حضرت استاد فاطمی نیا روز سه شنبه بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل، به ادامه بحث شیرین سیری در صحیفه سجادیه پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
«بِسْمِ اللََّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ اکْرَمِ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلََامُ عَلَیَّ جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قَوِّهِ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
وظایف فرزند در قبال پدر و مادر
إنشاءالله که ایّام مولای ما امام زمان علیه الصّلاه و السّلام مبارک باشد و بر همهی ما از برکات حضرت برسد، خدا ما را به وظایف خود در زمان غیبت آشنا کند، این بسیار مهم است که ما در زمان غیبت چه کار باید بکنیم، خدا إنشاءالله ما را در این مورد آشنا بکند.
به دعای والدین رسیدیم، خدمت شما مکرّر عرض کردم که اینها جدّاً زبان حال ما و بیان وظایف ما است که امام سجّاد علیه السّلام بیان میکند. خود امام سجّاد علیه السّلام به عنوان یک امام معصوم شخصاً به این چیزها نیازی ندارد. چقدر امام سجّاد علیه السّلام آقایی کرده است و در قالب دعا این معارف عالیه را در اختیار ما قرار داده است، وظیفهی ما نسبت به والدین که چه باید بکنیم.
به اینجا رسیدیم که «اللَّهُمَّ خَفِّضْ لَهُمَا صَوْتِی».[۱] جوانان دقّت بفرمایید اینها سخن امام علیه السّلام است. «اللَّهُمَّ خَفِّضْ لَهُمَا صَوْتِی»، خدایا صدای من را در حضور پدر و مادرم پایین بیاور. خدا میداند گاهی وقتها به شما گفتم اولاد دارد خیراندیشی میکند ولی برای مادر خود داد میزند، فریاد میزند. یک جوانی یک وقت یک هدیهای برای مادر خود خریده بود، گفت: راضی نیستم این را به کسی بدهی. نمیدانم برای این مادر چه مشکلی پیش آمده بود، عیدی بوده است، مناسبتی بوده است، این را به یک کسی داده بود. یک معرکهای بود! یعنی چه؟ مادر پرهیز نمیکند، فرزند داد میزند که مگر نگفتم این را نخور؟ آرام بگو. من نمیگویم، امام سجّاد علیه السّلام دارد میگوید، توفیقات شما کم میشود. در این دنیا چیزی نمیفهمی ولی آن طرف میبینی که بار تو خیلی سنگین است.
«اللَّهُمَّ خَفِّضْ لَهُمَا صَوْتِی وَ أَطِبْ لَهُمَا کَلَامِی»، خدایا کمک بکن من سخن زیبا با اینها (والدین) بگویم، سخن نیکو بگویم. یک کاری برای پدر و مادر کرده است، اینها قدردانی نکردهاند، مادر برای او سجده نکرده است. اینطور میگوید: بشکنی ای دست! از اوّل نمیکردی. سخن زشت نگو، بشکنی ای دست سخن زشت است.
امام سجّاد علیه السّلام به ما یاد میدهد «وَ أَطِبْ لَهُمَا کَلَامِی»، خدایا کمک بکن در حضور پدر و مادر سخن من پاکیزه باشد. «وَ أَلِنْ لَهُمَا عَرِیکَتِی»، خدایا کمک کن… این عریکه چند تا معنا دارد؛ یکی از آنها هم طبیعت است. بعضیها گفتند خُلق است، معانی دیگر هم دارد. خدایا خلق من را برای اینها نرم بکن، به اینها که برسم نرم باشم.
«وَ اعْطِفْ عَلَیْهِمَا قَلْبِی»، قلب من را برای اینها مهربان بکن. اصلاً مهربان باشم. «وَ صَیِّرْنِی بِهِمَا رَفِیقاً وَ عَلَیْهِمَا شَفِیقاً»، خدایا کمک بکن که من رفیق اینها بشوم، رفیق یعنی با رفق، یعنی با نرمی با اینها رفتار بکنم و دلسوز آنها باشم و نسبت به اینها مهربان باشم، شفیق باشم. دیگر بالاتر از این کلامی نمیشود. این الآن وظایف ما در حال حاضر است.
علل اینها چیست؟ چرا ما باید اینقدر ملاحظه کنیم؟ اینها سابقه دارد، علل سابقه دارد.
