حضرت استاد فاطمی نیا روز سه شنبه قبل از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل، به ادامه بحث شیرین سیری در صحیفه سجادیه پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- درخواست امام سجّاد (علیه السّلام) از محروم نشدن از عنایت الهی
- منع شدن از قسم یاد کردن بیجا
- قسم وجه کریم سائل به حضرت خضر
- مهمان شدن نوف بکالی و حبّهی عرنی در خانهی امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- ناشناخته بودن امیر المؤمنین (علیه السّلام) در میان شیعیان
- قابل نقل نبودن تمام روایات چاپ شده در کتب روایی
- قاعدهی کلّی ناراحت نشدن معصوم از معصوم
- نگرانی امیر المؤمنین از برگردانده شدن نگاه رحمت خدا به او
- توضیح کلمهی جسیم
- بیان معجزات مطرح شده در قرآن
- اضلال یعنی قطع مدد خدا
- آثار قطع مدد الهی
- معانی مختلف امر
- عدل بودن مقدرّات خدا در حقّ بنده
- سیطرهی خدا بر همهی هستی
- خارج نشدن انسان از سلطت خدا
- تعریف معنای استمالت
- نقش اطاعت در بندگی
- لزوم دقّت بیشتر در کلام معصوم
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَکْرَم الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهلِ بَیتِهِ الطَّیِبینَ الطَّاهرِینَ ثُمَّ الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلَی جَمیعِ أنبیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ ملائِکَتِهِ وَ لَا حَولِ وَ لا قُوَّهَ إلَّا بِاللهِ العَلیِّ العَظیمِ».
یک مقدار در مورد دعای بیست و یکم مذاکره میکنیم که إنشاءالله تعالی مفید است، این کلام معصوم است. البتّه اینجا امام (علیه السّلام) اوّل همانطور که همیشه عرض کردم، برای اینکه به ما یاد بدهد گناهان را ذکر میکند که بعد از آن به اینجا میرسد؛ خوب اگر بندهای گناه کرد، این مسائل پیش میآید. حالا اینجا باز مسائلی است که خواهید دید که بعضی از آنها بماند برای بعد توضیحات زیادی داده بشود تا به آنجا رسیدیم إنشاءالله عرض میکنم. الآن این قسمت را میخوانیم.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
درخواست امام سجّاد (علیه السّلام) از محروم نشدن از عنایت الهی
«اللَّهُمَّ إِنَّکَ إِنْ صَرَفْتَ عَنِّی وَجْهَکَ الْکَرِیمَ أَوْ مَنَعْتَنِی فَضْلَکَ الْجَسِیمَ»[۱] حالا خیلی فارسی بخواهیم بگوییم این است که: خدایا اگر روی خود را از من برگردانی وجه کریم یعنی روی خدا. خدا که روی ندارد، یعنی مقصود این است که عنایت خود را از من برداری. چون کلمهی وجه کریم خیلی مهم است و روایاتی را که بنده دیدم احساس کردم حالا این را دارم به صورت حاشیه عرض میکنم یک وقت آدم به این جمله قسم یاد نکند، خیلی خوب است؛
منع شدن از قسم یاد کردن بیجا
البتّه ما متأسّفانه عادت کردیم والله، بالله؛ مدام به خدا قسم یاد میکنیم و حضرت امیر (علیه السّلام) یک نامهای به حارث همدانی دارد که در آن نامه به او میفرماید که: اسم خدا را ذکر نکن، مگر برای حق. یک وقت خدایی ناکرده دارد حقّی ضایع میشود، آبرویی دارد میرود آدم بیاید بگوید: والله، بالله ولی همینطور مدام والله، بالله بگوید درست نیست. مخصوصاً وجه کریم خیلی قسم حسّاسی است، هیچ وقت نگویید.
قسم وجه کریم سائل به حضرت خضر
یک روایت داریم که یک سائلی آمد به حضرت خضر (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) گفت: آقا تو را به وجه کریم خدا قسم میدهم یک چیزی به من بده. بعضی از سائلها خیلی سمج هستند، دیدید که عجیب هستند. خلاصه حضرت خضر دید که قسم خیلی بزرگ است چه کار بکند؟ گفت: بیا من را ببر بفروش. او هم البتّه حضرت خضر را نمیشناخت. من را به عنوان بنده به عنوان خادم (نعوذ بالله) من را ببر بفروش. سائل رسماً برد حضرت خضر را فروخت. یک نفر هم ایشان را خرید. خلاصه یکی خرید و آورد و گفت: خیلی خوب حالا این کارها که دارم به تو میگویم شروع بکن. فرض بفرمایید حالا شاید نوع کار خیلی دقیق در روایت نیامده است. اجمالاً یعنی یک مثال کلّی ذکر شده است. فرض بفرمایید یک تلّ خاکی به اندازهی ساختمان این مسجد که مثلاً خشتی آجری اینقدر باشد، بگویند اینها را باید به آن طرف زمین منتقل بکنید. خوب این کار یک نفر نیست، مگر اینکه یک ماه شاید طول بکشد. خلاصه یا بیشتر یا کمتر. صاحب کار برگشت دید که عجب همهی این خاکها آن طرف رفته است. گفت: چه کسی این کار را کرده است؟ گفت: من، مگر بنا نبود من انجام بدهم؟ گفت: این کار نمیشود. حضرت خضر گفت: خوب من انجام دادم. گفت: خیلی خوب. تو را به آن خدایی که تو را آفریده است قسم میدهم که خود را معرّفی بکن. گفت: حقیقت را بخواهی بدانی من خضر هستم. به دست و پای حضرت خضر افتاد. گفت: من را ببخشید. یعنی اینقدر این قسم مهم است، حضرت خضر برد خود را فروخت. در قسم خوردن و اینها دقّت داشته باشید.
