حضرت استاد فاطمی نیا روز سه شنبه قبل از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل، به ادامه بحث شیرین سیری در صحیفه سجادیه پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- درخواست طلب باران
- اهمّیّت آب در فرمایش امام سجّاد (علیه السّلام)
- فواید رعد و برق ابرها
- غیث: باران رحمت
- مطر: بارانهای بلا
- وعدهی عذاب الهی به قوم عاد
- باد پر حرارت برای عذاب قوم عاد
- تفاوت گفتهی خدا و نقل خدا در قرآن
- درخواست طلب آب فراوان از خدا
- آب و باران ریشهی همهی نعمتهای دنیا
- درخواست زنده شدن بلاد با به وجود آمدن غنچه
- علم تعبیر خواب موهبت خدا بر بنده
- عنایت موهبت تعبیر خواب به حضرت یوسف از جانب خدا
- عصر به معنای فشار
- فریادرسی مردم در وقت خشکسالی
- شاهد آوردن ملائکهی کرام
- درخواست آب دائمی و زیاد از خداوند
- تعبیر قرآن از عمل ریاکاران
- علّت درخواست شاهد بودن ملائکهی کرام
- شرح سیّد علی خان مدنی بهترین شرح بر صحیفهی سجّادیّه
- فایدهی اشهاد و شاهد آوردن ملائکه
- استجابت دعا با بودن اهل طاعت و قرب در یک مجلس
- مقام علمی ملّا حسن نائینی (نیستانکی)
- تأثیر اهل خیر در مجلس در استجابت دعا
- درخواست زنده شدن زمینهای مرده
- درخواست جبران نعمتهای از دست داده
- درخواست باران و ابرهای بدون زحمت از خدا
- علم امام به همه چیز
- قرآن کتاب انسانسازی
- عجایب فراوان در رعد و برق
- طلب ابر با رعد و برق از خدا
- درخواست ابری که ویرانگر نباشد
- فواید باران از زبان امام سجّاد (علیه السّلام)
- کلمات متفاوت در معنای چاه
- درخواست پر آب شدن سفرهی زیر زمینی از خدا
- مقدّمهی زیبای ازهری بر کتاب تهذیب اللّغه
- طلب باران امام سجّاد برای همهی شهرها و طلب ارزانی از خدا
- درخواست طلب باران برای هلاک نشدن چهارپایان
- درخواست روزی پاک
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَکْرَم الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهلِ بَیتِهِ الطَّیِبینَ الطَّاهرِینَ ثُمَّ الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلَی جَمیعِ أنبیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ ملائِکَتِهِ وَ لَا حَولِ وَ لا قُوَّهَ إلَّا بِاللهِ العَلیِّ العَظیمِ».
درخواست طلب باران
دعای هجدهم را گفتیم و رسیدیم به دعای نوزدهم؛ موضوع دعا چیست؟ «وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ، عَلَیْهِ السَّلَامُ عِنْدَ الِاسْتِسْقَاءِ بَعْدَ الْجَدْبِ»[۱] اینجا حضرت از خدا باران میخواهد، در خشکسالی، جدب یعنی خشکسالی و حالا خدمت شما عرض بکنم که اوّل عزیزان توجّه بکنند که من و امثال من عقل ما نمیرسد که بگوییم امام سجّاد (علیه السّلام) اینجا چه گفته است.
اهمّیّت آب در فرمایش امام سجّاد (علیه السّلام)
امّا اجمالاً آن چیزی که در عقل ناقص من است که اینجا اوّلاً حضرت سجّاد میخواهد با این جملهها اهمّیّت نعمتهای خدا را که در دنیا اوّلین آن آب است، دیگر آب میدانید مایهی حیات است و بعد از آن آب منشأ چه برکاتی میشود، یعنی وقتی آب بیاید چه برکاتی حاصل میشود؛
فواید رعد و برق ابرها
بعد در ضمن این باران یک وقت ممکن است بلاهایی هم باشد، این بلاها هم میخواهد که برطرف بشود به سوی ما نیاید و خدمت شما عرض شود که اسراری که در باران است، در رعد و برق است که البتّه من إنشاءالله خواهم گفت، آنها دیگر به صاحبان علم امروز باید مراجعه بکنید که ببینید چه فوایدی برای آن رعد و برق گفتند که امام (علیه السّلام) در اینجا ابرهای صدادار از خدا خواسته است که خدایا ابرها صدادار باشد یعنی رعد و برق داشته باشد که فلسفهی آن را امروز کشف کردند که خیلی عجیب است. حالا اینها را برای شما خواهیم گفت. اجمالاً عنایت بفرمایید ظرایفی در اینجا است که برای شما بگویم.
غیث: باران رحمت
«اللَّهُمَّ اسْقِنَا الْغَیْثَ» خدایا ما را با باران سیراب بکن. «وَ انْشُرْ عَلَیْنَا رَحْمَتَکَ بِغَیْثِکَ الْمُغْدِقِ مِنَ السَّحَابِ الْمُنْسَاقِ لِنَبَاتِ أَرْضِکَ الْمُونِقِ فِی جَمِیعِ الْآفَاقِ» حالا این را تا اینجا برای شما ترجمه بکنم. اوّلاً صحبت یک بحث قرآنی خیلی مختصر اینجا برای شما دارم یادگار باشد که ببینید امام میگوید: «اللَّهُمَّ اسْقِنَا الْغَیْثَ» نگفته است مطر. در قرآن هیچ وقت به باران رحمت مطر گفته نشده است. برای شما یادگار باشد. درست است از نظر لغوی مطر یعنی باران، ما میگوییم: نظر المطار، امطار، میگویند جمع بارانها امطار میشود. امّا خود خدا هیچ وقت به باران رحمت مطر نگفته است، با اینکه لغت عربی است. خدا همیشه به بارانهای رحمت غیث گفته است. «وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ»[۲]
مطر: بارانهای بلا
مطر همیشه در بارانهای بلا گفته شده است. ما با اینها سنگ بر آنها باراندیم، «وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَهً مِنْ سِجِّیلٍ»[۳] «فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِم»[۴] خلاصه خیلی تماماً در مورد بارانهای بلا مطر گفته شده است. حالا اینجا بعضیها که اطّلاعات ندارند یک ایراد گرفتند. آمدم این ایراد را از قرآن برای شما جواب بدهم. پس تا اینجا معلوم شد قرآن به باران رحمت میگوید: غیث. اینجا نگاه بکنید یک ایرادی گرفته شده است که آن ایراد را خدمت شما جواب بدهم. میگویند: شما گفتید که مطر همیشه برای بارانهای بلا بوده است از نظر لغوی درست است که معنای باران است ولی قرآن یک اصطلاحات دیگر دارد. کلمهی آجر حالا یا فارسی است یا عربی است، در عربی هم استعمال میشود امّا اگر خدا در قرآن میگفت: آجر چطور میشد؟ مثل اینکه در یک ویترین جواهرفروشی واقعاً آجر بگذاری یا خشت بگذاری. از کلمهی آجر فرار کرده است میفرماید که: «یا هامانُ عَلَى الطِّینِ»[۵] ای هامان آتش روشن بکن بر گل، یعنی گل را بپز. نمیگویند: برای اینکه از کلمهی آجر فرار بکند، این جمله را آورده است و هکذا.