علت سفارش به پدر و مادر در کلام امام سجّاد علیه السّلام
«اللَّهُمَّ اشْکُرْ لَهُمَا تَرْبِیَتِی» میفرماید: «وَ المَعنى: إجزِهِمَا عَلى تَربیتی عَظیمَ الجَزاء»،[۲] خدایا به خاطر تربیتی که در مورد من کردند، بالاخره من را تر و خشک کردند، از من مواظبت کردند به این سنّ و سال رسیدم، خدایا بالاترین و بزرگترین جزا را به اینها بده، بزرگترین پادش را بده. «وَ أَثِبْهُمَا عَلَى تَکْرِمَتِی».[۳] «تَکرِمَ» یعنی اکرام و تکریم. خدایا اینکه من را گرامی داشتند، من را عزیز کردند… دیدید بچّه را چقدر گرامی میدارند، این بغل میکند و به آن میدهد، آن بغل میکند به یکی دیگر میدهند. ناز او را میکشند، احسان میکنند، برای او خوبی میکنند. «تَکرِمَ» یعنی همین. خدایا به اینها در مقابل آن اکرامی که برای من کردند پاداش بده. بعد اکرامهای دیگر میکنند، بعد بزرگ میشوی، مدرسه میروی، بعد برای تو زن میگیرند.
خدا به داد جوانهای ما برسد، من خیلی غصّهی شما را میخورم، خیلی باید اخلاق خود را نرم بکنید. بارها به شما گفتم آن وقتها که یک عدّه میرفتند پیش بزرگان دستور سیر و سلوک میگرفتند، یک چیزهایی میگفتند، مثلاً شبها چقدر میخوابی؟ چه میخوری؟ شب چه موقع بیدار میشوی؟ اینها حرف بزرگان است، من کوچک هستم به این حرفها نمیرسم. شب چقدر خوابیدی؟ مگر من مدّعی العموم هستم؟! به من چه ربطی دارد که چقدر خوابیده است؟ چقدر میخوابی؟ چه میخوری؟ اینها حرف من نیست، حرف بزرگان بوده است. حالا جوانان که میآیند اوّل از غضب میگویم. غضب خود را دفع بکن بعداً صحبت بکن، این غضب مزاحم شما میشود. خدا إنشاءالله شما را حفظ بکند.
الآن من عقد نمیخوانم، برای بچّهها دعا میکنم، مگر یک مورد خاصّی باشد از ارحام یا کسی باشد. این حاشیه است، عقد چیزی نیست، «أَنکَحتُ» را همه بلد هستند، من به عنوان برادر دینی برای خوشبختی آنها دعا میکنم ولی عقد هم که مجبور میشوم میخوانم دستهای من میلرزد. چون نمیدانم چقدر ادامه پیدا خواهد کرد. هم عروس بد اخلاق است، هم داماد بد اخلاق است. با این بداخلاقیها چه کار باید کرد؟ یک فکری بکنیم.
الآن اینجا در مورد پدر و مادر میگوید: کلام خود را نزد اینها زیبا بکن، اخلاق را نرم بکن، چون پدر و مادر مهم هستند. برای بقیّه هم باید از اینجا درس بگیریم. چقدر طلاق واقع میشود؟ درد بیدرمان شده است. یک کسی رفته بود جهیزیه میخرید. یک نفر دیگر گفته بود: شما برای دو ماه چقدر زحمت میکشید! الآن جوک شده است. برای دو ماه چقدر شما زحمت میکشید! گاهی وقتها به سه روز هم نمیکشد! چقدر بداخلاقی، چقدر کینه، چقدر به همدیگر طعنه زدن؟ دیگر کافی است. ربیع الاوّل است، ماه پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله است، یک خلق پیغمبر را این ماه بگیرید.
فرمود: شبیهترین شما به من آن کسی است که خلق او از همه زیباتر باشد. مخصوصاً با والدین، «اللَّهُمَّ خَفِّضْ لَهُمَا صَوْتِی، وَ أَطِبْ لَهُمَا کَلَامِی»، سخن من را برای اینها پاکیزه بکن که من سخن زیبا بگویم. «وَ احْفَظْ لَهُمَا مَا حَفِظَاهُ مِنِّی فِی صِغَرِی». اینجا را دقّت کنید یک معنایی دارد. میفرماید: «وَ احْفَظْ لَهُمَا»، حفظ کن برای آنها آنچه را که برای من در صِغَر من حفظ کردند. این یعنی چه؟ میفرماید: «وَ حَفِظتُ لِزیدٍ صَنیعهُ رَاعیتُهُ وَ شَکرتُهُ لَهُ و کَافأتهُ بِهِ وَ لَم أنسه».[۴] میگوید: من نیکیهای زید را حفظ کردم، یعنی از او تشکّر کردم، عوض دادم و فراموش نکردم. تمام آن این معنا را دارد. یعنی چه میشود؟ معنای آن این میشود: «أی: وَ جَازِهُمَا عَلى مَا صَاناهُ مِن أمری وَ قَامَا بِهِ مِن شَأنی فِی وَقتِ صِغَری»، خدایا به اینها پاداش بده به خاطر آن کارهایی که در صغر من انجام دادند. قیام کردند به یک کاری به خاطر صغر من، در هنگام صغر من، کوچکی من.
