«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«الحَمدُ لِلّه رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلِّی اللََّهُ عَلَی سَیِّدِنَا سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أکرَمِ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلََامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِکَهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».

دعای امام سجّاد علیه السّلام در استجابت دعا

عزیزان در دعای بیست و پنجم صحیفه‌ی مبارکه‌ی سجّادیّه راجع به دعا برای فرزندان و اولاد که امام سجّاد علیه السّلام به ما یاد می‌دهد، یک بخشی را خواندیم که از خدا می‌خواهد که خدا به تربیت اولاد موفّق بدارد و مفصّل صحبت هم کردیم و آخرین جمله این بود که عمده‌ی عامل در تربیت عمل خود ما است. واقعاً بچّه‌‌ها به ما نگاه می‌کنند. این ترجمه شده است و هیچ شکّی در آن نیست.Fateminia-13961019-Sahifeh91-ThaqalainSite (1)

«اللَّهُمَّ أَعْطِنِی کُلَّ سُؤْلِی»[۱] امام علیه السّلام به یاد می‌دهد که از خدا بخواهیم خدایا تمام خواسته‌های من را برطرف کن. «وَ اقْضِ لِی حَوَائِجِی» حوائج من را برآورده کن. «وَ لَا تَمْنَعْنِی الْإِجَابَهَ وَ قَدْ ضَمِنْتَهَا لِی‏» خدایا اجابت خود را از من منع نکن که تو تضمین کردی که اجابت کردی. «ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ».[۲]

راهکار استجابت دعا از امام جعفر صادق علیه السّلام

 این‌جا حدیثی در ذیل این آوردیم که این حدیث را برای شما بخوانم. می‌گوید یک نفر خدمت امام صادق علیه السّلام رفت. به حضرت عرض کرد: «قُلْتُ آیَتَانِ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَطْلُبُهُمَا فَلَا أَجِدُهُمَا»[۳] یا بن رسول الله دو تا آیه در قرآن است که آن‌ها را می‌گردم و پیدا نمی‌کنم. البتّه نه این‌که آیه‌ها را پیدا نمی‌کنم، بلکه می‌خواهد بگوید نمی‌فهمم، نتیجه نمی‌گیرم. بعد فرمود: «قَالَ وَ مَا هُمَا» امام علیه السّلام فرمود آن دو آیه کدام است؟ «قُلْتُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» یکی این است که گفته است از من بخواهید، دعا کنید تا من شما را استجابت کنم. «فَنَدْعُوهُ وَ لَا نَرَى إِجَابَهً» ما دعا می‌کنیم و اجابت نمی‌بینیم. ببینید امام علیه السّلام چه فرمود! «قَالَ أَ فَتَرَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَخْلَفَ وَعْدَهُ» یعنی تو فکر می‌کنی که خدا خلف وعده کرده است؟ «قُلْتُ لَا» نه آقا من چنین حرفی نمی‌زنم. «قَالَ فَمِمَّ ذَلِکَ» پس چرا دعای تو مستجاب نمی‌شود؟ «قُلْتُ لَا أَدْرِی» نمی‌دانم. خدا خلف وعده نمی‌کند، ولی من نمی‌دانم. «قَالَ لَکِنِّی أُخْبِرُکَ» امام علیه السّلام فرمود من به تو می‌گویم که قضیّه چیست. «مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِیمَا أَمَرَهُ ثُمَّ دَعَاهُ مِنْ جِهَهِ الدُّعَاءِ أَجَابَهُ» می‌گوید هر کسی خدا را در دعا اطاعت کند، از جهتی که خدا برای دعا معیّن کرده است که از کدام سمت باید بیایید. «قُلْتُ وَ مَا جِهَهِ الدُّعَاءِ» جهت دعا کدام است؟ «قَالَ تَبْدَأُ فَتَحْمَدُ اللَّهَ» شروع می‌کنید اوّل حمد خدا را به جای می‌آورید. «وَ تَذْکُرُ نِعَمَهُ عِنْدَکَ» نعمت‌های او را ذکر می‌کنید. البتّه ما نمی‌توانیم تمام نعمت‌ها را ذکر کنیم، اجمالاً می‌گوییم پروردگارا به ما خیلی نعمت دادی، ما غرق در نعمت هستیم. «ثُمَّ تَشْکُرُهُ» سپس شکر می‌کنیم که خدایا این‌ همه نعمت دادی پس من شاکر هستم. «ثُمَّ تُصَلِّی عَلَى النَّبِیِّ صلوات الله علیه و آله و سلّم» سپس بر پیغمبر و آل او صلوات و تحیّت می‌فرستی، «ثُمَّ تَذْکُرُ ذُنُوبَکَ» سپس گناهان خود را ذکر می‌کنی که خدایا تو این همه نعمت به من دادی ولی من گناه کردم. تا به حال چقدر گناه کردم و خود من می‌دانم. «فَتُقِرُّ بِهَا» به این گناهان اقرار می‌کنی. «ثُمَّ تَسْتَعِیذُ مِنْهَا» سپس از آن گناهان به خدا پناه می‌بری، خدایا من گناه کردم، به تو پناه می‌برم. می‌فرماید: «فَهَذَا جِهَهُ الدُّعَاءِ» این آن جهت دعا است. پس اوّل حمد خدا را به جای می‌آوری، نعمت‌های او را ذکر می‌کنی، شکر می‌کنی، بعد بر پیغمبر و آل او تحیّت می‌فرستی. بعد گناهان خود را ذکر می‌کنی و به آن‌ها اقرار می‌کنی و بعد از آن‌ها به خدا پناه می‌بری.

 البتّه این جهت دعا است. در گذشته گفتیم که اجابت معنای عام و خاص دارد. حالا چه عام و چه خاص یک چیزی به آدم می‌دهند. خلاصه دست خالی نیست. شاید همان چیزی که می‌خواهید، آن را می‌دهند یا هر چیز دیگری.

این شخص گفت من دو آیه را می‌خواهم از قرآن پیدا کنم. «ثُمَّ قَالَ وَ مَا الْآیَهُ الْأُخْرَى‏» امام صادق سلام الله علیه فرمود پس آیه‌ی دیگر کدام است؟ «قُلْتُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ» خدا می‌فرماید هر چیزی که در راه خدا انفاق کنید یک چیزی جای آن می‌آید و خدا خیر الرّازقین است. «وَ إِنِّی أُنْفِقُ وَ لَا أَرَى خَلَفاً» عجب، من می‌دهم ولی «قَالَ» این دیگر خیلی مهم است، به خدا پناه می‌بریم. یعنی این یک بلایی است که به صورت خیلی ظریف سراغ افراد می‌آید. حواس خود را جمع کنید. خانم محترمی همراه با پسر خود پیش من آمد و گفت وصیّت نامه‌ی پدر من را برادران من دزیدند و بردند. ببینید برای دو روز دنیا! یا تقسیم ارث می‌کنند برای دو روز دنیا تقلّب می‌شود. یا در بعضی از معاملات و خیلی از چیزهای دیگر. هیچ وقت کسی نمی‌گوید که حرام می‌خورم قربه الی الله. هیچ کسی چنین حرفی نمی‌زند ولی مسامحه کنید حرام می‌آید. حالا این‌ها را گفتم که حواس خود را جمع کنید.

