حضرت استاد فاطمی نیا روز سه شنبه بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل، به ادامه بحث شیرین سیری در صحیفه سجادیه پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- درخواست سخن گفتن همراه با بیان قوی و حجّت
- الهام چیست؟
- تفاوت وحی بالأعم و بالاخص
- وحی به معنای اشاره
- مراتب الهام و اشتباه نشدن آن با القائات شیطان
- نظر سیّد علی خان مدنی در مورد معنی الهام
- عظمت بحث فیض
- درخواست مواظب همیشگی از خدا
- معنای تقوا در لغت
- معنای تقوا در عرف
- جمع شدن تمام خیر دنیا و آخرت در تقوا
- خیر و ثواب دنیا و آخرت در داشتن تقوا
- ۱۲ فایدهی به دست آمده از تقوا در قرآن
- مدح و ثنای دارندگان تقوا در قرآن
- از آثار تقوا، حفظ و حراست
- یاری شدن دارندگان تقوا از جانب خدا
- نجات از شدائد و داشتن رزق حلال به وسیلهی تقوا
- اعتماد به وعدههای الهی و نتیجهی تردید در آن
- علّت فرار غزالی از مدرسه
- کم بودن ورق در زمان قدیم برای چاپ کتاب
- تفاوت کاغذهای صفا و محو
- اصلاح شدن عمل انسان به وسیلهی تقوا
- اهمّیّت تقوا و حرف محکم زدن
- بخشیده شدن گناهان به وسیلهی تقوا
- به دست آوردن محبّت الهی به وسیلهی تقوا
- قبولی اعمال از منافع تقوا
- نزدیک بودن آینده در کلام امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- بازگو نکردن فلسفهی اعتکاف
- فلسفهی اعتکاف و طواف جدا نشدن از خدا
- حرمت مؤمن بالاتر از کعبه
- حدیث در اهل سنّت در مورد بالاتر بودن حرمت مؤمن از کعبه
- اجازه از علمای اهل سنّت برای بیان احادیث
- قبول اعمال منعفت دیگر تقوا
- عزیز بودن انسان متّقی در نزد خدا
- داستانی در مورد تبعیض نژادی در آمریکا
- یکسان بودن همهی انسانها در دین اسلام
- دستور امیر المؤمنین (علیه السّلام) به مالک اشتر در مورد یکسان بودن افراد
- از فواید تقوا مژده به هنگام مرگ
- درخواست امان نامه از غضب خدا توسّط امام سجّاد (علیه السّلام)
- پرهیز از گناه و تولّد دوبارهی انسان
- مژده برای دارندگان تقوا در دنیا و آخرت در قرآن
- احوالات علّامهی طباطبایی در هنگام مرگ
- نجات از آتش جهنّم فایدهی دیگر تقوا
- وعدهی قرآن به عبور همهی انسانها از جهنّم
- سعادت دارین در داشتن تقوا
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَکْرَم الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهلِ بَیتِهِ الطَّیِبینَ الطَّاهرِینَ ثُمَّ الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلَی جَمیعِ أنبیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ ملائِکَتِهِ وَ لَا حَولِ وَ لا قُوَّهَ إلَّا بِاللهِ العَلیِّ العَظیمِ».
درخواست سخن گفتن همراه با بیان قوی و حجّت
در دعای مکارم الاخلاق مولای ما، حضرت سیّد السّاجدین (علیه السّلام) به اینجا رسیدیم که از خدا میخواهد و به ما یاد میدهد «اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى»[۱]؛ اگر بخواهیم این را ترجمهی تحت اللفظی بکنیم اینطور میشود که خدایا مثلاً مرا با هدایت به نطق دربیاور و سخن گفتن من را مثلاً با هدایت همراه بکن. امّا در اینجا سیّد علی خان مدنی میفرماید که «الهُدى هُنَا: بِمَعنى البَیان وَ الحُجَّه»[۲] اینجا هدی به معنای بیان و حجّت است. یعنی خدایا اگر من حرف میزنم، حرف من را با بیان قوی و حجّت همراه بکن که یعنی درست حرف بزنم، حرف خود را برسانم. پس اینطور شد که «اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى»[۳] خدایا سخن گفتن من را با حجّت و بیان قوی همراه بکن، بیان خوب کافی داشته باشم و حجّت هم در گفتار من باشد که این شنونده قبول بکند؛
الهام چیست؟
«وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى» خدایا به من تقوا الهام بکن. الهام یعنی چه؟ الهام یک بحثی است که ما خیلی در قرآن، در روایات، زیاد الهام را داریم و خلاصه خدا به بندگان خود الهام میکند و اینکه گاهی وقتها در قرآن هم الهام به تعبیر وحی آمده است که مثلاً «وَ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعیهِ»[۴] به مادر موسی وحی کردیم که بچّه را شیر بده، بعد هم که ترسیدی -دیگر خود شما این را تا آخر میدانید- او را در آب نیل رها بکن.
تفاوت وحی بالأعم و بالاخص
حالا مادر حضرت موسی (علیه السّلام) پیامبر که نبوده است امّا «وَ أَوْحَیْنا»، «أَوْحَیْنا» اینجا میگویند: به معنی الهام است. یعنی یک وقت الهام وحی نامیده میشود و این را میگویند وحی «بمعنی الأعم»؛ وحی «بمعنی الأخص» فقط مخصوص انبیاء است. امّا مثلاً میگوید: به مادر موسی وحی کردیم یا به زنبور وحی کردیم «وَ أَوْحى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ»[۵] یعنی به او یاد دادیم، اینطور القاء کردیم به او. نه اینکه دیگر (نعوذ بالله) بگوییم زنبور هم پیغمبر است. به او فهماندیم.
وحی به معنای اشاره
گاهی وقتها وحی به معنای اشاره میآید، شما در مورد حضرت زکریا (علیه السّلام) در قرآن دارید وقتی که از خدا بچّه میخواست، بالاخره مسئلهی خارق العاده بود. امّا دیگر آنها اعتمادی که دارند و خدا را قادر میدانند میخواهند و میگیرند و کلاً ریشهی آنها که خارق العاده از آنها سر میزند همین است؛ بله میداند که میشود. «قالَ رَبِّ اجْعَلْ لی آیَهً» خدایا برای من یک نشانه قرار بده که بچّه دار میشوم، دعای من مستجاب شده است «قالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَیالٍ سَوِیًّا»[۶] علامت آن این است که نتوانی سه روز حرف بزنی. «إِلاَّ رَمْزاً»[۷] فقط میتوانی اشاره بکنی. بعد در یک آیه دارد که «فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَهً وَ عَشِیًّاً»[۸] که از محراب به سوی قوم خود خارج شد، به آنها وحی کرد، نه یعنی وحی به آنها اشاره کرد که تسبیح بگویند و غافل نشوند.
مراتب الهام و اشتباه نشدن آن با القائات شیطان
خلاصه الهام گاهی با کلمهی الهام نامیده میشود و بسیار اوقات از الهام تعبیر به وحی میشود که همان میشود وحی «بمعنی الأعم» نه اخصّ آن؛ اخص دیگر برای پیغمبران است. خدا الهام میکند، یاد میدهد؛ منتها این الهام مراتب دارد و خدایی ناکرده نباید اینجا با القائات شیطان اشتباه بشود. چون شیطان هم القا میکند، منتها آدمهایی که متّقی هستند، خدا ترس هستند، خدا به آنها وعده است که فرق القائات شیطان را با القائات پروردگار بفهمند.
