای شیطان است.
بخشش خدا بلاعوض
«وَ یَا مَنْ عِنْدَهُ نَیْلُ الطَّلِبَاتِ» خدا این خواستهها را چطور میدهد. چیزی از ما میگیرد؟ خرید و فروش میکند؟ تاجر است؟ چیست؟ العیاذ بالله. در دعاهای قبل خواندید «مِنَّتُکَ ابْتِدَاءٌ»[۱۲] میفرماید تمام احسانات ابتدایی است. نه اینکه ما کاری کردیم و شما احسان کردید. «وَ عَفْوُکَ تَفَضُّل» عفو شما هم تفضّل است. آقا هستید، میتوانید تفضّل نکنید. اینجا همین را تأکید میکند. «وَ یَا مَنْ لَا یَبِیعُ نِعَمَهُ بِالْأَثْمَان»[۱۳] این خدایی که نعمتهای خود را به قیمتها و عوضها نمیفروشد. درست است که به ما وعدهی ثواب دادند گفتند این کار را بکنید اینطور می شود، ولی عزیز من اینها تشویق برای ترقّی روح ما است که این کارها را بکنیم. و الّا او از همان اوّل بلاعوض میدهد. اینها بهانه است. حالا بلاتشبیه به بچّه میگوییم درس را خوب بخوانید برای شما فلان چیز را میخرم. ظاهر آن معامله است، ولی بالاخره از اینجا بچّه ترقّی میکند، برای پدر چیزی حاصل نمیشود، ولی ظاهر آن مانند این است که معامله است. «وَ یَا مَنْ لَا یَبِیعُ نِعَمَهُ بِالْأَثْمَان» ای خدایی که نعمتهای خود را به ثمنها و بهاها نمیفروشد.
کنترل زبان
«یَا مَنْ لَا یُکَدِّرُ عَطَایَاهُ بِالامْتِنَان» این قسمت را خیلی عنایت بفرمایید. خدا شاهد است اگر ما این زبان را نگه داریم خیلی مشکلات ما حل میشود. من بچّه بودم، نمیدانم چند ساله بودم. پدر من(اعلی الله مقامه) به مسافرت رفته بود، از آنجا یک نامه به اهل بیت و خانوادهی خود نوشته بود. خوشبختانه آن نامه پیدا شده است. به بچّهها گفتم از آن نامه عکس بگیرید. برای خیلی وقت پیش است. ماه مبارک رمضان نزدیک بود، دیدم به اهل بیت نوشته است ماه مبارک رمضان اعمال زیادی دارد، امّا اگر چنانچه زبان خود را نگه ندارید افضل از همهی اعمال خواهد بود. گفتیم این نامه را تکثیر کنیم و به دوستان دهیم. یک ولی راه رفته میگوید اگر در ماه رمضان زبان خود را نگه دارید افضل اعمال است، ولی جوشن کبیر بخوانید. به او گفتم جوشن کبیر را میخوانانند. ما میخوانانیم! امّا خود شما بخوانید دیگر. شش ساعت مردم نشستهاند، مگر اینها بیسواد هستند. یک «بِکَ یا الله» بگویید و دعا کنید و به دنبال کار خود بروید. شش ساعت نشسته است و تمام جان آنها را گرفته است بعد میگوید قرآنها را بیاورید. برای چه بیاوریم. برای بالا سر مردهها؟!
یک احیایی را سراغ داشتم که میگفتند تا پنج دقیقه به صبح ادامه داشته است. آن یکی داد زده است و گفته است آخر ما میخواهیم حدّاقل شربت و آب بخوریم. به هر حال عوض اینها؛ من نمیگویم نخوانیم، امّا اول باید زبان خود را نگه دارید.
