حضرت استاد فاطمی نیا روز سه شنبه بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل، به ادامه بحث شیرین سیری در صحیفه سجادیه پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- بیان عظمت پیامبر صلّی الله علیه و آله و امام صادق علیه السّلام
- نور پیامبر اکرم صلوات الله علیه واسطهی خلقت موجودات
- طبقهبندی بیان مقامات علما
- علّت عدم بیان فضایل آقای قاضی توسّط فرزند ایشان
- قرآن بزرگترین معجزهی پیامبر صلوات الله علیه
- عظمت قرآن کریم
- یادی از شاعر اهل بیت حسان
- سه نمونه از باقیّات الصّالحات بعد از مرگ
- اهمّیّت وقف شدن برای اهل بیت
- درخواست بخشش پدر و مادر در مورد ضایع کردن حقّ فرزند
- واجب و بزرگ بودن حقّ والدین بر فرزند
- تفاوت قصاص با مجازات
- مذمّت یاد کردن والدین به بدی
- مقتر بودن والدین نسبت به فرزند
- سفارش به گذشت و عفو
- صلوات بر پیامبر و آل ایشان شرط استجابت دعا
- شناساندن خدای متعال یکی از مزیّتهای دعای اهل بیت
- دعا برای عاقّ والدین نشدن
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»
بیان عظمت پیامبر صلّی الله علیه و آله و امام صادق علیه السّلام
امشب ولادت حضرت سیّد انبیاء و وصیّ آن حضرت و مولای ما امام صادق علیهم الصّلاه و السّلام است. اوّل یک چند دقیقهای به ساحت مقدّسهی پیغمبر اکرم و امام صادق علیهم السّلام عرض ادب میکنیم، بعداً إنشاءالله درس را شروع میکنیم و إنشاءالله برکات امشب بر همهی ما نازل بشود. عظمت پیغمبر اکرم از عقول ما خارج است. فقط این مقدار گفت که ما جز چیزهایی که از اوصیای آن حضرت شنیدیم، از اهل بیت شنیدیم، دیگر چیزی بلد نیستیم؛ لذا خدا باید به ما توفیق بدهد، تحلیل بکنیم، ببینیم آنها چه فرمودند. اجمالاً عرض کردم عظمت این آقا از عقول خارج است. در قرآن میفرماید: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»، «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»[۱] اوّل بشریّت پیغمبر را گوشزد میکند که بشر است. یک بشر به این درجات مهم است و الّا اگر خدا ملکی فرستاد، ملک یک بحث دیگر بود. حتّی کفّار به خدا گفتند: چرا ملک نمیفرستی؟ فرمودند: «وَلَوْ جَعَلْناهُ مَلَکًا لَّجَعَلْناهُ رَجُلًا»[۲] که ملک هم بفرستیم، آن را به شکل یک مردی میفرستیم. مردم که نباید با ملک صحبت بکنند.
نور پیامبر اکرم صلوات الله علیه واسطهی خلقت موجودات
اجمالاً عرض میکنم یک انسان کامل -پیغمبر اکرم را عرض میکنم- که کاملترین انسان در عالم هستی به لباس بشریّت درآمد و در این عرصه برای من و شما حاضر شد. «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» من یک بشری مثل شما هستم ولی فرق من با شما این است «یُوحى إِلَیَّ» من وصل به غیب هستم. به من وحی میشود، خیلی حرف بزرگی است. اینقدر پیغمبر عظمت دارد که شاید بارها خدمت شما گفته باشم که در حدیث داریم امام صادق علیه السّلام هر وقت میخواست از پیغمبر اکرم نقل حدیث بکند، فقط نقل حدیث میفرماید: «کَان الصَّادق علیه السّلام اذا قالَ قال رسول الله» وقتی میگفت: قال رسول الله، «تَغَیَّرَ لَوْنُهُ» رنگ ایشان از ثقل این اسم، از عظمت این اسم عوض میشد. بالاخره یک وجود نازنینی است که خداوند به وسیلهی وجود او رنگ وجود بر همهی موجودات پاشید. خدا خالق هر چیز است. «اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ»[۳] خالق فقط خدا است. «هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ»[۴] در قرآن هم داریم. آیا خالقی به غیر از خدا داریم؟ نه. امّا همانگونه که پروردگار خالق باران است، باران را هم او آفریده است امّا باران را نازل میکند و باران را وسیله قرار میدهد که درختان، نباتات برویند و بشر زندگی بکند. باران را او نازل کرده است، این را وسیله قرار داده است. خالق باران هم خود او است؟ این مطالب خیلی مشکل است که ما… وجودهایی که الآن میبینید داریم، این وجود چیست؟ این هستی ما از آن دریای هستی بیپایان است، او به ما وجود داشته است و رنگ وجود داده است. همینطور برای درختان و بقیهی نباتات باران لازم بود، اینجا هم برای این وجودها لازم بود که خدا به وسیلهی نور پیغمبر اکرم صلوات الله علیه… «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِی»[۵] خدای متعال به وسیلهی نور او رنگ وجود به ما زده است. حدیث هم داریم که «أنه تعالى خلق الخلق فی ظلمه»[۶] «خَلَق الله الاشیاء فِی الظُّلمَه» خدا تمام موجودات را در ظلمت آفریده است. «ثُمَّ رَشَّ علیهم مِن نُورِهِ» سپس از نور خود بر اینها پاشید. ما بودیم خدا از این نور به ما پاشید، ما ظاهر شدیم. خدا ما را آفریده است.
به هر حال پیغمبر اکرم بسیار بزرگ است. «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ» . نور مقدّس پیغمبر اکرم واسطهی ایجاد خلق شد که حدیث گوناگون وارد شده است «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِی» یک جای دیگر هم میفرماید: «اوّل ما خلق الله نوری ثم جعل منه کل خیر»، «أَوَّلُ شَیْءٍ خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى مَا هُوَ فَقَالَ نُورُ نَبِیِّکَ یَا جَابِرُ خَلَقَهُ اللَّهُ ثُمَّ خَلَقَ مِنْهُ کُلَّ خَیْرٍ.» خدا هر خیری را از این نور قرار داد. حالا بالاخره به کسوت بشریت آمده است، چون با ما کار داشته است و الّا مقام اینها خیلی بالا است.