درخواست ریزش گناهان پدر و مادر
سر یک مقطع دیگر آمدیم. میفرماید: «اللَّهُمَّ وَ مَا مَسَّهُمَا مِنِّی مِنْ أَذًى».[۵] اینجا دقّت بفرمایید. «أذی» یعنی اذیّت، منتها این معنا در یاد شما باشد به اذیّت کم «أذی» میگویند. در قرآن داریم خواهران ما یک وقت گرفتاریهایی دارند مربوط به خلقت آنها است، در قرآن میگوید که از این موضوع از شما میپرسند. چه چیزی؟ میفرماید: «قُلْ هُوَ أَذىً»[۶] فکر بکنید یک زحمت کمی است. از نظر طبّی هم باید باشد، اگر هم نباشد ناراحت میشوند، بالاخره اذیّت است امّا نه اذیّت زیاد که آدم را نابود کند.
«اللَّهُمَّ وَ مَا مَسَّهُمَا مِنِّی مِنْ أَذًى»،[۷] اذیّت کم. بنده اولاد سراغ دارم که -به این صحیفهی سجّادیّه قسم- سرنوشت پدر و مادر را عوض کردند. خانهی آنها را از دست آنها گرفتند، آنها را نابود کردند، آنها را قرضدار کردند، سرمایهی آنها از دست آنها رفته است. «أذی» نبوده است که یک چیز کوچکی باشد.
حالا این میگوید: «اللَّهُمَّ وَ مَا مَسَّهُمَا مِنِّی مِنْ أَذًى»، «الأَذى المَکروهُ الیَسیر»[۸] «أو أَذَّبَهُ الیَسِیر». میفرماید «أذی» یک مکروه کمی است، مختصر. یک چیزی به شما گفتند ناراحت شدید، نمیگفتند بهتر بود، یک اذیّت کم است. امّا آن کسی که زندگی پدر و مادر را نابود کرده است چه میشود؟ «اللَّهُمَّ وَ مَا مَسَّهُمَا مِنِّی مِنْ أَذًى» أذی، اذیّت. خدایا اگرچه مکروه کمی از من به اینها رسیده است، «أَوْ خَلَصَ إِلَیْهِمَا عَنِّی مِنْ مَکْرُوهٍ».[۹] اینجا «خَلَصَ» یعنی چه؟ اینجا خلوص به معنای وصول است. خلوص معانی مختلف دارد.
«أَوْ خَلَصَ إِلَیْهِمَا عَنِّی مِنْ مَکْرُوهٍ» «وَ الخُلوصِ إلى الشَّیء: الوُصولُ إلیهِ»،[۱۰] یعنی چیزی، مکروهی از من به اینها رسیده است. «أَوْ ضَاعَ قِبَلِی لَهُمَا مِنْ حَقٍّ»،[۱۱] یا حقّی نزد من از آنان، از پدر و مادر، از هر دوی آنها یا از یک نفر از آنها ضایع شده است. یک حقّی ضایع شده است. یک جا باید به آنها کمک میکردم نکردم، یا مثلاً یک امری کردند، دستوری دادند، حیاتی بوده است نرفتم یا احیاناً یک مالی به دست من سپردند و من این را ضایع کردم. خدایا اگر حقّی از پدر و مادر نزد من بوده است، ضایع شده است… سه مورد شد؛ یک اذیّت مختصر، یا مکروهی از جانب من رسید یا حقّی نزد من بوده است ضایع شده است. چه کار باید بکنیم؟ گذشته را که نمیتوانیم برگردانیم. مرحوم شدند و رفتند الآن چه کار بکنیم؟
میگوید: «فَاجْعَلْهُ حِطَّهً لِذُنُوبِهِمَا»، خدایا اینها را باعث ریزش گناهان آنها قرار بده. من اذیّت کردم، حقّی ضایع کردم، در عوض گناهان آنها بریزد. حطّه، میدانید حط به معنای ریختن است. شما دقّت کردید که به بنی اسرائیل گفتند: از آن در وارد بشوید. «وَ قُولُوا حِطَّهٌ»،[۱۲] یعنی خدایا گناهان ما را بریز. «نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُمْ» اگر اینطور بگویید، از اعمال قلب آمرزش بطلبید، ما میبخشیم. میگوید: «فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذی قیلَ لَهُمْ»[۱۳] اینها عوض حطّه یک چیز دیگر گفتند. «فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذینَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ» ما هم برای آنها بلا فرستادیم. اصلاً باب حطّه یعنی دری که مأمور بودند از آن وارد بشوند. حطّه یعنی گناهان ما را بریز.