وعدهی عذاب الهی به قوم عاد
ایراد در اینجا است که میگوید: شما گفتید در حالی که مطر به معنای باران خوب هم آمده است. نه اینها دقّت ندارند. «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» قوم عاد آمد در سرزمین احقاف بودند که آنجا پیامبر آنها آمد و بیم داد. «وَ اذْکُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْه ِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍِ»[۶]خلاصه پیغمبر آنها این حرفها را زد. بعد اینها آمدند گفتند که: تو آمدی ما را از معبودان خود جدا بکنی، از این حرفها که مشرکین میزدند. بعد میآید میگوید که من شما را از عذاب بزرگ میترسانم. خوب انبیاء بشیر و نذیر بودند. این عذاب وجود دارد، هیچ وقت هم بدون ترساندن حرفی نزدند. این بلا دارد میآید. شما باید یک کاری بکنید نیاید. این بلا را به اینها گفت و آمدند آخر دیدند نه اصلاً… ای بسا مسخره هم کردند این چه بلایی است. دیدند یک ابری روی آسمان است. میگفت: بلا اینجا است، ابر آمده است، برای ما باران بفرستد بلا کجا بود. «فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا»[۷] یک ابری در آسمان عارض شده بود، اینها دیدند که در مقابل وادیهای اینهاآمد، گفتند: بله این ابری است که برای ما باران میفرستد «مُمْطِرُنا» برای ما مطر میفرستد.
باد پر حرارت برای عذاب قوم عاد
اتّفاقاً این نبوده است، همین وعدهی پیغمبر آنها بوده است «بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ» این همان بلایی است که خود شما شتاب زده به سمت آن آمدید و مدام گفتید: پس این بلا کجا است؟ چیست؟ «بِهِ ریحٌ فیها عَذابٌ أَلیمٌٌ» این یک بادی است که در آن یک عذاب الیمی است. وقتی آمد دیدند نه ابر نیست، یک باد سمومی است، پر حرارتی است خلاصه «تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْءٍ بِأَمْرِ رَبِّها» یک بادی است که هر چیز را به امر خدا از بین میبرد. «فَأَصْبَحُوا لا یُرى إِلاَّ مَساکِنُهُمْ» بعداً طوری شدند که فقط مسکنهای آنها دیده میشد، دیگر خانههای خرابهای که از اینها مانده بود، هیچ چیزی از خود آنها نبود «کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمینَ».
تفاوت گفتهی خدا و نقل خدا در قرآن
یک ظریفهای در اینجا وجود دارد دقّت بفرمایید که یک وقت خدا بعضی چیزها را خود میگوید یک وقت نقل میکند. بعضی وقتها حتّی مفسّرین خلط مبحث میکنند، متأسّفانه من در مکّه یک وقت به شما شاید گفتم در جوانی چنانچه افتاد و دانی دیگر از آن حوصله نداریم با یک آقایی بحث کردم هر کاری کردم نفهمید، تعاریف نداریم. آخر گفتم خداحافظ است. صحبت این بود که بعضی از مفسّرین هم این را گفتند که خدا کید زنان را خیلی بزرگ شمرده است، کید شیطان را ضعیف شمرده است؛ پس کید زنان بالاتر از کید شیطان است. بیچاره زنان. جواب چیست؟ جواب این است که میگوید: آدم بیسواد! کید زنان که بزرگ شمرده است گفت: گفتار خدا نیست، نقل خدا است. این گفتهی عزیز مصر است گفت: «إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظیمٌ»[۸] او گفت. پس بنابراین این نقل خدا است، نه اینکه اظهار نظر خدا است. اظهار نظر نیست، نقل است امّا در جایی دیگر «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفاً»[۹] این گفتار خدا است، رأی خدا است، این غیر از آن است. اینجا دقّت بکنید خدا به باران رحمت مطر نگفته است این را چه کسانی گفتند؟ کفّار گفتند: «هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا» این یک ابری است که به ما مطر میدهد، باران میدهد. خدا دارد از قول اینها نقل میکند. پس خود خدا هیچ وقت به باران رحمت مطر نگفته است.
درخواست طلب آب فراوان از خدا
«اللَّهُمَّ اسْقِنَا الْغَیْثَ وَ انْشُرْ عَلَیْنَا رَحْمَتَکَ بِغَیْثِکَ الْمُغْدِقِ»[۱۰] مغدق یعنی آب فراوان. «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَهِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً»[۱۱] غدق یعنی آب فراوان؛ یک چشمهی اینقدری ظاهر میشود یک دفعه یک آبی بیرون میآید، مردم خوشحال میشود، منشعب میکنند، به همه جا میدهند، آب فراوان. غدق یعنی فراوان. مغدق. «مِنَ السَّحَابِ الْمُنْسَاقِ» از آن ابری که سوق داده شده است. در قران است «فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ مَیِّتٍ»[۱۲] خدا این ابرها را سوق داده است، منساق هم یعنی سوق داده شده. ابر سوق داشته است یعنی «لِنَبَاتِ أَرْضِکَ الْمُونِقِ» مونق هم یعنی زیبا، با طراوت باشد، دیدید زمین سبز میشود چقدر انسان این را دوست دارد. قصههای آدم زایل میشود. به جای سرسبز اینطور نگاه بکند، مونق میگویند یعنی زیبا که این ابری که منساق است و «لِنَبَاتِ أَرْضِکَ الْمُونِقِ» برای اینکه نباتات زیبا دربیاید؛ «فِی جَمِیعِ الْآفَاقِ» نه یکجا، نه ما اینطور نیستیم که بگوییم خدایا فقط برای تهران باران بفرستد. از امام سجّاد علیه السّلام) ما باید نظر بلندی را یاد بگیریم؛ میگوید: به همه جا بفرست. چون آفاق جمع افق است یعنی همهی مناطق.