نظر سیّد علی خان مدنی در مورد معنی الهام
حالا اینجا مرحوم سیّد علی خان مدنی راجع به الهام چیزی هم نوشته است، آن مرتبهی بالا را گرفته است؛ میگوید: «الإلهام: أن یُلقیَ اللّه فِی نَفسِ العَبد أمراً یَبعَثُهُ عَلى الفِعل أوِ التَّرک بِطریقِ الفِیض، وَ هُوَ نُوعٌ مِنَ الوَحی یَخَصُّ اللّهُ بِهِ مَن یَشاءُ مِن عِبادهِ»[۹] دیگر آن طریق بالا را گرفته است. میگوید: الهام عبارت از این است که خدا به نفس عبد چیزی را القاء بکند، او را وادار به فعل و ترک بکند که البتّه حالا بعضیها به این میگویند: خاطر رحمانی. همهی اینها یک حرف است. خاطر رحمانی هم همین است، خاطر رحمانی که خدا به بندهی خود القاء میکند، این را وادار به فعل یا به ترک میکند. البتّه میگویند خاطر رحمانی اعمّ است که اینها در بحث خواطر گفته شده است که خاطر غیر از وارد است. خاطر گاهی میشود جنبهی خطابی امر و نهیای هم داشته باشد ولی وارد نه. علی کل حال حالا ایشان اینطور میفرماید.
عظمت بحث فیض
«بِطریقِ الفِیض» خود فیض یک بحث خیلی بزرگی است که در بین منتسبین به عرفان مطرح شده است. بحث فیض خیلی بحث بزرگی است و از سابق هم به یاد دارم دیدم یک وقت در میان این نو افلاطیونیان هم صحبتی در فیض شده بود، بالاخره دیگر آنها هم از ادیان، از انبیاء بیبهره نبودند حالا نمیگوییم هر چه گفتند از انبیاء گفتند ولی خلاصه همان قدما بیبهره نبودند. به هر حال اسم آن را هر چیزی بخواهیم بگذاریم، بگذاریم الهام یا وحی «بمعنی الأعم» خدا قادر است، خدا به بندهی خود القاء میکند و خلاصه بعضی از اینها صاحبان واردات الهیّه بودند. بنده چند نفر را در عمر خود زیارت کردم که اینها واردات الهیّه داشتند قطعاً اقلاً دو نفر را به یاد میآورم که دیدم. حالا باز هم فکر بکنم به یاد میآورم.
درخواست مواظب همیشگی از خدا
«وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى»[۱۰] خدایا تقوا را به من الهام بکن. یعنی مرتّب مواظب من باش. یک جا میخواهم خدایی ناکرده گناه بکنم، یک تقوا الهام بکن.
معنای تقوا در لغت
تقوا یعنی چه؟ «و التَّقوى فِی اللُّغَه: الاتَّقَاء، وَ هُوَ اتِّخاذُ الوِقَایَه»[۱۱] چطور آدم یک چیزی مثلاً برمیدارد که خود را نگه بدارد، مثلاً یک چیزی جلوی خود میگیرد یا یک عصا میگیرد که زمین نیفتد، خود را نگه بدارد. خلاصه میگوید: تقوا در لغت همان نگه داشتن است.
معنای تقوا در عرف
«وَ فِی العُرف: هِیَ الإحتِرازُ بِطَاعَهِ اللّه عَن عُقُوبَتِه» در عرف عبارت است از اینکه انسان به وسیلهی طاعت پروردگار از عقوبت او احتراز بکند. یعنی یک کاری بکند که طاعت خدا بکند، چون مانع عقوبت خدا میشود. تقوا خود شما هم میدانید حالا بعضیها در فارسی میگویند: اتقوا الله که یعنی از خدا بترسید امّا میگویند: صحیح آن این است که بگویند: از خدا پروا بکنید. از خدا پروا بکنیم بالاخره حواس ما جمع باشد.
جمع شدن تمام خیر دنیا و آخرت در تقوا
یک چیزی هم اینجا نقل کرده است، خیلی جالب است البتّه من قبل از اینکه اینجا ببینم در ایام جوانی در کشکول شیخ بزرگوار، شیخ بهائی (رضوان الله علیه) این چیز را دیدم و جوان بودم حوصله داشتم و با یک خطّی تابلویی از آن درست کردم بردم به مرحوم پدرم دادم بسیار خوشحال شد. میگوید: «قَالَ بَعضُ العَارفین إنَّ خَیراتِ الدُّنیا وَ الآخره جُمِعَت تَحتَ کلمهُ واحده وَ هِی التقوى»[۱۲] بعضی از عارفین گفتند خیرات دنیا و آخرت، تمام خیرهای دنیا و آخرت زیر یک کلمه جمع شده است و آن هم تقوا است. چرا من خواندم «إنَّ خَیراتَ الدُّنیا»؟ چون که میگوید:
«و ما بِتَا وألِفٍ قدْ جُمِعَا یُکْسَرُ فی الجَرِّ وفی النصْبِ مَعَا»
ما جمعی که به الف و تا بسته شده است در نصب و جر هر دو آن را با کسر میخوانیم. میگوید: «جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ»[۱۳] در قرآن داریم. ظلمات مفعول است ولی دیگر ظلماتَ نمیگوییم. بله آن مرد منحرف را که در سابق بود و باعث خیلی فسادها و آدمکشیها شد و از این فرقههای گمراه بود، وقتی او را محاکمه میکردند گفته بود که: «الحَمدُللهِ الَّذی جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورِ» میگویند: ناصر الدّین شاه در زمان ولایت عهدی خود یک سیوطی چیزی خوانده بود. این شعر ابن مالک را خوانده بود که:
«و ما بِتَا وألِفٍ قدْ جُمِعَا یُکْسَرُ فی الجَرِّ وفی النصْبِ مَعَا»
تو چرا ظلماتَ خواندی؟ آن منحرف گفته بود: تو خود را ناراحت نکن، این دو تا فرشته بودند، ما آنها را آزاد کردیم. بیخیال هر چه میخواهید بخوانید ما این دو تا را آزاد کردیم رفتند. حالا گفتم شاید در نظر کسی برسد. «إنَّ خَیراتِ الدُّنیا وَ الآخره جُمِعَت تَحتَ کلمهُ واحِدهَ وَ هِی التَّقوى» تمام خیر دنیا و آخرت زیر یک کلمه جمع شده است و آن هم تقوا است.
خیر و ثواب دنیا و آخرت در داشتن تقوا
«انظروا مَا فِی القُرآنِ الکَریم» بندهی خدا! میگوید: در قرآن کریم نگاه بکن در آنچه که در مورد تقوا آمده است «مِن ذِکرِها فَکَم عَلَّقَ عَلیها مِن خَیرٍ وَ وَعد لَها مِن ثَواب» دیگر ببین چقدر خدا برای او خیر و ثواب قرار داده است، چقدر خداوند سعادت دنیا و آخرت را در جنب آن ذکر کرده است «وَ أضَافَ إلیها مِن سَعادهٍ دُنیویَهٍ وَ کَرامَهٍ اخرویَه» بعد میگوید: «لِنذکُر لک مِن خِصالِها وَ آثارِهَا الوَارده فِیه اثنی عَشرَ خَصلهً».
۱۲ فایدهی به دست آمده از تقوا در قرآن
میگوید: ۱۲ تا فایده از فایدههای تقوا را از قرآن به دست آورده است، ذکر میکند. این بسیار زیبا است من جوان بودم رفتم یک مقوای مشکی حالا جوانی چنان که افتد و دانی آدم حوصله دارد، مقوای مشکی و مرکّب سفید خریدم. آمد یک تابو درست کردم، تمام این را با مرکّب سفید روی آن تابلو نوشتم و به پدر خود اهدا کردم.