پس آیه‌ی دوم این است که می‌گوید من می‌دهم، انفاق می‌کنم، ولی خلفی نمی‌بینم. امام تکرار کرد. «أَ فَتَرَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَخْلَفَ وَعْدَهُ» باز هم فکر می‌کنی که خدا خلف وعده کرده است؟ «قُلْتُ لَا» نه، من چنین حرفی نزدم. «قَالَ فَمِمَّ ذَلِکَ» پس چه چیزی است؟ «قُلْتُ لَا أَدْرِی» نمی‌دانم. بزنگاه این‌جا است «قَالَ لَوْ أَنَّ أَحَدَکُمُ اکْتَسَبَ الْمَالَ مِنْ حِلِّهِ وَ أَنْفَقَهُ فِی حِلِّهِ لَمْ یُنْفِقْ دِرْهَماً إِلَّا أُخْلِفَ عَلَیْهِ» دو تا شرط دارد. اگر کسی از راه حلال مال به دست بیاورد و در جای حلال انفاق کند… ببینید یک وقتی است که شما از حلال مال به دست آوردید و به کسی می‌دهید که می‌دانید اوضاع چیز دیگری است. سعی کنید که از حلال به دست آورید، اسراف هم نباشد. می‌فرماید اگر از راه حلال به دست بیاورد و در جای حلال هم انفاق کند، انفاق نمی‌کند درهمی مگر این‌که جای آن چیزی می‌آید. این روایت را در ذیل دعا آورده بود که برای شما گفتم.

«وَ لَا تَحْجُبْ دُعَائِی عَنْکَ»[۴] خدایا دعای من را از خودت در پرده قرار مده؛ یعنی بی‌اعتنایی نکن. این به این معنا نیست که چیزی محجوب می‌شود، مقصود این است که بی‌اعتنایی نکن. «وَ قَدْ أَمَرْتَنِی بِهِ» خود تو به من امر به دعا کردن کردی. «وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِکُلِّ مَا یُصْلِحُنِی» خدایا بر من منّت بگذار به هر چیزی که من را اصلاح می‌کند. اصلاح کردن یعنی چه؟ اصلاح کردن در فارسی و عربی فرق می‌کند. الآن من به یک نفر بگویم که خدا شما را اصلاح کند. می‌گوید خدا خود شما را اصلاح کند، مگر من چه کار کردم؟! ولی سابق بر این مسلمان‌ها که به هم می‌رسیدند می‌گفتند: «أصلَحَکَ الله». یعنی نه این‌که شما آدم بدی هستید و خدا شما را اصلاح کند. نه، این‌جا سیّد علی خان رضوان الله علیه این را تفسیر کرده است. من بارها این حرف را زدم و می‌خواهم بگویم که این سیّد به گردن ما حق گذاشته است. هیچ کسی مانند سیّد علی خان مدنی صحیفه‌ی مبارکه را این‌طور شرح نکرده است. بنده تقریباً تمام شروح را می‌بینم، ولی هیچ کسی به پای این سیّد نمی‌رسد. می‌فرماید: «أنعِمَ عَلَیَّ بِکُلِّ خَیرٍ یَکونُ بِهِ صَلاحی»[۵] خدایا به من نعمت بده با هر خیری که صلاح من در آن باشد.

تسمیه حاجت در دعا یعنی چه؟

«فِی دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی»[۶] خدایا هر چیزی که مربوط به دنیا یا آخرت من باشد به من بده. «مَا ذَکَرْتُ مِنْهُ» این درخواست‌هایی که ذکر کردم، «وَ مَا نَسِیتُ» آن که فراموش کردم، یک وقت آدم می‌خواهد یک چیزی از خدا بخواهد و فراموش می‌کند و می‌گوید من چه چیزی از خدا می‌خواستم؟! خدا باز هم می‌دهد.

 یک حکایت برای شما بگویم. یکی از کبار اولیاء را زیارت کردم. شاید قریب به این مضامین می‌فرمود و تجربه هم شده است، یک نفر دیگر هم می‌گفت. تسمیه‌ی حاجت که می‌گویند مستحب است، می‌دانید چرا؟ یعنی نام بردن از حاجت. ببینید خدا همه چیز ما را می‌داند و هم این‌که می‌داند ما چه چیزی می‌خواهیم. امّا این‌که بگویید خدایا من این را می‌خواهم و آن را می‌خواهم، اگر از حاجت اسم ببرید مستحب است. بعضی از بزرگان و آن کسانی که اهل معرفت بودند کشف کردن که حال انسان را قوی‌تر می‌کند. به یاد داشته باشید که اگر حال دعا نداشتید با تسمیه‌ی‌ حاجت شروع کنید، حال دعا می‌آید. سرّ آن این است.

خدایا حاجت من را بده، آن چه که ذکر کردم و آنچه که فراموش کردم. «أَوْ أَظْهَرْتُ أَوْ أَخْفَیْتُ» یک چیزی را ظاهر کردم یا مخفی کردم. یک آدم در خانه حتی به زن و بچّه‌ی خود می‌گوید که من امروز از خدا فلان حاجت را خواستم. آن حاجت را اظهار کرده است. یک وقت هم به دوست خود می‌گوید و یک وقت هم به کسی نمی‌گوید. «أَوْ أَخْفَیْتُ» یک چیزی از خدا خواسته است و اصلاً به کسی هم نمی‌گوید که چه چیزی خواسته است. «أَوْ أَعْلَنْتُ أَوْ أَسْرَرْتُ» اعلان کردم یا مخفی کردم.Fateminia-13961019-Sahifeh91-ThaqalainSite (3)

