در این متن می خوانید:
      1. دعاهای امام زین العابدین برای بیان عبودیّت و ربوبیّت
      2. دو هدف از بیان این دعاها
      3. شرح عبارت صحیفه
      4. معنی تسویل نفس
      5. صبر حضرت یعقوب در قرآن
      6. بیان حال بندگان در دعاهای صحیفه
      7. روی کردن با رغبت به سوی خدا
      8. تفسیر کلمه‌ی وُجد
      9. سه مورد فسادآور
      10. معقول بودن هر چیز
      11. خرج غیر عاقلانه: اسراف
      12. کم نشدن کرم خدا با درخواست از او
      13. بیان یک داستان از ریاض السّالکین در مورد کرم خدا
      14. بیانی کوتاه در مورد شبلی
      15. ناتوانی وصف جود خدا در کلام شبلی
      16. مذمّت صفت بخل
      17. نسبت دادن جود همه چیز به خدا توسّط شبلی
      18. درخواست برخورد تفضّلانه از خدا
      19.  بیان سابقه‌ی رحمت خدا نسبت به بندگان در دعا
      20. سه دسته عبادت بندگان در کلام امیر المؤمنین
      21. بیان مقام حر توسّط امام حسین
      22. نوع رابطه‌ی امام و خدا
      23.   درخواست اجابت دعا از جانب خدا
      24. سفارش به توسّل به شریط قائل نبودن استقلال
      25. دستور به کمک گرفتن از برادر دینی در مشکلات
      26. اطمینان شرط اجابت دعا
      27. بیان مقام و عظمت پیامبر و آل او
      28. نحوه‌ی درود و سلام بر پیغمبر و آل ایشان
      29. فایده‌ی صلوات‌ها
      30. اثرات صلوات بر پیامبر و آل او
      31. خواندن دعا با عقیده
      32. معنی کذا و کذا در دعاها
      33. نزدیک حالت بنده به پروردگار در حالت دعا
      34. بیان فضل و احسان خدا در سجده
      35. مذمّت انجام دادن اعمال دینی در بی‌حالی
      36. ارتباط وجود ائمّه و شناخت خدا
      37. معنای خیبه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ، ثُمَّ الصَّلاَهُ وَالسَّلاَمْ عَلَى جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِه‏ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».

دعاهای امام زین العابدین برای بیان عبودیّت و ربوبیّت

قبلاً خدمت شما یک چیزی را عرض می‌کنم که دعاهای مولای ما حضرت سیّد السّجادین (علیه السّلام) همان‌گونه که همیشه گفتیم برای بیان معارف و ظرایف عبودیّت و ربوبیّت است؛ همه‌ی آن‌ها همین است. حالا اگر کسی یکی از این دعاها را بخواهد به عنوان یک دعایی هم بخواند، خوب با اخلاص بخواند، اشکالی ندارد؛ منتها این دعای سیزدهم که برای طلب حوائج است، به گونه‌ای است مثل این‌که ما تشویق شدیم که این را برای حوائج خود هم بخوانیم، منتها نه این‌طور که دیگر مثل گذشته که خدمت شما گفتم، بخوانیم و بگوییم که پس چرا نشد و نمی‌دانم از این حرف‌ها، دیگر خلاصه عوام بازی درنیاوریم. در آخر خواهید دید که چگونه است، این یک مورد.

FatemiNia-13950304-Sahifeh46-ThaqalainSite (2)

دو هدف از بیان این دعاها

دوم این است که همین مطلبی که بارها خدمت شما گفتیم که این‌جا می‌گوید: خدایا من تقصیر کردم، من قصور کردم. تمام این‌ها دو مطلب است؛ چون دیگر خیلی گفتیم. یکی این است که این‌ها زبان حال ما است. به ما یاد می‌دهد که این‌طور حرف بزنیم؛ دومین همین است که گفتم درک عظمت است. این‌قدر این‌ها عظمت می‌بینند که حتّی بعضی از علما این‌جا برای شما خواندیم- که می‌گویند: این‌ها حتّی خوردن و آشامیدن خود را هم در مقابل حضرت حق گناه می‌دانستند، نه که گناه بدانند، مثلاً دیگر مثل گناه… خلاصه همه‌ی این‌ها به درک عظمت برمی‌گردد. این‌جا نکته‌های بسیار مهمّی است، گوش بدهید که این آخر را هم برسیم که در آخر نکته‌ای است که خدمت شما گفتم، مثل این‌که ما را تشویق می‌کند که اگر با اخلاص این را بخوانیم، خیلی برای حاجت‌های ما خوب است.

شرح عبارت صحیفه

باز این از همان دعاهایی است که می‌خواهد زبان حال ما را بگوید ولی (نعوذ بالله) این‌ها که تقصیر ندارند. می‌فرماید: «اللَّهُمَّ وَ لِی إِلَیْکَ حَاجَهٌ قَدْ قَصَّرَ عَنْهَا جُهْدِی، وَ تَقَطَّعَتْ دُونَهَا حِیَلِی، وَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی رَفْعَهَا إِلَى مَنْ یَرْفَعُ حَوَائِجَهُ إِلَیْکَ، وَ لَا یَسْتَغْنِی فِی طَلِبَاتِهِ عَنْکَ، وَ هِیَ زَلَّهٌ … وَ عَثْرَهٌ مِنْ عَثَرَاتِ الْمُذْنِبِینَ»[۱]. این‌جا می‌گوید: خدایا من یک گناه دیگر دارم. من حاجتی دارم حالا این‌جا من نقل به معنا می‌کنم- حاجتی داشتم که برآورده شدن آن از توان من خارج بود، تمام چاره‌های من در برابر آن حاجت بی‌فایده شد.

FatemiNia-13950304-Sahifeh46-ThaqalainSite (3)

معنی تسویل نفس

 آخر «سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی» تسویل نفس به آن می‌گویند که نفس یک چیزی را برای آدم آرایش بدهد، زیبا نشان بدهد که فلان کار را بکن. در قرآن هم خواندید که وقتی برادران حضرت یوسف (علیه السّلام) او را در چاه انداختند و آمدند گفتند: گرگ او را خورده است، حضرت یعقوب (علیه السّلام) می‌فرماید: «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً»[۲] بله صحبت گرگ نیست «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً» نفوس شما یک چیزی را برای شما آرایش داده است، یک کاری کردید. «فَصَبْرٌ جَمیلٌ» من هم که صبر می‌کنم.