آب و باران ریشهی همهی نعمتهای دنیا
«وَ امْنُنْ عَلَى عِبَادِکَ بِإِینَاعِ الثَّمَرَهِ» باران که میآید، ببین چه فوایدی دارد، خدمت شما عرض کردم که حضرت میخواهد که ما برویم نگاه بکنیم که ریشهی تمام این نعمتهای دنیا آب و باران است. خدایا بر بندگان خود منّت بگذار با رساندن میوهها که میوهها برسند. یأنع یعنی رسیدن. یک آیه برای شما بخوانم گمان میکنم در سورهی مائده یا انعام باشد. خدا یک چیزی را تذکّر میدهد، شما میوهها را ملاحظه فرمودید یک آلویی که پر از آب است، شیرین است، شما در تابستان این را میل میکنید، اصلاً این شما را سیراب میکند، این را دوست دارید. این اوّل که بیرون میآید، چیز کوچکی است، کال است، اگر آن را بخورید اصلاً دهان شما جمع میشود یک مزهی تلخ غیر قابل تحمّلی دارد، همین میآید میشود به آن بزرگی؛ به این میگویند: یأنع یعنی رسیدن. یانع یعنی رسیده.
در قرآن تذکر میدهد میگوید: «انْظُرُوا إِلى ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ یَنْعِهِ»[۱۳] وقتی این میوه پدید میآید، یک بار به آن موقع نگاه بکنید، یک بار هم به موقع رسیدن او نگاه بکنید، ببینید چقدر فرق است. یک چیزی که مثل زهر مار است بعد میآید میشود یک چیز خیلی گوارا. «انْظُرُوا إِلى ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ یَنْعِهِ»
درخواست زنده شدن بلاد با به وجود آمدن غنچه
خدایا منّت بگذار بر بندگان خود که باران بیاید، میوهها هم برسند «وَ أَحْیِ بِلَادَکَ بِبُلُوغِ الزَّهَرَهِ» یک گل داریم، غنچه داریم، غنچه اوّل غنچه است، ببینید آن بعداً باز میشود، به آن گل میگوییم. وقتی باران میآید درختها اوّل غنچه میدهند. چقدر زیبا است. بعداً باز میشود، میشود گل. دقّت بفرمایید اینجا از خدا چه چیزی میخواهد. اینها لغتهایی است که باید دقّت بکنیم مثلاً نور که همهی شما میدانید امّا نَور بخوانی یعنی غنچه میفرماید: «وَ زَهرُ النَّبات: نَورُهُ»[۱۴] میگوید: این آن غنچهی آن است «وَ لَا یُسمَّى زَهراً حَتَّى یَتَفتَّح» گل به آن گفته نمیشود مگر اینکه باز بشود. هیچ وقت به غنچه گل نمیگویند، میگویند: غنچه داده است. غنچه که باز میشود گل میشود. اینجا میخواهد بگوید این درختها زنده بشوند، غنچه بدهند «وَ أَحْیِ بِلَادَکَ بِبُلُوغِ الزَّهَرَهِ» پروردگارا بلاد خود را زنده بکن به اینکه این غنچهها به وجود بیایند.
علم تعبیر خواب موهبت خدا بر بنده
یک چیزی هم اینجا بگویم، اینجا ببینید حضرت مرتّب باران فروان میخواهد که آنجا میفرماید که غدق باشد، یعنی زیاد باشد. بعد هم همینطور حالا ادامه دارد که مرتّب اصرار بر این است که باران زیاد بشود. چون باران زیاد منشأ هر نوع برکاتی است. یک چیزی از سورهی یوسف (علیه السّلام) برای شما بخوانم، حالا شاید تفاسیر گوناگون شده باشد، من یک وجه آن را عرض میکنم. آن کسانی که به خشکسالی گرفتار شدند و خواب پادشاه که دیده شده بود و واقعاً خواب عجیبی بوده است و خواب در گذشته به شما عرض کردم به این سادگی نیست که ما دست کم گرفتیم برویم، از این کتابهای ساخته و پرداخته بخریم که آیا روغن بنفشه دیدی، ندیدی عمّهی شما به خانهی شما میآید، روغن چه دیدی چه میشود اینها مزخرفات است. بنده را به عنوان کتاب شناس که قبول دارید من هیچ چیزی نیستم امّا از ابن سیرین به فارسی و عربی هیچ چیزی باقی نمانده است، هر چیزی دیدید دروغ است. تعبیر حدیث عشق است، حدیث عشق هم در دفتر نباشد. موهبت خدا است. ان کسانی که موهبت داشتند یک چیزهایی یادداشت کردند.
عنایت موهبت تعبیر خواب به حضرت یوسف از جانب خدا
به هر حال حضرت یوسف (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) آنجا مرتّب خدا میفرماید که: «وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ»[۱۵] مرتّب این را زبانزد میکند که ما یک چنین موهبتی را به تو دادیم. خلاصه معبّرین هم که آن زمان بودند، خوب خیلی قدر بودند، آمدند گفتند: ما نمیتوانیم. آخر گفتند: اینها اضغاث احلام است. چیزهای آشفته است، اصلاً قابل تعریف نیست. دیگر کنار رفتند. رفتند و حضرت یوسف آمد، چقدر زیبا هفت تا گاو لاغر، میآیند هفت تا گاو چاق را میخورند، هفت تا سنبل سبز و بقیه خشک خلاصه چیز خیلی غریبی است حالا ما خیلی شنیدیم عادت کردیم امّا خواب، خواب عجیبی است.
عصر به معنای فشار
بعد آنجا حضرت یوسف خیلی شفاف تعبیر میکند، بعد میفرماید که: بله شما گرفتار میشوید و چند سال اینجا خشکسالی خواهد بود و «ثُمَّ یَأْتی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عامٌ»[۱۶] نکتهی عجیبی در اینجا دارد. گفتم بنابر بعضی تفاسیر ممکن است وجوه دیگر هم داشته باشد «ثُمَّ یَأْتی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عامٌ فیهِ یُغاثُ النَّاسُ وَ فیهِ یَعْصِرُونَ» چیست؟ ببین زیباتر از این دیگر نمیشو حرف زد. سپس بعد از آن سالی میآید که مردم در آن سال فریادرسی میشوند، دیگر نالهها تمام میشود. من گندم ندارم، چرا اینطور است، چرا آب نیست، تمام شد. «فیهِ یُغاثُ النَّاسُ وَ فیهِ یَعْصِرُونَ» عصر به معنای فشار دادن است. یکی از معانی آن فشار است. اعصار که میگفتند برای آن بود که آن دانههای روغنی را فشار بدهند که روغن از داخل آن بیرون بیاید.
