حضرت استاد فاطمی نیا روز سه شنبه قبل از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل، به ادامه بحث شیرین سیری در صحیفه سجادیه پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- فرازی از دعای بیست و یکم صحیفهی سجّادیّه
- محبّت خدا در قلب انسان
- قلب انسان در گرو یاد خدا
- اطاعت و فرمانبرداری از خدا با میل و رغبت
- تقوا؛ بهترین توشه برای قیامت
- عجایب عرفانی آقا شیخ محمّد حسین اصفهانی صاحب تفسیر
- پرهیز از گناهان و باز شدن درهای رحمت الهی
- نکتهای در باب تفاوت معنا در واژهی «رِحله» و «رُحله»
- حرکت در جهت خشنودی خدای متعال
- داستان فرد بهشتی و رفیق دوزخی او
- درخواست کمک از خدا برای انجام کارهای خیر
- فرار از هواپرستی و معصیّت به سوی خدا
- فرار از غضب خدای متعال به سمت رحمت او
- مرحلهی فنا و توحید در صفات و افعال
- نقلی در مورد آیت الله قاضی تبریزی
- فانی بودن از مشاهدهی افعال؛ مرحلهی دوم فرار عبد به سوی خدا
- ترقّی از مقام صفات به مقام ذات پروردگار؛ مرحلهی سوم فرار عبد به سوی خدا
- پناه بردن بنده به عفو و رحمت خدا
- دعای سجدهی پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله)
- خدایا از خودت به خودت پناه میبریم
- توحید ذاتی و رسیدن به عزّت نزد خدای متعال
- عزّت یک سره از آن خدا است
- شعبان؛ ماه شادمانی و سرور اهل بیت (علیهم السّلام)
- حاکم نیشابوری و کتاب معروف مستدرک
- نکتهای در مورد ضرورت حدیث شناسی
- فلسفهی بعثت انبیاء (علیهم السّلام)
- از اصل اسلام دور افتادیم
- خلقت و نظام آفرینش؛ تجلّی عام خداوند
- تقاضای دیدن خدا و متلاشی شدن کوه
- ماه مبارک رمضان فرصتی برای خودسازی و مبارزه با صفات رذیله
- خدا با شما است، هر جا که باشید
«بِسْمِ اللََّهِ الرَّحْمََنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلََّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلِّی اللَّهُ عَلِی سَیِّدَ الْأَنْبِیَاءِ وَ اکرم الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِی أَهْلِ بَیْت الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلََامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِکَتِه وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
فرازی از دعای بیست و یکم صحیفهی سجّادیّه
به این قسمت از دعای بیست و یکم رسیدیم، البتّه در درس ما یک نکات قابل توجّهی است که إنشاءالله باید دقّت کنیم تا بتوانیم از کلام امام بهره ببریم.
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ فَرِّغْ قَلْبِی لِمَحَبَّتِکَ وَ اشْغَلْهُ بِذِکْرِکَ وَ انْعَشْه بِخَوْفِکَ وَ بِالْوَجَلِ مِنْکَ»[۱] اینجا امام (علیه السّلام) نکتههای عجیبی یاد ما میدهد که ما واقعاً چه چیزی از خدا بخواهیم و چگونه باشیم. حالا اینجا صحبت قلب میشود و در گذشته گفتم. مقصود از قلب اجمالاً باطن ما است. فرمودند: این قلبی که در سمت چپ است حیوانات هم دارند. این نیست، مقصود باطن ما است. در بعضی روایات داریم که مقصود عقل است. حالا اجمالاً دیگر بخواهیم جمع بندی کنیم همان باطن میشود و شکّی در آن نیست.
محبّت خدا در قلب انسان
حالا اهل عرفان گفتند فرق قلب سمت چپ با حیوانات این است که لطیفهی ملکوتیّه به این قلب تعلّق دارد. نه اینکه در اینجا است نه، اشراف دارد. مثل اینکه حضرت عالی که در یک طرف مسجد نشستید یک نفر آنجا است که به آن اشراف دارید تا ببینید که او چه کار میکند.
آن لطیفهی ملکوتیّه به قلب ما تعلّق و اشراف دارد. آن ما را از بقیّهی اقسام حیوان ممتاز کرده است. به هر حال باطن است. میگوید خدایا بر پیغمبر و آل او را درود و رحمت فرست و قلب من را برای محبّت خود خالی کن «فَرِّغْ قَلْبِی لِمَحَبَّتِکَ». مثل اینکه یک خانهای دارید پر از اسباب و اثاثیه است و حالا مهمان بیاید. میگوییم خالی کنید که وقتی مهمان بیاید بتواند بنشیند. محبّت پروردگار مهمان است، قلب باید خالی باشد. خدایا قلب من را برای محبّت خود خالی کن. این بالاترین حاجتی است که ما میخواهیم. اگر این محبّت در قلب من باشد همهی کار من درست میشود.
قلب انسان در گرو یاد خدا
«وَ اشْغَلْهُ بِذِکْرِکَ» خدایا این قلب من را به یاد خود مشغول کن. یک وقتی قلب در یک ورطهای میافتد و این را هم میخواهد «وَ انْعَشْه بِخَوْفِکَ وَ بِالْوَجَلِ مِنْکَ»، انعاش این است که انسان دست کسی را بگیرد و او را از یک ورطهای بیرون بیاورد؛ به این انعاش میگویند. «انعشه تدارکه من ورطه» خدایا اگر قلب من در یک ورطهای افتاده است… حالا من نقل معنا میکنم خلاصه اینکه پروردگارا «وَ انْعَشْه بِخَوْفِکَ وَ بِالْوَجَلِ مِنْکَ» پروردگارا به خوف خود و وَجَل خود -یعنی همان خوفی که از تو دارم- این قلب از ورطه بیرون بیاور. آدم وقتی بترسد در ورطهای که رفته است عواقب بدی دارد بیرون میآید.
