حضرت استاد فاطمی نیا روز سه شنبه قبل از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل، به ادامه بحث شیرین سیری در صحیفه سجادیه پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- شرح دعای هجدهم صحیفه
- درخواست عافیت بعد از برآورده شدن حاجت
- مغرور نشدن پس از مستجاب شدن دعا
- بیان اوصاف متّقین در خطبهی همّام
- بازنماندن از دعا کردن
- کرامات خاصّه و عامّه
- کرامات عامّه و خاصّه مرحوم شیخ حسنعلی
- حالت معنوی امام هنگام تشرّف به حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- فضیلت مقام مؤمن بر کعبه در روایات تشیّع
- بیان اعظم بودن مقام مؤمن از کعبه توسّط طبرانی
- علّت قساوت قلب مجاورین حرمهای ائمّه (علیهم السّلام)
- هنر یکسان بودن حال انسان در خوشی و ناخوشی
- راههای جلوگیری از غرور در هنگام برآورده شدن حاجت
- سفارش به دعا کردن پس از اتمام نماز
- تعریف حسن قضا و سوء قضا
- درخواست بهرهی مدام از خداوند
- بعضی دوست داشتنها، مقدّمهی بدبختی
- درخواست عافیت برای خود و خانواده
- علّت درخواست تأخیر در عافیت
- بیان ناچیز بودن عافیت دنیا
- دو نوع عافیت؛ دنیایی و اخروی
- فنا بودن عافیت دنیایی
- بیان امیر المؤمنین در مورد فانی بودن پادشاهان و امارتهای آنان
- آیه بودن سالم ماندن پیکر فرعون از نظر قرآن
- اضطراب عامل کم شدن عمر انسان
- کوچک شدن مشکلات در برابر عظمت خداوند
- از یاد بردن حاجت با غرق شدن در زیباییهای خدا
- نهی شدن از افسوس خوردن برای دارایی دیگران
- کثیر نبودن عافیتهای دنیایی
- فریب انسان به وسیلهی مالاندوزی
- اهمّیّت باب دوم و هشتم گلستان سعدی
- توصیهی سعدی به قناعت در زندگی
- بازداشتن نفس از طمعکار بودن
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبیِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ الأَنْبِیَاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِ الْعَظِیمِ».
ما إنشاءالله دههی عاشورا در خدمت شما خواهیم بود.
این دعای هجدهم صحیفهی سجّادیّه است؛ گمان میکنم که کوتاهترین دعا در صحیفه است. خیلی کوتاه است، منتها مثل همهی صحیفه معانی بلندی را به ما القاء میکند.
شرح دعای هجدهم صحیفه
«وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذَا دُفِعَ عَنْهُ مَا یَحْذَرُ، أَوْ عُجِّلَ لَهُ مَطْلَبُهُ»[۱]. این را باید مجهول بخوانیم، چون ضمیر آن به جایی برنمیگردد. اگر قبل آن اسم خدا بود، به صورت معلوم میخواندیم امّا چون قبلاً یک مرجع خاصّی ندارد مجبور هستیم این عنوان را مجهول بخوانیم. یعنی «إِذَا دُفِعَ عَنْهُ مَا یَحْذَرُ، أَوْ عُجِّلَ لَهُ مَطْلَبُهُ». از دعاهای حضرت است در وقتی که از او دفع میشود چیزی که برای امام (علیه السّلام) محذور بود، خلاصه آزار دهنده بود. «أَوْ عُجِّلَ لَهُ مَطْلَبُهُ» یا وقتی که خواستهی ایشان به تعجیل افتاده است، خیلی زود به دست ایشان رسیده است. اگر یک بلایی از ما دفع شود، باید خدا را شکر کنیم یا مطلب و دعای ما زود حاصل شود، ما باید خدا را شکر کنیم ولی امام (علیه السّلام) اینجا میخواهند مطالب خاصّی را به ما القاء کنند که این نیست که یک بلا برطرف شد، ما بگوییم دیگر هیچ چیزی نمیشود، نه، یا مطلب ما حاصل شد همه چیز تمام شد، نه.
درخواست عافیت بعد از برآورده شدن حاجت
اینجا چند مطلب وجود دارد، یکی اینکه اگر یک کاری درست شد مغرور نشویم، از خدا بخواهیم که خدا بعد آن را هم به ما عافیت بدهد، در دعاهای مولای ما حضرت رضا (علیه السّلام) است که وقتی نعمتی میرسد یا آسودگی میرسد، بعد از آن بگویید: «اللَّهُمَّ سَلِّمْ وَ تَمِّم»[۲] یعنی خدایا به ما سلامت بده و این را کامل بکن. یک مزاحمی داشتیم، بسیار مارا اذیّت میکرد، حالا این آدم رفت بالاخره حالا یا مرد یا توبه کرد یا زندان، هر چه که شد. اینجا یک نفس راحتی میکشیم ولی میگوییم: پروردگارا! این را کامل کن، یعنی بعد این هم ما عافیت داشته باشیم، مغرور نشویم بگوییم همین بود و همه چیز تمام شد، نه. میخواهد اینها را القاء بکند و الّا از آدم بلا برطرف بشود، خوب جای شکر است یا نعمتی برای او برسد، دعای او مستجاب بشود، جای شکر است منتها مشروط به این است که عافیت بعد از آن را هم از خدا بخواهد و مغرور هم نشود.