فریادرسی مردم در وقت خشکسالی
حالا گفتم یکی از وجه تفسیر این است که گفتند: مردم میوه فشار میدادند. یعنی چه؟ کنایه از فراوانی میوه است. دو خوشه، چهار خوشه انگور دربیاید، آن را میخورند دیگر ارزش فشار دادن ندارد ولی انگور که فراوان باشد فشار میدهند، برای زمستان خود شیره درست میکنند. انار که فراوان بشود، خوب آب آن را درمیآورند میخورند، این کنایه از فراوانی میوه است که میخواهد بگوید حسابی به اینها رسیدگی میشود. «ثُمَّ یَأْتی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عامٌ فیهِ یُغاثُ النَّاسُ» مردم فریادرسی میشوند، «وَ فیهِ یَعْصِرُونَ» میوه فشار میدهند، یعنی اینقدر زیاد است. حالا شاید معانی دیگر هم داشته باشد. به هر حال این هم یک چیزی است.
شاهد آوردن ملائکهی کرام
«وَ امْنُنْ عَلَى عِبَادِکَ بِإِینَاعِ الثَّمَرَهِ، وَ أَحْیِ بِلَادَکَ بِبُلُوغِ الزَّهَرَهِ»[۱۷] این بلاد خود را زنده بکن که این درختها غنچه بدهند که بعد منجر بشود به «وَ أَشْهِدْ مَلَائِکَتَکَ الْکِرَامَ السَّفَرَهَ» ملائکهی کرام خود را هم شاهد بیاور، حالا این چیست، الآن به شما میگویم.
درخواست آب دائمی و زیاد از خداوند
«بِسَقْیٍ مِنْکَ نَافِعٍ، دَائِمٍ غُزْرُهُ وَاسِعٍ دِرَرُهُ، وَابِلٍ سَرِیعٍ عَاجِلٍ» خدمت شما گفتم که حضرت اصرار دارد که اینجا آب فراوان به ما برسد که خوب حالا میفرماید که: ما را سیراب بکن «بِسَقْیٍ مِنْکَ نَافِعٍ» به یک سیراب کردن نافع. «دَائِمٍ غُزْرُهُ» ببین غزیر میگویند علم غزیر، مال غزیر یعنی زیاد. آبی که دائم باشد نه اینکه یک دفعه بیاید، دیگر نیاید، دائم باشد، آب آن هم زیاد باشد. «وَاسِعٍ دِرَرُهُ» درر یعنی ریزش، ریزش آن وسعت داشته باشد «وَابِلٍ سَرِیعٍ عَاجِلٍ» وابل «المَطَرُ الشَّدید الضَّخمُ القَطر»[۱۸] وابل به بارانی میگویند که شدید باشد و دانههای آن هم درشت باشد.
تعبیر قرآن از عمل ریاکاران
در قرآن این عمل ریاکارن را چقدر زیبا تشبیه میکند «کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ»[۱۹] یک خاکی بریزی روی سنگ صاف، یک باران تند بیاید دیگر چیزی از آن باقی نمیماند. آدم ریاکار، آدم حقّه باز هم فکر میکند که اعمال درست کرده است ولی نگاه میکند میبیند هیچ چیزی از آن باقی نمانده است، برای آفرین بوده است، برای تحسین بوده است، برای این چیزها بوده است.
علّت درخواست شاهد بودن ملائکهی کرام
«وَابِلٍ سَرِیعٍ عَاجِلٍ» یک باران زیاد دانه درشتی باشد و سریع باشد و درشت هم باشد. حالا ملائکه را بگویم، ملائکهی خود را هم شاهد بیاور. چرا اینجا میگوید: ملائکه را هم شاهد بیاور، «وَ أَشْهِدْ مَلَائِکَتَکَ الْکِرَامَ السَّفَرَهَ» چقدر زیبا است. «وَ السَّفَرهُ: الکَتَبهٌ مِنَ المَلَائِکَه ألَّذینَ یَنسِخُونَ الکُتبَ مِنَ اللوح المَحفوظ، عَلى أنَّهُ … سَافِر مِنَ السِّفر وَ هُوَ الکُتُب» ببینید یک وقتی ریشه را به سفر برمیگردانند. سفر یعنی کتاب « کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً»[۲۰] سفرها را، کتابها را جمع میکند. حالا بعضیها گفتند: مینویسند، نسخ میکنند و به این مناسبت میگفتند: کرام السّفره. یک قول هم این است که چون اینها بین خدا و انبیاء سفیر هستند. اصل معنای سِفارت به معنای اصلاح است. چون معمولاً یک فرستادهای همیشه برای اصلاح میآید، خوب توجّه فرمودید میگوید: بعداً دیگر «فَاطلِقَت السِّفَاره عَلى مُطلَقِ الرَّسَالَه» بعداً دیگر بر مطلق رسالت اطلاق شد. حالا این از لغوی. امّا اینها شاهد بشوند چیست؟ «وَ فَائِدَهُ إشهَادِ المَلَائِکَه»؛
شرح سیّد علی خان مدنی بهترین شرح بر صحیفهی سجّادیّه
سیّد علی خان مدنی علّامه بوده است آن کتاب نازنین را شرح کرده است، الآن شما نگاه بکنید این کتاب بهترین شرح بر صحیفهی سجّادیّه است و تا به حال روی دست آن نیامده است، البتّه در گذشته خدمت شما گفتم که میگویند: شیخ بهائی شرح بر صحیفه داشته است و سیّد علی خان مدنی در اوّل صحیفه میفرماید که: به جان خودم قسم اگر آن تمام میشود، من خود را اینقدر به زحمت نمیانداختم. آن شرح بسیار خوب بوده است منتها متأسّفانه آن گم شده است. سیّد علی خان فکر کرده است که ایشان تألیف نکرده است ولی نه، اینطور نیست. ایشان تألیف کرده است، متأسّفانه گم شده است، فقط شرح دعای رؤیت هلال از ایشان باقی مانده است، هیچ چیز دیگری باقی نمانده است. خلاصه ایشان خیلی محکم میگوید، قسم یاد میکند که: اگر آن شرح بود، من اصلاً دست به قلم نمیبردم، مانند شیخ بهائی صحیفه را شرح میکرد… خوب حالا آن شرح نیست چه کار باید بکنیم؟ شروح زیادی شده است، انصافاً بنده اینها را قیاس کردم هیچ کدام به این شرح نمیرسد. خدا میداند این کتاب دایره المعارف علوم است.