صبر حضرت یعقوب در قرآن

خدا آقای سلحشور را رحمت بکند، زحمت زیادی کشیده بود ولی بعضی از جاها بالاخره چون فیلم بزرگ بود، کار بزرگ بی‌ضایعات نمی‌شود. قرآن حضرت یعقوب را به عنوان یک بنده‌ی کاملاً صابر و مهربان نشان داد ولی در آن فیلم خیلی سر و صدا می‌کند. می‌گفت: بروید من نهار نمی‌خورم، شام نمی‌خورم. بروید من را رها بکنید؛ در صورتی که این‌طور نیست «فَصَبْرٌ جَمیلٌ» اصلاً هیچ وقت به فرزندان خود پرخاش نکرد. فقط می‌گفت: «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ».

بیان حال بندگان در دعاهای صحیفه

«وَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی»[۳] نفس من تسویل کرد، یعنی به من زیبا نشان داد که چه کار بکنم؟ «رَفْعَهَا إِلَى مَنْ یَرْفَعُ حَوَائِجَهُ إِلَیْکَ» که من این حاجت خود را ذکر بکنم برای کسی که آن حاجت‌های خود را برای تو ذکر می‌کند، از تو می‌خواهد. من پیش زید بن ارقم رفتم، او حاجت‌های خود را از خدا می‌خواهد، بد کردم و این آدمی است که من که حاجت خود را به او گفتم، خود او از تو بی‌نیاز نیست، می‌گوید: این یک لغزشی بود و این عثره‌ای بود، گناهی بود، لغزشی بود. «ثُمَّ انْتَبَهْتُ بِتَذْکِیرِکَ» گفتم این‌ها بیان حال ما بندگان است، می‌خواهد این را بیان بکند. یک کاری می‌کنیم، بعد می‌بینیم بد کردیم. «ثُمَّ انْتَبَهْتُ بِتَذْکِیرِکَ لِی مِنْ غَفْلَتِی» سپس من از خواب غفلت به یادآوری تو بیدار شدم. ای نفس این چه کاری بود تو کردی؟! «وَ نَهَضْتُ بِتَوْفِیقِکَ مِنْ زَلَّتِی» به توفیق تو من از این لغزش بلند شدم؛ «وَ رَجَعْتُ وَ نَکَصْتُ بِتَسْدِیدِکَ عَنْ عَثْرَتِی» خلاصه تو توفیق دادی از این گناه خود برگشتم.\

FatemiNia-13950304-Sahifeh46-ThaqalainSite (4)

روی کردن با رغبت به سوی خدا

حالا چه شد؟ «وَ قُلْتُ: سُبْحَانَ رَبِّی» گفتم: خدای من، پروردگار من منزّه است، پاک است. «کَیْفَ یَسْأَلُ مُحْتَاجٌ مُحْتَاجاً» چطور یک محتاجی، از محتاج درخواست می‌کند. همان بنده که من پیش او رفتم، خود او محتاج است. «وَ أَنَّى یَرْغَبُ مُعْدِمٌ إِلَى مُعْدِمٍ» معدم یعنی آدمی که چیزی ندارد، ندار، فقیر؛ چطور فقیری به سوی فقیری رغبت می‌کند. بعد دیدم این فایده ندارد. «فَقَصَدْتُکَ، یَا إِلَهِی، بِالرَّغْبَهِ» خدایا حالا دیگر با یک رغبتی… رغبت، شوق نه این‌که حالا بخوانم ببینم چه می‌شود، این‌طور نه، خدا کند خدا به ما رغبت بدهد، شوق بدهد. آقا این را بخوان ببین چه می‌شود، فایده ندارد. «فَقَصَدْتُکَ، یَا إِلَهِی، بِالرَّغْبَهِ وَ أَوْفَدْتُ عَلَیْکَ رَجَائِی بِالثِّقَهِ بِکَ» من امید خود را به در خانه‌ی تو آوردم. «وَ عَلِمْتُ أَنَّ کَثِیرَ مَا أَسْأَلُکَ یَسِیرٌ فِی وُجْدِکَ» فهمیدم که آن بسیارهایی را که من می‌خواهم و به نظر من بسیار است، آن در برابر غنای تو چیز بسیار کمی است. «وَ أَنَّ خَطِیرَ مَا أَسْتَوْهِبُکَ حَقِیرٌ فِی وُسْعِکَ» خدایا من دیدم که آن چیزی که به نظر من عظیم القدر است و از تو می‌خواهم، یک چیز حقیری در مقابل وسع تو است

تفسیر کلمه‌ی وُجد

 این‌جا وجد را تفسیر کرده است؛ می‌فرماید: وجد به معنای گشایش در مال است. در قرآن هم داریم که فیروز آبادی نگاه می‌کردم قاموس می‌نویسد که به سه حرکت خوانده می‌شود وُجدُ و وَجدٌ و وِجد هم خوانده می‌شود علی کل حال «وَ الوُجد بِالضَمِّ وَ الکَسر لُغَهٌ بِمَعنَى: الجِدَّه»[۴] این‌جا در ویراستاری اشتباه شده است، تشدید گذاشتند جدّه شده است که خیلی تشدید آزاردهنده‌ای است، شاید غلط مطبعی باشد. «وَ هِیَ السَّعَهُ فِی المَال» که مال زیاد باشد، به این جده یا وُجد می‌گویند که یک شعری تربیتی هم داریم که می‌گوید: «إنَّ الشَّبَابَ وَ الفِراغَ وَ الجِدَه»[۵] این را به یک تابلویی بنویسند و به چند زبان ترجمه بکنند، شب‌ها در این میادین تهران نصب بکنند که بچّه‌ها می‌گویند: برویم یک دوری بزنیم و بیاییم و تهران شروغ می‌شود.

سه مورد فسادآور

می گوید:

«إنَّ الشَّبَابَ وَ الفِراغَ وَ الجِدَه                     مَفسَدهٌ لِلمَرءِ أیُّ مَفسَدَه»     

سه چیز است که بسیار فساد به بار می‌آورد. یکی جوانی است. جوان است، جوانی خوب است، امّا باید کنترل بشود، بالاخره جوان هر کار را که نمی‌کند. یکی هم بیکاری است. کسی که بیکار باشد، همه کار از او سر می‌زند. جوانی که کار داشته باشد یا درس بخواند، شب وارد خانه می‌شود، بعد هم نماز خود را می‌خواند، یک چیزی می‌خورد و می‌خوابد. امّا دیگر بیکاری که شد، حالا ساعت ۱۲ شب است می‌گوید: برویم یک دوری بزنیم، چه دوری ساعت ۱۲!. پرنده‌ها خوابیدند، انسان‌های عاقل خوابیدند، تو کجا می‌روی؟! پس یکی جوانی است، یکی فراغ، بیکاری است، یکی هم جده است، پول زیاد؛ جوان هستم، بیکار هم هستم، پول هم ماشاءالله. هر چه بخواهم به غیر حساب داده می‌شود. ماشین من چه ماشینی است، اصلاً ما اسم این ماشین‌ها را هم بلد نیستیم. گاهی می‌بینیم مثل برق خاتف رفت، این‌ها چیست؟ نمی‌دانم می‌گویند: هشتصد میلیون است.

