حضرت استاد فاطمی نیا روز سه شنبه قبل از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل، به ادامه بحث شیرین سیری در صحیفه سجادیه پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- اصلاح رذایل اخلاقی
- دعای امام سجّاد علیه السّلام برای مرزداران
- اهمّیّت عنوان اسلام و مسلمین
- دعای امام سجّاد علیه السّلام در حقّ مرزداران
- دو معنای برای کلمهی منع
- درخواست الفت و دوستی بین مرزداران
- دعا برای واگذار نشدن به دیگران
- انواع صبر و مکر و حیله
- درخواست بصیرت برای مرزداران
- درخواست عاقبت به خیری از خدای متعال
- انتقاد به تشکیک در عصمت اهل بیت علیهم السّلام
اصلاح رذایل اخلاقی
من به یاد دارم بچّه بودم در خانههای قدیمی و باغچهدار –الآن دیگر از این حرفها نیست، حالا کم شده است- در فصل اوّل بهار میآمدند و باغچهها را اصلاح میکردند؛ من به یاد دارم دیده بودم فرض کنید یک بوتهای بود، حالا درخت بود، گل بود، پوسیده بود، دیگر فایده نداشت؛ این را در میآوردند و دور میانداختند، یعنی اصلاح بشو نیست. چیزهای دیگر میکاشتند، جداً تماشایی بود؛ الآن من به خوبی به یاد دارم یک درختی بود، کوچک بود، بوتهای بود یا هر چیزی اصلاً پوسیده بود حالا من از آنجا یک موعظهای گرفتم، گفتم: ما در سال جدید با خود یک مروری بکنیم، ما در باغچهی باطن خود خیلی از چیزها است که جدّاً پوسیده است؛ شما حساب بکنید یک غیبت کردن ۴۰ سال سابقه دارد، دیگر امسال دیگر إنشاءالله این از بین برود. خوب دیگر امسال هم نشود شاید دیگر بشود؛ این نمیشود. خدایی ناکرده یک بوتهی حسد در باغچهی باطن ما وجود دارد، إنشاءالله به جای اینها گلهای نظر بلندی، گلهای گذشت، گلهای بزرگواری بکاریم، یک تجدید نظر بکنیم. خدا شاهد است من همین امروز صبح بعد از نماز صبح دیدم من اصلاً نفس خود را امسال به حساب نکشیدم. بهار آمد سال جدید شد چه کار کردی؟ خدا را شاکر هستم که خدا من را متذکّر ساخت که این کوتاهی را کردم گفتم خیلی خوب ای نفس حالا من الآن اعصاب ندارم بگذار عصری شبی چیزی یک محاسبه النّفسی بکنیم. این یکی. إنشاءالله همهی ما موفّق بشویم.
ما رسیدیم به دعای بیست و هفتم از دعاهای مولای ما سیّد السّاجدین علیه السّلام.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم»
دعای امام سجّاد علیه السّلام برای مرزداران
«شرح الدّعاء السّابع و العشرین وَ کانَ مِن دعائِهِ علیهِ السّلامُ لِأهلِ الثُّغور»[۱]. یکی از دعاهای امام علیه السّلام برای مرزداران است. این نظر بلندی و جامعیّت و دید بلند امامت را از اینجا نگاه بکنید؛ یک امامی که اینقدر محدود بوده است، تعجّب آور است من بارها به شما عزیزان عرض کردم امام سجّاد (علیه السّلام) خیلی محدود بود. با همهی محدودیّت من میگویم شیعه که حالا معلوم است اهل تسنّن چقدر میگویند: قال علیّ بن الحسین. چقدر از امام سجّاد علیه السّلام روایت نقل میکنند که حضرت با همهی محدودیّت مدرسه داشته است. با همهی محدودیّت مکارم اخلاق را… شما الآن دعای بیست و هفتم هستید، به خاطر مبارک شما مکارم اخلاق ظرائف و لطائف اخلاقی است چگونه باشیم، چگونه نباشیم با پدر و مادر با همسایگان با اطرافیان خود، با ارحام، حضرت همهی اینها را میگوید.
بعد آن دید بلند امامت میآید که این نیست که ما فقط با هم بنشینیم و اخلاق بگوییم؛ نه در جاهای خیلی دور هستید، عدّهای که در خطر نشستند، باید به فکر آنها هم باشیم. فقط این نیست که به ما چه ارتباطی دارد –خدایی ناکرده- هر چه میخواهد بشود، بشود. نه، این حرفها نیست، این همان دیدگاه بلند امامت است. ما باید از اینها درس بگیریم که اسلام این نیست که فقط اطراف خود را ببینیم. تو امشب یک غفیله بخوان، خیلی ثواب دارد. فلان خیلی ثواب دارد. بله ثوابها را خدمت شما عرض کردم ثواب جدّاً است امّا عبادت خدا مصادیق زیاد دارد حالا الآن ماه رجب است. دارد تمام میشود من امروز برای خود متأسّف شدم خدا شاهد است. گفتم ای نفس ماه رجب هم دارد تمام میشود، تو هیچ کاری نکردی. حالا گفتم یک امیدی باشد، شعبان یک کاری بکنیم. بله همهی اینها درست است عبادت و روزه… امّا اسلام این نیست که فقط به فکر خودمان باشیم، اسلام به فکر همه است. امام سجّاد علیه السّلام با آن محدودیّت نشسته است. با آن محدودیّت بعد از اینکه مکارم اخلاق و ظرائف اخلاقی را به دوستان خود میگوید، بعد این نظر بلند امامت روی مرزها و مرزداران میرود.
