«بِسْمِ اللََّهِ الرَّحْمََنِ الرَّحِیمِ الحمدلله رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلِّی اللَّهُ عَلِی سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أکرَمِ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْل بَیْتٍ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلََامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِکَتِه وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قَوِّهِ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».

از این برداران عزیز، آتش نشان‌های عزیز و جان به کف یاد می‌کنیم که در این حادثه به شهادت رسیدند و غیر از آن‌ها افراد دیگر از هموطنان ما بودند که به شهادت رسیدند. إن‌شاءالله تعالی برای روح این عزیزان از پروردگار شادی و علوّ درجات می‌خواهیم و برای خانواده‌های محترم این‌ها که سوختند و داغدار شدند صبر جمیل و اجر جزیل از پرورگار می‌خواهیم. خدا این‌ها را با اهل بیت عصمت و شهدای کربلا محشور بدارد و به خانواده‌های محترم این‌ها صبر و اجر عنایت بفرماید.

FatemiNia-13951105-Sahifeh67-ThaqalainSite (1)

شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق

در درس قرار بود دو مطلب را یادآوری کنم، یکی راجع به غیبت بود و یکی راجع به تعییر بود که امام سجّاد (علیه السّلام) از تعییر این‌جا به ما یاد می‌دهد به خدا پناه ببریم. امّا از دعای مکارم الاخلاق به این قسمت رسیدم. این‌ها همه درس معنویّت است که به ما داده می‌شود و در عالم نظیر ندارد. هر چه نور بشریت لازم دارد در این کتاب نازنین جمع شده است.

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا أُظْلَمَنَّ وَ أَنْتَ مُطِیقٌ لِلدَّفْعِ عَنِّی»[۱] خدایا درود و رحمت بر پیغمبر و آل او بفرست. پروردگارا من مظلوم یعنی ستمدیده نشوم مظلوم به کسی می‌گویند که به او ستم کنند، ستم دیده باشد. نمی‌خواهم به من ظلم برسد. گفتم هر چه ما می‌خواهیم این‌جا است. «وَ أَنْتَ مُطِیقٌ لِلدَّفْعِ عَنِّی» خدایا من مظلوم نشوم در حالی که تو قادر هستی از من دفاع کنی، چون تو این قدرت را داری از تو می‌خواهم. «وَ لَا أَظْلِمَنَّ وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى الْقَبْضِ مِنِّی» قضیّه یک طرف نیست. نه مظلوم شوم و ظلم بر من واقع شود و نه ظالم شوم. در دعاهای دیگر در جاهای دیگر دیدم. در دعاهای دیگر در جاهای دیگر دیدم: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ…أَظْلِمَ‏ وَ أُظْلَمَ‏»[۲] که خدایا من نه ظالم شوم و نه مظلوم.

FatemiNia-13951105-Sahifeh67-ThaqalainSite (14)

ظلم پذیری و رساندن ظلم در اسلام حرام است

مظلوم بودن مگر بد است؟ مظلوم یعنی چه؟ ببینید یک وقتی دیدید یک شخصیّت بزرگ مظلوم شد، مورد ظلم واقع شد. (نعوذ بالله) این کمبود نیست! این بلا است که می‌رسد. امام حسین مظلوم است، امیر المؤمنین مظلوم است، ائمّه همه همین‌طور. نستجیر بالله، (نعوذ بالله) مظلوم به معنای تو سری خورده نیست. آنچه که حرام است منظلم شدن است، ظلم پذیری است. وقتی شما می‌توانید ظلم را بپذیرید، تو سری بخورید این بد است. امّا اگر دشمن آمد و شما هم دفاع کردید، امّا بالاخره ظلم خود را کرد. مانند شهدای ما (رحمت الله علیهم أجمعین) که همه‌ی آن‌ها مظلوم بودند.

 «وَ لَا أُظْلَمَنَّ وَ أَنْتَ مُطِیقٌ لِلدَّفْعِ عَنِّی»[۳] خدایا من نه مظلوم شوم در حالی که تو قادر هستی از من دفاع کنی. «وَ لَا أَظْلِمَنَّ وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى الْقَبْضِ مِنِّی» خدایا من از تو می‌خواهم که ظالم هم نشوم. چرا؟ چون تو قادر هستی من را از این کار منع کنی. ظلم هم مراتب دارد. ظلم فقط این نیست که لباس قرمز بپوشیم و چکمه‌ی قرمز بپوشیم. نه، در خانه یک وقتی سر سفره نشستید، یک چیزی گفتید و یک دلی شکسته شد، بی‌جا گفتید و این ظلم است. بله، ظلم مراتب دارد. یکی با اسب دارد می‌آید به دیگری می‌گوید کنار بروید. در حدیث داریم این اقلّ ظلم است. اقلّ ظلم این است که اسب سوار به پیاده می‌گوید کنار بروید. نگویید و بگذارید خود او برود. شما آرام بروید. تمام راه که برای شما نیست. حالا مواقع خطر را نمی‌گویم، آن‌جا نمی‌شود کنترل کرد. بالاخره باید به آن آدم اعلام کنیم که کنار برود. اگر بخواهیم بایستیم ممکن است ماشین چپ شود و ضرر دیگری برسد. اسلام دین بزرگی است، دین عقل است. آن را نمی‌خواهد بگوید. در اسلام ضرر زدن بد است و متضرّر شدن هم بد است.

