حضرت استاد فاطمی نیا روز سه شنبه بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل، به ادامه بحث شیرین سیری در صحیفه سجادیه پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- بیان صفات مذمومه و حسنه در دعای امام سجّاد (علیه السّلام)
- تفاوت لغوی بِغضه و بغض
- بیان تفاوت حرکات در معانی کلمات توسّط قطرب
- عدالت در مورد بدترین دشمن از زبان قرآن
- برخورد سیّد مرتضی با شاعر مخالف اهل بیت
- تفاوت زندیق با کافر
- نحوهی برخورد امام با شاگرد خود در رابطه با بحث با زندیق
- نزدیک بودن عدالت به تقوا
- اضافهی مصدر به فاعل در این دعای امام سجّاد
- درخواست از خدا برای محبّت به نزدیکان به جای دشمنی با آنها
- درخواست نیکی به ارحام
- معنی خذلان در دعای امام (علیه السّلام)
- درخواست خذلان برای یاری نکردن امیر المؤمنین از خدا
- تفاوت معنی مدارا و محبّت
- بزرگی مقام ابو طیّب در حکمت
- اشکال یک نابینا به شعر متنبّی
- خاطرات اعتماد السّطنه وزیر انطباعات ناصر الدّین شاه و نکات آن
- خاطرهی اعتماد السّلطنه راجع به مدارا کردن
- پرس متنبّی از نابینا در مورد اشکالش
- معنای کلمهی مقه در این قسمت از دعا
- معنی ملابس
- امنیت و صحّت دو نعمت مجهول
- سوء ظن به معنای گناه
- نهی از ترتیب اثر دادن به گمان بد
- تفاوت سوء ظن مثبت و منفی
- خطرناک بودن سوء ظن در میان تمام صفات ذمیمه
- سوء ظن به معنای حزم و احتیاط
- اعتماد قبل از آزمودن نشانهی عجز است.
- سوء ظن نداشتن نسبت به دوستان نزدیک
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهلِ بَیتِهِ الطَّیِبینَ الطَّاهرِینَ ثُمَّ الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلَی جَمیعِ أنبیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ ملائِکَتِهِ وَ لَا حَولِ وَ لا قُوَّهَ إلَّا بِاللهِ العَلیِّ العَظیمِ».
بیان صفات مذمومه و حسنه در دعای امام سجّاد (علیه السّلام)
درس ما در دعای مکارم الخلاق مولای ما، سیّد السّجادین (علیه السّلام) است. یک وقتی یک چیزی به نظر ساده میرسد ولی دقّت بکنید میبینید که ساده نیست و باید دقّت کرد. ادعیهی مبارکهی صحیفه هم همینطور است. کلام معصوم است، خوب نمیخواهم بگویم: بغرنج است، اینها فصیح هستند، بغرنج نیست ولی به هر حال مطالب علمی است، اساسی است. یک مسئلهای اینجا وجود دارد که عزیزان باید دقّت بکنند آن کسانی که نحو و صرف خوانند، با این چیزها مأنوس هستند، البتّه آن کسانی هم که نخواندند توجّه میکنند، بنده مطلب را به فضل الله رقیق میکنم که آنها هم محروم نشوند. اوّل جان مطلب را دریابیم، ببینیم اینجا امام (علیه السّلام) میخواهد که صفات حسنه و صفات مذمومه را با هم ذکر بکند. مثل اینکه میگویند: خدایا من را آدم نیک نفس قرار بده، حسود نباشم. آدم صادقی باشم، دروغ نگویم. خدایا من آدم بلند نظری باشم، کوتاه نظر نباشم. امام اینجا صفات ذمیمه و صفات حسنه را به نمایش گذاشته است.
تفاوت لغوی بِغضه و بغض
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَبْدِلْنِی مِنْ بِغْضَهِ أَهْلِ الشَّنَآنِ الْمَحَبَّهَ».[۱] خدایا، پروردگارا به جای بغض دشمنان، محبّت در قلب من قرار بده، بغض دشمنان را به محبّت مبدّل بکن. یعنی چه؟ این را ترجمه بکنم و معنی آن بعداً بیاید. اوّلاً اینکه بِغضه و بغض چه فرقی دارد؟ بُغض به معنای دشمنی است، منتها اگر به کسر باشد یعنی دشمنی شدید؛ بِغض با بُغض این تفاوتها را دارد. یعنی یک کسره، یک ضمه در این لغت اینقدر مهم است.
