حضرت استاد فاطمی نیا روز سه شنبه قبل از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل، به ادامه بحث شیرین سیری در صحیفه سجادیه پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- مقدمه
- شرح دعای سیام صحیفهی سجّادیّه با موضوعِ دِین
- فرقِ بینِ قرض و عاریه
- مقصودِ امام از دعای سیام صحیفهی سجّادیّه
- مذمّتِ قرض گرفتن
- دعای سیاُمِ صحیفه سجّادیّه
- شب بیداری
- ادامهی شرح دعای سیاُمِ صحیفه سجّادیّه
- چند حدیث دربارهی قرض کردن
- ادامهی شرح دعای سیاُمِ صحیفه سجّادیّه
- شاعری به نامِ «سُهیلی» را بهتر بشناسیم
- ادامهی شرح دعای سیاُمِ صحیفه سجّادیّه
- نقدی به صدا و سیما و طرح سوالی خارج از بحث
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«الحَمدُ لِلّه رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلِّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أکرَمِ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِکَهِ وَ لا حَولَ وَ قُوَّهَ اِلا بِالله اَلعَلِیِّ العَظیمِ».
مقدمه
خواهران و برادران ارجمند؛ ان شاء الله که این عید سعید بر شما مبارک باشد و برکاتِ عید بر همهی شما نازل شود.
همانطور که در گذشته خدمتِ شما گفتهام، ان شاء الله تعالی سعی کنیم نوری از این ماهِ مبارک رمضان به ماهِ مبارک رمضانِ آینده برسانیم که به امید خدا این باعثِ عاقبت به خیری میشود. خدمت شما عرض کردم که رساندنِ نور به این معنا است که اگر با خدای متعال در این ماهِ مبارک قراری گذاشتیم، به آن عهد تا ماهِ مبارکِ رمضانِ آینده پایبند باشیم.
شرح دعای سیام صحیفهی سجّادیّه با موضوعِ دِین
موضوع این دعا «دِین» میباشد، دِین به آن میگویند که شخصی به کسی بدهکار باشد، در کتابِ «قاموس» گفته است که دِین به آن چیزی گفته میشود که مدّتی داشته باشد، مثلاً میگویند شما باید آن را تا فلان تاریخ بازگردانید، قرض هم به گردنِ شخص هست، اما برای آن مدّتی مشخص نشده است، مقصود این است که برخی بینِ دِین و قرض، فرقی گذاشتهاند.
فرقِ بینِ قرض و عاریه
اما در بینِ عامهی مردم یک اصلاحی است (که خیلی هم رایج است) که من آن را برای شما تصحیح کنم، مثلاً میگویند این کتاب را امشب به من قرض بدهید، اینها عوامانه است، آن قرض نیست، آن عاریه است، یک وقتی انسان عاریه میآورد (امانت میآورد)، و بعد هم آن را پس میدهد، آن عاریه است، به آن استعاره میگویند، عاریه گرفتن، قرض آن است که میگیرند و خرج میشود و بعد از آن شخص باید مجدداً آن را بپردازد.
مقصودِ امام از دعای سیام صحیفهی سجّادیّه
امام علیه السلام اینجا میخواهند دو گونه مطلب را به ما برسانند، عزیزان این مطلب را عنایت بفرمایید که مهم است، یکی این است که اهمیّتِ دِین و قرض را، و آن سنگینیِ قرض را، و آن سنگینی که انسان از مقروض بودن میبیند، که دعا میکنند آن برطرف شود و به ما میآموزند که چگونه دعا کنیم.
مطلبِ بعدی این است که میخواهند ما حتیالامکان موجباتِ بدهکار بودن را فراهم نیاوریم.
مذمّتِ قرض گرفتن
ببینید، یک وقت است که انسان مجبور است، اما یک زمان هم نه! یک چیزی است که خودِ انسان بوجود میآورد.
مثلاً من شنیدهام که خانمی به خانهی خواهر خود میرود، وضعِ خواهر شوهر را هم میداند که چگونه است، و متأسفانه از تعابیرِ بدی استفاده میکند، مثلاً میگوید: این زندگی است که تو داری؟ وضع بندهی خدا را میداند که چگونه است، اما میآید و میگوید… این خانم هم در اصطلاح استارت میخورد و شب به مرد میگوید که ببین چه میگویند…
بعد بینِ اینها شقاق و نفاق میاُفتد، اگر مرد این کار را اصلاً انجام ندهد که صبح تا شب باید با یکدیگر مشاجره کنند، اگر هم انجام دهد که خانم ساکت شود، باید زیرِ بارِ قرض برود.
اصلاً یعضی زمانها خودمان مقدّماتِ قرض را فراهم میآوریم، حالا احادیث را اینجا برای شما بخوانم که ببینید چقدر این کار بد است که انسان خودش موجباتِ دین را فراهم بیاورد.
یک قصّاب مقابلِ امیرالمؤمنین علیه السلام را گرفت، عرض کرد که آقا گوشتِ خیلی خوبی داریم، حضرت فرمودند که پول ندارم، عرض کرد که آقا مهلت میدهم، الان که پولِ آن را نمیخواهم، حضرت فرمودند: عوضِ اینکه به تو وعدهی پول را بدهم، به نَفسَم وعدهی گوشت میدهم.
بخدا اگر اینطور بشود خیلی راحت است، طرف میگوید من حتماً باید فلان چیز را بخرم…
دعای سیاُمِ صحیفه سجّادیّه
وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیهالسلام فِی الْمَعُونَهِ عَلَی قَضَاءِ الدَّینِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ هَبْ لِی الْعَافِیهَ مِنْ دَینٍ تُخْلِقُ بِهِ وَجْهِی[۱] خدایا من به تو پناه میبرم، از دِینی که صورتِ من را بیرونق کند، آبروی من را لکهدار کند.
اصلاً «لباسِ خَلِق» یعنی لباسِ کهنه، بعداً استعاره شده است، گاهی اوقات یک لغت در جایی بکار میرود، بعداً در جایِ دیگر از آن استفاده میکنند، اینجا از اینکه لباس کهنه میشود، کهنه شدنِ لباس از این معنا درآمده است و به «إخلاقِ وَجه» یعنی صورت را بیرونق کردن، آبرو مایه گذاشتن تبدیل شده است.