طبقهبندی بیان مقامات علما
من یک چیزی به شما عرض بکنم در امّت اسلام کسانی که نوری از پیغمبر گرفتند، به عظمت رسیدند، به بزرگواری رسیدند. همین اولیایی که بعضی از آنها معاصر ما بودند، بعضی از آنها هم جلوتر از ما بودند. اینها را زیاد شنیدید مثلاً یک وجود نازنینی مثل آیت الله بهاءالدّینی، آیت الله بهجت، آیت الله سیّد علما آقای قاضی، خدا میداند وقتی صحبت از اینها میشود میبینیم که در ذکر مقامات اینها طبقهبندی میشود، همه چیز را نمیگویند. بنده بارها خدمت عزیزان عرض کردم که ما نمیخواهیم کرامت بگوییم، قصّه بگوییم، میخواهیم گاهی وقتها میدان پرواز بشریّت را نشان بدهیم که بشر چه کسی است که حتّی میتواند بهجت بشود، میشود طباطبایی بشود. غرض من این است بعد دیدم که اینها به السنه و افواه افتاده است، دیگر در این شب بزرگ عزیز تعاریف نداریم؛ دیدم بعضی منابر، بعضی سخنرانیها اینها را خیلی وقتها ناقص، گاهی وقتها به گونههای مختلف… من دیگر الآن چیزی نمیگویم. دیگر افتاده است، مبتذل شده است. اینقدر آقای بهجت آقای بهجت گفته میشود، آقای بهاء الدّینی آقای بهاء الدّینی گفته میشود، اینها حساب و کتاب دارد. ما این آدمها را دیدیم، ما با اینها زندگی کردیم. اگر یک چیزی میگوییم، یک چیزی دیدیم و میگوییم امّا همینطور دیگر ما بیاییم در هر جلسهای و به قول یکی از اولیاء گفت: بعضیها آقای بهجت را خرج خود میکنند. بعضیها آقای بهاء الدّینی را خرج خود میکنند؛ نمیدانند آقای بهاء الدّینی چیست. میخواهم بگویم یک نمونه بگیریم که اینها یک ذرّهای از پیغمبر نور گرفتند، شرح حال اینها طبقهبندی شده است، نمیتوانیم چیزی بگوییم.
علّت عدم بیان فضایل آقای قاضی توسّط فرزند ایشان
من یک چیزی به شما بگویم، خدا رحمت بکند مرحوم آقا سیّد محمّد حسن قاضی، پسر بزرگ آقای قاضی خوب با من سالها دوست بود این. خدا شاهد است –این را فقط به عنوان یک نمونه به شما بگویم- یک شب یک چیزی گفت، گفت: من راضی نیستم تو این را جایی بگویی، من اجازهی گفتن این را ندارم. امّا ایشان کتاب نوشته است، «صفحات من تاریخ الاعلام فی النّجف الاشرف» در مورد پدر خود کتاب نوشته است، به من هم دستخط نوشته است و اهدا کرده است. من در این شب بزرگ و عزیز برای شما واضح بگویم تا به حال نگفته بودم این آقا سیّد محمّد حسن در این کتاب یک مقدار فرنگی مآبی نشان داده است. یعنی آن که با هم حرف میزدیم، آن نیست. چون ما با ایشان همیشه یک جا بودیم، من صبح بلند میشدم و پیش او میرفتم؛ آنجا حجرهای داشت با هم مأنوس بودیم. امّا من دیدم در این کتاب اثری از آن حرفها نیست. چرا؟ خواسته است که یک وقت مرید جمع نکند. خود را به این زده است که من هیچ چیزی نمیدانم. گفته است: پدر من هم یک فقیهی بود و فلان و تمام. در صورتی که من میدادم او پدر خود را چطور میدانست. یعنی میخواست که مسائل مبتذل نشود. حالامیخواهم بگویم غرض این است که مسائل مبتذل نشود. حالا اینها نوری از پیغمبر گرفتند، شرح حال اینها طبقهبندی شده است. الآن ما همه چیز آقای قاضی را نمیتوانیم بگوییم. باور بفرمایید همه چیز آقای بهجت را نمیتوانیم بگوییم؛ خود ایشان هم نمیگفت.
قرآن بزرگترین معجزهی پیامبر صلوات الله علیه
آن وقت پیغمبر چه بود؟! پیغمبر خضوع میکرده است، پایین میآمده است این بچّهها، این عربها میآمدند دور ایشان را میگرفتند. «وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ» این پیغمبر چه اخلاقی داشته است، چقدر نازنین بوده است، علم اوّلین و آخرین در سینهی پیغمبر بوده است. پیغمبر امّی بوده است. امّی به معنای بیسواد نیست، امّی اعم است از بیسواد و سواد داری که مکتب نرفته است. در مورد پیغمبر گفتیم باید بگوییم: مکتب نرفته است. حقایقی در قرآن وجود دارد، چگونه بر زبان ایشان جاری شده است. بزرگترین معجزهی پیغمبر قرآن است. چون پیغمبر معجزات دیگر هم داشته امّا معجزات انبیاء مخصوص زمان خود ایشان بوده است. حضرت عیسی علیه السّلام مرده زنده میکرد، شکّی در این نیست. حضرت موسی عصا داشته است، ید بیضاء داشت، شکّی در این نیست ولی معجزات اینها در زمان خودشان ماند و وارد زمانهای دیگر نشد امّا پیغمبر ما چون پیغمبر خاتم بود یک معجزهی جاودانه و خالدهی باقیه آورده است که آن هم قرآن است.
عظمت قرآن کریم
شما قرآن را نگاه بکنید اگر کسی اعجاز قرآن را بفهمد، محال است کافر بشود. این دکتر شبلی شُمَیِّل در لبنان بوده است، آدم باسوادی بود، آدم لا مذهب بود، یعنی مطرود جامعهی مسیحیّت بود. خود او هم مسیحی بود، ولی مطرود بود، میگفتند: این دین ندارد. همینطور که ما در میان مسلمانها کسانی را داریم که او را طرد میکنند، میگویند: دین ندارد؛ او همینطور. امّا ایشان اشعاری دارد، میگوید: من منکر نبوّت این مرد شدم ولی به قرآن که رسیدم نفهمیدم چه بکنم. نمیدانم این قرآن را چه کار بکنم؟! شما نگاه بکنید اعجاز قرآن یک بحث خیلی بزرگی است که الآن دیگر نمیتوانیم وارد این بحث بشویم. خدا إنشاءالله شما را با قرآن مأنوس بکند. ما با قرآن مأنوس بشویم، یک استادهای خیلی خوب باشند از ظرایف قرآن برای شما صحبت بکنند.
