«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَکْرَم‏ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهلِ بَیتِهِ الطَّیِبینَ الطَّاهرِینَ ثُمَّ الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلَی جَمیعِ أنبیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ ملائِکَتِهِ وَ لَا حَولِ وَ لا قُوَّهَ إلَّا بِاللهِ العَلیِّ العَظیمِ».Fateminia-13961005-Sahifeh89-ThaqalainSite (1)

تبریک به مناسبت میلاد امام حسن بن علی العسگری علیه السّلام

امشب شب بسیار پربرکتی است. شب ولادت مولای عالم، حضرت امام حسن بن علی العسگری، والد بزرگوار امام زمان ما علیهما الصّلاه و السّلام است. إن‌شاءالله که بر همگان مبارک باشد. إن‌شاءالله باز برای ولادت حضرت، مجلسی خواهد بود. إن‌شاءالله اگر خدمت شما رسیدیم، آن‌جا هم عرض ادب می‌کنیم.

اجمالاً عرض می‌کنم که در مورد امام حسن عسگری علیه الصّلاه و السّلام بسیار عجیب است که با عمر بسیار کوتاه و شرایط بسیار سخت که بالاخره حضرت زیر نظر بوده، گاهی بازداشت بوده است. با همه‌ی این سختی‌ها، امام علیه السّلام، نهضت علمی فرمود و شاگردان زیادی را پرورش داد. خود این مسئله بسیار عجیب است که با عمر کم، با فشار دشمن و بازداشت و شرایط سخت این کارها را انجام دادند. بر ما شیعیان است که إن‌شاءالله از فرزند او، امام زمان علیه السّلام مدد بطلبیم، شفاعت بخواهیم که به علم و دانش و به دانستن اهمّیّت بدهیم.Fateminia-13961005-Sahifeh89-ThaqalainSite (3)

توصیه به صرف عمر در راه علم

علم فقط «ضَرَبَ»، «یَضرِبُ» نیست، علم فقط پزشکی نیست، علم فقط معماری نیست. تمام علم‌ها عزیز هستند. یک روایت از امیر المؤمنین سلام الله علیه داریم که به حضرت نسبت داده‌اند که فرمود: «الْعِلْمَ کَثِیرٌ وَ الْعُمُرَ قَصِیرٌ»،[۱] علم زیاد است، عمر کوتاه است. «فَخُذُوا مِنْ کُلِّ عِلْمٍ أَحْسَنَهُ»،[۲] از هر علمی زیباتر است که آن را بگیرید. بالاخره به اندازه‌ای که مفید باشد. مثلاً من بعد از این سن بیایم پزشکی بخوانم. معلوم نیست به جایی برسد، شاید خدای نکرده کار من تلفات بدهد! یا مثلاً بعد از این فیزیکدان بشوم! خیر، من طلبه و (اهل) «ضَرَبَ، یَضرِبا» هستم! حالا اگر یک وقت مطلبی راجع به پزشکی بود، سر در بیاورم، از آن استفاده کنم مشکلی ندارد. إن‌شاءالله تعالی این ولادت بر شما مبارک باشد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»

از دعای بیست و پنجم امام سجّاد علیه الصّلاه و السّلام، حضرت سیّد العابدین و امام العالمین، امام زمین العابدین علیه السّلام استفاده می‌کنیم. از این‌جا شروع می‌شود: «وَ قَالَ صلواتُ الله عَلیه»… امام علیه السّلام در مورد فرزندان خود دعا دارد. عزیزان، این مطالب را که تکرار می‌کنم، گاهی بر جمع ما دو یا سه نفر افزوده می‌شوند، به خاطر آن‌ها می‌گویم: این را بدانید که این‌ها فقط برای یاد دادن به ما است. این را بدانید که این، زبان حال ما است. مثلاً می‌خواهم بگویم. برای شما مثال زده‌ام: در سوره‌ی مبارکه‌ی إسراء، خدا به پیغمبر خود می‌فرماید: به پدر و مادر خود چنین کن و چنان کن. مهربانی کن، صدای خود را برای آن‌ها بلند نکن. در حالی که پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در حین نزول آن آیه، اصلاً پدر و مادر نداشت. این آیه ظاهراً خطاب به پیغمبر بود امّا در واقع خطاب به ما بود. این‌جا هم فرزند بزرگوار او این را فرموده است، این‌ها زبان حال ما است برای این است که ما یاد بگیریم. Fateminia-13961005-Sahifeh89-ThaqalainSite (2)

مشکل تطبیق در تربیت فرزندان

عنوان دعا این است که می‌گوید: «وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ لِوَلَدِهِ لِوُلْدِهِ- عَلَیْهِمُ السَّلَامُ»،[۳] این دعا راجع به اولاد است، تربیت فرزندان که امروز خیلی مطرح می‌شود ولی عزیزان، اشتباه در تطبیق دارد جامعه را بیچاره می‌کند! اشتباه در تطبیق! همه دوست دارند فرزندان خود را تربیت کنند، آن‌ها را در مدرسه‌ی خوبی بگذارند امّا مدرسه‌ی خوب چه مشخّصاتی دارد؟ معلّم خوب چه مشخّصاتی دارد؟ با چه سخنانی بچّه تربیت می‌شود؟ با چه روشی؟ این موارد خیلی زیاد هستند. امّا برای اشتباه در تطبیق، یک مثال ساده برای شما می‌گویم. مثال است، در مثل مناقشه نیست، إن‌شاءالله این مثال برای شما بماند.

مدّعیان علم رمل!

می‌گویند: جوانی هوس کرد که برود علم رمل یاد بگیرد. علم رمل علمی است که من هم بلد نیستم. لازم نبوده که دنبال این علم برویم. فقط طلبگی کردیم امّا می‌دانم که علم عجیبی است. امّا در بین مردم این حاشیه است، به مثال هم می‌رسیم- چون مدّعیان رمل معمولاً شیّاد هستند. بین کوچه‌ها و این طرف و آن طرف می‌روند و کلاهبرداری می‌کنند و… این علم، بد اسم درآورده است. در واقع این‌ها که می‌آیند، اصلاً این علم را بلد نیستند. اگر کسی علم رمل را بلد باشد، مار زنده را در جان او بیندازند، چیزی به کسی نمی‌گوید! این علم عجیب است، اگر بخواهیم خود را به روشنفکری و فرنگی مآبی بزنیم و بگوییم: خیر، این‌طور نیست، درست نیست. خیر، حقایق باید گفته بشوند. این علم چهار شکل دارد، ضرب در چهار تا که یعنی ۱۶ شکل دارد. خلاصه این است که این‌ها همه چیز را نشان می‌دهد. سیّد بن طاووس رضوان الله علیه با آن عظمتی که دارد می‌فرماید: «رأینَاهُم» ما این‌ها را دیده‌ایم امّا نه این‌که همه چیز آن‌ها درست باشد، «تَارهً یُخْطِئون و تَارهً یُصیبون»،[۴] گاهی درست می‌گویند و گاهی خطا می‌کنند. امّا عجیب است، من دیده‌ام، کسانی که این را دارند، کار آن‌ها را تماشا کرده‌ام. خدا می‌داند کار آن‌ها بسیار عجیب است امّا آن‌ها نادر هستند. آن وقت به مردم می‌گویند: رمل و اصطرلاب. اصلاً اصطرلاب به رمل مربوط نیست. این چه حرف‌هایی است که در آمده است؟!Fateminia-13961005-Sahifeh89-ThaqalainSite (4)