مدح و ثنای دارندگان تقوا در قرآن
می گوید: ۱۲ خصلت در تقوا وجود دارد که از قرآن استخراج شده است. «الاولى المِدحَهُ وَ الثَّناء» اوّل که خدا دارندگان تقوا را مدح و ثنا کرده است، از آنها تعریف کرده است فرموده است: «وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا» هم از آنها، هم از خود تقوا «فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» اگر صبر پیشه کنید، تقوا داشته باشید، این از کارهای خیلی مهم است.
از آثار تقوا، حفظ و حراست
«الثَّانیه الحِفظُ وَ الحَراسَه» حفظ و حراست از آثار تقوا است. «قَالَ تَعالى: وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً» اگر صبر بکنید تقوا پیشه بکنید البتّه معنای عام آن است یک وقت فکر شما به این طرف و آن طرف نرود که پس چرا کفّار اینقدر ما را اذیّت میکنند ببین هر چیزی را شما باید کما هو حقّه باید فکر بکنید. شرایط باید جمع باشد. «وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا» اگر صبر پیشه بکنید و تقوا داشته باشید «لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً» کید این دشمنان هیچ ضرری به شما نمیرساند. بالاخره به شرط اینکه صبر باشد به قول علما اشکال صغروی نداشته باشیم. بالاخره صبر باشد، تقوا هم باشد تا صغرای ما درست باشد تا بعد نتیجه…
یاری شدن دارندگان تقوا از جانب خدا
«الثَّالِثهُ التَّأییدُ وَ النَّصر» سوم این است که اگر کسی تقوا داشته باشد خدا او را یاری میکند و او را تأیید میکند. چطور؟ «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا» خدا با متّقیان است. اگر تقوا داشته باشید، خدا با شما است.
نجات از شدائد و داشتن رزق حلال به وسیلهی تقوا
«الرَّابِعَه النَّجاهُ مِنَ الشَّدائِد وَ الرَّزقُ الحَلال» خصلت چهارم نجات از شدائد و داشتن رزق حلال است، روزی حلال است. ما خدا شاهد است اینها وعدههای خدا است اگر تردید بکنیم خدایی ناکرده، دیگر هیچ چیزی خدا نکند که ما تردید بکنیم. «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ» اگر کسی تقوای خدا را داشته باشد «یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» خدا یک راه فراری، محلّ خروجی از بلاها برای او میگذارد میرود. «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ» و به او روزی میدهد از جایی که اصلاً گمان نمیبرد. اینها وعدههای حتمی خدا است و شما جوانان عزیز هم به خدا توکّل بکنید واقعاً این کارها میشود، حتماً میشود؛ فقط ایراد کار این است که ما همیشه تردید داریم، همیشه هر چیزی که میرویم با تردید میرویم، برویم ببینیم چه میشود این کار را خراب میکند همین میشود که میدانید.
اعتماد به وعدههای الهی و نتیجهی تردید در آن
یک مثلی است که میگویند که: -حالا مثل است یا واقعیت است- یک نفر پیش یک استادی میرفت خلاصه سر راه یک آبی بود، باید قایق سوار میشدند یا گاهی وقتها قایق هم نبوده است دیر میشده است میگوید: من چه کار بکنم؟ استاد میگوید: من یک چیزی مینویسم، همراه خود بکن هیچ وقت دچار مشکل نمیشوی. -میگویم حالا این مثل است یا واقعیت است نمیدانم- این یک بسم الله الرّحمن الرحیم مینویسد و این همراه میکند. از روی آب راه میرود. بعد خلاصه یک روز وسط آب این را باز میکند ببیند چیست. باز میکند میبیند بسم الله است. میگوید: این را که خود من بلد هستم، تا میگوید: این را خود من بلد هستم داخل آب میافتد، این دست و پا میزند. من بعضی وقتها به دوستان میگویم این بلد بودن تا به حال خیلی کار دست ما داده است. آقا حمد بخوان، خوب بلد هستی! بله اصلاً یک کاری بکن که بلد نباشی.
علّت فرار غزالی از مدرسه
غزالی میگوید: من دیدم آن چیزهایی که بلد هستم دارد من را بیچاره میکند، رفتم یک کاری بکنم که بلد نباشم. مگر میشود؟ این تفصیل دارد، حالا من اینها را نمیخواهم الآن بگویم. در آن کتاب المنقذ من الضّلال دارد که میگوید: یک شب از نظامیّه از تدریس فرار کردم. از مدرسه رفت، در مدرسه درس میگفت. رفتم میگوید: پشت سر من گفتند: علم چشم خورده است. نگفتند: مدرسه چشم خورده است. یعنی غزالی که رفته است علم چشم خورده است. میگوید: رفتم اوّل فکر کردم که میتوانم خود را به اوّل برگردانم، چیزی بلد نباشم. البتّه عزیزان اینها را سطحی نگیرید گفتم این حرفهای خیلی سختی است. یعنی میخواهد بگوید شما اینقدر تلطیف نفس بکنید که یک بار دیگر سورهی حمد را بخوانی، ببین آن نیست که تا به حال شنیده بودی چیزهای دیگر از آن میفهمی، معنای آن این است نه اینکه انسان به سادگی خود را بیسواد بکند. معنای آن همان تلطیف و تزکیه است که به جای خود باید گفته بشود. حتّی میرفتم در راه پلهی منارهها مینشستم که دیگر هیچ کسی گمان نبرد که من اینجا هستم. چون میدانید آدم گم بشود هر کجا که سر بزند، راه پلهی منارهها را کسی سر نمیزند، بعد میگوید: «فَفَرحت» خیلی خوشحال شدم، گفتم دیگر شد. همین شد. آمدم دیدم نه، نمیشود. این را جدّی میگویم. یک وقتی یک کسی لطیف شده بود، یکی از اولیا داشته سورهی نجم را میخوانده است میگفت: من آنجا بودم فکر کردم اوّلین بار است که این را میشنوم. یعنی تمام این پلیدیها، شقاوتها پردهها کنار میرود، آدم واقعاً آن قرآن را میشنود. غیر از آن که… ما الآن میگوییم: «السَّلامُ عَلیکَ یَا رسول الله» خوب آقای بهجت میدانید «السَّلامُ عَلیکَ ایُّهَا النَّبی» وقتی میگفت چطور میشود؟ نمیشود آن را شرح کرد. فقط یعنی… اینقدر بدانید که إنشاءالله دروغ نمیگویم شاید مثلاً به مرز قبض روح داشته میرسیده است. چون آن رسول الله که او میبیند من او را نمیبینم. میگوید: آمدم دیدم که هیچ، اشتباه میکردم، چیزی حاصل نشده است.