این المیزان که علّامهی بزرگوار آقای طباطبایی زحمت کشیده است. ایشان در المیزان بسیار زحمت کشیده است، تازه المیزان را برای اجتماع نوشته است.آنچنان که بعضیها میپندارند، المیزان تفسیر عرفانی نیست؛ ایشان عرفان بلد بود ولی در المیزان عرفان نگفته است، چون برای اجتماع نوشته است. در سرتاسر المیزان فقط در سورهی شوری یک آیهای وجود دارد که آنجا دیگر مثل اینکه از دست او در رفته است، سر ریزی شده است، یک جمله عرفان گفته است. او سیّد العارفین بود ولی نمیخواست معرکه بگیرد، میخواست قرآن را برای اجتماع بنویسد، تفسیر بکند.
پیغمبر اکرم خیلی هم زحمت کشید، فرمود: هیچ پیامبر اندازهی من زحمت نکشیده است. حالا عرض خود را با این جمله خاتمه میدهم که شما این نکته را دقّت بکنید که خدا در تاریخ قرار داده است به گونهای که ولایت پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و امام صادق علیه السّلام در یک روز باشد. چرا؟ این یک اشارهای است. امشب این را بدانید اگر ما امشب این را بدانیم، برویم امام زمان علیه السّلام از ما خوشحال میشود. إنشاءالله که برکات امام زمان علیه السّلام بر مجلس ما نازل بشود. این اتّفاق دو تا ولادت در یک روز به این معنا است که یعنی حافظ زحمتهای پیامبر بزرگ صلوات الله علیه و حافظ شریعت مطهّرهی او امام صادق علیه السّلام است. این آقا باید حافظ باشد. حالا این بحث بسیار مفصّلی است که هفتهها طول میکشد که چگونه امام صادق سلام الله علیه حافظ این شریعت شدند؟ بحثی است که إنشاءالله در وقت دیگر به آن خواهیم پرداخت.
یادی از شاعر اهل بیت حسان
میخواستم از شاعر اهل بیت جناب آقای حسان رضوان الله علیه یاد بکنم،. چون حق بر گردن همهی ما دارند. آقای حسان که همهی شما میدانید تخلّص او حسان بوده است و اسم او حبیب چایچیان بوده است، اهل تبریز بوده است. بنده با ایشان خیلی مأنوس شدم. اوّلاً شاعر توانمندی بود ولی با من که صحبت میکرد، میگفت: من عهد کردم از اهل بیت خارج نشوم. هیچ وقت از اهل بیت خارج نشد و شعرهای زیبایی هم میگفت. یک داستان بامزهای هم میگفت، بگذارید این را بگویم روح او شاد بشود، ایشان اهل شوخی هم بود، اهل مزاح هم بود، میگفت: من یک وقت سوم شعبان کربلا در حرم امام حسین علیه السّلام رفتم. حالا مزاح میکرد ولی قضیه بسیار با مزه بود. گفتم: آقا یا سیّد الشّهداء یا به خدا گفتم: اگر من میان اهل بیت رو سفید هستم، این سوم شعبان است یک عمری است برای امام حسین علیه السّلام شعر گفتم، امروز معلوم بشود که من نزد اهل بیت روسفید هستم. میگفت کار بنایی در حرم میکردند، یک استانبولی گچ از آنجا چپ شد و صاف روی صورت من ریخت. میگفت فقط چشمهای من پیدا بود. دیدم صورت من سفید شد. او میگفت: یک شوخی با من کردند و ضمناً خواستند بگویند رو سفید هستی. البتّه خیلی آدم نازنین بود.
یک روز من به او گفتم: چرا تو تخلّص حسّان قرار ندادی؟ حسّان شاعر پیغمبر اکرم بود، حسّان بن ثابت ولی خیلی شاعر قدری بود، حسّان خیلی شاعر عجیبی بود. منتها حیف…. فقط در این شب بزرگ از خدا میخواهم که عاقبتهای ما إنشاءالله به خیر بشود. این دعا را بعد از نمازهای خود از یاد نبرید، عاقبت به خیر بشود. حسّان خیلی شعرهای زیبایی گفت و یکی از بزرگان -این را هم من دیگر الکلام یجرّ الکلام مجبور هستم در این شب بزرگ بگویم- خدا او را حفظ بکند در تلویزیون حرف میزد میگفت: دیوان حسّان در دست است و قسمت قابل ملاحظهی آن مدح مولا است. خوب آن مرد خیلی بزرگ بود، من خاک پای او هم نمیشوم امّا بالاخره میگویند: جلوی قاضی و ملق بازی. خود من اهل کتاب هستم، در دیوانی که از حسّان چاپ شده است، همهی چاپهای آن را من دیدم، یک خط از مولا چیزی نیست. این آقا چطور این حرف زد؟! گفتم: به خانهی او بروم بگویم تو یک دیوان دیگر داری، از آسمان آمدی. اینها را که ما داریم دیگر چاپهای خیلی معتبر آن را بنده دیدم و یک چنین چیزی نیست امّا علّامهی امینی رضوان الله علیه در الغدیر از حسّان راجع به غدیر شعر نقل کرده است. اگر به یاد داشته باشید:
«یُنَادِیهِمُ یَوْمَ الْغَدِیرِ نَبِیُّهُمْ بِخُمٍّ وَ أَسْمِعْ بِالنَّبِیِّ مُنَادِیاً»
که حسّان غدیر را به شعر کشیده است. آن را از دیوان او برداشتند، علّامهی امینی رفته است زحمت کشیده است و خونها خورده است و از جایی دیگر آن را پیدا کرده است. این را در نظر داشته باشید. آن آقا هم که در تلویزیون آن حرف را زد، فکر میکنم بر این شعر غدیر اعتماد کرد که در الغدیر است و گفت؛ در حالی که اینطور نیست. در چاپهای فعلی اصلاً نیست. آن را علّامهی امینی خیلی زحمت کشیده است و پیدا کرده است.