FatemiNia-13950304-Sahifeh46-ThaqalainSite (5)

معقول بودن هر چیز

 ما نظر تنگ نیستیم ولی کار باید معقول باشد. من محرم یک‌جا منبر می‌روم، خیلی از شما می‌دانید که شب‌ها این دوستان ماشین می‌آورند، محبّت می‌کنند، من که ماشین ندارم. یک وقت یک ماشینی بود، یک مقدار مختصری آب و رنگ داشت، خلاصه به من اعتراض کرده بودند که آقا با این ماشین می‌آید. برای من نیست، یکی محبّت کرده است. مرحوم علّامه‌ی عسکری، علّامه‌ی یگانه بود، می‌گفتند با یک پیکانی او را به قم برده بودند که در آن ماشین بسته نمی‌شد، زمستان هم بوده است، سوز می‌آمده، ایشان پتو روی خود کشیده بود. حالا این آدم به این بزرگواری این‌طور ببرند، خدای ناکرده طوری بشود، عزا عزا است امروز… یک چیز بهتر باشد، آقا را ببین با چه ماشینی آمده است، هر چیزی باید معقول باشد.

خرج غیر عاقلانه: اسراف

 اصلاً معقول، اسراف که این‌قدر در آن بحث می‌شود، اسراف یک کلمه است ولی من رفتم دیدم یک سمیناری برای اسراف گذاشتند، خود آن اسراف بود، چون سه روز می‌خوردند و اسراف می‌کردند. من رسیدم، گفتند: یک چیزی هم شما بگویید. گفتم: اگر قبول بکنید و ناراحت نشوید، من سه روز شما را در یک کلمه جمع بکنم، اسراف خرج غیر عاقلانه است. اگر غیر عاقلانه بود، اسراف می‌شود. این را به یاد داشته باشید هر خرج غیر عاقلانه اسراف است. اصلاً پول ملاک نیست، مقدار ملاک نیست. یک وقت دیدی یک دوایی خدای ناکرده خدا همه را سالم نگه بدارد- لازم می‌شود، یک آمپول ممکن است یک میلیون تومان بشود، وجود است ولی لازم است، واجب است. این دیگر اسراف نیست، حالا چه کار بکند؟ این الآن برای او لازم است، چه کار بکند؟ ترتیزک بخورد. اسراف خرج غیر عاقلانه است.

«إنَّ الشَّبَابَ وَ الفِراغَ وَ الجِدَه                     مَفسَدهٌ لِلمَرءِ أیُّ مَفسَدَه» 

خلاصه وُجد یعنی جده، یعنی «السَّعَهُ فِی المَال»؛

کم نشدن کرم خدا با درخواست از او

حالا می‌گوید: خدایا من آمدم و به نظر خود یک چیز بزرگی از تو می‌خواهم ولی در مقابل این سعه‌ی تو چیزی نیست، بعد فکر کردم یک عظیم القدری از تو می‌خواهم، دیدم نه این هم در مقابل وسع تو چیزی نیست، اصلاً برای خدا این حرف‌ها نیست. «وَ أَنَّ کَرَمَکَ لَا یَضِیقُ عَنْ سُؤَالِ أَحَدٍ»[۶] این نکته‌ها را دقّت بکنید. این‌ها خداشناسی است، توحید است. «وَ أَنَّ کَرَمَکَ لَا یَضِیقُ عَنْ سُؤَالِ أَحَدٍ» خدایا کرم تو با درخواست کسی تنگ نمی‌شود، کم نمی‌شود. حالا اگر ده تا درخواست کردم، ممکن است این کرم تنگ بشود، نه؛ «وَ أَنَّ یَدَکَ بِالْعَطَایَا أَعْلَى مِنْ کُلِّ یَدٍ» دست تو در عطایا از همه‌ی دست‌ها بالاتر است. خدا دست ندارد، مقصود این است که یعنی قدرت تو، احسان تو…

بیان یک داستان از ریاض السّالکین در مورد کرم خدا

حالا این‌جا یک داستان آورده است، این داستان را هم برای شما بگویم. می‌گوید: «حَکَى أبُو القَاسِمِ الدِّمِشقیّ»[۷] یک عالمی بوده است. حکایت کرده است که: «قَالَ: کُنتُ وَاقِفاً عَلى حَلقَهِ الشِّبلی فِی جَامِعِ المَدینَهَ» در مسجد جامع مدینه در حلقه‌ی شبلی واقف بودم. شبلی یکی از کبار عرفا بوده است و به یک قولی مذهب مالکی داشته است، به یک قولی شیعه‌ی امامی بوده است. می‌گویند خیلی التزام به شریعت داشته است، خیلی مرد پاکیزه‌ای بوده است و شبلی در بین عرفا دیگر ضرب المثل است. حالا مردم اطراف او را گرفته بودند، حلقه‌ای بوده است. این هم می‌گوید: «کُنتُ وَاقِفاً عَلى حَلقَهِ الشِّبلی فِی جَامِعِ المَدینَهَ» -می خواهد کرم خدا را بگوید «وَ أَنَّ کَرَمَکَ لَا یَضِیقُ عَنْ سُؤَالِ أَحَدٍ» میلیاردها از تو بخواهند به کرم تو صدمه نمی‌رسد، کرم تو تمام نمی‌شود، تنگ نمی‌شود- بعد می‌گوید: «فَوَقَفَ سَائِلٌ عَلى حَلقَتِهِ» یک سائل، اهل سؤال، فقیری هم آمد در آن حلقه ایستاد؛ «وَ جَعَلَ یَقُول» این فقیر شروع به گفتن کرد. می‌گفت: «یَا اللّهُ یَا جواد» این فقیر می‌گفت. «فَتَأوّه الشُّبلی وَ صَاحَ» شبلی اوّل یک آهی کشید، بعد صیحه زد.

FatemiNia-13950304-Sahifeh46-ThaqalainSite (1)

بیانی کوتاه در مورد شبلی

اوّل یک مختصر در مورد شبلی به شما بگویم. شبلی آدم خاصّی بوده است. خیلی چیزها دارد، از جمله می‌نویسند: شبی که از دنیا رفته است -نمی‌دانم این‌ها دیگر باز نشده است که قضیه چه بوده است- از سر شب تا صبح که این در حال احتضار بوده است، یک چیزی را به طور مکرّر کرده است تا آخر که روح از بدن او جدا شده است. همان از اوّل شب که شاید به حال احتضار افتاده بوده است، شنیدند که می‌گوید: «کُلُ بَیتِ أنتَ سَاکِنُهُ» حالا به چه کسی خطاب می‌کرد، دیگر این‌ها بماند. خلاصه این‌طور جان دادن و این‌طور عاقبت به خیر شدن؛

«کُلُ بَیتِ أنتَ سَاکِنُهُ                         غِیرُ مُحتاجُ إلی السُّرُج»

هر خانه‌ای که تو در آن‌جا هستی، آن‌جا چراغ نمی‌خواهد.