میفرمایند: خدایا پناه میبرم از اینکه دِینی صورتِ من را بی رونق کند، مقصود این است که یعنی آبرویِ من صدمه ببیند.
دِینی که وَ یحَارُ فِیهِ قَلبی (ذِهْنِی) قلبم در آن دِین حیرتزده میشود، نمیدانم به چه کسی بگویم، به هر کسی که بگویم میگویند نداریم، اعتباری هم ندارم که بروم از بانک تهیه کنم، ملکی برای وثیقه گذاشتن ندارم، مدام فکر میکند… ببینید «حَارَ یحارُ لَم یَدری وَجه الصواب» نمیداند راهِ صحیح کدام است، «فَهوَ حیران» حیران به کسی میگویند که نمیداند باید چه کاری انجام دهد، وَ یحَارُ فِیهِ ذِهْنِی، وَ یتَشَعَّبُ لَهُ فِکرِی میفرمایند: خدایا! دِینی که فِکرِ من متفرّق میشود، فکرِ من تکه تکه میشود، همهی فکرِ من یکجا نباشد، نیمی به اینجا فکر میکنم و نیمی به دِینی که دارم، وَ یطُولُ بِمُمَارَسَتِهِ شُغْلِی خدایا پناه میبرم از دِینی که من را طولانی به خود مشغول میکند، بالاخره همهی فکر و ذکرِ من آن دِین میشود، وَ أَعُوذُ بِک، یا رَبِّ، مِنْ هَمِّ الدَّینِ خدایا از غُصهی دِین به تو پناه میبرم، وَ فِکرِهِ، وَ شُغْلِ الدَّینِ و مشغول شدنِ به فکرِ دِین وَ سَهَرِهِ عزیزِ من سَهَر با «هـ» به معنیِ شب بیداری میباشد، این است که ما دورِ یکدیگر مینشینیم و شبها تا اذان صبح با یکدیگر صحبت میکنیم، به آن «سَهَر» میگویند.
شب بیداری
اینجا یک حدیث در ذهنِ من مانده است که بخوانم، به این مناسبت میگویند، صحبتِ ما دربارهی دِین است، منتها به مناسبت یک لغتی پیش آمده است، و آن را هم ما توضیح میدهیم.
در حدیثی دیدم که میفرماید: «سَهَر» یعنی شب بیداری، جز در سه مورد سفاهت است، یکی عبادت است، حالا یک عبادتی داری، نذر کردی یا اینکه یک نشاطی پیدا کردی و میخواهی یک عبادتی کنی، مشکلی نیست، ممکن است تا صبح هم طول بکشد، یکی طلبِ علم است، بالاخره شبها یک آرامش و سکونی هست، انسان مطالعه میکند، یادداشتی برمیدارد، مطالبِ مفیدی باشد ایرادی ندارد، مثلاً برای دانشگاه است، برای تو است، مطالعه میکنی ایرادی ندارد، آنها هم خوب است، سومی عروسی است، وقتی میخواهند عروس را بیاورند، معمولاً اهلِ منزل بیدار هستند، ان شاء الله که خدای متعال همه راه شاد کند و کارهایشان مبارک باشد، من از مقابلِ این عروسیها که رد میشوم، حتی اینها که خیلی بیمبالات هستند و حجاب خیلی زیادی هم ندارند هم میگویم که خدای متعال مبارک کند.
شاید بعضی از این مقدّسها به ما خرده بگیرند، میگویم مبارکِ هر کس به نسبتِ خودِ اوست، به آنها توضیح میدهم، آن کسی که مقدّس است و میگوییم مبارک باشد، معلوم است، ان شاء الله که کارشان خوب باشد، بینِشان دوستی و مهربانی باشد، اینها هم که اینطوری هستند، وقتی میگوییم مبارک باشد یعنی زندگیِشان خوب باشد، ضمناً خدای متعال اینها را هم یک طوری هدایت کند که از این حالتِ فعلی بیرون بیایند، متنبّه بشوند، چه اشکالی دارد؟ مبارکِ آنها هم این است، نظرتنگی که درست نیست، باید برای همه دعا کرد.
شما در ماهِ مبارک رمضان چه میخواندید؟ این ماهِ مبارکِ رمضان اصلاً نظربلندی را به ما میآموزد، چه میخواندید؟ «اللّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَرِیضٍ» ببینید چه اندازه نظربلندی، «اَللّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریبٍ» خدایا هر غریبی را برگردان، «اَللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ» خدایا هر اسیری را آزاد کن، خیلی زیباست…
بهر حال، پس در سه مورد «سَهَر» (شب بیداری) خوب است، یکی طلبِ علم، یکی عبادت، یکی هم عروسی، اگر هیچ کدام از اینها نباشد، میفرماید که سفاهت است.
حالا بیدار نشسته است و مثلاً میگوید آمریکا دیروز چه گفت؟ فلان کس چه شد؟ حالا فردا بگو دیگر… حالا اینطور زار و رنجور نشستهای و فردا هم میخواهی به سرِکار بروی و آن وقت با کسالت… پس توجّه کردید؟ فقط طلبِ علم و عبادت و عروسی.
در مابقیِ امور «سَهَر» (شب بیداری) سفاهت است.
یکی از چیزهایی که «سَهَر» (شب بیداری) میآورد دِین است، قرض است.
ادامهی شرح دعای سیاُمِ صحیفه سجّادیّه
وَ أَعُوذُ بِک، یا رَبِّ، مِنْ هَمِّ الدَّینِ وَ فِکرِهِ، وَ شُغْلِ الدَّینِ وَ سَهَرِهِ، فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَعِذْنِی مِنْهُ خدایا بر پیغمبر و آلِ او درود و رحمت بفرست، از دِین به من پناه بده که من دِین نداشته باشم.