من به ایشان گفتم: چرا حسّان تخلّص نکردی؟ شوخی کرد و یک چیز تاریخی هم به من گفت. گفت: چون حسّان دُم داشت. گفتم: یعنی چه؟ اگر کسی واقعه را نداند، فکر میکند شوخی کرده است ولی شوخی نمیکرد. چون پیغمبر اکرم فرمود: خدا به تو کمک بکند «مَادُمتَ» مادامی که از ما یاری میکنی. یعنی نشان داد که این در وسط کار خواهد برید. این حرف بزرگی است. برای شعرای دیگر این حرف را نمیزدند، میگفتند: خدا به شما جزای خیر بدهد، میدانستند اینها تا آخر خط میروند امّا به این گفت: خدا به تو یاری برساند، مادامی که از ما «مادُمتَ» آن وقت حسّان میگفت: این دم داشت، من تخلّص به حسّان نکردم.
آقای حسان شاعر قدری بود، شاعر اهل بیتی بود. خالص بود توانمند بود و امتیازاتی داشت و یکی از آنها این بود و شاید این را دانسته باشید، این خیلی مهم است. ایشان ۴۰ سال فقط همراه علّامهی امینی بود. این امتیاز بزرگی است، ۴۰ سال یار علّامهی امینی بود. احیاناً کراماتی هم از علّامهی امینی میدانست که یک کرامت او را حالا یا کرامت بود یا هوشیاری زیادی بود احتمالاً کرامت بود، به من گفت آن را هم گفت: بعد إنشاءالله از خدا میخواهم از این مجلس ثوابی و نوری به روح مطهّر آقای حسان بفرستد و إنشاءالله خدا به خانوادهی محترم ایشان اجر و صبر بدهد و سالم باشند.
میگفت: ما یک جلسهای با علّامهی امینی داشتیم، علّامهی امینی صحبت میکرد من حالا یا قبل از ایشان یا بعد از ایشان یک شعری برای آن هفته میساختم، میبردم. علّامهی امینی هم نجف بوده است. واقعاً کرامت است علّامهی امینی کرامات زیادی داشته است حالا این را که میگویم یا کرامت بود یا استعداد بود، بحثی در این ندارم میخواهم ماوقع را بگویم که ایشان ۴۰ سال یار علّامهی امینی بود، میگوید: برای هر هفته یک شعری میساختم، علّامهی امینی هم سخنرانی میکرد. چون علّامهی امینی یک مدّت کمی در ایران بودند و صحبتها و جلسهها داشتند، همان خیابان امیریّه که آنجا مرکز اخیار و ابرار بود و اصلاً امیریّه محلّ خاصّی بود. جوانی و نوجوانی من هم در آنجاها گذشته است، سپری شده است. آنجا خیلی جلسههایی بود و جاهای دیگری هم بود. خیلی زیبا بود و علّامهی امینی صحبت میکرد و آقای حسّان برای هر هفته یک شعر تازهای میگفت. ایشان گفتند من یک روز بیدار شدم دیدم که ای داد بیداد! من برای علّامهی امینی شعر نگفتم. برای این هفته چیزی نداریم. گفتم از قدیمیها یک دانه برمیدارم میخوانم. بالاخره به قول خود ما از این خیس کردهها (قدیمیها) داریم، میبرم میخوانم. گفت از این قدیمیها یک دانه برداشتم بردم و خواندم. وقتی که خواندم ایشان به ترکی یک چیزی به من گفت -علّامهی امینی اهل تبریز بود، ترک بود، دارم ترجمهی این را برای شما میگویم- گفت: علّامهی امینی من را صدا کرد گفت: جانت درآید اینکه قدیمی بود. تو چرا قدیمی خواندی؟ خلاصه ایشان بعضی از نوارهای علّامهی امینی را هم در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها پیاده کرد، یک کتابی درست شد امّا خوب گاهی وقتها بعضیها نمیدانند چه بکنند. من خیلی متأسّف هستم بعضی از دوستان ما در مشهد که پول خوب هم در اختیار خود داشتند، میگویم پولدار بودند ولی به اینها پولهای زیاد داده میشد که در کار خیر خرج بکنند و میکردند آدمهای نازنینی بودند من شاهد هستم یک دینار برنمیداشتند امّا میگویند گاهی وقتها روضه خوان کج سلیقه میشود. یک راننده تاکسی در مشهد بوده است -من خیلی ناراحت میشوم از اینکه اینها این کوتاهی را کردند- نمیدانم ۱۰۰ تا یا ۱۵۰ تا چقدر از علّامهی امینی داشته است. این فقیر بوده است، میخواسته است یک پولی هم به دست بیاورد چه اشکالی دارد. گفته بود: هفت میلیون تومان اینها را میفروشم و آنها هم امکانات داشتند ولی کوتاهی کرده بودند نخریده بودند. هفت میلیون برای ۱۵۰ تا نوار علّامهی امینی پولی نیست. علّامهی امینی دوباره به دنیا برنمیگردد. دیگر او هم رفت و دیگر معلوم نیست کجا رفت و چه شد، هیچ چیزی نشد.
سه نمونه از باقیّات الصّالحات بعد از مرگ
غرض آقای حسان رضوان الله علیه از نوارهای علّامهی امینی هم پیاده کرده بود، خداوند إنشاءالله که از این مجلس و از همه جا، همه جا که خوانده میشود، خوب ایشان باقیات الصّالحات دارد بالاخره وقتی که… میگوید وقتی بنی آدم بمیرد همه چیز از او منقطع میشود. ایشان پاساژ داشت. پاساژ چه شد؟ یک صد طبقه داشت، یک ۸۰ طبقه داشت، چه داشت، در صندوق او جواهرات چشمک میزند. «إِذَا مَاتَ ابْنُ آدَمَ انْقَطَعَ عَمَلُه (کل شیء)»[۷] همه چیز قطع میشود، به این طرف مربوط نمیشود؛ میفرماید: فقط سه چیز. یکی میفرماید: ۱- صدقهی جاریه. مسجد ساخته است، مدرسه ساخته است، چشمه درآورده است، پلی ساخته است، این صدقهی جاریه است، همیشه وجود دارد. مردم میگویند: خدا پدر او را رحمت بکند، رد میشوند. این یکی.