صحبت در اشتباه در تطبیق است. این جوان رفت بعد از این ادامه‌ی آن مثل است- اشتباه در تطبیق دارد طوفان می‌کند، شما کجای کار هستید؟! می‌خواهید بچّه تربیت بشود، ازدواج ما خوب باشد، همه چیز درست باشد امّا چگونه؟ گفت: جوان رفت و رمل را یاد گرفت. یک نفر آمد از این مورچه‌هایی که درشت می‌روند را گرفت بعضی‌ها به این نوع مورچه، مورچه اسبی می‌گویند- یک چنین مورچه‌ای را برداشت و روی دست گرفت و گفت: این چیست؟ خطوط را انداخت و کارهایی را انجام داد و گفت: این یک حیوان است! گفت: تا این‌جا درست گفته‌ای. نگفت سنگ است، نگفت انگشتر است! گفت: حالا بگو. گفت: رنگ آن هم مشکی است. گفت: راست می‌گویی. معمولاً رنگ این نوع مورچه، مشکی است. گفت: سر بزرگی هم دارد. گفت: بله، سرِ مورچه‌ی اسبی نسبت به خودش بزرگ است و اگر بخواهد گاز بگیرد بسیار محکم گاز می‌گیرد. بعد گفت: حیوان پرزوری است.

از نظر علمی می‌گویند: مورچه‌ی اسبی می‌تواند ۲۰ برابر وزن خود را حمل کند. این بسیار عجیب است. یک فیل که این‌قدر قوی است نمی‌تواند بیست فیل را حمل کند ولی مورچه‌ی اسبی، می‌تواند ۲۰ برابر حجم خود را تحمّل کند. این از نظر علمی ثابت شده است. پس بسیار پرزور است. سر بزرگی دارد، رنگ آن مشکی است، پرزور هم هست، چه چیزی می‌تواند باشد؟ جوان گفت: این‌طور که خود من گفتم این می‌تواند گاومیش باشد! امّا متحیّرم که گاومیش چگونه در دست من جا گرفته است!! این مثل است. بگذارید بالاتر از مثل برای شما بگویم. برای شما روایت می‌گویم. مثل را گفتم تا اذهان شما نرم بشود تا به این مطلب برسیم.

آیا اراده به تنهایی برای انجام کار کافی است؟

روایت از مولای ما امام صادق علیه السّلام برای شما می‌گویم که باید بر سر در جهان نوشته شود، بر سر مساجد، دانشگاه‌ها، مدرسه‌ها… حضرت می‌فرماید: «مَا کُلُّ مَنْ نَوَى شَیْئاً»،[۵] ای مردم، ما به امام صادق علیه السّلام در جهان افتخار می‌کنیم. رسماً فخر می‌فروشیم. به قول معروف کلاه کج می‌گذاریم و تند می‌نشینیم که ما پیروان این آقا هستیم. «مَا کُلُّ مَنْ نَوَى شَیْئاً قَدَرَ عَلَیْهِ»، نه این است که هر کسی چیزی را بخواهد، قدرت آن را هم پیدا کند.

امّا پدر من می‌گوید: خواستن توانستن است، مادر من هم می‌گوید: خواستن، توانستن است. پس چه می‌گویند؟ آیا این‌ها دروغ می‌گویند؟ خیر. جمله‌ی تشویقی است، علمی نیست. یک وقت آدم بچّه را تشویق می‌کند و می‌گوید: ماشاءالله تو الآن بزرگ هستی، اگر یک مشت بزنی، کوه خراب می‌شود! آیا واقعاً همین‌طور است؟ خیر، تشویق است. هیچ وقت جمله‌های ترغیب و تشویق را با جمله‌های علمی و زیر ذرّه‌بین قیاس نکنید. آدم خیلی چیزها را می‌خواهد که نمی‌تواند پیدا کند.

«مَا کُلُّ مَنْ نَوَى شَیْئاً قَدَرَ عَلَیْهِ»، نه این است که هر کسی چیزی را بخواهد، قدرت آن را پیدا کند. حالا آمد و خواست و به آن رسید، آیا کار تمام است؟ خیر. «وَ لَا کُلُّ مَنْ قَدَرَ عَلَى شَیْ‏ءٍ وُفِّقَ لَهُ»، نه این است که هر کسی که قدرت چیزی را داشته باشد موفّق هم بشود. می‌گویم: ای خدا، یک پولی باشد، من به تمام ضعیف‌ها کمک می‌کنم، مسجد می‌سازم، مدرسه می‌سازم، امّا پول نیست. فردا یک ارث عظیمی ماشاءالله به او می‌رسد که حساب ندارد. چه می‌گفتی؟ تو می‌گفتی: ای کاش باشد، اگر باشد من بیمارستان می‌سازم و… الآن که ماشاءالله این پول به دست تو رسیده است. می‌گوید: نه، درست است که پول هست امّا چراغی که به خانه روا است به مسجد روا است و ما خودمان کارهای زیادی داریم و اطراف خود قوم و خویشی داریم که مثل چاه ویل هستند و… بشر است، بلد است! پس قدرت هست، توفیق نیست. پول موجود است، سهم الارث رسیده است ولی توفیق نیست. جان من به قربان امام صادق علیه السّلام.Fateminia-13961005-Sahifeh89-ThaqalainSite (9)