«فَاجْعَلْهُ حِطَّهً لِذُنُوبِهِمَا»،[۱۴] خدایا اینها را که گفتم باعث ریزش گناهان آنها، آمرزش گناهان آنها قرار بده.
«وَ عُلُوّاً فِی دَرَجَاتِهِمَا» خدایا باعث عالی شدن درجات آنها قرار بده. «وَ زِیَادَهً فِی حَسَنَاتِهِمَا» خدایا باعث اینکه حسنات آنها بالا برود قرار بده. در پایان یک دعایی میکند که این دعا را باید از جلد دوم برای شما شرح بدهم. دقّت بفرمایید مهم است. «یَا مُبَدِّلَ السَّیِّئَاتِ بِأَضْعَافِهَا مِنَ الْحَسَنَاتِ»، ای خدایی که گناهان را مبدّل به حسنات آن هم چند برابر میکنی. یکی، دو تا، ۱۰ تا، ۲۰ تا هر چه که تو بخواهی. «یَا مُبَدِّلَ السَّیِّئَاتِ بِأَضْعَافِهَا مِنَ الْحَسَنَاتِ»، ای خدایی که گناهان را به حسنات مبدّل میکنی آن وقت به چند برابر آن گناه. ۲۰ تا گناه داشته است مثلاً مبدّل به ۵۰ تا حسنه میکند. خدا بسیار مهربان است.
علّت تبدیل سیّئات به حسنات
صحبتهای زیادی شده است که معنی تبدیل سیّئات به حسنات چیست؟ ایشان اینجا جمعبندی کرده است. این در آخر دعای دوم است که این را برای شما عرض میکنم. میگوید: آیات و اخبار دلالت کرد بر اینکه خدا بخواهد سیّئات را مبدّل به حسنات میکند. مؤلّف میگوید. سیئّات را مبدّل به حسنات میکند. میگوید: «فَمَا بَالُ الأضعَاف الواقِعهُ فِی الدُّعاء»[۱۵] دیگر اضعاف برای چیست؟ چند برابر؟ مثلاً میگوییم سیّئه را تبدیل به حسنه میکند. در مقابل آن گناه یک حسنه. امّا اینجا دارد میگوید چند برابر آن، ده تا حسنه برای یک گناه میآورد. میگوید: «فَمَا بَالُ الأضعَاف الواقِعهُ فِی الدُّعاء» پس این چیست؟ دو تا جواب علمی در اینجا دارد شما دقّت بکنید که بسیار مهم است.
علّت اوّل:
«قُلتُ: أمَّا عَلى القُولِ بِأنَّ هَذا التَّبدیل یَکونُ فِی الدِّنیا» چون یک عدّه گفتند این تبدیل در دنیا انجام میگیرد. من گنهکار بودم، آمدم استغفار کردم، عمل صالح انجام دادم، دلی شاد کردم. خدا دست ما را باز گذاشته است، خیلی راهها در مقابل ما قرار گذاشته است، ما نمیدانیم. یک چیزهایی وجود دارد که به قول آیت الله بهاء الدّینی رضوان الله علیه شاید به نظر ما چیزی نباشد ولی مبدأ میل را عوض بکند. نمیدانم شاید اینطور باشد.
در جوانی به مکّه مشرّف شدم -شاید اینطور بوده است- یک شیخی بود، یک بندهی خدایی در کاروان بود، مردم از او فرار میکردند، دفع میشدند. یک لیوان آب به یک سیّدی داد، هوا گرم بود، در جدّه بودیم، این محبوب القلوب شد.
پدر من اعلی الله مقامه میگفت: در اصفهان طلبهای بود، درسها را نمیفهمید، فهم او بسته بود. به یک موردی یک احسانی کرد، یک نیکی کرد فهم او باز شد. خدا این ابزار را برای ما گذاشته است، قدردان باشید. فقط فکر نکنید با نماز شب است، نماز شب یکی از آن ابزار است. دل شاد کردن به اندازهی وسع خود شما، به یک تلفنی دلی را شاد بکن. یک وقت دیدید یک کسی با یک چیز کمی دلشاد میشود. اگر قدرت دارید با چیزهای زیاد دلها را شاد بکنید. به هر حال یک کاری بکنید که این سیّئات از شما دور بشود.
