در این متن می خوانید:
      1. درخواست از خدا با صلوات بر پیامبر و آل ایشان
      2. درخواست زینت شدن به زینت صالحان
      3. پر شدن زمین از عدل و داد با ظهور امام زمان (علیه السّلام)
      4. تفاوت قسط و عدل در لغت
      5.  اثرات فرو بردن خشم در روایات
      6. توکّل به خدا در همه‌ی امور زندگی
      7. عظمت آقا شیخ محمّد بهاری در سلوک
      8. احترام میرزا جواد ملکی تبریزی به شیخ محمّد بهاری
      9. کظم غیظ راهی برای رسیدن به سلوک
      10. تمرین کظم غیظ
      11. از بین بردن دشمنی‌ها و عداوت زینت صالحان
      12. جمع کردن افراد متفرّق
      13. ثواب اصلاح ذات البین
      14. گفتن خوبی‌ها و پوشاندن عیب‌ها یکی از وظایف جامعه‌ی مسلمین
      15. اریکه به معنای نرم‌خویی
      16. معنای کلمه‌ی خفض جناح
      17. معنای خفض جناح در مورد والدین
      18. معنای سکون ریح
      19. مخالقه معاشرت با حسن خلق
      20. آثار اقاله کردن با برادر مؤمن
      21. خطرناک بودن تعییر
      22. معنای کلمه‌ی تعییر
      23. تفاوت گفتن معایب در تعییر و در مصلحت
      24. تعریف تعییر:
      25. مذمّت شدن اسراف و تقتیر
      26.  ترک افضال به غیر مستحق
      27. درخواست از خدا برای بیان حق
      28. کم دانستن خیر در قول و فعل
      29. نهی از اجبار اشخاص به پیش نماز شدن
      30. کم شمردن خیر در فعل و قول و زیاد شمردن شر در فعل و قول
      31. کامل شدن تمام این صفات با دوام در عبادت
      32. دوستی با پیروان اهل بیت و دشمنی با اهل بدعت
      33. اهانت به سیّد محسن امین به دلیل نهی از اطاعت از بدعت
      34. عدل: امّ الفضائل
      35. عدل در جایگاه خورشید
      36. نظریه‌ی وسط و تأیید توسّط اسلام
      37. عدل در صفت‌های انسانی
      38. مطلوب بودن عدل در ظاهر و باطن اخلاق انسانی
      39. سرزنش پیامبر به افراط‌کننده در عبادت

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»

 «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ العَلِیِّ الْعَظِیمِ».

درخواست از خدا با صلوات بر پیامبر و آل ایشان

عزیزان در دعای مکارم الاخلاق به یک قسمت رسیدیم که البتّه می‌دانید صحیفه دریای نور است و مثل یک باغ بزرگی از معارف است، هر کجا بروی یک میوه‌ی تازه‌ای، یک گل تازه‌ای به دست می‌آوریم. حالا این‌جا بعضی از این‌ها را در خدمت شما قرائت می‌کنیم. به این‌جا می‌رسیم که «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِی بِحِلْیَهِ الصَّالِحِینَ»[۱] امام (علیه السّلام) هر حاجتی می‌خواهد اوّل به یاد پیغمبر و آل ایشان است، چون این نباشد دیگر نمی‌شود. خدایا بر پیغمبر و آل ایشان صلوات و درود بفرست.

Fateminia-13951007-Sahifeh 64-ThaqalainSait (1)

درخواست زینت شدن به زینت صالحان

 «وَ حَلِّنِی بِحِلْیَهِ الصَّالِحِینَ» من را زینت بده به زینت صالحان. یعنی چه؟ «وَ أَلْبِسْنِی زِینَهَ الْمُتَّقِینَ» لباس متّقین به تن من بکن. من را با زینت صالحان زینت بکن، لباس متّقین را هم بر تن من بکن. یعنی چه؟ «فِی بَسْطِ الْعَدْلِ» یعنی این صفت‌هایی که دارد می‌شمارد، این کارهایی که دارد می‌شمرد این‌ها باعث می‌شود که انسان به آرایش صالحان بیاید. حالا نه این‌که بدون این‌ها درخواست بکند خدایا من را زینت صالحان.. نه یک کاری بکن تا این زینت به تو هم برسد.

پر شدن زمین از عدل و داد با ظهور امام زمان (علیه السّلام)

بعد می‌آید جمله به این وصل می‌شود که «فِی بَسْطِ الْعَدْلِ» در بسط عدل یعنی عدل را همه‌جا بسط بکنیم، همه جا پخش بکنیم البتّه این‌جا سیّد بیانی دارد این را عرض خواهم کرد. در گذشته شاید بعضی از شما از من شنیدید، صحبت عدل که می‌شود هم من و هم شما از کودکی خود می‌شنیدم که در مورد مولای ما امام زمان (علیه الصّلاه و السّلام و ارواحنا له الفداء) گفته می‌شود که: «یَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا»[۲] در گفتارها و نوشته‌ها ترجمه می‌شد که خدا به وسیله‌ی او زمین را پر از عدل و داد می‌کند. شما ملاحظه فرمودید من هم که دیگر به سنّ پیری رسیدم، بیشتر از این چیزی ندیدم. امّا بچّه بودم حدیث نفس می‌کردم که یعنی چه عدل و داد. عدل و داد هم فارسی آن است دیگر. چنانچه اوّل به دادگستری عدلیّه می‌گفتند. شما جوان‌ها به یاد ندارید من به یاد دارم، بعد دادگستری گفتند. پس داد یعنی عدل. پس زمین را پر از عدل و داد می‌کند یعنی چه؟ تکلیف «قِسْطاً وَ عَدْلًا» چه می‌شود؟ من بچّه بودم، نوجوان بودم، حدیث نفس می‌کردم تا آخر به هر حال حسّ کنجکاوی و این‌ها به فضل الله از لغت پیدا کردم.