بیان تفاوت حرکات در معانی کلمات توسّط قطرب
یک نفر عالم در زمان گذشته بوده است؛ به او قطرب میگفتند. ایشان تمام کلماتی را که با سه حرکت خوانده میشد را جمع کرده است و تفاوت آنها را گفته است. فقط نمونه برای شما عرض میکنم. یکی هم این تفاوتها را به شعر کشیده است، قطرب گفته است، یکی هم به نظم برده است که خیلی زیبا است. من سابق یک نسخه دیدم در آلمان چاپ شده بود، خیلی نسخهی نفیسی بود. به هر حال در آنجا میگوید که: سَبت به معنای شنبه است. همان بنی اسرائیل که حیله میکردند و روزهای شنبه ماهیها را حبس میکردند، بعد هم میگرفتند؛ در قرآن به آنها اصحاب سبت گفته شده است. اصحاب شنبه، یعنی کسانی که خدا برای آزمایش آنها شنبه ماهی گرفتن را بر آنها حرام کرده بود. اصحب سَبت، خود شما در قرآن خواندید، سَبت یعنی شنبه. سِبت اگر بخوانی به معنای کفش قرمز میشود. سُبت هم اگر بخوانی گلی است مانند گل ختمی. به یاد دارم در جوانی این نسخه به دست من آمده است، خیلی شعرهای زیبایی داشت که میگوید: «و اخر الاسبوع فهو سَبته و احمر النعال فهو سِبته –کفشهای قرمز هم سبت است- النبط الختمیه و هو سُبته». یک گلی مثل ختمی هم سُبت است. حالا اینجا را دقّت بکنید، همهی اینها با هم فرق دارد با کسره بخوانیم، با ضمه بخوانیم.
عدالت در مورد بدترین دشمن از زبان قرآن
بُغض یعنی دشمنی. بِغضه دشمنی شدید است. شنئان هم یعنی دشمنی. یک وقت آدم با یک کسی بد است، او را دوست ندارد، در قرآن خواندید میفرماید که: «وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا»[۲] دشمنی با یک عدّه باعث نشود که شما عدالت نداشته باشید. بدترین دشمن تو اگر چنانکه صحبتی بشود، باید حق او را بگویی، بیشتر نگویی. از عدالت خارج نشویم، خیلی عجیب است که انسان اینقدر قدرت داشته باشد.
برخورد سیّد مرتضی با شاعر مخالف اهل بیت
یک نفر شاعر به نام مروان ابی حفصه بوده است-مردم اینها را گوش بدهید درس بلند نظری است، اسلام را واقعاً یاد بگیریم، به خدا اسلام در این چیزها که ما بلد هستیم، بارها گفتم خلاصه نشود- خوب مروان بن ابی حفصه یک آدم خبیثی بود، با اهل بیت هم خوب نبود. در آن زمان آقای شیعیان سیّد مرتضی علم الهدی (رضوان الله علیه) بود این دو تا برادر، رضی و مرتضی افتخار بشریّت هستند. این یک شعری گفت، مردم فکر کردند باز چون این با اهل بیت بد است، باز مثلاً میخواهد برای اهل بیت طعنی گفته باشد، خود سیّد مرتضی هم شاعر بوده است، ادیب بوده است، آقا بوده است، علّامهای بوده است، خیلی جالب است که ایشان کتابی به نام أمالی دارد. أمالی مرتضی میگویند. اینقدر بدانید که در تمام جهان مثل این کتاب نیست، خیلی کتاب عظیم القدری است. در آنجا مطرح شده است مردم این شعر را هو کردند و سر و صدا راه انداختند -شعر مروان بن ابی حفصه- مروان بن ابی حفصه شاعر مطرحی بود امّا در عین حال خبیث و منحرف بود. این شعر را نزد سیّد آوردند -این قضیه چقدر آقایی میخواهد- فرمود: درست است این با ما دشمن است ولی این را برای ما نگفته است، شما بد تفسیر میکنید. خیلی بلند نظری میخواهد.
تفاوت زندیق با کافر
یا آن روایتی که شاید برای شما خوانده باشم، آن را هم بشنوید خیلی مهم است که امام صادق (علیه الصّلاه و السّلام) با یکی از شاگردان خود در یک خیمه بودند، یک نفر از زنادقهی آن زمان آمد صدا کرد گفت: من آمدم بحث بکنم. زندیقهایی در آنجا بودند که در گذشته هم به عرض شما رساندم زندیق به کسی میگویند که به هیچ چیزی معتقد نباشد. یعنی ممکن است یک نفر کافر باشد ولی زندیق نباشد. الآن مسیحیها زندیق نیستند، به یک چیزهای معتقد هستند؛ هکذا یهودیها، زرتشتیها اینها هیچ کدام زندیق نیستند. زندیق کسی است که به هیچ چیزی معتقد نیست. اینها در آن زمان، زمان عبّاسی بودند، برای شما گفتم میآمدند بحث میکردند.