چرا؟ چون «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»،[۱۶] چقدر قرآن زیبا است! میفرماید: حسنات سیّئات را میبرد. بعد میگوید: «ذلِکَ ذِکْرى لِلذَّاکِرینَ» این یک تذکّری است که مردم به هوش بیایند. شما ابزار دارید، تعداد زیادی ابزار دارید که میتوانید سیّئات را ببرید. میتوانید نماز بخوانید، میتوانید قرآن بخوانید، پیش پدر و مادر خود بروی دلی را شاد بکنی، زنگ بزنی. اینقدر ابزار وجود دارد. برای همین قرآن میگوید: «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْرى لِلذَّاکِرینَ» در واقع داریم تذکّر میدهیم از ابزار خود غافل نشو.
یک مثلی است که میگویند یک نفر رفت در دکّان بقالی ایستاد، دید که یک چیزهایی گذاشته است. یک گونی کشمش، مغز بادام، مغز گردو، انجیر خشک از اینها که میگذاشتند. انگشتهای خود را اینطور کرد (اشاره) ایستاد روبروی مغازه، همینطور ایستاد. بقال دید این خسته نمیشود گفت: پسر جان کاری داری؟ اگر کاری داری بگو؟ گفت: نه، کاری ندارم، میخواهم ببینم دو تا چشم داری یا نه! گفت: بله. گفت: از اینها بخور، چرا نمیخوری وقتی این همه چیزهای خوب در اینجا وجود دارد؟! استفاده کن. «ذلِکَ ذِکْرى لِلذَّاکِرینَ».
پس یک قولی هست که در این دنیا سیّئات مبدّل به حسنات میشود. بله میشود، آدم یک کارهایی انجام بدهد میشود. البتّه یک اتّفاقاتی برای بعضیها میافتد دیگر آنها روال معمولی بشر نیست. به شما یک وقت عرض کردم گفتم خدا ما را قرار داده که بندهی خدا باشیم، بنابراین اینطور نیست که هر کدام از ما یک ولی بالای سر خود داشته باشیم، یک میرزا جواد آقا، یک شیخ حسنعلی بالای سر ما نیست، ولی اتّفاقاتی میافتد.
یک جوانی به کعبه رفت، پردهی کعبه را گرفت، گفت: خدایا هر کاری بدی کردم، الآن از آن بابت حجّت علیه من در دست تو است و اقرار میکنم. اینقدر هم به من خوبی کردی، احسان کردی، آنها را هم اقرار میکنم. تو را قسم میدهم به این اقرار و به اینکه گفتم علیه من حجّت در دست تو است من را ببخش. یک صدایی به گوش او رسید، گفت: «هَذَا الفَتی عَتیقٌ مِنَ النّار»، این جوان آزاد شد. این صدا یک وقت میآید، یک وقت نمیآید. به قول آقای علّامهی طباطبایی فرمودند: از آن صداها زیاد است، گیرنده نداریم. اصلاً منتظر آن هم نیستیم.
خدا یک قوانینی دارد، قرار نیست بالای سر هر کدام از ما یک ولی باشد، بالای سر ما خدا است. «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا»[۱۷] خدا برای تو کافی نیست؟ ولیّ تو خدا است. اینها هم که خدا موهبت کرده است اولیاء خدا هستند. البتّه اگر خدا بخواهد اینها هم به داد ما میرسند. یک وقت دیدی یک کسی یک کار خوبی کرد… بعضیها میگویند در دنیا میشود.
«أمَّا عَلى القُولِ بِأنَّ هَذا التَّبدیل یَکونُ فِی الدِّنیا»،[۱۸] اگر این قول را بگیرید که در دنیا میشود، «إمَّا بِالتُّوفیق لِلأعمالِ الصَّالِحَه بَعدَ الأعمالِ السَّیِّئهَ کَمَا نُقِلَ عَن ابن عبَّاس». میگوید: اگر در دنیا میخواهد انجام بگیرد چند تا صورت دارد. «إِمّا» یعنی یا، یا این است که بعد از ارتکاب اعمال بد توفیق اعمال صالحه پیدا میشود، چنانچه از ابن عبّاس نقل شده است. یک کار زشتی کرده بود، خدا کمک کرد یک عمل صالحی انجام داد که «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ».[۱۹]
دومین مورد آن خیلی سخت است. در دومی -مثنوی هفتاد من کاغذ شود- ما چه دین بزرگی داریم! قدر نمیدانیم. عجب معارفی داریم! «إمَّا بِالتُّوفیق لِلأعمالِ الصَّالِحَه بَعدَ الأعمالِ السَّیِّئهَ»[۲۰] که این را به شما گفتم.
