حضرت استاد فاطمی نیا روز سه شنبه بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل، به ادامه بحث شیرین سیری در صحیفه سجادیه پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- درخواست قدرت در برابر دشمن
- مفهوم کلمهی مکر
- مکر مذموم و ممدوح
- مفهوم ملامت در دعای امام سجّاد (علیه السّلام)
- گناه تهدید کردن دیگران
- نصیحت به جوانان
- مراقبت انسان از زبان
- پذیرفتن مصلحتها
- خصوصیّات مؤمن در حدیث امام باقر (علیه السّلام)
- تناسب رفتار با موقعیّت
- صبر در مقابل غش دیگران
- از بین بردن سوء تفاهمها
- درخواست برای بخشش به دیگران
- محدودهی صلهی رحم
- ارتباط با ارحام
- خیرخواهی برای غیبت کننده
- تشکّر برای نیکیها
- تواضع و کرامت به جا
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِین ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیاءِ الله وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ العَلِیِّ الْعَظِیمِ».
درخواست قدرت در برابر دشمن
یک قسمی از این دعا را خواندیم، احتیاطاً یک مرتبهی دیگر مختصر میگوییم تا تتمّه را از بقیّهی دعا بخوانیم. حکایت که بحث دیگری است، اصل این دعا است. این قسمت را اگر گفته باشم دوباره میگویم: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ لِی یَداً عَلَى مَنْ ظَلَمَنِی»،[۱] خدایا بر پیغمبر و آل او درود و رحمت بفرست و به من مرحمت کن علیه کسی که بر من ظلم میکند قدرت داشته باشم. عرض شد که ید اینجا به معنای قدرت است. «عَلَى مَنْ ظَلَمَنِی»، علیه کسی که بر من ظلم کرده است. تذکّر دادم که در گفتارها و نوشتهها خیلی تکرار میشود که بر علیه او میگویند، این اشتباه است. باید بر را بردارند، به علیه او بگویند.
«وَ لِسَاناً عَلَى مَنْ خَاصَمَنِی»، در شرح آن میفرمایند که لسان اینجا مَجاز است، به معنای حجّت است. یعنی حجّتی و دلیلی و برهانی به من مرحمت کن علیه کسی که با من مخاصمه کند. با من مخاصمه میکند من هم حجّتی داشته باشم که جواب او را بدهم. «وَ ظَفَراً بِمَنْ عَانَدَنِی»، ظفر و نیرو به من بده که پیروز شوم بر کسی که با من عناد کند. «وَ هَبْ لِی مَکْراً عَلَى مَنْ کَایَدَنِی». توضیح دادم یعنی مکری به من مرحمت کن علیه کسی که بخواهد با من کید کند و مکر کند. چون مکر و کید…
مفهوم کلمهی مکر
خدمت شما توضیح دادم که مکر در اینجا چند نوع تفسیر شده است. یکی این است که در قرآن هم خواندهاید: «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ»[۲] فراوان داریم. یک وقت مکر را سیّئهای میدانیم و این سیّئه و این گناه کیفر دارد، کیفر را هم گناه مینامیم. یعنی مکر خدا نه اینکه نعوذ بالله خدا هم مثل ما مکر میکند، کیفری که به مکر کننده میدهد هم مکر گفته میشود. یک معنا این است. یک معنا هم برای شما خواندم که راغب گفته: مکر و خدیعه تقریباً به یک معنا است.