Fateminia-13951007-Sahifeh 64-ThaqalainSait (2)

تفاوت قسط و عدل در لغت

عدل بر عدل آشکار و عدل مخفی اطلاق می‌شود. قسط فقط به عدل آشکار اطلاق می‌شود. دیگر به عدل مخفی قسط نمی‌گویند ولی عدل به هر دو اطلاق می‌شود. مثلاً شما می‌بینید یک گونی برنج است بین چهار نفر به صورت مساوی تقسیم می‌کنند. این الآن عدل است، عدل آشکار است. قسط هم به این گفته می‌شود. امّا اگر سفره‌ای داریم که در سر این سفره به یک نفر یک غذای خیلی مفصّلی دادیم، به یک نفر فقط یک تکّه نان و چند تا سبزی دادیم، به یک نفر اصلاً ندادیم، گفتیم: تو برو بخواب. خوب این الآن می‌گویند: عجب آدمی است! این چه سفره‌ای است؟! نمی‌دانند این کسی که غذای زیاد خورده است، سالم است. به آن کسی هم که نان و سبزی دادند، بیماری دارد نمی‌تواند چیز دیگری بخورد، این را که گفتیم برو بخواب آزمایش دارد، به او گفتند: هیچ چیزی نخور. این عین عدل است، منتها مخفی است. دیگر به این قسط گفته نمی‌شود، آن عدل است. امّا آن گونی برنج تقسیم کردیم هم قسط گفته می‌شود، هم عدل گفته می‌شود. پس فرق قسط و عدل معلوم شد.

خدایا من را به حلیه‌ی صالحان، به آرایش صالحان زینت بده با این چیزهایی که دارم می‌گویم. یکی به «بَسْطِ الْعَدْلِ» است که إن‌شاءالله خواهم گفت. «وَ کَظْمِ الغَیْظِ» یکی هم فرو بردن خشم است.

 اثرات فرو بردن خشم در روایات

روایت داریم که اگر کسی خشم کرد، یعنی خشمناک شد که می‌توانست آن خشم را ظاهر بکند ولی ظاهر نکرد، خدای متعال در قیامت آن قلب را پر از خشنودی می‌کند.، به او امن و امان می‌دهد. این‌جا مهم نیست که حالا آدم خشناک شد حتماً باید یک چیزی بگوید؛ نه کظم غیظ.

Fateminia-13951007-Sahifeh 64-ThaqalainSait (3)

توکّل به خدا در همه‌ی امور زندگی

جوانان عزیز شما که طالب معارف هستید، در این زمان ما، خوب زمان بسیار عجیبی است. «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ».[۳] یک خانم خیلی محترمه‌ای که مدیر یک مدرسه‌ی خیلی مهمّی است، پیش من آمده بود، وقتی وارد شد، احساس کردم اصلاً گرد و غبار یأس به این خانم پاشیده شده است. دیدم مأیوس نشسته است. باور بکنید. چه کار بکنیم؟ یک عدّه دختر بچّه هستند، برویم بزرگترین ولی را هم به مدرسه بیاوریم، این منتظر است که حرف این ولی تمام بشود و این به سراغ موبایل خود برود. می‌خواهیم چه کار بکنیم؟ واقعاً چه کار می‌شود کرد. یعنی باور بکنیم خدا بر هر امری قادر است «إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ»[۴] این‌ها را به خدا بسپاریم، به خود خدا قسم من و تو نمی‌توانیم کاری بکنیم، خود را فریب ندهید. به خدا بسپارید.

«وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[۵] فقط در نان و آب که نیست در همه‌ی امور توکّل بکنید، خدا درست می‌کند. توکّل خوب، خدایا به تو می‌سپارم. الآن دیگر با این اوضاعی که درست شده است، می‌گویند: بهترین مدرسه مدل آن را دیدم که تقریباً ناامید شده بود. قبلاً از این حدیث می‌خواندیم، روایت می‌خواندیم، گوینده می‌آوردیم، جزوه می‌نوشتیم الآن هیچ چیزی از این‌ها وجود ندارد، می‌گوید: برو کنار من را معطّل نکن، می‌خواهد برود موبایل خود را ببیند. حالا اصلاً حواس او پرت است. شما که در این زمان آشوب می‌خواهید راه سلوک را بپیمایید، دیگر از این حرف‌ها بیرون بیایید. مدام شعار ندهید (قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن) این خیلی برای شما زیاد است. دیگر این حرف‌ها کافی است، شروع به کار کردن بکن. شروع به کار بکنید که ببینیم چه کار باید بکنیم.

عظمت آقا شیخ محمّد بهاری در سلوک

الآن نگاه کردم دیدم نوشتند آقا میرزا جواد آقا نماز شب می‌خوانده است، آقا شیخ محمّد بهاری چه کار می‌کرده است، فعلاً این‌ها را هم مسکوت بگذار، این‌ها را هم باید متخصّص به تو بگوید؛ این هم نیست که تو کتاب‌های آقا شیخ محمّد بهاری بخوانی، اصلاً نمی‌توانی تعارف که نداریم. بعضی از مکتوبات آقا شیخ محمّد رمز است، باید این رمز باز بشود. یک نامه را دیدید، نوشته است می‌گوید: تصدّقت گردم ما سر مرغ و فسنجان گیر هستیم. یعنی چه؟ هر کدام از شما این را حل کردید، من به شما جایزه می‌دهم. آن هم برای خود لسانی دارند، زبانی دارند. امّا وقتی باز بشود دریا است.

Fateminia-13951007-Sahifeh 64-ThaqalainSait (5)

احترام میرزا جواد ملکی تبریزی به شیخ محمّد بهاری

آقا شیخ محمّد بهاری نظیر نداشته است. مرحوم آقا شیخ محمّد حسین بهاری که همشهری ما بود و مرد بزرگی بود؛ من افتخار زیارت آقا شیخ محمّد حسین بهاری را دارم که اوّل انقلاب آمده بود که به دکتر برود، این افتخار نصیب من شد که من او را به دکتر می‌بردم و می‌آوردم. در رفت و برگشت حرف می‌زدیم شاگرد آقا میرزا جواد آقای ملکی تبریزی بود. خدا شاهد است معلومات نابی از او در مورد جواد آقا گرفتم. گفت: آقا میرزا جواد آقا از روی منبر نگاه کرد به من ، گفت: اهل کجا هستی؟ گفتم: اهل همدان هستم. گفت: از خود همدان یا از اطراف آن؟ گفتم: از بهار هستم. فرمودند: قبر شیخ محمّد زیارتگاه شده است یا نه؟ شما این حرف را دست کم می‌گیرید. آقا میرزا جواد آقا ملکی بگوید: قبر شیخ محمّد مزار شده است است یا نه؟آقامیرزا جواد آقا بعد از این گفتار به پهنای صورت خود اشک ریخت.