فایدهی اشهاد و شاهد آوردن ملائکه
«وَ فَائِدَهُ إشهَادِ المَلَائِکَه وَ إحضَارِهِم» یعنی فایدهی اشهاد و شاهد آوردن ملائکه و احضار آنها چیست؟ «تَوَقَّعُ مَزیدُ مِنَ الرَّحمَهِ وَ البَرَکَهِ وَ قَبولِ الدُّعَاء» این برای این است که توقّع میرود با حضور اینها رحمت و برکت و قبول دعا زیاد شود. چرا؟ «فَإنَّ لِحُضورِ المَلأ الأعلى وَ الأرواحُ المُقدَّسَه، ألَّذینَ حَیاتُهُم بِمَعرِفَهِ اللّه تَعالى وَ طَاعَتِه وَ لِذَّتُهُم بِذکرِه، مَدخلاً عَظیماً فِی استِنزالِ البَرکات وَ استِدرار الخَیرات وَ قَبولِ الدِّعوات» میگوید: به راستی برای حضور ملأ اعلی آنها که در بالا هستند و ارواح مقدّسه که حیات آنها فقط معرفت خدا و طاعت خدا است و لذّت آنها ذکر خدا است میگوید: دخل عظیمی دارد، سببیّتی عظیمی دارد حضور اینها در نازل شدن برکات و سرازیر شدن خیرات و قبول دعاها. یعنی امام (علیه السّلام) درخواست میکند که این نعمت را به ما میدهی، ملائکه هم آن روز نازل بشوند، باشند در این نعمتها و فلسفهی آن هم این است.
استجابت دعا با بودن اهل طاعت و قرب در یک مجلس
سیّد یک چیزی هم میگوید، میفرماید: «وَ إذا کَانَ فِی حُضورِ أهلِ الطَّاعَه مِن سُکَّانِ الأرضِ تَأثیرُ فِی قَبولٌ وَ استِنزالِ الرَّحمَه، فَمَا ظَنُّکَ بِحُضورِ أهلِ الطَّاعَه وَ العِصمَه مِن سُکَّانِ السَّماوات» دیگر از زمینیان یک نفر که اهل طاعت و قرب است در محفل باشد، باعث استجابت زمینیان دعای میشود. آن وقت گمان تو به این آسمانیان چیست که پایین بیایند و برکت زیاد نشود. حالا من برای شما بگویم در احادیث داریم بارها به مردم تذکّر دادم به عزیزان که در مجالس هستیم و دعا میکنیم و اینها میفرماید: «لَو رُحِمَ وَاحِد لَرحِمُوا جَمیعاً » در مجلس شما حالا صد نفر است، هزار نفر است، ده هزار نفر است یک نفر مورد رحمت قرار بگیرد، همه مورد رحمت قرار میگیرند.
مقام علمی ملّا حسن نائینی (نیستانکی)
مرحوم ملّا حسن نائینی که به او گفته میشود نیستانکی یک عالم بزرگی بوده است ولی آثار قلمی کمی از او مانده است و آن آثاری هم که مانده است، به مقام علمی او دلالت نمیکند، مقام علمی او بالاتر از ان نوشتههایی است که از او مانده است. اجمالاً مردم بزرگی بوده است. ایشان در یکی از کتابهای خود مینویسد که در تمام ازمنه ۳۰ نفر مستجاب الدّعوه در اصفهان هستند باور بفرمایید حالا دیگر ایشان برهانی برای این کار دارد یا کشفی برای او شده است، بالاخره آدم بزرگی بوده است یعنی من فکر نکنم بیجهت حرف بزند، برای همین من هر وقت به اصفهان میرویم این طمع در من است که بالاخره در این مجلس ما که مجالس اصفهان ماشاءالله بزرگ است بالاخره یکی از آن ۳۰ نفر باشند. بالاخره دعا مستجاب بشود.
تأثیر اهل خیر در مجلس در استجابت دعا
میخواهم این را بگویم حالا اینکه احادیث است و آن هم گفتهی ملّا حسن نیستانکی است؛ گذشته از اینها شما الآن میبینید احادیث ما وقتی دلالت میکند یک اهل خیر در مجلس باشد مؤثّر است الآن شما یک جایی باشید، یک نفر مثل آیت الله بهجت در آن مجلس باشد. خوب چقدر آدم امیدوار میشود که یک چنین آدمی در اینجا است، الآن دعاها قبول میشود، بله دقّت فرمودید.
درخواست زنده شدن زمینهای مرده
میفرماید که: «فَمَا ظَنُّکَ بِحُضورِ أهلِ الطَّاعَه وَ العِصمَه مِن سُکَّانِ السَّماوات»[۲۱]؛ این وابل را که گفته است «سَرِیعٍ عَاجِلٍ»[۲۲] همین باران تند؛ اینجا دارد وصف آن را میگوید: «تُحْیِی بِهِ مَا قَدْ مَاتَ» احیا بکنی با آن چیزی که مرده است. گاهی وقتها گیاهان و درختان یک حالی پیدا میکنند که مثلاً آقا میمیرند. حالا نمیگویم خشک بشوند، یک چیز تخصّصی است ولی گاهی وقتها به مرز مرگ میرسند، خود من بارها دیدم. ولی با یک آب حالا اینها زنده میشوند دیگر »تُحْیِی بِهِ مَا قَدْ مَاتَ» شاید هم اینجا اشاره بشود به زمینهای مرده.
درخواست جبران نعمتهای از دست داده
دیگر حضرت سجّاد بالاتر از این حرفها است که من بگویم. بعد زمینها، چون در زمینها هم است که مرتّب خدا میفرماید: «فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها»[۲۳] ما زمین مرده را زنده کردیم. اشاره به آن باشد اصلاً اشاره به گیاه نباشد. «وَ تَرُدُّ بِهِ مَا قَدْ فَاتَ»[۲۴] رد بکنی، برگردانی چیزی را که از دست ما رفته است، یعنی جبران بکنید. مثلاً مزارع ما درست نبوده است، مراتع ما درست نبوده است، یک باران بیاید که جبران بکند، به ما برگردد، مثل اینکه به دست ما دوباره برگشته است.