۲- «ولد صالح یستغفر له» «وَلَدٍ صَالِحٍ یَدْعُو لَهُ» یکی هم یک فرزند صالحی که برای او آمرزش بطلبد. ای مردم ما الآن اینجا دعای والدین میخوانیم، والدین خود را از یاد نبرید. خیلی مهم است. این دو تا، این سومی خیلی مهم است. «(ورقه) وَ عِلْمٍ یُنْتَفَعُ بِهِ (بها)» یک ورقه علم یک کتابی که از آن نفع برده میشود. آقا شیخ عبّاس قمی چقدر کتاب نوشته است، میگویند یک شبی اربعینی بوده است، میگویند علما پیاده به کربلا رفته بودند آقا شیخ عبّاس نتوانسته بود برود. غصّه خورده بود که من نتوانستم بروم. یک نفر گفته بود: آقای آقا شیخ عبّاس شما دیگر غصّه نخورید برای اینکه هر کسی از حرم بیرون میآمد یک آقا شیخ عبّاس همراه خود داشت. یک مفاتیح همراه خود داشت تو دیگر چه میگویی، تو غصّه نخور. واقعاً خوش به حال آنها. سومی «(ورقه) وَ عِلْمٍ یُنْتَفَعُ بِهِ (بها)» ورقهی علمی که از آن نفع برده میشود.
اهمّیّت وقف شدن برای اهل بیت
خلاصه آقای حسان هم ورقهی علم گذاشته است و اوراق علمی گذاشته است، مدایح اهل بیت را گذاشته است و اینکه آدم از اهل بیت خارج نشود… این را هم ضمناً بگویم که یادی از این عالم بشود، خدا علّامهی عسکری رضوان الله علیه را رحمت بکند، یک روز با هم نشسته بودیم -این هم برای شما یادگار باشد- من خیلی با ایشان خصوصی بودم؛ چون به من میگفت: وقتی میآیی کسی نیاید. واقعاً این است که بحث علمی داشتیم و این بحثها به هم میخورد. حالا جلسههایی داشتند، آن یک بحث دیگری بود. خیلی چیزها به من میگفت. یک وقت به من گفت: فلانی من اینجا نوشتم وقف اهل البیت. روی پیشانی خود را گفت و گفت: و تاکنون از موقوف علیهم خارج نشدم وقف اهل البیت. آقای حسان هم از موقوف علیهم خارج نشده بود.
بقیهی درس خود را از صحیفهی مبارکهی سجّادیّه ادامه بدهیم، در مورد والدین است. بارها گفتم اینها زبان حال ما است. یعنی حضرت یاد داده است که ما اینطور بگوییم و الّا خود ایشان که پدر و مادر در قید نداشته است و ثانیاً خود ایشان نیاز به این چیزها ندارد. در هفتهی گذشته گفتم بعضیها برای پدر و مادر پرونده میسازند. جوانها خیلی دقّت بکنید. میگوید: اگر تو دختر حاج عبّاس را برای من گرفته بودی، من یک چیز دیگر بودم. اگر ۲۰ سال پیش گذاشته بودی من به انگلستان بروم، الآن برای خود کسی شده بودم و اگر فلان کار را کرده بودید… مدام پرونده و پرونده. اینجا نشان میدهد که بعضی از این پروندهها ادامه دارد که بعد از مرگ پدر و مادر هم مثل اینکه ادامه دارد. میگوید: خدا بیامرز اصلاً به ما نگاه نکرد، اصلاً برای ما ارزش قائل نشد، خدا بیامرز اصلاً… به جای اینکه رحمت بفرستد.
درخواست بخشش پدر و مادر در مورد ضایع کردن حقّ فرزند
«اللَّهُمَّ وَ مَا تَعَدَّیَا عَلَیَّ فِیهِ مِنْ قَوْلٍ، أَوْ أَسْرَفَا عَلَیَّ فِیهِ مِنْ فِعْلٍ، أَوْ ضَیَّعَاهُ لِی مِنْ حَقٍّ، أَوْ قَصَّرَا بِی عَنْهُ مِنْ وَاجِبٍ فَقَدْ وَهَبْتُهُ لَهُمَا، وَ جُدْتُ بِهِ عَلَیْهِمَا»[۸] خدایا اگر یک وقت پدر و مادر در یک قولی، گفتاری به من تعدّی کردند، یک چیزی گفتند، نباید میگفتند، حقّ من را زیر پا گذاشتند یا در مورد من یک اسرافی کردند، یک فعلی یا قولی. اینجا اسراف معانی عدیدهای دارد. دوست دارم این را متوجّه بشوید. اسراف فقط در مال نیست. میگوید: «قَالَ الرَّاغِب»[۹] راغب اصفهانی گفته است؛ راغب چه کسی است؟ راغب یک مرد بزرگی بوده است که مفردات قرآن نوشته است انصافاً زیبا نوشته است. «قَالَ الرَّاغِب وَ لَیسَ الإسرافُ مُتعلِّقاً بِالمالَ فَقط» راغب گفته است که اسراف فقط مربوط به مال نیست. «بَل بِکُلِّ شَیءٍ وُضِعَ فِی غَیرِ مُوضِعِه اللَائِق بِهِ،» بلکه هر چیزی که در جای لایق خود قرار نگیرد، آن اسراف است. اگر شما بیایید یک مطلب علمی را در جمعی بگویید که هیچ کسی متوجّه نشود، همه خمیازه بکشند، اسراف کردی. بعد میفرماید: حتّی بعضی از ظلمها اسراف حساب میشود؛ چرا؟ چون بیجا بوده است. میفرماید: آیا نمیبینی که خدا در مورد فرعون چه میگوید، میگوید: «إِنَّهُ کانَ عالِیاً مِنَ الْمُسْرِفینَ»[۱۰] چون کارهای او بیجا بود، بیجا «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى»[۱۱] میگفت؛ بیجهت مردم را جا به جا میکرد. باز هم دوباره میگوید: «إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفینَ»[۱۲].