«وَ إمَّا تَبدیلُ مَلکهِ المَعصیته بِمَلکهِ الطَّاعَه»، یا اینکه تبدیل ملکهی معصیت به ملکهی طاعت میشود. اصلاً ملکهی معصیت را از تو میگیرند. این هم میشود، فکر نکنید نمیشود. این را از افرادی دیدیم که شد. من کسی را سراغ داشتم یک ملکهی معصیت داشت. مدام توبه میکرد و بعد توبه را میشکست. آخر گفت: بالاخره من باید چه کار بکنم؟ بلند شد به آستان بوسی حضرت رضا سلام الله علیه رفت. در محضر حضرت رضا سلام الله علیه این را از او گرفتند. اینها آیینهی خدا هستند، خدا شاهد است همین است، اینها آیینهی خدا هستند، مرآت خدا هستند. به خدا بیشتر از اینها کارها میکنند، ما نمیدانیم، عقل ما نمیرسد. از او گرفتند.
جمع بین علم و معرفت
یک بندهی خدای دیگری هم بود -در گذشته گفتم این را باز نمیکنم- او هم ملکهی خشونت داشت، خیلی خشن بود. یعنی نه آنطور خشن ولی سر و صدایی بود، عالم هم بود، به درجات بالای علمی رسیده بود. منتها باید علم با معرفت جمع بشود. انسان با علم تنها به جایی نمیرسد.
آقای بهجت چرا اینقدر عزیز بود؟ در تشییع جنازهی ایشان شخص از بیمارستان بلند شده بود، از تخت بیمارستان، شلنگ و سیم از او آویزان بود، آمده بود که به نماز ایشان برسد. خود من مریض بودم، نمیگویم هنر کردم ولی باور بفرمایید خیلی بد سرما خورده بودم. بعد گفتم: ای نفس یک بهجت بیشتر در دنیا نیست، بمیری هم باید بروی. بلند شدم و به نماز ایشان رفتم. از برکت نماز ایشان شفا هم پیدا کردم.
یکی از کویت خود را رسانده بود، یکی از انگلستان خود را رسانده بود. مگر چه خبر بود؟ چرا؟ عالِم قحطی بود؟! به این موضوع برسید جمع بین علم و معرفت کرده بود. این دو تا باید باشد. معرفت که نباشد علم خالی میکُشد. امام العالمین، امیر المؤمنین علیه السّلام یک چیزی گفته است که دهان فلک میلرزد اگر بخواهد این حرف را بزند، میفرماید: «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ»،[۲۱] ای بسا عالمی که علمش او را کشته است.
علم یک قرین مثل معرفت میخواهد، نباشد آن را رها بکنید، هیچ چیزی نمیشود، وزر و وبال میشود. مرحوم امام رضوان الله علیه در نجف به طلبهها میگفت: مکاسب و رسائل میخوانید اگر در کنار آن جامع السّعادات نباشد -مقصود نوع کتاب نبود، نوع علم بود، نه نوع کتاب- اینها برای شما وزر و وبال میشود.
آقای طباطبایی بین علم و معرفت جمع کرده بود، به همین دلیل به شدّت به او علاقه داشتند. اینقدر تواضع! ما تفسیری در چاپخانهی حکمت چاپ میکردیم، بنده متصدّی تصحیح این تفسیر بودم. اشکالات خیلی سختی در پاورقیها پیش میآمد، پاورقیهای تفسیر از مرحوم ملّا علی نوری بود. ملّا علی نوری از کبار فلاسفه بود. ما آنها را که میخواندیم احتیاطاً محضر ایشان شرفیاب میشدیم که اینها درست است؟ چاپ کنیم یا نه؟ ایشان میفرمودند: درست است، چاپ بکنید.
یک وقت به یاد دارم برای همین چیزها بود رفتم در زدم، خود ایشان پشت در آمد. در را باز کرد فرمودند: مقابلهی المیزان میکنیم. ایشان المیزان را مقابله کردند با چاپ ایران و با نسخههای خود آقا، خلاصه یک بار دیگر هم در لبنان چاپ شد، این که چه شد، قضیهی طولانی دارد. گفتند یک نفر بنشیند که مقابله تمام بشود. رفتم نشستم. مقابله تمام شد، گفت: آقا بفرمایید. خیلی راحت!