مکر مذموم و ممدوح
اینجا ایشان میگوید: بنابراین مکر دو نوع است، یک مکری است که مذموم است، مذمّت شده است، «وَ هُوَ الأَشهَرُ عِندَ النَّاس»،[۳] چیزی که پیش مردم مشهورتر است. «وَ ذَلِکَ أَن یَقصُدَ فَاعِلُهُ إِنزَالَ مَکروهٍ بِالمَخدوع»، فاعل آن مکر میخواهد یک مکروهی، یک چیز ناگوار بر آن کسی که فریب خورده، مکر شده، نازل شود. این مذموم است. ما میخواهیم حیلهای به کار بگیریم که خدای ناکرده به کسی صدمه برسانیم، این مذموم است. «وَ الثَّانی عَکسُ ذَلِک»،[۴] معنای دوم عکس اوّلی است، «وَ هُوَ أَن یَقصُدَ فَاعِلَهُمَا»، مکر و خدیعه را میگوید، تسمیه برمیگرداند، «إِلَى استِجرَارِ المَخدوعِ وَ المَمکورِ بِهِ إِلَى مَصلَحَهِ لَهُمَا». یک وقت است که حیلهای میکند، مکری میکند، خدیعهای میکند که چیز بدی را از طرف ممکور دور کند. «کَمَا یُفعَلُ بِالصَّبی إِذَا امتَنَعَ مِن فِعلِ خَیر»، چنانکه برای بچّه… بچّه دارد یک چیز مضرّی میخورد، میگوییم این بد است، اگر این را بخوری چطور میشود، چیزهایی میگوییم که این بچّه نفرت پیدا کند و نخورد، چون مصلحت او نیست.
جوانی است خدای ناکرده دوست بدی دارد، به شکلی میخواهیم از او جدا کنیم. میگوییم امشب ما را به جایی دعوت کردهاند، تماشایی است، تو را هم میبریم، او را میبریم به نحوی میخواهیم جدا شود. این مکر، این خدیعه ممدوح است، این عیبی ندارد. اینجا هم همین را میگوید، به دو معنا، یعنی من کیفر و مکر ماکر را بدهم، یکی اینکه مکر ممدوح داشته باشم. البتّه اینجا «عَلَى مَنْ کَایَدَنِی» نشان میدهد که مقصود همان کیفر است، چون کسی که کید کند در مقابل او انسان کاری انجام دهد همان کیفر مکر است.
مفهوم ملامت در دعای امام سجّاد (علیه السّلام)
«وَ قُدْرَهً عَلَى مَنِ اضْطَهَدَنِی»،[۵] قدرتی به من مرحمت کن علیه کسی که بخواهد بر من قهر و غلبه کند. «وَ تَکْذِیباً لِمَنْ قَصَبَنِی»، قدرت تکذیب در مقابل کسی که من را ملامت کند به من بده. اینجا میخواهم نکتهای را خدمت شما عرض کنم، شارحین صحیفه و مخصوصاً این آقا که بسیار در کار خود دقیق است اینجا خیلی شرح نکرده است. اینطور به ذهن قاصر بنده میرسد که اگر کسی ما را ملامت کند چگونه او را تکذیب کنیم؟ تکذیب اینجا به چه معنا است؟ تکذیب وقتی است که کسی به ما نسبتی بدهد و ما بخواهیم آن را رد کنیم. صرف رد کردن ملامت تکذیب نامیده نمیشود، یعنی کسی به ما جسارت میکند نمیتوانیم به او چیزی بگوییم.
این کلمهی تکذیب نشان میدهد، مقصود این است که ملامت ملامتِ سادهای نیست، در ضمن این ملامت یک نسبت ناروا هم وجود دارد. مثلاً کسی ما را ملامت میکند، کاری که نکردهایم ضمن این ملامت به ما نسبت میدهد، قدرتی داشته باشیم که اینجا او را تکذیب کنیم و حرف او را بیاساس کنیم، برهانی، دلیلی بیاوریم که حرف او کاملاً بیاساس شود. اینها شرح دارد، اجمالاً شرح این است، قدرت تکذیب برای کسی که ما را ملامت میکند، در ضمن ملامت نسبت ناروایی هم میدهد.
گناه تهدید کردن دیگران
«وَ سَلَامَهً مِمَّنْ تَوَعَّدَنِی»، میگوید خدایا به من سلامت بده در مقابل کسی که من را تهدید کرده است. کار بعضی این است که شخص را تهدید میکنند، عرض کردم یکی از گناهان بسیار بزرگ است. زنگ میزند تهدید میکند. خداوند اینطور افراد را کیفر میدهد، حدیث داریم که «مَن أَخَافَ مؤمِنَاً أَخَافَهُ الله یَومَ القِیَامَه»، هر کس مؤمنی را بترساند خدا روز قیامت او را میترساند. همینجا هم ممکن است دامنگیر او شود.