خدایا اگر اسرافی در مورد من کردند، حالا یک کاری کردند یا حقّی از من ضایع کردند یا در حقّ من ولو که واجب من بوده است یک کوتاهی کردند، حالا چه کار بکنیم؟ مدام بنشین آه بکش بگو: خدا بیامرز ما را چه کار کرد… نه، این چیزها را پشت سر پدر و مادر نگویید. معصوم که نبودند، شاید یک حقّی را هم ضایع کردند، شاید هم یک اسرافی کردند، شاید در یک چیزی کوتاهی کردند امّا مدام نشین بگو: خدا بیامرز اینطور کرد، آنطور کرد. آنها را آزار ندهید. بگویید: خدایا هر کاری که کردند فقط «فَقَدْ وَهَبْتُهُ لَهُمَا»[۱۳] همهی اینها را هم به آنها بخشیدم. جالب اینجا است «وَ رَغِبْتُ إِلَیْکَ»، رَغِبْتُ» یعنی «تضرعتُ» تضرّع میکنم، خدایا دارم التماس میکنم. یک وقت است که میگویی: بله، این خدابیامرزها هم یک کارهایی کردند. خدایا ببخش، آنها را رها بکن. یک چیزی نسیهای داری میگویی؛ نه، اینجا میگوید: خدایا من تضرّع میکنم، التماس میکنم، شما باید به این جمله در کتاب کلمه به کلمه دقّت بکنید. «وَ رَغِبْتُ إِلَیْکَ» خدایا به تو التماس میکنم، تضرّع میکنم. «فِی وَضْعِ تَبِعَتِهِ عَنْهُمَا» خدایا اگر این کارهای من یک پیامدهایی داشت، التماس میکنم که این پیامدها را از اینها بردار. اینها در آنجا عذاب نشوند. «رَغِبْتُ» به تو التماس میکنم. «فَإِنِّی لَا أَتَّهِمُهُمَا عَلَى نَفْسِی» خدایا من آنها را در مورد خود متّهم نمیکنم. مدام بنشینم، بگویم: خدایا بیامرز اگر میگذاشت، من فلانجا بروم. خدا بیامرز اگر فلان دختر را میگرفت، مدام اینها را متّهم نمیکنم، تمام شد.
واجب و بزرگ بودن حقّ والدین بر فرزند
«فَإِنِّی لَا أَتَّهِمُهُمَا عَلَى نَفْسِی وَ لَا أَسْتَبْطِئُهُمَا فِی بِرِّی» استبطاء از بطأ میآید. بطأ یعنی کندی. استبطاء یعنی کند شمردن، باب استفعال است. میگوید: من حتّی اینها را در نیکی خود کند نمیشمارم. اصلاً نمیگویم اینها کندی کردند. «وَ لَا أَکْرَهُ مَا تَوَلَّیَاهُ مِنْ أَمْرِی» خدایا هر کاری برای من، در مورد من کردند، من اصلاً آن را مکروه نمیدارم. «یَا رَبِّ فَهُمَا أَوْجَبُ حَقّاً عَلَیَّ، وَ أَقْدَمُ إِحْسَاناً إِلَیَّ، وَ أَعْظَمُ مِنَّهً لَدَیَّ مِنْ أَنْ أُقَاصَّهُمَا بِعَدْلٍ، أَوْ أُجَازِیَهُمَا عَلَى مِثْلٍ» خدایا… یک وقت آدم به آدم میگوید: فلانی بزرگتر از این است که من حرف او را بزنم. فلان شخص بزرگتر از این است که من دربارهی او چیزی بگویم. میگوید: خدایا اینها «أَوْجَبُ حَقّاً» حقّ آنها به من واجبتر است و احسان آنها به من قدیمتر است. چون اوّلین کسی بودند که به من احسان کردند. قبل از تولّد کسی به من احسان نکرده است و احسان آنها از همه بالاتر است. خلاصه بالاتر و بزرگتر هستند. حقّ آنها واجبتر، احسان آنها قدیمتر، منّت آنها بالاتر از این است که من بخواهم آنها را قصاص بکنم به عدلی یا آنها را کیفر بدهم به مثلی.
تفاوت قصاص با مجازات
یعنی چه؟ قصاص با مجازات فرق دارد. قصاص این است که شما به شخص همین کار را که کرده بود، برای او انجام بدهید. یک سیلی زده بود مثلاً خدایی ناکرده یک سیلی بزنی، این قصاص میشود. ولی مجازات نه، مماثلت نیست. یک سیلی زده بود، تو هم یک ضربه به پای او بزنی مثلاً؛ گوش او را بگیری و بکشی. این مجازات است، به این قصاص نمیگویند. میگوید: اینها بالاتر از این هستند که من قصاص بکنم به عدل یا مجازات بکنم به مثلی.
«أَیْنَ إِذاً- یَا إِلَهِی» خدایا اگر من به این فکرها بیفتم… اگر کسی فقط پدر او بمیرد، به او یتیم میگویند. مادر او هم که بمیرد میشود لطیم. سابق بر این در مکتب خانهها نصاب الصّبیان میخواندند. من به مکتب خانه نرفتم، سن من به مکتب نمیرسد امّا اینها را در کتابها خواندم، به مکتب خانه که میرفتند یکی از موادّ درسی آنها نصاب الصّبیان بوده است. نصاب یک کتاب کوچکی است در واقع یک دایره المعارف کوچکی است که ۱۲۰۰ بیت شعر است که آنجا خیلی از لغتها را به شعر کشیده است که مکتبیها آن را به یاد داشته باشند. مثلاً میگوید:
مذمّت یاد کردن والدین به بدی
یتیم بیپدر است و لطیم بیعقبه. اگر فقط پدر فوت بکند، یتیم میشود. پدر و مادر هر دو را از دست بدهد، لطیم میشود، مثل بنده و مثل بعضی دیگر؛ آنها لطیم هستند. به یاد داشته باشید پشت سر اینها چیزی نگویید، اینجا نالهی حضرت سجّاد علیه السّلام بلند است، میگوید: اگر بنا باشد که من مدام اینها را به بدی یاد بکنم، بگویم در حقّ من کوتاهی کردند. خدا بیامرز اینطور کرد، خدا بیامرز آنطور کرد؛ چه میشود؟ «أَیْنَ إِذاً- یَا إِلَهِی طُولُ شُغْلِهِمَا بِتَرْبِیَتِی!» خدایا اگر اینطور بشود، پس اینها که طولانی مشغول به تربیت من بودند آنها چه میشود؟ نصف شب گریه کردم، آنها را از خواب شیرین بلند کردم، تب کردم، من را به دکتر بردند، آوردند، غصّه خوردند. بیرون رفتم، دیر آمدم، نگران شدند. «وَ أَیْنَ شِدَّهُ تَعَبِهِمَا فِی حِرَاسَتِی!» خدایا پس اینکه در نگهداری من زیاد زحمت میکشیدند، کجا میرود؟