اطاعت و فرمانبرداری از خدا با میل و رغبت
«وَ قَوِّهِ بِالرَّغْبَهِ إِلَیْکَ» این هم حاجت بسیار مهمّی است که ما راغب به خدا باشیم. نماز به جا بیاوریم، یک کاری انجام میدهیم با رغبت باشد. دوست ندارم این جمله را بگویم، ولی بعضیها با یک ادبیات خیلی سبک میگویند: نماز خود را خواندم راحت شدم! همین نماز که میخوانید، اگر میلی به خواندن آن ندارید مستحبّات آن را هم نخوانید. امّا همین را با رغبت بخوانید. بدانید در مقابل چه کسی ایستادید.
«وَ أَمِلْهُ إِلَى طَاعَتِکَ» خدایا قلب من را به طاعت خود مایل کن. «وَ أَجْرِ بِهِ فِی أَحَبِّ السُّبُلِ إِلَیْکَ» خدایا قلب من را جاری کن، در محبوبترین راهها که به تو وارد میشود راه ببر. ببینید که کدام محبوبتر است. یک وقتی آدم فکر میکند که دارد کار خیلی خوبی میکند در حالی که اینطور نیست. یک کاری میکند که فکر میکند خوب است. خدا ما را به جاهایی ببرد که بهترین راهها و محبوبترین راهها برای خدا است.
«وَ ذَلِّلْهُ بِالرَّغْبَهِ فِیمَا عِنْدَکَ أَیَّامَ حَیَاتِی کُلِّهَا»؛ «ذَلِّلْه» به معنای رام کردن است. قلب و باطن من را رام کن که به چیزی که نزد تو است رغبت پیدا کند. چه زمانی؟ «فِیمَا عِنْدَکَ أَیَّامَ حَیَاتِی کُلِّهَا» نه فقط در ماه شعبان، نه فقط در ماه مبارک رمضان. شعبان دارد تمام میشود، ما بگوییم که در ماه رمضان آدم خیلی خوبی میشوم. قرآن، مفاتیحی، نمازی، مسجدی و دعایی. یک نفر از علما میگفت: بعضیها اینقدر از خود راضی و مطمئن هستند که شبهای احیاء در ماه رمضان را احتیاطاً میروند!
آقا میرزا جواد آقای ملکی تبریزی میفرمایند: یک سال مانده به شب احیاء به فکر آن باش! خیلی حرف بزرگی است. کاری کنید که آن شب به مشکل برنخورید. میفرماید: «أَیَّامَ حَیَاتِی کُلِّهَا».
تقوا؛ بهترین توشه برای قیامت
اینجا به بزنگاه میرسیم «وَ اجْعَلْ تَقْوَاکَ مِنَ الدُّنْیَا زَادِی» خدایا آن چیزی که توشهی من از دنیا است و قرار است با خود ببرم تقوای من قرار بده.
میگوید پس مثلاً چرا نگفته است خدایا توشهی من را ساختن یک بیمارستان هزار تخت خوابی قرار بده. چرا نگفته است توشهی من را ساختن یک مدرسه، مسجد یا دار الایتام قرار بده. ببینید اینجا این کلمهی جامع را گفته است. اگر بیمارستان هزار تخت خوابی بسازید، مدرسه بسازید، مسجد بسازید… تعارف نیست «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ»[۲] کلمهی حصر است، شوخی ندارد. این است جز این نیست، خدا از صاحبان تقوا میپذیرد. میگوید مسجد ساختید، اگر تقوا داشته باشید پذیرفته میشود. مدرسه ساختید یا بیمارستان هم ساختید همینطور. بنابراین تقوا را میخواهد. چون به صد آید نود هم پیش ماست. خدایا از این دنیا تقوای من را توشهی من قرار بده.
عجایب عرفانی آقا شیخ محمّد حسین اصفهانی صاحب تفسیر
حالا دارم میروم به کجا بروم؟ «وَ إِلَى رَحْمَتِکَ رِحْلَتِی»[۳] خدایا این رحلت من را، کوچ من را به سوی رحمت خود قرار بده که به مشکل نخورم. شاید در گذشته خدمت شما گفته باشم، یک آقایی در اصفهان بود، خدا او را رحمت کند ایشان از علمای بسیار بزرگ بود. ایشان یک تفسیر بر سورهی فاتحه و کمی هم از سورهی بقره نوشته است که این چاپ سنگی شده بود و اخیراً چاپ حروفی شده است. بنده جوان بودم در تهران به یاد دارم که بزرگان علما این را به نوبت میخواندند. در بعضی از این نوبتها بنده عامل بودم که این را از این میگرفتم و به آن دیگری میدادم. ظاهراً آقا شیخ محمّد حسین اصفهانی بود. ایشان خیلی حالات داشته است، یک دید وسیعی در قرآن داشته است. جریاناتی داشته است که بخواهیم بگوییم از موضوع خارج میشویم. فقط میخواهم این «إِلَى رَحْمَتِکَ» را بگویم. وقتی ایشان مرحوم میشود یکی از صاحبدلان پیامبر اکرم را در خواب میبیند. چند نفر از بزرگان مرحوم شده بودند. میپرسد یا رسول الله قضیّهی فلان مردی که مرحوم شده بود چه شد؟ حضرت میفرماید: «نَجا بِشِفاعَتِنا» به شفاعت ما نجات پیدا کرد. یک مشکلی داشت ولی ما او را نجات دادیم. از یک بزرگ دیگری میپرسند، قریب به همین مضمون، از پیغمبر اکرم جواب میشنوند. وقتی به این آقا شیخ محمّد حسین صاحب تفسیر که میرسد، وقتی از پیغمبر میپرسند که او چه شد؟ میگویند لحن پیغمبر اکرم عوض شد. فرمود: «وَرَدَ عَلَی الله وَ أعطاهُ اللهُ ما سَئَل» او دربست به حضور خدا وارد شد و هر چه خواست خدا به او داد.