درخواست باران و ابرهای بدون زحمت از خدا
«وَ تُخْرِجُ بِهِ مَا هُوَ آتٍ» و اخراج بکنید، در بیاورید با این باران چیزی که در آینده خواهد بود. بالاخره امروز که فقط نیست، زمینها آماده میشود، بعداً نباتات به وجود میآید «وَ تُوَسِّعُ بِهِ فِی الْأَقْوَاتِ» ببینید خدایا با این باران تو توسعه میدهی در قوت مردم، در رزق و روزی مردم. بالاخره گندم زیاد میشود، حبوبات زیاد میشود، میوه زیاد میشود. «سَحَاباً مُتَرَاکِماً هَنِیئاً مَرِیئاً طَبَقاً مُجَلْجَلًا» عجب ببینید چقدر خصوصیات برای این ابر قائل شده است. واقعاً کلام امام، امام الکلام است. اوّلاً که ابر نازک نمیخواهیم، ابرهایی است که خیلی نازک است آن طرف آن پیدا است، ابر متراکم میخواهیم که چند تا روی هم باشند. «هَنِیئاً مَرِیئاً» یعنی چه؟ «الهَنیء: مَا لَا تَعبَ فِیهِ وَ لَا إثم»[۲۵] هنیء به چیزی میگویند که گناهی، عیبی در آن نباشد. «وَ المَریء: مَا لَاداء فِیهِ.» مری که «هَنِیئاً مَرِیئاً» مریء هم چیزی است که هیچ بدی و دردی در آن نیست. «طَبَقاً مُجَلْجَلًا» طبق یعنی چه؟ «العَامُّ الشَّامِل» یعنی این ابر به خیلی از جاها ببارد. حالا که متراکم باشد و بیعیب هم باشد بیدرد هم باشد در عین حال طبق هم باشد. بعد «مُجَلْجَلًا» مجلجل یعنی چه؟ میفرماید: «السَّحابُ الَّذی یُسمَعُ مِنهُ صُوتُ الرَّعد» ابری که از آن صدای رعد شنیده میشود. حضرت ابر ساکت هم نمیخواهد. حالا چه؟ حالا من این را برای شما بگویم گفتم من در اینجا وارد نیستم من یک طلبهی ساده هستم به صاحبان این علم مراجعه بکنید که الحمدلله امروز زیاد هستند.
علم امام به همه چیز
امام که صحبت میکند معصوم است، حتماً یک چیزی میداند. آن وقتی که مردم نمیدانستند میکروب چیست، اصلاً میکروب وبا از کجا میآید، هیچ کسی نمیدانست. آن روز امام سجّاد دشمنان را که نفرین میکند، میفرماید: «اللَّهُمَّ وَ امْزُجْ مِیَاهَهُمْ بِالْوَبَاءِ،»[۲۶] آب اینها را با وبا مخلوط بکن. اینها همه چیز را میدانستند. البتّه اینها نیامدند به ما فیزیک و شیمی یاد بدهند، اینها آمدند انسانسازی بکنند، خود مردم میروند فیزیک و شیمی را هم به دست میآورند. قرآن کتاب فیزیک و شیمی نیست.
قرآن کتاب انسانسازی
قرآن کتاب آدمسازی است. امّا برای اینکه ما بدانیم که از کوی محبوب آمده است و این ائمّه هم از کوی محبوب آمدند، صحبت میکنند گاهی یک چشمهای نشان میدهند که بدانیم اینها همه چیز را میدانند. اینطور نیست که من بگویم من فیزیک میدانم، مقام من بالاتر است. نه این طور نیست. مثلاً ما یک حدیث پیدا کردم البتّه باید سند آن را هم پیدا بکنم میگویند در حدیث آمده است یک نفر از شیعیان لبنان نقل کرده است -گفتم مدرک آن را هم باید پیدا بکنم، چون من در سند حدیث وسواس دارم، باید پیدا بکنیم امّا علی الحساب میگویم تا سند آن را پیدا بکنیم- نقل کرده است که امام امیر المؤمنین (سلام الله علیه) از کنار یک آب فراوانی رد میشد، حالا آبشار بود یا چه بود و اینها، حضرت فرمود: اگر بخواهم از این آب نوری استخراج میکنم که خانههای شما روشن بشود ولی این کار را نمیکنم. خیلی حرف در آن وجود دارد. اگر این کار را میکرد، (نعوذبالله) میگفتند: جادوگری کرده است نمیدانستند چیست. میگفتند: برق وقتی که تازه درست شده است سیمکشی کردند به حضرت مطهّر حضرت رضا (علیه السّلام) یکی از مجتهدین در قم میگفت، او زنده است میتوانید بپرسید. میگفت: یک مشت مقدّس گفتند که اینها میخواهند ضریح آقا را نجس بکنند. چون این سیمها که کشیدند از میان آنها الکل رد میشود. برق ندیده بودند، میگفتند: فقط الکل رد میشود. اینها روی نظر کوتاهی است که پدر من میگفت: گوجه فرنگی تازه به ایران آمده بود بعضیها که دست میزدند، دست خود را آب میکشیدند، آقا از فرنگ کوجه فرنگی آمده است. گیاه خدا است، بالاخره مقدّسبازی به جاهای باریکی میرسد.
عجایب فراوان در رعد و برق
غرض این است که الآن من اینجا گفتم بنده اهل این علم نیستم، اینها را هم برای شما گفتم روشن بشود، بروید بپرسید. در رعد و برق چیزهای عجیبی امروز حیرتآوری کشف شده شده است میگویند: رعد و برق آنچنان این آبها را آفتزدایی میکند، تصفیه میکند، آبی که صدها عیب در آن وجود دارد، رعد و برق تمام اینها را از بین میبرد، اگر نباشد اینها آدم را مریض میکنند. بروید بپرسید.
طلب ابر با رعد و برق از خدا
اینها میگویند که حضرت اینجا ابر صدادار نه اینکه صدای ابر را دوست داشته است. چون ابر صدادار این رعد و برق آب را اصلاح میکند. رودخانه را اصلاح میکند، برکه را اصلاح میکند، خیلی کشف عجیبی شده است که بروید بپرسید بیایید به من هم بگویید. بعد حالا ببینید خدمت شما گفتم ممکن است در این باران یک بلاهایی هم مستطر باشد که اینها را هم پیشبینی میکند.
درخواست ابری که ویرانگر نباشد
میفرماید: «غَیْرَ مُلِثٍّ وَدْقُهُ وَ لَا خُلَّبٍ بَرْقُهُ»[۲۷] اوّلاً میگوید خدایا ما اینقدر آب فراوان از تو میخواهیم، صدادار هم باشد، طبق هم باشد یعنی عام را شامل باشد، آب آن هم زیاد بشود امّا در عین حال خدایا ویرانگر نباشد. چون ملث به ابری میگویند که در یکجا بایستد و دیگر نرود، همینطور بریزد و خراب بکند، ویرانگر نباشد. «غَیْرَ مُلِثٍّ وَدْقُهُ» ودق یعنی باران. در قرآن خواندید که «فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ»[۲۸]؛ پس باران ابر ویرانگر نباشد. «وَ لَا خُلَّبٍ بَرْقُهُ» این هم خیلی زیبا است برق آن هم گولزننده و فریبکار نباشد. یعنی چه؟ به اینها مجاز میگویند. مثلاً ما میخواهیم یک کسی را گول بزنیم، یک کاری میکنیم اوّل یک امیدی به او میدهیم بعد نه، حقیقت نداشته است؛ به این میگویند: گول زدن، فریب دادن. ابری که صدا داشته باشد و بعد باران نداشته باشد تشبیه میشود به آدمی که کسی را فریب داده است. ابر فریبکار نباشد، ابر فریب نمیدهد، اینها مجاز است. اینها تشبیه است. یعنی یک طوری باشد که اوّلاً سر و صدا داشته باشد، ویرانگر هم نباشد، بعد فریبکار هم نباشد. «خُلَّبٍ بَرْقُهُ» میگوید که خلّب یک ابری است که دیگر بعد از آن سر و صدا و رعد و برق باشد و بعد از آن دیگر باران نباشد.