حالا می‌خواهم مراتب ظلم را خدمت شما بگویم. خیلی آقایان و خواهران مواظب باشید که در خانواده‌های ما خیلی ظلم‌ها واقع می‌شود که ما از آن غافل هستیم. یک وقتی دید یک دلی می‌شکند، چیزی نمی‌گوید، یک آهی می‌کشد امّا ما چه کنیم. تکلیف این «لا» این‌جا چیست؟

FatemiNia-13951105-Sahifeh67-ThaqalainSite (9)

توهّمی که موجب طغیان انسان می‌شود

«وَ لَا أَضِلَّنَّ» خدایا گمراه نشوم. «وَ قَدْ أَمْکَنَتْکَ هِدَایَتِی» بالاخره برای تو آسان است که من را هدایت کنی. من را به حال خود نگذار. «وَ لَا أَفْتَقِرَنَّ» خدایا فقیر هم نشوم. «وَ مِنْ عِنْدِکَ وُسْعِی» در حالی که وسع من از جانب تو است، تو می‌توانی به من وسعت دهی. «وَ لَا أَطْغَیَنَّ وَ مِنْ عِنْدِکَ وُجْدِی» خدایا یک وقت من طغیان نکنم در حالی که وُجد من…، وُجد به سه حرکت خوانده می‌شود وِجد، وَجد، وُجد. هر سه را می‌گویند که به معنای ثروت است. وُجد یعنی جِدَ، جِدَ هم یعنی ثروت. خدایا من طغیان نکنم در حالی که ثروت من از نزد تو است. این‌جا می‌خواهد چه بگوید؟ شارحین صحیفه حرف‌هایی زدند، من قول مختار را خدمت شما عرض می‌کنم. قول مختار برای همین سید بزگوار است. در قرآن خواندیم «إنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏»[۴] انسان طغیان می‌کند. چه زمانی؟ «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏»[۵] چون غنای حقیقی که نصیب انسان نمی‌شود، آن غنای موهوم است. خود او فکر می‌کند غنی شده است. قرآن نمی‌گوید: «إنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى * اذا اسْتَغْنى». انسان طغیان می‌کند وقتی بی‌نیاز شد نه، «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏»[۶] اگر خود را بی‌نیاز ببیند. این خیلی زیبا است، ببینید قرآن چقدر زیبا است. ما از این طرف می‌بینیم که شخصی دارد یک پول‌هایی طغیان می‌کند. درست است که کاملاً محسوس است، امّا از آن طرف هم می‌خواهد بیان کند که این‌ها همه غنای موهوم است، غنای حقیقی نیست.

FatemiNia-13951105-Sahifeh67-ThaqalainSite (11)

نگهدار انسان باید خدا باشد نه مال و ثروت!

 یک وقتی در ایّام جوانی در منزل نشسته بودم گفتند آقا یک سری قباله است برای عهد قاجار است. بیاییم شما مهرهای آن را ببینید که می‌شناسید یا نه. چون آن زمان اداره‌ی ثبت نبود، مهر مراجع و علما را پای قباله‌ها می‌زدند. الآن هم در این نظام این‌ها معتبر است، یعنی شما از آن‌ها بدهید از شما، از ورثه قبول می‌کنند. خلاصه یک صندوق بزرگ بود که دو نفر این‌ها می‌گرفتند. بنده در خانه بودم. یک چادر شب بزرگی انداختند، این صندوق را در این چادر خالی کردند. نمی‌دانم چقدر طول کشید که من این‌ها را دیدم که ذرّه بین آوریم که ببینیم کدام یک از علما بودند. من تمام مهرهای این‌ها را که می‌دیدم، سطر اوّل را که می‌دیدم تمام برای یک نفر بود! حالا من از شما سؤال می‌کنم این صندوق برای یک نفر بود، حالا این‌ها مِلک بود، حالا فرض کنید یک چنین صندوقی پر از دلار، جواهر قیمتی، سنگ‌های قیمتی شود. یک وقت ضربان قلب این صاحب صندوق مختل شد، این صندوق چه کار می‌تواند بکند؟ یک صندوق دلار یا ملک چه کار می‌تواند بکند؟ هیچ! باید او را به بیمارستان ببرید.