دعا برای قرار گرفتن در زمره‌ی مصلحان

«وَ اجْعَلْنِی فِی جَمِیعِ ذَلِکَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ بِسُؤَالِی إِیَّاکَ» خدایا در تمام این چیزهایی که از تو می‌خواهم من را از مصلحین قرار بده. باز اصلاح آمد. یعنی چه؟ نوشته شده که «أی مِنَ المُصلِحینَ لِنیّاتِهِم وَ أعمالِهِم‏»[۷] چیزی که از خدا می‌خواهید، نیّت خود را، اعمال خود را صالح کن. مثلاً شما می‌گویید خدایا یک ماشین به من بده که من روی فلان شخص را کم کنم. این دعای خیلی مرغوبی نیست. یک دعای معقول کنید، چه کار با آن دارید! معلوم است که در این نیّت یک شیشه خورده‌ای است. نه، نیّت که می‌کنید یعنی به این معنا «أی مِنَ المُصلِحینَ لِنیّاتِهِم وَ أعمالِهِم‏» عمل‌های آن‌ها صالح باشد، نیّت‌ها صالح باشد، معقول باشد. حالا بعضی از چیزها را نمی‌خواهم بگویم. «بِسُؤَالِی إِیَّاک‏ الْمُنْجِحِینَ بِالطَّلَبِ إِلَیْکَ»[۸] خدایا من را از کسانی قرار بده که با درخواست از تو رستگار می‌شوم. «غَیْرِ الْمَمْنُوعِینَ بِالتَّوَکُّلِ عَلَیْکَ» خدایا ممنوع از برکت نباشم به وسیله‌ی توکّل بر تو. این «ب» سببیّت است. چرا ممنوع نباشم؟ «بِالتَّوَکُّلِ عَلَیْکَ». بعضی از جاها نسخه‌ها مختلف است. حتّی من برای این درس دو یا سه نسخه‌ی خطّی دیدم. البتّه عکس آن بود، اصل آن پیش من نیست. یکی یک نسخه‌ای است که پدر بزرگوار شیخ بهایی رضوان الله علیهما نوشته است. ایشان به خط خود نوشته است و عکس آن نزد بنده است. یکی هم یک نسخه‌ای است که مرحوم کفعمی رضون الله علیه نوشته است. اسم کفعمی را که در مفاتیح زیاد می‌بینید از بزرگان علما بوده است. البّته آن را خیل زیبا چاپ کردند، در قاب گذاشتند و کاری کردند که عین خطّی شده است. خلاصه هم نسخه‌ی پدر شیخ بهایی را دیدم و هم کفعمی را.

پناه بردن و توکّل به خدا

این‌جا چند جا اختلاف است، چون صحیفه‌ی سجّادیّه است دقّت کنید. می‌گوید خدایا من از کسانی باشم که از لطف تو ممنوع نباشم. چرا؟ «بِالتَّوَکُّلِ عَلَیْکَ» به سبب توکّل بر تو. آدم باید توکّل کند. یعنی دعا که کردید نباید بگویید که ما یک دعایی کردیم؛ یا می‌شود یا نمی‌شود.! نه، واقعاً توکّل کنید و به لطف خدا تکیه کنید. «الْمُعَوَّدِینَ بِالتَّعَوُّذِ بِک‏» ببینید در بعضی از نسخه‌ها با «د» است که خواندم و بعضی از نسخه‌ها با «ذ» است. اگر با «ذ» باشد یعنی خدایا من از آن‌هایی باشم که حفظ شود به «بِالتَّعَوُّذِ بِک» با پناه بردن به تو. دو تا سوره‌ی «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاس‏»[۹]، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ‏»[۱۰] معوِّذَتِین می‌گویند. معَوِّذَتَین غلط است، این‌که با فتح «و» می‌خوانند غلط است، باید معوِّذَتِین بگویند. یعنی این‌ها انسان را تعویذ می‌کند و به إذن الله تعویذ می‌کند. تعوّذ یعنی به خدا پناه بردن. اگر معوَّذ بخوانیم یعنی خدایا من از آن‌هایی هستم که نگه داشته شده‌ام با پناه بردن بر تو. امّا نسخه‌های اصل معوّد نوشتند؛ با «د» نوشتند. یعنی خدایا از آن‌ها که من عادت داشته باشم به تو پناه ببرم. این خیلی خوب است. در هر چیزی که می‌آید عادت من این باشد که توجّه من به سوی تو باشد. بدانم که یک حافظی بالای سر خود دارم. حالا این‌جا این‌طور نوشته است.

«الرَّابِحِینَ فِی التِّجَارَهِ عَلَیْکَ»[۱۱] خدایا من از آن‌ها باشم که در تجارت با تو سود ببرم. ببینید در قرآن هم دیدید که «فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ»[۱۲] خدا این‌ها را تشویق فرموده است. ما چیزی نداریم که به خدا بفروشیم. خدا آقایی کرده است و ما را تشویق کرده است و عبادات و اعمال صالح ما را یک متاعی حساب می‌کند، وگرنه تمام این‌ها از خدا است. امّا در عین حال وقتی خود او می‌گوید: «تِجارَهً لَنْ تَبُورَ»[۱۳] یعنی تجارتی که هیچ زیانی ندارد یا  «فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ»[۱۴] و امثال این‌ها که در قرآن است. سید علی خان می‌نویسند که بعضی‌ها آمدند گفتند این «عَلَیْکَ»[۱۵]  که این‌جا آورده است، خواسته است تضمین کند.

کتاب «سلافه العصر» از سیّد علی خان مدنی

 سیّد در ادب خیلی بزرگ است. ببینید ادب سلاح عجیبی است. ادب عربی برای یک دانشمند دینی سلاح خیلی بزرگی است. امّا شما نگاه کنید مثلاً علّامه‌ی امینی رضوان الله علیه عالم بود و خیلی علم‌ها داشت و مجتهد بود. ولی اگر ادب عربی نمی‌داشت می‌توانست الغدیر بنویسد؟! به خدا او را مسخره می‌کردند! این کارها خیلی سخت است. سیّد علی خان از کبار ادبا است. حتّی سر به سر میرداماد می‌گذارد، با این‌که او را قبول دارد. سیّد علی خان یک کتابی به نام «سلافه العصر» دارد. در آن‌جا اسم میرداماد را آورده است و نوشته است «وَالله إنَّ الزَّمانَ بِمِثلِهِ لِعَقیم».[۱۶] قسم یاد کرده است. می‌گوید به خدا قسم زمانه به مانند او عقیم است.  امّا در بحث ادب آنچنان با او سر به سر می‌گذارد. «قَالَ بَعضَ العَاظِمِ مِنَ العَجَم» اسم او را هم نمی‌آورد. بعضی اعاظم عجم این‌طور گفته است «وَ هُوَ غَلَطٌ مَحض» چه اشتباه محضی. اصلاً میرداماد را در ادبیات عربی قبول ندارد. با این‌که میرداماد از فلاسفه‌ی بزرگ است و مرد بزرگی بود. ولی ادب یک بحث دیگر است. ادب به قرآن ما کار دارد، به فهم قرآن ما کار دارد. ادب به فهم حدیث کار دارد. ادب یعنی این. ادب به فهم متون کار دارد.

 حالا این‌جا یک آقایی خواسته بگوید که من خیلی می‌دانم، گفته است «الرَّابِحِینَ فِی التِّجَارَهِ عَلَیْک‏»[۱۷] یعنی من… گفته است  برای تضمین است. ایشان می‌فرماید این حرف اشتباه است، برای این‌که نمی‌داند. «رَبِحَ عَلیهِ فِی البَیع»[۱۸] این اصطلاح است، «إذا استَفادَ مِنهُ الرِبح». می‌گویند: «رَبِحَ عَلیهِ فِی البَیع» فلان شخص در فلان شخص در بیع ربح کرد، یعنی از او استفاده کرد.