فواید باران از زبان امام سجّاد (علیه السّلام)
اینها فواید باران را یک به یک میبینیم تا یک چیز اخیر هم برای شما بخوانم. حالا اینجا ببینید امام (علیه السلام) فواید باران را ذکر میکند که بیاید درختها غنچه بدهند، نباتات دربیایبد تا ادامه میدهد حالا خیلی مشروح. «اللَّهُمَّ اسْقِنَا سَقْیاً تُسِیلُ مِنْهُ الظِّرَابَ» خدایا باران بفرست برای ما که ظراب. ظراب جمع ظَرِب است بر وزن کَتِف است. «وَ هُوَ الجَبَلُ الصَّغیر»[۲۹] کوههای کوچک. این باران اینقدر باشد که از این تپهها، از این کوهها سیل سرازیر بشود، سرایز بشود یعنی نه سیل خراب کن. یعنی رودخانههای راه بیفتد، رودهای راه بیفتد، خیلی باصفا است. چقدر زیبا است که «اللَّهُمَّ اسْقِنَا سَقْیاً تُسِیلُ مِنْهُ الظِّرَابَ»[۳۰] سقی برای ما بکن، ما را از این ابرها سیراب بکن، سیرابی که از این تپّههای کوچک هم سیل سرازیر بشود. «وَ تَمْلَأُ مِنْهُ الْجِبَابَ» خدایا چاهها را از آن پر کنیم.
کلمات متفاوت در معنای چاه
این چند تا معنا دارد؛ اوّلاً جباب جمع جب است جب هم یعنی چاه. البتّه به شما بگویم که در قرآن خواندید که حضرت یوسف را که برادران حسودی کردیم که آیا بکشیم یکی گفت که: «قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا»[۳۱] نه این را نکشید بلکه این را در غیاب بالجباب آن تاریکیهای چیز. او را در چاه بیندازید. جب یعنی چاه، البتّه بئر هم به معنای چاه است منتها خیلی معنی دارد. میگویند: مرحوم صاحب بن عبّاد (رضوان الله علیه) مرد خیلی بزرگی بوده است میگویند: مخرج (ر) در دهان او نبوده است، حالا داستان میگویند: خلاصه وقتی سخنرانی میکرد، یک کاری میکرد که کلمهای که حرف (ر) در آن باشد به کار نبرد و خلاصه نوشتند که میآیند با او شوخی بکنند، او را اذیّت بکنند، میگوید: «قد امر امیر الامراء ام یحفر بئر» خوب همهی اینها هم (ر) دارد، که امیر الامراء سیف الدّوله امر کرده است که بئری یعنی چاهی حفر بشود. خلاصه ایشان آمد خواند: «قد امر اعدل الحکّام عن » هم یعنی چاه، دیگر (ر) هم ندارد. اینجا میفرماید: «قَالَ فِی القَامُوس: الجَبِّ بالضَّمّ: البِئر»[۳۲] میگوید که: «غَیابَتِ الْجُبِّ»[۳۳] واقعاً حضرت یوسف کار عجیبی کرده است. واقعاً آدم به تصوّر آن میلرزد. «فی غَیابَتِ الْجُبِّ» در آن تاریکیهای… خدا چه میشود که کسی از آنجا بیرون بیاید و پادشاه عالم بشود؟! اصلاً سورهی یوسف چیز عجیبی است، در دنیا مانند آن نیست. خدا احسن القصص نامیده است که دیگر هیچ قصّهای به آن نمیرسد. «فی غَیابَتِ الْجُبِّ» در قاموس گفته است که: «الجَبِّ بالضَّمّ: البِئر»[۳۴] خوب یک معنای آن هم چاه است. «أوِ الکَثیرهُ المَاء البَعیدهُ القَعر» نه به هر چاهی جب نمیگویند. اینجا چون قافله از حضرت یوسف میترسد…
درخواست پر آب شدن سفرهی زیر زمینی از خدا
میگوید که: گفتند آب آن زیاد باشد خیلی هم عمیق باشد. بعضیها گفتند که: «أو مِمَّا وُجِدَ لَا مِمَّا حَفرهُ النَّاس» حالا این هم یک حرفی است. گاهی وقتها یک چاههای آماده پیدا میشود که مردم نکندند، حفر نکردند، به آنها جُب میگویند. من اینجا یک چیز دیگر عرض میکنم «وَ تَمْلَأُ مِنْهُ الْجِبَابَ» معنای اصلی آن که به ذهن شما عزیزان هم تبادر میکند این است که خوب به قول امروزیها این سفرههای زیرزمینی که آماده بشود، باران زیاد بیاید، خوب چاهها هم بارور میشوند و پر میشود. اینجا معنای قریبی که به ذهن میرسد این است که «وَ تَمْلَأُ مِنْهُ الْجِبَابَ» یعنی چاههای ما هم پر بشود، بالاخره آبهای زیرزمینی فراوان بشود. یک معنای ضعیفی هم به نظر من میرسد که در بعضی جاها من دیدم شما هم حتماً ملاحظه فرمودید که در همان جزایر جنوب کشور عزیزان ما این کار فراوان است که آنجا گل رس است، آب را نمیکشد، بعد چاههای کم عمقی آماده میکنند که باران بیاید ذخیره بشود. این یک کار خیلی قدیمی است.