یک چیزی برای ما بگویم یک حکایتی هم دارم مختصر است به بعضی از شما گفتم که خلاصه سابق ما بچّه بودیم میگفتند: قرن اتم. دیگر الآن اتم مثل اینکه نمیگویند، میگویند: قرن اطّلاعات. الآن عجب ارتباطاتی بین دنیا وجود دارد، هر چه در آن طرف دنیا میشود در این طرف دنیا منعکس میشود. خلاصه بنده این مبحث را در یک جایی داشتم میگویم –حالا إنشاءالله خدمت شما میگویم- به بحرین رفته بودم، آنجا یک شهری است به فاصلهی ۲۰ کیلومتر از منامه. یک اتوبان خیلی زبیا. در عرف مردم به آن المحرق میگویند. یعنی قاف عربی هم نمیگویند با گاف فارسی هم میگویند. یعنی اصل آن محرق است یعنی یک دفعه مثل اینکه شهر آتش گرفته بوده است، چه بوده است، اسم آن همینطور مانده است. یک مدرسهی طلبهها بود، خانم بودند. گفتند: شما بروید در آنجا صحبت بکنید. عرب بودند، بحرینی بودند. رفتم صحبت کردم دیدم یک خانمی یادداشتی داد دیدم عجب این یادداشت! گفت: شما در ایران جلسه داشتید این حرفها را زدید، برای ما توضیح بدهید. حالا چطور شنیده بودند، ترجمه کرده بودند چه کار کرده بودند و آن این است که –جان مطلب اینجا است- که غزالی میگوید: وقتی آمدم اوّل فکر کردم چیزی شده است بعد دیدم نه، همین آش و همین کاسه است.
کم بودن ورق در زمان قدیم برای چاپ کتاب
«فَعلمتُم» اینجا مهم است که این را کسی متوجّه بشود، همه چیز درست میشود و الّا این نیست که من الآن رفتم بیسواد بشود. نمیشود. یک وقت پزشکی خوانده است، بیاید یک کاری بکند که پزشکی از یاد او برود، نمیخواهد این را بگوید امّا اضافات و درشتیها که نمیگذارد به جایی برسی، آنها را دور بریزد. حالا سابق بر این کاغذ قحطی بود، مثل الآن نبود، الآن کاغذ خیلی زیاد است، خیلی هم اسراف میشود. سابق… الآن من این کتابهای چاپ مصر و اینها را میبینم بیشتر وقتها متن یک کتاب است و حاشیه یک کتاب دیگر است. کاغذ نبوده است. در هند کاغذ نبوده است. شما باور نمیکنید من نمیخواهم تاریخ کتاب و چاپخانه را برای شما بگویم که بعضی وقتها در مصر یا در هند برای یک کتاب چاپ میشده است هر ورق آن هر روز یک ورق میساختند، نه اینکه کاغذ را توپی بیاورند آنجا بگذارند. هر ورق کتاب یک روز، یعنی در همان روز که میخواهند آن قسمت را چاپ بکنند، یک ورق تولید میکنند. من الآن یک تفسیر عبد الرّزاق دارم چاپ هند، مثل اینکه همینطور است هر ورق آن در یک روز تهیه میشده است. امروز یک ورق بدهید و فردا یک ورق دیگر. اینطور بوده است.
تفاوت کاغذهای صفا و محو
بنابراین چون قحطی کاغذ بوده است گاهی وقتها کاغذها را پاک میکردند روی آن یک چیز دیگر مینوشتند. آن کاغذی که دست نخورده بوده است به آن صفا یعنی هیچ چیزی نیست، صافی است، صاف است ولی همین که پاک میکردند و چیزی روی آن مینوشتند گاهی وقتها جای آن قبلیها میماند در نور میگرفتی میدیدی که عجب یک چیزهایی آنجا است. این را محو میگفتند یعنی این یک چیزی بوده است که کلمات آن را محو کردند الآن دارند روی آن مینویسند؛
میگوید: وقتی که بیرون آمدم اوّل فکر میکردم طوری شده است بعد دیدم نه هیچ چیزی نشده است «فَعلِمتُم أنَّ الصَّفی غَیرَ المَحو» فهمیدم که صفا غیر از محو است. خود را معطّل نکن. خود را داری در محو به کار میبری. بنابراین اینها را باید باور بکنیم، خدایا «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» پروردگارا –من خود را دارم میگویم- چقدر بیتوفیق باشم که تضمینات قران را من قبول نکنم. خدا در اینجا ضامن شده است. «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» تقوا داشته باشی تمام میشود میرود. خدا یک «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ» و از جایی که گمان آن نمیرود روزی میدهد
اصلاح شدن عمل انسان به وسیلهی تقوا
«الخَامِسهَ صَلاحُ العَمَل» پنجم از منافع تقوا این است که عمل انسان اصلاح میشود. «قال اللّه تعالى:یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ» ای مؤمنین تقوا پیشه بکنید و حرف محکم بزنید اگر اینطور بشود «یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ» خدا اعمال شما را اصلاح میکند. البتّه اینجا یک چیز دیگر هم وجود دارد «قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً» جوانان عزیز توجّه بکنند این موبایلها، فضاهای مجازی دشمنان ما خیلی چیزها مینویسند، بعضیها این را میآورند به عنوان (نعوذبالله) وحی منزل این طرف و آن طرف نقل میکنند. این با این «قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً» سازگار نیست. این را تا یقین نکردید، نقل نکنید. یک چیزی مینویسند که اصلاً اصل و اساس نداشته است.
اهمّیّت تقوا و حرف محکم زدن
بنابراین اینجا دو تا تذکّر است یکی تقوا است، یکی هم حرف محکم زدن است. حرف محکم زدن بزنید، اساس داشته باشد. این شامل همگان میشود.
بخشیده شدن گناهان به وسیلهی تقوا
«السَّادِسهَ» ششم از منافع تقوا «غُفرانُ الذُّنُوب» بخشیده شدن گناهان است. «قال تعالى … وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» یعنی به دنبال همین آیه است «یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» خدا گناهان آدم متّقی را میبخشد.
به دست آوردن محبّت الهی به وسیلهی تقوا
«السَّابِعَه» هفتم از منافع تقوا «مَحبَهُ اللّه تَعالى» محبّت خدا است. یک وقت یک شخصیتی است حالا در این دو روز دنیا یک میزی در یکجا دارد طرف میگوید که: من امروز پیش فلان شخص بودم، تعریف تو را میکردم، مثلاً رئیس فلانجا. راست میگویی؟ چه میگفت؟ میگفت: من ایشان را دوست دارم. بعد میگوید: یک بار دیگر بگو چه میگفت. گاهی وقتها اینطور میشود. یک بشری که فانی است، یک میز دارد حالا ممکن است که فردا بنویسند از فردا تشریف نیاورید، کاری ندارد. یک ورق کاغذ است: بسم تعالی با تقدیر و تشکّر از زحمات گذشتهی حضرتعالی در منزل تشریف داشته باشید تا با شما تماس گرفته بشود. یعنی اینکه دیگر التماس دعا، بفرمایید. اوّل و آخر آن چیست؟
حالا یک چنین آدمی به او بگویید: ما آنجا بودیم ذکر خیر شما بود، گفت: من فلان شخص را خیلی دوست دارم. راست میگویی گفت؟ ببینم چطور شد که گفت؟ اوّل چه گفت. اینجا ربّ العالمین ما را دوست دارد اصلاً متوجّه نیستیم که یعنی چه. «السَّابِعَه» هفتم از منافع تقوا «مَحبَهُ اللّه تَعالى» محبّت خدا است. «قال تعالى: فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ» خدا متّقیّان را دوست میدارد. چقدر این جمله زیبا است خدا متّقیّان را دوست دارد.
قبولی اعمال از منافع تقوا
«الثَّامِنهُ قَبولُ الأعمَال» این خیلی مهم است. این را دقّت بفرمایید. این خیلی عجیب است همهی اینها به یک طرف، این به یک طرف. فایدهی هشتم از فواید تقوا قبول شدن اعمال است. «إِنَّما»، إِنَّما» کلمهی حصر است. یعنی این است و جز این نیست، استثناء ندارد؛ «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ» خدا فقط از متّقین میپذیرد. نماز شب میخوانید، خدا قبول بکند.