حالا اگر توفیق هم شد کار تمام است؟ «وَ ما- لَا کُلُّ مِنْ وُفِّقَ شیءٍ- أَصَابَ لَهُ مَوْضِعاً»، ممکن است توفیق بشود، مسجد هم بسازد، ولی به جا نباشد. من برای دوستان می‌گویم که زود نمره ندهید. داریم می‌رویم قبلاً هم برای شما گفته‌ام- دیدیم یک پرده هم نوشته‌اند: مسجد سمنانی‌های مقیم مرکز یا مثلاً تبریزی‌های مقیم مرکز -همشهری‌های ما- پایه‌ها بالا رفته و پرده هم زده‌اند و معمار و مهندس هم دارند کار می‌کنند. می‌گوییم: به به، مردم چقدر توفیق دارند، خوش به حال آن‌ها. خیر! تو نگو خوش به حال او و حتّی نمی‌خواهد بگویی بد به حال او ولی نمی‌خواهد نمره بدهی، معلوم نیست این کار به جا باشد! مسجد این‌جا بود، چرا ساختید؟ من دیده‌ام که یک مسجد هست که تنها نصف آن پر می‌شود. این طرف هم یک مسجد دیگر قرار دارد، چه خبر است؟! بگذارید این‌جا پر بشود، بعد مسجد دیگری بسازید… امام علیه السّلام جمع‌بندی می‌کند: «فَإِذَا اجْتَمَعَتِ النِّیَّهُ وَ الْقُدْرَهُ وَ التَّوْفِیقُ وَ الْإِصَابَهُ فَهُنَالِکَ تَمَّتِ السَّعَادَهُ»، می‌گوید: خواستن، توانستن، توفیق، به جا انجام دادن، همه چیز که جمع شد، اسباب سعادت تمام است.

تدبیر در درجه‌بندی اولویت‌ها

من به یاد می‌آورم وقتی ۱۰، ۱۱ سال داشتم. در تبریز آن‌قدر سرما بود که هر شب خبر تلفات می‌آوردند که مثلاً دیشب دو نفر مرده‌اند. مردم از سرما می‌مردند! شما به یاد نمی‌آورید؟ آن زمان شوفاژ و این وسائل نبود. یک مقدار خاک زغال بود، اگر بود، بود اگر نبود شخص از سرما می‌مرد! من بچّه بودم، یک هیئت بود من به آن هیئت رفته بودم. دیدم به درها فرش زده بودند، بخاری روشن کرده بودند، با یک مصیبتی این هیئت را راه انداخته بودند که مردم بیایند و دو، سه جمله بشنوند و بروند. یک پیرمرد بلند شده بود و می‌گفت: از خدا بترسید، قیامتی هست، قبری هست. ما گفتیم حتماً می‌خواهد در مورد تلفات سرما مطلبی بگوید که مثلاً سرما آدم را می‌کشد و… دیدیم این همه مقدّمات او برای این بود که بگوید: دیوار فلان قبرستان خراب شده است، پول بدهید دیوار بسازیم. یک نفر بلند شد و گفت: بدبخت، زنده‌ها دارند می‌میرند، اوّل برای آن‌ها فکری بکن! بعد دیوار قبرستان را می‌سازیم.

می‌خواهد فکر کند که دارد کار خیر انجام داده است ولی در تطبیق اشتباه کرده است. این کار خیر نیست، یک نفر دارد از سرما می‌میرد. این چیست؟ این جهل است، این فضیلت نیست.

دعا در حقّ فرزندان

تربیت فرزندان بسیار مهم است. امّا اشتباه در تطبیق نشود. حالا جمله‌هایی را می‌خوانم تا به آن‌جا برسیم که راجع به تربیت برای شما بگویم.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اللَّهُمَّ وَ مُنَّ عَلَیَّ بِبَقَاءِ وُلْدِی»،[۶] خدایا، بر من منّت بگذار، احسان کن که فرزندان من بمانند، سالم باشند. إن‌شاءالله که فرزندان همه‌ی شما سالم باشند. «وَ بِإِصْلَاحِهِمْ لِی»، بر من منّت بگذار که کار آن‌ها را اصلاح کن. کار آن‌ها را اصلاح کن یعنی در صراط مستقیم باشند. «و بِإِمْتَاعِی بِهِمْ»، من را از آن‌ها بهره‌مند بگردان. «إِلَهِی امْدُدْ لِی فِی أَعْمَارِهِمْ»، خدایا، به خاطر من… چون این بچّه‌ها را عین جزء بدن خود می‌داند. اگر این‌ها بمانند مثل این است که او مانده است. همین‌طور است، اصلاً غیر از این نیست، شما فرزندان خود را جزئی از خودتان می‌دانید.

«امْدُدْ لِی فِی أَعْمَارِهِمْ»، خدایا، بر اعمار آن‌ها، عمر آن‌ها را زیاد کن. «وَ زِدْ لِی فِی آجَالِهِمْ»، بر اجل آن‌ها زیاد کن؛ یعنی اجل آن‌ها را دیر کن، یعنی مهلتی که می‌دهی، آن مهلت را زیاد کن. «وَ رَبِّ لِی صَغِیرَهُمْ»، خدایا، صغیر آن‌ها را برای من تربیت کن، کمک کن که او تربیت بشود. مقصود تربیت بدنی و دینی است. «وَ قَوِّ لِی ضَعِیفَهُمْ»، آن‌ها که ضعیف هستند را برای من قوی بگردان. این‌جا به معنویات می‌رسد. «وَ أَصِحَّ لِی أَبْدَانَهُمْ وَ أَدْیَانَهُمْ وَ أَخْلَاقَهُمْ»، خدایا، فقط این بدن نیست، بدن و ادیان و اخلاق آن‌ها را صحیح بگردان؛ دین داشته باشند، اخلاق زیبا داشته باشند، بدن صحیح هم داشته باشند. متأسّفانه الآن این‌طور نیست.Fateminia-13961005-Sahifeh89-ThaqalainSite (5)

توصیه به جوانان در مورد دوری از نخوت

من واقعاً نمی‌دانم از کدام قسمت قضیه صحبت کنم. خدا بچّه‌ها را حفظ کند، ماشاءالله خیلی خوب هستند، زحمت می‌کشند، دانشگاه می‌روند، بعضی‌ها طلبه می‌شوند و به حوزه می‌روند. امّا من دیدم و از بعضی‌ها گله‌مند شدم. به مجرّد مختصر درس خواندن، یک دانشجو را می‌بینید، دیگر خدا را بنده نیست! شنیدم دختر خانمی این‌ها از خوبان هستند. حالا آن‌ها که می‌گویید نماز بخوان، می‌گوید: نه، نماز برای چیست؟ إن‌شاءالله از آن‌ها نیستند، کم هستند- حالا آن جوانی که نماز می‌خواند چه چیزی می‌گوید؟ این مطلب از منبع معتبر رسیده است. حالا دو روز به دانشگاه رفته‌ای، دانشگاه این‌قدر نخوت ندارد! دو خط کتاب خوانده‌ای، خدا را فراموش کرده‌ای؟