حالا چند مطلب: اولاً آثارِ دِین چیست؟ در زندگی یک طور است، بعد از مرگ یک طور است، وَ أَسْتَجِیرُ بِک، یا رَبِّ، اولاً من از خدای متعال میخواهم، بعد از ظهر هم نیّت کردم و شما را هم گفتم، خدای متعال را به سیدالسّاجدین قسم میدهم ما را دستِ خالی و مدیون از دنیا خارج نکند.
وَ أَسْتَجِیرُ بِک، یا رَبِّ، مِنْ ذِلَّتِهِ فِی الْحَیاهِ خدایا از این ذلت و خواریِ دِین در زندگیام به تو پناه میبرم، انسان خوار میشود دیگر، بالاخره طرف پولی را گرفته است و پس نداده است، او را تعقیب میکنند، بالاخره به دربِ منزل مراجعه میکنند، مخصوصاً دعا کنید که انسان به انسانهایِ نوکیسه بدهکار نشود، آن خیلی خطرناک است.
در حدیث دیدم… ببینید؛ ائمهی ما علیهم السلام همه چیز را فرمودهاند، یک معصوم میفرماید که دستم را تا آرنج در دهانِ اژدها کنم، بهتر از آن است که به سویِ انسانِ نوکیسه دراز کنم…
نوکیسه خیلی خطرناک است، من دیدهام افرادی که مبتلا شدهاند، به دربِ منزلِ آنها رجوع کردهاند و داد میزنند که چرا پولِ ما را نمیدهی؟ هیچ وقت کسی غیر از نوکیسه دربِ منزلِ کسی داد نمیزند، آنکه دربِ منزلِ مردم داد میزند که چرا پولِ مرا نمیدهی نوکیسه است، خلاصه به نوکیسه بدهکار بودن خیلی خطرناک است.
بهرحال اگر نوکیسه هم نباشد خواری میآورد، انسان هر وقت این طلبکار را میبیند ناراحت میشود، وَ أَسْتَجِیرُ بِک، یا رَبِّ، مِنْ ذِلَّتِهِ فِی الْحَیاهِ خدایا به تو پناه میبرم از این ذلّتِ خواریِ دین در زندگی وَ مِنْ تَبِعَتِهِ بَعْدَ الْوَفَاهِ و تبعاتِ بعد از مرگِ آن، معنیِ تبعه ظلم است، چرا به آن تبعه میگویند؟ چون به هر کسی که ظلم شده باشد به دنبالِ ظالم میرود تا او را پیدا کند و انتقام بگیرد، و برای این به ظلم تبعه میگویند.
عرفاً هم میگوییم که فلان کار تبعاتی دارد، یعنی میخواهیم بگوییم که تالیِ فاسد دارد، وَ مِنْ تَبِعَتِهِ بَعْدَ الْوَفَاهِ یعنی از ظلامهی دِین بعد از وفات. پس در زندگی خواری دارد و بعد از مرگ هم تبعات دارد.
فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَجِرْنی مِنْهُ بِوُسْعٍ فَاضِلٍ أَوْ کفَافٍ وَاصِلٍ. ببینید، زمانی مصلحتِ کسی در این است که مالِ زیاد و پولِ زیاد به دستِ او میرسد، اما باید مواظب باشد که اگر اینها به دستِ او رسید اسراف نکند، وظایفی به گردنِ او میآید، یک زمانی هم نه! به اندازهی خودِ اوست، به اندازهی کفاف، کفاف به چه میگویند؟ یعنی در زندگی کفاف به آن اندازه میگویند که چیزی اضافه نیاید، مثلاً خودِ او همه چیز میخورد، لباس دارد و استفاده میکند، زن و فرزندِ او هم در آسایش هستند، اما اضافه ندارد، به این کفاف میگویند.
حالا میفرماید: پروردگارا به من از قرض پناه بده، یا به وسیلهی یک وسعتِ زیاد، بِوُسْعٍ فَاضِلٍ خدا میتواند بدهد دیگر، زیاد بدهد، اما اگر صلاح هم نمیدانی أَوْ کفَافٍ وَاصِلٍ معنیِ کفافِ واصل غیرِ منقطع است، یعنی این هم دیگر بریده نشود، این به قدرِ کفافی که دارم همیشه باشد، یا بِوُسْعٍ فَاضِلٍ یا با کفَافٍ وَاصِلٍ به من پناه بده از قرض، یا به من وسعت بده، یا کفافی بده که همیشه باشد.
چند حدیث دربارهی قرض کردن
چند حدیث برای شما بخوانم.
قرض کردن کارِ سادهای نیست، از حضرتِ باقر علیه السلام روایت داریم کُلُّ ذَنْبٍ یُکَفِّرُهُ الْقَتْلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ[۲] هر گناهی را کشته شدنِ در راهِ خدا میپوشاند، یعنی کفّارهی آن میشود، یعنی وقتی شهید میشود هر گناهی که کرده باشد خدای متعال همه را میبخشد، إِلَّا الدَّیْنَ مگر قرض، حتی شهید هم که میشود، آن دِین سرِ جایِ خود است، فَإِنَّهُ لَا کَفَّارَهَ لَهُ إِلَّا أَدَاؤُهُ میفرماید جز اداء کردن راهِ دیگری ندارد، أَوْ یَعْفُوَ الَّذِی لَهُ الْحق یا اینکه صاحبِ حق عفو کند.
یا در حدیث دیگری کلینی با سندِ خود از حضرتِ باقر علیه السلام از حضرتِ ابی عبدالله علیه السلام از پدرانش از امیرالمؤمنین علی علیه السلام که جانمان فدای ایشان، نقل کرده است: إِیَّاکُمْ وَ اَلدَّیْنَ[۳] میفرماید که از بدهکار شدن بپرهیزید و بترسید، همانطور که توضیح دادم، خودتان موجباتِ دِین را بوجود نیاورید، فَإِنَّهُ مَذَلَّهٌ بِالنَّهَارِ این خواری در روز است وَ مَهَمَّهٌ بِاللَّیْلِ غُصّه در شب است، وَ قَضَاءٌ فِی اَلدُّنْیَا وَ قَضَاءٌ فِی اَلْآخِرَهِ بالاخره هم در دنیا و هم در آخرت…
«أجمع أصحابنا على شده کراهیه الاستدانه مع عدم الحاجه، إلا أبا الصلاح فإنه ذهب إلى تحریمها»[۴] میگوید علمای امامیّه اجماع کردهاند که اگر انسان نیاز نداشته باشد قرض کردن بشدّت مکروه است.