پرهیز از گناهان و باز شدن درهای رحمت الهی
چون طرف ما رحمان و رحیم است. کمی از گناهان پرهیز کنیم اینها درست میشود. ببینید نماز هزار رکعت، هزار «قُلْ هُوَ اللَّه» را اگر نمیتوانید اصلاً شبها نخوانید. اگر میتوانید بخوانید، التماس دعا. امّا عزیز من این معصیتها را چه کار کنیم؟ ما خیلی کوتاهی میکنیم. میگوید غیبت نکنید. صد «قُلْ هُوَ اللَّه» خوانده است، ولی غیبت میکند! شما این را ترک کنید، ولی غیبت نکنید. ماه شعبان، ماه تطهیر است، ماه تطوّر از ذنوب است. اگر اینجا هم به خود نیاییم تکرار مکرّرات است. ماه مبارک میآید و همینطور میماند. یک کاری کنیم که إنشاءالله مصداق فرمایش حضرت باشیم، «وَ إِلَى رَحْمَتِکَ رِحْلَتِی» خدایا کاری کن که این کوچ من به سوی رحمت تو باشد.
نکتهای در باب تفاوت معنا در واژهی «رِحله» و «رُحله»
در مورد رحلت یک لغتی است که میخواهم بگوید. «الرّحلهُ بِالکَسر إسمُ مِن الارتحال قیلَ وَ قَد تُضَم»[۴] رحلت است. بعضیها «رُحله» گفتند، نه همین «رِحله» درست است. «وَ بِالضَّم الوَجهُ الَّذی تَقصُدُه، یقال: قَرُبَت رِحلَتُنا بِالکسر أی إرتحالُنا وَ أنتَ رِحلَتُنا» وقتی یک جایی میروید و فرض کنید که قصد کردهاید وقتی آنجا میروید او را در آنجا ببینید؛ به خاطر آن دارید میروید. آن «رُحله» میشود. اسم کار تو «رِحله» است، امّا چون قصد کردی که شخصاً یک نفر را ببینید به آن «رُحله» میگویند که من در وصف بعضی از بزرگان و علما دیدم که وقتی در مورد حال او مینویسند میگویند «الامام الرّحله» یعنی کسی که مردم به خاطر او رحلت میکردند.
ابن شهر آشوب مازندرانی از کبار علمای شیعه است، اهل مازندان بوده است. او در کتاب «الوافی بالوفیات» که یک سنّی آن را نوشته است و کتاب خیلی بزرگی است، حدود ۵۰ جلد است. شرح حال او را پیدا کردم که ابن شهر آشوب نوشته است «کانَ یُرحَلُ إلَیهِ مِن البلاد»[۵] از تمام بلاد میرفتند که او را ببینند. «رُحله» بود، «امام الرّحله» یعنی کسی که همه میروند تا او را ببیند. امّا اسم این کار که ما داریم میرویم «رِحله» است.
حرکت در جهت خشنودی خدای متعال
«وَ إِلَى رَحْمَتِکَ رِحْلَتِی وَ فِی مَرْضَاتِکَ مَدْخَلِی»[۶] خدایا کاری کن که من در چیزهایی که تو را خشنود میکنم وارد شود. «مَدْخَلِ» در اینجا به معنای دخول است. «وَ اجْعَلْ فِی جَنَّتِکَ مَثْوَایَ» خدایا جایگاه من را در بهشت قرار بده. این واقعاً دعای خوبی است. آدم در جوار بهشت و دور از دشمنان باشد. همانطور که شما اینجا دوست ندارید با بدان معاشرت کنید، یکی از فواید بهشت این است که تمام معاشرتها اخیار و ابرار است.