نصیحت به جوانان
جوانان عزیز دقّت کنند که «وَ وَفِّقْنِی لِطَاعَهِ مَنْ سَدَّدَنِی».[۶] جوانان عزیز، عزیزان، شما خوب هستید، ولی به شما گفتم مجبور شدیم اینها را تکرار کنیم. بسیاری وقتها جوانان را میخواهند نصیحت کنند میگوید: من اصلاً آمادگی نصیحت ندارم، اینطور رسم شده که میگویند. مادر او آمده، میگوید: من را تنها بگذار، من را رها کن، من آمادهی موعظه نیستم. این جوانان گاهی اوقات خود را عقل کل میدانند و این خطرناک است. من جوانی را سراغ دارم که زن و فرزند و زندگی و دنیا و آخرت او از بین رفته برای یک جملهای که یک فرد نااهل به او گفته است. گاهی اوقات این گفتارها مسموم است، وقتی میگویند با نا اهل معاشرت نکنید به نفع شما است.
مراقبت انسان از زبان
من یک قضیّه را به شما بگویم که این را خود من دیدم، نقل قول نیست. یکی از بستگان من که از علمای ربّانی بود، خدا او را رحمت کند، بمعنی الکلمه از علمای ربّانی بود، جوان هم بود. مانند او خیلی کم بود، خیلی به من نزدیک بود، محرم من بود، قوم و خویش من بود. آمدند به من گفتند ایشان ماه رمضان سحری خوبی نخورده است. چند سال است که ماه مبارک روزهای طولانی دارد. چون ضعیف بوده، فرد لاغر و ضعیفی بوده، صبح بیدار میشود و حال او بد میشود، زنگ میزنند آمبولانس میآید. من این را دیدم. بزرگتر از این بود که بگویم شاگرد من بود، ولی عنوان اینکه گاهی از من چیزی بپرسد داشت. بیارتباط هم نیست که بگویم گاهی اوقات چیزهایی به او میگفتم. به او گفتم: این چه روزهای است که تو گرفتهای؟ این را دیدهام که میگویم، شما را به خدا به گفتار خود دقّت کنید، در انتخاب دوست و معاشر دقّت کنید.
سلام و علیک را نمیگویم، اینکه انسان میرود از کاسب محل چیزی میخرد و بیرون میآید، سلام علیک میکند، نان میخرد. امّا هر کسی را دوست نزدیک خود قرار ندهید. سالمندها هم همینطور، من پیرمرد هم همینطور، امّا… او را ملامت کردم، گفتم: این چه روزهای است؟ چرا سحری نخوردی؟ گفت: حاج آقا، به خدا اینطور نیست، اشتباه گفتهاند، من زمین خوردهام آنها بالای سر من آمدهاند، امّا مربوط به یک نفر است، به من تلفن شد من زمین خوردم. گفتم: چه بود؟ گفت: بگویم باز همین حال را پیدا میکنم. گفتم: پس نگو. بنده مطّلع هستم که دو نفر از مضمون آن تلفن باخبر هستند، ولی هرگز نرفتهام بگویم چه بود، چون میترسم من هم مثل او بشوم. او افتاد، فردا پس فردا دوباره حال او بد شد. علم پزشکی هم پیشرفت کرده، خدا پزشکان و متخصّصان ما را حفظ کند، ولی بعضی جاها همینها هم به در بسته میخورند. بعضی چیزها تدریجاً به دست بشر میآید، امکان دارد فردا، سال آینده، شش ماه دیگر، این هم کشف شود، چنانکه هست.