«وَجهُکَ المَأمُولُ حُجَّتُنَا                     یَومَ یَأتِی النَّاسُ بِالحُجَج»

خلاصه این دو بیت را این‌قدر گفت، گفت تا روح از بدن او جدا شد.

ناتوانی وصف جود خدا در کلام شبلی

فقیر می‌گوید: «یَا اللّهُ یَا جواد» این آه کشید و صیحه زد، برگشت گفت: «کَیفَ یُمکِنُنُی أن أصِفَ الحَقَّ بِالجُود» این را دقّت بکنید بسیار شنیدنی است. گفت: من چگونه حضرت حق را به وجود وصف بکنم. چون هر کسی هم جودی دارد، یک ذره‌ای است، پر کاهی است از اقیانوس بی‌پایان جود خدا؛ من چه کار بکنم. در حالی که می‌گوید: «وَ مَخلوقُ یَقولُ فِی مِثلِهِ» مخلوقی در مورد مخلوقی چنین گفته است. آن‌جا این‌ها را آورده است، منتها من ایراد نمی‌گیرم. شبلی آدم ادیبی بوده است، این‌ها را که خوانده است، البتّه از نظر ویراستاری -چون جلسه‌ی ما جلسه‌ی علمی است- ویراستار باید قاعدتاً اشعار را اخراج بکند که اصلاً این اشعار برای چه کسی است. اگر نتوانست زیر آن بنویسد من نیافتم، چنانچه مرسوم است امّا این‌جا دیدم دیگر نه اعرابی، نه چیزی، یعنی صاحب دارد، هیچ چیزی. می‌دانستم این‌ها برای ابو تمّام است. صحیح‌تر آن این‌جا است. ایشان یک نفر را وصف می‌کند، مثلاً یک صاحب جود را؛ حالا هر کسی که بوده است. خلاصه یک طوری می‌گوید که من دیدم دیگر مانند این وصف نیست، شبلی برای این صیحه زده است. گفته است: مخلوقی برای مخلوق این‌طور گفته است، خوب این یک مخلوق است که دارد این را تعریف می‌کند، خود ابو تمّام هم یک مخلوقی است. پس من به خدا چه بگویم؟! بنده در این مطالعات ناقابل که در وصف جود داشتم، باور بفرمایید یک نفر در دنیا مانند این گفته نشده است، جدّاً گفته نشده است. می‌گوید: این آدمی است که: «وَ لَو لَم یَکُن فِی کَفِّهِ غَیرُ رُوحِهِ»[۸] انسان تعجّب می‌کند، این‌ها چه قریحه‌هایی داشتند، چه ذوق‌هایی بود.

«وَ لَو لَم یَکُن فِی کَفِّهِ غَیرُ رُوحِهِ              لَجَادَ بِهَا فَلیَتَّقِ اللّهَ سَائِلُه‏»

این آدم هیچ چیزی در دست نداشته باشد، جز جانش، اگر بخواهند، آن را هم می‌دهد. پس سائل از خدا بترسد، یک وقت نخواهد، ممکن است این جان خود را بدهد.

مذمّت صفت بخل

واقعاً جود بسیار صفت خوبی است، بخل هم بسیار صفت بدی است. حالا یک وقت یک کسی ندارد، صاحب انتفاع موضوع است، آن را نمی‌گوییم، اصلاً ندارد ولی وقتی دارد، بخل نشان می‌دهد. من این‌طور افراد را دیدم، اصلاً این‌ها را دوست ندارم. بعضی از آن‌ها را دیدم، بعداً دیدم اصلاً دوست ندارم آن‌ها را ببینم. میلیاردها پول بی حساب او بلا استفاده است، حالا یک محترمی آمده است، یک بیچاره‌ای، یک آبرومندی؛ یک چیز آن‌چنان ناچیز پیشنهاد کرده است که اصلاً طرف گفته است: آقا خیلی ممنون نمی‌خواهیم، این مقدار را خود من هم دارم. یعنی این‌قدر بخل؟! بعد می‌گوید: این دست اصلاً عادت کرده است که باز بشود، از آن فقط احسان سراریز بشود. می‌گوید: «تَعَوَّدَ بَسطَ الکَف» این باز کردن دست را عادت کرد است. «حَتَّى لَو انَّهُ ثَنَاهَا» اگر یک وقت بخواهد ببندد، «ثَنَاهَا» یعنی این‌ها را ببندد، چه می‌شود؟

«تَعَوَّدَ بَسطَ الکَف حَتَّى لَو انَّهُ ثَنَاهَا                    لِقَبضٍ لَم تُعطهُ أنَامِلُهُ»

اگر بخواهد بندد، انگشت‌های او همکاری نمی‌کنند. می‌گویند: ببین ما بسته نمی‌شویم. ‏

«تَعَوَّدَ بَسطَ الکَف حَتَّى لَو انَّهُ ثَنَاهَا                    لِقَبضٍ لَم تُعطهُ أنَامِلُهُ

وَ لَو لَم یَکُن فِی کَفِّهِ غَیرُ رُوحِهِ                        لَجَادَ بِهَا فَلیَتَّقِ اللّهَ سَائِلُه»

نسبت دادن جود همه چیز به خدا توسّط شبلی

 حالا آن وقت دیگر شبلی این‌جا فریاد زده است، بعد «ثُمَّ بَکى» بعد شبلی گریه کرد. «وَ قَالَ: بَلى» بله، «یَا جَواد أنتَ الجَواد، فَإنَّکَ أوجَدتَ تَلکَ الجَوارح وَ بَسَطَت تِلکَ الهِمَم» تو هستی که این‌ها را آفریده است، تو این همّت‌ها را دادی. بشر از خود که چیزی ندارد. این را دیگر پروردگار داده است، جود او نامتناهی است.

درخواست برخورد تفضّلانه از خدا

«اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ»[۹] باید با خدا درست صحبت بکنیم. کار ائمّه همین بوده است به ما یاد دادند. خدایا من می‌دانم هیچ چیزی ندارم، بالاخره گنهکار هستم. جالب این‌جا است. خدایا بر پیغمبر و آل او دروود بفرست. «وَ احْمِلْنِی بِکَرَمِکَ عَلَى التَّفَضُّلِ وَ لَا تَحْمِلْنِی بِعَدْلِکَ عَلَى الِاسْتِحْقَاقِ» می‌گوید: خدایا به خاطر این پیغمبر و آل او با من با تفضّل معامله بکن، می‌گوید روی استحقاق با من معامله نکن. چون من مستحق حرمان هستم، چون من مستحق محرومیّت هستم، با آن استحقاق من معامله نکن. بله من گناه کردم، مستحق حرمان هستم.