نهی از منّت گذاشتن
«وَ یَا مَنْ لَا یُکَدِّرُ عَطَایَاهُ بِالامْتِنَان» دقّت کنید. ای خدایی که عطایای خود را با منّت گذاشتن مکدّر و ناگوار نمیکند. یک منّت که بگذارید برای طرف ناخوشایند است. حالا اگر شما کمک کردید و مغازه باز کرده است، حالا جلوی زن و بچّهی او بگویید که شما به یاد دارید که دست فروش بودید! حالا چه کسی برای شما مغازه باز کرد! یا در عروسی دیدید من برای شما چه کار کردم؟ اصلاً آن دختر را به شما میدادند! اگر من نبودم اصلاً جواب سلام شما را هم نمیدادند! رها کنید، یک کاری کردید دیگر چیزی نگویید.
در قرآن هم دارد «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى»[۱۴] نیکیهای خود را با منّت و اذیّت باطل نکنید. باطل میشود و چیزی به دست شما نمیآید. این همه سعی کردید و زحمت کشیدید حالا دیگر منّت گذاشتید، باطل میشود، خط میخورد. گفتند «تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّه»[۱۵] با اخلاق خدایی متخلّق شوید. یکی از اخلاق خدا این است که منّت نمیگذارد. شما هم منّت نگذارید، هر کاری کردید، کردید.
«وَ یَا مَنْ لَا یُکَدِّرُ عَطَایَاهُ بِالامْتِنَان»[۱۶] ای خدایی که عطایای خود را با منّت گذاشتن مکّدر و ناگوار نمیکند. این را ببینید، این خیلی مهم است. ببینید ادب عرب در فارسی هم همین است. ظرایفی است، اگر کسی دقّت نکند نمیشود.
نیاز دائمی ما به خدا
«وَ یَا مَنْ یُسْتَغْنَى بِهِ» تا آنجا که من میدانم، شیخ اجل سعدی این را متوجّه شده است و در آثار او است که امیر المؤمنین یک جملهای دارد میفرماید: «إستِغنَائِکَ عَنِ الشَّیءِ خَیرُ مِن إستِغنَائِکَ بِهِ» به فارسی در آوردن آن کار فلک است. شما اهل فضل هستید. چون این زبان وحی است، همینطور است. پیغمبر با این زبان حرف زده است؛ میدانید که لسان نبوّت اجمال است. در گذشته برای شما بحث کردم. بله، همه چیز در قرآن است، امّا یک جلد است.
این جملهی امیر المؤمنین است. این را سعدی به فارسی در آورده است، کسی حضور ذهن داشته باشد میتواند بگوید. از یاد من رفته است. این جملهی امیر المؤمنین است «إستِغنَائِکَ عَنِ الشَّیءِ خَیرُ مِن إستِغنَائِکَ بِهِ» یک «عن» و یک «به». میگوید بینیازی تو از یک چیزی بهتر از این است که نیاز خود را با آن چیز برطرف کنید. یک نیازی باشد و با آن برطرف کنید. بهتر است از اوّل نیازی نداشته باشید، بینیاز باشید. «وَ یَا مَنْ یُسْتَغْنَى بِهِ»[۱۷] ای خدایی که با این خدا میشود بینیاز شد. به او توکّل کنید و از همه بینیاز شوید. امّا چطور؟ «وَ لَا یُسْتَغْنَى عَنْه» از خود خدا نمیشود بینیاز شد، دائم به او محتاج هستیم. «وَ لَا یُسْتَغْنَى عَنْه» ای خدایی که از تو نمیشود بینیاز شد.
میل و رغبت به خدا
باز هم اینجا یک ظریفهای است و آن را نگاه کنید. ببینید رغبت به معنای میل و اشتیاق است. مثلاً من امروز راغب هستم بروم فلان کسی را ببینیم. راغب هستم این را داشته باشم. در عربی رغبت اگر با «الی» متعدّی شود به معنای شوق میآید. با «عن» متعدّی شود معنای نفرت و بد آمدن است. «رغبت الیه» یعنی راغب شدم، مشتاق شدم. «رغبت عنه» یعنی او را دوست ندارم، نمیتوانم او را ببینم. «وَ یَا مَنْ یُرْغَبُ إِلَیْهِ» ای خدایی که همه شائق او هستند، به او رغبت دارند «وَ لَا یُرْغَبُ عَنْه» ای خدایی که هیچ کسی از او ناراحت نمیشود و همه او را دوست دارند. «وَ یَا مَنْ لَا تُفْنِی خَزَائِنَهُ الْمَسَائِل» ای خدایی که درخواستها، حاجتها، خزائن او را فانی نمیکند. بگوییم که همه از خدا یک چیزی میخواهند و به همه بدهد و خزائن او تمام میشود!