یک نفر در قم داشتید خیلی اهل شوخی بود و از علما بود. این‌‌قدر شوخی کرده بود که مردم علم او را نمی‌دانستند. خدا شاهد است یکی از علما گفت او مانند شیخ بهایی است. بزرگان پیش او درس و فلسفه خوانده بودند ولی این‌قدر شوخی می‌کرد که مردم اسم او را نمی‌آوردند. خدا او را رحمت کند، سیّد بود. می‌گفت دکترها هر وقت می‌گفتند با خدا است بدانید که مریض می‌میرد! مثلاً به آقای دکتر می‌گویید این مریض چطور است؟ می‌گوید خوب است، همکاران صبح رسیدگی کردند، مثلاً میزان هشیاری او نسبت به دیروز بد نیست. امّا وقتی کلافه باشند می‌گویند با خدا است. او شوخی می‌کرد می‌گفت با خدا است. حالا این صندوق چه کار می‌تواند بکند؟

 اصلاً نگهدار و نگهبان ما یک چیزی دیگری است. مانند فقیری که می‌خوابد، خدا شاهد است عمرهای طولانی می‌کنند و هیچ طوری نمی‌شوند. از آن صندوق‌ها هم در خانه‌ی آن‌ها نیست. هیچ طوری هم نمی‌شود. از این صندوق‌ها هم در خانه‌ی خود ندارد، صبح هم به سر کار خود می‌رود. امّا این صاحب صندوق نگرانی دارد که یک وقت دزد نیاید.

 می‌گویند یک فقیری خوابیده بود دید سر و صدا می‌آید، بیدار شد دید دزد است. گفت چه کار می‌کنید؟ گفت: دزد هستم. گفت: من روز روشن این‌جا چیزی پیدا نمی‌کنم، تو در شب تاریک این‌جا چه می‌خواهی پیدا کنی؟ خیال او هم راحت‌تر است.

FatemiNia-13951105-Sahifeh67-ThaqalainSite (8)

حکایتی از ذو النوّن مصری

در مورد ذو النّون مصری می‌نویسند، ظاهراً شاید ذو النّون است، یا دیگر از بزرگان است. از عرفا است. ایشان در بیابان و صحرا بود. نشسته بود و دید جوانی پای درخت خوابیده است. حالا این‌ها چیزی نیست، تمام دنیا همین است. منتها ما گاهی اوقات کمی از آن را می‌بینیم.

مرحوم پدر من می‌گفت ما همیشه می‌گوییم: آقا من دیشب داشتم می‌افتادم، فقط خدا من را نگه داشت! فقط آن را می‌بینیم. خدا همیشه نگه می‌دارد، فقط آن نیست. این‌ها گردش دنیا است و ما کمی از آن را می‌بینیم.

این شخص یا جنید بغدادی بود یا ذو النّون مصری بود. این‌ها در بیابان می‌رفتند خلوتی می‌کردند، گردشی می‌کردند، نگاه به ملک و ملکوت می‌کردند، سیاحتی می‌کردند. دید یک جوانی خوابیده است و یک مار دارد به سراغ او می‌رود. حالا شاید مَثَل باشد، شاید هم واقعیّت. در کتاب‌ها آمده است. نزدیک بود که مار به این جوان نیش بزند، در آن هنگام یک عقرب رسید و از کمر مار یک نیشی زد و مار از این نیش عقرب به خود پیچید و این رفت جوان را بیدار کرد. گفت: «یا راقِدَاً وَ الجَلیلِ یَحفُظُهُ»[۷] ای جوانی که خوابیدی و ای بزرگ، پروردگار بزرگ نگهبانی شما را می‌کند، پاسبانی تو را می‌کند. خدا ما را حفظ می‌کند! هیچ وقت از یاد نبرید «فَاللَّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ»[۸] خدا شما را حفظ می‌کند.

FatemiNia-13951105-Sahifeh67-ThaqalainSite (3)

تمام کارهای انسان به دست خدا انجام می‌شود

 این‌جا می‌بینیم که طرف پول دارد و طغیان هم می‌کند، محسوس است. امّا قرآن این‌قدر زیبا است، این‌قدر ظریف است، به پیغمبر چه می‌گوید؟ «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ»[۹] وقتی تیر اندازی کردی تو تیراندازی نکردی! تیراندازی را از او سلب نمی‌کند، ولی می‌خواهد بگوید اصل جای دیگر است. «أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ»[۱۰] کشاورزی را از ما سلب نمی‌کند، ولی می‌گوید آنچه که می‌کارید ما می‌کاریم. این تراکتور را راه می‌اندازیم. زمان سابق با گاو این کار را می‌کردند، الآن تراکتور است.

«أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ»[۱۱] ما هم بیکار نیستیم، خدا می‌گوید شما حارث هستید، کشاورز هستید درست است، امّا در واقع امر، در نفس الامر «أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ‏»[۱۲] واقعاً شما می‌کارید؟! «أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُون» شما این خواص را به خاک دادید؟ شما این خواص را به خورشید دادید؟ به آب دادید؟ به هوا دادید؟ این‌ها را من دادم! ابر و باد و مه و خورشید و فلک را من دادم. بنابراین این هم همین‌طور است.

FatemiNia-13951105-Sahifeh67-ThaqalainSite (7)

غنای موهوم و طغیان انسان

یعنی ما پولدار می‌شویم و یک غنای موهوم به وجود می‌آید. همین غنای موهوم باعث طغیان ما می‌شود. پس دقّت کنید خدایا من طغیان نکنم. «وَ مِنْ عِنْدِکَ وُجْدِی‏»[۱۳] ثروت من از جانب تو است. اگر پولی است آن را تو دادی. این‌جا خیلی حرف‌ها زدند که ارتباط این «وَ مِنْ عِنْدِکَ وُجْدِی» با عدم طغیان چیست؟ بهترین حرف را سیّد علی خان مددی فرموده است. من شروح دیگر را هم دیدم، او از همه زیباتر گفته است. می‌خواهد اشاره کند به این‌که وقتی من می‌دانم ثروت من و آنچه در دست من است، از جانب خدا است خیلی بی‌انصافی است که منعم را فراموش کنم و طغیان کنم! خدایا حالا که تمام این‌ها از جانب تو است، من چرا طغیان کنم. می‌خواهد بد بودن طغیان را بگوید.

FatemiNia-13951105-Sahifeh67-ThaqalainSite (5)

منظور از «لا» درخواست چیست؟

امّا این‌جا من این «لا» را برای شما توضیح دهیم، این مهم است. ببینید ما یک «لا» ناهیه داریم که نهی می‌کند. «لاتصرب» نزن، «لاتأکل» نخور. این «لا» ناهیه است.  به فعل هم جذم می‌دهد. «لا» نافیه داریم که نفی می‌کند. «لایضرب» نمی‌زند. «لایأکل» نمی‌خورد. یک «لا» نافیه للجنس داریم. می‌گوید: «لارجل فی الدّار» جنس مرد اصلاً در خانه نیست. «لا اله الّا الله» اصلاً جنس معبود به حقّی وجود ندارد، نفی جنس می‌کند. تکلیف این «لا» این‌جا چیست؟ «لَا أُظْلَمَنَ‏» نهی است؟ نفی است؟ نه. چه چیزی است؟ واقعاً چیزهای زیبایی در نحو و صرف است. به این «لا»، «لا» طلبیه می‌گویند. «لا» درخواست است. یعنی چه؟ برای دعا است. من می‌گویم خدایا مریض نشوم. یعنی چه؟ در واقع این دعا است، یعنی من را مریض نکن. خدایی نکرده یک پسر نااهلی است، شما به آقازاده‌ی خود می‌گویید نبینم با این راه می‌روید. یعنی با این راه نرو. این درخواست است! خدای من عاقبت به شر نشوم. این درخواست، یعنی من را عاقبت به شر نکن. این‌جا هم تمام این‌ها درخواست. می‌گوید: «لاطَلَبیَّهٌ»، این «لا» درخواست است. یک وقت انسان درخواست‌ها را طور دیگر انجام می‌دهد. مثلاً خدایا من را مریض نکن. این یک نوع درخواست است. یک وقت هم نه، خدایا من مریض نشوم، یعنی من را مریض نکن. این‌ها در زبان فارسی هم وجود دارد.

FatemiNia-13951105-Sahifeh67-ThaqalainSite (15)

وفود یعنی چه؟

«اللَّهُمَّ إِلَى مَغْفِرَتِکَ وَفَدْتُ» خدایا من به سوی مغفرت تو وفود کردم. وفود یعنی چه؟ می‌گوید: «و وَفَدَ إلیهِ وَ عَلَیهِ یفد وفدا مِن باب وَعَدَ وَ وفوداً قَدَمَ وَ وَرَدَ»[۱۴] به طرف او قدوم کرد، بر او وارد شد. «وَ غَلَبَ استعمالُ الوفود فی قَصد المُلوک وَ الأُمَراء وَ نَحوِهم» می‌گوید غالباً وفود را استعمال کردند در مورد این‌که آدم پادشاهان و بزرگان و صاحب منصبان دنیا را قصد کند.