اشتیاق ابو علی سینا به علم

شیخ ابو علی سینا… در مورد شخصیت‌ها خیلی افسانه درست می‌کنند. مثلاً می‌گویند یک نفر دانشمند بود، یک ورق کاغذ زیر او گذاشتند گفت: آسمان نزدیک شده است یا من بلند شوم… این‌ها مزخرفات است. یا مثلاً ابو علی سینا گفت: من شب در همدان مطالعه می‌کنم ولی مسگرهای کاشان نمی‌گذارند مطالعه کنم. این‌ها همه مزخرفات و چرند و پرند است. این مطالب را برای شخصیت‌ها درست می‌کنند و اصلاً ارزش گفتن ندارد امّا بعضی چیزها درست است. عزیزان، ابو علی سینا کتاب قانون را در ۱۶ سالگی نوشته است. چه کسی باور می‌کند. او واقعاً یک شخصیت استثنایی بوده است. ۱۶ سال داشته و به چهار مذهب فتوا می‌داده است. وقتی پادشاه مریض شد همه می‌دانید- رفتند و اطبّاء بزرگ و پیرمرد و کار کشته آن‌جا بودند امّا کار هیچ کدام مفید واقع نشد و این بچّه‌ی ۱۶ ساله پادشاه را مداوا کرد. گفت: بسیار ممنون. او هم دید تنور گرم است، نان را چسباند! گفت: من پول نمی‌خواهم، حالا که مداوا شدی به کتابدارت بگو مانع نشود که من این کتاب‌ها را بخوانم چون مثل این‌که نوح بن منصور کتابخانه‌ی بزرگ و کتاب‌های فراوانی داشته است. می‌گوید: رفتم دیدم کتاب‌های فارابی این‌جا است!

قرآن می‌گوید: «وَ فَوْقَ کُلِّ ذی عِلْمٍ عَلیمٌ»،[۷] بالا دست هر عالمی، عالم دیگری وجود دارد. ابو علی سینا که در ۱۶ سالگی قانون را نوشته است و به چهار مذهب فتوا می‌داده است شاید این‌طور بوده است. می‌گوید: سفر نفس ارسطو را صد بار خواندم، نفهمیدم! ارسطو کتاب النّفس دارد که الآن هم موجود است. این خیلی حرف سنگینی است. او قانون را در ۱۶ سالگی نوشته است امّا می‌گوید: من صد بار آن کتاب را خواندم و نفهمیدم. آخر دیدم فارابی چیزی دارد، آن را خواندم وقتی آن را خواندم مثل این‌که چراغی را روشن کردند و کتاب النّفس ارسطو را فهمیدم.

قضیه چیست؟ فارابی از او دلبری می‌کند! اصطلاحاً به ارسطو، معلّم اوّل می‌گویند. فارابی، معلّم ثانی لقب دارد. وقتی او وارد بغداد شد… این‌ها ترک زبان بودند. فاراب، فاریاب، این‌ها همه ترک بودند. اصلاً بلد نبود صحبت روزمره را انجام دهد که بیاید بگوید: من نان می‌خواهم، ماست می‌خواهم ولی به جایی رسید که لقب معلّم ثانی را به خود گرفت. بشر چقدر میدان پرواز دارد.

می‌خواهم این را بگویم: در حالات ابو علی سینا نوشته‌اند وقتی مطلبی برای او مشکل می‌شد، فوراً وضو می‌گرفت. نه این‌که یک نماز بخواند که از سر باز کند بلکه نمازی از سر تضرّع و التماس می‌خواند و از خدا می‌خواست. می‌خواهم بگویم که علم باید انسان را به خدا نزدیک کند نه این‌که او را از خدا دور کند. تا به دانشگاه می‌رود و دو خط می‌خواند…

تفاوت در تقلید و تحقیق

حالا ادامه‌ی ماجرا، دخترها از دانشگاه به مسافرت رفته بودند. من وقتی این‌ها را می‌بینم می‌ترسم! می‌گویم یک وقت چیزی بگویم، آن‌ها یک مطلب کفرآمیز نگویند. سلام و دعا و محفوظ باشید و می‌روند. دو روز دانشگاه رفته است حالا به زمین می‌گوید: منّت بکش پای خود را روی تو بگذارم! در سفر گفته بودند نمازهای شما شکسته است، گفته بودند: ما تمام می‌خوانیم. یک ویترین‌هایی برای این جوان‌ها درست کرده‌اند که آدم بیچاره می‌شود. إن‌شاءالله زودتر این ویترین‌ها خراب بشود بلکه چیزی گفته بشود. دختر خانم، رساله‌ها نوشته‌اند: شرایط نماز مسافر به این صورت است که باید شکسته نماز بخوانید. فکر می‌کنید او چه جوابی داده باشد خوب است؟ گوشت تن آدم می‌ریزد (آدم واقعاً متعجّب می‌شود) گفته بود: ما هم برای خودمان نظری داریم. دختر جان، دو صباح فیزیک خوانده‌ای، دو صباح شیمی خوانده‌ای، پزشکی خوانده‌ای، خیلی ممنون امّا این چه ربطی دارد؟! یکی از ویترین‌هایی که برای جوان باز شده است ضدّ تربیتی است. ای مردم، خدا می‌داند که همین‌ها یک وقت… یک مثل قدیمی داریم که می‌گوید: یک آخوند باسواد و یک آخوند بی‌سواد وارد یک دِه شدند. آخوند بی‌سواد عکس مار را کشید، آخوند باسواد نوشت: مار. آخوند باسواد را بیرون کردند و گفتند: این‌که تو نشان می‌دهی اصلاً شبیه مار نیست، امّا آخوند دیگر کاملاً مار را کشیده است، دم دارد، چشم دارد… الآن عین همین ماجرا اتّفاق افتاده است. می‌گویم: بسیار خوب، دختر جان، پسر جان از چه کسی تقلید می‌کنی؟ یک قیافه‌ی خاصّی به خود می‌گیرد که باور نمی‌کنید. این ویترین است. یک ویترین درست می‌کنند که از بیرون پر از لامپ و برق به چشم بیاید امّا درون آن، دور از جان، مرگ موش بفروشند. چه می‌شود؟ عین همین است. ویترین است. دختر جان، پسر جان، از چه کسی تقلید می‌کنی؟ حاج آقا تقلید نه، تحقیق. به به، چقدر زیبا است! یعنی چه؟ اصلاً نمی‌فهمند چه می‌گویند.Fateminia-13961005-Sahifeh89-ThaqalainSite (7)