مهمان شدن نوف بکالی و حبّهی عرنی در خانهی امیر المؤمنین (علیه السّلام)
«اللَّهُمَّ إِنَّکَ إِنْ صَرَفْتَ عَنِّی وَجْهَکَ الْکَرِیمَ»[۲] خدایا اگر این روی خود را از من برگردانی، من باید چه کار بکنم؟ خدا نکند به حقّ سیّد السّاجدین (صلوات الله علیه) که خدا از کسی روی برگرداند. یک قضیه اینجا برای شما بگویم تا بقیهی دعا را بخوانیم. خدمت شما عرض میکنم که بارها از بندهی شنیدید که امیر المؤمنین (علیه السّلام) چند نوع شاگرد داشت. به تعبیر ما یک شاگردهای دانشگاهی داشت. اینها میآمدند یاد میگرفتند. یک شاگردهای نیمه شب و خصوصی هم داشت که باز روایات نشان میدهد همانها هم خدمت آقا میرسیدند، به گونهای استفاده میکردند. میشود از این شاگردهای نصف شب نام برد؛ یکی کسی بود به نام حبّه العرنی که نبستاً به امیر المؤمنین (علیه السّلام) محرم بود؛ محرمیّت هم مراتب دارد. اسم یکی هم بود نوف بکالی. این دو نفر میگویند که: -شاید اجمال آن این باشد که- ما یک شب به خانهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) رفتیم، دیدیم آقا در منزل نیست. خوب بالاخره وقتی که در بین دوستان صمیمیّت و نزدیکی باشد، به خانهی همدیگر میروند مینشینند و میخوابند. رفتیم دیدیم که آقا تشریف آوردند و صحبتهایی کردیم؛ آقا فرمودند: دیگر دیر شده است همینجا بخوابید. آقا رختخوابی، بستری در اختیار ما قرار داد خوابیدیم امّا مگر ما میتوانیم بخوابیم. آن شخص دیگر میگوید: من بیدار بودم، آن یکی هم رفت بیدار بود، از بیداری یکدیگر خبردار نبودند. هر دو ساکت در بستر… حالا شاید اینطور بوده است میگفتند: چرا بخوابیم؟ ملائکه منتظر هستند که برنامهی نیمه شب امیر المؤمنین (علیه السّلام) را ببیند حالا ما بخوابیم چه بشود؟
ناشناخته بودن امیر المؤمنین (علیه السّلام) در میان شیعیان
امیر المؤمنین (علیه السّلام) خیلی عظمت دارد، خیلی بزرگ است. اگر ما شیعیان ایشان قدر بدانیم. دل من پر است. خدا او را رحمت بکند از عالمان جلیلی که عالم بود و بزرگوار بود ایراد نمیگیرم دیدم که شبکهی یک از ایشان چیزی پخش کرد، ایشان از دنیا رفته است و خدا درجات او را عالی بکند، اینها درد و دل است که با شما میکنیم نگویم کجا بگویم. تلویزیون این را پخش کرد این آدم عالم بود. نه اینکه… ولی بالاخره… خود من شنیدم، نقل قول نیست؛ دیدم که ایشان در آنجا – خدا درجات آن مرحوم را زیاد بکند- میفرماید که: بله یک روز سول خدا در بین اصحاب فرمود که: چه چیزی برای زن از همه بهتر است و هیچ کسی بلد نبود جواب بدهد؟ بعد امیر المؤمنین (علیه السّلام) به خانهی خود رفتند؛ دختر پیغمبر، پدر شما یک چنین سؤالی کرده است، جواب آن چیست؟ او هم جواب را داد و این آمد. زبان من لال حدیث را مثل یک مدرسهی بچّهها درست کردند. یک بچّهای میگوید: آقا من بگویم، دست خود را بلند میکند، آقا من بگویم. امیر المؤمنین آمد. آقا من بگویم: خیلی خوب. از حضرت زهرا یاد گرفته بود و جواب را داد. بعد پیغمبر فرمود: «مِن أینَ تَعلَّمتَ» کجا یاد گرفتی؟ گفت: از حضرت زهرا (سلام الله علیها) یاد گرفتم. حالا میگویم: آقا خدا روح تو را شاد بکند، این کتاب وجود دارد، در کتاب هم چاپ شده است، بله در کتاب نوشتند امّا علم تو کجا رفته است؟ درایت تو کجا رفته است؟ آدم خجالت میکشد صاحب نهج البلاغه را بچّه مدرسهای کردی که آقا من بگویم. این صاحب نهج البلاغه است، متّصل به غیب است. نهج البلاغهی او دنیا را دگرگون کرده است. یک سؤال ساده را نداند، به صورت پنهانی برود از حضرت زهرا (سلام الله علیها) بپرسد. میگویند: چاپ شده است، خوب چاپ شده باشد. ما باید یک اصولی را یا بپذیریم، پذیرفتیم تا آخر باشیم یا این اصول را کنار بگذاریم هر چه دوست داریم بگوییم.