FatemiNia-13951105-Sahifeh67-ThaqalainSite (6)

شعری که امیر المؤمنین روی قبر سلمان نوشت به چه معنی بود؟

حضرت سلمان (علیه التحیّه و الرّضوان) وقتی از دنیا می‌رفت امیر المؤمنین کلمه‌ی وفود را چقدر زیبا به کار برد. چقدر سعادت می‌خواهد آدم بمیرد و امیر المؤمنین بالای سر او بیاید و متصدّی غسل و کفن او بشود. خیلی سعادت بزرگی می‌خواهد. خلاصه در کفن او نوشت:

                       «وَفَدَت عَلَى الکَریم بِغَیرِ زادٍ             مِن الحَسناتِ وَ القَلبِ السَّلیم‏»[۱۵]

خوب است که ما هم این را در سنگ قبرهای خود بنویسیم. امیر المؤمنین اسوه بودند. آدم‌های خوب از دنیا بروند ما هم این را بنویسم.

                       «وَفَدَت عَلَى الکَریم بِغَیرِ زادٍ             مِن الحَسناتِ وَ القَلبِ السَّلیم»

 می‌فرماید: من بر حضور کریم شدم وارد، چیزی هم ندارم، توشه‌ای ندارم. نه قلب سلیم دارم و نه حسناتی دارم. بعد در بیت دوم خیلی زیبا است. می‌گوید:

                        «فَحَملُ الزّادِ أقبَحُ کَلّ شَی‏ءٍ            إذا کانَ الوفود عَلَى الکَریم‏»

حمل ذات و توشه قبیح‌ترین چیز است وقتی انسان وارد بر کریم شود. مثلاً یک کریمی ما را به یک مهمانی دعوت کرده است، ما به همراه خود غذا ببریم و بگویم این را برای شما آوردیم، خوب این قبیح است. نمی‌خواهد این‌‌جا بگوید کاری نکنید، می‌گویید کاری که می‌کنید کاری نیست، خدا بزرگ است. این‌ها بهانه است.

FatemiNia-13951105-Sahifeh67-ThaqalainSite (2)

جملات پر رمز و راز عارف سالک آقا شیخ محمّد بهاری (رضوان الله علیه)

در کتاب شریف کافی داریم می‌فرماید: بندگان من هر چه عبادت کنند اعتماد به فضل من بکنند. این‌‌ها بندگی است. به قول آقا شیخ محمد بهاری (رضوان الله علیه) بر سر راه نشستن است. اگر شب دو رکعت نماز شب می‌‌خوانید این جمله‌ی آقا شیخ محمّد را من برای شما منّت نمی‌گذارم، ولی این رمز بوده است، من این را باز کردم، ساده نگاه کنید- در نامه‌های ایشان دیدید چه می‌نویسند؟ «قربان سر شما گردم ما هنوز در مرغ و فسنجان گیر هستیم» این مرغ و فسنجان یعنی چه؟ این‌ها همه رمز است. می فرماید: اگر دیدید کاروان در حرکت است کنار جادّه بنشینید. می‌‌گوید اگر آمدند گفتند چرا این‌جا نشستید؟ بگویید بر سر راه موکب بزرگان نشستم، تماشا کردن آن که گناهی ندارد. می‌گوید عجب حاضر جواب هستید، از این‌جا بروید! بگویید کجا بروم هر کجا بروم برای شما است. بعد می‌گوید: حاضر جواب هستید، ولی چیزهای خوبی می‌گویید. از کجا یاد گرفته‌اید؟ می‌گویید:

بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود                     این همه مدح و غزل تعبیه در منقارش

چه زیبا، شیخ خواجه را در بهترین جا به کار برده است. این بیت را هیچ کسی تا به حال این‌‌طور خرج نکرده است. حاضر جواب هستید از کجا یاد گرفتید؟ از خود شما.

بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود                     این همه مدح و غزل تعبیه در منقارش

FatemiNia-13951105-Sahifeh67-ThaqalainSite (4)

اگر رمق خواندن نماز شب ندارید حدّاقل یک «یا ارحم الرّاحمین» بگویید!

 اگر نصف شب دو رکعت نماز می‌خوانید، فقط سر راه نشستید و تماشا می‌کنید، خبری نیست. سر راه نشستن یعنی چه؟ این‌‌ها را من برای بندگان توضیح دادم. می‌گویم آقا عوام بازی در نیاورید. می‌گوید هشت رکعت نماز شب می‌خوانم. خدا قسمت کند بخوانید، ولی فردا کار دارید، دیشب مهمان داشتید. اداره باید بروید، الآن جان ندارید بلند شوید. اگر نماز صبح خود را خواندید شقّ القمر کردید! درس دارید، اداره دارید، دانشگاه دارید، می‌خواهید بازار بروید. ببینید نه این عوام است. یا یازده رکعت که هشت رکعت نماز شب است و دو رکعت وتر است و یک رکعت هم نماز وتر است و دعای چهل مومن، ۷۰ دفعه هم العفو، یا این یا هیچ! این عوام بازی است. آقا شیخ محمّد بهاری فرد برجسته‌ای است، بارها گفتم من خبرهای دسته اوّل از ایشان دارم. چون بنده با شاگرد ایشان آقا شیخ محمّد حسین بهاری ملاقات کردم و دارم معلومات دست اوّل عرض می‌کنم.