این آقا که میگویم عالِم بود، یک مقدار سرو صدایی بود، این هم به مشهد مشرّف شد. من نمیدانم چه شد، یک کسی میگفت اینطورشده بود بعداً که میخواست به حرم مشرّف بشود خجالت میکشید. به اهل بیت در آن سفر احسان کرد یا چه کار کرد، خلاصه گرفتند و سر و صدای او افتاد.
این دین، دین بسیار بزرگی است. دین به این عظمت که بهجت پرورش میدهد، طباطبایی پرورش میدهد، در ناخن گرفتن مبدّل شده است، خلاصه شده است! ناخنهای خود را گرفتی؟ یقهی خود را بستی؟ سبیل خود را زدی؟ التماس دعا! این دین خیلی هنرمند است.
«وَ إمَّا تَبدیلُ مَلکهِ المَعصیته بِمَلکهِ الطَّاعَه».[۲۲] میخواهد این را بگوید، خیلی جالب است، میگوید: اگر بنا باشد تبدیل این سیّئات به حسنات در دنیا انجام شود یا با اعمال صالحه است… یک گناه کرده است، حالا برای عمّهی خود یک هدیه خریده است، یا نماز شب خوانده است، یک کاری کرده است از «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»[۲۳] استفاده کرده است. یا توفیقی حاصل شده است و بیجهت هم نمیشود، همهی اینها حساب و کتاب دارد. یک ولی رسیده است، یک چیزی شده است، بالا یک کاری شده، تبدیل شده، ملکهی معصیت ملکهی طاعت شده است. به هر حال در دنیا شده است؛ حالا چه از آن طرف، چه از این طرف. علی کلّ حال این تبدیل در دنیا شده است. منتها اوّلی ساده است، ولی مورد دوم آن پیچیده است. چطور به ملکهی سیّئه کردم؟! عوض شده است.
حالا میگوید: «فَوجهُ الاضعَافِ ظَاهرٌ».[۲۴] میگوید: «یَا مُبَدِّلَ السَّیِّئَاتِ بِأَضْعَافِهَا مِنَ الْحَسَنَاتِ»[۲۵] چند برابر آن را خدا حسنات میدهد. یک معصیت کرده است ده تا به او حسنه میدهد. چرا؟ مگر چه شده است؟ میگوید: میدانید چرا؟ چون موضوع عوض شد. اوّل سیّئه بوده، سیّئه فقط یک کیفر دارد. «سَیِّئهٍ سَیِّئَهٌ بِمِثلِهَا»، امّا موضوع عوض شده، حسنه شده، چون عوض کردند.
دو راه عوض کردن هم داشته، به هر حال عوض شد، حالا یا با اعمال صالحه یا با تبدیل ملکه، به هر حال عوض شد. پس موضوع عوض شد حسنه شد. حسنه که شد چه میشود؟ «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها». چقدر این خدا مهربان است! سیّئهی ما را میگیرد، میبرد حسنه میکند، بعد ده برابر هم پاداش میدهد. من سیّئهی شما را عوض کردم، حسنه شد. حسنه که شد «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها».
یک نفر یک انار دزدید به یک نفر داد. گفتند: تو از فردای قیامت نمیترسی؟ گفت: بله میترسم. من الآن یک حسنه انجام دادم، روز قیامت ده تا انار به من میدهند! یک دانه به این صاحب انار میدهم، نُه تا هم برای خود من میماند. نفهمید این دیگر حسنه نیست، این سیّئه است. اینها مثالهای سادهای است.
میگوید: «لَا یَطُاعُ الله مِن حَیثُ یُعصی»، خدا از نقطهای که معصیت میشود از آن نقطه اطاعت نمیشود. من مال این را به او بدهم این معصیت میشود. یک بار دیگر عبارت را گوش بدهیم که بالاخره یا با توفیق اعمال صالح سیّئه عوض میشود یا با تبدیل ملکهی معصیت. این را برای توضیح دادم.
آن تائبی که میگویم رفت… خود من او را دیدم، نمیشد، باز فردا توبه را شکست. اسیر شد. بلند شد به مشهد رفت. فکر میکنم شاید اوّل جرأت نکرد وارد حرم بشود، در مسجد گوهرشاد روبروی حرم نشست، همانجا به او دادند. برای حضرت رضا علیه السّلام فرق نمیکند. ما به آنجا نزدیک ضریح مطهّر میرویم چون برای ما بسیار مهم است، ما را ترّقی میدهد، امّا یک وقت نتوانستیم برویم فرسخ و میلی برای امام نیست. معصوم که این حرفها را ندارد. پس اینجا ملکه عوض شد.