نحوهی برخورد امام با شاگرد خود در رابطه با بحث با زندیق
حالا این زندیق آمده است آقا من آمدم بحث بکنم. شاگرد امام صادق (علیه السّلام) عرض کرد: آقا اجازه میدهی من بروم بحث بکنم؟ فرمودند: بله، تو برو بحث بکن. رفتند یک بحث خیلی علمی، کلامی، خیلی محکم در گرفت و این شاگرد بر آن زندیق غلبه کرد. اینها شنیدنی است. ما مدام میگوییم: مکتب ما، مکتب امام صادق است، اینها را بدانیم. من از مکتب امام صادق فقط یک زمان غفیله را بلد هستم. اینکه نمیشود. ببینیم صاحبان مکتب چه چیزی از ما میخواستند. شاگرد امام صادق این زندیق را محکوم کرد و این هم رفت. این با خوشحالی وارد خیمه شد، داخل خیمه صدا میآمد، خیمه یک پارچه بود. به امام (علیه السّلام) عرض کرد: آقا بحث من خوب بود؟ فرمود: بله، بحث تو خوب بود ولی مواردی هم حقهایی از او را زیر پا گذاشتی. ما با برادر دینی خود اینطور بحث نمیکنیم. مدام میگوییم نخیر نخیر، آقا عرض میکنم. حاضر نیستیم اینطور با همسر خود بحث بکنیم. بگوییم: این مورد را شما راست میگویید. میگوییم: نه روی او زیاد میشود و امثال اینها. امّا زندیق لا مذهب هم حتّی چند تا حق دارد که نباید زیر پا گذاشت. این رئیس مکتب، امام صادق (علیه السّلام) فرمود که: بله، شما حقهایی را از او زیر پا گذاشتید.
نزدیک بودن عدالت به تقوا
شنئان اینجا، در این دعا آمده است به معنای دشمنی است. «لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا»[۳] این شما را وادار نکند در دشمنی با یکدیگر عدالت نکنید « اعْدِلُوا» عدالت بکنید. «هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى» میگویند: هو به کجا برمیگردد؟ چیزی نبوده است که به هو برگردد؟ در عُرف علم نحو میگویند: هو به مقام برمیگردد. چون کلمهای نیست که هو به آن بر گردد. «اعْدِلُوا هُوَ» هو نمیتواند به «اعْدِلُوا» برگردد، «اعْدِلُوا» فعل است. ضمیر به فعل برنمیگردد، میگویند: به مقام برمیگردد. این یعنی از گفتگوی ما الآن یک تقوا… چون تقوا در ذهن ما مطرح شده است، به تقوا برمیگردد، یعنی عدالت به تقوا نزدیکتر است.
اضافهی مصدر به فاعل در این دعای امام سجّاد
«بِغْضَهِ أَهْلِ الشَّنَآنِ الْمَحَبَّهَ»[۴]؛ خدایا بدل بکن بغض من را نسبت به دشمنان به محبّت. حالا یعنی چه؟ اینها را صحبت میکنیم. «وَ مِنْ حَسَدِ أَهْلِ الْبَغْیِ الْمَوَدَّهَ» به جای حسد اهل ظلم، محبّت در جای آن قرار بده. «وَ مِنْ ظِنَّهِ أَهْلِ الصَّلَاحِ الثِّقَهَ» خوب حالا ببینید اگر جان مطلب را، روح مطلب را متوجّه نشویم، اینجا در این دعا هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم. می فرماید که: -این سیّد علی خان مدنی یک استوانهای از علم و ادب است- این اضافاتی که در این دعا شده است، دقّت بفرمایید اضافهی مصدر به سوی مفعول است یا به سوی فاعل است؟ خوب بعداً هم میفرماید که: میتوانید بگویید مثلاً هم به فاعل است، هم به مفعول است. حالا این آدم، مرد بزرگی است، من اینجا عددی نیستم در مقابل این مرد حرف بزنم، ولی من دقّت کردم دیدم بعضی از اینها، همهی این مصدرها اضافهی به فاعل است. کمی از آنها اضافه به مفعول است. یعنی چه؟ اگر بگویی: «وَ أَبْدِلْنِی مِنْ بِغْضَهِ أَهْلِ الشَّنَآنِ الْمَحَبَّهَ» اگر به معنای اضافهی مصدر به مفعول بگیری، معنای آن این میشود که خدایا دشمنی که من با این بدها دارم به محبّت مبدّل بکن، نه این را نمیخواهد بگوید. اضافه را باید به سوی فاعل بگیریم. میگوید: خدایا این بغضی که اهل دشمنی با هم دارند، عوض این بغض در قلب من محبّت قرار بده، اهل بغض نباشم، این را میخواهد برساند، کاری به آنها ندارد. «وَ مِنْ حَسَدِ أَهْلِ الْبَغْیِ الْمَوَدَّهَ» اگر اضافهی مصدر به سوی معفول بگیریم این قسمت چه میشود؟ میگوید: خدایا من چون به ظالمان حسد میورزم… یعنی چه؟ امام سجّاد به ظالمان حسد میورزد! یعنی چه؟ نه، این اضافه را باید به سوی فاعل بگیریم. یعنی این حسدی که بین ظالمان وجود دارد و به همدیگر حسد میورزند، خدایا این صفت در من نباشد، به جای آن در من مؤدّت باشد. «وَ مِنْ ظِنَّهِ أَهْلِ الصَّلَاحِ الثِّقَهَ» اگر تو این را به معنای مفعول بگیری، خیلی کار خراب میشود. خدایا –(نعوذبالله) معنای آن این میشود- من که به اهل صلاح گمان بد میبرم، پس من را درست بکن، نه اضافه به سوی فاعل است، یعنی خدایا کسانی که به اهل صلاح بدگمان هستند، من از آنها نباشم، به جای آن اعتماد در قلب من قرار بده، من به اهل صلاح اعتماد داشته باشم، این را إنشاءالله بعداً توضیح میدهیم که یعنی چه.