یک پزشک خیلی محترم به من گفت: الآن لحظه به لحظه دوا کشف میشود. درست است، اینها وجود دارد. امّا ایشان با این تلفن به زمین افتاد، بعد هم بلند شد و به بیماری مبتلا شد و هیچکس نفهمید چیست. ایشان تدریجاً قدرت تکلّم خود را از دست داد، حرکت دست و پا را از دست داد، فقط روی ویلچر نگاه میکرد امّا به بالا متّصل بود. یعنی انسان میدانست که در درون او یک عالم دیگر است. هیچ پزشکی سر در نیاورد. او پنج سال بعد از آن تلفن روی ویلچر نشست، درس و علم و بحث هم تعطیل شد، در آخر هم مرد و رفت. آن کسی که این تلفن را کرد که بود؟ انسان مگر هر چه میداند باید به این و آن بگوید؟
در خیابان میروند، خدای ناکرده یک صحنهی تصادف میبینند، سر سفره با تمام جزئیّات شرح میکنند، میگویند: نبودید آن شخص… رها کن، پیش خود نگه دار. نگران جوانان هستم که در فضای مجازی بعضی مناظر را -خدا دشمنان ما را از بین ببرد- ضبط میکنند، خدا شاهد است بچّهی ۱۵ ساله، ۱۶ ساله به قساوت مبتلا میشود. در آینده این شخص چه میشود؟ فقط خدا باید حفظ کند. خیلی سخت شده است. یکی از رسمهای بدی که من خیلی تکرار کردهام -من کسی نیستم- به جایی نرسید، خیلی میگفتم، بعضی گوش کردند، در عروسی و عزا جلوی بچّهی کوچک گوسفند کشتن درست نیست. این منظره به اعصاب ایشان صدمهای میرساند که دیگر جبرانپذیر نیست. این کار را انجام ندهید، نگویید عروسی است، این کارها را انجام ندهید. میخواهید گوسفند بکشید به جایی ببرید که کسی نبیند، بعد به فقرا بدهند یا برای شما بیاورند.
پذیرفتن مصلحتها
علی کلّ حال نصیحتهایی که میشود جوانان از اینها سر باز میزنند، معمولاً گوش نمیدهند، خود را عقل کل میدانند. میگویید این موبایل را کنترل کن، نگاه نکن، میگوید: یک چیزهایی هست فلان کس هم دارد، او هم دیده است. دلیل نمیشود. این امام سجّاد (علیه السّلام) است، من که نیستم، «وَ وَفِّقْنِی لِطَاعَهِ مَنْ سَدَّدَنِی». جوان عزیز میخواهد به تو یاد بدهد، میگوید: خدایا به من توفیق بده کسی که صلاح من را میخواهد از او اطاعت کنم. صلاح من را میخواهد، معلّم سر کلاس درس میدهد صلاح تو را میخواهد. الآن بچّههایی داریم که سر کلاس با موبایل خود بازی میکنند، به بنده خبر رسیده، خبر دارم. شخصی، استادی را دعوت میکنند به جایی میرود، میگفت: چند نفر خوابیده بودند، چند نفر هم با موبایل خود بازی میکردند! من به اینطور مجالس مجالس کربلایی جوز علی میگویم! یک عدّه آمدهاند که فقط بنشینند، هیچ چیزی متوجّه نمیشوند. مجالس بافضیلتی مثل مجالس شما را باید قدر بدانیم. من چرا در خانه زندانی شدهام؟ برای اینکه خیلی از مجالس ما مجالس بیفایدهای است، فقط برای ثواب میروند. «وَ وَفِّقْنِی لِطَاعَهِ مَنْ سَدَّدَنِی»، من را موفّق بدار در طاعت کسی که صلاح من را میخواهد. «وَ مُتَابَعَهِ مَنْ أَرْشَدَنِی»،[۷] خدایا به من توفیق بده از کسی که من را ارشاد میکند تبعیّت کنم.
خصوصیّات مؤمن در حدیث امام باقر (علیه السّلام)
یک حدیثی خواندم که ادامهی آن باقی ماند. از امام باقر (علیه السّلام) بود. میفرماید: «الْمُؤْمِنُ یَحْتَاجُ إِلَى ثَلَاثِ خِصَالٍ»،[۸] مؤمن به سه چیز محتاج است. شما الحمدلله مؤمن هستید، این ایمان درجات دارد، شما مؤمن نبودید اینجا نمیآمدید. میفرماید: «تَوْفِیقٍ مِنَ اللَّهِ»، یکی توفیق از خدا. این توفیق رایگان داده شده تو به کار ببری بیشتر میشود. همین که اینها را میگویم میگویند چطور توفیق به دست بیاوریم؟ این تسلسل میشود. دور و تسلسل که نمیشود، همین که خدا توفیق داده توانایی داری پیش من میآیی و میگویی توفیق یعنی چه، خودش توفیق است. خدا إنشاءالله عافیت و سلامت را برای شما نگه دارد.