 بیان سابقه‌ی رحمت خدا نسبت به بندگان در دعا

دارد با خدا احتجاج می‌کند. «فَمَا أَنَا بِأَوَّلِ رَاغِبٍ رَغِبَ إِلَیْکَ فَأَعْطَیْتَهُ وَ هُوَ یَسْتَحِقُّ الْمَنْعَ» خدایا من اوّل راغبی که رغبت کردم، آمدم چیزی خواستم، اوّلین کسی نیستم که تو به او دادی، در حالی که مستحق منع بود. یک آدم‌هایی به در خانه‌ی تو آمدند که تو مرحمت کردی، در حالی که مستحق منع بودند، خوب بالاخره آن‌ها هم بودند. من اوّل کسی نیستم که با گناه به در خانه‌ی تو بیایم. «وَ لَا بِأَوَّلِ سَائِلٍ سَأَلَکَ فَأَفْضَلْتَ عَلَیْهِ وَ هُوَ یَسْتَوْجِبُ الْحِرْمَانَ» اوّل سائلی نیستم که حقّ او حرمان بود ولی تو دادی. آدم‌هایی بودند که تو مرحمت کردی، حالا من هم یکی از آن‌ها؛ این‌ها گاهی وقت‌ها با خدا، با پیغمبر این‌طور حرف می‌زنند.

سه دسته عبادت بندگان در کلام امیر المؤمنین

إن‌شاءالله در ماه مبارک رمضان توفیق داشته باشید ابو حمزه بخوانید، خدا ثواب هم می‌دهد، شما همه‌ی آن را برای ثواب نخوانید. ثواب شما را بیچاره کرده است، من را هم بیچاره کرده است. می‌گویند: ثواب دارد. آدم نباید این‌قدر تاجر باشد. یک مقدار هم مخلص باش. گفت: شیخ جعفر شوشتری (رضوان الله علیه) به مسجدی آمد که الآن به نام شهید مطهّری شده است، مسجد سپهسالار به منبر رفت. تمام وکلا و وزرا، خود ناصر الدّین شاه همه بودند. آمد گفت: مردم ۱۲۴ هزار پیغمبر آمدند شما را به توحید دعوت بکنند؛ من آمدم به شرک دعوت بکنم. همه تعجّب کردند شیخ جعفر چه می‌گوید، شیخ جعفر مجتهد! گفت: من آمدم بگویم کارهایی که می‌کنید، یک مقدار هم خدا را شریک بکنید، یک مقدار هم برای خدا باشید. همه‌ی آن‌ها آفرین و بارک الله بشود. او هم نشد، خود من. ثواب دارد، ثواب دارد. سلطان اولیاء امیر المؤمنین سه دسته کرد، فرمود: «إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَهً فَتِلْکَ عِبَادَهُ التُّجَّارِ»[۱۰] یک عدّه فقط برای ثواب عبادت کردند، فرمود: این عبادت تجّار است، تجارت کردند. «وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَهً» یک عدّه از ترس جهنّم عبادت کردند؛ «فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْعَبِیدِ» این عبادت بردگان است، بندگان است؛ می‌گوید: من را مجازات می‌کنند. «وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً» اصلاً به یاد هیچ چیزی نیست، می‌گوید: خدا بسیار خدای زیبایی است، اصلاً می‌خواهم برای او سجده بکنم. «وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْأَحْرَارِ» این عبادت آزادگان است، وارستگان است. در هیچ قید و بندی نیستند.

بیان مقام حر توسّط امام حسین

 وقی حر شهید افتاده بود که روح مقدّس او نزدیک بود جدا بشود، سیّد الشّهداء بالای سر او رفت -این دیگر کلام معصوم است باید ذره، ذره این را بفهمیم- فرمود: «أنتَ حُرٌ کَمَا سَمَّتکَ امُّک‏» تو حر هستی، آزاد هستی، همان‌طور که مادر تو اسم گذاشته است، بعد فرمود: «أَنْتَ حُرٌّ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ» تو در دنیا و اخرت حر هستی، این یعنی خود را از همه چیز آزاد کردی. نه درجه می‌خواهی، نه ابن زیاد، نه پول، هیچ چیزی، فقط خدا. «أَنْتَ حُرٌّ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ»؛

نوع رابطه‌ی امام و خدا

ابو حمزه که می‌خوانید، آن‌جا می‌بینید امام سجّاد دارد با خدا… این‌ها احتجاج نیست، این‌ها یک نوع راز و نیاز حبیب و محبوب است. یک وقت انسان به محبوب خود می‌گوید: اگر به خانه‌ی من نیایی، دیگر هیچ وقت به خانه‌ی تو نمی‌آیم. جدّی نمی‌گوید، می‌خواهد که محبوب به خانه‌ی او بیاید. می‌گوید: خدایا اگر من را با گناهان خود مطالبه بکنی، من هم با کرم تو مطالبه می‌کنم، کرم تو کجا رفته است؟! ما گناه کردیم درست، کرم تو کجا رفته است. این‌ها ظرایفی است که باید یاد بگیریم.

  درخواست اجابت دعا از جانب خدا

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ کُنْ لِدُعَائِی مُجِیباً» خدایا به پیغمبر و آل او درود بفرست، اجابت‌کننده‌ی دعای من باش. «وَ مِنْ نِدَائِی قَرِیباً» نزدیک ندای من باش. یعنی بشنو، قبول بکن، مقصود این است. «وَ لِتَضَرُّعِی رَاحِماً» برای این تضرّع من، برای نالیدن و التماس من رحم بکن؛ «وَ لِصَوْتِی سَامِعاً» برای صدای من شنونده باش، یعنی دعای من را قبول بکن. «وَ لَا تَقْطَعْ رَجَائِی عَنْکَ» خدای امید من را قطع نکن. «وَ لَا تَبُتَّ سَبَبِی مِنْکَ» این سبب را، بالاخره اسبابی فراهم می‌کنم، به خدمت تو بیایم این‌ها را قطع نکن. «وَ لَا تُوَجِّهْنِی فِی حَاجَتِی هَذِهِ وَ غَیْرِهَا إِلَى سِوَاکَ‏» خدایا من را برای حاجت خود در خانه‌ی کسی دیگر نفرست، متوجّه کسی دیگر نکن، خود تو حل بکن.