قابل نقل نبودن تمام روایات چاپ شده در کتب روایی
در همین کتابها چاپ شده است که حضرت زهرا یک انگشتر داشته است یا النگو داشت احساس کرد که پدر بزرگوار ایشان ناراحت است -موضوع از یاد شما نرود میخواهیم به نیمه شب امیر المؤمنین (علیه السّلام) برویم منتها این درد و دل است که با این علی (علیه السّلام) چه رفتارهایی دارد میشود- انگشتر بود یا النگو بود احساس کرد که پدر بزرگوار ایشان رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ناراحت است، این را درآورد سلمان را صدا کرد، گفت: بیا این را ببر بده به پدر من، بگو: دختر شما گفت: این را بفروش در هر جایی که دوست داری مصرف بکن. خوب این چاپ شده است. چاپ شده باشد ما یک اصولی داریم. خوب ممکن است یک جا چاپ شده باشد که دو دو تا پنج تا شده است، چون چاپ شده است قبول بکنیم. اینجا اصل عصمت زیر سؤال میرود.
قاعدهی کلّی ناراحت نشدن معصوم از معصوم
یک چیز کلّی به شما بگویم، قاعدهی کلّی را به شما بگویم که به یاد داشته باشید ببینید معصوم از معصوم ناراحت نمیشود. مرحوم امام رضوان الله (علیه السّلام) قریب به این مضامین شاید یک چیزی فرموده باشد. خدا روح او را شاد بکند چقدر امام عالم بود، چقدر بزرگوار بود؛ فرمودند: اگر صد تا پیغمبر چند سال در یکجا زندگی بکنند، هیچ وقت از دست همدیگر ناراحت نمیشوند. چون مطالب بر همهی آنها مکشوف است. معصوم یعنی هیچ خطا نمیکند؛ بنابراین به یاد شما باشد معصوم هیچ وقت از معصوم ناراحت نمیشود، چون خطا نمیکند. در زمان امام حسن (علیه السّلام) تاریخ را ورق بزنید ببینید امام حسن (علیه السّلام) یک کلمه راجع به صلح امام حسن (علیه السّلام) راجع به کارهای ایشان حرف زد؟ یک کلمه پیدا بکنید در تاریخ یک چیزی گفته باشد. برادر این کار را بکن، برادر این کار را نکن. چون هر دو معصوم بودند، اینجا عصمت زیر سؤال میرود. یک معصوم چه کار کرده است که معصوم دیگر ناراحت شده است؟! صاحب عناوین این حرفها را میزدند، آن وقت من که بیاییم بگویم میدانید که در مملکت ما یک چیزی که وجود دارد وسط بحث علمی شخصیت به رخ میکشند. آقا من دارم میگویم: دو دو تا میشود چهار تا، خوب ایشان فرمودند: میشود پنج تا. این مرحوم اینطور گفتند، حالا مثلاً تو به اندازهی او هستی. نه من چه وقت گفتم به اندازهی او هستم. ای خدا صاحب نهج البلاغه چقدر کوچک شده است، آمد رفت یاد گرفت؛ آمد گفت: آقا من بگویم؟ شما به این حرفها چه میگویید؟ حالا این امیر المؤمنین با این عظمت اینها نمیتوانند بخوابند. نوف بکالی، حبه العرنی دو تا محرم هستند. این حبه العرنی وقتی که امیر المؤمنین (علیه السّلام) با مردهها در وادی السّلام حرف میزند او در جریان بود. اینقدر محرم بود. من چه بگویم چقدر محرمیّت وجود دارد.