مثلاً کسی نیاز ندارد، اما الان یک چیزی دیده و دوست دارد آن را بخرد، پیشِ خود میگوید که بالاخره قرض را پس میدهم دیگر، میفرماید علماء اجماع کردهاند که اگر نیاز نباشد، اینجا قرض کردن بشدّت مکروه است، إلا أبا الصلاح ابوصلاح حلبی از علمای بزرگِ ماست، غیر از او، ایشان رأیِ دیگری دارد، مابقیِ علماء میگویند بشدّت مکروه است، ایشان میفرماید: فإنه ذهب إلى تحریمها حرام است. ابوصلاح حلبی قرضِ بیجا را حرام میداند.
خدا نکند که برخی نستجیربالله به نیّتِ ندادن قرض کنند، بندهی روسیاه که در خدمتِ شما نشستهام، از این افراد زیارت کردهام، میفرماید: مَن إستِدانَ دَیناً [۵] اگر کسی قرضی طلب کند، پولی بعنوانِ دِین طلب کند، فَلَم یَنوِ قضَاءه و نیّتِ پرداختِ آن را نکرده باشد، کانَ بِمَنزِلَه السّارق این بمعنایِ دزد است.
من یک نفر را میشناختم، دزدیِ خیلی عجیبی میکرد، خانهی کسی میرفت، میگفت من فلان وسیله را بردم و پس میآورم، صاحبخانه هم میگفت حالا باشد، من سراغ دارم که این شخص الان چهل سال، سی سال از افراد وسیله برده است و برنگردانده است، او هم دزدِ این شکلی بود، دزدی انواع و اقسام دارد.
پس اگر خدای ناکرده کسی بگیرد و نیّت بازگرداندن نداشته باشد، دزدی محسوب میشود.
ادامهی شرح دعای سیاُمِ صحیفه سجّادیّه
خوب اینجا از پروردگار مال میخواهد، بعد از آن میگوید که یا وُسعِ فاضل به من بده، یا کفافِ واصل.
اولاً که از قرض پناه برده است، که خوب من قرض نداشته باشم، بعد هم در وسعت باشم، حالا که وسعت بود، اینجا وظایفی به گردنِ او بیاید، که اینها را میگوید:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ احْجُبْنِی عَنِ السَّرَفِ، سَرَف به معنیِ اسراف میباشد، خدایا بر پیغمبر و آلِ او درود و طهیّت بفرست و من را از اسراف منع کن، وَ الِازْدِیادِ، ازدیاد زیاده روی در انفاق است، ان شاء الله الان برای شما خواهیم خواند، که اصلاً در انفاق هم زیاده روی درست نیست، مثلاً انسان اَرحامی دارد، در درجهی اول اَرحام است، ابتدا باید نزدِ آنها برود و ببیند که کم و کسرِ آنها چیست و بررسی کند، اما حالا بیاید و آنجا خرجهایِ غیرمعقول کند، مثلاً وسیلهی گرانقیمتی برای آنها میخرد که اصلاً آنها نیاز ندارند، این درست نیست.
در سورهی مبارکه فرقان میفرماید: وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا [۶] این متّقین و مؤمنین کسانی هستند که وقتی انفاق میکنند، اسراف نمیکنند.
بنده یک زمانی به جایی رفته بودم، دیدم شخصی دفتری درست کرده است، در دفتری که مردم با کفش میآیند، فرشِ ابریشم انداخته بود. یک کمی هم از خدای متعال بترسید، این گران قیمت است، با کفش هم روی آن میآیند، برای چه؟ برای اینکه فقط میخواهد پُز بدهد که من دارا هستم، خوب اگر داری اشخاصی هستند که مستحق هستند و به این چیزها نیاز دارند…
خلاصه اینکه مثلاً کسی بیاید برای اَرحامِ نیازمندِ خود فرشِ ابریشم خریداری کند، این سفاهت است، انفاق نیست، وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا متّقین کسانی هستند که وقتی میخواهند انفاق کنند، اسراف نمیکنند، وَلَمْ یَقْتُرُوا سخت هم نمیگیرند، مثلاً یک چیزِ حقیر برای اَرحامِ خود بخرد، نه! وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا بینِ این دو یک اعتدالی را میپذیرد؛ نه سخت میگیرد و چیزِ بیآبرویی میخرد، نه اسراف میکند.
وَ قَوِّمْنِی بِالْبَذْلِ وَ الِاقْتِصَادِ میفرماید خدایا مرا در بذل و اقتصاد معتدل بفرما وَ عَلِّمْنِی حُسْنَ التَّقْدِیرِ، خدایا تقدیرِ معیشت که خیلی مهم است، حُسنِ تقدیرِ معیشت را به ما بیاموز، که من اصلاً باید چکار کنم، وَ اقْبِضْنِی بِلُطْفِک عَنِ التَّبْذِیرِ، خدایا من را از اسراف و تبذیر منع بفرما.
ابتدا اسراف را برای شما تعریف کنیم، یک زمانی مرا به یک سمینار دعوت کرده بودند، رفتیم و دیدیم که در آنجا سه روز است که نهار میدهند، من عصر به آنجا رسیدم، نوبتِ بنده شد، من فقط یک جمله گفتم….