خوب این‌ها خیلی حرف‌های بلند و بالایی زدند. اگر خدا بخواهد به برکت ارواح مقدّسه‌ی آن‌ها ما هم می‌خواهیم به آن راه پیدا بکنیم ولی جوان شما باید یک راهنما داشته باشید. راهنمای شما چیست؟

کظم غیظ راهی برای رسیدن به سلوک

 «وَ کَظْمِ الغَیْظِ»[۶] اوّلین قدم فرو بردن خشم است. سابق می‌گفتند: جوع و سحر است، نه این‌ها برای شما زیاد است، برو غذای خود را بخور «إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ‏»[۷] بگیر بخواب. فقط به مادر خود خشم نکن، به خواهر خود خشم نکن، به شوهر خود خشم نکن، خشم را دفع بکن. به خدا می‌شود. آقای خشم، من تو را سه طلاقه کردم. دیگر هم رجوع نیست. می‌دانید سه طلاقه دیگر رجوع هم ندارد، به ندارد، دنبال کار خود بروید. این‌ها را دست کم نگیرید. این‌ها نبض می‌گیرند، این‌ها معصوم هستند، این‌ها وصل به غیب هستند. الآن دارد می‌گوید تا خشم خود را پایین نیاوری، از سیر و سلوک هیچ خبری نیست. خشم خود را پایین نیاور، پیاده به اربعین برو، باز هم نمی‌شود، جسارت نشود من باید حقایق را بگویم. پیاده برای زیارت به اربعین می‌رود، ولی خشمناک است، بداخلاق است. از اربعین برگشته است، آمده می‌گوید: خدا او را خیر بدهد، باز هم آمد. باز هم آمد یعنی چه! ببین چقدر این‌ها را اذیّت کردی که می‌گویی باز هم آمدند. حتّی پیاده برای زیارت به اربعین رفتی، تو نبودی این شخص فرصت را غنیمت شمرده است. چه خبر است، به خدا پناه می‌برم. به نجف برو، به کربلا برو، نماز شب بخوان، این امام علیّ بن الحسین است جان من به قربان ایشان می‌فرماید: تا این کظم غیظ نباشد، هیچ کدام از این‌ها نیست، خود را معطّل نکن.

می‌گوییم: دست خود ما نیست. نه، دست خود شما است. مگر شیعه‌ی امیر المؤمنین نیستی؟

تمرین کظم غیظ

می‌فرماید: برو تمرین بکن «إِنْ لَمْ تَکُنْ حَلِیماً فَتَحَلَّمْ»[۸] یک مدّت مصنوعی بخند، یک مدّت خود را خوش اخلاق نشان بدهد. می‌شود. ؟ «وَ کَظْمِ الغَیْظِ»[۹] خدایا من را زینت بده به هدیه‌ی صالحان به این وسیله که من کظم غیظ بکنم، خشم خود را فرو ببرم.

از بین بردن دشمنی‌ها و عداوت زینت صالحان

 «وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَهِ،» نائره چیست؟ «وَ النَّائِرَه… العَدَاوَه … وَ هِیَ مُشقَّهٌ مِنَ النَّار»[۱۰] نائره یعنی عداوت و خود آن هم از نار از آتش مشتق است. یعنی خاموش کردن آتش دشمنی‌ها و بدبینی‌ها. این با خواهر خود قهر کرده است، خود این را تمام کن دیگر. با برادر خود قهر کرده است، این را تمام بکن، اطفاء بکن، آن را خاموش بکن.

جمع کردن افراد متفرّق

«وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَهِ» می‌فرماید: جمع کردن آن مردمی که متفرق هستند. یعنی چه؟ یعنی آن‌ها را جمع بکنیم یا کارت چاپ بکنیم، بگوییم: امشب همه‌ی شما برای شام تشریف بیاورید. حالا این یک بحثی است ممکن است این کار را هم بکنید امّا می‌فرمایند این‌جا عمدتاً جمع کردن کسانی است که دل‌های آن‌ها از هم دور است نه ابدان آن‌ها. یک وقت ممکن است شما ده نفر را هم دعوت بکنید، یکی به دیوار نگاه می‌کند، یکی به تلویزیون نگاه می‌کند، یکی با موبایل خود بازی می‌کند. وقت سپری می‌شود و می‌گویند: خیلی ممنون غذای شما خیلی خوشمزه بود، خداحافظ، تمام شد. نه این‌ها را جمع بکن که قلوب این‌ها را جمع بکنی، یک کاری بکنی که این‌ها آشتی بکنند، ضمٌ یعنی چه؟ یعنی جمع. این‌ها را جمع بکنی، به هم نزدیک بکنی. یک کار بکنی، آشتی بکنند. هر کاری از دست تو برمی آید.

ثواب اصلاح ذات البین

«وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَیْنِ» خدایا من را به اصلاح ذات البین موفّق بکن. در حدیث می‌فرماید که: اصلاح ذات البین از یک سال نماز و روزه ثواب بیشتری دارد. دین ما، این دین است. درست است نماز شب هم خیلی خوب است، این را بارها گفتم امّا با نماز شب این دین ما کامل نمی‌شود، همه باید در کنار هم باشد تا کامل بشود. با هم دعوا کردند، اگر می‌شود آن‌ها را آشتی بده، اگر بشود. گاهی وقت‌ها البتّه نمی‌شود امّا وظیفه‌ی این است که تو جلو برو بلکه بشود.

گفتن خوبی‌ها و پوشاندن عیب‌ها یکی از وظایف جامعه‌ی مسلمین

یکی از وظایف ما در جامعه‌ی مسلمین و پیراون اهل بیت (علیهم السّلام) این است که خوبی‌ها گفته بشود و عیب‌ها پوشانده بشود. بنده افتخار داشتم خیلی خدمت مرحوم آیت الله آقای بهاء الدّینی (قدّس الله نفسه الزّکیّه) بودم، یک صفتی داشت همیشه خوبی‌ها را می‌دید و می‌گفت. اصلاً همیشه خوبی‌ها را می‌گفت. یک آقایی بود پیرمرد بود، مبتلا به کشیدن تریاک بود. خدا دور بکند إن‌شاءالله بالاخره الآن یک بدبختی‌هایی است که دامن‌گیر می‌شود. خوب آن زمان قدیم هم خیلی نبودند مواظب باشند. یکی به این دام می‌افتاد و دیگر تا سنّ ۷۰، ۸۰ سال هم دیگر نمی‌شد کاری کرد. حالا یک عدّه بودند فرض بفرمایید که مثلاً… حرف درمی‌آید دیگر این ۸۰ سال سن دارد، در جوانی هم کسی نبوده است که او را راهنمایی بکند، حالا بدبخت شده است. ایشان می‌دانید که چطور است. شما چه کار دارید. آقای بهاء الدّینی فرمودند: بله ایشان به این دام افتاد ولی یک ماه روزه‌ی خود را گرفت، روزه‌ی این آدم را گفت. «وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَهِ» عارفه یعنی خوبی. خدایا به من کمک بکن، محاسن مؤمنین را بگویم. «وَ سَتْرِ الْعَائِبَهِ» عیب‌ها را بپوشانم، اگر عیبی از کسی دیدی نمی‌خواهد بگویی. خوبی‌ها را بگو. خوبی‌ها را بگوییم. هر کدام از این صفحه یک دریا است. آدم بسط عدل بکند، کظم غیظ، آتش غضب را خاموش بکند، آتش عداوت و دشمنی را خاموش بکند. دل‌های مردم را جمع بکند، اصلاح ذات البین بکند، خوبی‌ها را افشا بکند، بدی‌ها را بپوشاند.