نگرانی امیر المؤمنین از برگردانده شدن نگاه رحمت خدا به او
صحبت در این است که خدا چطور روی خود برمیگرداند؟ «اللَّهُمَّ إِنَّکَ إِنْ صَرَفْتَ عَنِّی وَجْهَکَ الْکَرِیمَ»[۳] اگر این روی خود را از من برگردانی، چه کار بکنم؟ این دو نفر میگویند: ما در رخت خواب بودیم، آقا از منزل بیرون رفت و کجا رفت خدا میداند. به نخلستان رفت. رفت در خانهی یتیم و فقیر امیر المؤمنین (علیه السّلام) که دیگر شوخی نیست. اینها همینطور چشمهای باز یک وقت دیدیم آمد خوب گزارشی تهیه کردند. میگویند: دیدیم یک وقت آقا آمد. حالا ما هم از داخل رخت خواب داریم نگاه میکنیم در واقع اینها فیلمبرداری میکردند. آنجا یک دیواری بود. خوش به حال آن دیوار. میگوید: «وَاضِعاً یَدَهُ عَلَى الْحَائِطِ شَبِیهَ»[۴] آقا از راه رسید، نصف شب است. همه جا ظلمت است، همه خوابیدند. دست روی دیوار گذاشت. چطور؟ عبارت گزارش اینها این است. «وَاضِعاً یَدَهُ عَلَى الْحَائِطِ شَبِیهَ الْوَالِهِ» مانند کسی که واله شده باشد. بعد سر خود را بلند کرد یک آه کشید. إنشاءالله این جمله را به یاد داشته باشید. خدا بکند از چشم خدا نیفتیم. یک مرتبه گفت: «لَیْتَ شِعْرِی» به خدا دارد میگوید. من به عنوان شیعهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) صبح اگر بلند بشوم اعمال خود را، گفتههای خود را ضبط بکنم، شب باز بکنم خود من خجالت میکشم که این چه چیزهایی بود من گفتم. «وَاضِعاً یَدَهُ عَلَى الْحَائِطِ شَبِیهَ الْوَالِهِ» مثل یک واله دست خود را روی دیوار گذاشت. گفت: «لَیْتَ شِعْرِی» خدا ای کاش میدانستم چه کسی میگوید؟ امیر المؤمنین (علیه السّلام) ولی خدا. «لَیْتَ شِعْرِی فِی غَفَلَاتِی أَ مُعْرِضٌ أَنْتَ عَنِّی أَمْ نَاظِرٌ إِلَیَّ» ای کاش میدانستم در این برنامهی روزانه که من دارم به نظر رحمت به من نگاه میکنی یا از من روی برگردانی؟ این چیزی است که امیر المؤمنین دارد برای آن آه میکشد. مواظب حرفهای خود باشیم، کلمات خود باشیم.
توضیح کلمهی جسیم
«اللَّهُمَّ إِنَّکَ إِنْ صَرَفْتَ عَنِّی وَجْهَکَ الْکَرِیمَ»[۵] اگر روی خود را از من برگردانی، «أَوْ مَنَعْتَنِی فَضْلَکَ الْجَسِیمَ» یا فضل بزرگ خود را از من منع کردی. اصلاً جسیم یعنی چه؟ «و الجَسیم فِی الأصل: العَظیمُ الجِسم»[۶] در اصل به چیزی میگویند که جسم آن بزرگ باشد. «ثُمَّ استُعمِلَ فِی المَعانی» سپس در معانی هم استعمال شد. یک وقت ذوات داریم، عینیّت داریم؛ میگویند: ساختمان جسیم، ساختمان بزرگ. امّا بعداً اینها در معانی استعمال میشود. میگویند: «امرٌ جسیم» کار بزرگ. دیگر این ساختمان نیست. «أَوْ مَنَعْتَنِی فَضْلَکَ الْجَسِیمَ»[۷] یا فضل بزرگ خود را از من منع کردی. «أَوْ حَظَرْتَ عَلَیَّ رِزْقَکَ» یا من را از رزق خود محروم کردی. «أَوْ قَطَعْتَ عَنِّی سَبَبَکَ» یا سبب خود را از من قطع کردی.
توضیح کلمهی سبب
سبب یعنی چه؟ «وَ السَّبَبُ فِی اللُّغَه: الحَبل»[۸] سبب در لغت به معنای ریسمان است. «ثُمَّ استُعِیرَ لِکُلِّ مَا یُتَوصَّلُ بِهِ إلى المَطلوب» سپس استعاره آوردند از این برای هر چیزی که آدم با وسیلهی آن به مطلوب میرسد. میشود ریسمان ما که وسیلهی ما یا سبب خود را از من قطع کردی. یک اصل کلامی اینجا دوست دارم که زود برای عزیزان بگویم، البتّه بعضی از شما از من شنیدید، آنها که نشنیدند وظیفه دارم بگویم.