نزدیک بودن آینده در کلام امیر المؤمنین (علیه السّلام)
من یک وقتی همینجا در مسجد بودم یک جوان عزیزی امده است آرام آرام دیدم که دارد از من دعوت اعتکاف میکند. من فکر میکردم که خیلی مانده است بعد دیدم نه، درست میگوید جمادی الاول جمادی الثانی رجب الآن جمادی الاوّل هستیم چشم روی هم بگذاریم تمام میشود رجب. دیدم حواس اینها جمع است از حالا دارد برای اعتکاف از من دعوت میکند. اعتکاف خوب است، نمیخواهم بگویم بد است فردا خلاصه إنشاءالله ماه رجب میآید، میآید زود هم میرود. امیر المؤمنین (سلام الله علیه) فرمود: «کُلُّ آتٍ قَرِیبٌ»[۱۴] هر آیندهای نزدیک است. آدم میگوید: فلان شخص دو سال دیگر میخواهد فلان کار را بکند. یک دفعه میگویی: عجب دو سال شد، چه وقت گذشت؟ «کُلُّ آتٍ قَرِیبٌ» حالا در این اعتکاف…
بازگو نکردن فلسفهی اعتکاف
من یک دفعه به شیراز رفته بودم یک اعتکافی دیدم باور بفرمایید که عجیب است تقریباً ۲۵ هزار آدم بود، بزرگترین اعتکافی که به عمر خود دیده بودم. آمدند منبر بگذارند دیدند نه منبر نمیشود. یک چهار پایهی خیلی بلندی گذاشتند که آن چهار پایه نردبانی و یک کلمهی شهادت هم میخواست که آدم بگوید و بالای آن برود. چون تکان میخورد. یک وقت گفت که یک کسی به خانهی یک کسی رفت، خلاصه دید که سقف آنها صدا میکند، سقف آنها تیر چوبی بود. گفت: این سر و صداها برای چیست؟ گفت: هیچ چیزی تسبیح خدا را میگوید نترس بخواب. گفت: ممکن است رکوع خود را هم روی من بکند. حالا خلاصه این چهار پایه هم از انها بود. رفتیم دیدم نه ماشاءالله البتّه جای خوشحالی است جوانان و مردم به این چیزها اقبال بکنند این جای خوشحالی است، جای تقدیر است، شکّی نیست امّا یک بعد قابل تفکّر و تأمّل هم دارد که آیا اینها که با این همه اشتیاق جمع میشوند فردا ماه رجب میآید در مساجد جا نیست، در مساجد جا نیست ثبت نام میکنند، همهی اینها است. ایا یک کسی هم است که فلسفهی اعتکاف را هم به این تشنگان گفته باشد؟ یعنی ما اینقدر معارف را آسان بگیریم. یعنی ما صدها مسجد داشته باشیم، آنجا جمع بشوند اعتکاف بکنند یک نفر پیدا نشود یک فلسفهای از این اعتکاف نگوید. من حاضر هستم قسم بخورم کسی نگفته است. میگویند: ثواب دارد، التماس خدا، خوشا به حال تو جوان. خانم شما هم آنجا بودی؟ آفرین، نماز شب هم میخواندی؟ الهی العفو هم میگفتید؟ حالا اخیراً خبرنگار هم به میان اینها میرود. دیگر زیادهروی میکنند. آقا بگو چه حالی در اعتکاف به شما دست میدهد؟ الآن در چه حالی هستی؟ در العفو سی و پنجم چه حالی به تو دست داد؟ آرام آرام دارد به اینجاها میرسد. هر چیزی حساب و کتاب دارد. بگذار به حال خود باشند. خوب همه که آقای بهجت نیستند، یک وقتی دیدی خدایی ناکرده نفس ضعیفی بود و کار خراب شد. حالا شما اعتکاف دارید و خواهید رفت ولی من اعتکاف نمیروم چون میدانید ترجیح بلا مرجّح میشود، مردم میرنجند. این اعتکاف میروم آقا شما برای ما نیامدی؟ خوب دیگر وجود موجود واحد در ساعت واحده در امکنه متعدّده محال است. کجا بروم؟
اعتکاف فقط –یک جمله به عنوان یادگار برای شما بگویم گفتیم: «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ».
فلسفهی اعتکاف و طواف جدا نشدن از خدا
اعتکاف از عکوف مشتق است. عکوف یعنی ماندن در یکجا و از آنجا تکان نخوردن. عاکف یعنی چه؟ یعنی کسی که یکجا مینشیند و تکان نمیخورد. این عکوف برای این است که اعتکاف از عکوف مشتق است، یعنی در اعتکاف به ما یاد میدهند چون حضرت پروردگار جلّت عظمته جسم نیست، سبحانه و تعالی جسم نیست که برویم به او بچسبیم امّا این را گفتند که برای ما یادگار باشد که همیشه پیش خدا بمانیم، جدا نشویم. مثل طواف میماند. این همه طواف رفتند، حالا ممکن است کسی باشد ولی میگویند: النّادر کالمعدوم فکر نکنم هیچ کسی تا به حال فلسفهی طواف را گفته باشد. آقا شما عازم هستید؟ تمام شد. آنجا بودید؟ خوشا به حال شما. طواف یعنی چه؟ من نمیگویم ابن میثم بحرانی رضوان الله علیه) یکی از کبار علمای ما است ایشان میفرماید که: فلسفهی طواف این است که ما نمیتوانیم… خدا جسم نیست که برویم دور خدا بچرخیم، خدا همه جا است. امّا این را یک طوری طواف را گذاشتند که به جای این باشد نماد این کار باشد که ما اطراف خدا میچرخیم، وقتی که کسی به مکّه میرود و میآید به یاد داشته باشد که من دور خدا چرخیدم نباید گناه بکنم. نباید دل بشکنم. امام صادق (علیه السّلام) فرمود: مردم سه دسته هستند «وَ السَّابِقُ بِالخَیرات یَحُومُ حُومُ ربِّه»[۱۵] دستهی سوم اصلاً به دور خدا میچرخند. دور پروردگار خود میچرخند. این به معنای خود، خدا که جایی ننشسته است که ما دور او بچرخیم به معنای تنزیهی خود که این در جای خود گفته شده است.
حرمت مؤمن بالاتر از کعبه
این فلسفهی طواف، فلسفهی اعتکاف برمیگردد به اینجا «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ» اعتکاف میگیرد امّا هیچ در این مدّت بداخلاقی خود را عوض نکردم. همان بداخلاقی که هستم که هستم. دل میشکنم، اذیّت میکنم، مکّه رفتم برگشتم. برگشته است هنوز گرد راه خشک نشده است، پرخاش میکند پس این چه مکّهای شد؟! دل شکستن الآن به شما مثلاً میگویم حالا مثلاً یک پول زیادی بدهند، من از بابت همهی شما قسم یاد میکنم که بگویند یک پول خیلی عظیم ما به تو میدهیم که خیلی زیاد است که اصلاً نتوانی تا آخر عمر خود این را خرج بکنی، برو یکی از این سنگهای کعبه را با مسماری یک خط بینداز، یک مقدار این را بکن، تو این کار را نمیکنی. امّا هیچ میدانی که این شیعیان امیر المؤمنین که در اطراف تو هستند، همهی آنها از کعبه بالاتر هستند یک دل که یک ذره از محبّت شاه ولایت امیر المؤمنین در او باشد او از کعبه بالاتر است. موسی بن جعفر (سلام الله علیه) فرمود: «الْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَهً مِنَ الْکَعْبَهِ»[۱۶] حرمت مؤمن از کعبه بالاتر است. دل که میشکند کعبه خراب میکند. خط انداختن که چیزی نیست. من گفتم یک وقت ممکن است من این را از موسی بن جعفر (سلام الله علیه) نقل میکنم ممکن است در یک بلادی آن وقتها مسافرت میرفتم با کسانی روبرو میشدم خوب حالا ممکن است بعضی از برادرانی که در اهل سنّت هستند یک وقت مثلاً قبول نکنند این را یا استبعاد بکنند رفتم از طریق اهل تسنن پیدا کردم.