حکایتی از کتاب آثار البلاد قزوینی
یک حکایت خوب برای شما بگویم خیلی شنیدنی است. این حکایت ادبی و عرفانی و تاریخی است. عزیزان یک کتابی به نام «آثار البلاد و اخبار العباد» است. اروپاییها به این کتاب خیلی بهاء میدهند. اروپاییها یک چیزهای خاصّی را دوست دارند. من عمر خود را در این رابطه خیلی زایل کردم میدانم و از این چیزها را خیلی بالا میبرند و در لیدن چاپ میشود، در انگلستان چاپ میشود، حاشیه میخورد، این هم از آن جمله است، «آثار البلاد و اخبار العباد». نویسندهی آن یک شخصی به نام قزوینی است و شاید برای قرن ششم باشد. در آنجا نوشته است یک درویش با شخصی در خراسان داشتند میرفتند. این در آثار العباد قزوینی است. به قبر فردوسی (رضوان الله علیه) رسیدند. فردوسی مرد بزرگ و نازنینی بوده است. از ارادتمندان خاصّ امیر المؤمنین بوده است و ملّآ صدرا شیرازی در کتاب اسفار از او یک بیت مطلب نقل کرده است و تعبیر آن این است و آدم لذّت میبرد. چقدر خوب است که دیدگاه انسان اینقدر زیبا باشد، مثبت باشد، دقیق باشد. توجّه کنید. میگوید: «وَ قَالَ الفِردُوسِیُّ القُدُّوسِی» از فردوسی اینطور تعبیر کرده است، حق هم همین است. خلاصه ایشان آدم بزرگ و پاکی بوده است. آنجا مینویسد که آن درویش با آن شخص سیاحت میکردند به قبر فردوسی رسیدند. آن شخص مایل شد برود و یک فاتحه برای فردوسی بخواند. گفت: من بروم برای فردوسی یک فاتحه بخوانم. این درویش مانع او شد و گفت: مگر بیکاری! نمیخواهد. حالا مگر چه کار کرده است. داستان بیژن و منیژه و از این چیزها است دیگر! حالا اینها چیست! خلاصه مانع شد از اینکه او برود و درویش سر راه او را زد. رفتند خوابیدند و فردوسی به خواب این شخصی آمد که میخواست فاتحه بخواند و نگذاشتند. گفت: بروید به آن شخص بگویید: «قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَهِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَهَ الْإِنْفاق»[۱۸] به آن درویش بگویید اگر شما مالک خزائن رحمت من بودید از ترس تمام شدن به کسی چیزی نمیدادید! خیلی زیبا است، «قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَهِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَهَ الْإِنْفاق» به اینها رویاهای صادقه میگویند. فردوسی آمده است و این آیه را آنجا خوانده است و این در تاریخ ثبت شده است.
تقدیر و مقدّرات الهی
حالا «وَ یَا مَنْ لَا تُفْنِی خَزَائِنَهُ الْمَسَائِلُ»[۱۹] ای خدایی که درخواستها خزائن او را فانی نمیکند و وجود دارد. «وَ یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِل» این را بسیار دقّت کنید که خیلی مهم است. البتّه در اوّل صحیفه اگر به خاطر داشته باشید در اوایل درسهایی که شروع شد اینها را تا حدّی گفتیم، امّا این جمله آمده است و باید توضیح دهیم. «وَ یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِل» که وسیلهها، دعاها، شفاعتها، وسائل به اینها میگویند. دعا وسیله است. شفاعت وسیله است. آدم صدقه میدهد اینها همه وسائل است. ای خدایی که وسائل حکمت او را عوض نمیکند.