درخواست از خدا برای محبّت به نزدیکان به جای دشمنی با آنها
«وَ مِنْ عَدَاوَهِ الْأَدْنَیْنَ الْوَلَایَهَ» خدایا به جای اینکه یک عدّه به نزدیکان خود دشمنی میورزند، تو به جای آن برای من محبّت قرار بده. من به نزدیکان خود محبّت بورزم، نه اینکه من با اینها دشمنی داشتم، نه. «وَ مِنْ عَدَاوَهِ الْأَدْنَیْنَ» اگر اضافه را به مفعول بگیریم، یعنی خدایا عداوتی که من به نزدیکان خود دارم، این را به مؤدّت مبدّل بکن؛ نه، اضافهی مصدر به فاعل است، یعنی خدایا آن کسانی که این صفت را دارند که به نزدیکان خود عداوت دارند، من از آنها نباشم، من عوض آن عداوت، نسبت به نزدیکان خود محبّت داشته باشم.
درخواست نیکی به ارحام
«وَ مِنْ عُقُوقِ ذَوِی الْأَرْحَامِ الْمَبَرَّهَ» این عقوق را میشود اضافه به سوی مفعول هم بگیریم، بگوییم: امام تواضع کرده است. چنانچه برای یاد دادن به ما خیلی از جاها امام تواضع کرده است. مگر شما در دعای کمیل نمیخوانید که: خدایا من «ظَلَمْتُ نَفْسِی، وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِی». حالا اینجا بگوییم امام تواضع کرده است و میفرماید که: به جای عقوق ارحام، نیکی، مبرّت در من قرار بده. تازه این را هم میتوانیم اضافهی به فاعل بگیریم. آن کسانی که با ارحام خود عقوق دارند، من از آنها نباشم، من نسبت به ارحام خود نیکی داشته باشم.
معنی خذلان در دعای امام (علیه السّلام)
«وَ مِنْ خِذْلَانِ الْأَقْرَبِینَ» یک وقت نزدیکان آدم، آدم را وامیگذارند. خذلان یعنی واگذاشتن. حالا پول هم دارد، اگر ندارد که هیچ، اصلاً صحبت نمیکنیم. گفت: سالبه به انتفاع موضوع است. المفلس فی امان الله. امّا یک وقت پول دارد ما میدانیم، خیلی پول دارد امّا حالا این بندهی خدا آمده است میگوید: من فردا یک چکی دارم. میگوید: برای چه زمانی است؟ میگوید: برای فردا است. خوب این را یک هفته زودتر میگفتی. دروغ میگوید. اصلاً یک چنین چیزی نیست، من میدانم. خذلان یعنی وامیگذارد. میگوید: برود زندان هم رفت، رفت. این را خذلان میگویند.
درخواست خذلان برای یاری نکردن امیر المؤمنین از خدا
در غدیر داریم که پیامبر اکرم میفرماید: «وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»[۵] خدایا هر کسی علی را وابگذارد، تو آنها را وابگذار. اگر علی را رها بکند، او را کمک نکند. «وَ مِنْ خِذْلَانِ الْأَقْرَبِینَ النُّصْرَهَ» خدایا آن کسانی که نزدیکان خود را وا میگذارند، تو به جای آن به من این صفت نصرت را بده که آنها را یاری بکنم.