من معمولاً سمینارها را خراب میکنم، بنده را سمینارِ امر به معروف و نهی از منکر دعوت کردند، رفتم آنجا صحبت کردم، حدودِ هفت نفر بعد از من نوبت داشتند که همه رفتند، چرا؟ چون ما چیزهایی را گفتیم که آنها میگفتند منکر است و بنده میگفتم منکر نیست، مثلاً میخواستند بگویند که اگر مرد پیراهنِ آستین کوتاه بپوشد منکر است، بنده عرض کردم که خیر! منکر نیست، چه کسی گفته است منکر است؟ «لا یَجِبُ عَلی الرِّجال التَسَتُّر» بر مرد خودپوشی لازم نیست، مرد خودش را نمیپوشاند، زن خود را میپوشاند، مرد در چاه عمیق میرود، با برقِ سه فاز سر و کار دارد، به طبقاتِ بالا میرود و آهن جوش میدهد، نمیشود که، این احکامِ خداست! «لا یَجِبُ عَلی الرِّجال التَسَتُّر» خانمها باید خودشان را بپوشانند، اما اگر یک تارِ موی زن عمداً بیرون بیاید منکر است، اگر خانمها جورابِ نازک بپوشند منکر است، اینها هست… ما با کسی تعارف نداریم، اما آنها میخواستند خیلی چیزها را منکر بگویند که من نگفتم. اصلاً بلند شدند و رفتند…
اینجا هم همینطور شد، من گفتم نمیدانم چه کسی به شما گفته است که سه روز برنامه برای اسراف بگیرید؟ اسراف چیست؟ تعریفِ اسراف چیست؟
عزیزِ من…. میخواهیم برای دخترمان جهیزیه بخریم، خانه بخریم، اصلاً اسراف چیست؟ معیارِ اسراف چیست؟ اسراف هر خرجِ غیرِعاقلانه است، اگر غیرِعاقلانه باشد اسراف است.
اگر یک کبریت را بیهوده بکشی و فوت کنی اسراف است، اما تشخیصِ مواردِ اسراف، کارِ عقلاست، این دیگر با خودتان است، من دیگر توضیحی نمیدهم.
تبذیر یعنی چه؟ «مأخوذ من بذر الحب، وهو إلقاؤه وتفریقه فی الأرض، واختلفوا فی معناه»[۷] میگوید اولین معنای تبذیر پاچیدنِ دانه است، دیدهاید که کشاورزان دانه را با دستشان میپاچند، انسانِ مُبَذِّر هم نه اینکه بریز و بپاچ میکند، به او مُبَذِّر میگویند. «فقیل: هو تفریق المال على وجه الإسراف.» اگر مال را بر اساسِ اسراف مال را بپاچید و متفرّق کنید، این همان تبذیر است. «وقیل: تفریقه فی غیر المقصد.» تفریقِ مال در غیرِ مورد، اصلاً آنجا موردِ خرج کردن نبوده است، «وقیل: هو الإنفاق فی محرم أو مکروه أو على من لا یستحق.» این خیلی جامع است، گفته شده است که تبذیر عبارت است از انفاق در حرام یا در مکروه و یا موردی که اصلاً استحقاق ندارد، «ولا تبذر تبذیرا.» [۸] یعنی تبذیر هم همان اسراف است، با قیدهای دیگر. اما بهرحال تبذیر خطرناک است.
در سوره مبارکه اسراء میخوانید که تبذیر نکن. «إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ»[۹] مبذّرین برادرانِ شیاطین هستند، واقعاً این تهدیدِ بزرگی است، یعنی اگر پولِ خودت را در حرام انفاق کنی، یا در مکروه انفاق کنی، و یا در جایی که اصلاً استحقاق نیست، این تبذیر است.
همهی اینها آموزشِ به ماست، که ما از خدای متعال چه بخواهیم، حلال بخواهیم وَ أَجْرِ مِنْ أَسْبَابِ الْحَلَالِ أَرْزَاقِی، پروردگارا از اسبابِ حلال روزیهایِ من را جاری بفرما، یعنی حلال باشد، کلاهِ شرعی در آن نباشد.
بعضی ثروتها…. من نه بدبین هستم و نه تنگنظر، در این مباحث هم وارد نمیشوم، اما بعضی اوقات مطّلع میشوم که برخی ثروتها جداً از حرام ایجاد میشود، گاهی اوقات سوال میکنند و به گوشِ من میرسد، مثلاً میبینم که راهِ آن درست نبوده و حرام بوده است، یا لااقل شبههناک بوده است.
وَ وَجِّهْ فِی أَبْوَابِ الْبِرِّ إِنْفَاقِی، خدایا خودت انفاقِ مرا موجّه کن، توجیه به این میگویند که انسان صورتِ چیزی را به یک سو کند، میگوید: این بِرِّ من، این انفاقِ من، که من دلم میخواهد انجام دهم، کاری کن که در ابوابِ نیکوکاری باشد، بیخود نباشد، در حرام و مکروه نباشد.
وَ ازْوِ عَنِّی مِنَ الْمَالِ مَا یحْدِثُ لِی مَخِیلَهً أَوْ تَأَدِّیاً إِلَی بَغْی أَوْ مَا أَتَعَقَّبُ مِنْهُ طُغْیاناً. الله اکبر! گفتم که، تمامِ اینها برایِ آموزشِ به ماست.
اگر برخی انسانها مالدار شوند به مردم پُز میدهند، قیافه میگیرند.
مثلاً میرود یک ماشینِ خیلی فوقالعاده میخرد که بیاید یک جایِ خاصّی نگه دارد، پیاده شود و مردم او را ببینند، و به آنها پُز بدهد و قیافه بگیرد، یا خدای ناکرده بالاخره مقدّمهی یک ظلمی شود، برخی انسانها پولدار که شوند طغیان میکنند، میخواهد تمامِ اینها را اینجا اشاره کند، وَازوِ عَنّی[۱۰] خدایا از من دور کن، چه چیزی را دور کن؟ مِنَ المَال مالی را که مَا یُحدِثُ لِی مَخِیلَهً برایِ من تکبّر ایجاد میکند. یک وقتی خدای ناکرده برای این مالِ اندک برایِ برادر و خواهرِ دینیِ خودم قیافه میگیرم، أو تأدیا إلى بغی[۱۱] یا من را به یک ظلمی وادار میکند، أو ما أتَعَقب مِنهُ طُغیاناً [۱۲] یا بالاخره به دنبالِ این پول، یک طغیانی کنم. تمامِ اینها را امام علیه السلام تذکّر میدهد.
اللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَی صُحْبَهَ الْفُقَرَاءِ، میگوید خدایا صحبت با فقرا را برای من محبوب بگردان، من با اینها بنشینم، وَ أَعِنِّی عَلَی صُحْبَتِهِمْ بِحُسْنِ الصَّبْرِ برای مصاحبت با اینها کمکم کن که یک صبرِ زیبا هم بدهی، چون بالاخره انسان اگر زیاد هم بنشیند حوصلهاش سر میرود.