اریکه به معنای نرم‌خویی

 «وَ لِینِ الْعَرِیکَهِ» خدایا من را موفّق به لین اریکه بکن. اریکه به چه معنا است؟ اریکه چند معنا شده است. به معنای طبیعت هم گرفته شده است. اصطلاحاً آدمی که سختگیر نباشد، قانع بشود، مشکلی به وجود می‌آید، زود به راه بیاید می‌گوید: لین الریکه، فلان شخص لین اریکه است. من را موفّق به لین اریکه بکن. یعنی آدم نرمی باشم.

معنای کلمه‌ی خفض جناح

 «وَ خَفْضِ الْجَنَاحِ» خفص جناح یعنی چه؟ همه‌ی این‌ها کنایه است. مرغ که می‌خواهد به زمین بنشیند، این بال را پایین می‌آورد، می‌تواند بنشیند. دیدید وقتی می‌خواهد بلند بشود، این بال‌ها را باز می‌کند امّا وقتی می‌خواهد پایین بیاید، این بال‌ها را پایین می‌اندازد، می‌شکند تا می‌نشیند یا جوجه که درمی‌آید، دیدید که این بال را پایین می‌اندازد، جوجه‌ها را زیر آن بال قرار می‌دهد، به این حفص جناح می‌گویند. این یک واقعیتی است. اصطلاحاً به تواضع خفص جناح می‌گویند. آقا شما در مقابل فلان شخص یک مقدار خفص جناح بکنید، این بال خود را پایین بینداز. گاهی وقت‌ها کنایه از مهربانی می‌شود، تربیت می‌شود.

معنای خفض جناح در مورد والدین

 مثل این‌که در سوره‌ی مبارکه‌ی اسراء در مورد والدین می‌خواند که «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ»[۱۱] این بال خود را روی پدر و مادر خود بینداز، آن هم نه این‌که متکبرّانه، با ذلّت و با نرمی و با تواضع. می‌گوید: پسر من خدا تو را عمر بدهد، این دوا را برای من خریدی. می‌گوید: نه پدر من، مادر من من کاری نکردم، این آسان بود، این وظیفه‌ی من بود. یک وقت هم نه می‌گوید: دیدید آخر من خریدم، آن یکی پسر تو اصلاً به تو نگاه نکرده است، از تو احوال‌پرسی هم نکرده است. نباید این‌طور رفتار بکنیم. «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ» با مهربانی پدر و مادر را زیر پر خود بگیر.

لین اریکه و خفص جناح، کنایه از نرم و متواضع بودن است. لین اریکه نرم بودن است. البتّه در اصطلاح کتاب‌نویس‌ها گاهی وقت‌ها بعضی از این‌ها یک شوخی هم کردند، بعضی‌ها به شما بگویم. بعضی از مؤلّفین هستند که مطالب ضعیف هم می‌آورند. متأسّفانه هر چه به دست آن‌ها می‌آیند می‌آورند. بعضی از محدّثین می‌گویند: این از مؤلّفین لین اریکه است، یعنی خیلی هم برای او مهم نیست که بالاخره دیگر سخت نمی‌گیرد هر چه رُویَ و قیلَ است را جمع کرده است، این‌ها مزاح است. حفص جناح هم یعنی تواضع.

معنای سکون ریح

«وَ حُسْنِ السِّیرَهِ»[۱۲] خدایا سیره‌ی من در جامعه زیبا باشد، روش من زیبا باشد. «وَ سُکُونِ الرِّیحِ» و ساکت شدن ریح چیست؟ می‌گویند: کنایه از وقار است. وقتی که باد می‌زد، سر و صدا می‌کند. دقّت فرمودید که درها مدام باز و بسته می‌شود، درخت‌ها تکان می‌خورند، باد که آرام بشود، یک سکونی به وجود می‌آید، بعضی‌ها مثل آن باد هستند، وقتی حرف بزنند، شلوغ می‌کنند. این را به هم می‌زنند، آن‌ها را به این می‌زنند، آدم‌هایی که وقور هستند، آرام آرام صحبت می‌کنند به این‌ها می‌گویند این‌ها سکون ریح دارند، باد آن‌ها ساکن شده است. «وَ طِیبِ الْمُخَالَقَهِ» خدایا من را موفّق بکن به طیب مخالقه. مخالقه یعنی چه؟

یک چیزی برای شما بگویم بامزه است. در چاپ نوشته بود «طیب المخالفه» یعنی من زیبا مخالفت بکنم. من دو نوع چاپ سنگی از این کتاب دارم و یک عکس هم از نسخه‌ی مؤلّف دارم، باز یک نسخه‌ی مؤلّف را هم دارم که آن دیگر عکس نیست، خود کتاب است که در جوانی خدا رسانده است که این به شما عرض کردم در حواشی آن وقتی که ایشان مؤلّف را یاد می‌کند می‌گوید: (دامت ظلّه) معلوم می‌شود که زنده بوده است، این‌ها را بنده در مواقعش نگاه می‌کنم، قیاس می‌گیرم، این متن را تفسیر می‌کنم. حالا این متن هم خوب است ولی یک وقتی اشتباه شده بود. خطای چاپی گاهی اتّفاق می‌افتد. به هر حال مخالقه است.

