«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

ممتاز بودن برخی قاریان نسبت به دیگران

قبل از شروع به صحبت اوّلاً از استاد عزیز جناب حاج آقای عادلی تقدیر می‌کنیم که با تلاوت زیبایشان ما را مستفیض فرمودند. خدا این جوانان قرآنی مخصوصاً ایشان را إن‌شاء‌الله حفظ کند و البتّه در این نظام جوانان نازنینی هستند. همان‌طور که در مورد پیغمبران می‌فرمایند: «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ»[۱] بالاخره همه یکسان نیستند، حالا دیگر آقای عادلی بر فن قرائت خیلی ممتاز است و باز هم ممتازهای دیگری داریم.Fateminia-13961012-Sahifeh90-ThaqalainSite (1)

من واقعاً از این استادها مخصوصاً حاج آقای عادلی تقدیر می‌کنم، چون به بچّه‌ها یک موقعی گفتیم ما ادّعایی نداریم امّا بالاخره چون از این وادی بی‌خبر نیستم بیشتر در می‌یابم که این‌ها چه می‌کنند. بنده در تجوید دو سال شاگرد بلافصل سلطان القراء بودم. چون ایشان مجتهد بود، صاحب رساله بود و برادر ایشان هم حاج میرزا علی آقا این‌ها خانوادگی قاری بودند که لقب سلطان القراء داده شد. هفت قرائت را این‌ها حفظ بودند. و امّا بچّه‌ها که اطراف من می‌آیند ناراحت نشوید، این‌ها عزیز هستند. یک بیت شعر از عبیر الشعراء مصر برای شما می‌گویم که به یادگار بماند. این شعر را خیلی دوست دارم، گفته است:

«أَکرِمِ الطِّفلَ وَ لَو لَم یَکُ لَک» بچّه را احترام کن ولو برای خودت نباشد، یک بچّه‌ی دیگر است. چرا؟

«إنَّما الطِّفلُ عَلَی الارضِ مَلَک» چون بچّه‌ ملائکه‌ی روی زمین هستند، این‌ها عزیز هستند، نازنین هستند.

سومین نکته را إن‌شاء‌الله بیشتر عنایت بفرمایید که دوباره اشتباه نشود. من یک چیزی گفتم یک شبی که بالا برنامه داشتیم، نمی‌دانم عرض من را چگونه برداشت شده است، من چه بگویم، می‌گویند مرحوم آیت الله شهید مطهری می‌فرمودند: گوینده که بسم الله می‌گوید، شنونده هم باید بگوید. واقعاً اگر شنونده هم نگوید همین می‌شود. حالا من اهل زود خوابیدن نیستم، ولی گاهی وقت‌ها به علّت خستگی دراز کشیده بودم ساعت ۱۱ دیدم یکی از عزیزان که اسم آن را نمی‌برم، مرد عزیزی است زنگ زد، از محبّت ایشان دیگر خواب از سرم رفت، چون خیلی ایشان را دوست دارم بعد دیدیم گفت آقا دیگر هیچ، یک چیزی بود گذشت. گفتم قضیه چیست؟ گفت: شبکه‌ی قرآن می‌خواهند از شما چیزی بشنوند، گفتم ای بابا مگر من چه جرمی کردم، چه اشتباهی کردم؟! حالا نگو من یک چیزی گفتم بعضی از مستمعین اشتباه فهمیدند، خبر هم دادند که فلان کس گفته است آیه‌ی ۵۱ سوره‌ی توبه را بخوانید زلزله نمی‌آید، من چنین حرفی نزدم، والله، بالله نگفتم. من نه راجع به زلزله و نه راجع به چیزهای دیگر چیزی نگفتم. اوّلاً من اهل این حرف‌ها نیستم، ولی آن کسانی که متخصّص هستند، می‌گویند در هیچ کشوری حتّی مترقّی‌ترین کشور پیش‌بینی نشده است، حتّی نمی‌توانند پنج دقیقه مانده به زلزله را هم پیش‌بینی کنند، اگر دروغ نباشد یک ثانیه، نیم ثانیه بعضی جاها گفتند که امکان دارد، حالا این هم مهم نیست، هیچ کس نمی‌داند.Fateminia-13961012-Sahifeh90-ThaqalainSite (3)

نازل نشدن بلایی جز با اراده‌ی خدای متعال

 یک چیزی به شما بگویم که یادگار باشد. می‌گویند گسل فلان موقع حرکت کرده است و با ماهواره دیدند، خواهران و برادران به خدا قسم بدانید قوانین بر خدا حاکم نیست، خدا بر قوانین طبیعت حاکم است، این به یادگار برای شما باشد. خدا یک قانونی گذاشته است که آب از بالا می‌آید، هوا می‌آید، نور خورشید می‌آید، ما دانه‌ی گندم هم می‌کاریم که گندم می‌شود. امّا همین قانون‌گذار می‌گوید «لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً‏»[۲] اگر بخواهم جلوی همین را هم می‌گیرم. جلوی قانون خودش را می‌گیرد، قرآن پر از این چیزها است.  بعضی می‌گویند یک گسل تکان خورده با ماهوراه دیدند، والله! بالله! هیچ کدام از این‌ها دلیل چیزی نمی‌شود.

من نگفتم آیه‌ی ۵۱ را بخوانید زلزله نمی‌آید. برای تمام گرفتاری‌های دنیا گفتم این آیه است، شما را به خدا قسم یک بار دیگر گوش بدهید. زلزله، وبا، سل، سرطان، همه‌ی گرفتاری‌های عالم نه فقط برای زلزله «قُلْ لَنْ یُصیبَنا إِلاَّ ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا» پیغمبر به این مردم بگو هرگز به ما نمی‌رسد جز آنچه خدا نوشته است. اگر نوشته من سل بگیرم، می‌گیرم. ننوشته نمی‌گیرم، نوشته با زلزله می‌میرم، می‌میرم. این آیه آیه‌ی زلزله نیست، این عموم است «قُلْ لَنْ یُصیبَنا إِلاَّ ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا» هرگز به ما نمی‌رسد جز آنچه را که خدا برای ما نوشته است، خدا اگر نوشته من با زلزله می‌میرم، می‌میرم، با وبا می‌میرم، می‌میرم. ننوشته نمی‌میرم.