داستان فرد بهشتی و رفیق دوزخی او
اینجا آدمهایی هستند که خیلی حرفها میزنند. سورهی مبارکهی صافّات یک سورهی عجیبی است –همهی قرآن زیبا است، سرتاسر نور است. هر کدام یک خصوصیّتی دارد، میگویند هر گلی بویی دارد- که در آنجا میگوید: «کانَ لی قَرینٌ»[۷] یک نفر دارد در محشر حرف میزند، میگوید من یک قرین داشتم. «یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقینَ»[۸] میگفت: تو هم این حرفها را تصدیق میکنی؟
چه حرفهایی؟ «أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدینُونَ»[۹] ما وقتی که خاک شدیم و پوسیدیم، آیا دوباره بیرون میآییم و به ما کیفر میدهند؟ ما را عذاب میکنند؟ این شخص در محشر دارد میگوید که من یک چنین چیزی در دنیا داشتم. علّامهی طباطبایی میفرمودند: قیامت، قیامت است. واقعاً تماشایی است. آنجا فرشتگان یا مؤمنین به او میگویند دوست داری این آدم را الآن ببینی؟ میگوید من یک دوست و قرینی داشتم، به من میگفت: تو هم این حرفها را قبول میکنی؟ اینها راست میگویند که ما خاک میشویم؟ «أَ إِنَّا لَمَدینُونَ * قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ»[۱۰] به او میگویند دوست داری همان آدم را ببینی؟ «فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فی سَواءِ الْجَحیمِ»[۱۱] میبیند که او وسط جهنّم است! میگوید: «تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدینِ»[۱۲] به خدا قسم نزدیک بود که تو من را هلاک کنی! نزدیک بود که من هم جهنّمی شوم. الحمدلله که به حرف تو گوش ندادم. بعد آن شخص خوشحال است، میگوید این یک بار که ما مردیم دیگر مرگ نداریم، تمام شد.
درخواست کمک از خدا برای انجام کارهای خیر
«وَ اجْعَلْ فِی جَنَّتِکَ مَثْوَایَ وَ هَبْ لِی قُوَّهً أَحْتَمِلُ بِهَا جَمِیعَ مَرْضَاتِکَ»[۱۳] دعای خیلی بزرگی است. ببینید بعضی جاها است که رضای خدا در آنجا است. یک وقت برای آدم سخت است، آدم ناراحت است. مثلاً امروز باید برویم فلان شخص را ببینیم یا فلان جا برویم. بعضی رفتنها، بعضی رو به رو شدنها… دنیای عجیبی شده است، خیلی چیزها است، مثلاً یک مالی است. نه اینکه مالی بدهید و خود شما در تنگ دستی بمانید. نه، نمیمانید ولی خیلی دوست ندارید این کار را بکنید. امّا اگر دیدید که رضای خدا در اینجا است… بالاخره از خدا میخواهد که به ما قوّت دهد تا ما تمام اعمالی که مورد رضای پروردگار است متحمّل شویم. البتّه دین ما دین عقل است. به این معنا نیست که همه جا برویم یا هر کاری که پیش میآید انجام دهیم. نه، اینطور نیست! در حدّ متعارف، قدرت و قوّت آن کارهایی را که رضای خدا در آن کارها است داشته باشیم.
فرار از هواپرستی و معصیّت به سوی خدا
حالا به جایی رسیدیم که باید بیشتر دقت داشته باشیم. بالاخره این کلام معصوم است. این حاجتی که از خدا میخواهد خیلی عجیب است، یعنی به عقل کسی غیر از حضرت سجّاد (علیه السّلام) نمیرسد. «وَ اجْعَلْ فِرَارِی إِلَیْکَ» اوّلاً فرار که میگوییم درست است. در محاوره ایرادی ندارد. ما فارسی زبان هستیم میگوییم فرار، ایراد ندارد. ولی سخن معصوم است که داریم میخوانیم، اصل آن فِرار است. همان چیزی که ما میگوییم فَرار، اصل آن فِرار است. یک وقتی انسان از دست یک چیزی فرار میکند، از دست کسی فرار میکند. حالا میگوید خدایا من از دست نفس و معصیّت و هواپرستی به کجا فرار کنم؟ انسان بالاخره اسیر میشود. انسان از خدا دور شود اسیر میشود، حالا میخواهد فرار کند. «وَ اجْعَلْ فِرَارِی إِلَیْکَ» خدایا فرار من را قرار بده که به سوی تو باشد. به سوی تو فرار کنم. عجب! مگر میشود به سوی خدا فرار کرد؟ بله. شما سورهی مبارکهی ذاریّات را بخوانید. در اواخر سوره خدا از قول پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) میفرماید: «فَفِرُّوا إِلَى اللَّه»[۱۴] این جمله برای پیغمبر است؛ فرار کن به سوی خدا. در تمام قرآن این «فَفِرُّوا إِلَى اللَّه» یک جا است و آن هم سورهی ذاریات است.
ببینید اینها دریا است. اصل فرار به سوی خدا فرار کردن از معصیّت به طاعت است. این اصل آن است. فرار کردن از کفر به ایمان است. این فرار به سوی خدا این است. «فَفِرُّوا إِلَى اللَّه» یعنی به خدا پناه ببرید، از معصیّت به ایمان بروید. امّا یک چیزهای دقیقی هم در همین جا است که ایشان میخواهد اینها را بگوید.
فرار از غضب خدای متعال به سمت رحمت او
«قالَ بَعضُ العارِفین» بعضی عارفین… یک صحبتی به شما عرض کنم. ما در کتابهایی که تحقیق میکنیم این رسم خیلی ما را به زحمت میاندازد. این قدما رسمی داشتند که گاهی اوقات اسم شخص را میگفتند. امّا امان از وقتی که بگویند «قال بعض العارفین» یا «قال بعض الشّعرا». ولی به فضل الهی ما تحمّل کردیم، در تصحیح کتبی که تا به حال کردم تا آنجایی که خدا من را کمک کرده است موفّق شدم بعضها را پیدا کردم. گاهی اوقات مطلب اینقدر سنگین است که خواب از سر آدم میپرد که این بعض چه کسی بوده است. ولی تا آنجایی که بتوانیم پیدا میکنیم. کار خیلی سختی است.