آقا میرزا جواد ملکی خیلی زیاد برای او گریه کرده بود. پرسیده بود قبر شیخ محمّد مزار شده است یا نه؟ شوخی نیست که آقا شیخ محمّد بپرسد قبر این آدم مزار شده است یا نه؟

 می‌فرماید: اگر نتوانستید در کاروان بروید سر راه بنشینید. سر راه نشستن یعنی چه؟ یعنی اگر نتوانستید، خسته‌ هستید، یازده رکعت نشد، دعا برای چهل مؤمن نشد، چه می‌شود که «یا ارحم الرّاحمین» در رخت خواب بگویید؟! بعداً نگویید فلان کس گفته است نماز شب نخوانید و «یا ارحم الرّاحمین» بگویید. من عرض نکردم! بنده عرض کردم اگر هیچ رمقی ندارید، دور از جان مانند مرده افتادید نمی‌توانید، فردا هم کلّی کار دارید یک «یا اکمل الاکملین»، «یا ارحم الرّاحمین» سر راه نشستن است. تازه یازده رکعت هم بخوانید سر راه نشستن است.

قدم به سوی خدا و طلب مغفرت و فضل از پروردگار

 «اللَّهُمَّ إِلَى مَغْفِرَتِکَ وَفَدْتُ»[۱۶] خدایا به سوی مغفرت تو قدم برداشتم و در محضر تو وارد شدم به خاطر مغفرت تو. «وَ إِلَى عَفْوِکَ قَصَدْتُ» عفو تو را قصد کردم. خدایا من امید عفو از تو دارم. کسی که به کریم امیدوار باشد او را عفو می‌کند. «وَ إِلَى تَجَاوُزِکَ اشْتَقْتُ»  خدایا به گذشت تو مشتاق شدم. تجاوز یعنی گذشت. پروردگارا مشتاق هستم. «وَ بِفَضْلِکَ وَثِقْتُ» خدایا من به فضل تو اعتماد کردم، من از تو طلب ندارم. آخرین حرف من همین است. سالک گر صد هنر دارد توکّل بایدش.

«وَ بِفَضْلِکَ وَثِقْتُ» به فضل تو اعتماد کردم. «وَ لَیْسَ عِنْدِی مَا یُوجِبُ لِی مَغْفِرَتَک» می‌دانم چیزی که باعث مغفرت تو شود در من نیست، هیچ کاری نکردم. «وَ لَا فِی عَمَلِی مَا أَسْتَحِقُّ بِهِ عَفْوَکَ» نه در عمل من چیزی است که مستحقّ عفو تو شوم. «وَ مَا لِی بَعْدَ أَنْ حَکَمْتُ عَلَى نَفْسِی» خدایا دیگر دست من خالی شد. چرا؟ علیه نفس خود حکم کردم. الآن پیش قاضی رفتم. علیه یک نفر حکم می‌کند و او باید برود. حالا این علیه خود حکم کرده است. «وَ مَا لِی بَعْدَ أَنْ حَکَمْتُ عَلَى نَفْسِی» خدایا چه چیزی برای من است وقتی علیه خود حکم کردم و گفتم چیزی ندارم. «إِلَّا فَضْلُکَ» هیچ چیزی برای من نیست، مگر فضل تو. امّا از فضل تو ناامید نشدم. پس خدایا چه کار کن؟ «فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ تَفَضَّلْ عَلَیَّ‏َّ» بر محمّد و آل او صلوات بفرست و بر من تفضّل کن.

نکوهش تعییر و سرزنش

راجع به غیبت و راجع به تعییر دو مطلب بگویم. تعییر از عار مشتق است. تعییر کسی را به عار، به ننگ نسبت دادن است. در مکارم الاخلاق خواندیم که خدایا کمک کن من اهل تعییر نباشم. از پیامبر اکرم حدیث آورده است که «مَنْ عَیَّرَ مُؤْمِناً بِذَنْب‏»[۱۷] حتّی به گناهی مؤمن را تعییر کند. آقا من دیدم این شخص مشروب خورد. من دیدم این شخص به مادر خود ناسزا گفت. بله، هیچ تعارف نداریم. «لَمْ یَمُتْ حَتَّى یَرْکَبَه‏» نمی‌میرد مگر این‌که به سر او بیاید. گاهی اوقات به گناهان تعییر می‌کنند، بعضی‌ها جرأت دارند. آقا یک نفر با شخصی اوقات تلخی داشت. من به یاد دارم، خدا او را رحمت کند مرحوم شد. بچّه‌ی طرف که ایشان با او اوقات تلخی داشت گم شده بود. می‌گفت دیدید دل من را شکست چه شد. من در خانواده‌ها دیدم خیلی باجرأت هستند. خدایی نکرده یک طلاق واقع می‌شود. می‌گوید می‌دانید چه شد؟ چون شب عروسی یک چیزی به من گفت و دل من را شکست، نتیجه‌ی آن این شد. بابا چطور جرأت می‌کنید این حرف‌ها را می‌زنید.