یک نفر در تهران بود ایشان هم کلیمی بود، بعد مسلمان شد. (البتّه کلیمی‌ها سخت مسلمان می‌شوند، گاهی وقت‌ها می‌گویند مسلمان شدیم ۲۰ سال دیگر اتّفاق دیگری می‌افتد، نه او مثل این‌که واقعاً مسلمان شده بود) خیلی آدم با مکارمی بود، خیلی هم به ما محبّت داشت، با هم دوست بودیم. تنها هم زندگی می‌کرد، نمی‌دانم زن و بچّه‌ی او کجا بودند، عملاً در خیابان ولی‌عصر… از کاخ مرمر یک مقدار بالاتر است، نرسیده به چهار راه امیر اکرم یک سلسله ساختمان‌هایی بر خیابان هستند که ۳۰ سال، ۴۰ سال ساخت هستند، قدیمی هستند، بر خیابان ولی‌عصر است. اگر از آن‌جا یک مقدار بالاتر بروید به چهار راه امیر اکرم می‌رسید و تا آخر. ایشان آن‌جا در ساختمانی در طبقه‌ی دوم یا سوم بود که یک اتاق داشت. علّت دوستی این بنده خدا با من هم این بود کتاب‌باز و مجله‌باز بود، از این مسیر دوست شده بودیم. او هم اهل این حرف‌ها بود و در حوزه‌ی خودش بود، من هم در حوزه‌ی خودم بودم. هر چه از اوّل جنگ که می‌گفتند آژیر می‌کشیدند، آن موقع بمباران بود بعد کار بالا گرفت به موشک رسید که خلاصه مردم پراکنده شدند، خداوند إن‌شاء‌الله این مردم را حفظ کند.Fateminia-13961012-Sahifeh90-ThaqalainSite (2)

اجمالاً یک کلیمی بود که تازه مسلمان شده بود طبقه‌ی سوم یک ساختمان ۴۰ سال ساخت، بر خیابان هر چه موشک‌باران، بمباران بود، می‌گفت فلانی من هیچ وقت از روی این تخت خود پایین نیامدم، جنگ هم تمام شد ولی هیچ اتّفاقی برای او نیفتاد.

این‌ها را قبول کنیم «لَنْ یُصیبَنا» هرگز نمی‌رسد به ما جز آنچه را که خدا نوشته است. من این را گفتم، گفتند آقای فاطمی‌نیا گفته است آیه‌ی ۵۱ را بخوانید زلزله نمی‌آید. من چه موقع چنین حرفی زدم؟! برای زلزله، برای هر چیزی «لَنْ یُصیبَنا إِلاَّ ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا» بخوانید «هُوَ مَوْلانا» چون سرور ما، مولای ما، صاحب اختیار ما او است، امّا مولانا را بگویید کافی نیست، امّا درست فکر کن «وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ‏» باید مؤمنین توکّل به خدا داشته باشند.

من شنیدم گفتند که یک نفر در بم ۳۰ سال بود که از بم بیرون نرفته بود، شب زلزله یک کاری پیش آمد بیرون رفت، یکی هم ۳۰ سال بود که به بم نرفته بود، او هم آن شب به بم رفت. و الله به خدا این‌ها نمایش روزگار است، نمایش قضا و قدر است. پس الحمدلله این مسئله روشن شد، من نگفتم این آیه‌ی زلزله است.

اثر تفأل خیر در زندگی

ما در روایت داریم که می‌فرماید: «لَا عَدْوَى وَ لَا طِیَرَهَ»[۳] در صدر اسلام که مردم تازه از جاهلیت اسلام آورده بودند، یک گرفتاری‌هایی داشتند. یکی از این گرفتاری‌ها تطیّر بود، یعنی تشؤم یعنی فال بد زدن. آن‌ها آن‌قدر فال بد می‌زدند که زندگی فلج شده بود. سفرجل به عربی یعنی بِه. بِه می‌دیدند برمی‌گشتند می‌نشستند. می‌گفتند آقا چه شده است؟! می‌گفت هیچ، السفر و الجلا، این سفر و جلای وطن شدن است. بله، گل یاسمن به آن‌ها می‌دادند روی زمین می‌نشست، می‌گفت دست شما درد نکند، ولی زندگی من تمام شد. چه شده است؟ می‌گفت: «الیأس و المیم» ناامیدی و بدبختی است. خلاصه دیگر بعضی از افراد خانه مانده بودند، نمی‌توانستند بیرون بیایند. یک نفر در خانه مانده بود، به مردم یاد داده بودند که یکی از چیزهایی که عرب‌ها خیلی دوست دارند و تفأل می‌کنند، چون تفأل فال خیر است و تطیّر فال بد است، ضد هم هستند. اتّفاقاً تفأل خوب است، در حدیث هم  داریم «تَفَأَّلْ‏ بِالْخَیْرِ تَنْجَحْ»[۴] تفأل به خیر کنید آن را می‌یابید. یک چیز دیدید بگویید إن‌شاء‌الله این دلیل همین است، إن‌شاء‌الله این فلان است. فال خیر و نیک اشکالی ندارد، «تَنجَح» إن‌شاءالله آن خیر را پیدا می‌کنید.