اهمّیّت عنوان اسلام و مسلمین
حالا اینجا صحبتهای دیگر هم وجود دارد که عرض میکنم. حالا بعضیها آمدند در گذشته من به یاد دارم حتّی این حرفها را هم زدند که آن زمان اصلاً حکومت حکومت بنی امیّه بوده است. عاقل کسی است که این ظرائف را متوجه بشود ولی کلیّات را همه میفهمند. آن زمان میگوید اصلاً حکومت بنی امیّه بود. بعضی کوته نظران شاید این حرفها را زده باشند و بالاخره آن سربازان هم سربازان حکومت بنی امیّه بودند، مرزداران برای آنها بودند. باید به این کوته نظران گفت: ای بیچاره صحبت همین است. بله اوّلاً مسئلهی اسلام مطرح است. عنوان اسلام و مسلمین مطرح است. حالا کسی کار ندارد آنجا چه کسی اهل بیتی است، چه کسی طور دیگر است. خیلی سر بسته عرض میکنم اسلام و مسلمین یک عنوانی است. من یک داستان برای شما بگویم شاید سابق گفته باشم حالا باز هم میگویم. در زمان عثمانیها… عثمانی خیلی تسلّط داشتند، اینها مدّت مدیدی به کشورهای اسلامی تسلّط داشتند، خود را خلیفه میدانستند. یک داستانی دارد. یک عدّه از این بلغاریها آمدند به مقدونیّه رفتند یک منطقهای است آندره هم میگویند، مقدنیّه. آنجا یک عدّه مسلمان را قتل عام کردند. اصلاً آدم دوست ندارد این چیزها را واضح بگوید. به قول مرحوم پدر من میگفت: جهنّم هم یک نعمتی است. شاید ما اگر به جای خدا باشیم، کسی که بیاید بچّه میکشد او را چه کار میکنیم؟ زن و بچّه میکشد او را چه کار میکنیم؟ در آن مقدونیّه رفتند، این مسلمانها را قتل عام کردند، همه ساکت بشوند که چه؟ حالا آنها چه کسی هستند؟ آنها هر چه که هستند الآن نام اسلام مطرح است، مسلمین مطرح است. میگویند: رفتند مسلمانها را قتل عام کردند، کسی هم اعتراض نکرد. اینطور میگویند دیگر. آن زمان، زمان آن شاعر پر قدرتی احمد شوقی در مصر بود. اینها آدمهای مقتدری بودند، شعرا آدم موهوبی هستند، یعنی به آنها موهبت شده است؛ منتها حیف باشد که همهی آنها قدر این موهبت را ندانستند که در همین ایران ما خیلی بودند که این موهبت را داشتند و قدر ندانستند و حرفهایی زدند، از این بگذریم حرف زیاد است. خلاصه اینها دیدند آن رأس شعرای اسلام است. آنجا هم یک عدّه مسلمان قتل عالم شدند، حالا باید چه کار کرد؟ یک مرثیهای گفت. فنّ مرثیه در ادب جداگانه یک فنّی است. همهی اینها جداگانه یک فنّی است. مدح جداگانه فن است، مرثیه علم فنّ جداگانهای است؛ حالا حماسه جداگانه است. مرحوم سیّد محسن امین خیلی در ادب… یعنی انصافاً در زمان خود امام الأدبا بود، غیر از اینکه مجتهد بود. ایشان میگوید: این مرثیه که احمد شوقی برای آن کشتهشدگان مقدونیه گفته است، از بالاترین مرثیهها است. یک مختصری از ابیات آن را به یاد دارم میگوید:
«یا أُختَ أَندَلُسٍ عَلَیکِ سَلامُ» ای خواهر اندلس… در اندلس هم خیلی از مسلمانها را کشتند، آنجا بیانصافها قتل عام کردند.
«یا أُختَ أَندَلُسٍ عَلَیکِ سَلامُ هَوَتِ الخِلافَهُ عَنکِ وَالإِسلامُ»
میگوید: خلافت و اسلام از دست رفت. یک بیتی دارد این را دقّت بکنید؛ ضمیر مذکّر، مؤنّث را برگردانده است، خیلیها اینجا اشتباه میکنند؛ میگویند: چرا اینطور شده است. ادب ظرائف دارد، ما شوخی که نداریم. زحمت دارد. میگوید:
«نَزَلَ الهِلالُ مِنَ السَماءِ» چون هلال مذکّر است. میدانید در مذکّر و مؤنّثهای مجازی ماه مذکّر است؛ و خورشید مؤنّث است. «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَت»[۲] امّا ماه را میگویند: «طَلَعَ الْقَمَرُ» بدون تای تأنیث. به شمس میگویند: «طَلَعَتِ الشَّمْسُ» «نَزَلَ الهِلالُ مِنَ السَماءِ» الآن مذکّر است، هلال از آسمان پایین آمده است. بعد در مصرع بعدی مؤنّث آورده است. «فَلَیتَها» این را دقّت بکنید که چقدر زیبا گفته است.