مقتر بودن والدین نسبت به فرزند
«وَ أَیْنَ إِقْتَارُهُمَا عَلَى أَنْفُسِهِمَا لِلتَّوْسِعَهِ عَلَیَّ!» اقتار یعنی چه؟ «وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ»[۱۴] اقتار به کسی میگویند که در معیشت تنگ بگیرد. بگویند: امشب ماست بخر، مهمان داریم. مثلاً یک دانه سطح کوچک بخرد بیاورد. این چیست؟ ماست است، حالا بالاخره یک کاری بکنید. به این اقتار میگویند. نه، مهمان دارید، بگذارید یک مقدار خانم شما جلوی اینها حفظ آبرو بکند. اینها ظرایفی است. اصلاً اقتار ضدّ توسعه است. بعضیها به عیال توسعه میدهند، بعضیها مقتر هستند، مدام کم میگذارند. قضیه را تنگ میگیرند. حالا اینجا نمیخواهد بگوید پدر و مادر مقتر بودند، میگوید: در مورد من مقتر بودند. خیلی مهم است. یک چیز تحفهای آورده بودند، خود آنها نخوردند، گذاشتند من خوردم. یک پول محدودی بود، یک چیز کمی به او میدادند، آن را دادند من خوردم. برای خود اقتار کردند، یعنی تنگ گرفتند ولی من خوردم. میگوید: «وَ ایْنَ شِدَّهُ تَعَبِهِما فی حِراسَتى وَ ایْنَ اقْتارُهُما عَلى انْفُسِهِما لِلتَّوْسِعَهِ عَلَىَّ»[۱۵] پس کجا میرود آن اقتار که به خاطر من، برای خود اقتار کردند، برای خود تنگ گرفتند؟ «هَیْهَاتَ مَا یَسْتَوْفِیَانِ مِنِّی حَقَّهُمَا»[۱۶] اینها هرگز نمیتوانند به حقّ خود در مورد من برسند. «هَیْهَاتَ» ما هر کاری هم بکنیم، نمیتوانیم حقّی که آنها بر گردن ما دارند «هَیْهَاتَ مَا یَسْتَوْفِیَانِ مِنِّی حَقَّهُمَا وَ لَا أُدْرِکُ مَا یَجِبُ عَلَیَّ لَهُمَا» اصلاً ما نمیتوانیم درک بکنیم برسیم، به آن واجبی که برای آنها است، آن حقّی که از آنها بر گردن ما است آن را عطا بکنیم. «وَ لَا أَنَا بِقَاضٍ وَظِیفَهَ خِدْمَتِهِمَا» من اصلاً نمیتوانم عوض خدمت اینها یک کاری بکنم، کاری که من میکردم. وظیفه یعنی مقداری از خدمت به مقداری از رزق پس چه میشود؟
سفارش به گذشت و عفو
حالا در اینجا یک دعا میکند. اوّلاً این را خدمت شما بگویم، گذشت بسیار خوب است. امشب شب پیغمبر اکرم صلوات الله علیه است، شب امام صادق علیه السّلام است. من خیلی گفتم بیایید امشب قرار بگذاریم، داد و بیداد در خانهها راه نیندازیم. عفو،گذشت، چقدر خوب است. پیغمبر اکرم فرمود: «أَشْبَهَکُمْ بِی أَحْسَنُکُمْ خُلُقاً»[۱۷] شبیهترین شما به من، خوش خلقترین شما است. آدم عفو میکند آن هم از پدر و مادر. جای دوری نمیرود. تو اگر پدر و مادر را ببخشی، ولو اگر بد هم کردند، جای دوری میرود. الله اکبر از انبیاء از این اولیای خدا، من سورهی یوسف را که میخوانم منقلب میشوم. شما بروید این سوره را بخوانید. وقتی که برادرها آمدند یوسف عزیز مصر شد و اینها او را شناختند. میگویند: «لَأَنْتَ یُوسُفُ»[۱۸] تو یوسف هستی؟ بله «أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخی» من یوسف هستم و این هم برادر من است. این برادرها آمدند، این نازنین را بردند من اصلاً به گریه میافتم گاهی وقتها نمیگویم. صاحب مجمع البیان مینویسد: وقتی میبردند او را در چاه قرار بدهند در راه او را کتک هم میزدند، خدایا حسد چه کار میکند. خدا این بیماریها را شفا بدهد. این نوجوان را میزدند و روی زمین میانداختند. این میزد و آن میزد. احسن القصص است. یک داستانی به عجیبی و زیبایی داستان حضرت یوسف در عالم هستی نبوده است، خیلی عجیب است. همهی آن سرتاسر عجایب است. ایشان را به چاه انداختند، این را آمدند درآورند، به عنوان برده فروختند. بعد حضرت یوسف به آنجا رفت، چه مصیبتهایی کشید. حالا ولو اینکه ظاهراً او را عزّت میکردند، احترام میکردند امّا علّامهی طباطبایی یک جملهای در المیزان دارد حیف است که برای شما نگویم، میفرماید: آن شبی که زلیخا او را به اتاق خود دعوت کرد، میگوید: صدمهای به یوسف رسید که اگر به سنگ میرسید آب میشد. بروید المیزان را بخوانید. «لو أصاب حجراً و ذابه» اگر به سنگ میرسید، آن را ذوب میکرد امّا محبّت الله او را نگه داشت، بعد آن وقت بیگناه او را ببرند به زندان بیندازند؛ در آنجا بزنند با آدمهای نااهل همراه بشود. بعد از همهی این مصیبتها وقتی برادرها آمدند -من نمیدانم این را چطور بیان بکنم- گفتند: ای وای بر ما تو یوسف هستی؟ گفت: بله. برادرها بسیار خجالت کشیدند. امّا یوسف چه گفت؟ «لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ»[۱۹] این لغت تثریب را به خاطر بسپارید، عفو و گذشت بسیار خوب است. این را در چاه انداختند، این همه مصیبت، آن همه مصیبت در نهایت یوسف چه کار کرد؟ حتّی به آنها مجال نداد که معذرتخواهی بکنند. «لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» ملامتی بر شما نیست. «یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ» بیایید بنشینید.