یاد دادند که برو به این خانه‌نشین بگو اقبال بیرون بیا، اقبال کلمه‌ی خیلی زیبایی بود. گفت الهی شکر امروز إن‌شاء‌الله بیرون می‌رویم و به کارهای خود می‌رسیم. بیرون آمد و نزدیک کفش‌کن برگشت. گفتند آقا چه شد؟ گفت: حساب کردم دیدم مغلوب این کلمه لا بقاء می‌شود، برعکس بخوانید لا بقاء می‌شود، من نمی‌آیم. این گرفتاری بود حتّی در قرآن چقدر داریم به حضرت موسی علیه السّلام گفتند «إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ»[۵] در سوره‌ی یس است که به آن پیامبران گفتند «إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ» در قرآن آیات فراوانی داریم که آن‌ها هم می‌گوید «قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ»[۶] آن شومی که فکر می‌کنید، آن‌ها با خود شما است، خود شما اصلاً شوم هستید. همان شومی کفر، خیالات بد با خود شما است. به هر حال عاقبت کسی که تطیّر کند چه می‌شود؟ می‌گویند تفأل که روایت هم داریم اثر نیک دارد، تفأل کنید، اگر تفأل نکردید هم خوب است، «تَفَأَّلْ‏ بِالْخَیْرِ تَنْجَحْ»[۷] اصلاً فال نیک بزنید اثر آن را هم می‌بینید.

امّا تطیّر چیست؟ آیا اثر دارد؟ کسی فال بد زد اثر دارد؟ می‌گویند نه، اثر ندارد فقط اثر آن رنجشی است که در باطن او درست می‌شود، خودش ناراحت می‌شود، اتّفاق دیگری نمی‌افتد. من تطیّر می‌کنم، تشاؤم می‌کنم که امشب گرگ من را می‌خورد؛ نه، گرگ پیدا نمی‌شود فقط من رنج می‌برم. آن‌جا فرمودند: «وَ إِذَا تَطَیَّرتُم‏ فَامضُوا»[۸] تطیّر کردید روی آن منتظر نمانید، فکر نکنید، عبور کنید. پس به یاد داشته باشید.Fateminia-13961012-Sahifeh90-ThaqalainSite (9)

سرایت مستقل عمل نمی‌کند

یکی هم مسئله‌ی سرایت است، سرایت هم الآن پزشکان که خدا آن‌ها را حفظ کند ما بالاخره از این‌ها یاد می‌گیریم، ما از خود چیزی نداریم. خدا رحمت کند آقای دبستانی بود از شاگردان قاضی بزرگ بود، با هم دوست بودیم خیلی لطیف بود، به شعراء که می‌رسید می‌گفت ما به شعور شما شعر می‌گوییم. به شعور شعر شما داریم. حالا این پزشکان که خدا آن‌ها را حفظ کند، اطباء زحمت می‌کشند، ما هم به شعور این‌ها زندگی می‌کنیم، از این‌ها یاد گرفتیم که سرایت یک چیز درستی است، اشخاصی مرض‌هایی دارند که به شخص سرایت می‌کند، خدا همه را شفا بده، حفظ بدهد. گاهی وقت‌ها می‌گویند یک بیمارهایی هستند که حتّی آدم با حوله‌ی آن‌ها هم خودش را خشک نکند. با استکان آن‌ها چایی نخورد، این‌ها درست است.

در خود اسلام هم است که می‌فرماید از بعضی مرض‌ها فرار کنید آن‌چنان که از شیر فرار می‌کنید. این‌ هم دستور اسلام است، امّا صاحب این دستور می‌گوید «لَا عَدْوَى‏ وَ لَا طِیَرَهَ»[۹] اصلاً سرایتی در کار نیست، -عدوی یعنی سرایت، طیره یعنی فال بد- می‌خواهد بگوید سرایت مستقلاً عمل نمی‌کند تا خدا نخواهد سرایت نمی‌کند، می‌خواهد این را بگوید که مستقلی است که اگر داخل استکان مسلول چایی خوردید باید فردا خود را معرّفی کنید، نه این‌طور نیست. من یک خانواده‌ی مسلول می‌شناختم، صغیر و کبیر پدرشان مسلول تند هم بود، خدا نصیب نکند، روزی یک مشت قرص می‌خورد، خانم و بچّه‌های او چیزی را از هم تشخیص نمی‌دادند این‌که او استکان چیست، آب داغ ریختن یعنی چه، این حرف‌ها اصلاً در قاموس این‌ها نبود. یک عمر با این هم استکان، هم سفره بودند، ماشاء‌الله هر کدام ۸۰ کیلو وزن داشتند، هیچ اتّفاقی برای آن‌ها نیفتاد، الآن هم دارند زندگی می‌کنند. همان اسلامی که می‌گوید از فلان بیماری مثل شیر فرار کن، همان می‌گوید «لَا عَدْوَى» اصلاً سرایتی در کار نیست یعنی سرایت مستقل عمل نمی‌کند، او باید بخواهد «لَنْ یُصیبَنا إِلاَّ ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا».[۱۰]Fateminia-13961012-Sahifeh90-ThaqalainSite (5)

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین‏ََ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِ الأنبیاءِ وَ أَکرَمِ الشُّفَعاء سَیِّدِنَا أَبِی القَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهلِ بَیتِهِ الطَّاهِرین ثُمَّ الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلَی جَمیعِ أَنبیاءِ الله وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ‏ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».