گاهی اوقات اصلاً فقیرها فقرای مالی نیستند، بلکه فقر، فقرِ دیگری است، «الفَقرُ سَوادُ الوَجهِ فی الدّارَینِ»[۱۳] فقر سیاهرویی در دو عالم است، آن هم میگوید:
سیه رویی ز ممکن در دو عالم جدا هرگز نشد والله اعلم
بالاخره «الفَقرُ فَخری» بعضی فقرها مانندِ فخر است، این را از جای دیگری میگویم، از اینجا نمیگویم، به این تداعی میگویند.
تداعی شد که این را خدمتِ شما عرض کنم.
بعضی اوقات اصلاً فقر افتخار است، «یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ»[۱۴] ببینید در مقابلِ چه کسی فقیر هستید؟ این افتخار است، انسان در مقابلِ کسی فقیر باشد که همه چیز دستِ اوست، این خیلی افتخار است.
شاعری به نامِ «سُهیلی» را بهتر بشناسیم
یک شاعری به نامِ «سُهیلی» بود، این شخص برای قرنِ هفت یا هشت است، قدیمی است، او نابینا بوده است، خدای متعال به برخی از نابیناها خیلی حافظه میدهد و آنها را خیلی مدد میکند، اینها کم هم نیستند، ما الان بسیاری مؤلّفِ نابینا داریم، آنها نابینا بودند و کتاب نوشتهاند و الان در حالِ استفاده است، یکی از این نابیناها «سُهیلی» است.
او سیرهی إبن حشام را در دو جلدِ بزرگ شرح کرده است، نام این اثر «الروض الأنف» است که بزرگان از آن نقل میکنند.
گمان میکنم که او مغربی بوده است، سابق به اُندُلُس و مراکش و … مغرب میگفتند. او شعری دارد که در آن میگوید:
ای خدایی که ضمائرِ بندگانت را میبینی، «یــَا مَن یَرى مـا فِی الضَّمـــیرِ وَ یَســمَعُ» ای خدایی که میدانی در دلِ من چیست، ای که نیمهی شب تو را میخوانم و تو میشنوی، «أنتَ المُعـدّ لِکُلِّ مَا یُتـوَقّــعُ» خدایا تمامِ توقّعاتِ ما از توست، از تو میخواهیم، «یـا مَن خَـزائِنَ مُلکِـهِ فِی قـولِ کُن» ای خدایی که خزائِنِ سلطنتُ تو در یک «کاف» و «نون» است، «کُن فَیَکُون» «یـا مَن خَـزائِنَ مُلکِـهِ فِی قـولِ کُن» اگر تو یک «کُن» بگویی همه چیز میشود، حالا که اینطور است «أُنن فإنّ فضلً عندکَ أجمعُ» خدایا احسان کن و منّت بگذار، پس تو همه چیز داری، اینجا مهم است، «مالی سِوى فقری إلیکَ وسیله» من جز فقرِ خودم وسیلهای به سویِ تو ندارم…
اینها در گفتن آسان است، اگر ما بدانیم که فقیر هستیم، همه کار درست میشود.
در گذشته گفتهام، فرزندِ آیت الله آقای بهاءالدینی رضوان الله تعالی علیه مریض شده بود، در حالِ مُردن بود، گفتند که اگر الان آقا بیاید چکار میکند، عمامهاش را به زمین میگذارد، چه میکند… اما او آمد و کنارِ فرزندش نشست و گفت: ما چقدر عاجر هستیم، فرزندِ او از جا بلند شد، تمام شد!
این خیلی مهم است که این فقر را بفهمی، اگر واقعاً کسی بخواهد بفهمد که فقیر است، همه کاره میشود، ولی اگر فکر کند همه کاره است، هیچ چیزی نمیشود، بلکه فقیر میشود.
اگر بفهمیم که هیچ هستیم، همه کاره میشویم، جداً بفهمیم! اما اگر نه، ندانم که هیچ هستم، هیچ کاره میشوم، این دستگاه این است، ببینید، آنها که هیچ بودنِ خود را میدانند همه کاره میشوند.
دخترِ امام راحل رضوان الله تعالی علیه در حالِ مُردن بود، این را خبر دارم که عرض میکنم، هر کسی طوری ناراحتی میکرد، امام آرام ایستاده بود و فرمودند: چه شده است، گفتند: این دختر در حالِ مردن است، به دنبال دکتر هستیم… فرمودند: آرام باشید، دکتر نمیخواهد، بگویید آقا سید حسین قاضی بیاید، آقا سید حسین قاضی آمدند…
من خیلی در خدمتِ او بودهام، آقا سید حسینِ قاضی، شاگردِ آقایِ قاضیِ بزرگ بود، خدای متعال روحِ او را شاد کند، با پدرِ من هم خیلی رفیق بودند، لهجهی شیرینِ آذری داشت و میگفت: من پدرت را دوست میدارم ولی خودت را مستقلاً دوست میدارم. یعنی میفرمودند که بخاطرِ پدرم نیست، من خیلی در خدمتِ او بودم.
امام فرموده بود که آقا سید حسین قاضی بیاید، آمد و سرپا ایستاد و چیزی گفت و دختر بلند شد، الحمدلله هنوز هم درحالِ زندگی هستند.
ببین! دستگاه این است، خودت را هیچ بدانی همه کاره میشوی، خودت را کارهای بدانی هیچ کاره میشوی، هیچ! یک پیاز هم به تو نمیدهند.
اینجا مهم است، میگوید:
«مالی سِوى فقری إلیکَ وسیله» من جز فقرِ خودم وسیلهای به سویِ تو ندارم، اما خوبیِ آن این است که میدانم فقیر هستم، این مهم است، «بِالاِفتِقارُ إلَیکَ فَقـری أدفعُ» میدانم فقیر هستم، پس فقرِ من دفع میشود.
سُهیلی گفته است که والله با این ابیات خدای متعال را نخواندهام، مگر اینکه آنچه که میخواستم به من داده است.