«قالَ بَعضُ العارِفین: إعلَم أنَّ فِرارَ العبدِ إلى اللّه تعالى عَلى مراتب»[۱۵] بعضی از عارفین گفتند: فرار عبد به سوی پروردگار مراتب دارد. «فَأوّلُها الفَرار مِن بَعضَ آثارِه إلى بعض» اوّل مراتب فرار، فرار کردن از بعضی از آثار خدا به بعضی آثار او است. چطور؟ «کَالفَرارُ مِن أثَرِ غَضَبِه إلى أَثَرِ رَحمَتِه» از اثر غضب فرار میکند و به سوی اثر رحمت میرود. «کَما قالَ تَعالى حِکایَهً عَنِ المُؤمِنینَ فی التَّضَرُّعَ إلَیه» خدا از قول مؤمنین در قرآن گفته است «رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَهَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا»[۱۶]. این یک مطلب است.
مرحلهی فنا و توحید در صفات و افعال
«الثّانیه: أن یَفنىَ العَبدُ عَن مُشاهِدَهُ الأفعال، وَ یَتَرَقّى فِی درجاتِ القُرب وَ المَعرِفَه إلى مصادِرِ الأفعال وَ هِیَ الصِّفات»[۱۷] اوّل این بود که از بعضی از آثار خدا به بعضی از آثار او فرار کند. انسان از اثر غضب به اثر رحمت فرار کند. امّا اینجا نه، میگوید بنده از مشاهدهی افعال فانی شود. مرحلهی فنا مرحلهی عجیبی است، خیلی مطالب دارد. خلاصه اینکه از مشاهدهی افعال فانی میشود و در درجات قرب و معرفت به مصادر افعال ترقّی میکند. «وَ هِیَ الِّصفات» اصلاً افعال نمیبیند. ترقّی میکند که مصادر افعال کجا است.
نقلی در مورد آیت الله قاضی تبریزی
من شنیدم که آقای طباطبایی فرمودند: در زمان سیّد العلمای ربّانیّین مرحوم آیت الله آقا سیّد علی قاضی تبریزی (قدس الله نفسه الزّکیه) چند قبیله که بین آنها در نجف جنگ شد، در پشت بامها با هم جنگیدند تا به پشت بام آقای قاضی رسیدند. آنها که میجنگیدند آقای قاضی از اوّل تا آخر فقط تماشا میکردند. چیزی نگفت تا دعوا تمام شد. یعنی افعال نمیبیند، از دیدن افعال فانی است. او در درجات قرب به مصادر افعال رفته است و آن چیست؟ آن صفات است. مصادر افعال صفات است. «فَیَفِرُّ مِن بَعضُها إلى بَعض» از بعضی از این صفات به بعضی دیگر فرار میکند.
فانی بودن از مشاهدهی افعال؛ مرحلهی دوم فرار عبد به سوی خدا
«کَما وَرَدَ عَن زَین العابِدین علیه السَّلام» که حضرت در یکی از این دعاها دارد که «اللّهمَّ اجعَلنی أُسوَه مِن قَد أنهَضَتَه بِتَجاوُزِک عَن مَصارِعَ المُجرِمینَ فَأصبَحَ طَلیقَ عَفوِّک مِن أسرَ سَخَطِک» با همزه. میگوید: خدایا با گذشت خود من را از جاهایی که گناهکاران میافتند بلند کن، بعد از آن که مشمول سخط بودم الآن دیگر آزاد باشم. یعنی از غضب به سوی آزادی که مظهر عفو خدا است رفته است. میگوید: «وَ السَّخَطُ وَ العَفوِ صِفَتان» میگوید دو صفت است. «فَاستَعاذَُ بِإحداهُما مِن الأُخرى» از این سخط به عفو پناه برده است؛ از این صفت به آن صفت.
پس بنابراین مرحلهی دوم فرار عبد این است که از مشاهدهی افعال فانی شود و در درجات قرب و معرفت به مصادر افعال که آن هم صفات است ترقّی کند. از این صفت به آن صفت فرار کند و پناه ببرد.
ترقّی از مقام صفات به مقام ذات پروردگار؛ مرحلهی سوم فرار عبد به سوی خدا
سومین مورد خیلی سخت است. «الثّالثه» مرحلهی سوم فِرار بنده به سوی خدا «أَن یَتَرقّى عَن مَقامِ الصِّفات» حالا اینجا میتواند به ذهن کسی برسد که «أن» ناصبه آمده است و نمیتوانیم «أن یَتَرَقَّىَ» بگوییم. چون اگر اینطور بگوییم میگویند ما قبل حرف علّه اگر مفتوح باشد به الف میشود. پس باید باز هم «أن یَتَرَقَّى» بگوییم.
«أَن یَتَرَقَّى عَن مَقامِ الصِّفاتِ إلى مُلاحِظَهِ الذّات، فَیَفِرُّ مِنها إلَیها کَقُولِه تَعالى: لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ» یک وقت است که از مقام صفات به ملاحظهی ذات مقدّسه ترّقی کند. البتّه اینجا خیلی مطالب وجود دارد. ممکن است این یک وقتی به بحث تجلّیات وصل شود، بحث خیلی مهمّی است.