من مریض می‌شوم می‌گویند فلان پزشک شش ماهه نوبت می‌دهد، سر او شلوغ است، تخصّص او بالا است. بسیار خوب، وقت بگیرید، بنده با این ریش سفید و بعد از ۶۰ سال مطالعه (پیش کسی می‌روم که در رشته‌ی خودش متخصّص است) حالا هر کسی در رشته‌ی خودش. ما پیش این پزشک می‌رویم، شش ماه هم انتظار کشیده‌ایم، الآن هم که به آن‌جا می‌رویم منّت او را می‌کشیم. یک کلمه حرف به او نمی‌زنیم. آقای دکتر یا خانم دکتر، من این حالت را پیدا کرده‌ام. ایشان تخصّص دارد و به من می‌گوید: باید این کپسول را بخوری، آمپول هم بزنی، فلان چیز و فلان چیز را هم نباید بخوری. می‌گوییم: چشم و بیرون می‌آییم.

امّا ای جوان که تو را با این ویترین تو را فریب داده‌اند… این جوان می‌گوید: تحقیق نه تقلید. حالا شما به این پزشک رفته‌اید در واقع از او تقلید کرده‌اید. آیا تحقیق کرده‌ای؟ تو داروشناسی خوانده‌ای؟ عزیز من، این داروخانه‌ها را که باز می‌کنند من که بلد نیستم، از این‌ها شنیده‌ام- می‌گویند: یکی از شرایط مهمّ داشتن یک داروخانه این است که دکتر داروساز، تداخل داروها را بداند. یک وقت خدای نکرده تداخل داروها یک نفر را از بین می‌برد. یک دارو خورده است، می‌گوید: این را هم بگیر، این برای تقویت ذهن خیلی خوب است. نمی‌داند که این داروها با هم تداخل دارند. الآن این‌جا او به من دارو داده است، شش ماه هم منّت او را کشیده‌ام، در واقع از او تقلید کرده‌ام.

دختر خانم یا آقا پسر تو در آن مطب تقلید کرده‌ای یا تحقیق؟ داروهای خود را گرفته‌ای و بیرون آمده‌ای. حالا می‌گویی: آقای دکتر، ببخشید، این‌ها از چه ترکیبی شکل گرفته‌اند؟ می‌گوید: برو بیرون آقا جان، وقت، نوبت دیگری است. همه چیز همین‌طور است. ما با خضوع و خشوع در برابر این پزشکان، همیشه هم آن‌ها را دعا می‌کنیم، دارو دریافت می‌کنیم و می‌خوریم و هیچ وقت هم نگفته‌ایم از چه چیزی درست شده است. اصلاً حقّ ما نیست، حقّ او است که این مطلب را پیدا کند.

حالا در مسئله‌ی فقهی هم همین‌طور است. آیا می‌دانید یک مجتهد چقدر زحمت می‌کشد؟ خدا شاهد است اگر شما دو خط اصول فقه بخوانید می‌فهمید چه خبر است! کفایه‌ی آخوند خراسانی را بخوانید. این کتاب سر می‌شکند به حدّی که دقیق است! استاد این درس باید مخصوص باشد. یعنی چه؟ هر علمی ارزشی دارد. تقلید نه تحقیق! این‌ها ویترین است، از این مسائل بترسید.

دیدگاه اخباریون در مورد تقلید

«وَ أَصِحَّ لِی أَبْدَانَهُمْ»،[۸] خدا رحمت کند، یکی از علمای بزرگ اخباری… الآن نمی‌توانم بحثی در این مورد باز کنم. اخباری‌ها تقلید را حرام می‌دانند. من با اخباری‌ها زندگی کرده‌ام، نه از دور. من با آن‌ها شبانه روز بوده‌ام. نهار را با هم خوردیم، نماز خواندیم، خوابیدیم، فردا از خواب بیدار شدیم، به کوه رفتیم، به درّه رفتیم، خدا شاهد است من این‌طور با اخباری‌ها در ارتباط بوده‌ام. یک شخص بسیار بزرگی داشتند که خیلی خضوع و خشوع می‌کردند. یک روز دیدم خیلی زیاده‌روی می‌کند. گفتم: حاج شیخ، تو را به خدا، من اهل قسم نیستم ولی تو را به جدّم قسم می‌دهم که به من جواب درست بده! از آن به بعد یک مقدار مراقب حرکات خود بود. خدا شاهد است که تقلید را رسماً حرام می‌دانست. این بحث‌ها کودکانه است، به این بحث‌ها گوش ندهید. گفتم: فرض یک چوپان دارد می‌رود، گوسفندان او پخش شده‌اند، آفتاب هم دارد می‌رود، دست خود را هم بریده است، الآن تو به او چه می‌گویی؟ آمده است بگوید: حالا من چه کار کنم؟ تیمّم کنم یا وضو بگیرم؟ خدا او را رحمت کند، خیلی سنگین صحبت می‌کرد. گفت: کتاب را باز می‌کنم و می‌گویم: امام صادق علیه السّلام می‌فرماید تیمّم کن. گفتم: ببین، نمی‌دانی آن کتاب چیست! عربی بلد نیست و نمی‌داند روایتی که تو می‌آوری، معتبر است یا ضعیف. می‌گویند: روایت گاهی وقت‌ها قویّ السّند است، ضعیف الدّلاله است. سند آن قوی است ولی دلالت آن ضعیف است. گاهی وقت‌ها سند ضعیف است ولی دلالت، قوی است؛ یعنی یک سری بزنگاه‌ها دارد. گفتم: به هر حال تو الآن عربی می‌دانی، تو می‌دانی رجال این حدیث درست بوده‌اند یا نه، تو ترجمه کردی، تحلیل کردی، امّا این چوپان هیچ کدام از این شرایط را ندارد، او الآن از تو تقلید کرد و تیمّم کرد. مریدان او هم نشسته بود و در بن بست گیر کرد. خدا شاهد است که من را تهدید کرد و گفت: دعا کن که این‌جا خانه‌ی خود من است و الّا می‌دانستم چه کار کنم! می‌کشت! الآن او مرحوم شده است و من همیشه او را دعا می‌کنم، اشتباه می‌کرد. بالاخره، کار به این‌جا می‌رسد، آدم مطلبی را می‌گوید و نمی‌تواند عواقب آن را به عهده بگیرد. تقلید حرام است، بسیار خوب، پس این مردم چه کار کنند؟ البتّه بعضی از این‌ها آدم‌های بزرگی بوده‌اند، می‌فهمیدند. فیض کاشانی هم اخباری بوده امّا اخباری فهمیده‌ای بوده است. صاحب وسائل هم اخباری بوده است امّا این‌ها شأن دیگری داشته‌اند ولی بعضی از اخباریون به علما توهین می‌کردند، بعضی از آن‌ها به بزرگان ناسزا می‌گفتند.