پناه گرفتن در مأمن عزّ خداوند

«الْمُجَارِینَ بِعِزِّکَ»[۱۹] خدیا من از آن‌ها باشم که به عزّت تو محفوظ باشم. مجار هم اختلاف نسخه‌ها است. «الْمُجَارِینَ» این‌جا معنای درستی دارد. «المَحفوظین بِقُوَّتِک‏»[۲۰] یعنی من از محفوظینِ به قوّت تو باشم. ولی شیخ شهید رضوان الله علیه در نسخه‌ی… شهید مطلق که می‌گوییم به شهید اوّل برمی‌گردد. اگر بخواهیم قید کنیم باید بگوییم شهید ثانی، دوم است. شهید ثالث قاضی نور الله شوشتری است، شهید رابع ملّا محمّد تقی برغانی است که متأسّفانه به او شهید ثالث می‌گویند. من در برغان رفتم و گفتم این‌طور نگویید. او شهید رابع است.Fateminia-13961019-Sahifeh91-ThaqalainSite (2)

شهید اوّل محمّد بن مکّی است، شهید ثانی شیخ زین الدّین شامی است، شهید ثالث قاضی نور الله شوشتری است، شهید رابع ملّا محمّد تقی برغانی است که ایشان از بزرگان بود و بعضی از کتاب‌های او چاپ نشده است. من نسخه‌های خطّی ایشان را دیدم. کتاب القضاء را من در اصفهان دیدم. خلاصه‌ قضیّه آن جانسوز بود. دختر برادر او که اسم منحوس او را نمی‌خواهم بیاورم، دختر برادر ملّا محمّد تقی برغانی یاد داد به شخصی یاد داد که سر نماز صبح برود یک سر نیزه به دهان مبارک ایشان ببرد و ایشان سر نماز صبح شهید شد. این دختر مقاصدی داشت که در نهایت خدا به غضب خود او را زد و به مقاصد خود نرسید و فقط یک عدّه از مردم کشته شدند و داستان آن مفصّل است.

شهید اوّل، شهید بزرگوار در نسخه‌ی خود مجازین آورده است. این خیلی عجیب است. ببینید اگر شما «الْمُجَارِینَ» را بخوانید به معنی محفوظین است؛ مجار یعنی محفوظ. عزّت به معنای قوّت و قدرت است. خدایا ما از آن‌هایی باشیم که به قوّت و قدرت تو محفوظ شویم. اگر «الْمُجَازِین‏»[۲۱] بگوییم، در نسخه‌ی شهید اوّل مجازین آمده است. ایشان می‌فرماید به این معنا است که یعنی پروردگارا اگر ظالمی به من ظلم کرد به عزّت تو من  بشوم. یعنی در این‌جا به من پاداش داده شود، عدل خدا در این‌جا کارگر شود و خدا با عدل خود ظالم را از بین بردارد یا یک کیفری به او بدهد.

بهترین شکل دعا کردن در حقّ ظالم

خلاصه این‌که آن‌جا ایشان می‌فرماید اگر یک وقتی ظلمی به ما برسد باید به خدا بگوییم و من یک حاشیه‌ای برای شما باز کنم و زود ببندم. من بارها به شما گفتم ما ترازو نداریم. در حدیث دیدیم کسی به شما ظلم کرد سر خود دعا نکنید. اگر در مفاتیح را ببینید دعا برای ظالم است. ائمّه فرمودند کسی اگر ظلم کرد این‌طور او را دعا کنید. می‌گوید سر خود دعا نکنید، شما نمی‌توانید. یک نفر به من ظلم کرده است، إن‌شاءالله به زمین گرم بخورد، سرطان بگیرد، دور از جان شما بعضی‌ها می‌گویند عزیزان خود را از دست بدهد. این حرف‌ها چیست؟! حالا من یک تذکّر دهم. در مفاتیح و در جاهای دیگر دعا برای ظالم است، امّا شما این را بدانید که اگر کسی به شما بدی کرد اگر توانستید او را عفو کنید، اگر نتوانستید بگویید خدایا نازل کن بر او آنچه را که مستحق است. برای خدا تعیین نکنید که به زمین گرم بخورد، وبا بگیرد، زلزله بیاید نه، چیزی را تعیین نکنید. عربی بگویید یا فارسی بگویید مهم نیست «اللّهمَ أنزِل عَلیهِ ما یَستَحِقُّ» یا بگو خدایا آنچه را که مستحق است نازل کن. ببینید من دشمنان عجیبی داشتم. افتراهای عجیب، تهمت‌های عجیب. گفتم خدایا آنچه را که صلاح است نازل کن. اصلاً شاید خدا برای آن‌ها نور نازل کند، به ما مربوط نیست. ببینید ما ترازو نداریم، ممکن است کم و زیاد بگوییم.

دعای امیر المؤمنین علیه السّلام در جنگ صفّین

یک چیزی از امیر المؤمنین علیه السّلام برای شما بگویم. امیر المؤمنین سلام الله علیه، اوّل مظلوم عالم… آدم باید خون گریه کند. جنگ صفّین، جنگ جمل، جنگ نهروان را که می‌شنویم باید خون گریه کنیم که چه بزرگواری… ببینید دوم شخصیّت عالم؛ اوّل پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلّم است و دوم امیر المؤمنین علیه السّلام است. ببینید چطور وقت دوم شخصیّت عالم را گرفتند! علّامه‌ی امینی فرمودند روز قیامت من با دشمنان ایشان مخاصمه خواهم کرد. چرا وقت آقای ما را گرفتید! حیف از این آقا نبود که به کارشکنی بروند. جنگ جمل چه ارتباطی به امیر المؤمنین علیه السّلام دارد؟ صفّین هم که تحمیل شد.Fateminia-13961019-Sahifeh91-ThaqalainSite (5)

خلاصه چه کسانی با حضرت طرف بودند؟ ما در منزل با همسر خود طرف هستم. شیعیان امیر المؤمنین با بچّه‌ی خود، در مغازه با شاگرد خود، در اداره، در بازار با همکاران خود. ببینید امیر المؤمنین علیه السّلام با چه کسانی طرف بود. آقا با سپاهیان آن‌ها طرف بود ولی قبل از شروع جنگ دست رو به خدا برداشت. جان من به قربان امیر المؤمنین علیه السّلام. آخر ما چه زمانی شیعه می‌شویم؟! آدم با قربان صدقه رفتن شیعه نمی‌شود، باید درست عمل کنیم. ببینید شما با برادر خود طرف هستید. اگر ظلمی شود خدایی نکرده تمام نفرین‌ها را می‌کنید. امّا امیر المؤمنین با چه کسانی طرف است؟ سپاه شام. قبل از جنگ صفّین دست به دعا برداشت «إِنْ أَظْهَرْتَنَا عَلَى عَدُوِّنَا»[۲۲] خدایا اگر ما را بر این‌ها پیروز کردی «فَجَنِّبْنَا الْبَغْیَ» کمک کن بیش از حد به آن‌ها ظلم نکنم. ما ترازو نداریم. من حکایاتی از اولیاء دارم که نمی‌توانم بگویم.

شیخ شهید می‌فرماید… شاید مفاد سخن او این باشد که ما نتوانیم دعا کنیم. خدایا من از آن‌ها باشد که «الْمُجَازِینَ بِعِزِّکَ»[۲۳] به تو می‌سپارم، تو هر کاری می‌خواهی با دشمن من بکن. مکافات من به عهده‌ی تو است.