مغرور نشدن پس از مستجاب شدن دعا
یعنی مغرور بشود از دعا باز میماند. میگوید: من دیگر چه دعایی بکنم؟ من دیگر گرفتم، برای من کافی است. نه، یعنی اگر ما همیشه در حال دعا و التماس کردن به خدا باشیم، خیلی خوب است.
بیان اوصاف متّقین در خطبهی همّام
شما نگاه بکنید در خطبهای که در نهج البلاغه به عنوان خطبهی همّام معروف است که امام علی (علیه السّلام) اوصاف متّقیّان را برای آن همّام بازگو میکند. یکی از اوصاف آنها این است که همیشه حال اینها -ببینید همیشه میفرماید- در سرّاء و ضرّاء، در خوشی و در بلا یکسان است. یک بلا برسد چه کار میکنیم؟ ای خدا قربان تو بروم دیگر آقا کدام دعا را بخوانم؟ مدام دعا بخوان. برطرف که شد، بله دیگر نماز میخوانی و شکراً لله شکراً لله، خداحافظ.
بازنماندن از دعا کردن
گفت: یک نفر اینقدر مغرور بود که فرض بفرمایید که خلاصه رفته بود گفته بود: لا شکراً لله. گفتند: چرا اینطور میگویی؟ گفت: آخر خیلی خوشحال بودم، زیادی گفتم، دارم پس میگیرم. گفتم چند تا از آنها را پس بگیرم. لا شکراً لله زیادی گفته بودم. غرض این است که از دعا بازنمانیم از مناجات با محبوب باز نمانیم.
کرامات خاصّه و عامّه
می فرماید: در خوشی همینطور هستند که در بلا همینطور هستند. در بلا همینطور هستند که در خوشی همینطور هستند. یک چیزی را من برای شما بگویم اوّلین بار است در منبر دارم میگویم تا حالا نگفته بودم، این از من برای شما یادگار باشد. هم از یک مرد بزرگی ذکر خیر میشود و هم یادگار باشد. یک صاحب دلی از علما بود، از دنیا رفت. این در نجف با مرحوم امام (رضوان الله علیه) همسایه بود. ظاهراً همسر ایشان هم خیّاطی بلد بود و حتّی در اینکه مثلاً بروند لباسهای منزل امام را بدوزند و خیاطی بکنند، در این حتّی و بیشتر از این هم حتّی ارتباط داشتند. حالا این آدم از دنیا رفته است. یک ماه رمضانی بود یک سیّدی آمد به من گفت که تو دوست داری این را ببینی، یک صاحب دلی است، برویم ببینیم. من را برداشت برد، همین جنوب شهر. باور بکن که تمام اتاق و حیاط این مرد ۶۰ متر یا ۵۰ متر میشد یا نمیشد. خیلی خلاصه… امّا این باطن او دریا. آن آقا گفت که خلاصه پیش شما آمدیم که… بندهی خدا خیلی احترام کرد. بعد از او خواسته شد که چیزهایی که از امام دیده است به ما بگوید. یک چیزی از امام گفت، بنده در مادون معصوم تا حالا یک چنین چیزی را نشنیدم. شما باور نمیکنید. در گذشته خدمت شما گفتم کرامات عامّه و خاصّه داریم. این بحثی است که حالا الآن باز نمیکنم، در گذشته یک وقت به یاد میآورم یک شبی قبل از اینکه درسها شروع بشود، در همین مسجد به عرض شما رساندم.
کرامات عامّه و خاصّه مرحوم شیخ حسنعلی
همه کرامات عامّه را میفهمند. مهم است امّا همه میفهمند. مرحوم آقا شیخ حسنعلی (رضوان الله تعالی علیه) دست میزند مار زده خوب میشود، عقرب زده خوب میشود. بیمار خوب میشود. اینها کرامات عامّه است ولی مردم کرامات خاصّه را نمیدانند. آن چیزی که آقا شیخ حسنعلی، را شیخ حسنعلی کرده است آن را نمیدانند. آن کرامات خاصّه است، آن را دیگر نمیدانند. حالا اینجا خیلی حرفها است که وارد نمیشوم. این از کرامات خاصّه است.
حالت معنوی امام هنگام تشرّف به حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام)
من میگویم خدا شاهد است از مادون معصوم تا حالا نشنیدم. معصوم معصوم است، معلوم است. امّا آن صاحب دل که با امام همسایه بود این را میگفت. میگفت: امام ۱۵ سال در نجف بود. هر روز صبح حرم امیر المؤمنین (سلام الله علیه) مشرّف میشد، آقایان! خواهرها! ۱۵ تا ۳۶۵ روز؛ ۱۵ سال هر روز خدا. من باور کردم، إنشاءالله شما هم باور میکنید حالا باور هم نکردید اصلاً نگویید، هیچ چیزی نگویید در خود دفن بکنید. بنا نیست ما همه را بشناسیم. خیلیها آمدند و رفتند و ما درست نشناختیم. گفت: این ۱۵ سال هر روز صبح تشرّف امام میگوید: تمام این تشرّفها مانند کسی بود که سفر اوّل ایشان باشد. به خدا قسم این عجیب است.