این موارد را گفتم تا مطلب روشن بشود. دین فقط این نیست که چیزی یاد بگیریم. نماز یاد می‌گیرد امّا نمی‌داند شکسته بخواند یا تمام. خدایا، مدرسه می‌رود، آن مدرسه چگونه است؟ نمی‌دانم، نمی‌شود همه‌ی حرف‌ها را بیان کرد.

دقّت در تربیت صحیح اسلامی در مدارس

«وَ أَصِحَّ لِی أَبْدَانَهُمْ وَ أَدْیَانَهُمْ وَ أَخْلَاقَهُمْ»،[۹] خدایا، بدن‌های آن‌ها را، دین و اخلاق آن‌ها را صحیح کن. چقدر خوب است که این دعا مستجاب بشود. بچّه سالم باشد، متدیّن هم باشد. متخلّق هم باشد، اخلاق هم داشته باشد. حالا چگونه این موارد را به جا بیاوریم؟ حالا بدن‌های آن‌ها عیب ندارد، می‌گوییم دارو و تقویتی و کباب می‌دهیم مثلاً ورزش هم می‌کنند درست می‌شود امّا در مورد دین و اخلاق آن‌ها باید چه کار کنیم؟ بچّه‌ها را به کدام مدرسه بگذاریم؟ مدرسه بگذاریم؟ بله، یکی از مدارس خوب، مدرسه‌ی دخترانه هم بود. خدا رحمت کند، یک خانم به من زنگ زد و گفت: بچّه‌ها را به قبرستان برده‌اند و به آن‌ها مرده‌شویی نشان داده‌اند، یکی از آن‌ها دیوانه شده و یک نفر دیگر قلب درد گرفته است!! جوان بودم، حوصله داشتم، رفتم مدرسه را پیدا کردم. اگر الآن باشد نمی‌تواند، سنّ من از جدال گذشته است. من برای طلبه در قم منبر می‌رفتم. گفتم: من را نگاه کنید، فکر کنید یک نوار از کوچه پیدا کرده‌اید. من جدال نمی‌توانم بکنم، سنّ من از جدال گذشته است. اگر از منبر پایین آمدم و همه‌ی شما گفتید ماست سیاه است می‌گویم مرحمت آقایان کم نشود. واقعاً همین‌طور است، هر سن، یک مقضایی دارد. رفتم مدرسه را پیدا کردم، مدرسه‌ی دخترانه بود. یا الله، یا الله گفتند، دیدم از آن مدرسه‌ها است که دو، سه پرده می‌زنند، حالا کار خوبی می‌کنند. این کارها خوب است امّا همه چیز باید با هم هماهنگ باشد. دین ما که فقط یا الله گفتن نیست. از این طرف یا الله می‌گویند، از طرف دیگر در این مدرسه شیخ نهروان تربیت می‌کنند! وارد مدرسه شدیم. گفتم: خانم مدیر تشریف دارند من عرض ادب کنم؟ اجازه‌ی ورود گرفتیم و رفتیم دیدیم این خانم نشسته است. چشم شما روز بد نبیند. قیافه‌ای گرفته بود مثل این‌که علم اوّلین و آخرین را دارد. سلام عرض کردم، گفت: سلامٌ علیکم. بعد یک نگاه عاقل اندر سفیه کرد. گفتم: ببخشید حاج خانم، ما ۱۲۰ جلد بحار داریم، یک طاقچه وسائل الشّیعه داریم، یک طاقچه کتب اربعه داریم، کدام امام، کدام پیغمبر یک بچّه را برای تربیت به قبرستان برده است؟ ایّها النّاس دختری دیوانه شده بود. الآن ریش من سفید شده است نمی‌توانم شستن مرده را ببینم. این بچّه با این سنّ پایین، یک نفر از آن‌ها قلب درد گرفته بود. گفت: من فکر می‌کردم ایمان آن‌ها زیاد می‌شود. گفتم: خیر، ایمان آن‌ها زیاد می‌شود و مثل تو می‌شوند، یک دیوانه می‌شوند. دیوانه، انواع مختلف است.Fateminia-13961005-Sahifeh89-ThaqalainSite (6)

درسی از یک دیوانه!

به شما گفتم: در گذشته شخصی بود به نام ابو العبّاس مبرّد مرد بزرگی است. کتاب کامل مبرّد، یکی از کتب اربعه در زمینه‌ی ادب است. این مقام بسیار بزرگی است. یکی از دواوین اربعه‌ی ادب، کامل مبرّد است. می‌گوید: به دیوانه‌خانه‌ای رفتم در گذشته هم برای شما گفته‌ام- دیدم یک دیوانه را به زنجیر بسته‌اند امّا بقیه بد نیستند، غذا می‌خورند، راه می‌روند ولی این طفلک را به زنجیر بسته‌اند. گفتم بروم ببینم آیا او هم احساسی دارد که با او رابطه‌ای برقرار کنم؟ رفتم و روبروی او حرکاتی درآوردم. یک اشاراتی کردم و او روی خود را برگرداند و گفتم: معلوم است از من بدش آمد. رفتم از آن طرف و این اداها را تکرار کردم، روی خود را به این سمت بگرداند، رفتم از طرف چهارم ادا درآوردم، او باز هم روی خود را برگرداند. گفتم: بسیار خوب، الآن او می‌فهمد که چهار سمت بیشتر نیست، پس به این اندازه می‌داند. گفتم: بگذار امتحان کنم ببینم چه کاری انجام می‌دهد؟ اداها را تکرار کردم و صورت خود را به سمت آسمان گرفت. فهمیدم می‌گوید چهار سمت تمام شد. دیدم دست خود را بلند کرد. خدایا، چه می‌خواهد بگوید. گفت: «الهی، أ تَنْظُر؟» دیدم یک دیوانه‌ی زنجیری به اندازه‌ی یک مثنوی مولوی من را موعظه کرد. باور نمی‌کنید که به اندازه‌ی یک مثنوی مولوی! مثنوی برای چیست؟ برای آدم شدن است. گفت: «الهی، أ تَنْظُر؟» خدایا، می‌بینی؟ «مَن رَبَطوا و مَن حَلّوا!»، خدایا می‌بینی چه کسی را بسته‌اند و چه کسی را باز گذاشته‌اند؟! عجب موعظه‌ای! چه کسی را بسته‌اند و چه کسی را باز گذاشته‌اند؟! به خودم آمدم و دیدم عجب موعظه‌ای، راست می‌گوید. آیا کافی نیست که این بیچاره را به زنجیر کشیده‌اند؟ همین کافی است، چرا او را اذیّت کردم؟ چرا باز سر به سر او گذاشتم؟ همین برای او کافی است.