صلوات بر پیامبر و آل ایشان شرط استجابت دعا
حالا اگر تو پدر و مادر را عفو بکنی جای دوری میرود؟ برادر خود را ببخشی جای دوری میرود؟ دعا تمام میشود. پس اینجا حضرت سجّاد علیه السّلام هر چیزی را با درود بر پیغمبر و آل او میخواهد؛ چون اینطور نباشد، دعا مستجاب نمیشود. اگر شما پیغمبر و آل ایشان را یاد نکنید، هیچ چیزی ندارید. میدانید امام شافعی پیروان زیاد در دنیا دارد، برادران شافعی ما پیروان او هستند. برای اهل بیت شعر گفته است. امام شافعی که مقدار زیادی پیرو دارد میگوید: «کَفاکُم مِن عَظیمِ الفَضل أنَّکُم»[۲۰] میگوید: ای اهل بیت پیغمبر در فضیلت شما همین بس که:
«کَفاکُم مِن عَظیمِ الفَضل أنَّکُم مَن لَم یُصَّلِ عَلیکُم لَا صَلاهَ لَهُ»
هر کسی شما را در نماز یاد نکند، نماز او باطل است. شما تشهّد بخوانی عمداً صلوات نخوانی، سهو را نمیگویم حالا سهو را میبخشد. امّا اگر تشهّد بخوانی بعد عمداً صلوات را نخوانی، نماز تو باطل است.
«کَفاکُم مِن عَظیمِ الفَضل أنَّکُم مَن لَم یُصَّلِ عَلیکُم لَا صَلاهَ لَهُ»
شناساندن خدای متعال یکی از مزیّتهای دعای اهل بیت
حالا یک چیزی از خدا میخواهد، دارد به ما یاد میدهد. «فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ»[۲۱] اوّل هنوز حاجت را نخواسته است دو تا وصف برای خدا میگوید این دو تا وصف را توجّه بکنید. در نماز میگویید: «إِیَّاکَ نَسْتَعینُ» فقط از تو یاری میطلبیم. سیّد بحر العلوم رضوان الله علیه میفرماید: بعضی از این نمازگزاران گلو به بالا حرف میزنند. سیّد بحر العلومی که امام زمان علیه السّلام را دیده است. از این بالاتر میخواهی؟ سیّد بحر العلومی که «تَلهجُ فِی إیّاکَ نُستعینُ وَ أنتَ غَیرُ الله تَستعینُ» بله در نماز خود میگویی «إِیَّاکَ نَسْتَعینُ»، ولی از غیر خدا یاری میطلبی. اوّل وصف خدا را میگوید. ببینید چه میخواهد. یکی از مزایای دعاهای اهل بیت این است که اوّل خدا را میشناسانند، بعد میگویند چطور حاجت را بخواهیم. «وَ أَعِنِّی یَا خَیْرَ مَنِ اسْتُعِینَ بِهِ» به من کمک بکن ای بهترین کسی که از او یاری طلبیده میشود. «وَ وَفِّقْنِی یَا أَهْدَى مَنْ رُغِبَ إِلَیْهِ» من را موفّق بدار ای هدایتگرترین شخصی که به او رغبتها میشود. بالاترین هدایتگر خدا است، بالاترین کمک کننده خدا است.
دعا برای عاقّ والدین نشدن
اینها را میگوید که چه چیزی بخواهد؟ «وَ لَا تَجْعَلْنِی فِی أَهْلِ الْعُقُوقِ لِلْآبَاءِ وَ الْأُمَّهَاتِ» من را یک وقت عاقّ والدین قرار ندهی، عاقّ پدرها باشم یا عاقّ مادرها. فرق نمیکند یا عاق پدر بشوی یا عاقّ مادر. بعضیها عاقّ پدر هستند، بعضیها عاقّ مادر هستند. بعضیها عاقّ هر دوی آنها هستند. چه زمانی؟ اینجا بسیار جانسوز است. «یَوْمَ تُجْزى کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ» این اقتباس از قرآن است. اقتباس از قرآن یک بحث ادبی است که ما چقدر میتوانیم از قرآن اقتباس بکنیم. یک حدّی دارد. گاهی وقتها یک قسمت از قرآن را به شعر درمیآوردند. گاهی وقتها کاری میکردند که قرآن به صورت شعر میشد، خلاصه نظم از بین میرفت. علما بحث کردند گفتند: نه، در حدّی که یک کلامی را با آن مؤیّد بداریم اشکال ندارد، این بیشتر اقتباس است. این آیهی قرآن است. خدایا روزی که هر نفسی کیفر داده میشود به آن چیزی که به دست آورده است، به آن مقدار که کار کرده است، به آنها ستم نمیشود. یکی از اوصاف روز محشر این است که به هیچ کسی ظلم نمیشود. یعنی هر چیزی که خود تو از اینجا بردی، همان را به تو برمیگردانند. اضافه دیگر نیست. بنابراین در شرح آن میفرماید: مقصود این است که یک وقت روز قیامت من را در صفوف عاقّ والدینها قرار ندهی. عاقّ والدینها بروند آن طرف بایستند، یک صفی باشند؛ بگویند: شما برو در آن صف بایست. میگوید: یک وقت من را در جرگه و در زمرهی اینها قرار ندهی. پس اینطور شد که: «وَ لَا تَجْعَلْنِی فِی أَهْلِ الْعُقُوقِ لِلْآبَاءِ وَ الْأُمَّهَاتِ یَوْمَ تُجْزى کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ».
«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– سورهی کهف، آیه ۱۱۰ و سورهی فصّلت، آیه ۶٫
[۲]– مکاتیب الأئمه علیهم السلام، ج ۴، ص ۱۰۴٫
[۳]– سورهی رعد، آیه ۱۶ و سورهی زمر، آیه ۶۲٫
[۴]– سورهی فاطر، آیه ۳٫
[۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۱، ص ۹۷٫
[۶]– تفسیر مفاتیح الغیب، ج ۱۲، ص ۴۷۹٫
[۷]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۲، ص ۲۳۰٫
[۸]– الصحیفه السجادیه، ص ۱۱۶٫
[۹]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۴، ص ۶۹٫
[۱۰]– سورهی دخان، آیه ۳۱٫
[۱۱]– سورهی نازعات، آیه ۲۴٫
[۱۲]– سورهی یونس، آیه ۸۳٫
[۱۳]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۱۶٫
[۱۴]– سورهی بقره، آیه ۲۳۶٫
[۱۵]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۴، ص ۳۸٫
[۱۶]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۱۱۶٫
[۱۷]– الأمالی (للصدوق)، ص ۲۷۱٫
[۱۸]– سورهی یوسف، آیه ۹۰٫
[۱۹]– همان، آیه ۹۲٫
[۲۰]– إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج ۱۸، ص ۳۰۸٫
[۲۱]– الصحیفه السجادیه، ص ۱۱۸٫
پاسخ دهید