گاهی اوقات لازم می‌شود ما عیب کسی را بگوییم

حالا این تعییر چیست؟ یعنی ما عیب هیچ کسی را هیچ وقت نگوییم. اصلاً تعییر یعنی چه؟ ببینید یک وقت لازم می‌شود که ما عیب کسی را بگوییم. با ما مشورت می‌کنند که مثلاً این دختر چطور است؟ ما می‌خواهیم از او خواستگاری کنیم. آقا این پسر از دختر ما خواستگاری کرده است چطور است؟ شما قبلاً در این خانه بودید چطور است؟ شما قبلاً در این خانه بودید. این آدم چطور آدمی است. این‌جا آدم وا برود نمی‌شود، هیچ گناه هم ندارد. باید واقعیّت را بگویید. این خانم این‌طور است. آن آقا آن‌طور است. آن چیزی که می‌دانید باید بگویید. یا این‌که مورد مشورت قرار نگیرید یا اگر گرفتید باید بگویید. این‌جا عیب گفته می‌شود ولی لازم است. یک نفر به شما ظلم کرده است و الآن پیش قاضی رفته‌اید. بالاخره شما پیش قاضی رفتید که عیب‌های او را بگویید. نگویید چرا ما عیب او را گفتید، آقا من مورد ظلم قرار گرفتم و باید بگویم. به هر حال این‌ها چیزی نیست. این‌ها موارد درستی است.

تعییر یعنی بدون مصلحت عیب کسی را گفتن

 ببینید تعییر این است که ما بدون هیچ مصلحت و بدون هیچ داعی عقلی عیب کسی را بگوییم. تعییر این است. نه با ما مشورت می‌کنند و نه هیچ چیزی دیگری، فقط برای سرگرمی. سر سفره نشستیم مغازه‌‌ی فلان کس را بستند، فلان کس این‌طور شد. تعییر این‌ یعنی. یعنی بی‌مصلحت، بدون داعی عقلی و بدون داعی شرعی عیب کسی را به زبان آوردند.

آقا خیلی عیب‌ها است شما نباید بگویید. شما دیدید خدایی نکرده یک نفر یک گناهی را مرتکب شد. البّته یک وقت گناهانی است خدایی نکرده مثلاً یک توطئه‌ای را نشان می‌دهد، می‌خواهد به جمع زیادی ضرر وارد شود. یک چیز اساسی است. خدایی نکرده اگر صورت بگیرد جمعی کشته می‌شوند. نه این‌ها را بگویید. امّا طرف یک گناه شخصی کرده است. او می‌داند و خدای خودش. اصلاً امکان توبه کرده باشد، روایت هم داریم که نگویید، ممکن است توبه کرده باشد. حالا می‌گوید من دیدم ایشان این‌طور می‌کرد. پس تعییر این شد که ما بدون داعی عقل و شرعی و بدون مصلحت عیب کسی را بگوییم.

FatemiNia-13951105-Sahifeh67-ThaqalainSite (12)

 در چه مواقعی غیبت کردن مجاز است؟

امّا غیبت هم مستثنایات دارد. غیبت هم عین همین است. اگر شما مورد مشورت قرار بگیرید عیب‌ها را می‌گویید این غیبت نیست. به شما ظلم شده است و دارید می‌گویید این غیبت حساب نمی‌شود برای این‌که به شما ظلم شده است.

غیبت هم همین است که انسان بدون داعی عقلی و شرعی عیوب مردم را بگوید و این گناه خیلی بزرگی است. حتّی در حدیث داریم از خیلی از گناهان که زننده است هم بدتر است. می‌فرمایند برای این‌که آن‌ها یک طرف دارد. دست خود آدم است، می‌توانید بروید توبه کنید خدا بپذیرد.