سفارش به توسّل به شریط قائل نبودن استقلال

همه‌ی این‌ها را خدمت شما گفتم، توضیح دادم. اگر ما کسی را می‌بینیم که کار ما را درست بکند، حرف می‌زنیم یک سفارشی بکند، نامه‌ای بنویسد، این‌ها وقتی بد است که شما استقلال قائل بشوی، بگویی: این، لا غیر، این درست می‌کند؛ امّا اگر بگویی: این‌ها هم بنده‌ی خدا هستند، این‌ها هم سبب است. اگر خدا بخواهد، می‌شود. این اشکال ندارد. من از مرحوم آیت الله العظمی آقای اراکی پرسیدم، فرمودند: عین توحید است. من با توکّل به خدا… الآن ببینید شبلی این‌جا چقدر زیبا گفته است. «فَإنَّکَ أوجَدتَ تَلکَ الجَوارح یا جواد و یا کریم»[۱۱] تو این جوارح را، این دست‌ها را، این آدم‌ها را ایجاد کردی. بعد می‌فرماید: «وَ بَسَطَت تِلکَ الهِمَم» این همّت‌های عالی را تو به این‌ها دادی.

FatemiNia-13950304-Sahifeh46-ThaqalainSite (9)

دستور به کمک گرفتن از برادر دینی در مشکلات

خدایا تو یک بنده‌ای داری، اگر تو بخواهی این می‌تواند کاری بکند. من با توکّل به تو پیش او می‌روم، ایراد ندارد. الآن شما خدایی ناکرده طوری بشود، باید به برادر دینی خود بگویی. حدیث است که «مَنْ شَکَى إِلَى مُؤْمِنٍ فَقَدْ شَکَى إِلَى اللَّهِ»[۱۲] اگر به برادر دینی خود شکوه بیاورد، مثل این است که به خدا شکایت برده است. چون دل این می‌سوزد، دعا می‌کند، این هم بنده‌ی خدا است، سبب است، این‌ها اشکال ندارد.

اطمینان شرط اجابت دعا

 «وَ تَوَلَّنِی بِنُجْحِ طَلِبَتِی وَ قَضَاءِ حَاجَتِی وَ نَیْلِ سُؤْلِی قَبْلَ زَوَالِی عَنْ مَوْقِفِی» عجب! بنده عجله هم دارد. یاد بگیریم. فرمود: اگر خواستی حاجت شما را به زودی بدهیم این هم در همان حد می‌دهد، إن‌شاءالله، ماشاءالله ندارد. چون که عاشق دم به دم نقد است و مست. تا نقد نشوی، مست نشوی نمی‌شود. حالا بیاییم ببینیم چه می‌شود. یک خانمی گفت: این را بخوان، یک آقایی گفت: این را بخوان. امشب یک غسل ابو الدرداء به جای بیاور. نمی‌شود؛ باید مطمئن بشوی. مطمئن شدی می‌گیری. نقد باش و مست باش. یعنی از همه چیز ببر. الآن ببین چه چیز یاد می‌دهد. «وَ تَوَلَّنِی بِنُجْحِ طَلِبَتِی» خدایا خود تو ولی من باش دربرآورده شدن این حاجت. «وَ نَیْلِ سُؤْلِی» که من به این درخواست خود برسم. چه زمانی؟ «قَبْلَ زَوَالِی عَنْ مَوْقِفِی هَذَا» قبل از این‌که از این‌جا بروم. خدا شاهد است انسان لذّت می‌برد. درست است که خود من محروم هستم، به حسرت نگاه می‌کنم ولی می‌بینم که یک دستور از یک معصوم است. از این‌جا نرفته درست بکن، همین‌جا می‌خواهم. «قَبْلَ زَوَالِی عَنْ مَوْقِفِی هَذَا بِتَیْسِیرِکَ لِیَ الْعَسِیرَ» چرا؟ برای این‌که به آسان کردن خود… تو مشکل را آسان می‌کنی، ما تو را نشناختیم. «وَ حُسْنِ تَقْدِیرِکَ لِی فِی جَمِیعِ الْأُمُورِ» و حسن تقدیر تو در جمیع امور.

بیان مقام و عظمت پیامبر و آل او

در آخر کار ببینید ما بدون پیغمبر و آل پیغمبر نفس بکشیم درست نیست. برای همین این همه از این‌ها یاد می‌کنند. امام شافعی می‌گوید: -که این همه در عالم پیرو دارد-

«کَفاکُمُ مَن عَظیمَ الفَخرِ أنّکُمُ‏                           مَن لَا یُصَلّی عَلیکُم لَا صَلَاهَ لَهُ‏»[۱۳]

می گوید: در عظمت شما همین بس که کسی در نماز بر شما درود و رحمت نفرستد، نماز او باطل است. چون بعد از سلام‌ها، آن صلواتی که می‌فرستید، اگر کسی عمداً آن را ترک بکند، نماز او باطل می‌شود. «مَن لَا یُصَلّی عَلیکُم لَا صَلَاهَ لَهُ».

نحوه‌ی درود و سلام بر پیغمبر و آل ایشان

 «وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، صَلَاهً دَائِمَهً» بر پیغمبر و آل او درود بفرست، چگونه درودی؟ «صَلَاهً دَائِمَهً» دورود همیشگی. «نَامِیَهً» که یعنی نمو بکند. نمو داشته باشد، این درود و تحیّت زیاد بشود. چطور؟ «لَا انْقِطَاعَ لِأَبَدِهَا» ابد مقصود دهر و زمانه است. انقطاعی برای زمان آن نباشد. «وَ لَا مُنْتَهَى لِأَمَدِهَا» نهایت آن منتها نداشته باشد، دیگر بگوییم به حدّی برسانیم که نهایت آن بشود، اصلاً همیشه باشد. «وَ لَا مُنْتَهَى لِأَمَدِهَا» «أی: صَلَاهُ لَا غَایَهَ لَهَا تَقِفُ عِندَهَا»[۱۴] برای آن یک نهایتی قرار ندهیم که آن‌جا بیاستد.

فایده‌ی صلوات‌ها

حالا این صلوات‌ها چه فایده‌ای دارد؟ اوّلاً این‌که ان‌ها از این صلوات‌ها چه بهره‌ای می‌برند؟ بعضی وقت‌ها سؤال می‌شود که آیا آن‌ها از صلوات چیزی به دست می‌آورند؟ اوّلاً ما نمی‌دانیم، این‌قدر می‌دانیم که نیاز ندارند که اگر هیچ صلواتی هم فرستاده نشود، آن‌ها هیچ نیاز ندارند. امّا این‌ها تعبّدیّات است. تعبّد بکنید، تعبّد یعنی چه؟ یعنی هر چیزی که گفتند، سر خود را پایین بیندازید و بگویید: چشم. امّا برای ما که فواید زیادی دارد. گفت: حاج میرزا آقاسی یک نفر را آورده بود که چاه آب بکند. حاجی میرزا آقاسی معروف است که وزیر ناصر الدّین شاه بود که این زمین‌های عبّاس آباد که الآن می‌گویند، برای او بوده است. چون اسم او میرزا عبّاس بوده است، داستان مفصّل دارد. خلاصه می‌گویند: یک کسی را آورده بود که چاه می‌کند. او هم یک مقدار کار کرد و گفت: قربان این‌جا آب وجود ندارد. گفت: برای تو که نان در می‌آید، مشغول باش.