سفارش امام سجّاد علیه السّلام برای یاری رساندن فرزندان از والدین

عزیزان دعای بیست و پنجم راجع به اولاد و فرزندان است. خاطر مبارک شما باشد بارها گفتم چون بالاخره در جلسه شاید یک نفر، دو نفر اضافه شوند که قبلاً نبودند، این‌ها یاد دادن به ما است. یا به عبارت اخری زبان حال ما است که امام سجّاد علیه السّلام بیان فرموده است که دیگر در عالم این‌طور کسی صحبت نکرده است. بعد از قرآن اوّلین کتاب است. این‌جا اوّل از خدا می‌خواهد که خدایا بچّه‌های من را نگه بدار. به یاد دارید که اوّل این‌طور خواندیم «اللَّهُمَّ وَ مُنَ‏ عَلَیَ‏ بِبَقَاءِ وُلْدِی… إِلَهِی امْدُدْ لِی فِی أَعْمَارِهِمْ»[۱۱] عمر آن‌ها را طولانی کن تا این‌که خیلی چیزها گفتیم، تا به این‌جا رسیدیم که خدا آن‌ها را حفظ کند. بعد می‌فرماید: خودشان و روحیّات آن‌ها حفظ شوند، این برای اولاد است. حالا به این‌جا رسیدیم که بحث دیگری دارد «اللَّهُمَ‏ اشْدُدْ بِهِمْ عَضُدِی» اولاد یک وقت برای پدر و مادر واقعاً می‌توانند یار و یاور باشند و خوش به حال آن فرزندانی که پدر و مادر را یاری می‌کنند مخصوصاً پدر و مادر مریض و پیر.

گاهی بعضی از فرزندان، من از جوانان نازنین شرمنده هستم، این‌ها را استثناء می‌کنم ولی دیدم این چیزها را نمی‌فهمند. مادر مریض است، ولی بر مادر مریض تحمیل می‌کنند. امروز باید بیایید فلان جا برویم، می‌گوید مادر جان نمی‌توانم حال ندارم، می‌گوید حال ندارم یعنی چه؟! چرا برای فلان کس آمدی؟! حالا ۱۰ سال پیش همراه کسی رفته بود، اصلاً رسماً مزاحم می‌شوند. پدر و مادر مریض هستند، فرزندان اصلاً آن‌ها را درک نمی‌کنند. این درست نیست، شما باید یاور این‌ها باشید نه این‌که بار آن‌ها باشید.

«اللَّهُمَ‏ اشْدُدْ بِهِمْ عَضُدِی» خدایا به وسیله‌ی این فرزندان بازوی من را قوی کن. قوی شدن بازو کنایه از این است که به من کمک شود. وقتی خدا  حضرت موسی سلام الله علیه را مبعوث کرد، گفت چطور بروم، چه کار کنم؟ «قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخیکَ»[۱۲] ناراحت نباش این بازوی تو را با برادرت هارون قوی می‌کنیم یعنی به تو کمک می‌کنیم.

«اللَّهُمَ‏ اشْدُدْ بِهِمْ عَضُدِی وَ أَقِمْ بِهِمْ أَوَدِی»[۱۳] -أوَد یعنی کج- می‌گوید: «و هو هنا مُستَعارَهًٌ لاختلالِ‏ الحَال‏»[۱۴] أوَد یعنی کج، کجی کار استعاره برای اختلال زندگی یک نفر است. کجی‌ها من را درست کن، نه این‌که تیر آهن خانه‌ی ما کج شده است، کنایه از اختلال زندگی است. «وَ کَثِّرْ بِهِمْ عَدَدِی»[۱۵] خدایا تعداد خانواده‌ی من را به وسیله‌ی این‌ها زیاد کن، فردا إن‌شاء‌الله شوهر کنند، بچّه‌دار شوند، او هم زن بگیرد، بچّه‌دار شود زیاد شوند، چه اشکالی دارد، کثرت باشد.Fateminia-13961012-Sahifeh90-ThaqalainSite (4) 

اولاد زینت آدم است

یک وقت حضرت سجّاد علیه السّلام یاد می‌دهد ما چه چیزهایی از خدا بخواهیم. «وَ زَیِّنْ بِهِمْ مَحْضَرِی» خدایا به وسیله‌ی این اولاد محضر من را زینت بده. بعضی اولاد هستند که محضر را زینت می‌دهند، کمالات دارند، آدم سرافراز می‌شود. بعضی هستند که اصلاً آدم را سرافکنده می‌کنند، اولادی که محضر را زینت بدهد.

خدا علّامه‌ی حلّی رضوان الله علیه را رحمت کند یک آقازاده‌ای به نام محمّد داشته است، در کتاب‌های خود می‌گوید: «وَلَدی مُحَمَّد جَعَلَنِی الله مِن کُلِّ مَکروهٍ فِداه» لقب فخر المحقّقین به این محمّد داده شده است، ملقّب به فخر المحقّقین است. علّامه‌ی حلّی در ابتدای برخی کتاب‌هایش می‌گوید «وَلَدی مُحَمَّد جَعَلَنِی الله مِن کُلِّ مَکروهٍ فِداه»خدا هر چه درد و بلا دارد به جان من.

داستانی کوتاه راجع به فتوای فقهی فخر المحقّقین نسبت به سایرین

ما یک استادی در قم داشتیم، استاد من نقل می‌کرد، می‌گفت بعضی گفتند تمام تحقیقات علما را در یک کفه بگذارند، تحقیقات فخر المحقّقین را در یک کفه بگذارند، کفه‌ی فخر المحقّقین سنگینی می‌کند، برای همین خیلی حسود داشت. آن‌قدر حسد ورزیدند، آن‌قدر به او تهمت زدند که بعد از فوت پدرش سر به نیست رفت. یعنی عالم به این بزرگی قبرش معلوم نیست، دیگر نتوانست بایستد، سر به نیست رفت. حسد همین است، آن‌قدر حسود داشت.