حدیث در اهل سنّت در مورد بالاتر بودن حرمت مؤمن از کعبه
طبرانی یکی از کبار علمای اهل سنّت است سه تا معجم دارد. معجم صغیر دارد که کوچک است من از کودکی خود با آن معجم صغیر همراه بودم، آن چاپ شده بود امّا وسیط و کبیر آن بعدها چاپ شد وسیط آن کتاب بزرگ است، کبیر آن دیگر بزرگتر است. طبرانی در معجم کبیر اینطور که به یاد دارم مینویسد که پیغمبر اکرم رفت روبروی کعبه ایستاد گفت: «مَا أَعْظَمَ حُرْمَتَکَ» ای کعبه چقدر حرمت تو زیاد است. «وَ مَا أَعْظَمَ حُرْمَت مِنکِ الْمُؤْمِنَ» امّا حرمت مؤمن از تو بالاتر است. پس این هم از طریق شیعه و هم از طریق سنی نقل شده است.
اجازه از علمای اهل سنّت برای بیان احادیث
من از معجم کبیر طبرانی حقّ روایت دارم چون بنده اجازهی روایت از علمای بزرگ تسنّن دارم و به نحوی اجازه دارم که حق دارم از همهی علمای تسنّن روایت بکنم. زیرا به یاد داشته باشد کتابی است به نام المعجم المؤسّس در چهار جلد است، برای ابن حجر عسقلانی است. اجازهی هر کسی به آن کتاب برسد، حقّ روایت از همهی علمای تسنّن دارد اجازات بنده از علمای سنّت به المعجم مؤسس ابن عجر عسقلانی میرسد. این را گفتم که مطمئن باشید. انسان ناراحت میشود وقتی میآیند یک حدیثی میگویند: گفته شده است، نمیدانم اینها را در کجا گفتند. خدا شاهد است یک چیزهای بیاساسی میگویند که آدم میماند حیف از این منبر نیست؟! من معلومات این صدا و سیما را ندارم ولی در هر ضبطی چقدر هزینه میشود. آدم در درگاه خدا مدیون نمیشود. این صدا و سیما از روی خون شهیدان رد شده است و به دست ما رسیده است. سابق در آن آواز میخواندند، میرقصیدند. الآن منِ طلبه وقتی میگویم: قال الصّادق از برکت خون شهدا است. آن وقت قال الصّادق باید درست گفته بشود، مدرک داشته باشد. میگویند: گفته شده است.
قبول اعمال منعفت دیگر تقوا
منفعت هشتم از منافع تقوا «قَبولُ الأعمال قَال تَعالى: إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»[۱۷] این است و جز این نیست که خدا از متّقیها میپذیرد. کربلا رفتی، نجف رفتی، اعتکاف رفتی، مکّه رفتی، مشهد رفتی، نماز مستحبّی خواندی، نماز شب خواندی، مواظب باشید آن را ضایع نکنید و معمولاً هم با زبان ضایع میشود. من یک جا یک وقتی بودم، مزاحم یک خانوادهای بودم بعضی از اینها صبح را به غیبت شروع میکردند. فقط تذکّر میدادم که ببین اوّل صبح است، آغاز زندگی است با یک چیز دیگر شروع بکنید. میگفت: آخر شما نمیدانید…
عزیز بودن انسان متّقی در نزد خدا
«التَّاسِعهُ الإکرام و الإعزاز» منفعت نهم از فواید تقوا این است که خدا انسان را عزیز میدارد و او را اکرام میکند. دیگر از این بالاتر. چطور؟ «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» چقدر زیبا است ای مسلمانها افتخار نمیکنید؟ بیجهت نیست که این همه با مسلمین میجنگند، بیجهت نیست که اینقدر دوست دارند ما منزوی بشویم، برای اینکه ما قرآن داریم. «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» گرامیترین و عزیزترین شما نزد خدا متّقیترین شما است.
داستانی در مورد تبعیض نژادی در آمریکا
حکایت استاد خود را برای شما گفتم خیلی زود بگویم آن کسانی که نشنیدند یک بار این را بشنوند. استادی داشتم خدا ایشان را رحمت بکند، مرد بزرگی بود ایشان رفته بود آمریکا و مدّتی در آنجا بود و خلاصه آدم باسوادی بود و محترم بود تعلیماتی د اشت آنجا میبردند حرف میزد. میگفت: گفتند: یک پرفسوری است تو با او ملاقات بکن. گفتم: باشد. او را ملاقات کردم. میگفت: به من گفت تو اهل موسیقی و اینها هم هستی. گفتم: حالا چه داری اصلاً؟ اگر اهل آن هم باشد لااقل یک چیز خوبی باشد. گفت: یک خوانندهی آمریکایی است، فوق العاده خوش صدا است. یک مقدار این را بگذارم شما گوش بدهید. گفتم: باشد. ضبط را روشن کرد و گوش دادم، دیدم وقتی این میخواند پرفسور خیلی دارد به هم میریزد. بعد این را خاموش کرد گفت: من خیلی ناراحت هستم ببخشید. گفتم: چرا؟ گفت که: این خواننده سیاه پوست و خیلی خوانندهی قدری بود، تمام این موسیقی را، تمام این دستگاهها را به قول موسیقیدانان تمام اینها را بلد بود. حالا موسیقی هم یک علمی است. میگفت: خیلی ناراحت شد، خیلی به هم ریخت. گفتم: قضیه چیست؟ گفت: بله این یک خوانندهی قدری بود موسیقیدان خیلی مهمی بود، سیاه پوست بود، یک روز این آدم با ماشین تصادف کرد، همینطور خون از او میرفت. میگفت: مردم این را روی دوش خود گذاشتند به سمت بیمارستان میرفتند. به یک بیمارستان رسیدند حالا از این دارد همینطور خون میرود، گفتند: اینجا سیاه پوست را قبول نمیکنیم. در آمریکا که ادّعا میکند پدر بزرگ دنیا است. به یک بیمارستان دیگر رفتیم گفتند: اینجا هم برای سیاه پوستها نیست، برای سفید پوستها است، میگفت: خلاصه این خواننده روی دوش مردم جان داد.
یکسان بودن همهی انسانها در دین اسلام
میگوید: (شخص مسلمان) ما هم دیدیم که خیلی غنیمت است که به این شخص پرفسور یک چیزی بگویم به قول معروف تنور داغ است و یک نانی بچسبانیم. گفتم: ولی در قرآن ما در احادیث پیامبر عظیم الشّأن ما میفرماید: -این قرآن است- «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[۱۸] پیغمبر اکرم هم فرمود: مردم سیاه، سرخ، سفید، فرمود: تمام مردم «کَأَسْنَانِ الْمُشْطِ»[۱۹] مثل دانههای شانه هستند. یکسان هستند. واقعاً ما دین پر افتخاری داریم.