فضیلت مقام مؤمن بر کعبه در روایات تشیّع
شما ببینید آدم یک جایی که سفر اوّل میرود، خیلی با سفر دوم فرق میکند. برای همین است که بعضی از بزرگان گفتند کسانی که نمیتوانند حقّ آن بزرگوار را که در آن شهر است مثلاً مثل مشهد، مثل کربلا، مثل نجف، مثل مکّه… بالاخره شخص نیست ولی بیت خدا است و بالاخره قبلهی مسلمین است اگرچه وجود نازنین ائمّه از مکّه بالاتر است، ائمّه که سهل است مؤمنین حتّی روایات زیاد داریم از طریق شیعه و سنی که اصلاً مؤمن از کعبه بالاتر است. این از احترام کعبه نمیکاهد، احترام مؤمن را میرساند. آقا بنده از طریق شیعه پیدا کردم که حضرت موسی بن جعفر (سلام الله علیه) میفرماید: «الْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَهً مِنَ الْکَعْبَهِ»[۳] حرمت مؤمن از کعبه بالاتر است. چون من بلاد عربی زیاد میرفتم. بالاخره میرفتیم، صحبت میکردیم، الآن خیلی وقت است نرفتم. بعضاً اهل تسنّن هم به من مراجعه میکردند، بالاخره گفتم حالا من این را بگویم، اینها میگویند: شما شیعیان از کجا این را میگویید. رفتم از طریق سنّی هم پیدا کردم.
بیان اعظم بودن مقام مؤمن از کعبه توسّط طبرانی
طبرانی یکی از کبار علمای سنی است. این را کتابشناسی بکنم. طبرانی سه تا معجم نوشته است. صغیر و وسیط و کبیر. وسیط آن چاپ شده بود، صغیر او هم چاپ شده بود، کبیر او این اواخر چاپ شد، معجم کبیر طبرانی. در آنجا مینویسد: پیغمبر اکرم آمد –از کبار علمای سنی است- ایستاد روبروی کعبه، یک نگاهی کرد فرمود: «مَا أَعْظَمَ حُرْمَتَکَ» ای کعبه چقدر حرمت تو زیاد است. «وَ أَعْظَمُ حُرْمَهً مِنْکِ الْمُؤْمِنِ» آن کسی که حرمت آن از تو بالاتر است، مؤمن است. بله میخواهم این را بگویم در حاشیه برای شما گفتم.
علّت قساوت قلب مجاورین حرمهای ائمّه (علیهم السّلام)
خلاصه مجاورت با زیارتگاهها مانند کربلا، نجف، مشهد گفتند برای بعضیها که خیلی اهلیّت ندارند قساوت قلب میآورد. یعنی چه؟ یعنی آن کسانی که اهل آن نیستند، اهلیّت ندارند حالا تهران است بلند میشود میرود بله تا مشهد رسیده است، آن که برای زیارت به مشهد میرود که هیچ، آنها بیشتر همین هستند. یک وقتی هم یک کسی کاری در مشهد دارد واقعاً -چنان که بسیار پیش میآید- کار اداری دارد، چیزی دارد حالا میرود؛ تا اینجا آمدیم برویم آستان آقا را هم ببوسیم. آن هم خوب است. امّا یک وقت آنجا باشند و پشت گوش بیندازند. من (نعوذبالله) شاید إنشاءالله اشتباه شنیده باشم. مثلاً فرض کنید یک نفر از اهل مشهد گفته بود که من دو سال است به حرم مشرّف نشدم. خوب این قساوت قلب میآورد، آدم قسی القلب میشود. اگر اینطور است، اگر آنجا نماند بهتر است. همین شوقی که از دور داشت، آن را نگه بدارد.
هنر یکسان بودن حال انسان در خوشی و ناخوشی
خلاصه این را میخواهم بگویم این یکسان بودن در همه حال یک هنر بزرگی است که امام (علیه السّلام) در این دعا میخواهد این را به ما یاد بدهد. این چیزی را که از امام گفتم اوّلین بار میگفتم، نگفتم. آن صاحب دل هم از دنیا رفت، امّا والله خیلی عجیب است. ۱۵ سال انسان هر روز مشرّف بشود و تشرّف هر روز او مثل سفر اوّل باشد. خدا شاهد است خیلی قدرت نفس میخواهد، خیلی معرفت میخواهد.
راههای جلوگیری از غرور در هنگام برآورده شدن حاجت
اینها را گفتم که اذهان شریفهی شما برای این قسمت آماده بشود که چرا امام اینجا دعا میکند وقتی نعمت میرسد، بلا برطرف میشود؟ برای اینکه ما اینجا مغرور نشویم، به ما یاد میدهد اوّلاً عافیتهای بعدی را هم بخواهیم. ثانیاً یک وقت دعا را از دست ندهیم.
