حضرت استاد فاطمی نیا روز سه شنبه قبل از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل، به ادامه بحث شیرین سیری در صحیفه سجادیه پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- شرح دعای چهاردهم صحیفه
- ظلم به اعضای خانواده
- شکلهای مختلف ظلم
- دعای امام سجّاد (علیه السّلام) در مورد ظلم
- طغیان در نتیجهی دارایی
- درخواست امام از خدا برای دفع ظلم
- درخواست سخت نمودن ظلم برای ظالم
- درخواست دوری از غیظ
- درخواست عفو در ازای ظلم دیگران
- درخواست عفو از خدا
- درخواست از خدا برای ظلم نکردن
- دعای امیر المؤمنین (علیه السّلام) در هنگام جنگ
- حکایتی از اولیای خدا دربارهی صبر
- صبر در دادخواهی خداوند
- شخصیّت کعب بن زهیر
- داستان ارتداد کعب بن زهیر
- قصیدهی کعب بن زهیر
- درخواست در اجابت سریع وعدهها
- صبر در مقابل خواست خدا
- نقل یک داستان
- احادیثی در مورد ظلم
- تساوی کیفر ظلم در کافر و مؤمن
- یکی از دلایل نامگذاری ماه مبارک رمضان به این نام
- بررسی و بیان بخشی از احکام روزه
- علم باید کامل باشد
- دین ما دین عقل است
- اصرار روزه
- بهرهگیری از فیوضات ماه رمضان
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ سَیِّدِ الأَنْبِیَاء وَ أَکْرَمِ الشُّفَعَاء أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد وَ عَلَی أهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِِینَ الطَّاهِرِین ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ الله وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
شرح دعای چهاردهم صحیفه
به دعای چهاردهم رسیدهایم، در این دعا خیلی ظرایف وجود دارد، عزیزان باید خیلی دقّت کنند. بارها به شما عرض کردم که مولای ما حضرت سیّد السّاجدین (علیه السّلام) معارف الهیّه را در قالب دعا به ما فرمودهاند. اصلاً بیشتر اینها زبان حال ما و وظایف ما است، اگر من گرفتار شدم چه کاری انجام دهم؟ چیزی پیش آمد من چه کنم؟ به خدا چه عرض کنم؟ بیشتر این چیزها است. دعای چهاردهم را دقّت کنید، میفرماید: «وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذَا اعْتُدِیَ عَلَیْهِ أَوْ رَأَى مِنَ الظَّالِمِینَ مَا لَا یُحِب»،[۱] این دعای حضرت است وقتی که به حضرت ظلم میشد یا از ظالمین چیزی را که دوست نمیداشت میدید، این دعا را میخواند. اینجا خیلی مطالب وجود دارد، اگر ما با ظالم طرف شدیم، کسی به ما ظلم کرد، چه کنیم.
ظلم به اعضای خانواده
ظلم انواع دارد، إنشاءالله برای شما خواهم خواند و خواهم گفت ظلم انواعی دارد، ظلم فقط این نیست که انسان در خانه یک جفت چکمهی قرمز بپوشد و یک خنجر هم ببندد، مثل شمر! فقط این نیست. انسان وارد خانه شود، به زن، به فرزند، چیزی که نباید بگوید بگوید، آنها را ناراحت کند یا خانم چیزی بگوید. ماه مبارک رمضان است، سر سفرهی افطار چیز کوچکی گفته شود، تدریجاً ادامه پیدا کند، خدای ناکرده سفرهی افطار برای اهل بیت تلخ شود.
شکلهای مختلف ظلم
انواع و اقسام ظلم، یک مورد و دو مورد نیست. ما پول یک نفر را گرفتیم دیگر به او نمیدهیم، حقّ برادر و خواهر خود را در ارث ملاحظه نکردیم. بخواهم بگویم زیاد میشود. یک وقت ظلمهایی است که انسان ببخشد، عفو کند، اغماض کند، در خانه ساکت شود. یک وقت یک ظالم در زندگی انسان میآید که میخواهد ارکان زندگی را به هم بریزد، خدای ناکرده مسائل ناموسی در کار است، مسائل حیثیّتی در کار است، ظالم است. اینطور چیزها وجود دارد، اینجا باید چه کنیم؟
دقّت کنید این را بخوانیم، در موارد آن کم کم به این میرسیم که چه باید بکنیم. این برای ظلمهای مهم است، ولی کسی به من چیزی گفت من رنجیدم او را میبخشم، قانون بر این است. امّا یک وقت ظالم است، آمده کیان زندگی را بر هم میزند.
دعای امام سجّاد (علیه السّلام) در مورد ظلم
دعا اینطور شروع میشود: «یَا مَنْ لَا یَخْفَى عَلَیْهِ أَنْبَاءُ الْمُتَظَلِّمِینَ»، ای خدایی که اخبار مظلومان بر او مخفی نیست. «وَ یَا مَنْ لَا یَحْتَاجُ فِی قَصَصِهِمْ إِلَى شَهَادَاتِ الشَّاهِدِینَ»، ای خدایی که در سرگذشت مظلومان به شهادت شاهدان محتاج نیستی. فلان کس بیاید شهادت بدهد، خود او میبیند. «وَ یَا مَنْ قَرُبَتْ نُصْرَتُهُ مِنَ الْمَظْلُومِینَ»، ای خدایی که یاری او به مظلومان نزدیک است. «وَ یَا مَنْ بَعُدَ عَوْنُهُ عَنِ الظَّالِمِینَ»، ای خدایی که یاری او از ظالمان دور است.
اینجا مثال میزند: «قَدْ عَلِمْتَ یَا إِلَهِی مَا نَالَنِی مِنْ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ»، فلان بن فلان، چیزی که ما هم داریم، بخواهیم اسم کسی را نیاوریم میگوییم فلانی اینطور کرد. این مثال است، فلان کس، یک نفر. خدایا تو میدانی که فلان بن فلان با من چه کرد. «مِمَّا حَظَرْتَ»، از آن ظلمهایی که تو آن ظلمها را حرام کردی. «وَ انْتَهَکَهُ مِنِّی مِمَّا حَجَزْتَ عَلَیْهِ»، من را هتک حرمت کرده، آن هتکی که تو آن را حرام کرده بودی. چرا این کار را انجام داده است؟ «بَطَراً فِی نِعْمَتِکَ»، از بس که در نعمت قرار گرفته طغیان میکند.
طغیان در نتیجهی دارایی
بعضی اینطور هستند، وضع آنها خوب شود طغیان میکنند، قیافه میگیرند، ظلم میکنند. به شکرانهی این نعمت اخلاق خود را خوب کن. «وَ اغْتِرَاراً بِنَکِیرِکَ عَلَیْهِ»، این مغرور است نمیداند شاید تو او را یک وقت عقاب کنی. ظلم میکند نمیگوید شاید من سزای این ظلم را ببینم، کیفر آن را ببینم.
درخواست امام از خدا برای دفع ظلم
ببینید دعاها چقدر زیبا است، «اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ خُذْ ظَالِمِی وَ عَدُوِّی عَنْ ظُلْمِی بِقُوَّتِکَ»، خدایا بر پیغمبر و آل او درود بفرست و ظلم دشمن ظالم من را از او بگیر، او را منع کن، ظلم او را حبس کن. «وَ افْلُلْ حَدَّهُ عَنِّی بِقُدْرَتِکَ». ببینید اینجا ظلم را به شمشیر تشبیه کرده است. فُلول به این میگویند که شمشیر کند شود، جای بریدن آن، آنجایی که میبرّد، حدّ شمشیر، آنجا شکسته شود، کم کم دندانهها خراب میشود، به این فلول میگویند. بعد میگوید: «وَ افْلُلْ حَدَّهُ عَنِّی بِقُدْرَتِکَ»، خدایا شمشیر او را به قدرت خود نسبت به من کند کن.
ببینید چقدر مهربان است، از اوّل نمیگوید او را بکش، به زمین گرم بزن! چیز عجیبی است. البتّه تدریجاً به آنجا میرسد که کار بالا بگیرد، ولی علی الحساب نگذار به من ظلم کند. «وَ اجْعَلْ لَهُ شُغْلًا فِیمَا یَلِیهِ»، خدایا در این ظلمی که به من میکند، در این کارها که میکند، یک مشغولیّتی، یک سرگرمی برسان که سر او به چیز دیگری مشغول شود. «وَ عَجْزاً عَمَّا یُنَاوِیهِ»، تا اینکه از این دشمنی عاجز شود.