تفاوت معنی مدارا و محبّت
«وَ مِنْ حُبِّ الْمُدَارِینَ» مدارا به غیر از محبّت است. مدارا این است که آدم بالاخره یک طوری راه بیاید. او را دوست هم ندارد، میگوید: ای خدا چه زمانی از اینجا میرود؟ امّا دیگر میگوید: منزل خود شما است، خوش آمدید، خوب چه کار بکنیم. (با دوستان مروّت با دشمنان مدارا). مدارا یک مماشات است، باید هم باشد. امّا مدارا محبّت نیست.
بزرگی مقام ابو طیّب در حکمت
یک حکایت در اینجا برای شما بخوانم، خیلی چیز جالبی است میگوید که: «وَ على ذَلِک مَا حُکِیَ عَن أبی الطَیِّبِ المُتَنبِّی»[۶] میگوید: برحسب اینکه مدارا غیر از محبّت است، از متنبّی بوده است، طیّب کنیهی او بوده است. خوب ابوطیّب شاعر حکیمی بوده است، شکّی نیست که این صاحب بن عبّاد هزار تا از حکمتهای ایشان را انتخاب کرده است و مقابل آنها (خ) نوشته است، یعنی خاصّ است. بعضی از آنها که خیلی فوق العاده است، دو تا (خ) در مقابل آن قرار داده است، یعنی خاصّ خاص است. اینها چاپ شده است و نزد ما است. مرد بزرگی است، خدا به او موهبت کرده بود. حکمتهای عجیب و غریبی میگفت.
اشکال یک نابینا به شعر متنبّی
خلاصه رفته بودند نماز جماعت، از نماز بیرون میآمد دید که یک نابینا دم در ایستاده است، میگوید: وای ادب ضایع شد. این هم چون متنبّی بوده است، اهل ادب بوده است، خلاصه این به گوش او خیلی غریب میآید که یعنی چه ادب ضایع شد. میایستد، ببیند چه شده است. میگوید: ببینید متنبّی که این همه سرو صدا میکنید که چشم و چراغ دنیا است، دارد چه میگوید. میگوید: «وَ مِن نَکَدِ الدُّنیَا عَلى المَرء أن یَرى» این نابینا درست گفته است. این شعر الآن خیلی زیبا است ولی آن نابینا خیلی زیبا تشخیص داده است. میگوید:
«وَ مِن نَکَدِ الدُّنیَا عَلى المَرء أن یَرى عَدوّاً لَهُ مَا مِن صِداقَتِهِ بُدُّ»
بُد یعنی چاره. میگوید: از بدیهای دنیا، گرفتاریهای دنیا این است که انسان دشمنی داشته باشد که چارهای از اینکه با او صداقت بکند، نداشته باشد.
خاطرات اعتماد السّطنه وزیر انطباعات ناصر الدّین شاه و نکات آن
این اعتماد السّلطنه نمیدانم اسم او شنیدید یا نه، ایشان وزیر انطباعات ناصر الدّین شاه بوده است. کتابهای زیادی هم نوشته است. گاهی به او صنیع الدّوله میگفتند؛ آن زمان وزیر انطباعات بوده است و در حاشیهی کتابهای زیادی را امضا کرده است که اگر کسی از روی این بیاجازه چاپ بکند، معاقب خواهد شد، لقب اعتماد السّلطنه یا صنیع الدّوله، ایشان دو تا لقب داشته است؛ اعتماد السّلطنه یا صنیع الدّوله. ایشان یک خاطراتی دارد خیلی خواندنی است. من در جوانی به عنوان زنگ تفریح این خاطرات را خواندم. یک وقت که در کار تحقیق خسته میشدم، بهترین زنگ تفریح همین است از این چیزها بخوانم، شیرین است. ۱۲۰۰، ۱۳۰۰ صفحه به خطّ ریز است، وزیر بوده است همینطور تند تند این خاطرات را یادداشت میکرده است و بیرون میرفته و یک خانمی داشته است که خانم ایشان در خطّ شکسته نستعلیق اعجوبهای بوده است و این خانم با آن خطّ شکسته نستعلیق این خاطرات را -بعد از اینکه همسر او بیرون رفته است- پاکنویس میکرده است. او هم کاری نداشته است نوکر، کلفت داشته است، وقت داشت است که اینها را پاکنویس بکند. الآن خطّ همسر ایشان در آستان قدس رضوی (سلام الله علیه) در آن کتابخانه بایگانی شده است. الآن از روی همان خط چاپ کردند. به هر حال این خاطرات خیلی جالب است. بعضی از آنها خیلی مهم نیست.