طلب رزق حلال از فضل و احسان پروردگار

«الْمُوَسَّعِ عَلَیْهِمُ الرِّزْقُ الْحَلَالُ مِنْ فَضْلِکَ، الْوَاسِعِ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ»[۲۴] خدایا ما از آن‌ها باشیم که توسعه‌ی روزی حلال از فضل واسع تو، به جود تو داشته باشیم؛ رزق حلال. خدا حلال برساند. «وَ الْمُعَافَیْنَ مِنَ الْبَلَاءِ بِرَحْمَتِکَ» خدایا از آن‌ها باشیم که از بلاها به رحمت تو معاف باشیم. «‏وَ الْمُغْنَیْنَ مِنَ الْفَقْرِ بِغِنَاکَ» غنی باشیم از فقر به غنای تو، «وَ الْمَعْصُومِینَ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الزَّلَلِ وَ الْخَطَاءِ بِتَقْوَاکَ» خدایا معصوم نگه داشته باشیم از گناهان و لغزش‌ و خطا به تقوای تو. این نه این‌که به تقوای خدا، بلکه یعنی با تقواهای ما نسبت به تو. تقوای خدا، تقوای ما است. یعنی ما تقوا پیشه کنیم چون خدا فرموده است، به این تقوی الله می‌گویند. یعنی تقوایی که خدا فرموده است.

«وَ الْمُوَفَّقِینَ لِلْخَیْرِ وَ الرُّشْدِ وَ الصَّوَابِ بِطَاعَتِکَ» ما این کلمه‌ی رشد را خیلی به زبان می‌آوریم. حالا به آن چیزی که در محاوره آمده است کاری نداریم. رشد در قرآن یعنی چه؟ در احادیث یعنی چه؟ ببینید «وَ الرّشد بِالتَّحریک: الهُدى وَ الإستِقامه»[۲۵] رشد یعنی هدایت و استقامت. ایضاً باز هم آورده است «إصابَهَ الخَیر» به خیر رسیدن. خدایا ما را به خیر و رشد و ثواب محقّق کن؛ صواب هم ضدّ خطا است. «بِطَاعَتِکَ»[۲۶] به طاعت خود. اگر ما مطیع خدا باشیم به خیر موفّق هستیم و رشد هم داریم.

بیان یک نکته در باب لغت «أحال»

ببینید یک چیز دیگر بگویم. این هم اختلافی است. می‌فرماید: «وَ الْمُحَالِ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الذُّنُوبِ بِقُدْرَتِکَ» خدایا ما از آن‌ها باشیم که بین ما یک حایلی از گناهان باشد. این حرف بدی نیست، خیلی زیبا است. امّا از لحاظ لغت اشکال دارد. ببینید «أحالَ»[۲۷]؛ «حالَ»[۲۸] یعنی حایل شد. مجرّد آن را بگوییم. سوره‌ی حضرت هود علیه السّلام را بخوانید خیلی جانسوز است. حضرت نوح به پسر خود فرمود: «یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا»[۲۹] پسر جان تو هم با من سوار شو. «وَ لا تَکُنْ مَعَ الْکافِرینَ» از کافرین مباش. ببینید بلا است. «قالَ سَآوی إِلى‏ جَبَلٍ یَعْصِمُنی‏ مِنَ الْماءِ»[۳۰] پسر او گفت پناه می‌برم به کوهی که من را از آب نگه می‌دارد. حضرت نوح چه گفت؟ «قالَ لا عاصِمَ الْیَوْمَ»! این «لا» نفی جنس است. «لا عاصِمَ الْیَوْمَ» اصلاً نگه دارنده‌ای نیست. شما می‌گویید: «لَا رَجُلَ فِى الدَّارِ»[۳۱] اصلاً جنس مرد در منزل نیست.

«قالَ لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ»[۳۲] پسر جان امروز هیچ نگهدارنده‌ای از کار خدا، از امر خدا نیست. مگر کسی که خدا رحم کند. همین که پسر و پدر داشتند حرف می‌زدند این‌جا خیلی جانسوز است. قرآن یک چقدر زیبا گفته است. در همین جا که حرف می‌زدند و هر کدام یک چیزی می‌گفتند «وَ حالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ» موجی آمد و مانند کوه بین پدر و پسر حایل شد. معلوم نشد که پسر کجا رفت. «وَ حالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ مِنَ الْمُغْرَقینَ» او از غرق شدگان شد. پس «حالَ» همین است. امّا «أحالَ»[۳۳] ببینید «مُحال» در واقع اسم مفعول «أحالَ» است. «أحالَ» به معنای حایل شدن نیست.

سیّد علی خان مدنی رضوان الله علیه از ائمّه‌ی ادب و لغت است. می‌فرماید هیچ لغوی «أحالَ» را به معنای حایل شدن نگرفته است. اگر «مُحال» آمده است، نیست. من در نسخه‌ی کفعمی دیدم. شیخ بهایی هم دیدم، البتّه در حاشیه بردند. صحیح آن این است که این‌ را بنویسند «المَحولِ بَینَهم و بینَ الذّنوب» این حائل…

می‌گویند حالَ، یحولُ. اسم مفعول آن می‌شود محول. مانند قال، یقولُ که اسم آن مقول می‌شود. می‌گویند مقولُ، قول. مقول یعنی چه؟ مقول در اصل مقوول بوده است. چون دو تا «و» در تلفّظ سنگین است، یک «و» آن را برداشتند و مقول قول شد. این در نسخه‌ی پدر شیخ بهایی در حاشیه‌ی نوشته است محول. محول باید باشد. چون ما «أحاله» به معنی حایل شدن نداریم. «أحالَ» یعنی می‌گویند مثلاً فلان شخص را حواله کرد به فلان کتاب. استحال یعنی فلان چیز را محال شمرد. «أحالَ» هم گاهی به معنای محال شمردن است. در بحث کلام می‌گویند «وَ أحالَهُ قَومٌ». قومی آن را مُحال شمردند. مردم می‌گویند مَحال که این هم اشتباه است. در جلسه‌ی صحیفه اصلاح کنیم و  همیشه مُحال بگوییم. مُحِبَّت را مَحَبَّت بفرمایید. در تلویزیون و در تفسیر و در موعظه هم می‌بینم که می‌گویند مُحِبَّت. عزیز من مَحَبَّت بگویید. «وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّهً مِنِّی»[۳۴] پس مَحَبَّت بگویید، مانند مَوَدَّت. مُحال بگویید. مستحیل هم به معنای مُحال است. می‌گویند «أحاله‌ُ قومٌ» یک قومی را مُحال شمردند. «و إستحالَهُ قَومٌ» یعنی مُحال شمردند.

علی کلّ حال نسخه‌ی صحیح صحیفه‌ی مبارکه‌ی سجّادیّه «وَ المَحولِ بَینَهُم» محول یعنی محوول بوده است و یک «و» آن افتاده است. از آن‌ها باشم که بین من و گناهان یک حایلی باشد. آن حایل چیست. اگر در طول روز اعمال خود را صالح انجام دهید، به یاد خدا مشغول شوید، اگر معصیّت بیاید خدا می‌برد.