مقدّمهی زیبای ازهری بر کتاب تهذیب اللّغه
من یک حکایت خیلی… حکایت نیست دو جمله برای شما بگویم. حتما کتاب تهذیب اللّغه ازهری به گوش شما رسیده است. تهذیب اللغه برای ازهری است که ازهری ایرانی است، در واقع برای همین طرفهای خراسان و آنجاها است ولی این قاموس تماشایی… قدیمی است. این قرن سوم است. ببینید تهذیب بار شتر است. تهذیب اللّغه خیلی قدیمی است. ایشان یک مقدّمهی خیلی زیبایی دارد. حالا از موضوع خارج میشوم ولی برای شما میخوانم. در مقدّمهی آن مینویسد که من آمدم یک بلوایی بود، اسیر شدم. یک قومهایی بودند درگیریهای بود و نوشته است من «تبقیت فی الاساره –قریب به این مضامین- دهراً طویلاً» نوشته است: در اسارت زمانهی طولانی را ماندم. خیلی مقدّمه زیبا است. میگوید: من آنجا نگاه کردم مردم چه کار دارند میکنند. میگوید که: دیدم یک عدّه میروند به مساقط غیث -همان باران رحمت که صحبت آن بود؛ مساقط غیث یعنی آنجا که باران میبارد- مساقط غیث را رصد میکردند، میرفتند آبها را ذخیره میکردند و چاههایی بوده است که از گل رس بوده است، میکندند که آب را به خود نمیکشد در کیش و این جاها هم نمونههای آن وجود دارد. آب جمع میشد، پر میشد بعداً استفاده بشود حالا شاید هم اشاره به آن باشد که یک جاهایی است که چاه میکنند از گل رس و اینطور پر میکنند و ذخیره میکنند حالا این هم یک حرفی است.
طلب باران امام سجّاد برای همهی شهرها و طلب ارزانی از خدا
خدایا یک بارانی باشد که از این تپههای کوچک آب سرازیر بشود و چاهها پر بشود «وَ تُفَجِّرُ بِهِ الْأَنْهَارَ» نهرها با آن راه بیفتد. آدم ببیند که در نهرها آب دارد میآید چقدر زیبا است. «وَ تُنْبِتُ بِهِ الْأَشْجَارَ» درختان با این به عمل بیایند. به وجود بیایند. «وَ تُرْخِصُ بِهِ الْأَسْعَارَ فِی جَمِیعِ الْأَمْصَارِ» باز هم گفتم نظر بلندی است نمیگوید: فقط شهر من، دیار من، نه یک بارانی بیاید که میفرماید که نرخها پایین بیاید، ارزانی بشود به خاطر این باران. «فِی جَمِیعِ الْأَمْصَارِ» در همهی شهرها. حالا بالاخره آقا اگر چنانکه باران بیاید، میوه زیاد بشود، انصاف هم داشته باشند خوب ارزان میشود. اگر یک کسی ارزان نکرد، دیگر تقصیر او است.
درخواست طلب باران برای هلاک نشدن چهارپایان
«وَ تَنْعَشُ بِهِ الْبَهَائِمَ وَ الْخَلْقَ» خدایا بارانی باشد که چهارپایان ما به وسیلهی آن باران از هلاک شدن نجات پیدا بکنند و قوی بشوند و به داد آنها رسیده بشود و خلق همینطور. «وَ تَنْعَشُ بِهِ الْبَهَائِمَ وَ الْخَلْقَ» با این باران میفرماید که: مردم و چهارپایان آنها را از هلاک شدن نجات بده.
درخواست روزی پاک
«وَ تُکْمِلُ لَنَا بِهِ طَیِّبَاتِ الرِّزْقِ» و کامل کنی برای ما با این باران روزیهای پاکیزه و کامل بکنی. همه چیز داشته باشیم، چه اشکال دارد؟ «کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً»[۳۵] آدم چیز پاکیزه بخورد و عمل صالح انجام بدهد. مثالً دیگر بگوید من مقدّس هستم دیگر پرتغال نمیخورم، دیگر نمیدانم… همین دیگر این حرفها را در گذشته به شما گفتم منتها باید دلبستگی نباشد، تمام اینها را استخدام بکنند برای اینکه قوی بشوند، در مسیر خدا و انبیاء حرکت بکنند. حالا میفرماید که: «وَ تُکْمِلُ لَنَا بِهِ طَیِّبَاتِ الرِّزْقِ»[۳۶] به وسیلهی این باران برای ما رزق و روزی پاکیزه را کامل بکنی. «و تُنْبِتُ لَنَا بِهِ الزَّرْعَ» با این باران زرع ما را برویانی. مزرعههایی که درست میکنیم. «وتُدِرُّ بِهِ الضَّرْعَ» پستانهای چهارپایان ما پر از شیر شود. منشأ تمام اینها باران است. باران که بیاید علف درمیآید آن گاو و گوسفند میخورد وپستان آنها پر از شیر میشود، شیر چقدر خواص دارد، گندم… اینها خیلی مهم است، ما توجّه نداریم. «وَ تَزِیدُنَا بِهِ قُوَّهً إِلَى قُوَّتِنَا» پروردگارا با این چیزهایی که گفتم نیرو بر نیروهای ما بیفزایی. تا اینجا باشد تا بعداً ببینیم چه میشود.
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۰٫
[۲]– سورهی لقمان، آیه ۳۴٫
[۳]– سورهی هود، آیه ۸۲٫
[۴]– سورهی صافات، آیه ۱۷۷٫
[۵]– سورهی قصص، آیه ۳۸٫
[۶]– سورهی احقاف، آیه ۲۱٫
[۷]– همان، آیه ۲۴٫
[۸]– سورهی یوسف، آیه ۲۸٫
[۹]– سورهی نساء، آیه ۷۶٫
[۱۰]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۹۰٫
[۱۱]– سورهی جن، آیه ۱۶٫
[۱۲]– سورهی فاطر، آیه ۹۰٫
[۱۳]– سورهی انعام، آیه ۹۹٫
[۱۴]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد الساجدین، ج ۳، ص ۲۳۵٫
[۱۵]– سورهی یوسف، آیه ۶٫
[۱۶]– همان، آیه ۴۹٫
[۱۷]– صحیفهی سجادیه، ص ۹۰٫
[۱۸]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۳، ص ۲۳۸٫
[۱۹]– سورهی بقره، آیه ۲۶۴٫
[۲۰]– سورهی جمعه، آیه ۵٫
[۲۱]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۳، ص ۲۳۵٫
[۲۲]– صحیفهی سجادیه، ص ۹۰٫
[۲۳]– سورهی عنکبوت، آیه ۹۳٫
[۲۴]– صحیفهی سجادیه، ص ۹۰٫
[۲۵]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۳، ص ۲۴۰٫
[۲۶]– الصّحیفه السّجادیه، ص۱۳۰٫
[۲۷]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۹۰٫
[۲۸]– سورهی نور، آیه ۴۳ و سورهی روم، آیه ۴۸
[۲۹]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۳، ص ۲۴۴٫
[۳۰]– صحیفهی سجادیه، ص ۹۰٫
[۳۱]– سورهی یوسف، آیه ۱۰٫
[۳۲]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۳، ص ۲۴۵٫
[۳۳]– سورهی یوسف، آیه ۱۰٫
[۳۴]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۳، ص ۲۴۵٫
[۳۵]– سورهی مؤمنون، آیه ۵۱٫
[۳۶]– الصّحیفه السّجادیه، آیه ۹۰٫
پاسخ دهید