سفارش به دعا کردن پس از اتمام نماز
این دعا «الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَهِ»[۴] دعا مغز عبادت است. یک حاجت داشتی، بعد از نماز میخواستی، این را به تو دادند. حالا دیگر بعد از نماز میگوید: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ» بروم ببینیم مثلاً… نه در حدیث داریم که اگر بعد از نماز چیزی از خدا نخواهد، خدا به ملائکه میفرماید: این نماز را بر سر او بزنید. این خود را از من بینیاز دانسته است، مخصوصاً حدیث داریم. یعنی چه؟ بر سر او بزنید. نماز را که نمیتوانند بر سر او بزنند. این کنایه از این است که این قبول نمیشود و این هم برای بزرگی خدا است که چیزی از من بخواهید، این عظمت خدا را میرساند.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
تعریف حسن قضا و سوء قضا
«اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَى حُسْنِ قَضَائِکَ، وَ بِمَا صَرَفْتَ عَنِّی مِنْ بَلَائِکَ»[۵] خدایا همهی حمد مخصوص تو است، حمد میکنم تو را برای «حُسْنِ قَضَائِکَ» چون یک وقت حسن قضا داریم، یک وقت هم سوء قضا داریم. حسن قضا این است که برای آدم یک خوبی مقدّر بشود. سوء قضا این است که یک چیز آزاردهنده مقدّر بشود. مولانا یک بیتی دارد که خیلی چیزها از آن استفاده میشود حالا من نمیخواهم وارد بشوم. میگوید:
راز بگشا ای علی مرتضی ای پس از سوء القضا حسن القضا.
خلاصه وارد عمق آن بشویم خیلی حرفها در آن وجود دارد، خیلی زیبا گفته است. (ای پس از سوء القضا حسن القضا)
درخواست بهرهی مدام از خداوند
«اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَى حُسْنِ قَضَائِکَ، وَ بِمَا صَرَفْتَ عَنِّی مِنْ بَلَائِکَ» خدایا شکر میکنم، حمد میکنم تو را برای حسن قضای تو و به خاطر آن بلایی که از من برگرداندی. چه درسهایی به ما یاد میدهند. «فَلَا تَجْعَلْ حَظِّی مِنْ رَحْمَتِکَ مَا عَجَّلْتَ لِی مِنْ عَافِیَتِکَ فَأَکُونَ قَدْ شَقِیتُ بِمَا أَحْبَبْتُ وَ سَعِدَ غَیْرِی بِمَا کَرِهْتُ» میگوید: خدایا بهرهی من از رحمت تو این نباشد که به من دادی. عجب! ببین ما با خدا خیلی کار داریم. حالا این کار من که درست شده است، شاکر هستم، درست است، الحمدلله، خدایا قربان تو بروم امّا بهرهی من این نباشد. «فَأَکُونَ قَدْ شَقِیتُ بِمَا أَحْبَبْتُ» یک وقت خدایی ناکرده –می گویم به ما یاد میدهد- اصلاً من به خاطر اینکه دوست داشتم بگیرم، از آن قماش نباشد که به خاطر دوست داشتم این من بدبخت بشوم.
بعضی دوست داشتنها، مقدّمهی بدبختی
یک دوست داشتنیهایی مقدّمهی بدبختیهایی گاهی وقت میشود. دقّت داشته باشید. «فَأَکُونَ قَدْ شَقِیتُ بِمَا أَحْبَبْتُ وَ سَعِدَ غَیْرِی بِمَا کَرِهْتُ» دیگری خوش بخت شده است، به خاطر چیزی که من اصلاً آن را دوست نداشتم. حالا یکی است، من یک لحظه نمیخواهم اصلاً به جای او باشم امّا او خوش بخت شده است و من بدبخت شدم. پس معیار خیلی بالا است. البتّه اینها تماماً برای آگاهی دادن به ما است که بالاخره ما همیشه دقّت لازم را داشته باشیم اگر یک خیری هم رسید پروردگارا بهرهی ما فقط این نباشد، پروردگارا این را خیر دارین ما قرار بده.
درخواست عافیت برای خود و خانواده
من یک نفر را میشناختم استخاره میکرد برای کار که مثلاً به مسافرت برود میگفت: خدایا این را برای من و برای اهل بیت من هم عافیت قرار بده. نه اینکه این به مسافرت برود و یک پولی عظیمی هم به دست بیاورد، بعد خانم او بیاید ببیند که بچّه آنجا باندپیچی شده است و چه شده است تو که رفتی مثلاً نمیدانم با فلان شخص رفتم بگردم، از نرده افتاد و هیچ چیزی. ضدّ عافیت است. میگوید: خدایا این کار را که من از تو میخواهم عافیت برای خود من و حتّی زن و فرزند من قرار بده.
علّت درخواست تأخیر در عافیت
در آخر کار حضرت جمعبندی میکند خیلی عجیب است. «وَ إِنْ یَکُنْ مَا ظَلِلْتُ فِیهِ أَوْ بِتُّ فِیهِ مِنْ هَذِهِ الْعَافِیَهِ بَیْنَ یَدَیْ بَلَاءٍ لَا یَنْقَطِعُ وَ وِزْرٍ لَا یَرْتَفِعُ» اینها همه اگر است. نه اینکه یک نعمت که رسید بلند بشویم، ماتم بگیریم، نه اینها درس است، آگاهی است، به شما گفتم اوّل از دعا باز نمانیم. بعد بگوییم خدایا عافیت دنبال این را هم بده. پروردگارا باز هم بده حضّ ما، بهرهی ما از رحمت تو فقط این نباشد تا آخر. «وَ إِنْ یَکُنْ مَا ظَلِلْتُ فِیهِ» خدایا اگر این نعمت و عافیتی که رسیده است، آن چیزی که من در آن نعمت روز را به سر بردم، «ظَلِلْتُ» یعنی روز را به سر بردم. «أَوْ بِتُّ» یا بیتوته کردم، شب را با آن عافیت به سر بردم، این عافیتی که من روز را با آن به سر بردم یا شب را با آن به سر بردم. اگر این عافیت «بَیْنَ یَدَیْ بَلَاءٍ لَا یَنْقَطِعُ» این پیشاپیش یک بلای لا ینقطع باشد آن چیست؟ بلای آخرت است. «وَ وِزْرٍ لَا یَرْتَفِعُ» و ورزی که هیچ وقت برطرف نمیشود. خدایا اگر این بر پیشاپیش آن عذاب اخروی آمده است «فَقَدِّمْ لِی مَا أَخَّرْتَ، وَ أَخِّرْ عَنِّی مَا قَدَّمْتَ» پروردگارا این را مقدّم بردار آنچه را که به تأخیر انداختی و این عافیتی را که به من دادی این را به تأخیر بینداز. این عافیت به تأخیر بیفتد. اینجا خیلی زیبا است.