درخواست سخت نمودن ظلم برای ظالم
دقّت بفرمایید اینجا لغتهای عجیبی وجود دارد برای شما بگویم، بعضی در این لغتها مسامحه میکنند، باید دقّت کنیم. «اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لَا تُسَوِّغْ لَهُ ظُلْمِی»، خدایا بر پیغمبر و آل او درود بفرست و «تُسَوِّغْ»، این یک لغت است. تسویغ یک وقت به معنای تجویز میآید، مسوّغات یعنی مجوّزات. مثلاً در علم نحو میگویند مسوّغات ابتدا به نکره را بیان کنید. چون ابتدا به نکره جایز نیست، مبتدا باید شناخته شده باشد. چه زمانی ابتدا به نکره مجاز است؟ مسوّغات ابتدا به نکره. مسوّغات افطار، فردا ماه رمضان میآید یعنی مجوّزاتی که کسی میتواند افطار کند روزه نگیرد چیست؟ مسوّغ به معنای مجوّز میآید. امّا اینجا به معنای مسوّغ نیست، اینجا «اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لَا تُسَوِّغْ لَهُ ظُلْمِی»، اینجا به معنای «لَا تُسَهِّل»، یعنی ظلم او را بر من آسان نکن که راحت بیاید ظلم کند، جلوی او را بگیر. «وَ أَحْسِنْ عَلَیْهِ عَوْنِی»، خدایا علیه او من را خوب یاری کن.
الآن در تلویزیون، در رادیو، در صحبتها، این اصطلاح بر علیه خیلی معمول شده، بر علیه خیلی عبارت رایجی شده است. چون در علیه بَر هم خوابیده، شما باید بگویید فلان کشور علیه فلان کشور اقدام کرده، بر علیه گفتن زیادی است. یکی گفته بود که من رفته بودم سنگ سیاه حجر الأسود را بوسیدم، اسود یعنی سیاه. خلاصه علیه او کمک من را نیکو قرار بده. «وَ اعْصِمْنِی مِنْ مِثْلِ أَفْعَالِهِ»، من را نگاه دار، من کارهای او را انجام ندهم. «وَ لَا تَجْعَلْنِی فِی مِثْلِ حَالِهِ»، من را در مثل حال او را قرار نده که من هم قصی القلب شوم، من هم از این کارها انجام دهم.
درخواست دوری از غیظ
میگوید: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعْدِنِی عَلَیْهِ عَدْوَى حَاضِرَهً تَکُونُ مِنْ غَیْظِی بِهِ شِفَاءً وَ مِنْ حَنَقِی عَلَیْهِ وَفَاءً»، چند لغت اینجا وجود دارد دقّت بفرمایید. میگوید: خدایا بر پیغمبر و آل او درود بفرست و به من علیه دشمن کمک کن، یک کمک حاضر باشد، نقد باشد، این کمک حاضر باشد. این کمک چه میکند؟ «تَکُونُ مِنْ غَیْظِی بِهِ شِفَاءً»، این غیظی را که نسبت به او دارم دارد من را اذیّت میکند، آسایش من را گرفته، با این کمک تو غیظ من شفا پیدا میکند. «وَ مِنْ حَنَقِی»، حنق هم ایضاً به معنای غیظ است. «وَ مِنْ حَنَقِی عَلَیْهِ وَفَاءً»، کاملاً خشم من فرو بنشیند. چرا کاملاً میگوید، «وَفَاءً» آورده است؟ یعنی واقعاً کار من انجام بگیرد، حقّ من گرفته شود.
استیفا به معنای کاملاً انجام دادن چیزی است، استیفای حق یعنی حقّ کسی را کاملاً گرفتن. میگویند فلان کس بیان مستوفا آورده، در تحقیق خود استیفا کرده، یعنی زحمت کشیده، به کمال رسانده است. در بین عامّهی مردم من گاهی دیدهام که میگویند فلان کس از فلان اداره استیفا کرده، این هم اشتباه بزرگی است که باید بگویند استعفا کرده است. انسان از اداره که استعفا میکند یعنی طلب عفو میکند، آقا من را ببخشید من از فردا دیگر نمیآیم، به این چه میگویند؟ استعفا. امّا فلان پسر من استیفا کرده خیلی اشتباه است، اشتباه بسیار بزرگی است. اینجا میگوید: «وَ مِنْ حَنَقِی عَلَیْهِ وَفَاءً»، یعنی در گرفتن حقّ من استیفا شود، کاملاً گرفته شود و خشم من کاملاً فرو بنشیند.
درخواست عفو در ازای ظلم دیگران
اینها یک مطالبی است، یک وقت مطلب عوض میشود یک چیز دیگری میشود، خیلی زیبا است. یک وقت هم هست که خدایا اگر دوست داری اینچنین باشد پس به من در مقابل ظلمهایی که به من شده عوض بده، اصلاً ظلم هم کرده مهم نیست. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ عَوِّضْنِی مِنْ ظُلْمِهِ لِی عَفْوَکَ»، خدایا بر پیغمبر و آل او درود بفرست و عفو خود را در عوض ظلم او به من بده، من را عفو کن، من چیزی نمیخواهم من را عفو کن. «وَ أَبْدِلْنِی بِسُوءِ صَنِیعِهِ بِی رَحْمَتَک»، خدایا در بدل کار بد او که با من کرده رحمت خود را به من بده، چرا؟
این چراها خیلی مهم است. ما از عذاب آخرت، از غضب خدا غافل هستیم. «فَکُلُّ مَکْرُوهٍ جَلَلٌ دُونَ سَخَطِکَ»، خدایا هر مکروهی در نزد غضب تو کوچک است، اصلاً به ما رحمت کنی، مرحمت کنی، ما را عفو کنی، برای ما کافی است، به قول معروف کلاه خود را بالا میاندازیم. چرا؟ برای اینکه هر مکروهی، «کُلِّ مَکروهٍ جَلَلُ»،[۲] در مقابل غضب تو کوچک است.
اینجا در مورد جلل خدمت شما توضیح میدهم، شاید یک وقت در جایی ببینید و برای شما سؤال شود. کلماتی در عرب وجود دارد که به آنها اضداد میگویند، اینها در یک کتاب خیلی نفیسی جمع شده، جمعآوری شده، به آن اضداد میگویند. یعنی یک چیزی که دو معنای متضاد میدهد. اگر دو چیز معنای متضاد میدهد من از کجا بدانم معنا کدام است؟ این با قرینه معلوم میشود. مثلاً «شَفَّ»، «شَفَّ» یعنی «زَادَ»، یعنی زیاد شد. باز همان «شَفَّ» یعنی «نَقَصَ»، کم شد. ما «شَفَّ» را دیدیم از کجا بدانیم کدام است؟ با قرینه. مثلاً شما میگویید «شَفَّ النَّهر فَسَارَ ۱۵:۵۴ بُستَانِی مُثمِراً»، نهر زیاد شد باغ من خوب میوه داد، زیاد شده است. یک وقت میگویید «شَفَّ النَّهرُ فَیَبِسَط أشجَاری»، نهر کم شد درختان من خشکید. پس معلوم است وقتی میگوییم درخت من خشکید «شَفَّ» در اینجا یعنی «نَقَصَت». آنجا که میگوید «شَفَّ النَّهر» درختان من زیاد میوه داد، یعنی «زَادَ». «جَلَل» در اینجا از اضداد است، «فَکُلُّ مَکْرُوهٍ جَلَلٌ دُونَ سَخَطِکَ»، «جَلَل» یعنی چه؟ «الشَّیءُ العَظِیم وَ الصَّغِیرُ الهَیِّن»،[۳] هم به امر بزرگ میگویند و هم به امر آسان میگویند. «وَ هُوَ مِنَ الأََضداد».
درخواست عفو از خدا
میگوید خدایا به من رحمت بفرست، مرحمت کن، من را عفو کن، اگر این کار را انجام دهی ظلم آن ظالم، هر چیز دیگر، پیش سخط تو، غضب تو خیلی کوچک است. عبارت بعدی هم این را تأیید میکند: «وَ کُلُّ مَرْزِئَهٍ سَوَاءٌ مَعَ مَوْجِدَتِکَ»،[۴] موجده هم به معنای غضب است، بعضی میگویند به معنای عتاب است، به معنای غضب هم هست. مرزئه به معنای مصیبت است، یعنی هر مصیبتی با وجود غضب تو ناچیز است، یکسان است، وجود و عدم آن یکسان است. یعنی درست است من دشمن دارم، گرفتار هستم، امّا اگر من را عفو کنی اینها در مقابل هر مصیبت… هر مکروهی در برابر سخط تو و غضب تو ناچیز است، اگر من بدانم تو بر من غضب نداری، من را عفو کردهای، برای من کافی است.