حالا از ایشان یک داستان خیلی کوتاه برای شما بگویم امّا مسئله‌ی فقهی است یاد بگیرید، جالب است. علما می‌گویند اگر ما قبل از وقت نماز وضو بگیریم نمی‌توانیم بگوییم من برای نماز صبح وضو می‌گیریم با این‌که نیم ساعت مانده است. می‌گویند یا قصد قربت کن، نمی‌خواهد نماز بگوییم، قربه لله وضو می‌گیرم اگر وقت نزدیک است و یک ربع مانده که اذان بگویند، می‌گویند بگو به نیّت آماده شدن وضو می‌گیرم، هنوز وقت نماز نشده است. بالاخره احکام خدا که نعوذ بالله این‌طور نیست که ضعیف باشد، امّا آمادگی داشته باشید، می‌خواهم آماده‌ی نماز صبح شوم، اذان گفتند بلند شوم نماز بخوانم. «لتحیّع» می‌گویند. پس بنابراین علما احتیاط کردند که قبل از وقت اگر وضو بگیرید، بگوید برای نماز می‌گیرم بعضی این را باطل می‌دانند حتّی بعضی هم نمی‌دانند، ولی علّامه‌ی حلّی باطل می‌دانست. می‌گوید سلطان محمّد خدا بنده پادشاه بود که به دست علّامه‌ی حلّی شیعه شده بود، آمد و گفت آقای علّامه‌ی حلّی من نمی‌دانستم ۳۰ سال تمام وضوهای خود را قبل از وقت گرفتم و نیّت نماز کردم، ۳۰ سال این کار را انجام می‌دادم، یک ساعت مانده به وقت نماز وضو گرفتم. علّامه‌ی حلّی گفت: «أعِد کُلُّ صَلاهٍ صَلیتَها» تمام نمازها را اعاده کن. گفت: این‌طور که نمی‌شود چه کار کنیم؟ بالاخره سخت است، حالا یک سر هم خدمت آقازاده‌ی ایشان می‌روم ببین ایشان چه می‌گویند.Fateminia-13961012-Sahifeh90-ThaqalainSite (6)

پیش فخر المحقّقین رفت، گفت شما تمام نمازهای شما صحیح است به جز آن یک نماز که به قول پدرم در رأس آن ۳۰ سال خواندی. حالا اگر پدرم آن را باطل می‌داند شما فرضاً در اوّلین ۳۰ سال یک نماز صبح خواندید، به رأی پدر من آن باطل است، نماز ظهر و عصر خواندی باطل است، نماز مغرب و عشا خواندی باطل است امّا بقیّه‌ی این ۳۰ سال تمام نمازهای تو درست است. گفت: من در این ۳۰ سال همه را به نیّت نماز وضو را قبل از وقت گرفتم؟ گفت: باشد، به رأی پدر من آن نماز رأس ۳۰ سال تو باطل بوده است. یک نماز صبح خواندی، مغرب و عشا خواندی، هر چه خواندی آن باطل بوده است. پس آدمی که یک نماز به گردن دارد همیشه می‌تواند به نیّت واجب وضو بگیرد، تو مجاز بودی به نیّت واجب وضو بگیری. آقا پیش علّامه‌ی حلّی رفت، گفت: آقازاده‌ی شما این‌طور می‌گویند. فرمودند: حق با ایشان است و شاید علّامه‌ی حلّی فتوای خود را تغییر داد. حالا این یک نمونه‌ی کوچکی است. حالا در سطوح بالا که خیلی مهم است اولاد این‌قدر نازنین باشد، بله.

زنده نگه داشتن یاد پدر و مادر به وسیله‌ی فرزندان

«وَ زَیِّنْ بِهِمْ مَحْضَرِی» و محضر ما را با این بچّه زینت بده. بعضی بچّه‌ها هستند که محضر را خراب می‌کنند، من دیدم از بازی می‌آید بیرون می‌ایستد، می‌گوید مامان، بابا اصلاً نمی‌گوید مهمان داریم، صدا نکن، اصلاً نمی‌فهمد. «وَ أَحْیِ بِهِمْ ذِکْرِی» خدایا یاد من را با این‌ها زنده کن. آدم یک بچّه داشته باشد که کسی ببیند، بگوید خدا پدر او را بیامرزد. یاد او زنده شود، این‌ها که جای پدر می‌نشینند، نمی‌گذارند چراغ پدر خاموش شود، این‌ها کار خیلی خوبی می‌کنند و باعث احیای پدر می‌شوند. «وَ أَحْیِ بِهِمْ ذِکْرِی وَ اکْفِنِی بِهِمْ فِی غَیْبَتِی» خدایا اگر من در صحنه‌ی زندگی نبودم یک وقت سفری رفتم، خدایا این‌ها در غیبت من زندگی را کفایت کنند، لنگ نشود که پدر دو روز مسافرت رفته است، مادر چه کاری دارد انجام بدهید، مهمان آمده بالاخره کارهای او را انجام بدهید.

نقش فرزندان در برابر والدین

«وَ أَعِنِّی بِهِمْ عَلَى حَاجَتِی» خدایا اگر کاری دارم این‌ها را یار من، کمک من قرار بده «وَ اجْعَلْهُمْ لِی مُحِبِّینَ» این‌ها را دوستداران من قرار بده، چون دوستی نباشد پسر یا دختر فقط احساس وظیفه کند به پدر و مادر خدمت می‌کند، چون که متدیّن است، آن‌ها را دوست ندارد فقط مثل روغن کرچک خوردن است، آدم دوست ندارد روغن کرچک بخورد ولی مجبور می‌شود بعضی وقت‌ها می‌خورد. امّا یک وقت هم نه، آن‌ها را دوست دارد، محبّت دارد. اصلاً دلش برای پدر و مادر تنگ می‌شود. «وَ اجْعَلْهُمْ لِی مُحِبِّینَ» پروردگارا این‌ها را محبّین من قرار بده. «وَ عَلَیَّ حَدِبِینَ» -حَدِّب بر وزن کَتِف به معنای متعطّف است یعنی مهربانان قرار بده. «مُسْتَقِیمِینَ لِی» این‌ها برای من مستقیم باشند یعنی درست کار کنند، کج نباشند «غَیْرَ عَاصِینَ» معاصی نباشند، «وَ لَا عَاقِّینَ» عاق نباشند «وَ لَا مُخَالِفِینَ» مخالف نباشند «وَ لَا خَاطِئِینَ» خطاکار هم نباشند. این‌ها خصوصیّاتی است که حضرت سجّاد علیه السّلام به ما یاد می‌دهد که دعا کنیم إن‌شاء‌الله بچّه‌های ما داشته باشند، البتّه نه این‌که این‌ها نوکر و کُلفت ما شوند، نه بیشتر کاشفیّت دارد. بچّه‌ای که در خدمت پدر و مادر باشد کشف از عاقبت خوب او می‌کند. کجی زندگی او را درست می‌کند، کشف از عاقبت نیکوی او می‌کند، این‌ها بیشتر جنبه‌ی کاشفیت دارد نه این‌که من نوکر و کُلفت آن‌ها شوم. قسمت مهم‌تر این‌جا است. این بیت القصید آن دعا است، اصلاً جرأت نمی‌کنم بگویم.