پناه بردن بنده به عفو و رحمت خدا
مرحلهی سوم فرار بنده به سوی خدا این است که از مقام صفات ترقّی کند، بالاتر برود به ملاحظهی ذات. «وَ کَالوارِدُ فِی الدُّعاء فِی القیامِ إلى الصَّلاه»[۱۸] یک دعایی است، وقتی برای نماز خواندن بلند میشوند خوانده میشود، هنوز تکبیره الاحرام را نگفته است میگوید: «مِنکَ وَ بِکَ وَ لَکَ وَ إلیک أی مِنکَ بَدءُ الوُجود» یعنی خدایا آغاز هستی و وجود از تو است. «وَ بِک قیامُهُ» و قیام این وجود با تو است که آن را به وجود آوردی. «وَ لَکَ مُلکُه» صاحب آن هم تو هستی. «وَ إلَیکَ رُجُوعُهُ» در آخر این وجود به سوی تو برمیگردد.
دعای سجدهی پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله)
میگوید: پیغمبر اکرم (علیه و علی آله الصّلاه و السّلام) سجدهای به جا آورد که تمام اینها را در سجدهی خود جمع کرد. دیگر بالاترین مخلوق و نزدیکترین مخلوق اشرف خلق پیغمبر اکرم بود. «فَقالَ فی سُجودِه: أعُوذُ بِعَفوِکَ مِن عِقابِک» تمام این مراحل را جمع کرده است. الآن از این اثر به اثر پناه میبرد.
«أعُوذُ بِعَفوِکَ مِن عِقابِک» از عذاب تو به عفو تو پناه میبرم، فرار میکنم. «وَ أَعُوذُ بِرِضاکَ مِن سَخَطِک» آن اثر بود و این صفت است. از این صفت دارد به آن صفت فرار میکند. پروردگارا از سخط و غضب تو به رضای تو فرار میکنم، پناه میبرم. حالا دیگر به مقام ذات رسید. اوّل آثار بود، بعد صفت بود، الآن مقام ذات است.
خدایا از خودت به خودت پناه میبریم
«وَ أعوذُ بِکَ مِنک» پناه میبرم به تو از خودت. میگوید: «فَأستَعاذَ أوَّلاً بِبَعض أفعالَه مِن بَعض، ثُمَّ تَرَقّى إلى مَصادِرِها فَاستَعاذَ بِبَعضِ صِفاتِه مِن بعض، ثُمَّ تَرَقّى إلى مُلاحِظَهِ الذّات فَاستَعاذَ بِهِ مِنه» اینها را برای شما ترجمه کردم. از افعال شروع کرده است، بعد صفات و بعد هم ذات.
توحید ذاتی و رسیدن به عزّت نزد خدای متعال
«َفهذِه ثَلاثُ مَراتِبَ لِلفرارُ إلى اللّه تعالی وَ المَرتَبَهُ الثّالِثَه هِیَ أوَّلُ مَقامُ الوُصول إلى ساحِلَ العِزَّه ثُمَّ لِلسَباحَهَ فِی لُجَّهِ الوُصولُ إلى دَرجاتِ لا تَتَناهِىَ وَ اللّهُ أعلَم» یک چیزی اینجا گفته است که خیلی سربسته است، میخواهم کمی آن را باز کنم. میگوید این سه مرحله که برای فرار گذاشته شده است؛ مرتبهی ثالثه که مرتبهی ذات است میگوید پناه میبرم از تو به خودت.
میفرماید این اوّل مقام وصول است به ساحل دریای عزّت. اگر عزّت میخواهید با خود یک جلسهای بگذارید، یک حدیث نفس بکنید. چطور میشود عزّت را به دست آورد؟ عزّت بد نیست. ببینید خدا خواسته است در قرآن بگوید که عزّت چیز بدی نیست. امّا اگر میخواهید عزّت پیدا کند اشتباه در تطبیق نکنید.
عزّت یک سره از آن خدا است
اینجا یک آب زلالی گذاشتند و یک آب آلودهای هم اینطرف است، میگویند تشنه هستید طرف این آب زلال بروید. دقّت کنید عزّت خوب چیزی است. امّا اشتباه در تطبیق نکنید. از جای عزّت، عزّت بگیرید. در سورهی مبارکهی فاطر میفرماید: «مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمیعاً»[۱۹] هر کسی که عزّت میخواهد عزّت درِ خانهی خدا است. با ماشین نمیتوانیم عزّت پیدا کنیم. حالا اگر یک ماشین دارید، دو نفر آدم محروم هم نگاه کند که عزّت نیست، تازه آهی هم میکشد! بعد خدایی نکرده چشم میزنند و گرفتار میشوید.
گفت:
سخن سر بسته گفتید با حریفان خدا را زین معما پرده بردار
بنابراین مرتبهی ثالث که از افعال و صفات و آثار ترقّی میکند و میگوید: «بِکَ مِنک»[۲۰] از خودت به خودت پناه میبرم، به آنجا که میرسد میگوید این اوّل مقام وصول به ساحل عزّت است. سپس شنا کردن در لجّهی وصول به درجاتی که دیگر پایان ندارد.
شعبان؛ ماه شادمانی و سرور اهل بیت (علیهم السّلام)
اینجا عجیب است. ببینید پروردگار مهربان است، بزرگ است، تجلیّات دارد. ببینید خدا یک تجلّی دارد که از هیچ کسی مضایقه نکرده است. برای همه است حتّی کفّار. سلطان اولیاء امیر المؤمنین (علیه السّلام) -که جان ما به قربان او- چیزهایی در توحید گفته است که دهان فلک میلرزد. این امیر المؤمنین چه کسی بود! جان من به قربان او، سلطان اولیاء است.