دستور امیر المؤمنین (علیه السّلام) به مالک اشتر در مورد یکسان بودن افراد
ببینید چه دینی داریم. امیر المؤمنین (علیه السّلام) نامه مینویسد، فرمان برای مالک اشتر مینویسد… چند وقت پیش بود که من را به رادیو دعوت کردند، خیلی وقت پیش که من بروم این نامه را در رادیو شرح بکنم، قبول نکردم. گفتند: چرا؟ هر ساعتی که شما بگویید قبول میکنیم. گفتم: این حرفها نیست، یک فرمان مالک اشتر داریم میترسم این هم برای مردم عادی بشود، معمولی بشود، بگذارید خود انها بروند مطالعه بکنند، بهتر است تا اینکه من برای آنها بگویم معمولی بشود. واقعاً حیف است معمولی بشود. ما باید صد بار این را بخوانیم. آنجا به مالک اشتر میفرماید: مالک مردم چه پیش تو میآیند، به تو مراجعه میکنند خارج از دو صورت نیستند –قربان امیر المؤمنین شما این حدیث را تماشا بکنید. امروز این باید بر سر در جهان نوشته بشود. امروز دعوا به خاطر این چیزها است. تو اهل کجا هستی، نباید به اینجا بیایی، تو اصلاً کجایی هستید باید بیرون بروی. تو سفید هستی، تو سیاه هستی. ببینید امیر المؤمنین (علیه السّلام) چه دارد میگوید- میفرماید: هر کسی به تو مراجعه بکند خالی از دو صورت نیست. «إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ»[۲۰] یا برادر دینی تو است، مسلمان است یا اصلاً مسلمان نیست. «وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ» یا در آفرینش همانند تو است. این بلند نظری است، این آقایی است. این چیزها در کدام دین وجود دارد. یک کسی آمده است نیاز دارد. تو زرتشتی هستی، مسیحی هستی به ما مربوط نیست باید کار او را انجام بدهیم.
إنشاءالله که الآن نیست آن وقتها در گزینشها اوّل انقلاب مثل اینکه یک کسی میخواهد برود کار بکند، میگفتند: کفن چند متر است؟ گفتم: مگر میخواهید گورکن استخدام بکنید. این حرفها یعنی چه؟ برای یک کاری مثلاً این چیزها را بپرسند یعنی چه. یک دفعه یک ادارهای در یک برگهای نوشته بود که: آن زمینی که نه نجس است نه باطل است کجا است؟ -در این گزینشها وجود داشت- گفته بودند: کدام زمین است که نه نجس است نه غصبی است امّا نماز در آنجا باطل است؟ من تأمّل کردم فهمیدم ولی بعد گفتم: من طلبه هستم ولی فکر میکنم که این اوراق را یک عدّه منکرین دین اسلام تنظیم کردند. بعد رفتند دیدند همینطور بوده است خدا شاهد است رفته بودند دیدند که چند نفر آدم منحرف این کار را کرده بودند، کار مسلمانها نبود. کدام زمینی که نجس نیست، غصبی نیست، نماز هم ندارد آن زمین شورهزار است، زمین نمک زار مثل اینکه نمیشود در آن نماز خواند. حالا من چون طلبه بودم این را میدانستم. این چیستانها را آوردند.
از فواید تقوا مژده به هنگام مرگ
«العَاشرهُ» این عاشر خیلی مهم است دارد درس ما تمام میشود. دهم از فواید تقوا «البِشارهُ عِندُ المُوت» مژده به هنگام مرگ است. این مژده والله خیلی حرف است. یک مژدهای یک وقت به آدم بدهند. آقا مژده؛ چه شده است؟ مثلاً در فلان بانک برنده شدی. آقا مژده؛ عروسی است تو را هم دعوت کردند. مژدهای نیست. یک وقت یک کسی به من یک مژدهای داد، وسطهای جنگ بود، میخواستم بمیرم، حالا جنگ است مردم را دارند از زمین و آسمان میزنند. حاج آقا مژده؛ گفتم لابد میخواهند بگویند صدام سقط شده است. رفتم گفتم: امیر هم عروسی کرد. گفت: خوب مبارک باشد.
امّا یک وقت دست تو از همه چیز بریده میشود یک وقت یعنی طرف میبیند که دیگر هیچ چیزی ندارد دیگر نه طبیب فایده دارد هیچ چیزی، قرآن سورهی قیامت را که خواندید. آنجا یک وقت بیایند بگویند: نترس. هیچ آسیبی به تو نمیرسد. «العَاشرهُ البِشارهُ عِندُ المُوت قال تعالى الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْرى» این را دقّت بکنید این مهم است آن کسانی که با معارف الهی سر جنگ دارند این را نمیفهمند ولی شما میفهمید. الآن ما در این مملکت آدمهایی داریم ۲۴ ساعته دارند با معارف خدا میجنگند. میگویند: این حرفها چیست؟ این همان است که ما بلد هستیم. صبح دیدی دیر شده است آفتاب زده است تیمّم بکن. بعد هم نمیدانم سیبلهای خود را هم بگیر، ناخنهای خود را هم بگیر، دیگر همین است. دیگر اضافه بر این چیزی بشنوند کفر است، جلسههایی دارند که نمیگذارند کسی بالاتر از این برود. جلسه دارند و از من و شما هم مقدّستر هستند. نماز شب میخوانند، روضه میخوانند. یقهی خود را کیپ میبندند، عطرهای خیلی مزخرف میزنند. یک نفر بچّهی خود را به خانهی ما آورده بود نگو از آن عطرهای مادر خود برداشته بود و زده بود. خدا شاهد است این بچّه را من بغل کردم، زمین گذاشتم دیدم قدرت هیچ کاری ندارم. نه مطالعه میتوانم بکنم. این در روان من یک اثری گذاشت آخر رفتم این پیراهنی را که بر تن داشتم درآوردم، این را در یک جایی قرار دادم یکی دیگر پوشیدم الحمدلله این حالت عوض شد. قیمت گران هم داشته است ولی ذائقهها عوض شده است. به جای عطر مگس کش میزنند.
درخواست امان نامه از غضب خدا توسّط امام سجّاد (علیه السّلام)
امّا این قرآن است ما در این صحیفهی سجّادیّه چند وقت پیش با هم خواندیم که امام سجّاد (علیه السّلام) چیزی را میخواهد که ما هم یاد بگیریم اگر نشدنی بود نمیخواست. در اینجا خواندیم که به خدا میگوید: «وَ اکْتُبْ لِی أَمَاناً مِنْ سُخْطِکَ»[۲۱] خدایا امان نامه از غضب خود برای من بنویس. «وَ بَشِّرْنِی بِذَلِکَ فِی الْعَاجِلِ دُونَ الْآجِلِ» همین دنیا مژده به من بده، نسیه نباشد. آنجا نمیخواهم، عاجل به معنی اینجا است. آجل آن طرف است. «وَ بَشِّرْنِی» مژدهی آن را به من بده. «الْعَاجِلِ دُونَ الْآجِلِ» نه قیامت، اصلاً میخواهم اینجا ببینم. پس میشود، شدنی است.