ادامهی شرح دعای سیاُمِ صحیفه سجّادیّه
وَ مَا زَوَیتَ عَنِّی مِنْ مَتَاعِ الدُّنْیا الْفَانِیهِ فَاذْخَرْهُ لِی فِی خَزَائِنِک الْبَاقِیهِ خدایا! اگر من چیزی را از مطاعِ دنیا میخواستم و به صلاحِ من نبود و به من ندادی، آن را در خزائِنِ باقیهی خودت ذخیره کن.
وَ اجْعَلْ مَا خَوَّلْتَنِی مِنْ حُطَامِهَا، وَ عَجَّلْتَ لِی مِنْ مَتَاعِهَا بُلْغَهً إِلَی جِوَارِک وَ وُصْلَهً إِلَی قُرْبِک وَ ذَرِیعَهً إِلَی جَنَّتِک چقدر زیباست! خدایا اگر چیزی هم از این مطاعِ دنیا به من دادهای، و در این دنیا هم دادهای، عاجلاً دادهای، کاری کن که من به وسیلهی این به جوارِ تو برسم، به قُربِ تو برسم، این مال وسیلهی بهشت رفتنِ من شود.
روایت داریم که میفرماید: پر حسرتترین انسان در روزِ قیامت، میبیند مالی گذاشته است و از حلال و حرام بهم بافته است، به هیچ کس هم انفاق نکرده است، بعد از او وارثِ او برداشته است و بوسیلهی آن مال به بهشت رفته است. یعنی جمع کنندهی مال در جهنّم و وارثِ مال در بهشت. « أَشَدُّ النَّاسِ حَسْرَهً یَوْمَ الْقِیَامَهِ»[۱۵] میگوید این من بودم که جان کندم و عرق ریختم و پوستِ من کَنده شد، ولی هیچ کاری برای خودم انجام ندادم، یک شمع برای قبرِ خودم روشن نکردم، هر کس آمد گفتم: مگر من ضامن هستم؟ مگر من کفیل هستم؟ چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است، از این حرفها و مزخرفها به مردم گفتم و پول روی پول گذاشتم و الان وارثِ من با آن پول به بهشت رفته است.
وَ اجْعَلْ مَا خَوَّلْتَنِی مِنْ حُطَامِهَا، میخواهند مالِ دنیا را دستِ کم بگیرند که خیلی از ما دلبری نکند، اصلاً به مالِ دنیا «حُطام» میگوید، توجه کردید؟ بخاطرِ این «حُطام» انسان میکشند، انسان میدزدند، گروگان میگیرند، من نمیدانم چه اندازه این «حُطام» در چشمانِ ما تلألو کرده است…
علف را دیدهاید؟ علفهایی که حیوانات لگد کنند و تکه تکه بشوند را «حُطام» میگویند.
نوشته: «والحطام بالضم ما تکسر من یابس النبات»[۱۶] اما «اُستُعیرَ لِمُقتَنَیاتِ الدُّنیا» استعاره شده است که به مالِ دنیا هم گفته میشود. چون چیزی نیست و باطنِ آن همین است.
وَ اجْعَلْ مَا خَوَّلْتَنِی مِنْ حُطَامِهَا پروردگارا قرار بده آن مالی را که به من دادهای، و در این دنیا هم عاجلاً چیزی از مطاعِ آن به من مرحمت فرمودی، یعنی یک چیزی دارم، پروردگارا این را وسیلهای قرار بده که من با آن به جوارِ تو برسم، با این مال به نزدیکیِ تو برسم، بخدا میشود، والله میشود، ما دستِ کم میگیریم.
یک وقتی میبینید که یک نفر خانه ندارد و الان اگر ما پولی داشتیم و برای او خریدیم، اگر هم نداشتیم یک مقداری را به او دادیم، اصلاً خانه هم نه، اصلاً یک فرش به یک نفر دادیم، یک خودکار به یک نفر دادیم، یک خودنویس دادیم، اصلاً او را خوشحال کردیم، دنیا این است « ادخال السرور على قلب المؤمن» کردیم، روایت داریم که اگر با این مالِ دنیا و به اندازهی قدرتِ خودت یک مؤمن را خوشحال کردی، میگوید وقتی شخص را در قبر گذاشتند، صورتِ خوشی با او وارد میشود، میگوید که من آمدهام با تو صحبت کنم، یک وقت نترسی، اینجا مار و عقرب دارد، اما من همه را برای تو دفع میکنم، میپرسد که تو چه کسی هستی؟ میگوید: «أَنَا السُّرُورُ الَّذِی کُنْتَ أَدْخَلْتَهُ عَلَى أَخِیکَ الْمُؤْمِنِ»[۱۷] من آن شادیای هستم که تو در قلبِ برادرِ دینیِ خود وارد کردی.
در ادامهی دعا میگوید: حال که من این همه را از خدای متعال میخواهم، چقدر خواستم؟ مرا کمک کن که قرض نداشته باشم، مرا کمک کن تا مالِ زیاد داشته باشم، مرا کمک کن تا کفاف داشته باشم، مرا کمک کن که اگر مالِ من زیاد بود به قُربِ تو برسم، مرا کمک کن که اسراف نکنم… این همه درخواست، میگوید چه اشکالی دارد إِنَّک «ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ» تو خدایی هستی که فضلِ تو بزرگ است، وَ أَنْتَ الْجَوَادُ الْکرِیمُ. به به! این را یاد بگیرید و در موبایل هم نبرید.
در قنوتهایتان یاجواد و یاکریم بگویید، ایرادی ندارد، در سجدههایتان بگویید.
وَ أَنْتَ الْجَوَادُ الْکرِیمُ تو جوادی، تو بخشندهی کریمی هستی، لا اله الا الله… یک چیزی به بندهات میدهی، بعداً هم به کسی نمیگویی، ما اگر چیزی هم به کسی بدهیم آبروی او را میبریم…
نقدی به صدا و سیما و طرح سوالی خارج از بحث
سوال پرسیدهاند که گویا در صدا و سیما مطلبی پخش شده است که حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها نعوذبالله به یکدیگر مفاخره میکردند، مثلاً امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمودهاند که من پسرِ فاطمه بنت اسد سلام الله علیها هستم، حضرت زهرا سلام الله علیها هم میفرمودند من هم دخترِ حضرتِ خدیجه کبری سلام الله علیها هستم، او میفرموده است که من امیرالمؤمنین هستم و الی آخر…..