خاطرهی اعتماد السّلطنه راجع به مدارا کردن
در بعضی از این خاطرات نکتههای زیادی وجود دارد. شاید خیلی جاها، بیشتر از یکجا داشته باشد میگوید که: امروز به دربار رفتم و به حکم ضرورت تملّقی به ملیجک کردم و برگشتم. این خیلی جالب است، به حکم ضرورت؛ ملیجک آنجا بود، به حکم ضرورت تملّقی به او کردم و برگشتم. یک وقت ضرورت است، دوستی است. چه عجب، آفتاب از کدام سمت درآمده است. اینها همه بیربط است، آفتاب از جای همیشگی خود بیرون آمده است.
پرس متنبّی از نابینا در مورد اشکالش
آن وقت ببین چه گفته است. «فَقَالَ المُتِنبّی لِبَعضِ أصحَابِهِ» متنبّی به بعضی از یاران خود گفت که: «سَلهُ عَن ذَلِک» برو از این نابینا بپرس، ببین این چه میگوید، چه چیزی به ذهن او رسیده است. بگو: پس این شاعر چطور بگوید؟ «وَ قُل لَهُ: کَیفَ کَان یَنبَغی أن یَقول، فَسأله، فَقالَ» از این نابینا پرسید. نانبیا گفت: «کَانَ یَنبَغی أن یَقولَ: مَا مِن مُداراتِهِ» کاش به جای صداقت مدارا میگذاشت که این از بدیهای دنیا این است که انسان از بعضی مداراها ناچار است. ناچار است بعضی از مداراها را بکند، خیلی زیبا است.
معنای کلمهی مقه در این قسمت از دعا
حالا اینجا دقّت بفرمایید. «وَ مِنْ حُبِّ الْمُدَارِینَ تَصْحِیحَ الْمِقَهِ»[۷] مقه چیست؟ من این لغتها را به شما میگویم که إنشاءالله واضح… مِقه مثل عِده، عده در اصل وعد بوده است. چون واو آن یک مقدار در تکلّم ثقیل است، واو آن را انداختند، یک (ه) به جای آن گذاشتند، میشود عِده، یعنی وعده. ما در حدیث داریم که روز قیامت بعضیها میگویند: «یا رب عده وعدتنا» آن وعدههای خود را که به ما گفته بودی، به ما بده. این در احادیث است. مقه هم در اصل وقمه بوده است، وامق یعنی عاشق. حالا چون واو، ثقیل بوده است، به جای آن (ه) گذاشتند. «وَ مِنْ حُبِّ الْمُدَارِینَ تَصْحِیحَ الْمِقَهِ» از اینکه مدارا میکنند که شبیه به محبّت یا چیزی است، به جای این، به مردم کمک بکن، محبّت واقعی به همدیگر داشته باشند، جامعه خوب باشد. از مدارا دیگر بگذرد، واقعاً با هم خوب باشند، روشن صحبت بکنند، همدیگر را دوست داشته باشند.
معنی ملابس
«وَ مِنْ رَدِّ الْمُلَابِسِینَ کَرَمَ الْعِشْرَهِ» ملابس یعنی چه؟ «لابستُ … أی خَالَطتُهُ»[۸] یعنی من با این آدم مخالفت کردم «وَ عَرفتُ بَاطِنه» باطن او را هم میشناسم. بالاخره آدم یک آدمهایی را واقعاً میشناسد، باطن آنها را هم میشناسد که چقدر راست میگویند، چقدر دروغ میگویند. امّا میگوید به جای این حرفهای مثلاً غیر واقعی که بین اینها زده میشود، «کَرَمَ الْعِشْرَهِ»[۹] یک حسن معاشرت به جای این در جامعه گذاشته بشود، از این حالت دربیاید. این هم شبیه به همان مثل مدارا است.
امنیت و صحّت دو نعمت مجهول
«وَ مِنْ مَرَارَهِ خَوْفِ الظَّالِمِینَ حَلَاوَهَ الْأَمَنَهِ» خدایا میگوید: به جای آن تلخی ترس از ظالمین، شیرینی امن و امان را به ما نصیب بکن. خدا این امنیت را از ما نگیرد، این امنیت خیلی شیرین است منتها روایت داریم که «نِعْمَتَانِ مَجْهُولَتَان الصِّحَّهُ وَ الأمَان»[۱۰] دو تا نعمت هستند که مجهول هستند یکی صحّت است، تندرستی است، یکی هم امان است. الآن مثلاً شما إنشاءالله همه سالم باشید، مثلاً شما میبینید هیچ وقت کبد شما از شما جلب توجّه نمیکند، چون سالم است، اگر مشکلی داشت متوجّه آن میشدید، سر آدم که سالم باشد، به یاد ندارد که سر دارد یا ندارد ولی سر که درد بکند، آدم متوجّه میشود که سری دارد و دارد درد میکند. هر عضوی که شما را متوجّه خود بکند، بدان که آن سالم نیست یا اینکه موقتاً گرفتار شده است، بعداً خوب میشود. علی کل حال یکی هم امنیت است. امنیت وقتی که وجود دارد، انسان قدر آن را نمیداند، إنشاءالله که همیشه امنیت باشد و از آن به جای تلخی ترس از ظالمین حلاوت و شیرینی امنیت باشد. حالا یک توضیحاتی مختصری اینجا وجود دارد که برای شما بگویم.