امّا این‌جا غیبت کردید، هر عبادتی هم بکنید صاحب غیبت باید شما را حلال کند. پس در مشورت و در ظلم و این‌ها غیبت نیست. یکی هم این‌که کسی که گناه خود را بگوید. مثلاً می‌گوید من نماز نمی‌خوانم. شما می‌توانید بگویید ایشان بی‌نماز است. کسی که به گناه متجاهر است، یعنی خود او گناه خود را می‌گوید آن غیبت نیست. چون غیبت یک نوع حرمت است که شما حرمتی را نگاه می‌دارید. یک گناه کرده‌اید نگویید، حالا وقتی حود انسان این حرمت را نگه نمی‌دارد، علناً می‌گوید من نماز نمی‌خوانم شما دیگر چه می‌گویید!

FatemiNia-13951105-Sahifeh67-ThaqalainSite (10)

استغفار کردن در مواردی که رضایت گرفتن از غیبت شونده موجب فتنه شود

 امّا نکته‌ی مهم این است که ایشان تا شما را حلال نکند بخشیده نمی‌شود. آقا این دین چه دین جامعی است. یک دین کاملاً عقلانی است. یک وقت است که شما می‌گویید آقا ما غیبت شما را کردیم ببخشید. خانم، آقا ما را حلال کنید. می‌گوید باشد. یک وقت از این حلال طلبیدن شما یک فتنه‌ای بر پا می‌‌شود. می‌گوید حلال نمی‌کنم چه گفتید؟ اوّل باید بگویید. یک وقت ممکن است شما بگویید و ببینید یک سرّی فاش شده است. باور کنید در این موارد طلاقی واقع شده است، فتنه‌ای به پا شده است. این دین، دین عقل است. می‌فرمایند اگر رفتید حلالیّت بطلبید اگر احتمال عاقلانه بدهید که تالی فاسد دارد نگویید، خود شما استغفار کنید. هم برای خود استغفار کنید، بهتر است انسان برای غیبت شده هم استغفار کند. بگویید خدا گناهان او را ببخشد.

فرق بین غیبت و تهمت چیست؟

دین، دین عقل است. بگوید من می‌خواهم بروم حلالیّت بطلبم، هر چه می‌خواهد بشود، بشود! نه این نیست. اگر دیدید فتنه برپا می‌شود…، گاهی اوقات به من می‌گویند غیبت شما را کردیم. می‌گویم اگر تهمت نباشد حلال می‌کنم. گاهی اوقات عامه‌ی مردم فرق غیبت و تهمت را نمی‌فهمند. اگر کسی کاری را انجام داده باشد و ما بگوییم این غیبت است، اگر نداده باشد تهمت است. آقا تهمت هم این نیست که بگویید من تهمت می‌زنم قربه الی الله. وقتی که هر کسی هر چیزی می‌گوید شما قبول می‌کنید، شبکه‌های منحرف هر چه بگویند شما قبول می‌کنید این هم یک نوع تهمت است.

هر آنچه را که می‌شنوید برای دیگران نقل نکنید

 در نامه‌ی امیر المؤمنین (علیه السّلام) به حارث همدانی می‌فرماید: «لَا تُحَدِّثِ النَّاسَ بِکُلِّ مَا سَمِعْتَ»[۱۸] هر چه که می‌شنوید نگویید! یا می‌گوید فلان شبکه می‌گفت! خود من شنیدم. خوب شنیده باشید، حالا مگر جبرئیل گفته است! او دشمن تو بوده است که گفته است. «لَا تُحَدِّثِ النَّاسَ بِکُلِّ مَا سَمِعْتَ» تمام شنیده‌های خود را بازگو نکن، «بِهِ فَکَفَى بِذَلِکَ کَذِبا» کافی است که تو دروغگو حساب شوی! چون بالاخره بعضی از این‌ها دروغ است. آقا یک جا بودیم، من نمی‌گویم «العهده علی الراوی». آبروی مؤمن رفت حالا شما مدام بگویید «العهده علی الراوی»!


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


[۱]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۹۸٫

[۲]– بحار الانوار، ج ۹۴، ص ۱۷۱٫

[۳]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۹۸٫

[۴]– سوره‌ی علق، آیه ۶٫

[۵]– همان، آیه ۷٫

[۶]– همان، آیه ۷٫

[۷]–  سفینه البحار، ج ‏۸، ص ۳۷۸٫

[۸]– سوره‌ی یوسف، آیه ۶۴٫

[۹]– سوره‌ی انفال، آیه ۱۷٫

[۱۰]– سوره‌ی واقعه، آیه ۶۳٫

[۱۱]– همان، آیه ۶۳٫

[۱۲]– همان، آیه ۶۴٫

[۱۳]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۹۸٫

[۱۴]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ‏۳، ص ۳۸۲٫

[۱۵]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج ‏۶، ص ۶۳٫

[۱۶]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۹۸٫

[۱۷]– الکافی، ج‏ ۲، ص ۳۵۶٫

[۱۸]– نهج البلاغه، ص ۴۵۹٫