بیان ناچیز بودن عافیت دنیا
می گوید: «وَ المَعنى: إن کَانَت هَذهِ العَافِیهَ الَّتی أنَا فَیهَا مُقدِّمَهً عَلى بَلاء اخرویٍ دائِم، فَقَدِّم لی مَا أخّرته»[۶] خدایا! پروردگار! اگراین عافیت مقدّمهی بلای اخروی باشد، «فَقَدِّم لی مَا أخّرته مِنَ البَلاء» آن بلا را زودتر برسان. «فَیکونَ فِی الدُّنیا الظَّاعنُ مُقیمُها، وَ أخِّر عَنّی مَا قَدَّمت مِنَ العافیه» این عافیت را هم به تأخیر بینداز. البتّه همهی اینها برای این است که متوجّه بشویم که عافیت دنیا چیزی نیست نه اینکه عافیتی که مثلاً… خود او میگوید من که نمیخواهم بگویم. این را یک بار دیگر گوش بدهید. «وَ إِنْ یَکُنْ مَا ظَلِلْتُ فِیهِ أَوْ بِتُّ فِیهِ» پروردگارا این عافیتی که من در آن روز را به سر بردم یا شب را به سر بردم، این «بَیْنَ یَدَیْ بَلَاءٍ لَا یَنْقَطِعُ» اگر این پیشاپیش یک «بلای لَا یَنْقَطِعُ» باشد و وزر لا یرتفع باشد «فَقَدِّمْ لِی مَا أَخَّرْتَ وَ أَخِّرْ عَنِّی مَا قَدَّمْتَ» خدایا «فَقَدِّمْ لِی مَا أَخَّرْتَ» آن عافیت آن طرف را برای من مقدّم بدار و عافیت اینجا را برای من مأخّر بدار. چون چیزی نیست. علّت آن را خواهد گفت.
امام سجّاد (علیه السّلام) یک اصلی در اینجا دارد، دوست دارم این اصل را عنایت بکنید، این جمعبندی همهی اینها است. اگر که چنانچه این نعمت من مقدّمهی آن بلای لا ینقطع باشد، اصلاً این را به تأخیر بینداز. الآن به من نده، اگر مقدّمهی بلای لا ینقطع است. «فَقَدِّمْ لِی مَا أَخَّرْتَ وَ أَخِّرْ عَنِّی» این عافیت را که دادی به تأخیر بینداز، اگر مقدّمهی آن است.
دو نوع عافیت؛ دنیایی و اخروی
ما دو تا عافیت داریم؛ یک عافیت دنیا داریم، یک عافیت آخر. من این را میخواهم بگویم خواهش میکنم این را عنایت بفرمایید یکی از علمای ربّانیّین خدا او را رحمت بکند، این جمله را من دیدم که… آن وقتها من کوچکتر از حالا بودم، نمیدانستم برای صحیفه است ولی میدیدم ایشان خیلی به کار میبرد و بعد وقتی میگفت، انگار جان او میسوخت.
فنا بودن عافیت دنیایی
ما دو تا عافیت داریم؛ یک عافیت دنیا داریم، یک عافیت آخرت داریم. عافیت دنیا، نعمت دنیا هر چه هم باشد عاقبت آن فنا است امّا شما تاریخ را نگاه بکن میگوید: فلان پادشاه ۲۲۵ سال عمر کرد. چند تا همسر داشت، برای هر همسر خود یک قصری ساخته بود، برای یکی از فرزندان خود عروسی گرفت مردم میآمدند به عروسی نوشته است، جواهرات را به پای مردم میریختند. در کتاب است برای شما بیاورم و بخوانم. شما این را باور نمیکنید؟ اینقدر اینها نعمت داشتند. جواهر را به پای این کسانی که به عروسی میآمدند میریختند. ۲۲۵ سال هم عمر کرده است و خدم و حشم داشته است، گردش… الآن ششصد سال از مرگ این آدم گذشته است، فایدهی آن چیست؟
بیان امیر المؤمنین در مورد فانی بودن پادشاهان و امارتهای آنان
نهج البلاغه را نگاه بکنید، امیر المؤمنین شوخی نیست میفرماید: «أَیْنَ الْمُلُوکُ»[۷] پادشاهان کجا هستند؟ «وَ أَبْنَاءُ الْمُلُوکِ» کجا است فرزندان پادشاهان. «أَیْنَ الْفَرَاعِنَهُ وَ أَبْنَاءُ الْفَرَاعِنَهِ»[۸] فراعنه کجا رفتند.