در مثل مناقشه نیست، گاهی وقتها میگویند یک زمینی است کاربری آن را عوض میکنند مدرسه میشود، مسکونی میشود، اصلاً عنوان عوض میشود. اینجا معصیت را تبدیل به حسنه کردند. اینقدر این کسی که بالای سر ما است آقا است، اینقدر ارباب نازنین است! میگوید: من این را برای تو عوض کردم، نه اینکه بروی، نه، این را خود من عوض کردم، حسنه کردم، ده برابر هم به تو میدهم. چون خود من گفتم: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ».[۲۶] چقدر کریم است! ما کرم خدا را بدانیم آب میشویم!
این یک قول که پس در دنیا میشود. توضیح دادیم بالاخره در دنیا میشود. «أمَّا عَلى القُولِ بِأنَّ التَّبدیل یَکُونُ فِی الآخره»،[۲۷] امّا بر این قول که تبدیل در آخرت انجام میگیرد. «کَمَا دَلَّت عَلیهَ الأخبَار المَذکورهَ»، چنین که اخبار مذکوره بر این دلالت کرده است. «فَالظَّاهِرُ أنَّهُ إذا بَدَّلَ سَیِئَهَ العَبدَ حَسنَهَ فَکأنَّهُ جَاءَ بِالحَسَنه». این هم همین حرف است. منتها این میگوید در آخرت عوض میشود، انسان آسودهخاطر میشود که در آخرت عوض شد، إنشاءالله در مردن و اینها دیگر چیزی نداریم. حالا در آخر نشد، در آنجا شد. آنجا هم که بشود «إذا بَدَّلَ سَیِئَهَ العَبدَ حَسنَهَ»، وقتی که سیّئهی بنده را تبدیل به حسنه کرد، «فَکأنَّهُ جَاءَ بِالحَسَنه» مثل اینکه اصلاً حسنه آورده است، گناه نکرده است. «وَ قَد قَالَ تَعالى: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها». ما میگوییم ده تا، ولی شاید بیشتر از ده تا باشد، ده تا حداقل آن است، شاید خدا زیادتر هم بکند.
این معنای این قسمت است که در اینجا برای والدین میخوانیم. میفرماید: خدایا اگر از من اذیّتی به اینها رسیده است، مکروهی رسیده است، حقّی ضایع شده است. «فَاجْعَلْهُ حِطَّهً لِذُنُوبِهِمَا، وَ عُلُوّاً فِی دَرَجَاتِهِمَا، وَ زِیَادَهً فِی حَسَنَاتِهِمَا، یَا مُبَدِّلَ السَّیِّئَاتِ بِأَضْعَافِهَا مِنَ الْحَسَنَاتِ»[۲۸].
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– الصحیفه السّجّادیّه، ص ۱۱۶٫
[۲]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۴، ص ۶۳٫
[۳]– الصحیفه السجادیه، ص ۱۱۶٫
[۴]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۴، ص ۶۳٫
[۵]– الصحیفه السّجّادیّه، ص ۱۱۶٫
[۶]– سورهی بقره، آیه ۲۲۲٫
[۷]– الصحیفه السجادیه، ص ۱۱۶٫
[۸]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۴، ص ۶۶٫
[۹]– الصحیفه السّجّادیّه، ص ۱۱۶٫
[۱۰]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۴، ص ۶۷٫
[۱۱]– الصحیفه السّجّادیّه، ص ۱۱۶٫
[۱۲]– سورهی بقره، آیه ۵۸٫
[۱۳]– همان، آیه ۵۹٫
[۱۴]– الصحیفه السّجّادیّه، ص ۱۱۶٫
[۱۵]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۱، ص ۵۰۴٫
[۱۶]– سورهی هود، آیه ۱۱۴٫
[۱۷]– سورهی بقره، آیه ۲۵۷٫
[۱۸]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۱، ص ۵۰۴٫
[۱۹]– سورهی هود، آیه ۱۱۴٫
[۲۰]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۱، ص ۵۰۴٫
[۲۱]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۸۷٫
[۲۲]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۱، ص ۵۰۴٫
[۲۳]– سورهی هود، آیه ۱۱۴٫
[۲۴]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۱، ص ۵۰۴٫
[۲۵]– الصحیفه السّجّادیّه، ص ۱۱۶٫
[۲۶]– سورهی انعام، آیه ۱۶۰٫
[۲۷] -ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۱، ص ۵۰۴٫
[۲۸]– الصحیفه السّجّادیّه، ص ۱۱۶٫
پاسخ دهید