پرهیز از گناه و تولّد دوبارهی انسان
«الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ» برو إنشاءالله تولّد دوباره پیدا بکن. به خدا اشکال ندارد، دوباره متولّد بشو چیزی نیست . به شما گفتم هیچ انتقاد نمیکنم جشن تولّد بگیرید اصلاً یک عدّه ملتزم هستند این سر رسید را مقابل خود میگذارند من دیدم، مدام علامت میزنید که اینجا تولّد فلان شخص است، تولّد حاجی است چه چیزی باید بپوشیم، چه چیزی باید بخریم. همیشه در فکر این چیزها است. اشکال ندارد مبارک آنها باشد امّا تولّد دوباره این است که با خدا قرار بگذاری گناه نکنی. با خدا قرار بگذار دل نشکنی، دوباره متولّد میشوی. حضرت عیسی روح الله سلام و تحیّات خدا به روح مقدّس او برسد (علیه الصّلاه و السّلام) پیامبر عظیم الشّأن خدا فرمود: هرگز به ملکوت آسمان نمیرسد کسی که دو بار به دنیا نیامده باشد. برای همین است که میگوید: (زادهی ثانی است احمد در جهان) پیغمبر زادهی ثانی است. برای این دارد میگوید.
زادهی ثانی است احمد در جهان صد قیامت بود او اندر عیان
زو قیامت را همی پرسیده اند کای قیامت تا قیامت راه چند
مدام پیامبر را سؤال و جواب میکردند «یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَهِ» مدام قیامت چه زمانی است؟
با زبان حال میگفتی بسی که ز محشر حشر را پرسد کسی
خود من قیامت هستم. ما نمیتوانیم مثل او بشویم ولی یک عطری از او داشته باشیم. دین ما خیلی دین بزرگی است.
مژده برای دارندگان تقوا در دنیا و آخرت در قرآن
الآن مگر نخواندید «وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى»[۲۲] خدا میتواند به دل ما راه پیدا بکند. «الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرى فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ»[۲۳] اینها که در دنیا اهل ایمان و اهل تقوا بودند مژده برای آنها وجود دارد، «فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا» در همین حیات دنیا، نه فکر بکنید نسیه است. «وَ فِی الْآخِرَهِ» در آخرت هم است.
احوالات علّامهی طباطبایی در هنگام مرگ
اینطور برای ما نقل کردند که علّامهی طباطبایی روی تخت بیمارستان بیهوش شد. حالا یک عدّه ارادتمندانی ایشان داشتند من هم بعضیها از آنها را میشناختم، بعضیها واقعاً محرم بودند میگفتند: فکر ما به عظمت او که نمیرسید امّا دوست نداشتیم ایشان بیهوش بشود، اینطور از دنیا برود. خیلی ناراحت بودیم. یک دفعه دیدیم که علّامه چشمهای خود را باز کرد. فرمودند: همهی آن کسانی که منتظر آنها بودم آمدند این را گفتند و چشمهای ایشان بسته شد و از دنیا رفتند. میگوید: ما فکر کردیم بیهوشی بود. نه بیهوش کجا است.
نجات از آتش جهنّم فایدهی دیگر تقوا
«الحادیهَ عَشرَ» منفعت یازدهم «النَّجاهُ فِی النَّار» نجات پیدا کردن از آتش است «قال تعالى: ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا» میفرماید که: سپس نجات میدهیم متّقیان را. این سپس یک سپس عجیبی است. یک هواپیماهایی هستند که مثال عرض میکنم در مثل مناقشه نیست- شبها اگر نگاه بکنید، روزها هم اگر نگاه بکنید روزها هم خیلی وجود دارد، در آسمان خط میاندازند، این طبقات خیلی بالای آسما ایران اینها میروند اینها هواپیماهای خارجی هستند از اینجا عبور میکنند، یک پولی به حساب ایران میریزند چون خلبانها این را به من گفتند به من یاد دادند که از اینجا رد میشوند. اینها الآن از تهران رد میشوند. خوب میتوانند بگویند: ما تهران رفتیم. ولی در تهران اینها فرود نیامدند، کاری نکردند از آب تهران بخورند، از چایی تهران بخورند امّا بگویند: به تهران رفتیم هیچ دروغ نیست، رفتند. بنابراین همهی ما جهنّم خواهیم رفت. نه اینکه برویم بسوزیم. قاعده بر این است.
وعدهی قرآن به عبور همهی انسانها از جهنّم
در سورهی مبارکهی مریم (سلام الله علیها) دقّت بکنید «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها کانَ عَلى رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا»[۲۴] نیست از شما کسی که مگر وارد جهنّم بشود. کسی نیست که نشود، همهی شما وارد جهنّم میشوید. این محکم است «کانَ عَلى رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا» کسی نیست که وارد جهنّم نشود. یعنی خداوند متعال این را حتمی قرار داده است، بله نه اینکه وارد جهنّم بشویم مثل همان هواپیماها که از آسمان ایران رد میشوند، آنطور از فضای جهنّم رد میشویم. طوری هم نمیشود امّا یک عدّه آنجا میافتند. امّا آنجا که میافتند «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا»[۲۵] آنجا که رد میشوند عبور میکنند امّا ما متّقیّان را نجات میدهیم نمیگذاریم بیفتند امّا بقیه چه؟ «وَ نَذَرُ الظَّالِمینَ فیها جِثِیًّا» بقیه ظالمین همه به آنجا میافتند خلاصه یک حالی از آنها پرسیده میشود. یکی از فواید تقوا این است که انسان از فضای جهنّم رد میشود در جهنّم نمیافتد.
سعادت دارین در داشتن تقوا
«فَقَد ظَهَر أنَّ سَعادهَ الدَّارین مُنطویَهٌ فِیها»[۲۶] پس فهمیدی که تمام سعادت دارین در تقوا است. «وَ هِیَ کَنزٌ عَظیم» میگوید: برادر، خواهر مواظب باش که این گنج بزرگی است. «وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى»[۲۷] از برکت این کلمه اینها را هم گفتیم امّا بقیه را هم بخواهم بگویم خیلی طول دارد إنشاءالله در جلسههای آینده.
«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ» .
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– الصّحیفه السجّادیّه، ص ۹۸٫
[۲]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۳، ص ۳۸۴٫
[۳]– الصّحیفه السجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴]– سورهی قصص، آیه ۷٫
[۵]– سورهی نحل، آیه ۶۸٫
[۶]– سورهی مریم، آیه ۱۰٫
[۷]– سورهی آل عمران، آیه ۴۱٫
[۸]– سورهی مریم، آیه ۱۱٫
[۹]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۵، ص ۱۰۴٫
[۱۰]– صحیفهی سجّادیّه، ص ۹۸٫
[۱۱]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۳، ص ۳۸۵٫
[۱۲]– کشکول بهایى، ج ۲، ص ۲۷۳٫
[۱۳]– سورهی انعام، آیه ۱٫
[۱۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۱۴۹٫
[۱۵]– تفسیر نور الثقلین، ج ۴، ص ۳۶۳٫
[۱۶]– بحار الأنوار، ج ۶۴، ص ۷۱٫
[۱۷]– کشکول بهایى، ج۲، ص ۲۷۴٫
[۱۸]– سورهی حجرات، آیه ۱۳٫
[۱۹]– من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۷۹٫
[۲۰]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۲۷٫
[۲۱]– صحیفهی سجّادیّه، ص ۸۴٫
[۲۲]– صحیفهی سجّادیّه، ص ۹۸٫
[۲۳]– سورهی یونس، آیات ۶۳ و ۶۴٫
[۲۴]– سورهی مریم، آیه ۷۱٫
[۲۵]– همان، آیه ۷۲٫
[۲۶]– کشکول بهایى، ج ۲، ص ۲۷۴٫
[۲۷]– الصّحیفه السجّادیّه، ص ۹۸٫
پاسخ دهید