«نَزَلَ الهِلالُ مِنَ السَماءِ فَلَیتَها طُوِیَت وَعَمَّ العالَمینَ ظَلامُ»
هلال از آسمان پایین آمد. در مصرع بعدی مؤنّث آورده است. «فَلَیتَها طُوِیَت» ای کاش پیچیده میشد. ماه که پیچیده نمیشود؟ میدانید چه میخواهد بگوید. هلال اوّل آن پرچم عثمانی را میگویند هلال داشته است. این هلال پایین آمد، یعنی آن پرچم. بعد خود رایت مؤنّث است، در مصرع بعدی مؤنّث است. «فَلَیتَها» یعنی آن پرچم که مؤنّث است. رایت «فَلَیتَها طُوِیَت» ای کاش پیچیده میشد. «وَ عَمَّ العالَمینَ ظَلامُ» اصلاً دنیا را ظلمت میگرفت. میگوید: نگاه بکن که ماهها را چطور میکشند. این استعمار خبیث دارید، میبینید، مسلمان به دست مسلمان کشته میشود. هم اندلسیها مسلمان بودند، هم اینها. خیلی بیت سوم آن زیبا است. میگوید: «جُرحانِ» دو تا زخم است.
«جُرحانِ تَمضی الأُمَّتانِ عَلَیهِما هَذا یَسیلُ وَ ذاکَ لا یَلتامُ»
می گوید: دو تا زخم است که امّت با اینها زندگی میکنند. آن یکی هنوز خونریزی میکند، آن یکی التیام پیدا نکرده است.
«جُرحانِ تَمضی الأُمَّتانِ عَلَیهِما هَذا یَسیلُ وَ ذاکَ لا یَلتامُ»
خلاصه این را میگوید، مسلمان را بکشند؛ آدم بنشیند نگاه بکند که نمیشود. اینجا اوّلاً اسم مسلمین، آبروی اسلام مطرح است. میگویند مسلمان کشتند و این هم هیچ چیزی نگفت. این را میگوید. این یک. دومی هم بسیار مهم است به این کوتهنظران باید گفت که در مملکت بله در منطقهای که امام سجّاد علیه السّلام بودند، آن زمان تشریف داشتند، خوب آنها آنطور بودند. گفتیم بنی امیّه بودند، حکومت بنی امیّه بود امّا یک عدّه بچّهی کوچک چه کاره بودند؟! یک عدّه نوزاد چه کاره بودند؟! یک عدّه پیرزن و پیرمرد چه کاره بودند؟ یک عدّه مردم بیگناه چه بودند؟ کاسبی خود را میکردند، با کسی کار نداشتند، اینها نباید حفظ بشوند؟ اینجا است که درس نظر بلندی را باید از اهل بیت یاد بگیریم. بله اینجا نشسته است، صحبت از زن و بچّه و بچّهی کوچک و کاسب و مردم دانشجو، زن، مرد، پسر، دختر اینها مطرح هستند ما منتظر بشویم که اینها کشته بشوند؟ نه، برای همین حضرت این دعا را به ما یاد داده است که بدانیم که چقدر باید بلند نظر باشیم.
دعای امام سجّاد علیه السّلام در حقّ مرزداران
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَصِّنْ ثُغُورَ الْمُسْلِمِینَ بِعِزَّتِکَ»[۳] خدایا بر پیغمبر و آل ایشان درود و صلوات بفرستد و به قدرت خود مرزهای مسلمین را محکم بکن. «وَ أَیِّدْ حُمَاتَهَا بِقُوَّتِکَ» خدایا این حامیان مسلمین آن مرزداران را با قوّت خود تأیید بکن. «وَ أَسْبِغْ عَطَایَاهُمْ مِنْ جِدَتِکَ» خدایا از ثروت و غنایی که پیش خود تو است، عطایای اینها را زیاد بکن. این مرزداران را به انواع و اقسام دعا میکند. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ کَثِّرْ عِدَّتَهُمْ» خدایا بر پیغمبر و آل ایشان درود بفرستد و عدّهی اینها را زیاد بکن. یعنی واقعاً یک عدّه به هوش بیایند، بروند و به اینها ملحق بشوند، اینها را غریب نگذارند زیاد باشند. «وَ اشْحَذْ أَسْلِحَتَهُمْ» به یاد داشته باشید (شین و ح و ذ) این برای تیز کردن، لغت تیز کردن است. مرحوم ملا صدرا این لغت را در اوّل اسفار به کار برده است. میگوید: من این اسفار را که نوشتم… چون اسفار خیلی کتاب بلندی است، حتّی من به یکی از علمای محترم اهل قم که در فلسفه خیلی وارد است گفتم که تو یک روز بیا این اسفار را خلاصه بکن. کتاب بلندی است. البتّه حالا مصلحت است یا نه نمیدانم. خیلی جالب است ایشان این لغت را به کار برده است، این تشحیذ (شین و ح و ذ) هر کجا بیاید به معنای تیز کردن میآید. ایشان میگوید: من این اسفار را که نوشتم همهی اینها را قبول ندارم. همهی این حرفهای من نیست. میگوید: من آنجا که قبول دارم اعلام کردم که کجا را قبول دارم. میگوید: اینها را بیشتر برای تشحیذ اذهان آوردم. دانشپژوهان که ذهنها را تیز بکنم. ذهنها تیز بشود، ورزش فکری بشود. جوانان عزیز شما بدانید، در هر رشتهای که درس میخوانید، حتّی خارج از آن رشته یک کتاب بخوانید، ذهن شما قویتر میشود. تشحیذ اذهان میگویند. یعنی تیز کردن ذهنها. اینجا همین لغت به کار رفته است، خدایا عدّهی اینها را زیاد بکن. «وَ اشْحَذْ أَسْلِحَتَهُمْ» سلاحهای اینها را تیز بکن.