حالا ما نمی‌دانیم آن‌ها نیاز دارند یا ندارند؛ نیاز که نیست امّا بالاخره قطعاً فایده‌ای است که دستور حکیم که بی‌فایده نمی‌شود. خدای حکیم دستور داده است. «صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً»[۱۵] چیست، همین است.

FatemiNia-13950304-Sahifeh46-ThaqalainSite (8)

اثرات صلوات بر پیامبر و آل او

 از این طرف امّا ما، ما خیلی از این رهگذر عایدات داریم. یعنی گناهان ما بخشیده می‌شود. خدا بر ما درود می‌فرستد، بلاها دور می‌شود، برکت بر زندگی ما می‌آید. اصلاً بدون صلوات زندگی باطل است، باور بفرمایید. این‌که این‌جا می‌فرماید: «وَ اجْعَلْ ذَلِکَ» این مهم است. پس این درودی که می‌گویم همیشگی باشد، منقطع نباشد، نمو هم داشته باشد، زیاد شود، این چیست؟ «وَ اجْعَلْ ذَلِکَ عَوْناً لِی» این صلوات‌ها را کمک من قرار بده، این‌ها آثار دارد. «وَ سَبَباً لِنَجَاحِ طَلِبَتِی» اصلاً تو این‌ها را سبب قرار بده برای برآورده شدن حاجت من. «إِنَّکَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ» دعا در این‌جا تمام می‌شود. خدایا تو وسعت داری، همه‌ی جهان در دست تو است و کریم هستی.

خواندن دعا با عقیده

این تنها دعایی است که دستور العمل در آن است، شما الآن دعای «یَا مَنْ تُحَلُّ»… این‌ها را کوچک نشمارید. من دیدم کسی کاری داشت، شاید به ظاهر نشدنی بود، من ۴۰ سال پیش دیدم این دعای «یَا مَنْ تُحَلُّ» را رفت در یک مسجد خرابه‌ای خواند و بیرون آمد، همه چیز درست شد. چون درست می‌خواند، با عقیده می‌خواند. ما با عقیده نمی‌خوانیم. من می‌گویم: کدام دعا؟ دعای هفتم. شب بخوانم می‌شود؟ هر وقت که سر حال هستی بخوان. روز بخوانم می‌شود؟ چند دفعه بخوانم. دیگر هیچ چیز به دنبال کار خود برو. اگر وسوسه وارد کار شد… من می‌گویم فردا چک داری، یک پدر پول‌دار هم داری، شب به خانه‌ی آن‌ها می‌روی چند دفعه به او می‌گویی؟ ایستاده می‌گویی، دراز کشیده می‌گویی، چطور می‌گویی؟ می‌گویی: من فردا چک دارم، پدر مهربان.

معنی کذا و کذا در دعاها

در دعای «یَا مَنْ تُحَلُّ» که خواندیم دعای هفتم بود، آن‌جا می‌گوید: همه کار به دست تو است. خوب جدّی بگوید حل می‌شود. امّا در دعاهای دیگر صحیفه هر کدام را به نیّت چیزی بخوانید اشکال ندارد امّا این‌جا نمی‌دانم چطور است که دعای سیزدهم مثل این است که تشویق فرمودند بخوانیم. برای این‌که نگاه بکنید تمام صحبت از دعا و کرم پروردگار بوده است، التماس بوده است که صدای من را بشنو. حاجت من را بده، خدایا من می‌دانم گنهکار هستم، امّا بده. تمام این‌ها بوده است. «إِنَّکَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ» یک جمله دیگر بعد از این دعا دارد، این‌جا غلط نوشته بودند، من تصحیح کردم. می‌گوید: «وَ مِنْ حَاجَتِی یَا رَبِّ کَذَا وَ کَذَا وَ تَذْکُرُ حَاجَتَکَ» کذا و کذا نیست، یک وقت ما می‌خواهیم مطلب را به کسی نگوییم یا مختصر بگوییم. می‌گوییم: آقا فلان شخص امروز چه گفت؟ می‌گوید: یک چیزهایی گفت، یک چون و چراهایی آورد. نمی‌خواهیم تصریح بکنیم، یک چیزهایی گفت. در دعاها معمولاً می‌گوید: حاجت را که بگویید، بگود: «حَاجَتِی کَذَا وَ کَذَا» یعنی «وَ تَذْکُرُ حَاجَتَکَ» کذا و کذا نگویی. می‌خواهد بگوید: حاجت خود را که می‌خواهی بگویی، به جای این کذا و کذا بگویی: خدایا من یک حاجت دارم و چنین است و چنان است. خوب من می‌خواهم چنین است و چنان است. بگویم که شما متوجّه نشوید. شما می‌گویید: حاجت من چنین است و چنان است که من متوجّه نشوم، امّا برای خدا که این‌طور نمی‌گویند. این کذا و کذا مثل جای خالی که می‌گذارند -بلا تشبیه- در این قبض‌ها مثلاً می‌گوید: محل صدور شناسنامه، جای آن را خالی می‌گذارد برای این‌که آن‌جا بنویسید. اسم مادر را خالی می‌گذارد، اسم پدر را خالی می‌گذارد. این کذا و کذا آن جای خالی است که خود تو آن را پر بکنی. «وَ مِنْ حَاجَتِی یَا رَبِّ … وَ تَذْکُرُ حَاجَتَکَ» خدایا من از حوائج خود مربوط به پسر من است، حاجت من پسر من است. خدایا حاجت من مربوط به مریض من است. به قرض من است، آن را دیگر به زبان فارسی هر چه دوست دارید بگویید. می‌فرماید: خدایا کمک بکن به حقّ پیامبر و آل پیامبر حاجت من برآورده بشود «وَ مِنْ حَاجَتِی» یک چیزی هم که دارم از جمله‌ی از حوائج خود حاجت پسر من است، حاجتی است که مربوط به پسر من است. حاجتی است که مربوط به همسر من است، یعنی نه این‌که بد اخلاق است، مثلاً این‌که إن‌شاءالله خانم او به مکّه برود یا شوهرم، او هم بد اخلاق نیست، او هم برای این‌که نماز شب خوان بشود. فرض محال که محال نیست. «وَ مِنْ حَاجَتِی یَا رَبِّ» بعد می‌گوید: کذا و کذا آن جای خالی است. «وَ تَذْکُرُ حَاجَتَکَ» حاجت خود را هم این‌جا ذکر بکن.