مخالقه معاشرت با حسن خلق

«خَالَقَهُم أی عَاشَرَهُم بِحُسنِ الخُلقِ» مخالقه یعنی معاشرت کردن با حسن خلق. خدایا کمک بکن من با مردم پاکیزه معاشرت بکنم، خشمگین نباشم، نرم باشم، مؤدّب باشم. «وَ السَّبْقِ إِلَى الْفَضِیلَهِ» خدایا کمک بکن من برای فضیلت‌ها پیشی بگیرم، سبقت بگیرم. آدم پیشی بگیرد، سبقت در امور خوب آدم پیش قدم بشود. «وَ إِیثَارِ التَّفَضُّلِ» خدایا کمک بکن، من تفضّل را همیشه ایثار بکنم، یعنی مقدّم بدارم. یک معامله‌ای داریم می‌کنیم می‌شود تفضّل هم نکنیم امّا حالا شما آن‌جا تفضّل را مقدّم بدار خانه به تو فروختم، پشیمان شدم، حالا این خانم ناراحت شده است، می‌گوید که: من این خانه را می‌خواهم، انس گرفته بودم، این‌جا بعضی‌ها هستند که خیلی می‌آیند و استوار محکم می‌ایستند می‌گویند: باشد اشکال ندارد، من به شما می‌فروشم. نه، این‌جا تفضّل چیست؟ تفضّل این است که اقاله بکنی، بگویی باشد اقاله می‌کنم. پول من را بیاورید، سند خود را ببرید، هیچ چیزی هم نمی‌خواهم.

آثار اقاله کردن با برادر مؤمن

« من اقال اخاه المومن» «أَقَالَ مُسْلِماً نَدَامَهً فِی الْبَیْعِ أَقَالَهُ اللَّهُ عَثْرَتَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ»[۱۳] هر کسی با برادر دینی خود اقاله بکند خدا گناهان او را روز قیامت اقاله می‌کند. می‌گوید: بنده‌ی من مثل این‌که تو اصلاً گناه نکردی، بیا برو. امّا یک وقت هم نه، می‌گویید: من می‌فروشم. می‌شود این‌طور هم گفت، امّا تفضّل نیست. این‌جا می‌فرماید: «وَ إِیثَارِ التَّفَضُّلِ»[۱۴] کاری بکن که من تفضّل را همیشه مقدّم بدارم. ایثار یعنی مقدّم داشتن.

خطرناک بودن تعییر

 «وَ تَرْکِ التَّعْیِیرِ» این را دقّت بکنید برای شما یادگار باشد، این مهم است. من نمی‌خواهم بگویم که چیزی متوجّه می‌شوم ولی خوب آن چیزی را که متوجّه شدم به شما عرض می‌کنم. تعییر خیلی چیز خطرناکی است. می‌گوید: خدایا به من کمک بکن تعییر را ترک بکنم.

معنای کلمه‌ی تعییر

تعییر یعنی چه؟ در شروح نوشتند کسی را به عار نسبت دادن، به چیزی که ننگ‌آور است نسبت دادن. فرزند فلان شخص معتاد است. پدر فلان شخص این‌طور است. شوهر فلان شخص این‌طور است که خیلی خطرناک است. پیامبر اکرم می‌فرماید: «مَنْ عَیَّرَ مُؤْمِناً بِذَنْبٍ»[۱۵]حتّی به گناه؛ این رفته خدایی ناکرده شراب خورده است. تو حق نداری بگویی، تعییر بکنی. هر کسی مؤمنی را به گناهی تعییر بکند «لَمْ یَمُتْ حَتَّى یَرْکَبَهُ» نمی‌میرد، مگر آن‌که به آن گناه مبتلا بشود. اگر توبه بکنیم چه می‌شود؟ اگر توبه بکنیم مشکلی نیست. اگر تعییر کردی، توبه بکن. حالا تعییر یعنی چه؟ بنده از مجموع این کلمات این‌طور فهمیدم، ببینید تعییر مشتق از عار است. «عَیَّرُهُ أی نَسَبَهُ إلى العَار» او را به یک عاری نسبت داد. حتّی به گناه. این شخص روز گذشته شراب خورده بود، این تعییر است. فرزند او معتاد است، تعییر است. دختر او طلاق گرفته است، تعییر است. الآن عار نیست، در عرف جامعه‌ی ما این طور شده است.

تفاوت گفتن معایب در تعییر و در مصلحت

اگر ما این‌ها را بگوییم حتّی به گناه، پیامبر اکرم می‌گوید: «مَنْ عَیَّرَ مُؤْمِناً بِذَنْبٍ» حتّی به گناه او را تعییر بکند، به آن گناه مبتلا می‌شود. پس در این‌جا چه کار بکنیم؟ بالاخره تعییر یعنی چه؟ تعییر دقّت بفرمایید خیلی ظریف است. یک وقت است ما عیب کسی را باید بگوییم. دختر ما را می‌خواهند بگیرند، این دختر پاره‌ی تن ما است، شما باید معایب آن شخص را بگویید، غیبت هم نمی‌شود، مقدّس بازی هم درنیاور. گاهی مقدّس بازی درمی‌آورند می‌گویند: ما لگد به بخت کسی نمی‌زنیم. یعنی چه او را بدبخت می‌کنی،  لگد که چیزی نیست. این‌ها مقدّس‌بازی است؛ این دین، دین عقل است. دختر تو را می‌خواهند آن آدم که از خواستگار مطلّع است باید به تو بگوید که این پسر این‌طور است، این‌طور است. تعییر نیست، مصلحت است یا حالا عیوب این دختر خانم را می‌خواهم بگوییم بله آن را هم بگویید اشکال ندارد، مصلحت است. چون که می‌خواهند با هم ازدواج بکنند، این دختر عیب‌هایی دارند نمی‌گویندف می‌گویند: گناه دارد. آن پسر عیب‌هایی دارد نمی‌گویند: می‌گویند: گناه دارد، این‌ها برای دین‌ناشناسی است، دین را بشناسیم باید این‌ها را بگوییم. یک وقت است که می‌خواهند یک نفر را در یک جای حساسی مسئول قرار بدهند و با تو مشورت می‌کنند. تو می‌دانی که از عهده‌ی آن‌جا برنمی‌آید، تعییر نیست. بیان حقیقت است. ایشان یک دوستانی دارد، آن‌ها هم می‌آیند صلاح نیست این‌جا با آبروی نظام بازی می‌شود. خوب باشد صلاح نیست. این‌ها تعییر نیست.

تعریف تعییر:

 پس تعییر چیست؟ تعییری این است که عیب کسی را بدون وجود مصلحت به عنوان سرگرمی ذکر بکنیم، این تعییر است. بیکار نشستیم، می‌گوییم: فرزند فلان شخص معتاد شده است. این تعییر است این را می‌بینید این هفته‌ی قبل رفته بود مشروب خورده بود. تعییر است. تعییر یعنی عیب کسی را بی‌مصلحت بر زبان آوردن و این خطرناک است، حتّی اگر گناه هم کرده باشد.