اینجا مرحوم سیّد علی خان رضوان الله علیه میفرماید: در جنگ خیلی سلاحها استفاده میشود. نیزه است، تیر است ولی اصطلاحاً شمشیر را مثلاً در تیز کردن میگویند. میفرماید: «قَالَ فِی النِّهَایِه: وَ السِّیفُ وَحده یُسمَّى سِلَاحاً»[۴] میگوید: نهایهی ابن اثیر گفته است: سیف یعنی شمشیر، خودش سلاح نامیده میشود. بعد میگوید: پس چرا اینجا امام اسم سلاحهای دیگر را نمیبرد؟ میگویند: معلوم است در جنگ نیزه هم به کار میرود، سپر هم است، تیر هم است، چیزهای دیگر هم وجود دارد. این چون مهم است، تخصیص به ذکر شده است. به این تخصیص میگویند به ذکر. ما میگوییم امروز پزشکان را در فلان جا دعوت بکنید، همهی پزشکان ایران را. آقای دکتر فلان را هم دعوت بکنید. خوب همه را گفته بودند. میگویند: چرا از این اسم بردند؟ میگویند: یک نفر را به لحاظ اهمّیّت تخصیص به ذکر کردند، این قاعدهی علمی است. حالا اینجا در بین سلاحها اصل کار شمشیر است از سپر و نیزه از همه بالاتر است. یکی این. یکی هم اینکه اصلاً چرا سیف را آورده است؟ میگوید: «وَ لَعَلّ هَذا هُوَ السِّرُ فِی تَسمِیه السِّیف» در واقع میگوید سلاحهای آنها را تیز بکن. «هُوَ کِنایَهٌ عَن تَقویَتِهِم عَلى النِکایَهِ فِی أعدائِهِم» شمشیر اینها را تیز بکن، کنایه از غلبهی اینها است. نه اینکه آنها شمشیر را وسط کار بیاورند و آن را تیز بکنند. میگوید: «کِنایَهٌ عَن تَقویَتِهِم عَلى النِکایَهِ فِی أعدائِهِم وَ النَّیل مِنهُم ضَرباً وَ طَعنا» همین.
دو معنای برای کلمهی منع
«وَ احْرُسْ حَوْزَتَهُمْ»[۵] خدایا حوزهی اینها را حفظ بکن. حوزه همان جانب و آن حریم را میگویند. خلاصه میگوید: نواحی و اطراف اینها را حفظ بکن که کسی نیاید آن اطراف کمین بکند، اذیّت بکند؛ پروردگارا اطراف آنها را هم حفظ بکن. «وَ امْنَعْ حَوْمَتَهُمْ» دقّت بکنید؛ اینجا نکتهی ظریفی وجود دارد. حومه به معظم یک شیئی، حومه میگویند. «حُومَهُ البَحر وَ الرَّمل وَ القِتَال وَ غَیرهُ: مُعظَمُهُ»[۶] «حُومَهُ القِتَال: مُعظَمُهُ»[۷] قسمت مهم جنگ، سمت مهم دریا، قسمت مهم خشکی اینها را حومه میگویند. «وَ امْنَعْ حَوْمَتَهُمْ»[۸] یعنی آن موارد حسّاس اینها را در آن منطقهها؛ در جنگ یک مواردی است که حساس است دشمن از آنجا نفوذ میکند. آن موارد حساس را، معظم را میگوید: منع بکن. در منع دو تا شرح کردند. یکی از آنها را گفتند، این را منع بکن که دشمن نیاید. یکی از مترجمین صحیفه در عصر صفوی که خیلی آدم دانشمندی بوده است، متأسّفانه تا به حال اسم او درست مشخص نشده است. ترجمه کرده است، کار دیگری نکرده است. خیلی عالمانه. به چند نفر نسبت دادند معلوم نشده است. به هر حال هر کسی که هست خدا به او خیر بدهد. ایشان فرمودند: هم به معنای منع بکن است، میگوید هم به معنای این است که حومهی اینها را منیع بکن. این را رفیع بکن، بلند بکن. یعنی طوری بکن که دشمن به اینها نرسد انگار در جای بلندی هستند منیع را ایشان درست میگوید، چون به معنای بلند هم میآید. من در نامههای قدیم دیدم مقام منیع فلان وزیر را هم مینوشتند. مقام منیع زیاد نوشته میشد.