نمونه‌ای از آموزش نا به جا

بعد من تصوّر کردم این یک مورد نادر بوده است. بعداً دیدم یک دبستان پیشرفته‌ی پسرانه که مردم تهران به منّت می‌روند و فرزندان خود را در آن‌جا ثبت نام می‌کنند و آزمایش می‌کنند که آیا جواب بدهد، آیا جواب ندهد، باور نمی‌کنید، نمی‌توانم حرف بزنم، حرف زیاد است! مدیر دبستان گفت: من با فلان شخص کار دارم. بسیار خوب، تشریف بیاورید. تشریف آوردند و قدم رو چشم گذاشتند و گفت: جای شما خالی، بچّه‌ها را به قبرستان بردیم! یکی از آن‌ها که تلو تلو رفت. گفتم: من منافق نیستم که به تو بگویم: بله. خیلی کار اشتباهی کردی. گفت: تلو تلو رفت. گفتم: او دیوانه شده است. او فکر می‌کرد که این بچّه، عارف واصل شده است! گفتم: او دیوانه شده، واصل نشده است،

این‌جا است که اشتباه در تطبیق است. کتاب سیاحت غرب آقا نجفی قوچانی را به صورت فیلم درآورده‌اند و به بچّه‌ها نشان داده‌اند. بچّه‌ها دیوانه شدند! شما که بزرگسال هستید اگر سیاحت غرب را بخوانید حال‌تان عوض می‌شود؛ سیاحت غرب از آقا نجفی قوچانی. خیلی به من مراجعه کرده‌اند که این کتاب چیست؟ گفتم: دو صورت بیشتر ندارد، صورت سوم نمی‌تواند داشته باشد؛ یا برای ایشان مکاشفاتی شده است چون در بعضی از قسمت‌های کتاب، ردّ پای مکاشفه ملاحظه می‌شود. من نمی‌گویم یقیناً مکاشفه بوده است. بالاخره «موتوا قبل أن تموتوا»،[۱۰] دین، دین بزرگی است. -در گذشته به شما گفتم- و یا این‌که احتمال می‌دهم، احتمال قوی این است که ایشان به درجه‌ی «موتوا قبل أن تموتوا»، رسیده، مکاشفه هم شده است… خدا می‌داند. این‌ها غیب است، ما نمی‌توانیم چیزی بگوییم. یا برای این‌که مردم هدایت بشوند یک نمایشنامه نوشته است. چه اشکالی دارد که آدم برای هدایت مردم چیزی بنویسد؟ هیچ اشکالی ندارد امّا نه این‌که ترجمه کنیم و به بچّه‌ها ده، یازده ساله بگوییم.

طلب صحّت کامل از خدا برای فرزندان

«وَ أَصِحَّ لِی أَبْدَانَهُمْ وَ أَدْیَانَهُمْ وَ أَخْلَاقَهُمْ، وَ عَافِهِمْ فِی أَنْفُسِهِمْ وَ فِی جَوَارِحِهِمْ»،[۱۱] خدایا، ببینید چقدر این دعا دقیق است. فقط بدن بچّه سالم باشد، ماشاءالله قوی باشد، بازوهای او کلفت باشد کافی نیست. خدا را به این امام بزرگوار قسم می‌دهم که فرزندان شما را حفظ کند. فرزندان ما را در حصینه نگه بدارد، مریض‌های ما را شفا بدهد، مریض منظوره را شفا بدهد. یک وقت می‌بینید بچّه ماشاءالله از نظر بدی خیلی قوی است؛ ماشاءالله، هزار ماشاءالله امّا سلامت روح ندارد. حالا دور از جان همه یا افسرده است یا افکار مضطربی دارد. بله، سلامت روح ندارد. فقط این نیست که بخورد و قوی بشود. خیر، این‌جا هر دو مورد را می‌خواهد. امام به ما یاد می‌دهد. «وَ عَافِهِمْ فِی أَنْفُسِهِمْ وَ فِی جَوَارِحِهِمْ»، خدایا، به این‌ها عافیت بده، در نفوس آن‌ها و در جوارح آن‌ها و در بدن آن‌ها. هم سلامت نفس داشته باشند و هم سلامت بدن.

«وَ فِی کُلِّ مَا عُنِیتُ بِهِ مِنْ أَمْرِهِمْ، وَ أَدْرِرْ لِی وَ عَلَى یَدِی أَرْزَاقَهُمْ، وَ اجْعَلْهُمْ أَبْرَاراً أَتْقِیَاءَ بُصَرَاءَ سَامِعِینَ مُطِیعِینَ لَکَ، وَ لِأَوْلِیَائِکَ مُحِبِّینَ مُنَاصِحِینَ، وَ لِجَمِیعِ أَعْدَائِکَ مُعَانِدِینَ وَ مُبْغِضِینَ، آمِینَ»، می‌گوید: خدایا، من هرچه در مورد این‌ها خواستم، مرحمت کن. در مورد این‌ها هرچه صرف وقت کردم و خود را به زحمت انداختم من را به نتیجه برسان. خدایا، روزی آن‌ها را به دست من فراوان کن. چون ممکن است پول زیادی برسد و کاری بشود و آن‌ها نتوانند درست خرج کنند، من به آن‌ها بدهم. من فراوان به آن‌ها بدهم و آن‌ها خرج کنند و به باطل هم کشیده نشوند.Fateminia-13961005-Sahifeh89-ThaqalainSite (8)

طلب دوستی اولیاء خدا برای فرزندان

خدایا، «وَ اجْعَلْهُمْ أَبْرَاراً أَتْقِیَاءَ»، این بچّه‌ها را نیکوکار و متّقی و صاحبان دید زیبا و دید کامل در جامعه قرار بده، «سَامِعِینَ مُطِیعِینَ لَکَ»، خدایا، این‌ها حرف‌های تو را بشنوند، اطاعت کنند، «وَ لِأَوْلِیَائِکَ مُحِبِّینَ»، محبّین و دوست‌داران اولیاء تو باشند، دوست‌دار امیر المؤمنین علیه السّلام باشند، به حضرت صدّیقه‌ی کبری سلام الله علیها ارادت داشته باشند. «مُحِبِّینَ مُنَاصِحِینَ»، خدایا، این‌ها دوست‌داران اولیاء تو و خیرخواهان اولیاء تو باشند.