مذمّت شدن اسراف و تقتیر

«وَ تَرْکِ التَّعْیِیرِ» یک نسخه‌ای داشت این‌جا این را برای شما بگویم. البتّه خوشبختانه نسخه بدل صحیفه خیلی کم است، صحیفه مثل قرآن است. دو سه مورد است که یک نسخه‌هایی دیده شده است که آن‌ها خیلی اعتبار ندارد. می‌فرماید: «وَ فِی نُسخَهٍ: وَ تَرکِ التَّقتیر»[۱۶] تقتیر؛ یک تقطیر داریم که می‌گویند: این دوا را تقطیر بکن آن را نمی‌گویم. تقتیر به معنای تنگ گرفتن و کم دادن. یعنی ضدّ اسراف است. اسراف بد است، تقتیر هم بد است. در سوره‌ی مبارکه‌ی فرقان فرمودند: «وَ الَّذینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً»[۱۷] تقتیر کم دادن، این‌طور مدام دست خود را ببندی و ندهی. اسراف هم که اسراف است. به هر حال می‌گویند در بعضی از نسخه‌ها ترک تقتیر است که خیلی به آن اعتباری نیست، یک نسخه‌ای است.

 ترک افضال به غیر مستحق

 و خدایا من را موفّق بدار«وَ الْإِفْضَالِ عَلَى غَیْرِ الْمُسْتَحِقِّ»[۱۸] می‌گویند عطف به ترک شده است. یعنی ترک افضال به غیر مستحق. کسی که مستحق نیست ما مدام به او پول بدهیم، هیچ استحقاق هم ندارد. این عاقلانه نیست، ببر به جایی بده که آن‌جا استحقاق وجود دارد. پس افضال برای غیر مستحق هم کار عاقلانه‌ای نیست، هیچ استحقاقی اصلاً ندارد.

درخواست از خدا برای بیان حق

«وَ الْقَوْلِ بِالْحَقِّ وَ إِنْ عَزَّ،» خدایا من را موفّق بدار که حقّ را بگویم ولو مشکل باشد، مشقّت داشته باشد. بالاخره حق را گفتن مشکل است. البتّه تا پای جان نه، اگر یک حقّی را بگوید، او را بکشند. فایده ندارد. بالاخره مشکل است، یک عدّه با او بد می‌شوند. «وَ إِنْ عَزَّ،» اگر مشکل هم باشد، من را کمک بکن قول حق… حالا در خانه یک حقّی است می‌گویم حالا ممکن است دو، سه روز با من اخم بکنند، من را اذیّت بکنند امّا اشکالی ندارد چاره‌ای نیست.

کم دانستن خیر در قول و فعل

«وَ اسْتِقْلَالِ الْخَیْرِ وَ إِنْ کَثُرَ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی» کمک بکن خیری که در فعل و قول من است، این را کم بشمارم، زیا نشمارم.  من یک نفر را می‌شناختم، می‌گفت: من به منزل عمّه‌ی خود رفتم، در همین زمان معاصر بنده او را می‌شناختم؛ هم عمّه را، هم آن شخص را، همه را می‌شناختم. خوب صد تومان نسبتاً آن روزها محلّ از اعراب داشت، صد هزار تومان مثل الآن نبود. خلاصه یک مقدار موقعیت محلّ از اعرابی داشت که عمّه‌ی من گفت: صد هزار تومان برای من از جایی وام بگیر. می‌گفت: رفتم گرفتم. بعد یک صاحب دلی در منزل او بود. سر راه من قرار گرفت، بعد ازاین‌که وام گرفتم و به آن‌ها دادم، گفتم: مغرب است، بروم این شاید الآن نماز بخواند، قبول بکند من هم با او نماز بخوانم.

نهی از اجبار اشخاص به پیش نماز شدن

نماز جماعت اجباری هم واجب نیست، باید آن شخص راضی باشد، گاهی وقت‌ها به اجبار وادار می‌کنند. علّامه‌ی طباطبایی به عمر خود نمی‌توانست پیش نماز بشود، دست خود او نبود. یک روز خیلی به او اصرار کردند، از یک در دیگر رفت. حالا یک عدّه خیلی راحت هستند.

 گفت: رفتم دیدم این نماز می‌خواند و دو سه نفر هم ارادتمندان او هستند و اقتدا کردند و نماز مغرب را با او خواندند. من همه‌ی این‌ها را علی علمٍ عرض می‌کنم، با خبر دقیق دارم می‌گویم. خلاصه می‌گفت: مغرب را خواند، برگشت گفت: صد تومان برای عمّه‌ی خود وام گرفته است، فکر می‌کند خبری است. خدا شاهد است همین‌طور گفت.

حضرت حق فرمود: بنده ی من به جایی می‌رسد، من چشم او می‌شوم، گوش او می‌شوم. قصّه نیست، می‌شود. گفت: فکر نکن کاری کردی برو دست او را ببوس. دیدم عجب خدایا الله اکبر صد تومان برای عمّه‌ی خود گرفته است.

Fateminia-13951007-Sahifeh 64-ThaqalainSait (4)

کم شمردن خیر در فعل و قول و زیاد شمردن شر در فعل و قول

می‌فرماید که: «وَ اسْتِقْلَالِ الْخَیْرِ وَ إِنْ کَثُرَ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی» اگر من خیر زیادی هم در قول و فعل خود داشته باشم، به من کمک بکن که این را کم بشمارم، فکر نکنم که کاری کردم. «وَ اسْتِکْثَارِ الشَّرِّ وَ إِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی» و شر را ولو که در فعل و قول من کم باشد، بدی‌ها در فعل و قول من کم باشد ولی من آن را زیاد بشمارم. یکی از علما اسم‌ او را نمی‌آورم- کتاب‌های زیادی دارد، مرد خیلی بزرگی بوده است، پسر او می‌گفت: نزدیک جان دادن، دیدم حال او خیلی بد شد. گفتند که: چه شد شما ناراحت شدید؟ گفت: در تمام عمر خود یک دروغ گفتم، الآن به یاد آن افتادم. تازه آن دروغ مصلحتی بوده است، اصلاً شاید دروغ در آن‌جا گناه نداشته است. ولی این روح این‌قدر لطیف بود که نزدیک جان دادن آن دروغ به نظر او آمد. بد بد است.