درخواست الفت و دوستی بین مرزداران
«وَ أَلِّفْ جَمْعَهُمْ» خدایا در جمع اینها یک الفتی قرار بده. اگر الفت نباشد، فایده ندارد. یک جا هم جمع بشوند، این یک تصمصیم بگیرند، آن دارد نقض میکند. این تصمیم میگیرد او نقض میکند. درست نیست. نخیر درست نیست، آقا صلاح نیست. بعضیها اصلاً جدلی هستند، گوش نمیدهند ببیند چه کسی دارد درست میگوید، باور بفرمایید. حتّی در خانوادهها اختلاف میشود، اینقدر صدا میکنند یک نفر رفته است اصلاح بکند نمیفهمد چه کار بکند. باید همه ساکت بشوند، ببینیم چه شده است اوّل. آقا چه گفته است، خانم چه گفته است اینقدر صدا میکنند که امیر المؤمنین علیه السّلام در نهج البلاغه دارد: «إِذَا ازْدَحَمَ الْجَوَابُ»[۹] خیلی زیبا است. میگوییم: آقا چه شده است خانم چه شده است؟ حاج آقا بگویم… همه با هم حرف میزنند، هیچ چیزی نمیشود فهمید. «إِذَا ازْدَحَمَ الْجَوَابُ» وقتی جواب زیاد شد، «خَفِیَ الصَّوَابُ» اصلاً آن راه صحیح مخفی میشود. اصلاً ما نمیدانیم چه گفتند. مدام میگویند: من بگویم، من بگویم. بالاخره چه شد. حالا اینجا هم یک جمعی باشند میخورند، میخوابند، با هم دوست هستند امّا میخواهند یک تصمیم بگیرند، ۲۰ تا رأی است اینطور نمیشود، اینطور که جنگ پیش نمیرود. «وَ أَلِّفْ جَمْعَهُمْ»[۱۰] یک الفتی بین اینها باشد. «وَ دَبِّرْ أَمْرَهُمْ» خدایا خود تو امر اینها را تدبیر بکن. خود تو آنها را راهنمایی بکن، خود تو برای آنها نقشه بکش.
«وَ وَاتِرْ بَیْنَ مِیَرِهِمْ» میر چیست؟ میگوید: میر طعامی است که از جایی به جایی میرود. حالا مثل اینکه مفرد آن میره است، میَر هم جمع آن است. چند تا لغت اینجا نوشتند میگوید: «أتَاهُم بِالمیرَه، وَ هِی الطَّعام»[۱۱] یعنی طعام؛ بعد نوشته است: «قَالَ بَعضُ المُفسِّرین: … إذا أتَاهُم بِالطَّعام مِن بَلدٍ آخَر» بعضی از جاهایی که طعام میآید، به آن میره میگویند که در سورهی یوسف علیه السّلام دیدید که برادران حضرت یوسف علیه السّلام میگویند: ما به اینجا میآیم گندم بگیریم «وَ نَمیرُ أَهْلَنا»[۱۲] یعنی از اینجا برای اهل خود طعام میبریم، چون راه دور بوده است. این لغت در سورهی یوسف است. مِیَر جمع میره است؛ میره به طعامی گفته میشود که از جایی میآید. معمولاً مرز هم همین است. مرز چطور میشود. آنجا که بازار نیست، نانوایی نیست. بالاخره یک عدّه برای مرز غذا میفرستند، نان میپزند میفرستند، در جنگ دیدید. بنابراین این را میخواهد دعا بکند و مردم وظیفهی خود را بدانند که اینطور نیست که برای جبههی مرزداران یک چیزی فرستادند دیگر همین. نه آنها میخورند و برای فردا چیزی ندارند. برای همین میگوید: «وَ وَاتِرْ بَیْنَ مِیَرِهِمْ»[۱۳] خدایا این طعامها که برای اینها فرستاده میشود، اینها پشت سر هم باشد. امروز باشد، فردا هم باشد، پس فردا هم باشد.
دعا برای واگذار نشدن به دیگران
«وَ تَوَحَّدْ بِکِفَایَهِ مُؤَنِهِمْ» خدایا خودت به مؤونههای اینها رسیدگی بکن، کار اینها را به کسی وامگذار و خود تو این کارها را بکن. این خیلی دعای زیبایی است؛ از خدا خواستیم که ما را به خودمان وانگذارد. بعضیها میگویند… بعضی از چیزها را که من تا به حال نتوانستم بفهمم خوب بالاخره آدم خیلی از چیزها را نمیفهمد، من الآن آنها را که نفهمیدم زیر پای خود بگذارم، سر من به ثریا میخورد. خوب خیلی از چیزها را نفهمیدم، یکی هم این را نفهمیدم این مداحها، منبریها میگویند: آنی کمتر از آن… این کمتر از آن را نفهمیدم چه بود. این چیست که میگویید. این اصطلاحات چیست که مرسوم شده است. آنی و کمتر از آن. درجات او عالی است متعالی بکن. من اینها را نفهمیدم. حالا نمیدانم زن و شوهری بودند یا جریانی بوده است یا چه بوده است فرض بفرمایید شوهر گفت: من نفهیدم فلان شخص فلان حرف را زده است. خانم او گفت: تو هیچ وقت نمیفهمی. او هم هیچ چیزی نگفت. فرض بر این است. بعد من ندیدم فلان شخص، تو هیچ وقت نمیبینی. من متوجّه نشدم فلان شخص… تو هیچ وقت متوجّه نمیشوی. چطور میتواند اینطور بگوید؟ خیلی رو میخواهد که آدم به یک نفر اینطور نگاه بکند و بگوید: تو هیچ وقت نمیفهمی.