آیا با صدقه دادن تقدیر انسان عوض میشود؟
یک عدّه هستند که علم ناقص دارند. میگوید تقدیر اینطور نبود! آخر مؤمن شما معنی تقدیر را میدانید! حالا خدا مقدّر کرده است که اینطور شود، حکمت خدا ایجاب کرده است که اینطور شود، حالا اگر من صدقه دهم حکمت عوض میشود؟ نه، ببینید میگوید « فإن قلت قد ورد أنّ الدعاء و الصدقه یدفعان البلاء المقدّر»[۲۰] میگوید: شما میگوید در روایت وارد شده است، زیاد هم وارد شده است که دعا و صدقه بلا مقدّر را دفع میکند و نمیگذارد که بیاید. خدمت شما عرض کنم که «قلت دفع ذلک البلاء بالدعاء و الصدقه منوط بالحکمه الإلهیه أیضا، و قد کانت الحکمه فی وقوعه مشروطه بعدم الدعاء و التصدّق، فلا منافاه» خیلی زیبا است. واقعا آدم از علما، ببینید از این عالم باید استفاده کرد. میگوید آقا اگر شما بگویید که «وَ یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِل»[۲۱] این را معصوم دارد میگوید. ای خدایی که حکمت او را وسیلهها مانند دعا، توسّلها، حکمت او را عوض نمیکند.
دفع بلا مشروط است، مطلق نیست
میگوید: اگر شما بگویید که در روایات وارد شده است دعا و صدقه بلای مقدّر را دفع میکنند در جواب او چه میگویید؟ میگوید من در جواب میگویم «دفع ذلک البلاء» دفع بلا، «بالدعاء و الصدقه» به دعا و صدقه «منوط بالحکمه الإلهیه أیضا» این هم باز منوط به حکمت است. «و قد کانت الحکمه فی وقوعه» در وقوع آن بلا و گرفتاری مشروط بوده است، مطلق نبوده است. «و قد کانت الحکمه فی وقوعه مشروطه بعدم الدعاء و التصدّق» مشروط بوده است. گفتهاند اگر دعا نکنید و صدقه ندهید اینطور میشود. چنین میشود، «فلا منافاه» پس دیگر منافات نداریم.
خدمت شما عرض شود که یک مطلب رمز دیگر است که آن رمز را برای شما بخوانم، این از همه مهمتر است. اوّل هم بعضی از قضا و قدرها و مسائل را که خواندیم اینجا مشروط است. یک حکایاتی است که بنده نمیتوانم به شما بگویم. خدمت شما عرض کنم.
آیا دعا قَدَر خدا را رد میکند؟
اوّلاً که این حدیث را برای شما بخوانم. در کتاب قرب الاسناد برای حمیری است. در آنجا آمده است که به رسول خدا (علیه و علی آله الصّلاه و السّلام» عرض کردند: یا رسول خدا اگر دعایی خوانده شود قَدَر خدا را رد میکند؟ سؤال کردند «فقال إنّها من قدر اللّه» همین دعا هم از قدر است. این هم از قدر خدا است. قدر با قدر همراه میشود یک از آنها غالب میشود. در اوّل این کتاب برای شما خواندیم. آقا مگر مقضی نشده است که اینطور شده است؟ این دعا میخوانیم. میگوید بسیار خوب «لِأنَّهُ لَو لَم یُقضَی عَلَیهِ لَم یَدعُ» اگر یقضی نبود اصلاً دعا نمیکرد. همین هم قضا است.
ما مأمور به دعا هستیم!
آنکه خدمت شما میخواهم بگویم این است. فرمودند: جان مسئله این است. البتّه احادیث دیگری هم داریم که قضا را بر میگرداند. دعا مؤثّر است. همهی اینها است و همه درست است. عمده این است که ما مأمور به دعا هستیم. اگر مأمور به دعا نبودیم این ایرادها پیدا میشد. عزیز من مأمور هستیم. وقتی مأمور هستیم و خود او امر کرده است، پس آن وقت خود آن جملهای میشود که در اوّل کتاب امر کردیم «الدُّعَاءُ وَ القَضَاءُ یَتَعالَجَان وَ الحُکمُ لِمَن غَلَب» دعا و قضا با هم کشتی میگیرند، اصطلاحا این را میگویند. «وَ الحُکمُ لِمَن غَلَب» آن که غالب شد حکم برای آن است.