اخلاص در عمل رمز دوری از گناه

ببینید من یک مثال ساده می‌زنم. یک بنده‌ی خدا… ببینید اگر ما کسی را داریم که معتاد است، رفیق نااهل هم دارد، شب هم دیر می‌آید، خدایی نکرده یک آدم آلوده سراغ دارید که همه آلودگی دارد، معلوم نیست چه کار می‌کند. حالا سر سفره بگوییم که نوشابه نخور. معقول نیست که به او بگوییم که نوشابه نخور، خود او کارهایی کرده است که… امّا یک فرزند یا یک معاشر پاک داریم. جدّاً بدی از او سر نمی‌زند. کوچکترین بدی را که می‌خواهد بکند می‌گوییم حیف از تو است. ببینید خدا با بندگان این رفتار را می‌کند. حضرت یوسف را خدا چه کار کرد؟ این ساده نیست. «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ»[۳۵] برای این‌که ما بدی و فحشا را از او ببریم؛ چرا بردیم؟ قوم و خویش ما بود؟ نه. «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ» مخلص بود. یعنی چه؟ یعنی یک مدّت اخلاص ورزید و مخلص بود. بنده‌ی مخلص که برای خدا مخلص می‌شود. بعد خدا می‌گوید حیف است که پای او بلغزد. «أخلَصَهُمُ اللَّهُ لِطاعَته»[۳۶] یک عدّه را برای طاعت او خالص می‌کند. اصلاً دیگر بدی نمی‌کنند. این آیه‌ها را در سوره‌ی مبارکه‌ی یوسف دقّت کنید. «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ»[۳۷] اگر می‌خواهید بین شما و گناه حایل شود در اعمال خود اخلاص داشته باشید. یک سلام بدون اخلاص ندهید. اخلاص داشته باشید… نمی‌گوید معصوم شویم. بالاخره یک دفعه دیدید که یک چیزی شد، امّا خدا در مورد آن‌ها به ما کمک می‌کند. ببینید گناهکار حرفه‌ای غیر از گناهکاری است که گناه می‌کند و می‌گوید این مهم نیست. آن کسی که می‌گوید مهم نیست عاقبت خوبی پیدا نمی‌کند، خطرناک است. عاقبت زیر همه چیز می‌زند. امّا این‌که یک گناه سر می‌زند می‌گوید خدایا چه کنم. حدیث داریم این کسانی که پشیمان می‌شوند و می‌سوزند عاقبت گناه را ترک می‌کنند. «الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ»[۳۸] بندگان خوب را می‌گوید، ائمّه را که نمی‌گوید. نگاه کنید در سوره‌ی مبارکه‌ی نجم دارد که «الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ»؛ «لَمَم» این است که گاهی وقت‌ها همین آدم‌های خوب را شیطان یک لحظه فریب می‌دهد. شیطان برای سرمایه گذاری خود حساب و کتاب دارد. جرأت او هم حساب و کتاب دارد.Fateminia-13961019-Sahifeh91-ThaqalainSite (4)

روایتی از مرحوم شیخ رجبعلی خیّاط

مرحوم آقا شیخ رجبعلی خیّاط رضوان الله علیه شاگردی داشت که شاگرد ایشان به من نقل کرد. الحمّدلله شاگردانی از ایشان در قید حیات هستند، ولی کم هستند. ایشان گفت که آقا شیخ رجبعلی خیّاط یک شاگردی داشت که شغل او دوخته فروش بود؛ کت و شلوار دوخته می‌فروخت. گاهی وقت‌ها آقا شیخ رجبعلی در مغازه‌ی او می‌نشست. ببینید صحبت جهنّم نیست. آدم می‌تواند به فضل خدا کاری کند که به جهنّم نرود. ولی عزیز من حالا جهنّم نرفتی ولی مقاماتی است که حیف است به آن‌‌ها نرسی. آن‌ها دقّت می‌خواهد. آن زمان دو پارچه به ایران می‌آمد. اهل خبره می‌گفتند که این‌ها عین هم هستند. خود من جوان بودم و رفتم ساعت بخرم، فروشنده گفت این عین همان‌ها است که گران قیمت است، ولی چون اسم و رسم ندارد ارزان است، ولی عین همان است.

آن زمان دو نوع پارچه به ایران می‌آمد که یک نوع آن مشهور بود. یک پارچه بود که عین آن بود. اهل خبره می‌گفتند که این عین آن است، فقط این مشهور نیست. یک جوانی آمد، حالا آقا شیخ رجبعلی نشسته است و شاگرد او هم صاحب مغازه بود. یک نفر آمد گفت آقا این کت چند تومان است؟ هشت تومان. گفت من می‌خرم. شاگرد هشت تومان خود را گرفت و رفت. شیخ رجبعلی خندید. صاحب مغازه هم سیّد بود. گفت سیّد می‌دانی به چه چیزی می‌خندم. ببین تو الآن بد نکردی ولی تو با این ذکرهایی که می‌گویی، شاگرد ما هستی، می‌آیی دستور می‌گیری، دستور می‌گیری این‌جا مسئله فرق می‌کند. این جوان به ذهنیّت آن کارخانه‌ی معروف آمده بود. تو این غیر معروف را دادی و من از این خنده‌ام می‌گیرد. شیطان آمد دور تو چرخید یک تشکّری کرد و رفت. بعضاً اهل باطن شیطان را هم می‌دیدند.

 دنبال دیدن شیطان نباشید، چون خود همین هم از القائات شیطان است. دنبال شیطان بروم ببینم جن چطور است، جن چه شکلی است. نکنید، حیف از عمر شما است، جن را می‌خواهید چه کار کنید!

یک نفر در تبریز بود و ید طولانی در احضار روح داشت. کاسب هم بود و خامه‌ی فرش می‌فروخت. ما بچّه بودیم، رفتم پرسیدم چه کار می‌کنی؟ گفت پسر جان دنبال درس خود برو. من از راه تسخیر جن و احضار ارواح پولی به دست نیاوردم. اگر پولی به دست من برسد از راه همین کاسبی است.

به هر حال شیطان آمد تشکّر کرد، یک دوری زد و رفت. اگر می‌خواهید بین تو و گناهان حایل باشد آن حایل اراده‌ی خود شما است. البتّه گفتم گاهی وقت‌ها یک لغزشی هم می‌شود. شاید شیخ رجبعلی هم یک لغزشی…«لَمَم».

اشعاری از جاهلیّون قبل از اسلام

می‌گوید جاهلیّون موحّد قبل از اسلام… یک عدّه افراد جاهل قبل از اسلام بودند که آدم‌های خوبی بودند، چیزی نداشتند. همان‌ها هم اسلام خوبی آوردند که در احادیث داریم «النَّاسُ مَعَادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّه»[۳۹] مردم مانند معدن‌های طلا و نقره هستند، «خِیَارُهُمْ فِی الْجَاهِلِیَّهِ خِیَارُهُمْ فِی الْإِسْلَامِ» خوب‌های آن‌ها در جاهلیّت، خوب‌های آن در اسلام بودند. همان خوب‌های اسلام هم زمان جاهلیّت سر کوچه‌ زنجیر به دور انگشت خود نمی‌انداختند. بالاخره خوب بودند. بعضی‌ها هم خوب نبودند، قلب ماهیت شدند. اسلام آن‌ها را قلب ماهیت کرد. داستان‌های آن‌‌ها زیاد است.