بیان معجزات مطرح شده در قرآن
عزیزان توجّه بکنید همان قاعدهای که الآن گفتم معصوم از معصوم ناراحت نمیشود، یک قاعدهای بود این را به یاد داشته باشید. هر کسی از این حرفها زد، بدانید که علم کلام او ناقص بوده است. خود علم کلام، یک علمی است. من نمیگویم من الآن متخصّص هستم، بالاخره هر کسی به اندازهای که بتواند نیاز خود را تأمین بکند. کلام یعنی عقاید. حالا نمیگویم برویم خواجه نصیر بخوانیم، متکلّم عصر بشویم. نه به اندازهای که نیازهای خود را رفع بکنیم. در قرآن میخوانید که «وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمینَ»[۹] خدا ظالمین را گمراه میکند. «یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ»[۱۰] در قرآن از این موارد زیاد میشنوید یا خدمت شما عرض بکنیم میفرماید که: اگر خدا بخواهد کسی را گمراه بکند، البتّه از این میگویند، یک اعجاز هم برای قرآن دریافتند؛ البتّه قرآن بزرگتر از این حرفها است. سرتاسر قرآن معجزه است ولی اینها که به فضا میرفتند میگفتند که: خیلی این احساس را میکردیم که نفس ما، سینهی ما خیلی تنگ شده است. شما گزارشهای کیهاننوردها را نگاه بکنید وجود دارد. میخواهم بگویم این برای قرآن چیزی نیست ولی بعضیها گفتند که میفرماید: «وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ»[۱۱] هر کسی را بخواهد گمراه بکند، سینهی او را تنگ میکند؛ مانند کسی که به آسمان میرود. خیلی زیبا است، حالا هر چه اینها نوشتند، نوشتند کاری به آن نداریم ولی تشبیه عجیبی در آن زمان است.
اضلال یعنی قطع مدد خدا
پس بنابراین خدا گمراه میکند، اضلال هم میکند. سرتاسر قرآن هم وجود دارد. حالا دید، بگو که: خیلی خوب وقتی که خدا اضلال کرده است من چه کار بکنم، من را گمراه کرده است، پس چه کار بکنم؟ قبلاً خدمت شما گفتم عزیزان یک قاعدهای است، إنشاءالله به خاطر بسپارید، اضلال خدا به معنای این نیست که میگوید: بلند شو برو فلانجا مشروب بخور. بلند شو به مجلس رقص برو. بلند شو برو حقّ فلان شخص را بخور، نه. اضلال یعنی قطع مدد. مدد را که قطع بکند، طرف گمراه میشود. حالا تو با ما کاری نداری، ما مدد را از تو برداشتیم. بنابراین اینجا نگاه بفرمایید الآن «أَوْ قَطَعْتَ عَنِّی سَبَبَکَ»[۱۲] این ریسمان خود را قطع کردی، مدد را قطع کردی چه کار بکنم؟ اینها جواب دارد. وقتی میگوید: «إنصَرَفت» میدانید ما اینطور هستیم.
آثار قطع مدد الهی
إن شرطیّه جواب داد. اگر ما هم به کسی بگوییم که اگر امروز درسهای خود را خوب خواندی، شرط است دیگر. به بچّه میگوییم: اگر امروز درس خود را خوب خواندی، به موقع به مدرسه رفتی، جلوی مهمانها هم مؤدّب بودی، خوب چه کار بکنم؟ یک جواب دارد. اگر این کارها را کردی، من هم برای تو یک چیز خوبی میخرم، به این جواب شرط میگویند. اینجا إن شرطیّه آمده است جواب دارد. خدایا اگر روی خود را از من برگردانی یا فضل خود را از من منع کردی، فضل بزرگ خود را، یا روزی را حرام کردی یا سبب خود را از من قطع کردی، چه میشود؟ «لَمْ أَجِدِ السَّبِیلَ إِلَى شَیْءٍ مِنْ أَمَلِی غَیْرَکَ» سبیل اینجا فرمودند به معنای وسیله آمده است. سیّد نوشته است. خدایا اگر این کارها را با من کردی، من دیگر وسیلهای پیدا نمیکنم به سوی چیزی غیر از تو برای آرزوهای خود. یک آرزوهایی دارم، به این آرزوها برسم. اگر بنا بشود روی خود را از من برگردانی سبب را قطع بکنی، من دیگر به چه راهی، به چه وسیلهای به این آرزوی خود میرسم. «لَمْ أَجِدِ السَّبِیلَ إِلَى شَیْءٍ مِنْ أَمَلِی غَیْرَکَ» هیچ راهی برای برای رسیدن به آرزوی خود ندارم؟! «وَ لَمْ أَقْدِرْ عَلَى مَا عِنْدَکَ بِمَعُونَهِ سِوَاکَ» پروردگار آن هم که نزد شما است، پروردگار آن رحمت، آن همه نعمتها، خزائن زمین و آسمان دیگر قدرت وصول به آنها ندارم به معونهی غیر خود، غیر تو بیاید من را کمک بکند؛ فقط تو هستی که کمک میکنی که من به آن خزائن میرسم. به آن همه نعمتها میرسم، به مقامات میرسم. نعمت خدا یکی دو تا نیست. نعمتهای ظاهری داریم، باطنی داریم. «وَ لَمْ أَقْدِرْ عَلَى مَا عِنْدَکَ بِمَعُونَهِ سِوَاکَ» با کمک غیر تو که من به این همه مسائل نمیرسم.