انواع صبر و مکر و حیله
«وَ تَوَحَّدْ بِکِفَایَهِ مُؤَنِهِمْ وَ اعْضُدْهُمْ بِالنَّصْرِ» خدایا اینها را با نصر خود قدرت بده، بازوی آنها را با کمک خود بگیر. «وَ أَعِنْهُمْ بِالصَّبْرِ» خدایا با صبر به اینها کمک بکن. به آنها صبر بده. اینجا صبر را دو نوع تفسیر کرده است. میگوید: «وَ الصَّبرُ ضَربان»[۱۴] صبر دو قسم است. «جِسمیٌ وَ نَفسی» یکی جسمی است، یکی نفسی است. «فَالجِسمی: هُوَ تَحمَّلُ المَشاقّ بِقدرِ القُوَّهِ البَدنیَّه، وَ ذِلکَ فِی الفِعل» میگوید: تحمّل مشاق است به اندازهی قدرت بدنیّه و این در فعل است، در کار است. «کَالمَشی» مانند راه رفتن. «وَ حَملِ الثَّقیل» یک چیز ثقیل را حمل کردن. یکی از آنها هم فعل نیست، انفعال است. «وَ فِی الإنفِعَال کَإحتِمالَ الضَّربِ وَ القَطع» مثلاً خدایی ناکرده یک نفر را میزنند، کتک میزنند؛ آدم هیچ چیزی نمیگوید، صبر میکند. «وَ النَّفسی: هُوَ حَبسُ النَّفسِ عَنِ الجَزع عِندً ورودِ المَکروه» امّا صبر نفسی این است که نفس را حبس بکنی، جزع نکند، سر و صدا نکند. حالا میگوید: هر دوی آنها در اینجا وجود دارد.
«وَ الطُّفَ لَهُم فِی المَکر» این دو نوع تفسیر شده است. اوّلاً که مکر و کید به معنای حیله و چارهجویی است. همیشه این نیست که مکر و کید بد باشد. ممکن است کید خوب هم داشته باشیم؛ کید بد هم داشته باشیم. راغب مرد بزرگی بوده است. راغب در کتاب مفردات قرآن میگوید: مکر گاهی مذموم است، گاهی ممدوح است ولی میگوید بیشتر به مذموم گفته میشود. بفرمایید پس: «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ»[۱۵] چیست؟ «إِنَّهُمْ یَکیدُونَ کَیْداً * وَ أَکیدُ کَیْداً»[۱۶] کفّار کید میکنند، من هم کید میکنم. اینجا چند تا حرف زده شده است. یکی این است که میگویند: خدا کیفر آن گناه را به نام آن گناه نامگذاری میکند. مثلاً در قرآن داریم منافقین مؤمنین را مسخره میکنند. «إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ»[۱۷] ما اینها را مسخره میکنیم. راست نمیگوییم که مسلمان هستیم. میگوید: «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»[۱۸] خدا آنها را مسخره میکند. یعنی چه؟ یعنی خدا کیفر مسخره را میدهد. کیفر مسخره، استهزا نامیده شده است. بعضیها این را در «وَ مَکَرُوا» هم گفتند. «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ»[۱۹] یعنی خدا کیفر مکر را هم مکر نامیده است؛ امّا یک جا هم است که نه خدا هم کید میکند، گاهی اشکال ندارد؛ کید ممدوح اشکال ندارد کید خوب. کید یعنی چاره. شما چارهاندیشی میکنید بروید مال یک مظلومی را از دست ظالم بگیرید. این هم کید است، این کید ممدوح است، خوب است. یک وقت هم نه، کید میکند، حیله میکنی برود مال مظلومی را بگیرد. این کید مذموم است.
شما در سورهی مبارکهی یوسف دقّت کردید که وقتی حضرت یوسف علیه السّلام آن پیمانه را داخل بار برادر خود گذاشت -و آن قضیهای که خود شما میدانید- بعد میگوید: «کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ»[۲۰] این خیلی جالب است خدا این کید را به خود نسبت میدهد، ما به نفع یوسف کید کردیم. یعنی این کید را به او یاد دادیم. «کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ» یعنی ما این کید را به او یاد دادیم. این یکی. اینجا بنابراین که دشمن دائم در فکر مکر است «وَ الطُّفَ لَهُم فِی المَکر»[۲۱] این دو نوع تفسیر شده است یکی این است که میگوید: آن ظرائف و لطایف مکر را به اینها هم یاد بده. به این مرزداران هم یاد بده. اگر دشمن بخواهد مکر بکند، اینها بالاتر از آن باشند. بعضیها تفسیر کردند که این را میگوید که لطف بکن اینها از مکر آنها در امان باشند و بازی نخورند
درخواست بصیرت برای مرزداران
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ عَرِّفْهُمْ مَا یَجْهَلُونَ» خدایا بر پیغمبر و آل او صلوات بفرستد و این مرزداران را یاد بده چیزی را که نمیدانند. بله چیزی نمیداند. «وَ عَلِّمْهُمْ مَا لَا یَعْلَمُونَ» و اینها را یاد بدهد، چیزی را که نمیدانند. «وَ بَصِّرْهُمْ مَا لَا یُبْصِرُونَ» و به آنها نشان بده چیزی را که نمیدانند. به آنها بصیرت بده. یک وقت دیدی که یک نفر مبارزی در بین اینها بود، شمشیر را کشید، روبروی دشمن با تمام قدرت ایستاد، یک دفعه دیدی شیطان آمد که ای وای باغ من چه بشود؟ اگر الآن من اینجا از دنیا رفتم، مغازهی من چه میشود، فلان ساختمان من چه بشود، میشود انسان است دیگر. امّا اینجا امام علیه السّلام از قدرت بالغهی خدا میخواهد که این هم درست بشود. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَنْسِهِمْ عِنْدَ لِقَائِهِمُ الْعَدُوَّ ذِکْرَ دُنْیَاهُمُ الْخَدَّاعَهِ الْغَرُورِ» خدایا وقتی که با دشمن روبرو میشوند، این دنیای پر فریب را از یاد آنها ببر. من ساختمان دارم، داری که داری. عاقبت باید چه بشود.