کامل شدن تمام این صفات با دوام در عبادت

«وَ اسْتِکْثَارِ الشَّرِّ» خدایا کمک بکن من بدی را زیاد بشمارم، بزرگ ببینم. «وَ إِنْ قَلَّ» یعنی کم هم اگر باشد «مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی» حالا همه‌ی این‌ها را خواسته است یک تتمّه‌ای دارد که این‌ها برای آدم بماند. این‌ها را می‌خواهد به ما یاد بدهد. ما الآن آمدیم فرض بفرمایید به همه‌ی این‌ها موفّق شدیم. بسط عدل و کظم غیظ و اطفاء نائره و ضم اهل الفرقه، اصلاح ذات البین همه‌ی این‌ها، امّا این یک مکملی دارد. «وَ أَکْمِلْ ذَلِکَ لِی بِدَوَامِ الطَّاعَهِ» این‌ها را برای من کامل بکن «بِدَوَامِ الطَّاعَهِ» یعنی با طاعت‌های دائمی. اگر یک کار خوبی کردی، باید دائماً در راه خدا باشی. باز هم نماز شب بخوان فردا، پس فردا هم بخوان. ولی اگر بیدار نشدی حالا نماز صبح خود را بخوان، یک صفحه قرآن بخوان، ادامه بده، ادامه بدهی این‌ها کامل می‌شود.

دوستی با پیروان اهل بیت و دشمنی با اهل بدعت

«وَ لُزُومِ الْجَمَاعَهِ» و آن کسانی که بر حق هستند از پیروان اهل بیت با آن‌ها باشید. «وَ رَفْضِ أَهْلِ الْبِدَعِ، وَ مُسْتَعْمِلِ الرَّأْیِ الْمُخْتَرَعِ» با آن کسانی که اهل بدعت هستند، آن‌ها را رفض بکنید، آن‌ها را ترک بکنید. کسانی که از خود رأی اختراع می‌کنند و عمل می‌کنند، آن‌ها را هم ترک بکنید.

اهانت به سیّد محسن امین به دلیل نهی از اطاعت از بدعت

الآن یک عدّه هستند که در جامعه یک رأی‌هایی درست کردند در همین جامعه‌ی خود ما عمل می‌کنند. کسی هم اعتراض بکند ممکن است ناراحت هم بشوند که آقا تو چه چیزی گفتی. این یک چیز من درآوردنی است، حالا ین کار را اصلاً نکن. خدا شاهد است ما سر چیزهای من درآوردی دعوا داریم. در نجف اشرف مرحوم سیّد محسن امین (رضوان الله علیه) صاحب اعیان الشّیعه یک فتوا داده بود که فلان کار حرام است. خوب فتوا است دیگر. می‌دانید چه هنگامه‌ای شد، من مدرک این‌ها را دارم. نمی‌خواهم بگویم آن فتوا چه بود. فتوایی داد که فلان کاری که می‌کنید، هیچ چیزی هم به شما نمی‌گویند، این حرام است. برای چه این کار را می‌کنید؟ ائمّه ناراضی هستند. سیّد محسن امینِ مجتهد این را در منابر هو کردند، خجالت می‌کشم بگویم یکی به منبر رفت گفت: ای راکبی که به طرف شام می‌روی. چون ایشان اهل شام بود. تف بینداز به صورت سیّد محسن. (نستجیر بالله) آیت الله العظمی آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی منبر رفتن این‌ها را تحریم کرد. گفت: شما منبر بروید حرام است. نتوانستند بروند. بعد یک مدّتی آمدند به پای ایشان افتادند، اجازه‌ی منبر به این‌ها داد. چه کار دارید. یک مجتهدیک حرفی زده است به شما چه ارتباطی دارد. اصلاً هو کردن یعنی چه، منطق کجا رفته است که آدم هو بکند. خلاصه این‌ها که اهل بدعت هستند، رأی از خود درمی‌آورند کمک بکن که من این‌ها را ترک بکنم.

عدل: امّ الفضائل

فقط یک مقدار راجع به این عدل صحبت بکنم. عدل امّ الفضائل است. برای این هم امام سجّاد (علیه السّلام) اوّل در این فضیلت‌ها عدل را گفته است، عدل امّ الفضائل است، نباشد هیچ فضیلتی نیست.

مرحوم سیّد علی خان مدنی (رضوان الله علیه) یک چیزهایی مثال‌هایی این‌جا زده است می‌فرماید: ما در حدیث داریم که: «بِالعَدلِ قَامَتِ السَّماواتُ وَ الأرض‏»[۱۹] یک دانشمند کیهان‌شناس، یک دانشمندی که خیلی از چیزها را می‌داند، باور بکنید این حدیث را به دست بگیرند، آن را شرح بکند که می‌گوید با عدل زمین و آسمان برپا است. این آقا بالا که محیّر العقول است، این با عدل برپا است. سیّد این‌جا مثالی زده است می‌فرماید که حالا مثلاً اگرچه… می‌گوید: -ایشان نسبت به علم زمان خود … ایشان ادّعایی ندارد حالا یک مثال زده است- اگر مقدار این عناصر روی عدل نباشد «لَاستولى الغَالِب عَلى المَغلوب،» غالب بر مغلوب مستولی می‌شود «وَ انتَقَلتِ الطَّبائِعُ کُلُّهَا إلى طَبیعَهِ الجِرمِ الغَالِب» تمام طبایع به طبیعت جرم غالب منتقل می‌شود. این از آن حرف‌های علمی زیبا است.

عدل در جایگاه خورشید

 «وَ لو کَانَ بُعدَ الشَّمسِ مِنَ الأرض أقَلُّ مِمَّا هُوَ الآن» اگر دوری خورشید از زمین کمتر از آن باشد که الآن وجود دارد «لَاحتَرَقَ کُلُّ مَا فِی هَذا العَالَم» همه چیز می‌سوزد. خوب درست گفته است. «وَ لَو کَانَ أکثَر» می‌گوید: اگر فاصله‌ی خورشید بیشتر از این که الآن است، باشد، «لَاستولى البَردُ وَ الجُمود» می‌گوید که: جمود و یخبندان استیلا پیدا می‌کند و هکذا چیزهای دیگر.

نظریه‌ی وسط و تأیید توسّط اسلام

ایشان در انسان هم مثال زده است می‌فرماید که: «الفَضَائِل کُلَّها مَلِکات مُتوسِّطه بَینَ طَرفی إفراطِ وَ تفریط»[۲۰] این را به شما در هفته‌های گذشته عرض کردم که یک نظریه‌ای است که به آن نظریه‌ی وسط می‌گویند. البتّه این از افلاطون، از ارسطو مانده است، اسلام هم پای این را امضا کرده است ولی برای شما گفتم از ارسطو دو تا کتاب خیلی بزرگ به عربی چاپ شده است، یک نفر در فرانسه که آدم بزرگی هم بوده است، بر آن مقدّمه زده است، خیلی مقدّمه‌ی تحلیلی است من یک بار در جوانی آن را خواندم، این فرانسه است مثل این‌که یک وقت هم وزیر خارجه‌ی فرانسه بوده است، منصبی هم داشته است برای خود یک رجلی بوده است. ایشان می‌گوید: نظریه‌ای در این آثار ارسطو است به نام نظریه‌ی وسط امّا کانت این نظریه را نفهمید. خیلی جالب است. خوب کانت هم بالاخره آدم کوچکی نبود امّا مثل این‌که نظریه‌ی وسط را متوجّه نشد.