معانی مختلف امر
«فَإِنِّی عَبْدُکَ» به این فاء، فای نتیجه میگویند. امّا میگویند اینجا به معنای تعلیل آمده است، یعنی «لأنّی عَبدُک» چرا این حرفها را زدم؟ برای اینکه من بندهی تو هستم. «وَ فِی قَبْضَتِکَ» من در قبضهی تو هستم. «نَاصِیَتِی بِیَدِکَ» یعنی من تحت قدرت تو هستم. «لَا أَمْرَ لِی مَعَ أَمْرِکَ» یک وعدهای به شما میدهم إنشاءالله تماشایی است. «لَا أَمْرَ لِی مَعَ أَمْرِکَ» این را مترجمین این صحیفه یا شارحین ترجمه کردند. امّا این ترجمهها خیلی بر دل من ننشسته است. «قُولُهُ (علیه السّلام): «لَا أمَر لِی مَعَ أمرِک»[۱۳] سیّد نقل میکند، از خود نمیگوید. میگوید: «قَالَ بَعضُهُم» بعضی از علما گفتند، معنای آن این است که «لَا أمرَ لِی مُخالِفاً لِأمرِک» من امری ندارم که مخالف امر تو باشد. بعضیها ترجمهها کردند که فرمانی نیست با وجود فرمان تو. اینها را بنده نپسنیدید. امر خیلی معنا دارد. چون ما دعای حضرت را میخوانیم و در قرآن هم زیاد داریم. من گذاشتم که إنشاءالله زنده باشم این مسائل امری را که در آن تحقیق کردم، اینها را هفتهی آینده درس همین هفته قرار بدهیم آن هم است غنیمت است که شما بدانید امر فقط دستور دادن نیست، امر خیلی معانی دارد.
پس بنابراین «لَا أمَر لِی مَعَ أمرِک» امری بر من نیست، برای من نیست با وجود امر تو. این باشد که آن رسالهی امر را برای شما بیاورند، آن تحقیقات خود را اینجا گزارش بدهم که آن هفته میشود درس، حالا یک چیزی هم اضافه میکنم، از صحیفه منتظر آن باشید که بسیار مهم است. امر فقط این نیست که فقط امر بکنیم. خیلی معنا دارد. در قرآن یکی از انبیاء را نقل میکند که میگوید: «وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْری»[۱۴] یعنی چه؟ یعنی من با امر خود نکردم. آدم که به خود امر نمیکند. فقط باید پیش خود نکردم یک وقت امر به معنای شأن است اصلاً. حالا صبر بکنید تا هفتهی آینده این را باید به شما بگویم. این سیّد هم زیبا نوشته است نقل کرده است ولی دیگر… چون اینجا ایشان میفرماید: -حرف خوبی است- «وَ یُحتَمِلُ أن یُراد بِالأمرِ المَنفی مَا یُریدهُ مِنَ الأمور»[۱۵] اینها خوب چیزهایی است ولی حالا آدم میگویم: اینها چیزهایی دارم که اینها را باید روی آنها قرار بدهیم. «لَا أمَر لِی مَعَ أمرِک» در پرانتز گوشهی قلب ما برای هفتهی آینده باشد.
عدل بودن مقدرّات خدا در حقّ بنده
«مَاضٍ فِیَّ حُکْمُکَ»[۱۶] خدایا حکم تو در من نفوذ دارد. هر چه بگویی باید انجام بدهم. «عَدْل فِیَّ قَضَاؤُکَ» خدایا هر چه مقدّر بکنی در حقّ من، آن عدل است. همهی آن حق است. من که حقّ اعتراض ندارم. «وَ لَا قُوَّهَ لِی عَلَى الْخُرُوجِ مِنْ سُلْطَانِکَ» خدایا من اصلاً قدرتی ندارم که از سلطان تو، قدرت تو از این خارج بشویم کجا بروم؟ در دعای کمیل خواندید که «وَ لَا یُمْکِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُکُومَتِکَ» آن قضیهی آقا شیخ محمّد بهاری هم برای شما عرض کردم در گذشته که ایشان نامهای رمزگونه دارد که در جوانی حالا رمز آن را إنشاءالله باز کردیم به مردم گفتم که آنجا دارد که خیلی بزرگ بوده است، آقا شیخ محمّد بهاری خیلی بزرگ بوده است. فهمیدن دین خیلی هنر میخواهد، فهمیدن دین غیر از مقدّس بازی است. دینداری غیر از جانماز آب کشیدن است، غیر از تقدّس است.