«تَوْفِیقٍ مِنَ اللَّهِ»، یکی توفیق از طرف خدا. «وَ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ»، یک واعظ هم از درون خود او. حوصلهی پدر را نداری، حوصلهی مادر را نداری، حوصلهی معلّم را نداری، با خودت جلسه بگذار، ببین آخر و عاقبت این کارها چه میشود، خودت نگاه کن. «وَ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ»، این دو مورد، «وَ قَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ»، پذیرش از کسی که خیرخواهی او را میکند. خیرخواه شما است.
تناسب رفتار با موقعیّت
امّا قسمت بعدی. دین ما دین عقل است. ما یک جا از گذشت صحبت میکنیم، از حسن خلق و گذشت و بخشش صحبت میکنیم. یک جایی هم از خدا میخواهد که در برابر ظالم به او قدرت بدهد، حجّت بدهد در مقابل کسی که مخاصمه میکند. اینها چطور جمع میشود؟ اینطور جمع میشود که دین ما دین عقل است، در جاهایی گذشت و بخشش دارد، یک جاهایی هم هست که اینها نباید باشد، باید چیز دیگری باشد.
ما در نهج البلاغه داریم که میفرماید: حلم بیجا سفاهت است. حلم باید برای خود جایگاهی داشته باشد، کسی به شما افترا میگوید، در ملأ عام شما را متّهم میکند، سر خود را پایین بیندازید و بله بگویید که نمیشود، باید جواب بدهید. اینها هر کدام جایگاهی دارد. پس بزرگواری و بخشش جایی دارد، در جاهایی هم نباید باشد.
صبر در مقابل غش دیگران
اینها را خواندیم، در ادامه میخواهد بگوید دین اینقدر جامع است که جاهایی هم هست باید بخشش کنیم. این دین وسیع است. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَدِّدْنِی لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِی بِالنُّصْحِ».[۹] دوستی داریم، قوم و خویشی داریم، احساس کردیم که دارد ما را فریب میدهد، نمیخواهد آبروی او را اینجا ببریم. میگوید: خدایا به من کمک کن که بفهمم کسی دارد در حقّ من غش میکند… غش یعنی چه؟ یعنی «لَمْ یَنْصَحْهُ وَ زَیَّنَ لَهُ غَیْرَ الْمَصْلَحَهِ»،[۱۰] کسی غیر مصلحت را برای تو زینت بدهد. میگوید این را بخر خیلی خوب است، از اینها دیگر پیدا نمیشود، اینها اصل است، فقط یکی در انبار مانده بود. میخواهد تو را فریب بدهد، پسر دایی تو است، پسر عمّهی تو است، دوست تو است، این را میفهمی، کاری کن که آبروی او را نبری. او را نصیحت کن، خیرخواهی کن، بگو من این را نمیخواهم، تو این را به کس دیگر هم نده، برو کار بهتری انجام بده. «وَ سَدِّدْنِی لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِی بِالنُّصْحِ»، کمک کن من با کسی که با من غش میکند با نصیحت مقابله کنم، آبروی او را نبرم.