درخواست از خدا برای ظلم نکردن
یک چیز خیلی مهم، «اللَّهُمَّ فَکَمَا کَرَّهْتَ إِلَیَّ أَنْ أُظْلَمَ»، خدایا چطور برای من مکروه کردهای که من مظلوم شوم؟ از اینکه مظلوم میشوم بدم میآید، همه بدشان میآید. «فَقِنِی مِنْ أَنْ أَظْلِمَ»، خدایا پس نگهدار من ظلم نکنم. همینطور که خود من بدم میآید به من ظلم شود، تو کاری کن که من بدم بیاید به دیگری هم ظلم نکنم.
دعای امیر المؤمنین (علیه السّلام) در هنگام جنگ
در اینجا داستانی برای شما عرض کنم، در آستانهی ماه مبارک به این مطلب دقّت بفرمایید. ظلم چیز عجیبی است، چه کوچک باشد چه بزرگ. جملهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) را من زیاد گفتهام، این جمله باید بر سر در عالم نوشته شود. جنگ صفین است، امیر المؤمنین (علیه السّلام) است، شوخی که نیست، امام العالمین است، میخواهد جنگ شروع شود. آنها چه کسانی هستند؟ خود شما میدانید. امّا قبل از شروع به جنگ دست به دعا برداشته است. خدا را بشناسیم، امیر المؤمنین (علیه السّلام) را بشناسیم. میگوید: «اللَّهُمَّ إِنَّ أَظهَرتَنَا عَلَیهِم»، قریب به این مضامین، خدایا اگر ما را بر آنها پیروز کردی، «فَعَصِمنَا مِنَ البَغی»، کمک کن به آنها ظلم نکنیم، به اندازهی آنها با آنها روبرو شویم.
من چه میگویم؟ میگویم امیر المؤمنین (علیه السّلام) میخواهد به دست ما ترازو بدهد. در منزل خود، در ادارهی خود، در محلّ کار خود، اگر ترازو نداشته باشید خدای ناکرده یک وقت در آن جهان چشم باز میکنیم میبینیم خیلی مغبون هستیم. یک چیزی به شما گفتند بدتان آمد، این ترازو را حفظ کنید، به اندازهی آن جواب بدهید، نه اینکه چند تا روی آن بگذارید. یک برخوردی شده ترازو در دست شما باشد.
حکایتی از اولیای خدا دربارهی صبر
حکایت آن را میگویم، این را تفسیر کردهام، خیلی از افراد این حکایت را غریب میشمردند. آن این است، آن ولیّ خدا را که میگویم اسم او را خیلی بردهام، در این لحظه نمیبرم، یک مصلحت در ذهن من است. یکی از بزرگان اولیاء، من صحبت میکنم خدا مینویسد، خدا شاهد است من او را زیارت کردم. کسی باور کند یا نکند، بگویند من هم ساده لوح هستم، هر کس هر چه خواست بگوید. اگر انسان بیمقدّمه چیزی بگوید متّهم میشود، ولی چه کنم که تکیهی من به فضل شما عزیزان است. من این ولیّ خدا را دیده بودم، بارها خدمت او رسیده بودم. چشم ایشان بالقطع و الیقین باز بود، مرتبط بود. امّا در یک مجلسی به ایشان توهین شد، یک عالم ربّانی، الآن در قید هستند، سلّمه الله، گفت: به آقا عرض کردم من حاضر هستم با آنها مقابله کنم که به شما جسارت کردهاند، من چیزی برای از دست دادن ندارم، راحت هستم، اجازه میدهید با اینها مقابله کنم؟
فرمودند: نمیترسی برکات تو برود؟ اگر این تفسیر نشود میگویند یعنی چه؟ انسان از یک ولیّ خدا دفاع کند برکات او هم برود؟ اینطور میگویند. نه، این تفسیر دارد. شاید اینطور باشد، تفسیر آن این است اگر مقابله کنی ممکن است ترازو نداشته باشی، بیش از استحقاق آنها به آنها چیزی بگویی، برکات تو برود. در منازل، محلّ کار، ترازو را فراموش نکنید، ما ترازو نداریم. یک چیزی میگویند ما صد چیز در برابر آن میگوییم، ترازو نیست برای آن نقشه میکشیم!
«فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ صِلْ دُعَائِی بِالْإِجَابَهِ».[۵] این یک شکل است که گفتم اصلاً در عوض آن به من رحمت کن، من را عفو کن. درخواستهای گوناگون است. اصلاً این را نمیخواهی؟ باشد، دعا کن که خدا از او انتقام بگیرد. اصلاً اینجا انتقام ندارد، کم اشاره میکند. خدایا دعای من را به اجابت وصل کن، یعنی همین الآن مستجاب کن. «وَ اقْرِنْ شِکَایَتِی بِالتَّغْیِیرِ»، شکایت من را به تغییر نزدیک کن، تغییر یعنی چه؟ تغییر چیزی را از حالت خود درآوردن است. یعنی این فرد دیگر در حقّ من ظلم نکند.
صبر در دادخواهی خداوند
یک وقت انسان دعا میکند و میبیند او هم دارد کار خود را انجام میدهد، میگوید: پس عدل خدا چه شد؟ اینجا امام سجّاد (علیه السّلام) نبض را گرفته، جملهها خیلی زیبا است. خدایا دعای من را زود مستجاب کن. امّا از این طرف هم «اللَّهُمَّ لَا تَفْتِنِّی بِالْقُنُوطِ مِنْ إِنْصَافِکَ»، خدایا من را با ناامیدی از دادخواهی خود امتحان نکن. بعضی اینطور هستند که زود به خدا اعتراض میکنند، پس این عدل خدا چه شد؟ من دیدهام. ای خدا، اگر عادل هستی – در عوام مردم متأسّفانه خیلی این جملهها وجود دارد، اگر ندارد، خدا عادل است- تا فردا شب او را اینطور کن. نه، این یک نوع آزمایش است، من ببینم چقدر میتوانم صحبت نکنم، چقدر میتوانم ادب عبودیّت را رعایت کنم، ادب ربوبیّت را رعایت کنم.
«اللَّهُمَّ لَا تَفْتِنِّی»، اینجا دو آزمایش وجود دارد، «اللَّهُمَّ لَا تَفْتِنِّی بِالْقُنُوطِ مِنْ إِنْصَافِکَ وَ لَا تَفْتِنْهُ بِالْأَمْنِ مِنْ إِنْکَارِکَ»، خدایا این دشمن من را آزمایش نکن که از عقاب تو در امان باشد. هر کاری میکنی برای او هیچ اتّفاقی نمیافتد، این هم آزمون او است، این هم آزمایش او است. «فَیُصِرَّ عَلَى ظُلْمِی وَ یُحَاضِرَنِی بِحَقِّی»، او بر ظلم کردن بر من اصرار کند و حقّ من را ضایع کند. «وَ عَرِّفْهُ عَمَّا قَلِیلٍ مَا أَوْعَدْتَ الظَّالِمِینَ وَ عَرِّفْنِی مَا وَعَدْتَ مِنْ إِجَابَهِ الْمُضْطَرِّینَ».
اینجا دو لغت یاد میگیریم. نوعاً در شر ایعاد میگویند، «أَوعَدنی فُلانٌ» یعنی به من وعدهی شر داده، یعنی میخواهد من را کتک بزند، در شر است. در خیر معمولاً وعده میگویند، فلان کس به من «وَعَدَنی»، یعنی میخواهد إنشاءالله چیزی برای من بیاورد.
شخصیّت کعب بن زهیر
داستان کعب بن زهیر را شنیدهاید، کعب بن زهیر شاعر خیلی بزرگی بود. حاشیه میگویم سریع عبور میکنم، صحبت عفو و اغماض است این حاشیه لازم است. کعب بن زهیر پسر زهیر بن ابی سُلمی بود که خود او شاعر خیلی مطرحی بود. در گذشته این شعرا مثل شبکههای صدا و سیما بودند که امروز وجود دارد، آنها در جامعه خیلی فعّال بودند، خیلی داستان عجیبی دارد. نه اینکه فقط شعر میگفتند، شعر میگفتند دنیا را زیر و رو میکردند. کعب بن زهیر هم خیلی جایگاه بالایی داشت، ای بسا از پدر خود هم بالاتر بود. نمیدانم چه گفته بود، چه شده بود، مسلمانها گفته بودند خون او هدر است، نمیدانم توهین کرده بود، چه کرده بود نمیدانم، درست معلوم نیست. شبهه را قوی بگیریم بگوییم مرتد شده بود.