حالا یک داستان کوتاه برای شما بگویم خدا رحمت کند یک دوستی داشتیم که کتاب‌فروش بود، چاپ تخصّصی او در چاپ‌ سنگی بود. گفت یک ثروتمندی بود، آن زمان خیلی ثروتمند بود. یعنی دیگر پول افسانه‌ای داشت، تاجر بود امّا به همین نسبت هم خسیس بود. می‌گفت او در حجره‌ی خودش نشسته بود، ده شاهی لبو خریده بود، ده شاهی هم نان خریده بود. این ناهار او بود، قاچ کرده بود، می‌خورد. یک گدایی آمد گفت: حاجی کمک کن. گفت: برو بیرون گردن کُلفت، برو کار کن. گدا یک نگاهی کرد و دید دو قاچ لبو است، رفت یک نصف نان برشته و با چهار سیخ کباب آورد گذاشت گفت بدبخت بخور. خدا رحمتش کن این دوست من حسین آقای شرف الدین کتاب‌فروش بود، از این کتاب‌فروش‌های اصیل تهران بود، این‌ها مردند و رفتند من افسرده شدم. در مغازه‌ی آن‌ها می‌رفتیم یک چایی می‌خوردیم، چند تا نسخه می‌دیدیم، عشق ما هم این بود، دیگر اهل کاباره نبودم، عشق من این نسخه دیدن‌ها بود. جالب است محل شاهد این‌جا است که می‌گویند باید گفت. گفت این تاجر یک مقدار صبر کرد و چیزی نگفت، سر به زیر کرد، آن گدا رفت، به اطرافیان گفت: نزدیک ظهر، نان برشته و کباب، بفرمایید باید خورد. این مثلی بود که از او گفتم.Fateminia-13961012-Sahifeh90-ThaqalainSite (10)

کمک خواستن امام سجّاد علیه السّلام از خدا برای تأدیب و تربیت اولاد

این دعای بیست و پنجم بیت القصید است. دقّت بفرمایید والله خیلی مهم است «وَ أَعِنِّی عَلَى تَرْبِیَتِهِمْ» اوّل می‌گوید زنده باشند، بیمار نباشند، روزی آن‌ها زیاد شود، سالم باشند، همه‌ی این‌ها درست امّا ما در دنیا آمدیم که آدم شویم «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونَ‏»[۱۶]؛ «وَ أَعِنِّی عَلَى تَرْبِیَتِهِمْ وَ تَأْدِیبِهِمْ»[۱۷] خدایا برای تربیت شدن و تأدیب شدن آن‌ها به من کمک کن. «وَ بِرِّهِمْ» و نیکی کردن برای این‌ها. حالا دقّت بفرمایید یک نکته بگویم این‌که گفتم بیت القصید است، تربیت بچّه چگونه اتّفاق می‌افتد؟ کتاب‌ها در این زمینه نوشتند، از کتاب‌های غربی ترجمه شده است. ما قبل از انقلاب به مراکز تربیتی می‌رفتیم، مجبور می‌شدیم، دعوت می‌شدیم. جمله‌ای که همیشه مثل چکش به گوش من می‌خورد، ژان ژاک روسو در امیل گفته است، منکر نیستم ولی چقدر باید این‌ها را گفت، فلان کس این‌طور گفته است، لاپلاس این‌طور گفته است، من منکر این‌ها نیستم، به خدا قسم ما طلبه هستیم، ما به اهل علم بها می‌دهیم، ارج می‌نهیم غربی باشد یا شرقی باشد، دانشمند محترم است، گفت آنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا کرد، نباشد. خدا شاهد است، به خدا قسم ما همه چیز داریم. خدا إن‌شاء‌الله اموات شما را بیامرزد مرحوم پدرم من آه‌های سردی می‌کشید، می‌گفت حرف‌ها در بین کتاب‌ها مانده است، کسی چیزی نمی‌گوید، یک عدّه ندانستند که چیزی بگویند.

اوّلاً بچّه یک انسانی است همانند شما، یک دستگاه پیچیده‌ای است، شمای پدر، شمای مادر فکر نکنید چون پدر هستید، چون مادر هستید همه کاره‌ی این بچّه هستید، چون رفتید شناسنامه‌ی او را گرفتید پس متخصّص این بچّه هم هستید، یک وقت هستید، یک وقت نیستید. من دیدم بعضی می‌گویند بچّه‌ی من است، فرزند من است، حق ندارم؟ می‌گویند پدرم است، پسرم است، رفتم شناسنامه گرفتم. این‌ها دلیل نمی‌شود، پدر او هستید ولی ممکن است متخصّص انسان‌شناسی نشوید. پدر او هستید، ولی یک موجود پیچیده در برابر شما است، مادر او هستید همین‌طور اگر متخصّص تربیت بودید فبها، اگر متخصّص نبودید از بزرگان، از علما استفاده کن. اصلاً چگونه می‌شود بچّه را تربیت کرد؟

یک رمزی دارد و آن را به شما می‌گویم. بچّه‌ها را دست کم نگیرید، ممکن است باور نکنید ولی من با این ریش سفید نمی‌خواهم جهنّم بروم، من تجربه کردم محبّت دروغی به بچّه‌ی سه ساله بکنید می‌فهمد ولی زبان ندارد بگوید. محبّت با صداقت می‌فهمد، به بغل شما می‌آید تجربه کردم. خدا در وجود این بچّه‌ها چیزی گذاشته است منتها نمی‌توانند بیان کنند.