آیه بودن سالم ماندن پیکر فرعون از نظر قرآن
در قرآن مجید میبینید که فرعون دارد خفه میشود، در آیهی شریفه چه ظریفهای خوابیده است میگوید که وقتی که «حَتَّى إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ»[۹] فرعون وقتی که غرق را درک کرد، «قالَ آمَنْتُ» مثلاً ایمان آوردم که آنجا میگوید: «آلْآنَ»[۱۰] «آلْآنَ» یعنی الآن. مثل آلله خیرٌ یعنی أ الله خیرٌ. «آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ» الآن ایمان میآوری؟! این همه تبهکاریها که کردی؟ نه دیگر تمام شد. «فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ»[۱۱] الله اکبر از این آیه. نمیگوید: «نُنَجِّیکَ» تو را نجات میدهیم، نه. جسد تو را نجات میدهیم. خود تو مردی تمام شد،«فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ» این بدن تو، این جسد تو را نجات میدهیم، نمیگذاریم تمساحهای رود نیل آن را بخورند، نمیدانم برود تکه و پاره بشود، خوب بعضیها که در رودخانه میافتند، هیچ چیزی از آنها پیدا نمیشود. چرا؟ «فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَهً» برای اینکه برای نسل بعدی آیه بشوی. الآن همین فرعون در موزهها وجود دارد. بروید او را نگاه بکنید. فرعون حضرت موسی را میگویم، فراعنه زیاد بودند. همین فرعون حضرت موسی در موزهها الآن است، بروید ببینید، عکس بگیرید. آیه را نگاه بکنید. «فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ» ای مردم نمیگوید: «نُنَجِّیکَ» تو را نجات میدهیم. «بِبَدَنِکَ» بدن تو را نجت میدهیم. چون تمساحها به آدم امان نمیدهند. در رود نیل حساب کردند، تمساحها سالی چند تا زن میخورند. میروند رخت آب بکشند چه کار بکنند. خیلی حیوان عجیبی است، رحم نمیکند. به هر حال دیگر میخورند، امان نمیدهند، مرده و زنده را امان نمیدهند. امّا «فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَهً».
اضطراب عامل کم شدن عمر انسان
پس بنابراین ما دو نوع عافیت داریم؛ عافیت دنیا و عافیت آخرت. عافیت دنیا تمام میشود. اصلاً شما ببینید الآن عمرهایی که الآن وجود دارد، من نمیگویم… هر چه خدا مقدّر بکند الآن مثلاً دیگر گاهی وقتها مثلاً… سابق بر این آدمهایی پیدا میشدند که صد سال، ۱۲۰ سال، از اینها بودند، کم هم نبودند. من بچّه بودم در تبریز دیدم، مکرّر دیدم، آدم صد ساله. خدا شاهد است اصلاً معلوم هم نبود که صد سال دارد. راحت به بازار میرفت و کار خود را میکرد. ۱۲۰ ساله، بله اینها بودند ولی الآن دیگر غم و غصه و نگرانی و اضطراب و این ها، یک نفر از دوستان ما به یکی از بلاد اروپا رفته بود، حالا اسم آن را نمیآورم. میگفت: میانگین سنّها ۹۰ بود. ۹۰ دیگر خیلی چیز بود، میانگین سنها بود، صد هم داشتند، ۱۱۰ هم داشتند. بررسی شده بود دیده بود عمده علّت آنها آرامش است. آرامش دارند. الآن ثابت شده است که اضطراب امّ الامراض است. اضطراب مادر همهی بیماریها است. خدا شاهد است مدام اضطراب، نه اضطراب نداشته باشید «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[۱۲] قلبهای شما آرام باشد مگر ما خدا نداریم چه اضطرابی. اضطراب یعنی چه. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» یعنی چه؟ یعنی اگر با جان خود به یاد خدا بیفتد، واقعاً آرام میگیریم.
کوچک شدن مشکلات در برابر عظمت خداوند
یک نفر بود یک مشکلی داشت، میگفت: مشکل من را نه پول حل میکرد، هیچ چیزی حل نمیکرد. میگفت: جوان بودم رفتم میگفت: دیدم هیچ کجا را ندارم، همین روز جمعه سرگردان میگوید رفتم تهران، البتّه تهران قدیم. از تهران خارج شدم، خدا شاهد است من او را میشناختم. دیدم یک مسجد خرابهای افتاده است، به آن مسجد رفتم گفتم خدایا این خانهی شما است. مشکل من را نه پول حل میکند نه، هیچ چیزی حل نمیکند یک مشکل عجیبی بود. میگوید: رفتم دعای هفتم صحیفه را آنجا شروع کردم در مسجد خرابه عصر جمعه خواندن. گفت: «ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعَابُ»[۱۳] خدایا سختیها در برابر قدرت تو خوار شده است، چیزی نیست. «وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأَسْبَابُ» خدایا عجب تو خدایی هستی. میگوید: دیدم که این مشکل من دارد خیلی ناچیز میشود، دوست دارم بخندم. فریاد بکشم، یک چنین خدایی بالای سر من است که سختیها در برابر او ذلیل است، خوار است من دیگر چه بگویم. هیچ چیزی، تمام شد. گفتم: یک چنین خدایی که بالای سر من است، اگر مشکل حل شد که شد اگر نشد اصلاً نشود. این خدا را که دارم. این بیرون آمد مشکل حل شد. ما در حدیث هم داریم بنده یک وقتی غرق در دعا میشود در عظمت و جلالت پروردگار خود غرق میشود از یاد میبرد که اصلاً حاجت خود را بخواهد. میفرماید که از حاجت خود غایب میشود، حضرت حق میرود در غیبت او حاجتش را برآورده میکند.