داستان ارتداد کعب بن زهیر
آنهایی که اینطور میشوند قبل از اینکه حکومت اینها را دستگیر کند، اگر قبل از دستگیری خودِ آنها توبه کنند قبول است. یک وقت دستگیر کردهاند دستگیر شده، میگوید من نگفتم، من قربان خدا بروم، من قربان پیغمبر بروم. خدا نکند انسان به این چیزها مبتلا باشد، سخت است. امّا اگر قبلاً خود آنها بیایند کار آسان است. کعب بن زهیر شب به خانهی دوست خود رفت خوابید گفت من چه کنم؟ من متّهم شدهام، این و آن میگویند که خون او هدر است. گفت: میدانی چه کنی؟ برو در نماز صبح پیغمبر را ببین، خود را معرّفی کن – یک قصیدهای هم گفته بود- قصیدهی خود را بخوان. اینها خیلی دقیق است. یک قصیدهی بلندی گفت و صبح پیش پیغمبر اکرم رفت، بعد از نماز صبح گفت: یا رسول الله، من کعب بن زهیر هستم، یک قصیده هم برای شما آوردهام. حضرت فرمود: بخوان. قربان این پیغمبر بروم، قربان این خدا، خدا را درست بشناسید، چقدر در نماز «الرَّحْمنِ الرَّحیم» میگویید. من بودم چه میگفتم؟ برو بابا تو هم با آن قصیده! کافر! فاسق! او را بیرون کنید! حالا برای من قصیده هم گفته است!
قصیدهی کعب بن زهیر
پیغمبر رحمت، یک انسان متّهم به ارتداد آمده، من کعب بن زهیر هستم، قصیده هم گفتهام، گفت: قصیدهی خود را بیاور. شروع به خواندن کرد. این قصیده به عنوان قصیدهی «بانَت سُعاد» معروف است، چون اوّل آن میگوید: «بانَتْ سُعادُ فقَلْبی الیومَ مَتْبُول»،[۶] لامیّه است. نظیر آن خیلی در دنیا کم است. الآن که با شما صحبت میکنم شاید قریب ۷۰ شرح و حاشیه بر این قصیده شده است. شروع به خواندن قصیده کرد، حتّی تشبیب آن را هم پیش پیغمبر خواند. دِعبِل وقتی خدمت حضرت رضا (سلام الله علیه) طائیه را میخواند تشبیب آن را حذف کرد، چون قصیده در اوّل تغزّل و تشبیب دارد. ولی او تغزّل را هم گفت، اینقدر از عظمت پیغمبر در امان بود. «بانَتْ سُعادُ»، سعاد اسم دختر است، میگوید سعاد رفت و من الآن دارم بیچاره میشوم، «بانَتْ سُعادُ»، یعنی سعاد دور شد، «فقَلْبی الیومَ مَتْبُول».
یکی دو نفر از مشاهیر اصحاب که اسم آنها را نمیبرم در وسط شعر او صحبت کردند، میخواستند دهان کجی کنند، مجلس را به هم بریزند، این مرتد است، قصیده هم میخواند. حضرت برگشت و فرمود: «إِستَمِعوا»، گوش کنید، صحبت نکنید، خود او مجلس را اداره کرد. ذرّه ذرّهی این برای ما درس است. تا به اینجا رسید، این لغت از اینجا… خیلی زیبا است، گفت: «نُبِّئْتُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ أَوْعَدَنِی»،[۷] میگوید خبردار شدم پیغمبر، ایعاد را در شر میگویند، «أَوْعَدَنِی»، ایعاد است. پیغمبر یک وعدهی مجازات به من داده است.
«نُبِّئْتُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ أَوْعَدَنِی وَ الْعَفْوُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ مَأْمُول»
خبردار شدم پیغمبر به من وعدهی شر داده، امّا عفو نزد پیغمبر آرزوی همگان است. از أمل، از آرزو میآید.
«إِنَّ الرَّسُولَ لَسَیْفٌ یُسْتَضَاءُ بِهِ مُهَنَّدٌ مِنْ سُیُوفِ اللَّهِ مَسْلُول»
خیلی زیبا است. خلاصه «أَوعَدَنی». وقتی تمام شد گفت: در امان خدا. من اسلام آوردم، من مسلمان هستم. برو، در امان خدا، تمام شد. نگفت دیروز چه گفته بودی، تمام شد. او فرد خیلی خوبی بود، شنیدنی است. اینقدر او بعداً توبه کرد و خوب شد…
ممکن است کسی قصیده را بشنود بگوید از ترس گفته بوده، ولی بعدها رفت یک قصیدهی غرّاء برای امیر المؤمنین (علیه السّلام) گفت. یک مورّخی مینویسد بنی امیّه میخواستند این قصیده منتشر نشود، امّا بعضی از شاگردان خطیب تبریزی – شنیدهاید خطیب تبریزی از کبار ادبا است- قصیدهی او را منتشر کردند، معلوم شد که رفته ارادتمند امیر المؤمنین (علیه السّلام) هم شده است. خوشبختانه آن قصیده هم محفوظ است، نزد ما هم هست.
درخواست در اجابت سریع وعدهها
صحبت در ایعاد و وعده بود. ایعاد در شر است، وعده در خیر است. «وَ عَرِّفْهُ عَمَّا قَلِیلٍ مَا أَوْعَدْتَ الظَّالِمِینَ»،[۸] خدایا خیلی زود به او اعلام کن، نشان بده، آنچه که به ظالمان ایعاد کردی، یعنی زود او را عذاب کن، بفهمد. «وَ عَرِّفْنِی مَا وَعَدْتَ مِنْ إِجَابَهِ الْمُضْطَرِّینَ»، به من هم اعلام کن زود آن چیزی که برای اجابت مضطرّین فرموده بودی، من هم ببینم دشمن من نابود شد، ذلیل شد، زود ببینم.
اینجا شما الآن چیز خاصّی میخوانید که خیلی مهم است. بنده باید تسلیم شود، وقتی که ظلم میشود دل او میسوزد، برمیگردد، کنترل از دست او خارج میشود، اینها آزمایش است. پس عدل کجا است؟ من دیدهام، تن من میلرزد، بعضی عوام خطرناک هستند. خدایا اگر عادل هستی پس عدل خدا کجا است؟ من دیگر قبول ندارم. اصلاً بعضی کافر میشوند. امتحان است.
صبر در مقابل خواست خدا
اینجا میگوید: «اللَّهُمَّ وَ إِنْ کَانَتِ الْخِیَرَهُ لِی عِنْدَکَ فِی تَأْخِیرِ الْأَخْذِ لِی وَ تَرْکِ الِانْتِقَامِ مِمَّنْ ظَلَمَنِی إِلَى یَوْمِ الْفَصْلِ وَ مَجْمَعِ الْخَصْمِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَیِّدْنِی مِنْکَ بِنِیَّهٍ صَادِقَهٍ وَ صَبْرٍ دَائِمٍ»، میگوید: خدایا – آن طرف پرده را ما نمیبینیم- اگر خِیَرهی تو، اختیار تو، فرمودهاند به معنای خیر هم میآید. خیرهی تو، اختیار تو، انتخاب تو و خیر من در نزد تو، در علم تو، این باشد که انتقام را از این ظالم طرد کنی و کار او را برای روز قیامت بگذاری، ممکن است خیر من و خِیَرهی تو و اختیار تو در این باشد که علی الحساب این انتقام را برای آخرت بگذاری. «وَ أَیِّدْنِی مِنْکَ بِنِیَّهٍ صَادِقَهٍ وَ صَبْرٍ دَائِمٍ»، اینجا این نباشد که… من میگویم ممکن است خیر در تأخیر باشد، خیرهی خدا در تأخیر باشد، خیر در تأخیر باشد، بعد هم کم کم گله کنم. نه، اگر اینطور است کمک کن من با یک نیّت پاک، یعنی عزم راسخ و صبر دائم زندگی کنم، دیگر گله نکنم. اگر خیر من، خیرهی تو در این است که این انتقام برای قیامت بماند باشد، من حاضر هستم، منتها به من کمک کن که نیّت من، عزم من صادق باشد و صبر من دائم باشد، مدام نگویم پس چه شد؟
«وَ أَعِذْنِی مِنْ سُوءِ الرَّغْبَهِ وَ هَلَعِ أَهْلِ الْحِرْصِ»، میگوید من را از طمع و بیصبری اهل حرص پناه بده. دیدهاید بعضی بیتابی میکنند؟ بیتابی نکنم. یک چیز خیلی عجیبی اینجا وجود دارد، دوست دارم دقّت بفرمایید، ما باید باور کنیم، اگر باور نکنیم نمیشود.