شما در نهج البلاغه در آغاز یک خطبه میبینید… این حرف بزرگی است، غیر از امیر المؤمنین کسی نمیتواند این حرف بزند. اوّل شخص رسول خدا است و بعد هم امیر المؤمنین است و بعد هم بقیّهی ائمّه یکی هستند. فرقی نمیکند همهی آنها نور خدا هستند، همه سفرای خدا هستند.
ماه شعبان که میدانید ماه سرور اهل بیت است. ماه امام زمان (علیه السّلام) است، ماه قمر بنی هاشم (علیه السّلام) است، ماه ابی عبدالله (علیه السّلام) است، ماه سیّد السّاجدین (علیه السّلام)، ماه آقا و مولای ما حضرت علیّ بن الحسین الاکبر (علیه الصّلاه و السّلام) است. ماه سرور اهل بیت است. ماه شعبان تنها ماهی است که در آن شهادت نیست. تمام امامان هم یکی هستند، حالا امیر المؤمنین بالاتر است چون پدر این امامان است. غرض ولایت است، فرقی نمیکند.
حاکم نیشابوری و کتاب معروف مستدرک
قبل از حدیث امیر المؤمنین این حدیث را برای شما بگویم. حاکم نیشابوری مرد بسیار بزرگی است. حاکم نیشابوری کتاب «المستدرک علی الصّحیحین» نوشته است که در دنیا صدا کرده است و در بین علمای اهل تسنّن خیلی مورد احترام است. ایشان با نوشتن کتاب «مستدرک علی الصحّیحین» در دنیا اسم در آورد. در آخر هم کتابی نوشته است به نام «معرفه علوم الحدیث» که خیلی کتاب مهمّی است.
نکتهای در مورد ضرورت حدیث شناسی
ببینید اگر حدیث شناسی و علوم حدیث نباشد کسی حق ندارد بگوید قال الصّادق. کسی که به علم حدیث وارد نباشد مانند این است که به شما داروی بیجواز عرضه میکند. میگویند آقا چاپ شده است! خوب شده باشد، شما باید علم درایت را بدانید. میگویند آقا فلان شخص نقل کرده است. خوب نقل کرده باشد! اینقدر از این چیزها میگویند که خدا شاهد است وهن اهل بیت است. میگویند آقا اینها را نوشتهاند، خوب نوشته باشند عقل شما کجا رفته است! شما باید علم درایت بخوانید. اصلاً چرا خود را در این مقام قرار دادید که از شما دعوت کنند؟ اوّل این کارها را میکردید و بعد در این مقام وارد میشدید.
فلسفهی بعثت انبیاء (علیهم السّلام)
«معرفه علوم الحدیث» با تطبیق و در پنج نسخهی خطی در هند چاپ شده است. یعنی خیلی کتاب محکمی است. در آنجا ایشان این حدیث را آورده است. حاکم میگوید: این حدیث برای من مورد اطمینان است. حاکم نیشابوری حدیث را گلچین کرده است و برای خود برداشته است. این حدیث یک قطره از دریا است. پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میگوید: من جایی بود. «أَتَانِی مَلَکٌ»[۲۱]فرشتهای آمد. «فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ» خدا من را فرستاده است که از تو یک سؤالی کنم و تو جواب دهی. «وَسَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنَا عَلَامَ بُعِثُوا» پیغمبر بپرس پیامبرانی که قبل از تو مبعوث شدند به چه شرطی مبعوث شدند؟ ببینید شما یک جایی میخواهید بروید جواب تلفن بدهید شرایط میخواهد که مثلاً چقدر درس خواندید؟ سابقهی بد ندارید؟ یعنی کمترین پست در جامعه شرایط میخواهد، حالا پیغمبر شرایط نمیخواهد! میخواهد پیغمبر شود!
«وَسَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنَا» بپرس که پیامبران قبل از تو به چه شرایطی مبعوث شدند؟ حاکم نیشابوری صاحب مستدرک میگوید من این را روی چشم خود گذاشتم! این حرفها شوخی نیست. پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) میگوید: خدایا جواب میدهم، میپرسم؛ خدایا «عَلَامَ بُعِثُوا». خدا امر کرده است که سؤال کنید. «قُلْتُ: عَلَامَ بُعِثُوا؟» گفتم: خدایا به چه شرطی مبعوث شدم؟ «قَالَ: عَلَى وِلَایَتِکَ وَوِلَایَهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ» تمام پیامبران به شرط قبول ولایت تو و ولایت علی (علیه السّلام) پیامبر شدند. این حدیث در جایگاه محکمّی است که همهی اهل تسنّنهای محترم و سنّی هم آن را قبول دارند. وقتی من میگویم: تا صورت پیوند جهان بود علی بود، این پشتوانهی علمی دارد.
از اصل اسلام دور افتادیم
حالا در تجلّی گفتم خدا یک تجلّی دارد که عمومی است، سفرهی او گسترده شده است. بیشتر از این شرعی نیست که دارم میگویم، این فقط آغاز مطلب است. وقتی نوبت شنا کردن در بحر وصول میرسد درجات آن غیرمتناهی است. ببینید ما خدا را نشناختیم. واقعاً نمیشناسیم. چندین بار این مثل را گفتم. شخصی به صندوق قرض الحسنه رفت، وام میخواست. بیچاره غریب بود. گفتند: ضامن شما کیست؟ گفت: خدا است. به او گفتند آقا کسی را بگو که ما بشناسیم. عمر ما با این چیزها گذشت. چند دفعه بخوانم، چه زمانی بخوانم. نیّت من چه باشد. از لباب اسلام دور افتادیم.