از یاد بردن حاجت با غرق شدن در زیباییهای خدا
سعدی دارد در آن دیباچهی گلستان بخواهید، خیلی زیبا است میگوید که –حالا خلاصه را بگویم- با عدّهای از دوستان از دوستان اتّفاق مبیت افتاد. خیلی لغتهای زیبایی است. با جمعی از دوستان اتّفاق مبیت افتاد خلاصه میگوید با یک عدّه از دوستان شب در یک جایی ماندیم. میگوید: یکی از این دوستان در بحر مکاشفت فرو رفته بود. وقتی بازآمد که در اصطلاح عرفانی به آن میگویند: محو به آن حالت وقتی که میآید میگویند: صحو. وقتی از آن حالت بازآمد از حالت محو به صحو رسید. اوّل محو میشود بعد صحو میشود. از دوستان پرسیدم در آن بوستان که بودی، در آن گلستان که بودی بهر ما چه آوردی؟ گفت: وقتی به پای درخت گل رسیدم، بوی گل آنچنان مست کرد که دامنم از دست برفت. میخواستم یک دامن برای شما گل بیاورم ولی دامن نداشتم. این حرفها حکایت نیست، نشان میدهد اینها پشتوانهی علمی دارد. بنده یک وقت از خود غایب میشود، اصلاً خودی نیست. همیشه میگوید: یا رئوف یا رحیم. عجب خدای زیبایی هستی. عجب خدایی هستی. حاجت خود را هم از یاد برده است. میفرماید حضرت حق در غیبت او حاجتش را برآورده میکند.
نهی شدن از افسوس خوردن برای دارایی دیگران
حالا شما نگاه بکنید اینجا یک عبارتی است که با جان خود باید این را بپذیریم. میفرماید: «فَغَیْرُ کَثِیرٍ مَا عَاقِبَتُهُ الْفَنَاءُ»[۱۴] تو فکر میکنی زیاد است. میگوید: فلان شخص را میشناسی؟ خوش به حال او. این فلانجا تا به حال پیتزا خریدی؟ بله. این پیتزاهای زنجیرهای برای ایشان است. میدانی خانهی او کجا است؟ یک خانهای دارد، طبقهی پنجم آن استخر است. فلانجا یک پانیسون اسب است دیدی؟ این هم برای او است. ماشین خانم او را دیدی؟ عجب ماشینی است. نوکر در را باز کرد، ماشین بیرون رفت، الله اکبر. خانم میگوید: خدا شانس بدهد. من ۵۰ سال است شوهر کردم سه چرخه ندارم. این جریان است، شما در سورهی مبارکهی قصص بخوانید آنجا میفرماید که یک عدّه میگفتند: کاش ما به جای قارون باشیم. این یک جریان است، یعنی همیشه بوده است. حالا قارون ماشین آنطور نداشته است ولی قارون این زمان مثلاً ماشین خیلی خوب هم دارد، خانم او هم ماشین خیلی خوبی دارد امّا آن زمان میگوید: ای کاش ما به جای قارون باشیم. میگوید که فردا دیدند این سرنوشت عجیب پیدا کرد «فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ»[۱۵] هر چه داشت زیر زمین رفت. «وَ أَصْبَحَ الَّذینَ تَمَنَّوْا مَکانَهُ»[۱۶] اینها که روز گذشته میگفتند: کاش به جای قارون باشیم، وقتی صبح کردند، گفتند: الهی شکر که ما به جای او نبودیم.
کثیر نبودن عافیتهای دنیایی
من نظر تنگ نیستم که بگویم اگر آدم یک قران پول داشته باشد آدم بدی است. نه به این حرفها نیست. نه آدم ثروتمند بگوییم کلاً آدمهای بدی هستند نه آدمهای فقیر آدمهای بدی هستند. نه در هر دو طرف هم خوب د ارد و هم بد دارد. بنده از این نظرتنگها نیستم. امّا اینقدر بدانید که یک ای کاش، ای کاشهایی الآن وجود دارد که روز قیامت شما خواهید گفت که الحمدلله به جای او نبودم. این پیتزای زنجیرهای برای ایشان است. این پانسیون اسب هم برای ایشان است. به یاد داریم یک شب یک بستنی خوردیم؟ بله. برای ایشان است. پس همه چیز که برای ایشان شد. خوب حالا چه؟ این به نظر تو الآن زیاد است، ببین پانسیون است و چه و چه امّا والله بالله سیّد السّجادین طبیب نفوس جهان میفرماید: «فَغَیْرُ کَثِیرٍ مَا عَاقِبَتُهُ الْفَنَاءُ»[۱۷] چیزی که عاقبت آن فنا است، اگر در ذهن حضرتعالی کثیر هم بنماید، این کثیر نیست. این چیزی نیست. اگر بنا است در آخر فانی بشود، پس این کثیر نیست. «فَغَیْرُ کَثِیرٍ مَا عَاقِبَتُهُ الْفَنَاءُ».