لزوم بصیرت و دشمن‌شناسی

«وَ لِجَمِیعِ أَعْدَائِکَ مُعَانِدِینَ»، معاند دشمنان تو باشند، «مُبْغِضِینَ»، مبغض آن‌ها باشند. این‌ها دشمن معاندین ما باشند، فریب نخورند. یکی از مواردی که بسیار مهم است این است که بچّه‌ها یا بزرگسالان را در مدارس امتحان می‌کنند ببینند استعداد آن‌ها چقدر است؟ با موارد مختلف استعداد آن‌ها را امتحان می‌کنند. من می‌خواهم بگویم بزرگترین سؤال برای فهمیدن استعداد مردم این زمان -بچّه‌ها را نمی‌گویم، کلّاً می‌گویم- دشمن‌شناسی است. بدانید دشمن شما چه کسی است. من اهل سیاست نیستم، در این امور وارد نیستم، من یک طلبه هستم و «ضَرَبَ زیدٌ»، امّا به اندازه‌ی خودمان می‌دانم. امام صادق سلام الله علیه فرمود: بر مؤمن واجب است که بر زمان خود بصیر باشد. اگر صدای آمریکا را می‌گیری، BBC را می‌گیری و… آن‌قدر بدان و آگاه باش. اگر می‌خواهید خبر بشنوید و آگاه باشید امّا فکر نکنید آن‌ها خیرخواه هستند. و الله خیرخواه نیستند، صاحب امشب، حضرت عسگری علیه السّلام فرمود: «وَ النَّصِیحَهُ مِنَ الْعَدُوِّ مُحَالٌ»[۱۲]. نصیحت دو معنا دارد؛ یک معنای آن پند و اندرز است و دشمن هم این را برای ظاهرسازی می‌گوید. مثلاً می‌گوید: آقا جان، من خیلی تو را دوست دارم، سیگار نکش و… ممکن است خودش در خانه سیگار بکشد ولی به تو می‌گوید. می‌خواهد پرونده درست کند که بگوید من خیرخواه هستم، نصیحت می‌کنم. نصیحت لفظی که در فارسی پند و اندرز می‌گویند، این را نمی‌گوید، خیرخواهی را می‌گوید، خیرخواهی ریشه‌ای، نصیحت یعنی خیرخواهی. حضرت می‌فرماید: خیرخواهی از دشمن محال است؛ یعنی شما اگر صدای آمریکا را بگیرید، محال است که این‌ها خیرخواه ما باشند، یا آن یکی را بگیرید محال است خیرخواه ما باشند. محال یعنی نشدنی، این‌ها خیرخواه ما نیستند؛ دشمن‌شناسی. این‌جا هم دوست دارد که بچّه‌ها تربیت بشوند ضمناً دشمن‌ها را هم بشناسند.

من دیده‌ام مثلاً پیرمرد می‌آید به من می‌گوید: آقا، دیشب گفت. می‌گویم: چه چیزی گفت؟ صدای آمریکا گفت. می‌گویم: حالا گفت که گفت. گفت دیگر! پیرمرد ۸۰ ساله‌ی بدبخت فریب خورده است. باید خیلی بیدار باشیم، آگاه باشیم، دشمنان را بشناسیم.

دعا در جهت دوستی و خیرخواهی اولیاء خدا

برای اولیاء خدا می‌گوید: «مُحِبِّینَ مُنَاصِحِینَ»، هم آن‌ها را دوست داشته باشیم و هم خیرخواه آن‌ها باشیم. فردی مثل آیت الله بهجت دیدیم، حالا اولیاء نمره یک که آن‌ها هستند، انبیاء و اولیاء. محبّین، ما محب باشیم. چند روز پیش تولّد حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه الصّلاه و السّلام بود. حضرت عیسی علیه السّلام، پیامبر عظیم الشّأن خدا است. فقط این نیست که بگوییم یک عدّه‌ی خاص پیرو او هستند. خیر، ما هم پیرو او هستیم. اصلاً ما مسیحی هستیم، چرا؟ چون پیرو او هستیم، او فرموده است بعد از من پیغمبری خواهد آمد. سوره‌ی صف را بخوانید. اصلاً ما کلیمی هستیم، حضرت موسی علیه السّلام فرموده است وقتی پیامبر آخر الزّمان آمد از او تبعیّت کنید.

من یک وقت در جوانی به کنیسه‌ی یهودیان رفتم و آن‌جا صحبت کردم. جوان بودیم، روزهای اوّل انقلاب من را دعوت می‌کردند و به محافل مختلف می‌رفتیم. خیلی احترام می‌کردند ولی من بها نمی‌دادم. نمی‌دانستم چرا احترام می‌گذاشتند؟ آیا احترام آن‌ها ظاهری بود یا باطنی؟ به هر حال به آن‌ها گفتم: ما الآن کلیمی واقعی هستیم. شما ایستاده‌اید امّا آن‌ها به ما گفته‌اند: پیغمبر آخر الزّمان می‌آید و به دنبال او بروید. حضرت عیسی علیه السّلام چه گفت؟ «وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی‏ مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ»،[۱۳] صلّی الله علیه و آله و سلّم.

«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


[۱]-‌ نزهه الناظر و تنبیه الخاطر، ص ۹٫

[۲]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۹۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیه، ص ۱۲۰٫

[۴]– کشف المحجه لثمره المهجه، ص ۱۹۳٫

[۵]– کشف الغمه فی معرفه الأئمه (ط – القدیمه)، ج‏ ۲، ص ۱۷۸٫

[۶]– الصّحیفه السّجّادیه، ص ۱۲۰٫

[۷]– سوره‌ی یوسف، آیه ۷۶٫

[۸]– الصّحیفه السّجّادیه، ص ۱۲۰٫

[۹]– همان.

[۱۰]-‌ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏ ۶۶، ص ۳۱۷٫

[۱۱]– الصّحیفه السّجّادیه، ص ۱۲۰٫

[۱۲]-‌ معدن الجواهر و ریاضه الخواطر، ص ۴۹٫

[۱۳]– سوره‌ی صف، آیه ۶٫