«وَ امْحُ عَنْ قُلُوبِهِمْ خَطَرَاتِ الْمَالِ الْفَتُونِ» خدایا این خطرات که به قلب خطور میکند، این خطورهای مال فتون را، مال پر فریب را از ذهن اینها محو بکن، اصلاً به یاد آنها نیفتد. دست او سست میشود. اگر من کشته بشوم. «وَ اجْعَلِ الْجَنَّهَ نُصْبَ أَعْیُنِهِمْ» این بهشت عاقبت به خیری را نصب عین… نصب عین به این میگویند که یک چیزی همیشه جلوی چشم آدم باشد. «وَ لَوِّحْ مِنْهَا لِأَبْصَارِهِمْ» خدایا یک چشمهای از آن را نشان آنها بده. نشان دادن نه این است که خدا آنجا خود بهشت را نشان بدهد یک حالت یقین… حالا یک وقت یک کسی ارادتمند خاصّ شاه ولایت است. مکاشفه هم به او دست داد، این را نمیشود به عموم تعمیم داد. اجمالاً بالاخره میشود، یعنی اینقدر یقین حاصل بکنم مثل کسی که میبینند.
«وَ لَوِّحْ» یعنی اظهر. خدایا ظاهر بکن برای چشمان آنها، چه چیزی را ظاهر بکن. «مَا أَعْدَدْتَ فِیهَا مِنْ مَسَاکِنِ الْخُلْدِ» آن مساکن جاودانگی در بهشت را که برای آنها آماده کردی، اینها را به آنها نشان بده. اینجا جاودانگی نیست. پدر ما وقتی با هم مینشستیم خیلی خوشحال بود، با این بچّهها و نوهها خوش و بش میکرد، بعد میگفت: -به ما میگفت، به آنها که کوچکتر بودند نه- دورهمی های اصلی آن طرف است. اینجا تمام میشود. اگر کسی بندهی خدا باشد، آن طرف دیگر چیز عجیبی نیست. نمیدانیم چیست. در قرآن داریم: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ»[۲۲] کسی نمیداند که چه چشم روشنیها… کید زنان اینجا کید مذموم است، معلوم است دیگر. کید تبرع که نبوده است «إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظیمٌ»[۲۳] یعنی همان کیدهای مذموم است. جاودانگی نیست، فقط آنجا است. انسان هر چیزی را که بخواهد، بدانید که آن شدنی است.
درخواست عاقبت به خیری از خدای متعال
انسان الآن همه میخواهند بمانند. خلد میخواهد. انسان واقعاً ماندنی است. امّا اشتباه در تطبیق میکند. گاهی تو دوست داری بمانی. این در نهاد تو است، تو مقصّر نیستی. چون ماندنی است. «خُلِقْتُمْ لِلْبَقَاءِ»[۲۴] فرمود اصلاً برای بقا آفریده شدید. منتها ما اشتباه در تطبیق میکنیم. فکر میکنیم چون بقا در اینجا است که همیشه اینجا باشیم، مدام همیشه نان بخریم، گوشت بخریم، برویم خانه در بزنیم داخل برویم و تلویزیون روشن است بگوییم چه خبر… نه این مدّتی اینطور میشود. امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «لَا تَدُومُ أَحْوَالُهَا»[۲۵] احوال دنیا ادامه پیدا نمیکند و خوش به حال کسی که برای آن طرف خود فکری بکند. از خدا عاقبت به خیری بخواهیم. عاقبت ما به خیر بشود اصلاً هیچ چیزی مهم نیست. «وَ لَوِّحْ مِنْهَا لِأَبْصَارِهِمْ مَا أَعْدَدْتَ فِیهَا مِنْ مَسَاکِنِ الْخُلْدِ وَ مَنَازِلِ الْکَرَامَهِ»[۲۶] آن منازل کرامت، آن جاهایی که اینها را بزرگ میداری. چون آدم یک کسی را بزرگ بدارد، در خانهی خود کجا میبرد؟ او را به بهترین جای ممکن میبرد. آن وقت اگر خدا ما را بزرگ بدارد، ما را عزیز بکند، ما را کجا میبرد. به بهترین جای بهشت میبرد. برای اینکه میگوید: «مَا أَعْدَدْتَ فِیهَا مِنْ مَسَاکِنِ الْخُلْدِ وَ مَنَازِلِ الْکَرَامَهِ» این درس ما تمام شد.