FatemiNia-13950304-Sahifeh46-ThaqalainSite (7)

نزدیک حالت بنده به پروردگار در حالت دعا

حالا گفتی، حاجت خود را ذکر کردی. «ثُمَّ تَسْجُدُ وَ تَقُولُ فِی سُجُودِکَ» سپس سجده می‌کنی. می‌گوید: امام صادق (علیه السّلام) فرمود: «أَقْرَبُ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ مِنْ رَبِّهِ إِذَا دَعَا رَبَّهُ وَ هُوَ سَاجِدٌ»[۱۶] نزدیک‌ترین حالت بنده به پروردگار خود وقتی است که دعا بکند در حالی که سجده می‌کند. در سجده دعا مستجاب می‌شود، سجده بکنید.

بیان فضل و احسان خدا در سجده

«ثُمَّ تَسْجُدُ وَ تَقُولُ فِی سُجُودِکَ» سجده می‌کنی، در سجده‌ی خود چه می‌گویی؟ می‌گوید: «فَضْلُکَ آنَسَنِی» خدایا فضل تو با من مأنوس شده است. یعنی من مشمول فضل تو هستم. چقدر تفضّل. الآن دارم حرکت می‌کنم، می‌بینم، می‌شنوم، سالم هستم، الآن دارم سجده می‌کنم، قدرت دارم. چقدر تفضّل؛ به من توفیق دادی که سجده می‌کنم، بالاترین تفضّل است. «فَضْلُکَ آنَسَنِی وَ إِحْسَانُکَ دَلَّنِی» احسان تو هم من را راهنمایی کرده است. تو با احسان خود من را راهنمایی کردی به این‌جا امدم. حالا این‌جا را دقّت بکنید. «فَأَسْأَلُکَ بِکَ»

مذمّت انجام دادن اعمال دینی در بی‌حالی

 ماه رمضان‌های ما حرام می‌شود. شب‌های قدر دیدی چه می‌شود؟ بیایید إن‌شاءالله امسال یک تجدید نظر بکنیم. ای آن کسانی که احیا می‌گیرید، شش ساعت احیا جرم است، مدیون مردم می‌شوید. جوشن کبیر بخوانید. خواندید و به خانه بروید و هر چه دوست داشتید بخوانید. نگفتند: بخوانانید. تابستان هم است، آب بدن که تمام شد، دارد چرت می‌زند، بلند شده است. برادرانی که وضو نگرفتند یا وضو ندارند -خوب تو می‌دانی بعضی از آن‌ها خوابیدند- بروند تجدید وضو بکنند. می‌روند تجدید وضو می‌کنند، خوب قرآن‌ها را بیاورید. بیاورید که چه؟ هیچ چیزی به دست شما نمی‌آید، ناراحت نشوید. این قرآن را تا سر حال هستی باید بالای سر خود بگذاری. جوشن کبیر را برو در خانه بخوان. اگر تو بدانی قرآن سر گرفتن چیست، اصلاً سر به بیابان می‌گذاری. اوّل می‌گوید: «بِکَ یا الله» به خود تو قسم می‌دهم. آن وقت ما زیر قرآن اگر بدانیم آب می‌شویم. «بِکَ یا الله». خدا کریم است، برنمی‌گرداند وقتی قرآن را بر سر خود بگذاری و او را قسم بدهی، کریم‌تر از این حرف‌ها است که با خیبت… با خیبت نه، باخیبت نمی‌شود گفت. می‌خواستم بگویم با خیبت بعد نگفتم.

FatemiNia-13950304-Sahifeh46-ThaqalainSite (6)

ارتباط وجود ائمّه و شناخت خدا

تا این‌جا بسیار عجیب است در سجده می‌گوید: «فَضْلُکَ آنَسَنِی وَ إِحْسَانُکَ دَلَّنِی فَأَسْأَلُکَ بِکَ» می‌خواهم به احترام خود او. از خود تو که کسی بالاتر نیست. بعد هم تو خیلی خوب هستی، یک عدّه بنده‌ی برگزیده هم داری که این‌ها مرآت تو هستند، آیینه‌های تو هستند. اگر این‌ها نبودند ما تو را نمی‌شناختیم. فرمودند: اگر ما نبودیم خدا شناخته نمی‌شد، تو چطور می‌توانی این خدا را بشناسی؟!

«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر                       رَبُّهُ فیه تجلّی و ظَهَر».

این صفات روی آن علی به نمایش گذاشته شده است، روی حضرت مجتبی، روی ابی عبدالله، روی صدّیقه‌ی کبری، خوب اگر این‌ها نبودند که ما نمی‌توانستیم خدا را بشناسیم. پس این مرآت‌های تو هم هستند.

معنای خیبه

«فَأَسْأَلُکَ بِکَ وَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِمْ» من می‌خواهم به خاطر احترام خود و به پیغمبر و آل او که درود تو بر آن‌ها باشد، چه؟ «أَن لَا تَرُدَّنِی خَائِباً» این را می‌گفتم که برگرداندم گفتم با خیبت نباشد. خدایا من را دست خالی بر نگردانی. خیبه این است. زیان‌کار، چیزی به دست نیاورده است. خیبه: یعنی کسی که دست او خالی است، زیان‌کار هم است، رفته است و هیچ چیزی به او ندادند. پس از تو می‌خواهم به احترام تو و به احترام پیغمبر و آل او که من را دست خالی و زیان‌کار برنگردانی. این دعا تمام شد. اگر من این کار را به جای بیاورم، قول می‌دهم شما را دعا بکنم. شما هم به جای اوردید من را دعا بکنید.

«فَصَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


 [۱]– الصّحیفه السجّادیّه، ص ۷۰٫

[۲]– سوره‌ی یوسف، آیه ۱۸٫

[۳]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۷۰٫

[۴]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۳، ص ۲۹٫

[۵]– همان، ص ۴۲۵٫

[۶]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۷۰٫

[۷]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۳، ص ۳۰٫

[۸]– همان، ص ۳۱٫

[۹]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۷۰٫

[۱۰]– نهج البلاغه، ص ۵۱۰٫

[۱۱]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۳، ص ۳۱٫

[۱۲]– هدایه الأمه إلى أحکام الأئمه، ج-۱، ص ۲۲۱٫

[۱۳]– فی ظل أصول الإسلام، ص ۸۸٫

[۱۴]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۳، ص ۳۶٫ 

[۱۵]– سوره‌ی احزاب، آیه ۵۶٫

[۱۶]– الکافی، ج ‏۳، ص ۳۲۳٫