از بین بردن سوء تفاهمها
دوستی داریم انسان خوبی هم هست، یک مدّتی ما را ترک کرده، چه کنم؟ کاری هم نشده، نمیدانیم چرا ترک کرده، گرفتار است یا… یک وقتی میشود کسی از ما میرنجد سوء تفاهم میشود، در درون خود نگه میدارد، یک عمر هم ما را ترک میکند. اتّفاقاً چقدر خوب است که انسان برود… من دیدهام، حتماً شما هم دیدهاید، گاهی سوء تفاهم است، چیزی نیست. میگوییم چه شده است؟ میگوید چیزی نیست. میگوییم بالاخره چه شده است؟ میگوید بله من آن روز به آنجا آمدم شما چنین گفتید، فکر کردم اشارهی شما به من است. میگوییم باور کن با تو کاری نداشتم. یک مرتبه تغییر میکند. آنهایی که در دل خود نگه میدارند کار بدی انجام میدهند، بگویند بهتر است، شاید طرف مقابل به آنها جواب بدهد. سوء تفاهمی در ذهن او میآید، یک عمر قهر میکند. اینجا چه کنیم؟ برادر دینی ما است، خواهر دینی ما است، دوست ما است، رفته، چه کنم؟ یک چیزی بخر به خانهی او برو، طوری نمیشود.
«وَ أَجْزِیَ مَنْ هَجَرَنِی بِالْبِرِّ»،[۱۱] خدایا کمک کن کسی که من را ترک کرده با نیکی او را پاداش بدهم. بگویید من این عسل را برای تو آوردهام، خیلی وقت است تو را ندیدهام، میبینید او هم آرام میشود یا اگر چیزی در دل او بود به شما میگوید. اینها دستورات زیبایی است.
درخواست برای بخشش به دیگران
«وَ أُثِیبَ مَنْ حَرَمَنِی بِالْبَذْلِ»، خدایا به من توفیق بده کسی که من را محروم کرده، اصلاً چیزی به من نمیدهد… قوم و خویش است، رسومی هست، عیدی میدهند، گاهی باغی دارند از آنجا چیزی میآورند، به من نمیدهد، همه را کنار گذاشته است. میگوید به من کمک کن تا با بذل و بخشش با او مقابله کنم، بگویم عیبی ندارد تو برای ما نیاوردی. نه اینکه به او بگوییم، بگوییم چون تو نیاوردی من آوردم، نه، تو ببر بدون مقدّمه به او بده.
محدودهی صلهی رحم
یک رَحِمی داریم، او با ما قطع ارتباط کرده، البتّه نمیخواهم وارد این بحث شوم، إنشاءالله در وقت دیگری وارد میشوم. صلهی ارحام که بحث میکنیم هم من گرفتار میشوم، هم مستمعین گرفتار میشوند. صلهی ارحام هم محدودهای دارد، حدّی دارد. رحمی داریم که منکر همه چیز است، بیدین است، من به خانهی او میروم بد و بیراه میگوید. میگویند: «الْمُؤْمِنُ کَیِّسٌ»،[۱۲] تو باید زیرک باشی. یک وقت میبینی یک پیرمرد است، چیزی نمیداند، مستضعف است، پیرزن است، از سنّ او گذشته، از همه چیز بیخبر است، مادربزرگ شما است، پدربزرگ شما است، دایی شما است، اصلاً نمیتوانید او را بسازید، مستضعف است. استضعاف مراتب دارد، مستضعفین فقط آنهایی را نمیگویند که در جنگل باشند، در همین تهران هم مستضعف داریم، استضعاف مراتب دارد.
اینجا باید بروی و یک چای بخوری و به او احترام بگذاری و بیرون بیایی، تمام شد. امّا نه، یک وقت جوان است، عنود است، منکر همه چیز است، تو هم که میروی به تو ناسزا میگوید، لازم نیست حتماً به آنجا بروی، در حدّ معمول. خواهری داریم، برادری داریم، پسر عمو، پسر دایی، به عروسی او نرفتیم او هم از ما رنجیده، قطع ارتباط کرده، ما باید این را درست کنیم.