انتقاد به تشکیک در عصمت اهل بیت علیهم السّلام
سؤالی از من شد که من بنا بود که امروز جواب بدهم امّا امروز این جواب آماده نشد، بلکه هفتهی آینده إنشاءالله جواب بدهم شما دقّت بفرمایید این مهم است منتها دیگر خدا بکند. هفتهی آینده حاضر بشود چون جواب آن یک مقدار مفصّل است. از یکی از این شبکههای تلویزیونی این سؤال که گفتگو شده است، این است یک بحثی پخش شده است حالا تلویزیون بالاخره مدیر دارد، إنشاءالله که صاحب دارد و خلاصه دوستان بعضیها ناراحت شدند بحثی شده است در آنجا که این بحث خلاف عصمت است و خلاف مقام عصمت و طهارت است و آن این است که نعوذبالله زبان من لال که حضرت زهرا سلام الله علیها با امیر المؤمنین علیه السّلام با هم مخافره کردند. این از این شبکهها پخش شده است. بالاخره نعوذبالله زبان من لال که او بگوید: من امیر المؤمنین هستم، حضرت زهرا سلام الله علیها هم بگوید من هم یک چیزی هستم شبیه به تو هستم. خیلی زننده. Referenceهای آن را هم به یک کتابهایی دادند که خیلی در اوّل کار فریبنده است. چون کتاب شناسی موضوع شناسی به خدا قسم به این سادگی نیست که آن کتابهایی که به آنها نسبت دادند، آنها تمام کتابهایی است که غلط انداز هم است. از یک شخصیتهایی است امّا اینها نمیدانند که آن کتابها سرنوشتی دارد. من جواب این سؤال را حتماً میدهم چون اینها عصمت را قبول میکنند، عصمت را قبول بکنید. یک دفعه بگویید: نه، قبول نداریم هر چیزی دوست دارید بگویید. حضرت فاطمهی روحی له الفداء امام زمانِ خود را بهتر از همه میشناخت. الآن شما امام زمان علیه السّلام را ببینی با او مفاخره میکنی؟ میگوید: العیاذ بالله حضرت علی علیه السّلام گفت: «أنا ابن فاطمه بنت اسد». من پسر فاطمه بنت اسد هستم؛ او هم گفت: «أنا بنت خدیجه» من هم دختر خدیجه هستم. أنا امیر المؤمنین. گفت: منهم نیست، من هم یک چیزی هستم. دو تا معصوم با هم مفاخره میکنند؟ خدا روح امام را شاد بکند امام یک چیزی گفت شاید قریب به این مضامین. این را امشب بشنویم به روح ایشان روح و ریحان بفرستیم یاد بگیریم که بزرگان چرا بزرگ شدند. فرمودند: اگر صد تا پیغمبر یک سال یک جا بمانند، ده سال یک جا بمانند، هیچ وقت اختلاف نمیکنند. چرا اختلاف بکنند؟ چون معصوم هستند. آن وقت دو تا معصوم با هم مفاخره میکنند؟ یعنی آخر آن هم بگوید: نعوذبالله، نستجیر بالله پیغمبر آمد میانجیگری کرد گفت: یا زهرا برو سر علی را بوسه بزن. حضرت امیر هم گفت: دختر پیامبر تو را بخشیدم. ببینید از شبکهی سهی تلویزیون اینگونه حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت امیر علیه السّلام شناخته میشوند. من اینجا به عنوان یک شهروند بگویید، به عنوان یک طلبه گلهمند هستم آیا نباید مباحث دینی کنترل بشود. یک قصّه میگویند، سه ساعت تحلیل میکنند. ۵۰ ساعت تحلیل یک فوتبال میشود. این را جدّی میگویم یک وقت تا صبح تحلیل فوتبال است او چطور زد و این چطور کرد، علّت این بود که اینطور زد. خدا آنها را حفظ بکند ما مخالف نیستیم ولی عزیز من به این طرف هم یک چیزی بدهید. بحث دینی بحث راجع به معصوم هر کسی آمد گفت: خداحافظ طیّب الله. امّا یک مقدار هم به این بها بدهید این بحث مفاخره… اصلاً از آن روز تا به حال خواب و خیال از من گرفته شده است. میگوید: اینها مفاخره کردند، به هم فخر فروختند.
پی نوشت:
[۱]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۴، ص ۱۸۳٫
[۲]– سورهی تکویر، آیه ۱٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۱۲۶٫
[۴]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۴، ص ۱۸۶٫
[۵]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۱۲۶٫
[۶]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۴، ص ۱۸۷٫
[۷]– همان.
[۸]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۱۲۶٫
[۹]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۱۱٫
[۱۰] – الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۱۲۶٫
[۱۱]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۴، ص ۱۸۸٫
[۱۲]– سورهی یوسف، آیه ۶۵٫
[۱۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۱۲۶٫
[۱۴]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۴، ص ۱۸۹٫
[۱۵]– سورهی آل عمران، آیه ۵۴٫
[۱۶]– سورهی طارق، آیات ۱۵ و ۱۶٫
[۱۷]– سورهی بقره، آیه ۱۴٫
[۱۸]– همان، آیه ۱۵٫
[۱۹]– سورهی آل عمران، آیه ۵۴٫
[۲۰]– سورهی یوسف، آیه ۷۶٫
[۲۱]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۱۲۶٫
[۲۲]– سورهی سجده، آیه ۱۷٫
[۲۳]– سورهی یوسف، آیه ۲۸٫
[۲۴]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۵۸، ص ۷۸٫
[۲۵]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۴۸٫
[۲۶]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۱۲۶٫
پاسخ دهید