سوء ظن به معنای گناه
اینجا خواندیم که: «وَ مِنْ ظِنَّهِ أَهْلِ الصَّلَاحِ الثِّقَهَ»[۱۱] به جای بدگمانی به اهل صلاح، اعتماد در من به وجود بیاور. آن بیاعتمادی را به اعتماد بدل بکن؛ اینجا یک صحبتی وجود دارد که ما سوء ظن بکنیم با نکنیم؟ سوء ظن چند تا معنا دارد. در قرآن میفرماید: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» «اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»[۱۲] ای مؤمنان از بسیاری از گناهان اجتناب بکنید که بعضی از گمانها گناه است. صحبت این شده است که ما الآن به یک نفر بدگمان میشویم، این گمان بیاختیار وارد ذهن ما میشود. خدا هیچ وقت از بیاختیار نهی نمیکند. این را شما بدانید. از بیاختیار نهی نمیشود امّا بیاختیار این گمان وارد ذهن شما میشود. نهی از چه چیزی است؟
نهی از ترتیب اثر دادن به گمان بد
شما که اهل فضل هستید، نهی از ترتیب اثر دادن است، ترتیب اثر نده. حالا گمان بد بردی، حالا دیگر بیایی قیافه هم برای او بگیری و با او بد هم بشوی و برای او چایی هم نیاوری، نه. به حال خود فرق نگذار، امّا حالا ترتیب اثر نده. خوب این یکی از معانی سوء ظن است.
تفاوت سوء ظن مثبت و منفی
سوء ظنّ مثبت و منفی با هم فرق میکند. اینها را عنایت بفرمایید چون دین ما، دین عقل است. الآن اینجا ببینیم امام (علیه السّلام) به ما چه میفرماید. چرا امام (علیه السّلام) اینجا این را یادآوری میکند که ما سوء ظن نداشته باشیم، به جای سوء ظن، خدا اعتماد نصیب بکند. میگوید که: -سیّد میگوید اگر این را بپرسی به تو جواب میدهم، این خیلی مهم است این جواب به جای یک کتاب نفیسی است.- «لَیسَ المُرادُ بِالظِّنَّه هُنَا الاَّ عَدمُ الثِّقَهُ وَ الطُّمَأنینَهَ بِکُلِّ أحَد»[۱۳] مقصود اینجا یک سوء ظن است که من این را به شما بگویم، خدمت شما گفتم آدم یک بدگمانی پیدا میکند، ترتیب اثر میدهد، یک جهنّم درست میشود. این سوء ظن منفی است.
خطرناک بودن سوء ظن در میان تمام صفات ذمیمه
خدا اموات شما را بیامرزد، مرحوم پدر من (اعلی الله مقامه) از اساتید مهمّ اخلاق بود، خدا میداند این مرد نبض میگرفت. ایشان به من فرمودند که: در بین صفات ذمیمه، سوء ظن از همه خطرناکتر است. چون اگر ترتیب اثر بدهید، جا میافتد. ایشان میفرمودند: مثل سنگ دیگر نمیشود آن را تکان داد. خدایی ناکرده در خانوادهها سوء ظن به همدیگر پیدا بشود، ترتیب اثر بدهی، دیگر این ماندگار میشود، مشکل است، نباید اعتنا بکنیم. پس سوء ظن بد است، این سوء ظن منفی است که سوءظن پیدا بکنیم، روی آن پایه هم بگذاریم، ترتیب اثر هم بدهیم، اینکه رنگش زرد شده است، حتماً به فلان گناه مبتلا است. ترتیب اثر هم میدهیم، استکان او را هم جدا میگذاریم، با او بد رفتاری هم میکنیم یا اینکه خدایی ناکرده در خانوادهها یک سوء ظنهایی پیش بیاید و گسترش پیدا بکند، دیگر خطرناک است.