سیطرهی خدا بر همهی هستی
یک چیز دیگر است که آدم دین را بفهمد. ایشان میفرماید که: اگر کاروان انبیاء راه افتادند، تو هیچ کارهای هستی برو سر راه بنشین. خیلی زیبا گفته است. میگوید که: آمدند گفتند: برای چه اینجا نشستی؟ بگو که نشستم موکب سلطان را تماشا بکنم. چه ایرادی دارد؟ گفتند: زبان دراز هستی، بیرون برو. گفت: کجا بروم، هر کجا بروم برای شما است، خیلی لطیف است. این رمز است یعنی چه؟ یعنی آن کسی که نماز شب میخواند، آن کسی که العفو میگوید، تو هیچ چیزی نمیتوانی بخوانی، بنشین سر راه، یعنی همین در رخت خواب خود یک مرتبه بگو: «یَا أَکْرَمَ الْأَکْرَمِینَ». بعداً میگویند: فاطمینیا گفت: نماز شب نخوانید، بگویید: «یَا أَکْرَمَ الْأَکْرَمِینَ». و الله من این حرف را نزدم. میگویم اگر نمیتوانی دانشجو هستی، رئیس اداره هستی فردا میخواهی به بازار بروی. خانم هستی هزار تا کار در خانه داری، در بیرون از خانه هم کار داری. شیطان به تو میگوید که: ببین یا ۱۱ رکعت با ۷۰ تا العفو با ۴۰ تا مؤمن یا هیچ چیزی. بگیر با خیال راحت بخواب. بعد آقا شیخ محمّد میگوید: نه، اگر نشد یک دانه یا «یَا أَکْرَمَ الْأَکْرَمِینَ» که میشود. این همان سر راه نشستن است. گفتم یک رمز است. اینجا چه کار میکنی؟ میگوید: دارم تماشا میکنم. حاضر جواب هستی، فوضول هستی از اینجا برو. میگوید: کجا بروم هر جا بروم برای شما است. میگوید: درست است حاضر جواب هستی ولی حرف خوبی زدی، همه جا برای ما است، چه کسی به تو یا داد. گفت: آن را هم شما یاد دادید. بعد به سراغ خواجه حافظ میرود.
بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود این همه مدح و غزل تعبیه در منقارش.
حافظ بدانند این بیت را اینطور به کار بردن روح او در برزخ شاد میشود. چقدر زیبا است. چرا اینجا نشستی تماشا میکنی؟ بیرون برو. کجا بروم؟ همه جا برای شما است. از چه کسی یاد گرفتی؟ از خودت. خیلی زیبا است.
خارج نشدن انسان از سلطت خدا
«وَ لَا قُوَّهَ لِی عَلَى الْخُرُوجِ مِنْ سُلْطَانِکَ» من نمیتوانم از سلطان تو خارج بشوم. «وَ لَا أَسْتَطِیعُ مُجَاوَزَهَ قُدْرَتِکَ» من نمیتوانم از قدرت تو بگذرم، از این محدوده خارج بشوم. سه تاجمله دارد این دیگر چون واضح بوده است، سیّد هم استثناء را توضیح نداده است ولی بندهی فکر میکنم که استثناء دارد. دقّت بفرمایید اینجا چند تا چیز با یک واو عطف دارد. میگوید: من نمیتوانم از سلطان تو خارج بشوم. از حدّ قدرت تو رد بشوم و نمیتوانم برسم به آنچه که نزد تو است «إِلَّا بِطَاعَتِکَ» اینجا باید تفکیک بشود. یعنی «وَ لَا أَسْتَطِیعُ مُجَاوَزَهَ قُدْرَتِکَ» تا اینجا باید یک نقطهی سر خط بگذاریم که استثناء مربوط به این طرف است. نمیخواهد بگوید: من نمیتوانم از سلطان تو خارج بشوم، مگر به اذن تو، نه این نیست. اینها منفی است، اصلاً نشدنی است. ببین نمیتوانم از سلطان تو خارج بشوم. نه از حدّ قدرت و رد بشوم. امّا یک چند تا چیز است که میتوانم اگر تو بخواهی. آن چیست؟ اینها را گوش بدهید. «وَ لَا أَسْتَمِیلُ هَوَاکَ» خدایا استمالت هوا از نمیتوانم بکنم.
تعریف معنای استمالت
استمالت میدانید چیست؟ استمالت میل به باب استفعال رفته است استمالت یعنی طلب محبّت. طلب میل. آقا به من هم یک نگاهی بکن. استمالت بکن. هوا هم یعنی محبّت. «وَ لَا أَسْتَمِیلُ هَوَاکَ» حتّی محبّت تو را هم نمیتوانم بخواهم که خدایا من را دوست داشته باش.