عدل در صفت‌های انسانی

ایشان (سیّد علی خان مدنی) این‌جا می‌فرماید: «کَالحِکمَهٍ النَّظَریَّه المُتوسِّطه بَینِ الجُربُزهِ وَ الغَبَاوه» این حکمت نظری یک وقت آدم جربزه است، شلوغ می‌کند، سر و صدا می‌کند.خیابان را بند می‌آورد، اصلاً عقب افتاده است، نه بین این دو تا باید باشد. «وَ العِفَّه المُتوسِّطه بَینَ خُمودَ الشَّهوَهِ وَ الفُجور، وَ الشَّجاعَه المُتوسِّط بَینَ الجُبنِ وَ التَّهوّر» یک تهوّر داریم، بی‌کلگی داریم. یک ترسویی داریم، شجاعت بین این دو است. هر دوی آن‌ها رذیله است. «وَ السَّخَاء بَینَ التَّبذیرِ وَ البُخل وَ الحِلم بَینَ المَهانَهِ وَ البَطش وَ التَّواضُع بَینَ الکِبر وَ الذُّل» یک وقت آدم متکبّر است، به همه جا که می‌رسد تکبّر دارد. یک وقت هم وارفته است، خیلی ذلیل است. نه آن و نه این باید در وسط باشد. «وَ التَّواضُع بَینَ الکِبر وَ الذُّل وَ الاقتِصاد بَین الإسراف وَ التَّقتیر» حالا تا آخر. در پایان می‌گوید که: تمام این وسط‌ها عدل است «وَ الأطرافِ المُتِّضادّهِ هِیَ الرَّذائل» تمام این دو طرفه رذیله است. یکی این‌قدر غیرت زن خود را دارد که حتّی مثلاً… دیدید که سابق خیلی عجیب بود اسم زن را نمی‌گفتند که آن مهمان نفهمد اسم پسر خود را صدا می‌زد می‌گفت: شام حاضر نشد یا در این‌جا شنیدم در زمان قاجار یا اخیرتر می‌گفتند: کسی در می‌زند، زنان سنگ در دهان خود قرار بدهند؛ وقتی می‌گویند: کیست؟ صدای زن نازک نباشد به زن می‌گفتند. خوب حالا یک نظریه‌ی رذیله‌ی مردودی است. از طرفی هم بگوییم نه ما اصلاً تقیّد داریم، این مثل برادر او است، اصلاً مثل هم بزرگ شدند دلیل نمی‌شود، چادر نازک هم بپوشد. با هم بزرگ شدند، بدتر که با هم بزرگ شدند.

مطلوب بودن عدل در ظاهر و باطن اخلاق انسانی

«بِالعَدلِ قَامَتِ السَّماواتُ وَ الأرض‏»[۲۱] دیگر هر چه شما حساب بکنید در عالم ظاهر و باطن در اخلاق انسانی ما تماماً عدل فقط مطلوب است، اصلاً باید در اخلاق عدل باشد. عبادت هم همین است. یک نفر زمان پیغمبر اکرم به مسجد رفت و شروع به نماز خواندن کرد تا شب بعد هم که روزه گرفت و چه کار کرد تا فردا صبح تا روزهای بعد، همسر او پیش پیغمبر اکرم رفت. یا رسول الله دیگر خبری از او نیست، به مسجد می‌رود به حال مرگ افتاده است، رنگ او پریده است، لب‌های او خشک شده است و مدام نماز می‌خواند، نزدیک افطار هم یک شربت آب می‌خورد، نصف خرما دوباره فردا… حضرت فرمود: بگویید بیاید. آقای پیامبران به این آدم چه گفت؟ گفت: به به خسته نباشید، عجب! به خانم او گفت: قدر او را بدان. عجب شوهر نه این چیزها را نگفت. این دین، دین عقل است، مقدّس‌بازی یک قران در این بازار مشتری ندارد. دین دین عقل است. عدوّ یعنی دشمن. عدی یعنی دشمنک. یعنی دشمن کوچک.

سرزنش پیامبر به افراط‌کننده در عبادت

حضرت این‌قدر با حقارت به این نگاه کرد فرمود: «یَا عُدَیَّ نَفْسِهِ» ای دشمنک خود، حتّی نگفت عدوّ نفسه. عدوّ هم برای او زیاد بود. ای دشمنک خود، این چه کاری است که می‌کنی. یعنی چه؟ برو به همسر و فرزند خود برس. بنابراین یعنی عدل در عبادت، در اخلاق، در خلقت زمین و آسمان، در کلّ کیان عالم و ناموس عالم تماماً از عدل حکمفرما است، بنابر این هم جمع‌بندی کردند گفتند: «بِالعَدلِ قَامَتِ السَّماواتُ وَ الأرض‏».

«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


[۱]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۶٫

[۲]– بحار الأنوار، ج ‏۳۶، ص ۳۱۶٫

[۳]-‌ سوره‌ی روم، آیه ۴۱٫

[۴]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۰٫

[۵]– سوره‌ی طلاق، آیه ۳٫

[۶]– الصحیفه السّجادیّه، ص ۹۶٫

[۷]– سوره‌ی واقعه، آیه ۸۳٫

[۸]– نهج البلاغه، ص ۵۰۶٫

[۹]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۹۶٫

[۱۰]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ‏۳، ص ۳۴۳٫

[۱۱]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۴٫

[۱۲]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۶٫

[۱۳]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۳، ص ۱۹۶٫

[۱۴]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۶٫

[۱۵]– وسائل الشیعه، ج ‏۱۲، ص ۲۷۷٫

[۱۶]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ‏۳، ص ۳۵۱٫

[۱۷]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۷٫

[۱۸]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۶٫

[۱۹]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد الساجدین، ج ‏۳، ص ۳۳۸٫

[۲۰]– همان، ص ۳۳۷٫

[۲۱]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد الساجدین، ج ‏۳، ص ۳۳۸٫