خلقت و نظام آفرینش؛ تجلّی عام خداوند
در نهج البلاغه یک خطبهای است که حضرت در آغاز خطبه این تجلّی که خدای متعال این سفره را گسترانده است… چون خیلی آقایی میخواهد که خدا بیاید این سفره را حتّی برای دشمنان خود هم باز کند! آن این است که جز علی کسی نمیتواند حرف بزند. در آغاز خطبه میگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ»[۲۲] تمام حمد مخصوص خدایی است که به خلق خود تجلّی کرده است. با چه چیزی؟ با همین خلق. با کوه، با دریا، با پرندگان زیبا، با درختان تجلّی کرده است. این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود… چقدر زیبا است. با همین خلق تجلّی کرده است؛ من هستم! «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ» این سفرهی عام تجلّی است.
تقاضای دیدن خدا و متلاشی شدن کوه
بعد از آن تجلّی به جاهای دیگر میرود. لازم شد که تجلّی شود و یک کوه متلاشی شود. این غیر از آن تجلّی عمومی است. آن تجلّی عمومی سفره است، گسترده است. امّا یک جا میآید به حضرت موسی میگوید: زود باش خدا را نشان بده. حضرت موسی گفت: نمیشود خدا را دید. گفتند: نخیر، ما باید خدا را ببینم. حضرت موسی برای اینکه اینها ملزم شوند –خود او پیغمبر بود و میدانست- گفت: «رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا»[۲۳] یک وقت لازم شد که کوه با این تجلّی متلاشی شود. این یک تجلّی خاص است، غیر از این تجلّی عام است که برای همگان سفره است. آمد و این کوه را متلاشی کرد!
ماه مبارک رمضان فرصتی برای خودسازی و مبارزه با صفات رذیله
یک نکتهای بگویم؛ آنجا کوه متلاشی شد اینکه عرض میکنم در قرآن است، به آن رجوع کنید «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا» کوه از بین رفت و تمام شد. نوعی تجلّی بود. آن وقت شما یک کوه مانند تکبّر داری! مثلاً ده سال است که با خواهر خود حرف نزده است. او گناه دارد، امروز به در خانهی شما آمده است. شما میگویید گناه چیست! بزرگی گفتند، کوچکی گفتند!
اگر این کوه تکبّر در ماه مبارک رمضان متلاشی شد بدانید که یک نگاهی به شما شده است. توقّع شما بالا نرود، شما که حضرت موسی نمیشوید! طمع کار نباشید، امّا به اندازهی خود ببینید این کوه در ماه رمضان متلاشی میشود؟ اگر شد بدانید که یک نگاهی به شما شده است. اگر کوه تکبّر، کوه حسد متلاشی شد بدانید که یک نگاهی به شما شده است.
خدا با شما است، هر جا که باشید
گفتم یک تجلّی عام است؛ حتّی برای کفّار. خلق فقط ایران است؟! نه، همه جا. ببینید قرآن خیلی بزرگ است. یک جا به مردم تمام عالم میگوید: «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ»[۲۴] من با شما هستم. کافر و مسلمان فرقی ندارد. امّا این طرف هم میگوید: «أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقین»[۲۵] با آنها هم هستم ولی بودن با بودن فرق دارد. قبلاً توضیح دادم معیّت با معیّت فرق دارد.
پس به اینجا رسیدیم که «وَ اجْعَلْ فِرَارِی إِلَیْکَ، وَ رَغْبَتِی فِیمَا عِنْدَک»[۲۶] خدایا کاری کن که رغبت من در چیزی باشد که نزد تو است، آنچه که تو داری.
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۰۴٫
[۲]– سورهی مائده، آیه ۲۷٫
[۳]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۰۶٫
[۴]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۳، ص ۴۸۰٫
[۵]– مناقب آل أبی طالب (علیهم السلام)، ج ۴، ص ۴۴۷٫
[۶]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۱۰۶٫
[۷]– سورهی صافات، آیه ۵۱٫
[۸]– همان، آیه ۵۲٫
[۹]– همان، آیه ۵۳٫
[۱۰]– همان، آیات ۵۳ و ۵۴٫
[۱۱]– همان، آیه ۵۵٫
[۱۲]– همان، آیه ۵۶٫
[۱۳]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۰۶٫
[۱۴]– سورهی ذاریات، آیه ۵۰٫
[۱۵]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۳، ص ۴۵۵٫
[۱۶]– سورهی بقره، آیه ۲۸۶٫
[۱۷]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۳، ص ۴۵۵٫
[۱۸]– همان، ص ۴۵۶٫
[۱۹]– سورهی فاطر، آیه ۱۰٫
[۲۰]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۳، ص ۴۵۶٫
[۲۱]– معرفه علوم الحدیث الحاکم، ج ۱، ص ۹۵٫
[۲۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۱۵۵٫
[۲۳]– سورهی اعراف، آیه ۱۴۳٫
[۲۴]– سورهی حدید، آیه ۴٫
[۲۵]– سورهی بقره، آیه ۱۹۴؛ سورهی توبه، آیه ۳۶٫
[۲۶]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۰۶٫
پاسخ دهید