سوء ظن به معنای حزم و احتیاط
امّا یک وقت هم سوء ظن نیست. این را به عنوان تسامح در تعبیر به آن میگویند: سوء ظن. حزم است، احتیاط است. میگوید: بالاخره کسی با ظواهر به سرعت از شما دلبری نکند. این را دقّت داشته باشد، یک مقدار جستجو بکن، برای دختر ما به خواستگاری میآیند، مگر چه کار میکنید؟ همانجا بگوییم سوء ظن نداشته باشیم، این هم یک جوانی است آمده است، همین الآن دختر را به او بدهیم، نه. اینطور نمیشود. یک مثلی است، میگویند یکی از همشهریهای ما میخواست به خواستگاری برود، لباسهای اضافی خانه را هم با خود برد، گفتند: چرا اینها را با خود میبری. گفت: خدا را چه دیدی، شاید معامله جوش خورد و خوابیدیم.
اعتماد قبل از آزمودن نشانهی عجز است.
میگوید که: اینجا مقصود بدگمانی منفی نیست. «وَ لَیسَ المُرادُ بَهَا الاتِّهام بِمَا یُنَافِی العِدَالَه» مقصود این نیست که کسی را متّهم بکنیم و حتّی منافی با عدالت باشد، نه اینها نیست. «فَإنَّ مِن شَأنِ أهَلِ الرَّأی وَ الصَّلَاح أن لَا یَثِقُوا بِکُلِّ أحَد وَ لَا یَرکَنُوا إلى کُلِّ شَخص، تَفادیاً عَنِ الغَرَر وَ أخذاً بِفَضیلَهِ الحَزم.» خیلی زیبا است. میگوید: از شأن اهل رأی و صلاح این است که به هر کسی اعتماد نکند و به هر شخصی اعتماد نکند برای اینکه فریب نخورند، مغرور نشوند. بعد میفرماید که: «بِفَضیلَهِ الحَزم وَ لِذلکَ قَالَ أمیرُ المُؤمِنین (علیه السّلام): الطُّمَأنیَنهُ إلى کُلِّ أحَد قَبلَ الإختِبارُ عَجزٌ» این امیر المؤمنین شوخی نیست، اعتماد به کسی قبل از خبر گرفتن و قبل از آزمودن عجز است، ناتوانی است. یک بندهی خدایی بوده است من سراغ دارم که تقریباً حالا نمیگویم همه، ولی عمدهی ثروت او با اعتماد به یک نفر از بین رفت و دیگر هم به دست او برنگشت. یک اعتمادی کرد و داد و آن طرف هم گرفت و بعد هم آن طرف از دنیا رفت، مرد هیچ چیزی، دست او به هیچ کجا نمیرسد. او را ملامت کردند، چگونه اعتماد کردی؟ خوب درست نیست، دین ما دین عقل است. این امیر المؤمنین است میفرماید: اطمینان به کسی قبل از اختار، قبل از تحقیق عجز است، یک نوع ناتوانی است. چرا اعتماد میکنید؟
سوء ظن نداشتن نسبت به دوستان نزدیک
«وَ فِی رَوایَهٍ: احتَرزوا مِنَ النَّاس بِسوءِ الظَّن» میگوید از مردم با سوء ظن… یعنی در مورد مردم با سوء ظن هوشیار باشید، نه اینکه سوء داشته باشید، توضیح داد که بگوییم این آدم بدی است، عدالت هم ندارد؛ نه، این نیست. یک آدمهایی را که میشناسیم، برای ما معتبر هستند، نباید سوء ظن بکنیم. شما یک دوست ۴۰ ساله دارید، او را میشناسید، اگر کاری از ایشان سر زد، شما باید حمل بر صحّت بکنید؛ اینجا مطرح است که میفرماید: «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) فِی کَلَامٍ لَهُ: ضَعْ أَمْرَ أَخِیکَ عَلى أَحْسَنِهِ»[۱۴] میفرماید که: از آن برادر دینی که با او بودی و او را میشناسی، که همه چیز را در مورد او میدانی اگر کاری سر زد، آن را بر بهترین محمل حمل بکن، سوء ظن نکن. بنابراین سوء ظن در اینجا به معنای هوشیار بودن است، نه سوء ظنی که طرف را متّهم بکنید.
«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۴٫
[۲]– سورهی مائده، آیه ۸٫
[۳]– سورهی مائده، آیه ۸٫
[۴]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۴٫
[۵]– الأمالی( للصدوق)، ص ۳۴۷٫
[۶]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۳، ص ۳۲۴٫
[۷]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۹۴٫
[۸]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۳، ص ۳۲۵٫
[۹]– صحیفهی سجادیه، ص ۹۴٫
[۱۰]– مجموعه رسائل در شرح احادیثى از کافى، ج ۲، ص ۲۵۴٫
[۱۱]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۹۴٫
[۱۲]– سورهی حجرات، آیه ۱۲٫
[۱۳]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۳، ص ۳۲۱٫
[۱۴]– کافی، ج ۴، ص ۹۴٫
پاسخ دهید