نقل یک داستان
اینجا یک حکایت برای شما بخوانم بعد این باور را بگویم. میگوید: «حَکَی الزَّمَخشَری فِی رَبیعِ الأَبرار»،[۹] زمخشری در کتاب ربیع الابرار حکایت کرده که یک نفر مرور کرد دید حجّاج بن یوسف کسی را اعدام کرده، بر آن دار زده شده مرور کرد، خیلی ناراحت شد. ایستاد و بیتابی کرد، گفت: «یَا رَبِّ إِنَّ حِلمِکَ عَنِ الظَّالِمِین قَد أَضَرَّ بِالمَظلومین»، این بندهی خدا، این به دار آویخته را دید و دل او سوخت، حرفهای غیر علمی گفت. گفت: خدایا حلم تو بر ظالمین به مظلومین ضرر رسانده است، گرفتند بنده خدا را به دار آویختند.
«فَرَأَى فِی مَنَامَهِ أَنَّ القِیَامَهِ قَد قَامَت»، این مرد رفت، شب در خواب دید که قیامت برپا شده است. «وَ کَأَنَّهُ قَد دَخَل الجَنَّه»، مثل اینکه وارد بهشت شده است. «فَرَأَى المَصلوبَ فِیهَا فِی أَعلَى عِلِّیّین»، آن مصلوب، آن به دار آویخته را دید که در درجات اعلی علیّین است. «وَ إِذَا مُنَادً یُنَادِی»، یک نفر از طرف خدا ندا میکند که «حِلمِی عَنِ الظَّالِمِین أَحَلَّ المَظلومِینَ فِی أَعلَى عِلِّیِّین»، حلم من برای ظالمان مظلوم را در اعلی علیّین قرار داده است. این هم یک خواب است. این ذوقی است.
و امّا آخر دعا. این را دقّت بفرمایید. یک وقت است که ما… من دیدهام، مثلاً یک شخصی پیش من میآید، میگویم خدا اینطور گفته، پیغمبر اینطور گفته، میگوید باشد. دوباره فردا میآید میگوید من میخواهم طلاق بگیرم. در قوم و خویش و اقارب داریم –هم أقارب و هم عقارب- الحمدلله زیاد داریم، شما هم دارید، خدا به آنها کمک کند. أقارب و عقارب میگویند من دیروز به تو اینطور و اینطور گفتم. آنها درست هستند ولی میگویم بسیار خوب، باز هم چیزهایی میگویم و کمی ترمیم میشود و به او میگویم میدانم که فردا خواهی آمد ولی تو را به خدا حساب من را هم بکن من هم گرفتار هستم، بگذار چند خط مطالعه کنم، گرفتار هستم، بگذار من هم به کار خود برسم. بسیار خوب، خدا حافظ. بعد صبح بیدار میشوم میگویند: فلان شخص تماس گرفته بود و میخواهد پیش تو بیاید. میگویم: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» باز او آمد! همهی حرفهای او درست است ولی من دیشب کمی فکر کردم. رها کن… میآید حرف میزنیم، چشم، میآید و همه چیز را به هم میریزد! چرا؟ برای اینکه باور نیست.
سیّد السّاجدین اینجا میگوید: -به ما یاد میدهد- من گفتم اگر خیر من در این است، خیرهی تو در این است که اگر کار این ظالم را برای قیامت بگذاری، بسیار خوب، من حرفی ندارم امّا من را با یک نیّت صادقه و صبر دائم کمک کن که دوباره فردا ناراحت نباشم. حالا اینجا چیز دیگری میگوید: «وَ صَوِّرْ فی قَلْبی مِثالَ مَا ادَّخَرْتَ لی مِنْ ثَوابِکَ وَ اعْدَدْتَ لِخَصْمى مِنْ جَزائِکَ وَ عِقابِکَ»[۱۰] این را در قلب من حک کن، یعنی من باور کنم. در قلب من آنچه را که برای من از ثواب ذخیره کردی و آنچه را که برای دشمن من از کیفر ذخیره کردی در قلب من ثبت کن، من این را ببینم. اگر انسان ببیند آرام میشود.
مثال و شکل اینکه برای من ثواب را برای او عقاب را ذخیره کرده است این را در قلب و عقل من مصوّر کن. «وَ اجْعَلْ ذلِکَ سَبَباً لِقَناعَتى بِما قَضَیْتَ وَ ثِقَتى بِما تَخَیَّرْتَ» این تصویر را که در قلب من قرار بدهی میگوید این را سبب قناعت من بر آنچه مقدّر کردی قرار بده. من قانع میشود و دیگر نمیگویم عدل او کجا است؟ دیگر شکایت نمیکنم.
سیّد علی خان (رضوان الله علیه) اینجا میفرماید: «وَ المُرادُ بِالقَلبِ هُنَا: العَقلُ»[۱۱] اینجا مراد از قلب، عقل است «لِأنَّهُ مَحَلُّ التَّصَوُّر» میگوید: محل تصوّر عقل انسان است. در قرآن و در روایت هم داریم که در بعضی از موارد منظور از قلب، عقل است «لِأنَّهُ مَحَلُّ التَّصَوُّر» میگوید: محلّ تصوّر عقل انسان است. در قرآن هم و در روایت هم داریم که بعضی جاها مقصود از قلب، عقل است. این بحث دیگری است.
دعا که تمام میشود حضرت میگوید: «آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ، إِنَّکَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ»[۱۲] خدایا تو صاحب فضل بزرگی هستی. باید اینها را باور کنیم «وَ أَنْتَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» تو بر هر امری قادر هستی. تو میتوانستی با صاعقهی غضب خود به اینها بزنی حالا مصلحت دیدی که برای بعد بگذاری پس به من صبر و نیّت صادقه بده. دعا تمام شد.
احادیثی در مورد ظلم
دو حدیث دربارهی ظلم میخوانم. میگوید: پیغمبر اکرم (علیه و علی آله الصّلاه و السّلام) فرمود: «إِیَّاکُمْ وَ الظُّلْمَ» از ظلم حذر کنید، «فَإِنَّ الظُّلْمَ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ الظُّلُمَاتُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ»[۱۳] این اگر «یَوْمَ الْقِیَامَهِ» بخوانیم درست میشود، منصوب بخوانیم که ظرف بشود. «فَإِنَّ الظُّلْمَ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ الظُّلُمَاتُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ» ظلم، تاریکیهای روز قیامت است. اگر به کسی ظلم کنی روز قیامت تاریک است و جایی را نمیبینی. بالاخره اینها بسیار مهم هستند.
از امام باقر (علیه السّلام) حدیث دیگری میخوانم: قَالَ: «الظُّلْمُ ثَلَاثَهٌ»[۱۴] ظلم سه گونه است: «ظُلْمٌ یَغْفِرُهُ اللَّهُ» ظلمی است که خدا میبخشد. در مورد آن توضیح میدهد. «وَ ظُلْمٌ لَایَغْفِرُهُ اللَّهُ وَ ظُلْمٌ لَایَدَعُهُ اللَّهُ» ظلمی است که خدا میبخشد، ظلمی هم هست که نمیبخشد و ظلمی است که رها نمیکند و حالت معلّق دارد. میفرماید: «فَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی لَایَغْفِرُهُ الله عَزَّ وَ جَلَّ، فَالشِّرْکُ بِالله» خدا آن شرک را نمیبخشد.
در قرآن خواندهاید که خدا میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِوَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ»[۱۵] خدا شرک را نمیبخشد. اگر کسی مشرکاً از دنیا برود آمرزیده نیست مگر اینکه در این دار دنیا توبه کند.
«فَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی لَایَغْفِرُهُ الله عَزَّ وَ جَلَّ، فَالشِّرْکُ بِالله وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی یَغْفِرُهُ عَزَّ وَ جَلَّ، فَظُلْمُ الرَّجُلِ نَفْسَهُ فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ» امّا ظلمی که خدا میبخشد شخص به خود و خدا به خودش ظلم کرده است چون ما هر گناهی که انجام دهیم به خود ظلم کردهایم. حالا با کسی کاری نداشته، یک کار زشت و گناهی انجام داده، بین خود و خدا است و بعد هم پشیمان شده است. خدا او را میبخشد، «أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی لَایَدَعُهُ» ظلمی که خدا آن را رها نمیکند، مثل اینکه حالت معلّق پیدا میکند که منتظر است تا چه بشود. آن چیست؟ «فَالْمُدَایَنَهُ بَیْنَ الْعِبَادِ» این حقّ النّاس است. بالاخره مال مردم را گرفته و حالا باید به او بدهد. چرا ببخشد؟ ببخشد که چیزی عوض نشده است، اگر نبخشد هم باید ببرد و به او برگرداند پس این تقریباً یک حالت تعلیق است که نگه میدارند تا ببینند بعداً چه میشود؟
حدیث دیگری هم میخوانم. میگوید: جبّاری از جبّارین بود که در زمان حضرت موسی (علیه السّلام) ظلم میکرد. آدم میکشت، ظلم میکرد و خلاصه خدا به حضرت موسی (علیه السّلام) وحی کرد که برو به او بگو…
تساوی کیفر ظلم در کافر و مؤمن
در ظلم کافر و مؤمن نداریم! در اینجا اصرار فراوانی وجود دارد. به حضرت موسی فرمود: برو به او بگو: «فَإِنِّی لَنْ أَدَعَ ظُلَامَتَهُمْ وَ إِنْ کَانُوا کُفَّاراً»[۱۶] به این جبّار بگو من هرگز انتقام اینها را رها نخواهم کرد ولو اگر کافر باشند. ما حق نداریم حتّی به کافر ظلم کنیم، مگر کافر حربی که نقشه بکشد و ما بخواهیم با او مقابله کنیم.
یکی از دلایل نامگذاری ماه مبارک رمضان به این نام
این خطبهی پیغمبر اکرم (علیه و علی آله الصّلاه و السّلام) معروف است که فرمود: ای مردم، ماه خدا با رحمت و برکات رو کرده، ماه مبارک رمضان به سوی شما میآید. در گذشته خدمت شما گفتهام که رمضان، ر،م، ض است و در لغت اصل واحد است؛ یعنی ر، م، ض، همیشه بر داغ بودن دلالت میکنند. مثلاً جایی که خیلی داغ بشود را «أرضٌ رَمضَان» میگویند؛ داغ است، زمین رمضان.
میگوید: «سُمِّیَ رَمَضَان»[۱۷] رمضان هم ر، م، ض است، چرا به آن رمضان گفتهاند؟ «سُمِّیَ رَمَضَان لِأَنَّهُ یَحْرِقُ الذُّنُوبَ» برای اینکه گناهان را میسوزاند.
من داستان شیرینی دارم که بسیار زیبا است. چندین سال پیش من به کشور عمان رفتم. در مسقط که پایتخت آنجا است، روز جمعه بود. علمای آنجا گفتند بیا و صحبت کن. البتّه آنجا نماز جمعه ندارند امّا روز جمعه نماز ظهر و عصر را با حال و هوای نماز جمعه به جا میآورند. بالاخره نماز ظهر میخوانند و کمی صحبت میکنند و چنین حالتی دارد امّا بسیار آرام و ساکت. من رفتم، آقای سیّد بسیار نازنینی بود که اهل هند بود که زبان فارسی، انگلیسی، هندی، عربی و همه چیز را بلد بود. پیش نماز به من گفت: تو با مردم عربی صحبت کن. نصفی از مردم عرب و مابقی هندی و پاکستانی بودند. عربها که حرف تو را میفهمند، این آقا هم حرفهای شما را برای هندیها و پاکستانیها ترجمه میکند. داستان بسیار جالبی بود.
من آنجا این حدیث را خواندم «سُمِّیَ رَمَضَان لِأَنَّهُ یَحْرِقُ الذُّنُوبَ» خلاصه با مقدّماتی در بلاد عربی شروع به سخنرانی کردم که رمضان، رمضان گفته شده است برای اینکه گناهان را میسوزاند. ناگهان هندیها سر و صدایی کردند و نفع مادّی و معنوی هم درست شد. این سیّد این حرفها را ترجمه کرد. گفت: حضرت علّامی، فهّامی فرمایند: رمضان گناهان را خاکستر کرتاهی.
بعد از منبر من یک صف طولانی گفتند ما باید این آقا را زیارت کنیم. من دارم میمیرم! در این بین تحف و هدایا هم رد و بدل میشد که من آنها را به اطرافیان که آنجا بودند دادم که ببرند و از آنها استفاده کنند.
به هر حال «سُمِّیَ رَمَضَان لِأَنَّهُ یَحْرِقُ الذُّنُوبَ» برای اینکه گناهان را میسوزاند. بعد میفرماید: شبهای آن بهترین شبها است، روزهای آن بهترین روزها است «نَوْمُکُمْ فِیهِ عِبَادَهٌ»[۱۸] واقعاً بسیار جالب است که در رختخواب بخوابی و برای تو عبادت بنویسند. «نَوْمُکُمْ فِیهِ عِبَادَهٌ» خواب شما در آن ماه عبادت است «أَنْفَاسُکُمْ فِیهِ تَسْبِیحٌ» نفسهای شما تسبیح است و دعا مستجاب است.
من این حرف را بیان میکنم، شما را به خدا دقّت کنید، اگر دقّت نکنید من متّهم میشوم. بالاخره بعداً میگویند فلان شخص اینطور گفت. الحمدلله من از این طرف دوستان زیاد دارم و از آن طرف هم داریم و الحمدلله در خدمت آنها هستیم که اصلاً هم این حرفها مهم نیست و من اعتنا نمیکنم.
شخصی برای من نامه نوشته بود، شماره موبایل هم زیر آن نوشته بود که من در بستر مرگ هستم، اگر دوست داشتی به من زنگ بزن، ولی مادرت حضرت زهرا (سلام الله علیها) یک سیلی به تو خواهد زد که دیگر بلند نشوی! برای اینکه در شبکهی ۴ در مورد حضرت زهرا (سلام الله علیها) حرف میزدی، خیلی ناقص صحبت کردی، اصلاً حالات مادرت را نگفتی. من زنگ نزدم و گفتم بگذارید وقتی سیلی زد بزند. با آدم عوام که نمیشود حرف زد.
به هر حال دقّت نکنید میگویند چنین و چنان شد. خواهرها، برادرها ما اینها را با ترس و لرز میگوییم امّا چه کنم که شما اهل فضل هستید، من اینجا امن و امان بگویم. إنشاءالله سالم به در میرسم. روزه یک سری احکام و یک سری اصرار دارد. خدایا تو که شاهد هستی، اصرار روزه مهمتر و دقیقتر از احکام آن است، یعنی چه؟ فردا میگویند: فلان شخص گفت: اصرار روزه از احکام آن مهمتر است. خیر، میخواهم بگویم احکام آن آسانتر است، اصرار آن پیچیدهتر است. احکام روزه را همه بلد هستند منتها یک مقدار اشتباهات میشود.
بررسی و بیان بخشی از احکام روزه
اگر کسی سالم است، روزهی خود را بخورد خدا به او تازیانه میزند، او به جهنّم میرود. روزهخواری گناه بسیار بزرگی است. ما در تبریز همسایهای داشتیم، خانمی بود که خدا او را رحمت کند. میگفت: پسر من نماز نمیخواند ولی ماه رمضان روزه میگیرد. گفتم: پس نماز هم بخوان. گفت: روزه چیز دیگری است!
واقعاً صفا دارد، عبادت با صفایی است، غش و ضعف هم دارد ولی با صفا است. بالاخره آدم میداند که حبیب، محبوب خواسته است که این کار را انجام دهیم، بسیار خوب. خیلی هم خوب است. امّا دین همین حبیب، همین محبوب براساس عقل است. مسئله پیش میآید، یک نفر میترسد روزه برای او ضرر داشته باشد. به این مسائل دقّت کنید. اگر این ترس معقول باشد، ترس نامعقول نباشد. مثلاً اگر من روزه بگیرم شاید قد من کوتاه بشود؛ این معقول نیست. اگر من روزه بگیرم شاید انگشت کوچک من طوری بشود… خیر، حرف معقول. مثلاً اگر این شخص روزه بگیرد ممکن است ناراحتی کبد پیدا کند، چشم او کم نور بشود، خوف این شخص عاقلانه است. خوف لازم است یا یقین لازم است.