نقش اطاعت در بندگی
«وَ لَا أَبْلُغُ رِضَاکَ» نمیتوانم به رضای تو برسم. «وَ لَا أَنَالُ مَا عِنْدَکَ» نمیرسم به آن چیزی که نزد تو است. چه چیزی نزد است؟ اصلاً نمیدانیم چه چیزهایی نزد تو است، ما فریب خوردیم. میگوید: هیچ کدام از اینها را نمیتوانم بکنم از تو نمیتوانم محبّت بکنم به رضای تو نمیرسم. به آن چیزی که نزد تو است نمیرسم «إِلَّا بِطَاعَتِکَ» این إلّا برای این سه تا است. مگر با طاعت تو. اگر اطاعت خدا بکنی، به تو محبّت میکند از تو هم راضی میشود و میرسی به آن چیزی که نزد خدا است. اگر طاعت بکنی خرید و فروش میشود؟ خدا بدهکار میشود؟ نه، میگوید: «إِلَّا بِطَاعَتِکَ وَ بِفَضْلِ رَحْمَتِکَ» به فضل رحمت، آقایی میکنی، تفضّل میکنی و الّا خدا بدهکار که نمیشود. هر چیزی تفضّل است.
لزوم دقّت بیشتر در کلام معصوم
«لَا أَمْرَ لِی مَعَ أَمْرِکَ» را میتوانیم به معنای همان امر هم بگیریم. یعنی خدایا وقتی که تو امر بکنی، من هیچ چیزی در برابر آن ندارم. بله میشود وقتی خدا امر کرد نمیتوانیم لعلَّه بیاوریم. این وجود دارد امّا چون حالا کلام معصوم است، سخن معصوم است، دقّت بیشتر بکنیم. شوخی نیست معصوم است. باید این لغتها را تماماً دانه به دانه برسیم. حتماً اسم کتاب مقامات حریری را شنیدید. مقامات است دیگر. البتّه در زمان قدیم مینوشتند، نشان میدادند که شخص خیلی لغت میداند، خیلی مطالب میداند. هم یک دایره المعارف ظرایف میشد و هم اینکه ببینید تقریباً میگویم امروز که نمایشنامه مینویسند، تقریباً نمایشنامه بوده است یعنی نمایشنامه نوشتن را مسلمانان از همه ملل زودتر شروع کردند؛ چون اوّل کسی که مقامات نوشت بدیع الزّمان همدانی بود که این خیلی عالی نوشته بود. حریری آمد که به دنبال آن برود، یک مقامات هم حریری نوشت ولی حریری دیگر عملاً سبقت گرفت. الآن شاید برای حریری ۳۰ مرتبه چاپ شده است و چقدر عجیب است که حریری در بغداد باغی داشته است که در آن باغ مقامات خود را درس میداده است از اندلس –شاید باور نکنید الآن که هواپیما است و وسائل وجود دارد ما از این حوصلهها نداریم- که اسپانیا شده است، از اندلس میآمدند در باغ حریری در بغداد گوش میدادند. آن زمان میگفتند: آدم دو جمله از صاحب کتاب بشنود غنمیت است. میخواهم این را برای شما بگویم که این کتاب پر از لغت است ولی من اگر مثلاً بخواهم مقامات حریری درس بدهم، به اندازهی نصف این کتاب به زحمت نمیافتم، چون بیشتر لغت را میدانم حفظ هستم الحمدلله امّا به معصوم که میرسم، میبینم معصوم است، باید ما دانه به دانهی این لغتها را بررسی بکنیم. سماجت ما برای این است، میخواهیم بگویم یعنی سخن معصوم میخوانیم، یک متن مطلقی نمیخوانیم إنشاءالله در مسئلهی امر خدمت شما خواهیم بود.
«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۰۴٫
[۲]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۰۴٫
[۳]– الصحیفه السجادیه، ص ۱۰۴٫
[۴]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۵، ص ۲۰۹٫
[۵]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۰۴٫
[۶]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۵، ص ۲۱۵٫
[۷]– الصحیفه السجادیه، ص ۱۰۴٫
[۸]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۳، ص ۴۵۸٫
[۹]– سورهی ابراهیم، آیه ۲۷٫
[۱۰]– سورهی نحل، آیه ۹۳ و سورهی فاطر، آیه ۸۰٫
[۱۱]– سورهی انعام، آیه ۱۲۵٫
[۱۲]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۱۰۴٫
[۱۳]-ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۳، ص ۴۶۱٫
[۱۴]– سورهی کهف، آیه ۸۲٫
[۱۵]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۳، ص ۴۶۱٫
[۱۶]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۰۴٫
پاسخ دهید