ارتباط با ارحام
«وَ أُکَافِیَ مَنْ قَطَعَنِی بِالصِّلَهِ»،[۱۳] خدایا کمک کن من با کسی از ارحام که با من قطع ارتباط کرده با صله روبرو شوم. عیبی ندارد او قطع ارتباط کرده تو زنگ بزن. در زمان ما الحمدلله صلهی ارحام خیلی آسان شده، تلفن هم بزنید صلهی رحم حساب میشود. البتّه به شما گفتهام متأسّفانه مسئلهی صلهی ارحام به ما مردم نیمه کاره گفته شده، قبلاً توضیح دادهام که کامل گفته نشده است. صلهی ارحام این نیست که رحم هر چه بگوید تو گوش بدهی، بگوید الآن خود را دار بزن، و الّا با تو کاری ندارم! خود را از ساختمان به پایین پرت کن! بعضی ارحام اینطور هستند. در اصفهان غذا پخته، فلان کس و فلان کس هم مدعو هستند، میگوید نهار منتظر تو هستیم -از تهران ۵۰۰ کیلومتر راه است- اگر نیایی دیگر با تو کاری نداریم! یعنی چه؟ این درست است؟ این قطع رحم است. شما به کتاب شریف کافی نگاه کنید، میفرماید: یکی از مصادیق صلهی ارحام «کَفِّ الْأَذَى عَنْهُمْ»،[۱۴] برداشتن اذیّت از ارحام است. بگوییم عروسی داریم اگر میتوانی بیا، اگر نتوانستی مهم نیست، اینها را در نظر داشته باشیم.
خیرخواهی برای غیبت کننده
بعد به اینجا میرسیم: «وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِی إِلَى حُسْنِ الذِّکْرِ».[۱۵] اینجا یک لغتی وجود دارد، دقّت بفرمایید که «أُخَالِفَ» یعنی چه. «أُخَالِفَ» یعنی خلاف کنم، ولی معنای این در بعضی جاها عوض میشود. «فَمَعنَى أُخَالِفُ مَن إِغتَابَنِی»،[۱۶] این لغت عجیب است، با مختصر قیدی این طرف و آن طرف میشود. یک وقت زید با شما قهر کرده، به شما پشت کرده است، میگوید «خَالَفتُ زِیداً إِلَی زِیَارَتِهِ»، یعنی من قصد کردم که او را زیارت کنم. اینجا معنای دیگری دارد. «وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِی إِلَى حُسْنِ الذِّکْرِ أَقصُدُ حُسنَ الذِّکر بَعدَ مَا وَلَّى عَنهُ وَ أَستَبَدَّ بِهِ دونَهُ»، معنای آن این است، میگوید به من کمک کن قصد کنم، آماده شوم ذکر خیر کسی که غیبت من را کرده بکنم. انسانهای کریم اینطور هستند. میگویند ما در جایی بودیم یک نفر خیلی پشت سر شما ناسزا میگفت، میگوید: نه، مهم نیست، ما به ایشان ارادت داریم، ایشان انسان خوبی است، شاید شما اشتباه شنیدهاید یا یک وقت ناراحت بوده، عصبانی بوده، ایشان انسان خوبی است. به گوش او میرسد و او هم اصلاح میشود.
تشکّر برای نیکیها
«وَ أَنْ أَشْکُرَ الْحَسَنَهَ»،[۱۷] خدایا من را موفّق بدار که از نیکیها تشکّر کنم. نیکی که به شما کردند تشکّر کنید، کسی که… «مَن لَم یَشکُرِ المَخلوق لَم یَشکُرُ الخَالِق».[۱۸] در کتاب نفیس سفینه البحار تألیف محدّث قمی (رضوان الله علیه) حدیث داریم که یک عدّه را در محشر به جرم ناشکری و ناسپاسی نگه میدارند، میگویند: گناه ما چیست؟ میگویند: تو ناشکر بودی. میگویند: خدایا من که بلند میشدم و مینشستم الهی شکر میگفتم. میفرمایند: بله، اینها را شنیدیم، ولی شما از کسانی که نعمت ما از مسیر آنها به شما میرسید تشکّر نکردید، شما ناسپاس هستید. «وَ أَنْ أَشْکُرَ الْحَسَنَهَ»، خدایا من را موفّق بدار که از نیکیها تشکّر کنم. «وَ أُغْضِیَ عَنِ السَّیِّئَهِ»،[۱۹] از بدیها چشمپوشی کنم. همین صفتی که برای شما گفتم، دین عقل است.