یکی از دانشمندان گفته است بچّه از حین تولّد تا پنج سالگی مانند یک دوربین عکاسی است که همه چیز را می‌گیرد منتها بعد از پنج سال ظاهر می‌کند. من نمی‌خواهم بگویم این‌ها وحی منذر است، ولی یک وقتی اذان و اقامه گوش نوزاد می‌گویند، ممکن است اسرار آن هزار سال دیگر معلوم شود. خدا شاهد است این دانشمند الآن می‌گوید بچّه از حین تولّد تا پنج سال اوّل مثل دوربین عکاسی است، همه چیز ضبط می‌شود منتها ظاهر کردن آن بعد از پنج سال شروع می‌شود.Fateminia-13961012-Sahifeh90-ThaqalainSite (7)

خطرناک بودن تضاد بین خانه و مدرسه

خود ما الحمدلله این‌جا سرمایه داریم. پدران و مادران عزیز خدا بچّه‌های شما را إن‌شاء‌الله از هر آفتی حفظ کند. منکر تربیت نیستم، درست است مدرسه‌ی خوب می‌گذارند، بعضی مادرها بچّه‌ها را مدارس خوب می‌گذاشتند من می‌گفتم شما مشرک هستید، می‌گفتند یعنی چه؟ بچّه را مدرسه‌ی خوب گذاشتیم مشرک هستیم؟! می‌گفتم برای این‌که بچّه را مدرسه‌ی می‌گذارید تحت عنوان این‌که مدرسه‌ی خوبی است، آن وقت فکر می‌کنید او سلمان زمانه می‌شود، می‌گوید معلّم ما این‌طور گفته است، می‌گویید بی‌خود گفته برای خودش گفته است. یکی از خطرها این است مثلاً بچّه را مدرسه‌ی خوب می‌گذارید یک کاری نکنید که آن‌ها را پیامبر بداند، ولی یک کاری هم نکنید که تضاد شود. تضاد بین خانه و مدرسه خیلی خطرناک است. برای این‌که من را از این طرف افراط کنید، معلّم‌ها را… نمی‌خواهم بعضی حرف‌ها را بزنم به خدا قسم نمی‌شود برای بچّه از معلّم یک افسانه درست کنید، بعدها خطرناک است الآن نمی‌توانم این‌جا بگویم. اگر یک جلسه‌ی تربیتی بود، یک چیزی می‌گفتم. علی کلّ حال بین بین باشد، هم احترام مدرسه را پیش بچّه نگه دارید، هم تصوّر نکنند آن‌ها پیغمبر هستند. حالا خیلی ظرایف است. حتّی بچّه‌ها را مدارس خوب می‌گذارند، من اطّلاع دارم در تعطیلات این‌ها هزار ماشاء‌الله وضع خوبی داشتند، نمی‌خواهم بگویم گناه است ولی استفاده کردند. من اصلاً وارد این بحث‌ها نمی‌شوم، اصلاً رشته‌ی من این نیست، یک طلبه‌ی مرتجع قدیمی هستم، آدم قرطاسی، کاغذی نه دیجیتالی. بارها به شما گفتم من کاغذی هستم، این کتاب قدیمی که دارم کاغذی است، من با بوی کاغذ زندگی می‌کنم، من دیجیتالی نیستم. نقص است، نمی‌خواهم بگویم کمال است، ولی طلبه‌ی قدیمی مرتجع هستم، همین که می‌بینید. وارد پاره‌ی مباحث هم نمی‌شوم که پول‌دار کیست، بی‌پول کیست. امّا شنیدم در مدارس خوب که دخترها به آن‌جا رفتند؛ صدمه زدن به بچّه‌ها از یک راه‌هایی است که بعداً دود آن به چشم ما می‌رود. اگر شما بچّه‌ی خود را از همین حالا ریاکار بار بیاورید، دروغگو بار بیاورید چه جوابی می‌دهید؟

این‌ها تعطیلات به اروپا رفتند، بالاخره می‌توانستند و رفتند، نوش جان آن‌ها. امّا محیط مدرسه خیلی مقدّسی بود، مسئول علوم تربیتی که خدا إن‌شاءالله آن‌ها را حفظ کند خوب هستند، اسلام را از شر بعضی حفظ کند. خانم امور تربیتی ما امروز این‌طور فرمودند، نمی‌دانم چه تعلیماتی، چه تحکّماتی، چه قیافه گرفتن‌هایی برای این بچّه‌ها‌ی معصوم در می‌آورند. حالا اگر بگوید اروپا بودیم در مدرسه علامت سؤال می‌شود. این درس امام سجّاد علیه السّلام است، تا یقین نداشتم نمی‌گفتم به دختر بچّه‌ی ۱۲ سال، ۱۳ سال می‌گویند برو بگو کربلا بودیم. اطّلاع دارم که عرض می‌کنم آن وقت شما می‌خواهید این بچّه تربیت شود؟! پدر و مادر رسماً وادار کردند که بچّه دروغ بگوید، ریاکار باشد، این بچّه دیگر درست نمی‌شود. خدا اموات شما را بیامرزد پدر من کلمات قصار داشت، می‌گفت دروغ گفتن حرام است، راست گفتن هم واجب نیست. اصلاً نمی‌خواهد راست بگویید، کجا بودیم؟ مسافرت بودیم. به قول یک نفر می‌گفت ما هیچ وقت به هیچ کس توضیح بدهکار نیستیم. گفتند کجا بودی؟ بگو یک جایی بودیم. ما یک فامیل خیلی متجسّسی داشتم، خدا او را رحمت کند. گفت: کجا می‌روی؟  گفتم بنا است یک جایی بروم. گفت: کجا؟! گفتم: یک جایی، همین جاها. اگر هم تهدید کردند، بگویید با پدر و مادر یک جایی رفته بودیم.