فریب انسان به وسیلهی مالاندوزی
سعدی میگوید که در جزیرهی کیش بودم. بله جزیرهی کیش خیلی قدیمی است. فکر نکنید برای الآن است. قدمت دارد به قول یکی از علما (سلّمه الله) میگفت: وضع سعدی خوب بود، کیش هم میرفت. میگوید: در جزیرهی کیش بودم، کسی آمد گفت: سعدیا شنیدم آبگینهی فلانجا در مصر قیمت عظیمی دارد، فلان متاع مصر هم در اندلس قیمت عظیمی دارد و خلاصه این در افغان خیلی قیمت دارد، آن یکی در ایران. خلاصه میگوید: دیدم اینقدر گفت، تمام… میخواهم فقط از این چند نقطه به این چند نقطه جنس ببرم. بعد یک گوشه بنشینم و عبادت بکنم. شیطان بعضیها را اینطور فریب میدهد. والله من یک نفر را میشناختم شب و روز زحمت میکشید، میگفت: ببین من را نگاه نکن اینطور میکنم، خدایا تو که میدانی، میخواهم به یکجایی برسد یک آدمهایی را زنده بکنم، بنشینم یک گوشهای نماز بخوانم. اتّفاقاً به یک جایی هم رسید، پول همه را هم خورد، نماز هم نخواند. این را خود ما دیدیم.
اهمّیّت باب دوم و هشتم گلستان سعدی
خلاصه سعدی میگوید: چندان که از مالیخولیا گفت، چقدر این مرد حکیم است، گلستان را بخوانید. مرحوم پدرم میگفت: باب دوم و باب هشتم آن را خیلی بها بدهید. این باب در عشق و جوانی را نخواندید هم نخواندید. حالا درست است آنها نظر بد نداشتند ولی بعضی از چیزهای آن خیلی ارزش ندارد. این دوم خیلی خوب است، دوم و هشتم را بخوانید.
توصیهی سعدی به قناعت در زندگی
میگوید: چندان که از این مالیخولیا گفت. این آدم مالیخولیا است این باید گل گاوزبان بخورد. این را اینجا میخرند و آن را آنجا میخرند. صد جا بروم و بیایم و آخر هم یک گوشهی بروم عبادت بکنم. چه عبادتی! دیگر چیزی نمیماند. میگوید: اینها را چندان که از این مالیخولیا گفت، گفتم: -سعدی میگوید-
آن شنیدستی که در اقصای غور بار سالاری بیفتاد از ستور
گفت چشم تنگ دنیادوست را یا قناعت پر کند یا خاک گور
پس بنابراین این فروشگاه زنجیرهای برای ایشان است، این بستنی هم برای ایشان است، این اسب برای ایشان است، ساختمان هم برای ایشان است، برج هم برای ایشان است، طبقهی پنجم آن هم استخر است، همهی اینها درست است امّا به نظر تو کثیر مینماید.
بازداشتن نفس از طمعکار بودن
سیّد السّاجدین میفرماید: «فَغَیْرُ کَثِیرٍ مَا عَاقِبَتُهُ الْفَنَاءُ» چیزی که عاقبت آن فنا است، این کثیر نیست، چیزی نیست، این تمام میشود. گاهی وقتها ما فنا را متوجّه نمیشویم. یک بندهی خدایی را گفتم –حالا من خیلی وارد شرح حال او نمیشوم- میگفت: کارخانهی سیمان داشت. آنجا پرسید از متخصّصین که این کوهها چقدر دیگر سیمان میدهند؟ گفت: صد سال. گفت: پس بعد از صد سال چه کار بکنیم؟ خدا شاهد است این آدم به رودخانه افتاد، جسد او هم پیدا نشد. بشر اصلاً طمعکار است. این نفس را باید عادت بدهیم طمعکار نباشد. یک نفر میگوید: خدمت امیر المؤمنین (سلام الله علیه) رفته بودم. دیدم این الآن طلا، نقره میآورند میریزد در آن اتاق بیت المال، نگاه نمیکند، اعتنا نمیکند…
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– الصّحیفه السجّادیّه، ص ۸۸٫
[۲]– عیون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۷۸٫
[۳]– بحار الأنوار، ج ۶۴، ص ۷۱٫
[۴]– وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۲۷٫
[۵]– صحیفهی سجّادیّه، ص ۸۸٫
[۶]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۳، ص ۲۲۶٫
[۷]– جامع أحادیث الشیعه (للبروجردی)، ج ۲۲، ص ۶۱۲٫
[۸]– نهج البلاغه، ص ۲۶۳٫
[۹]– سورهی یونس، آیه ۹۰٫
[۱۰]– همان، آیه ۹۱٫٫
[۱۱]– همان، آیه ۹۲٫
[۱۲]– سورهی رعد، آیه ۲۸٫
[۱۳]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۵۴٫
[۱۴]– صحیفهی سجّادیّه، ص ۹۰٫
[۱۵]– سورهی قصص، آیه ۸۱٫
[۱۶]– همان، آیه ۸۲٫
[۱۷]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۰٫
پاسخ دهید