 به هر حال خوب‌های آن‌ها که می‌رفتند طواف کنند چیز زیادی بلد نبودند. نه دعایی، نه چیزی. امّا دور کعبه که می‌چرخیدند می‌گفتند: «إِنْ تَغْفِرِ اللَّهُمَّ تَغْفِرْ جَمّاً»[۴۰] خیلی زیبا است، تبع شعر است دیگر. شعر حکمت دارد. من به شعرهای خوب که جاهلیون گفتند گل وحشی می‌گویم. گل‌هایی که می‌پروند و در گل فروشی می‌آورند که خیلی گران است، ولی خدا شاهد است یک گل‌هایی در بیابان در می‌آید که این‌قدر زیبا است! «إِنْ تَغْفِرِ اللَّهُمَّ تَغْفِرْ جَمّاً» خدایا اگر می‌بخشی همه را ببخش، امّا «وَ أَیُّ عَبْدٍ لَکَ إِلَّا لَمَّا»؛ «اللَّمَمَ»[۴۱] از این‌جا مانده است. نه این‌که از این‌جا مانده است، بلکه شاهد مثال است. چون ما باید بتوانیم لغات قرآن را با شعر جاهلی شاهد بیاوریم. مجمع البیان را ببینید، کلّی شعر جاهلی دارد. اگر شعر اسلامی بیاوریم قبول نیست. می‌گویند شاید یک مسلمان از قرآن متأثّر شده است و این‌طور گفته است، ولی لغات ناب دست نخورده از جاهلیّون بیاوریم. امّا اگر مسئله مربوط به لغت باشد، به بلاغت باشد، به فنون بلاغت باشد، کنایه و استعاره باشد می‌توانیم از این‌ها بیاوریم، آن مهم نیست. چون از اوّل هم بوده است. در اسلامیّون ما از نظر علوم بلاغی می‌توانیم از متأخّرین هم استدلال کنیم، امّا در لغت نه. فقط در لغت یک شاعر اسلامی مستثنا است آن هم ابوتمام طائی است. آن هم نه به این خاطر که شعر او قوی است، به این خاطر که اگر بخواهد روایت لغت بکند راوی معتبری است. ولی هیچ شاعری در لغت مقبول نیست. خلاصه شعر جاهلی می‌آورد می‌بینیم که این هم مثل همین است. «وَ أَیُّ عَبْدٍ لَکَ إِلَّا لَمَّا»[۴۲] خدایا کدام بنده‌ای است که لَمَم نداشته باشد، لغزش نداشته باشد. «التَّارِکِینَ لِکُلِّ مَعْصِیَتِک‏»[۴۳] خدایا وقتی حایل شد ما تمام معصیّت‌های تو را ترک می‌کنیم.

ساکن شدن در جوار پروردگار

«السَّاکِنِینَ فِی جِوَارِکَ» می‌‌گوید معنای در جوار خدا نشستن چیست؟ یک وقت یک کسی می‌میرد می‌گویند در جوار خدا رفت. آن یک جوار دیگر است. یک شاعری در قاهره شیعه بود که یک نفر او مرده بود. برای او مرثیه‌ای گفت که در دنیا پیچید و خیلی معروف شد. به هر حال او خیلی ناراحت شد. نام او ابوالحسن التّهامی بود که از بزرگان و شعرای شیعه بود که در زندان قاهره او را از بین بردند. این قصیده‌ی راعیّه‌ی ایشان جوار است که خیلی در دنیا صدا کرد. یکی از بستگان او از دنیا رفته بود و او خیلی ناراحت شده بود. بعد که او مرد دیدند که در اعلی درجات بهشت قدم می‌زند. خیلی زیبا بود. گفتند از کجا به این درجه رسیدی؟ گفت به خاطر یک بیت از آن راعیه. چه بود؟ گفت: «جاوَرْت أَعْدائی»[۴۴] من با دشمنان خود همجوار هستم. «و جاوَرَ رَبَّه» این کسی که خیلی برای او می‌‌سوزم در جوار خدا است. این خیلی زیبا است.

                «جاوَرْت أَعْدائی و جاوَرَ رَبَّه           شَتَّان بینَ جوارِهِ و جوارِی‏»

می‌گوید بین دو این مجاورت خیلی فرق است. آدم با دشمن مجاور باشد یا با ربّ الارباب، ارحم الرّاحمین! پس جوار خدا دو معنا دارد. این‌جا مقصود مردن نیست. معصیّت‌ها را ترک کنیم و در جوار خدا ساکن باشیم.

می‌فرماید: «تَمثیلٌ لِلسَّلامَهِ مِن کُلِّ آفَه وَ نَیلُ الکَرامَهِ بِکُلِّ خَیر»[۴۵] این تمثیل است برای این‌که از هر آفتی محفوظ شویم و به کرامت و عزّت خدا برسیم. خزائن خدا زیاد است. شما فکر می‌کنید که باید از خدا دو یا سه چیز بخواهیم؟ همه چیز بخواهید. پیرزنی به حضرت موسی علیه السّلام رسید. آن‌ها معجزه داشتند. گفت تو پیغمبر هستی از خدا بخواه من را به جوانی برگرداند. حضرت موسی علیه السّلام یک تأمّلی کرد. وحی نازل شد که از تو نمی‌خواهد، چرا تأمّل می‌کنی؟! از ما می‌خواهد و ما می‌توانیم. خدا را قبول کنید، این چیزها را باور کنید. «إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ»[۴۶]، «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا»[۴۷] می‌گوید مؤمنین شما هم ایمان بیاورید. البتّه خیلی معنا دارد، یک مورد آن این است. شما که همه چیز را قبول دارید. امّا به بعضی از چیزها که می‌رسید یعنی می‌شود؟! «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا».

طلب توفیق و رحمت خدا در دنیا و آخرت

الآن این‌جا درخواست‌هایی کرده است که جمع بندی کنیم. «اللَّهُمَّ أَعْطِنَا جَمِیعَ ذَلِکَ بِتَوْفِیقِکَ وَ رَحْمَتِکَ»[۴۸] خدایا همه‌ی این‌ها را به توفیق و رحمت خود به ما بده. «وَ أَعِذْنَا مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ» خدایا ما را از عذاب جهنّم پناه بده. «وَ أَعْطِ جَمِیعَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ مِثْلَ الَّذِی سَأَلْتُکَ لِنَفْسِی وَ لِوُلْدِی» حضرت سجّاد علیه السّلام چقدر آقا است و چقدر دارد آقایی به ما یاد می‌دهد که آدم فقط به فکر خود نباشد! خدایا آنچه من برای زن و فرزند خود خواستم، به جمیع مؤمنین و مؤمنات، مسلمین و مسلمات بده «فِی عَاجِلِ الدُّنْیَا وَ آجِلِ الْآخِرَهِ».