تجسّس نکردن در زندگی شخصی دیگران

به یاد دارم یک اقلیت مسیحی، یک نفر از سیّد الشّهداء علیه السّلام یک معجزه دیده بود، همین مسیحی‌ها معجزه می‌گیرند. حاجت خود را در این هیئت‌ها می‌گویند، فکر نکنید من خلاف می‌گویم. بعضی می‌گویند چرا آن‌ها مسلمان نمی‌شوند؟ فعلاً که دانشکده‌ی اصول دین نیست، داریم با هم صحبت می‌کنیم حالا بلکه بعداً مسلمان شدند. خلاصه یک خانمی در تلویزیون مصاحبه می‌کردند، از اقلیّت مسیحی هموطنان بود. می‌گفت شما حاجت خود را گرفتید؟ خبرنگاری هم یک شغلی است می‌خواهند روده‌های شخص را بیرون بکشند. بالاخره این‌ها یک شغلی است، واقعاً یک شغل عجیبی است، چون اگر این کار را انجام ندهند خبرنگار حساب نمی‌شود. مثلاً به این اعتکاف‌ها می‌روند، اعتکاف گرفتید، نماز شب می‌خواندید؟ الآن الهی العفو چندم هستید؟ خبرنگار مدام می‌پرسید شما حاجت گرفتید؟ گفت: بله. گفت: حاجت شما چه بود؟ دل من برای این خانم سوخت که یک دفعه رنگ او تغییر کرد، گفت: باید بگویم؟ گفت: نه، خانم ببخشید. شما چه کار به حاجت او دارید؟! «وَ لا تَجَسَّسُوا»[۱۸] این باید بگویم او یک کتکی بود که به او زد، گفت: باید بگویم؟ گفت: نه، لازم نیست. اگر پرسیدند کجا بودید؟ بگویید با پدر و مادرم بودیم. کجا؟ پدر و مادر ما گفتند حالا توضیح نده، من نمی‌خواهم توضیح بدهم. چرا یاد می‌دهید دروغ بگویند. یک مقدار گوشت بچّه در مدرسه تلخ می‌شود، می‌گویند به خانم امور تربیتی جواب سر بالا داد. گفتم خدا بعضی از آن‌ها را حفظ کند، بعضی هم که هستند اسلام را از شر آن‌ها حفظ کند.Fateminia-13961012-Sahifeh90-ThaqalainSite (8)

عمل کردن به گفته‌های والدین و یاد گرفتن فرزندان از آن‌ها

اصل تربیت این است که بچّه ببیند شما به گفته‌های خود عمل می‌کنید، به خدا بچّه درست می‌شود. اگر این را ببیند درست می‌شود، شما مثلاً جلوی بچّه با مادرش نزاع کنید، اصلاً از نظر روانی ثابت شده است این بچّه بی‌تربیت می‌شود، با مادر جلوی بچّه دعوا کنید بچّه بی‌تربیت می‌شود، دیگر حالا ده حدیث برای او بخوانید دیگر تمام شد. چندین بار گفتیم اگر دعوا هم کردید یک موقعی باشد که این بچّه‌ها نباشند بعد دعوا کنید. دعوا نکنید اگر واجب است بگذارید زمانی که آن‌ها نبودند. «وَ أَعِنِّی عَلَى تَرْبِیَتِهِمْ وَ تَأْدِیبِهِمْ»[۱۹] عمده این است که بچّه ببیند شما خود سالم هستید، شما به گفته‌های خود عمل می‌کنید. مادر به گفته‌های خود عمل می‌کند، عمده این است. پدر و مادرها شما فردا مسئول هستید بالاخره بدانید این‌ها باید تربیت شوند، دروغ یاد آن‌ها بدهیم، ریا یاد آن‌ها بدهیم، به خدا مدیون هستیم، فردا آن‌ها هم ریاکار می‌شود، می‌گوید حتماً خوب بود که پدرم گفت یا مادرم گفت. پس بنابراین جمع‌بندی این است امام سجّاد علیه السّلام از خدا مدد می‌خواهد که بچّه را تربیت کند، تأدیب کند و عمده‌ی رمز تأدیب و تربیت این است که بچّه‌ها بدانند ما خود به گفته‌ها عامل هستیم و صلاح هستیم.


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


[۱]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۵۳٫

[۲]– سوره‌ی واقعه، آیه ۶۵٫

[۳]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۸، ص ۱۹۶٫

[۴]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۳۱۶٫

[۵]– سوره‌ی یس، آیه ۱۸٫

[۶]– همان، آیه ۱۹٫

[۷]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۳۱۶٫

[۸]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ‏۱۹، ص ۳۷۴٫

[۹]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۸، ص ۱۹۶٫

[۱۰]– سوره‌ی توبه، آیه ۵۱٫

[۱۱]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۲۰٫

[۱۲]– سوره‌ی قصص، آیه ۳۵٫

[۱۳]– الصحیفه السجادیه، ص ۱۲۰٫

[۱۴]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج‏ ۴، ص ۱۰۴٫

[۱۵]– الصحیفه السجادیه، ص ۱۲۰٫

[۱۶]– سوره‌ی ذاریات، آیه ۵۶٫

[۱۷]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۲۰٫

[۱۸]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۲٫

[۱۹]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۲۰٫