تواضع و کرامت به جا
متنبّی شاعر بزرگی بوده، در گذشته به شما گفتهام ایشان حِکَمی دارد که در دنیا بینظیر است. خدا هم سهمیّهی او قرار داده، حتّی شما نگاه کنید شیخ اجل سعدی حکمتهای متنبّی را… واقعاً سعدی یکی از افراد شاخص دنیا و نه فقط ایران است، در نوع خود یک فرد عجیبی بود، واقعاً استاد اجل است. ولی شما نگاه کنید حتّی ایشان -این از عظمت سعدی است، نه کمبود ایشان باشد- از حکمتهای متنبّی در آثار خود استفاده کرده است.
کتابی وجود دارد که مرحوم دکتر حسین علی محفوظ، اسم او حسین بود، اسم پدر او علی بود، از کسانی است که عمر طولانی داشت، از بزرگان شیعهی عراق بود، خدا ایشان را رحمت کند. این شخص مرد خیلی بزرگی بود، نویسندهی مقتدر و مطّلعی بود، نسخهشناس خوبی بود. ایشان چند سال پیش مرحوم شد، از دنیا رفت. ایشان کتابی به نام سعدی و متنبّی دارد، اینها را در حاشیه میگویم. این کتاب را بخوانید برای شما ثابت میشود که شیخ عجل سعدی از حکمتهای متنبّی نگذشته، انصافاً گذشتنی نیست. بعضی چیزها را آورده است.
ایشان یک شعری دارد که از قدیم آن را به یاد دارم، میگوید: «إِذَا أَنتَ أَکرَمتَ الکَرِیمَ مَلَکَتَه»،[۲۰] خیلی ساده است، اگر تو به کریم احترام کنی، به او کرامت نشان بدهی، او کریمتر میشود. چقدر زیبا است، او هم کرم نشان میدهد خجالت میکشد. «وَ إِن أَنتَ أَکرَمتَ اللَّئِیمَ تَمَرَّداً»، اگر به لئیم احترام کنی تمرّد میکند. احتمال نمیدهد که برای خوبی طرف مقابل باشد، میگوید بالاخره چیزی وجود دارد که خوبی میکند، تمرّد میکند.
پس بنابراین این دین، دین عقل است. تواضع خیلی خوب است، امّا اگر یک جا دیدید که یک نفر میخواهد تکبّر کند، شما را نابود کند، اینجا لازم نیست. «إِذَا رَأَیْتُمُ الْمُتَکَبِّرِینَ فَتَکَبَّرُوا»،[۲۱] متکبّر دیدید شما هم متکبّر شوید. اسلام نگفته ما واگرا باشیم، این دین دین عقل است و دین جامعی است.
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– الصّحیفه السجّادیّه، ص ۹۴٫
[۲]– سورهی آل عمران، آیه ۹۴٫
[۳]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۳، ص ۳۲۸٫
[۴]– همان، ص ۳۲۹٫
[۵]– الصّحیفه السجّادیّه، ص ۹۴٫
[۶]– الصّحیفه السجّادیّه، ص ۹۴٫
[۷]– الصّحیفه السجّادیّه، ص ۹۴٫
[۸]– بحار الأنوار، ج ۷۵، ص ۳۵۸٫
[۹]– الصّحیفه السجّادیّه، ص ۹۴٫
[۱۰]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۳، ص ۳۳۲٫
[۱۱]– الصّحیفه السجّادیّه، ص ۹۴٫
[۱۲]– بحار الأنوار، ج ۶۴، ص ۳۰۷٫
[۱۳]– الصّحیفه السجّادیّه، ص ۹۴٫
[۱۴]– الکافی، ج ۲، ص ۱۶۵٫
[۱۵]– الصّحیفه السجّادیّه، ص ۹۴٫
[۱۶]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۳، ص ۳۳۳٫
[۱۷]– الصّحیفه السجّادیّه، ص ۹۴٫
[۱۸]– بحار الأنوار، ج ۱۱۰، ص ۴۲۹٫
[۱۹]– الصّحیفه السجّادیّه، ص ۹۴٫
[۲۰]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۱۸، ص ۱۷۹٫
[۲۱]– مجموعه ورام، ج ۱، ص ۲۰۱٫
پاسخ دهید