اعتماد به خدا
حالا اینجا مطلبی است که در گذشته هم خدمت شما گفتیم. عمده این است که به پروردگار اعتماد داشته باشیم. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا»[۲۲] مؤمنین شما ایمان بیاورید. البتّه تفسیر این آیه گوناگون است. یک تفسیر آن این است ممکن معانی گوناگون داشته باشد. چون میدانید میگویند امر به تحصیل حاصل از حکیم پسندیده نیست. الآن شما نشستید. یک حکیم بگویید که بنشینید. آقا دیگر چطور بنشینند! نشستند دیگر. این امر به تحصیل حاصل از حکیم پسندیده نیست که تحصیل حاصل را دوباره بخواهد. طلب تحصیل از حاصل خوب نیست.
زمان مناسب در امر به تحصیل حاصل
امّا یک وقتی خوب است و آن چه زمانی است؟ وقتی است که آن مطلوب و یا آن حاصل شده مراتب داشته باشد. یک بچّهای است که درس میخواند و خوب میخواند، امّا ممکن است فردا برود ۱۸ یا ۲۰ بگیرد. مراتب دارد، ۱۵ بگیرد. به او بگویم بچّه درس خود را خوب بخوانید. یعنی خوب بخوانید، معنای آن این است. اگر درس خواندن فقط یک مرتبه داشت، این عبارت بچّه درس بخوان غلط بود. پس بنابراین اگر آن مطلوب مراتب و درجات داشته باشد عیب ندارد ما بخواهیم، ولو قدر آن حاصل شده باشد. یعنی آن حاصل شدهای که طلب آن برای حکیم قوی است، اگر درجات داشته باشد عیب ندارد. حالا یک درس ۱۵ نمرهای حاصل شده است و به او میگوییم درس خود را بخوانید، یعنی آن را ۲۰ کنید. امّا اگر مراتب نداشته باشد طلب تحصیل حاصل از حکیم قبیح است.
مراتب ایمان و درخواست تحصیل حاصل
حالا عزیز من ایمان هم از آن چیزهایی است که مراتب دارد. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا» درخواست تحصیل حاصل نیست. اگر یک مرتبه ایمان داشت این درخواست تحصیل حاصل میشد امّا مراتب دارد. بعضیها ایمان بازدارنده دارند. بعضیها ایمان دارند و بازدارنده نیست. خدا شاهد است، بعضی از ایمانها بازدارنده نیست. من به یاد دارم خدا اموات شما را بیامرزد مرحوم پدر من (اعلی الله مقامه) چند رساله را که چاپ کردند و در لبنان هم چاپ شد، محاسبه النّفس کفعمی بود و محاسبه النّفس سیّد ابن طاووس با کشف الرّیبه شهید (رضوان الله علیهم اجمعین) اینها یک نسخهی چاپ سنگی بود و خیلی هم کمیاب بود. من یک نسخه از اینها داشتم. پدر من امر فرمود گفت: آن را ببرید و به علّامهی طباطبایی بدهید. من نسخهی خود را بردم و به ایشان تقدیم کردم. آن زمان که دیگر پیدا نمیشد. وقتی به یاد میآورم خوشحال میشوم که به یک ولیّ خدا کتابی را نداشت بردم به او دادم ولو کتاب کوچکی بود. بعداً ایشان چاپ کردند. گاهی من به یاد میآورم، همکاری میکردم.