اینها را یاد بگیرید. یک عدّه میگویند وقتی شخص به شهادتین رسید باید افطار کند. روی زمین افتاد و «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» یک لیوان آب بیاورید. خیر، علمای شیعه مرده و زنده، اجماعاً فرمودند: «مَن خَافَ عَلَی نَفسِهِ بَطَلَ صومُهُ» هر کسی خوف عاقلانه داشته باشد روزهی او باطل است. با ترس نمیتوانی روزه بگیری «مَن خَافَ عَلَی نَفسِهِ وَجَبَ عَلیهِ الإفطَار» اگر میترسی افطار واجب است.
علم باید کامل باشد
مسئلهٌ: پزشک گفته عیبی ندارد. من پزشکی نخواندهام ولی بعضی از پزشکها بسیار معتدل برخورد میکنند ولی من دیدم بعضیها با مقدّسبازی آن را مختلط میکنند، اینطور نمیشود. شخصی بیماری قند داشت، پزشک او به او قرص و انسولین داده بود. یکی از کسانی که با گیاهان سر و کار داشت گفته بود اینها فایده ندارد برو ترنجبین و… بخور. نزدیک بود این آدم در ماه رمضان بمیرد! من نمیخواهم وارد این مباحث بشوم. اگر طبّ سنّتی کامل باشد بسیار خوب است امّا علم ناقص فایده ندارد «کُلُّ نَاقِصٍ مَلعونٌ» مولوی دارد، نمیدانم عبارت حدیثی است یا خیر. به این معنی نیست که هر کسی که چلاقی ملعون است یا هر کسی چشمش چپ باشد ملعون است. مولوی میگوید: هر علم ناقصی ملعون است. «کُلُّ نَاقِصٍ مَلعونٌ» یعنی هر علم ناقصی ملعون است. علم باید کامل باشد. اگر کامل بود روی چشم میگذاریم و اگر ناقص بود به آن عمل نمیکنیم. من قصد ندارم در این مباحث دخالت کنم.
دین ما دین عقل است
در مورد پزشک، قدیم و جدید هم نداریم. من روزه بگیریم؟ میگوید: خیر، روزه نگیر. بسیار خوب. از گفتار پزشک حاذق در من خوف حاصل شد. نمیتوانم روزه بگیرم. نه اینکه چون او گفته است، در من خوف حاصل شده است. او درس خوانده، زحمت کشیده، امّا الآن در من خوف حاصل شده است. یک وقت است که ایشان میفرمایند ضرر دارد ولی خود من میدانم که ندارد. میفرماید به حرف و نظر خودش عمل کند. من میدانم مشکلی پیدا نمیکنم.
امّا یک وقت برعکس میشود، پزشک شما موافق است ولی خودت میبینی که عیب دارد. من سه عدد قرص تجویز میکنم، شما سحر و افطار میل بفرمایید، روزه هم میگیرید امّا من خودم میبینم که دارم متضرّر میشوم، میگوید: حرف خودت را گوش بده.
بچّههایی هستند که تازه بالغ میشوند. معجزهی اسلام است، از امام میپرسند فرزندان ما باید چه موقع نماز بخوانند؟ مثلاً میفرماید: از هفت یا هشت ساله امر به نماز کنید. چه زمانی روزه بگیرند؟ اگر اینجا امام سن معیّن میکرد دین ناقص میشد. مثلاً میگفت هفت ساله یا هشت ساله نماز بخواند. چه زمانی روزه بگیرم؟ میفرماید: هر وقت بتوانند. این دختر بچّه اینقدر است، اندازهی هستهی خرما! برای او جشن تکلیف گرفتهاند، این چیزها هم مد شده است… جشن تکلیف و… خوب است، امّا بسیار ضعیف است. مادر جان مگر به یاد نداری برای تو جشن تکلیف گرفتیم، ۱۶ ساعت چیزی نخور. بسیار خوب، این بچّه میمیرد! دین، دین عقل است حواس شما جمع باشد.
خیلی وقت پیش خانوادهی ما به مهمانی افطار رفته بودند. گفت: دختر بچّهی نه ساله را از خواب بیدار کردند. میگفت: او نمیتوانست نفس بکشد و راه گلوی او پر از چرک بود، تابستان هم بود. گفتیم چرا او را بیدار کردید؟ گفت: آقا گفتهاند باید روزه بگیرد، نه ساله است. بچّه داشت گریه میکرد، به زحمت کمی آب و مرغ به بچّه دادند و قورت داد و خوابید و ۱۶ ساعت با آن آب مرغ روزه گرفت. این کار درست است؟ دین را به مردم اشتباه گفتهاند. میگویند آقا فرمودهاند. آقا چه فرمودهاند؟ اصلاً این حرفها درست نیست. من طب نخواندهام ولی میدانم که اگر کسی کانون چرکی داشته باشد نباید روزه بگیرد، برای بدن او مضر است، به قلب او آسیب میرساند. ما از دکترها یاد گرفتیم، ما شاگرد اینها هستیم.
آقای پزشکی بود که بسیار آدم شیرینی بود. اوایل انقلاب محاسن نسبتاً قابل توجّهی گذاشته بود و کت بلندی هم پوشیده بود و واقعاً هم پزشک بود. میگفت: من کمک آخوند تجربی هستم!
احکام روزه بسیار آسان است، اگر توانستی بگیر، اگر نتوانستی نگیر. مریض هستی، نگیر، خانم بچّه را شیر میدهد، اگر فرزند او غذا بخورد متضرّر میشود، باید شیر مادر بخورد. اگر روزه بگیرد شیر او کم میشود و فرزند او متضرّر میشود، نباید روزه بگیرد.
حامل مقرب، یعنی خانمی که باردار است و وضع حمل او نزدیک است، او هم نباید روزه بگیرد. اگر ضرر داشت نگیرید، اگر ضرر داشت روزه بگیرید، التماس دعا. جملهای که بین عوام مردم مرسوم است را هم رها کنید: مریض است، پزشک او گفته روزه نگیر. میگوید: خوش به حال تو، ما که سعادت نداشتیم. میدانید چقدر بیادبی است! خدا گفته نگیر، یعنی خدا تو را بیسعادت کرده است؟ بدان چه میگویی. تا چه موقع حرف عوامانه میزنید؟ ما سعادت نداشتیم، یعنی چه؟ یعنی خدا ما را بیسعادت کرده است. این حرفها اصلاً خوب نیستند.
إنشاءالله موفّق به روزه بشویم، بالاخره مردم باید روزه بگیرند. امّا مسائل آن را هم بدانند، اگر نتوانستند نمیگیرند، بعداً قضا میگیرند. برای هر روزهای که مریض روزهی خود را افطار میکند باید یک مد گندم، طعام بدهد که تقریباً به قول امروزیها ۱۳ سیر میشود. یک وزنی دارد که مهم نیست. این مقدار را به یک فقیر بدهید که نان بخرد. کفّارهی روزههای خود را احتیاطاً به کسی بدهید که بدانید نان میخرد، نه اینکه جمع کند و ضبط صوت بخرد و… بعد هم خدا توفیق داد روزهی آن را به جا میآورید. اگر مریضی کسی ممتد شد اصلاً از او ساقط است. سال آینده هم مریض است، سال بعد از آن سال هم مریض است و دیگر نمیشود. اینها احکام روزه است.
اصرار روزه
امّا اصرار روزه. گفتم احکام روزه آسانتر است و اصرار روزه را باید کمی یاد بگیرید. شما اهل فضل هستید «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ»[۱۹] این روزه برای مردم زمان قبل هم بوده است. میگویند: اگر «کَتَبَ» با «عَلَی» متعدّی بشود معنای وجوب میدهد. «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ أی وَجَبَ عَلَیکُم»، «کَتَبَ» با «عَلَی» متعدّی شده است. روزه بر شما واجب شده چنانکه بر پیشینیان واجب شده است، چرا؟ اینجا مهم است «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ». اصرار روزه این است، برای اینکه صفت تقوا در تو به وجود بیاد. باید تمرین تقوا داشته باشی، باید ماه رمضان مرتّب به خود تلقین کنی که این ماه، ماه ساخته شدن است، «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» است.