ببینید امور مربوط به دنیا را عاجل با «ع» می‌گویند، امور مربوط به آخرت را آجل با «الف» می‌‌گویند. یعنی در دنیا و آخرت هر چیزی که مربوط به دنیا و آخرت خواستم به من و بچّه‌های من و جمیع مؤمنین و مؤمنات و مسلمین و مسلمات بده. «إِنَّکَ قَرِیبٌ مُجِیبٌ» تو نزدیک هستی، اجابت کننده‌ای. «سَمِیعٌ عَلِیمٌ» می‌شنوی. «عَفُوٌّ غَفُورٌ» عفو کننده‌ هستی، بخشنده هستی. «رَءُوفٌ رَحِیمٌ» بخشنده و مهربان هستی. «وَ آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً، وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ» خدایا در دنیا حسنه بده، خوبی‌ بده، نعمت‌ بده، در آخرت هم بده و ما را از عذاب جهنّم حفظ کن.Fateminia-13961019-Sahifeh91-ThaqalainSite (6)

اوّل اسلام است و بعد ایمان!

یک چیزی این‌جا گفته است که این را برای شما بگویم. سرّ این‌که این‌جا اوّل مسلمین و مسلمات را گفته است و بعد مؤمنین و مؤمنات را گفته است چیست؟ چرا این‌طور کرده است؟ ما وقتی دعاهایی داریم که می‌گوید: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَات‏»[۴۹]،  امّا سیّد الساجدین اوّل مسلمات و بعد مؤمنات را گفته است. سیّد علی خان می‌فرماید به این خاطر که خواسته ترتیب را رعایت کند، چون اوّل اسلام است و بعد ایمان است. اسلام خیلی کار ندارد، اسلام تسلیم است. آدم یک قوانینی را رعایت می‌کند و کارهایی را انجام نمی‌دهد. تسلیم است، ولی ایمان بحث دیگری است. در سوره‌ی حجرات بخوانید «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا»[۵۰] اعراب گفتند «آمَنَّا»، ایمان آوردیم. «قُولُوا أَسْلَمْنا» فرمودند این‌طور نگویید. بگویید اسلام آوردیم. «وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِکُمْ» ایمان هنوز در قلوب شما داخل نشده است.

این شعر را در گذشته تفسیر کردم. ملّا حسین کاشفی صاحب کتاب «روضه الشّهداء» یک بیت شعر دارد که خیلی علمی است. می‌آمدند این کتاب «روضه الشّهداء» را در منبرها می‌خواندند. از آن‌جا روضه خوان مانده است. الآن کسی کتاب «روضه الشّهداء» را ندارد، نمی‌دانیم کجا است. چون در یک زمانی از روی کتاب ملّاحسین کاشفی می‌خواندند و از آن‌جا کلمه‌ی روضه مانده است. مجلس روضه که می‌گویند از آن‌جا مانده است. خلاصه ایشان مرد باسوادی بود، پسر ایشان هم همین‌طور. شرح حال آن مفصّل است. ایشان یک بیت شعر گفته است. می‌گوید:

           اسلام محمّد است و ایمان علی                     بنگر که ز بیّنات اسماست جلی

خیلی زیبا است. ما یک علمی به نام ظهور بیّنات داریم. علم نه این‌که یک چیز مغلقی باشد، معلوماتی است، دانشی است. هر حرفی که از دهان من بیرون می‌آید زبر و بیّنات دارد. (بنگر که ز بیّنات اسماست جلی) اگر کسی این را نداند فکر می‌کند ملّاحسین کاشفی بیکار بوده است و یک چیزی گفته است. بیّنات اسم مبارک پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلّم را استخراج کنید با کلمه‌ی اسلام مطابق است. بیّنات  علی را استخراج کنید مطابق با ایمان است. دیگر بیشتر از این عرض نمی‌کنم.

           اسلام محمّد است و ایمان علی                     بنگر که ز بیّنات اسماست جلی

 


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


[۱]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۲۲٫

[۲]– سوره‌ی غافر، آیه ۶۰٫

[۳]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۲، ص ۴۸۶٫

[۴]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۲۲٫

[۵]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج‏ ۴، ص ۱۲۶٫

[۶]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۲۲٫

[۷]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج‏ ۴، ص ۱۲۷٫

[۸]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۲۲٫

[۹]– سوره‌ی ناس، آیه ۱٫

[۱۰]– سوره‌ی فلق، آیه ۱٫

[۱۱]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۲۲٫

[۱۲]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۶٫

[۱۳]– سوره‌ی فاطر، آیه ۲۹٫

[۱۴]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۶٫

[۱۵]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۲۲٫

[۱۶]– سلافه العصر فی محاسن الشّعراء بکل مصر، باب الادیب صارم الدّین إبراهیم بن صالح المهتدی، ج ۱، ص ۲۸۱٫

[۱۷]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۲۲٫

[۱۸]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید السّاجدین، ج ‏۴، ص ۱۳۱٫

[۱۹]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۲۲٫

[۲۰]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید السّاجدین، ج‏ ۴، ص ۱۳۲٫

[۲۱]– المصباح للکفعمی (جنه الأمان الواقیه)، ص ۱۶۶٫

[۲۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۲۴۵٫

[۲۳]– المصباح للکفعمی (جنه الأمان الواقیه)، ص ۱۶۶٫

[۲۴]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۲۲٫

[۲۵]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج‏ ۴، ص ۱۳۸٫

[۲۶]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۲۲٫

[۲۷]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج‏ ۴، ص ۱۳۹٫

[۲۸]– سوره‌ی هود، آیه ۴۳٫

[۲۹]– همان، آیه ۴۲٫

[۳۰]– همان، آیه ۴۳٫

[۳۱]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج‏ ۲، ص ۲۸۲٫

[۳۲]– سوره‌ی هود، آیه ۴۳٫

[۳۳]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج‏ ۴، ص ۱۳۹٫

[۳۴]– سوره‌ی طه، آیه ۳۹٫

[۳۵]– سوره‌ی یوسف، آیه ۲۴٫

[۳۶]– تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‏ ۶، ص ۲۹۶٫

[۳۷]– سوره‌ی یوسف، آیه ۲۴٫

[۳۸]– سوره‌ی نجم، آیه ۳۲٫

[۳۹]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۶۴، ص ۱۲۱٫

[۴۰]– همان، ج ۹۲، ص ۳۹۴٫

[۴۱]– سوره‌ی نجم، آیه ۳۲٫

[۴۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏ ۹۲، ص ۳۹۴٫

[۴۳]– الصحیفه السجادیه، ص ۱۲۲٫

[۴۴]– تاج العروس من جواهر القاموس، ج‏ ۱۶، ص ۸۲٫

[۴۵]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ‏۴، ص ۱۴۱٫

[۴۶]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۰؛ سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۶۵٫

[۴۷]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۳۶٫

[۴۸]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۲۴٫

[۴۹]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏ ۲، ص ۵۳۰٫

 [۵۰]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۴٫