ایمانی که بازدارنده نیست
من به یاد دارم در کفعمی در محاسبات خود یک مطلبی داشت. بارها به دوستان گفتم. حالا چون اینجا به مطلب آن رسیده است به شما هم عرض میکنم. خیلی ساده است ولی خیلی آموزنده است. نوشته است که شما اگر لباس خود را در بیاورید، پیش یک بچّهی چهار ساله بگذارید که بروید وضو بگیرید. وقتی آمدید دارید میپوشید بگوید پدر جان شما نبودید یک عقرب به داخل آستین شما رفت. آن چنان با وحشت این را پرت میکنید، در حالی که شاید این بچّه دروغ گفته است. اصلاً به عمر خود عقرب ندیده است. چشم او پرپر زده است، توهّم کرده است، همهی این احتمالات است. یک وقتی یک جایی یک عدّهای بود یک بچّهای از داخل حمام داد زد گفت: عقرب! ریختند و رفتند دیدند عنکبوت کوچکی است. بچّه است دیگر، اشتباه میکند. میگوید با همهی این احتمالات که شاید اشتباه میکند، شاید توهّم میکند با همهی این احتمالات شما این لباس را پرت میکنید امّا نمیدانم ۱۲۴ هزار پیامبر، ۱۲ امام گفتهاند اگر این کار را کنید، کیفر آن چنین و چنان است و آخر آن بد است، فلان است، جهنّم است. چطور شده است که این عزیزان خدا به اندازهی بچّهی چهار ساله به شما اثر نکرد! والله این خیلی حرف بزرگی است. معلوم است ایمان است ولی بازدارنده نیست. میداند دروغ بگوید گناه دارد، میداند مال مردم بخورد گناه دارد، امّا میرود هزاران کلک میزند، یک کارهایی میکند، کپی میکند، تقلّب میکند تا بتواند یک مالی را بخورد.
ایمان کامل به خدا
این است که عزیزان ایمان مراتب دارد. وقتی خدا میگوید «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا» چون ایمان مراتب دارد این درخواست از حکیم عیب ندارد. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا» ای مؤمنین نماز را قبول کردید، روزه را قبول کردید، در اعتکاف مساجد پر شده بود، ثبت نام عمره شده بود، پس این یعنی اینکه شما ایمان دارید و خوب است، پس بیایید همه چیز را قبول کنید. پس این هم که میفرماید وقتی دعا کردید حدیث و حاجت خود را دم در ببینید، پس این را هم قبول کنید. به هر حال یک چیزی به شما میدهند. اینجا دقّت کنید چقدر محکم میگوید: «وَ یَا مَنْ لَا تُفْنِی خَزَائِنَهُ الْمَسَائِل»[۲۳] مسئلتها خزائن خدا را فانی نمیکند. «وَ یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِل» این را هم برای شما توضیح دادم. یکی از حکمتها این است که خدا مقدّر کرده است که شما صدقه دهید، بلا برطرف شود. پس این بلا و این قضیه که میخواهد پیش بیاید وقوع آن مشروط به عدم صدقه است و دفع آن مشروط به صدقه است.
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۲۶۱٫
[۲]– الصحیفه السجادیه، ص ۶۸٫
[۳]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۳، ص ۹٫
[۴]– سورهی نجم، آیه ۳۲٫
[۵]– تفسیر نور الثقلین، ج ۵، ص ۱۶۳٫
[۶]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۳، ص ۹٫
[۷]– سورهی نجم، آیه ۳۲٫
[۸]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۳، ص ۱۰٫
[۹]– الصحیفه السّجادیّه، ص ۶۸٫
[۱۰]– سورهی نجم، آیه ۴۲٫
[۱۱]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۶۸٫
[۱۲]– همان، ص ۱۹۲٫
[۱۳]– همان، ص ۶۸٫
[۱۴]– سورهی بقره، آیه ۲۶۴٫
[۱۵]– بحار الأنوار، ج ۵۸، ص ۱۲۹٫
[۱۶]– الصحیفه السجادیه، ص ۶۸٫
[۱۷]– همان.
[۱۸]– سورهی اسرا، آیه ۱۰۰٫
[۱۹]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۶۸٫
[۲۰]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۳، ص ۱۷٫
[۲۱]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۶۸٫
[۲۲]– سورهی نساء، آیه ۱۳۶٫
[۲۳]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۶۸٫
پاسخ دهید