زبان من لال، إنشاءالله که این حرفها نباشد. صدا نکنید، پدر روزه است، یعنی چه؟ یعنی بیدار میشود و شما را کتک میزند. اگر کودک یا نوجوان نتیجهی روزه را چنین چیزی ببیند آیا میتواند در جامعه دیندار بشود؟ صدا نکنید، پرد روزه است. نزدیک افطار چیزی نگو، بگذار بعد از افطار بگو. یعنی ممکن است یک دفعه عصبانی شود. اینکه حرف درستی نیست. ماه رمضان، ماه مهربانی است، ماه خوش اخلاقی است، ماه مهربانی است. اگر میخواهی بد اخلاق بشوی چرا روزه میگیری؟
من هر سال دعای وداع ماه رمضان را که در صحیفهی سجّادیه است برای مردم میخواندم ولی میگویم جان من به قربان او، حضرت معصوم بوده است، واقعاً وقتی ماه رمضان تمام میشد بیقرار میشد. بعضی افراد برای ماه رمضان خیلی خوشحال میشوند، چه موقع تمام میشود؟ به خدا کلافه شدیم؛ من دیدهام.
مرحوم شیخ جواد مغنیه عالم لبنانی بزرگی بود، من او را دیده بودم. عالم بزرگ و خوشقلمی بود. نوشته بود: من داشتم فقه مینوشتم گفتم خستگی بگیرم. یک مجلّه راجع به وقف در لبنان چاپ شده بود. دیدم وقفهای بسیار عجیبی در آن آمده است. در سوریه مال زیادی وقف کردند برای کسانی که شب عید فطر که اختلاف میشود ماه را ببینند. مثلاً شخصی میگوید من ماه را دیدم، پس این پول را بگیر. برای همین دروغگو در آنجا زیاد میشود و به دروغ میگویند ماه را دیدیم که پول بگیرند. در ادبیات عرب هم به شوخی برای دوست خود نوشته بود: «أشتَاقُ إلَیکَ أشَدَّ مِن إشتیَاقِ الضَّمآن إلَی المَاء الزُّلَال» به دوست خود نوشته بود که من به تو بیشتر از آدم تشنه به آب زلال مشتاق هستم. «وَ أشدَّ مِن إشتیَاقِ الصَّائِمِ الفَاسِق إلَی هِلَالِ الشَّوَّال» بیشتر از اشتیاق صائم فاسق به هلال ماه شوّال. بعضی از افراد اینطور هستند.
امام سجّاد (علیه السّلام) بیقرار میشد. من دوست دارم بگویم ما این دعای وداع را اوّل بخوانیم. چرا؟ نه اینکه وداع کنیم، عوامبازی در نمیآوریم. چیزهایی که در این دعا وجود دارد انسان را به استقبال از ماه رمضان تشویق میکند. میگوید: «السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ قَرُبَتْ فِیهِ الْآمَالُ»[۲۰] سلام بر تو ای ماهی که آرزوها در تو نزدیک است، دعاها مستجاب است. دعای شما مستجاب است. اگر توانستی روزه بگیری که نورٌ علی نور است و اگر نتوانستی شبها دو رکعت نماز بخوان. شبهای این ماه را به هدر ندهید. شب دو رکعت نماز بخوان، چهار رکعت نماز بخوان و بعد از تحقّق ماه رمضان نماز بخوان، این تنها برای ماه رمضان نیست منتها چون ماه رمضان ظرف زمانی دارد رنگینتر میشود. تا به الآن صد بار این مطلب را گفتهام وقتی از منبر پایین میآیم به حکم مرده هستم دیگر از من نپرسید. ماه رمضان و غیر ماه رمضان ندارد اگر حال داشتید چهار رکعت نماز بخوان. بعد از تحقّق نصف شب دو رکعت مانند نماز صبح است، آسان است. به نیّت نمازی که امام صادق (علیه السّلام) فرموده است. وقتی خواندی و تمام شد به سجده برو، جلوتر هم تسبیح آماده کن و صد مرتبه با جان بگو: ماشاءالله. اگر عوامانه بگویی یک پیاز هم به تو نمیدهند، ماشاءالله، هرچه او بخواهد. روایت داریم که خدا به ملائکهی خود میگوید: به این بنده چه چیزی بدهم؟ نصف شب به خاک افتاده و میگوید: هرچه تو بخواهی. عجب بندهای است. میفرمایند ملائکه عرض میکنند: پروردگارا، عقل ما نمیرسد هرچه تو میخواهی، این تو و این هم بندهی تو. این چهار رکعت را بخوانید و دعا کنید، اگر من هم خواندم شما را دعا میکنم. قرآن بخوانید، اگر نتوانستید زیاد بخوانید کم بخوانید. نه، من باید سه تا بخوانم! قدیم به مسجد میآمدند و گوش میدادند و میگفتند ما در ماه رمضان به یک آقا گوش دادیم و یک قرآن هم خواندیم. قرآن خواندی یا به آقا گوش دادی؟!
خدا عالم ربّانی را سلامت بدارد، نام او را نمیآورم همهی شما او را میشناسید. اوایل انقلاب بود، آمدند از من دعوت کردند که در یک مسجد یک ماه منبر داشته باشم. جوان بودیم، یک ماه… آدم پیر میشود. یک ماه هم او را دعوت کردند. من در یک مسجد ساعت یک تا دو بنا بود صحبت کنم. خیلی رسمی و سنّتی است ایشان هم همینطور. وقتی آمدند او را دعوت کنند از قیافهی آنها متوجّه شدم آدمهای خوبی نیستند. علم غیب ندارم ولی قیافهی افراد را میشناسم. گفتم: اینها به این حرفها نمیخورند. گفتم: به اینها وعده نده. گفت: نه، مهم نیست، عیبی ندارد. عالم ربّانی وعده داد. خلاصه به نیمهی ماه رمضان رسید، من روی منبر بودم، دیدم این آقا از در مسجد وارد شد. این ساعت او باید منبر باشد! منبرهای ما همزمان بود. فهمیدم مشکلی پیش آمده است. آمد نشست و پرسیدم: چه شده است؟ گفت: همین که من روی منبر میرفتم همه قرآنها را باز میکردند، حتّی پیش نماز! گفت: (جمله گریانند حتّی روزهخوان). آن آقا میگفت: یک روز دیدم پیش نماز نمیخواند، خیلی خوشحال شدم. گفتم: آقا قرآن نمیخواند که غلطهای من را بگیرد، شما هم نخوانید. پیش نماز سر خود را بلند کرد و گفت: عینکم را جا گذاشتهام!
بهرهگیری از فیوضات ماه رمضان
این ماه، ماه این است که زبان خود را نگه داریم و ماهی است که إنشاءالله باید خیلی مراقب باشیم، چیزی بگیریم «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» باید پرواز کنیم. من این را برای یادگار به بعضیها گفتم، این را هیچ کسی نگفته و اگر من بمیرم هیچ کسی به شما نمیگوید و آن این است که اگر کسی در ماه رمضان نورانیتی پیدا کند و از این ماه رمضان نوری به او برسد و به ماه رمضان بعدی خود برساند عاقبت به خیر خواهد شد و الّا ماه رمضان که تمام شد عبادت و همه چیز تمام میشود. اینطور نباشد.
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– الصّحیفه السجّادیه، ص ۷۲٫
[۲]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۳، ص ۵۷٫
[۳]– لسان العرب، ج ۱۱، ص ۱۱۷٫
[۴]– الصحیفه السجّادیه، ص ۷۴٫
[۵]– الصحیفه السجّادیه، ص ۷۴٫
[۶]– تاج العروس من جواهر القاموس، ج ۱۴، ص ۷۵٫
[۷]– بحار الأنوار، ج ۲۲، ص ۲۵۳٫
[۸]– الصحیفه السجّادیه، ص ۷۴٫
[۹]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۳، ص ۷۰٫
[۱۰]– الصحیفه السّجادیه، ص ۷۴٫
[۱۱]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۳، ص ۷۰٫
[۱۲]– الصحیفه السّجادیه، ص ۷۴٫
[۱۳]– وسائل الشیعه، ج ۹، ص ۴۲٫
[۱۴]- الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۲۵۳٫
[۱۵]– سورهی نساء، آیه ۴۸٫
[۱۶]– وسائل الشّیعه، ج ۷، ص ۱۲۹٫
[۱۷]– شرح فروع الکافی (للمولى محمّد هادی بن محمّد صالح المازندرانی)، ج ۴، ص ۱۳٫
[۱۸]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۹۳٫
[۱۹]– سورهی بقره، آیه ۱۸۳٫
[۲۰]– الصحیفه السّجادیه، ص ۱۹۸٫
پاسخ دهید