ای مردم شما را به خدا کمی بیدار باشید، جلسهها شلوغ میشود و به هر بیسوادی طیّب الله میگویند، ضمیرِ من به جایی برنمیگردد، با کسی کاری ندارم، میخواهم این بحث را بگویم، این طور بحثها با عصمت منافات دارد، آقایان مدرک ذکر میکنند که مثلاً فلان کتاب… من همهی این کتابها را بررسی کردهام.
یکی از مدارکِ آن کتابِ قطره است، داریم بحثِ طلبگی میکنیم، نه اینکه بخواهیم کسی را خراب کنیم، خدای متعال روح آقای مستنبط را شاد کند، اما کتابِ «القطره» کتابِ درجه یکی نیست، بعد از کتاب «فضل ابن شاذان» نقل میکنند، این کتاب، کتابِ مضطربی است، دو کتاب است که مشخص نیست کدام اصل است و کدام فرع، یکی بزرگ است و دیگری کوچک، علامه مجلسی هم میفرماید که این کتاب نزدِ ما معتبر نیست، بعد به کتابِ «حلیه الابرار» سید هاشم بحرانی اسناد میدهند، من خاکِ پاِ سید هاشم بحرانی هستم اما او از آنهایی است که وقتی اخبار را جمع میکردند، هیچ تعلیقی برای هیچ کدام نداشتند، ایشان فقط جمع میکردند، بنابراین کتابهای ایشان خیلی موردِ نقد است.
اصلاً همهی اینها هم بگویند، اما ما شیعیان یک اصولی داریم که همه چیز را با این اصولِمان میسنجیم، آیا حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها امام زمانِ خود را نمیشناختند؟ ما که یک انسانِ معمولی هستیم میگوییم اگر کسی بمیرد و امامِ زمانِ خود را نشناسد به مرگِ جاهلیّت مرده است، آیا مادرِ یازده امام، به امامِ زمانِ خود مفاخره میکرده است؟ حالا میگویند این کتابها نوشته است، به جهنّم که نوشته است، به قولِ مرحومِ مطهری میفرمودند که بعضیها کتابِ چاپ را جزوِ مطهّرات میدانند، دروغ هم پاک میشود.
زیاد دروغ نوشتهاند، اصلاً یک زنِ معمولی، میگویند همسرِ علامه طباطبایی لقمه میگرفته است که ایشان در نوشتنِ المیزان برای لقمه گرفتن هم وقت صرف نکنند، به آیت الله ابراهیم امینی گفته بودند که این همسر من چای میآورد، آنچنان این چای را میگذاشت که من متوجّه نشوم، فقط زمانی که برمیگردم ببینم چای هست بنوشم. یک زن این اندازه برای نوشتنِ المیزان کمک کرده است، وقتی همسرِ او مرحوم شد، علامه طباطبایی خیلی گریه میکرد، آیت الله امینی میگفت که به او گفتم مرگ حق است، چرا اینقدر گریه میکنی؟ علامه در پاسخ گفته بود: میدانم حق است، اما به یادِ مهربانیهایِ او میافتم، چون این زن مهربان بود…
آن وقت حضرت زهرا سلام الله علیها بیاید با امیرالمؤمنین علیه السلام…
بعد جالب است که میگوید پیغمبر رسید و گفت: به! در حالِ مفاخره هستید؟ زهرا جان کوتاه بیا…
اینها را باید به سرمان بزنیم، اینها از شبکه سه سیما پخش شده است، ای مسئولین شبکه سه چه جوابی برای خدای متعال دارید؟ یعنی شما هیچ کس را در این شبکهها ندارید که یک بازبینی کند؟
گفت: زهرا جان بس کن! بلند شو و سرِ علی را ببوس، او هم سرِ امیرالمؤمنین را بوسید و گفت یا اباالحسن من را ببخشید…
حالا این که خوب است. یک شبکهی تلویزیونی هم در ساری پخش شده بود، گفته بود که حضرت زهرا کمی مقنعهی خود را عقب دادند و نوری افتاد، امیرالمؤمنین عمامهاش را عقب داد، نورِ بیشتری افتاد، او دوباره مقنعهاش را بیشتر عقب کشید…. پیغمبر آمد گفت یا علی تو عمامهات را پایینتر بکش، زهرا کم میآورد و غُصّه میخورد….
ای خاک بر سرِ من… مگر این حضرت زهرا سلام الله علیها ام الائمه نیست؟ مگر محورِ ولایت نیست؟ ایشان محورِ ولایت بودند، ائمه علیهم السلام به دورِ مادرشان میچرخیدند، مادرِ یازده امام است، کوثر است، آن وقت او بیاید و اینطور شود؟!؟!؟!
چرا فلان کتاب نوشته؟ نوشته است که نوشته…
یک علمی به نامِ «عِلَلُ الحَدیث» است، هر کس این علم را نداند، به امیرالمؤمنین علیه السلام حرام است که بگوید قالَ الصادق، این را بدانید…
میگوید تلویزیون گفته است، در تلویزیون میگوید… اصلاً تو چه میگویی؟ تو که هستی؟ تلویزیون که علمِ لَدُنّی نمیآورد، مگر این دوربین علمِ لَدُنّی میآورد؟
میگوید که دیشب تلویزیون گذاشته است، به جهنّم که تلویزیون گذاشته است، مگر این دوربین علمِ لَدُنّی میآورد؟ هر کس علم «عِلَلُ الحَدیث» را نداند، به امیرالمؤمنین علیه السلام حرام است که بگوید قالَ الصادق، این را بدانید… حتی از روی کتاب…
ما در کتابِ برخی بزرگان مطالبی را دیدهایم که اصلاً با عصمت منافات دارد، بعداً مشخص شد که این موضوع، بصورتِ دستی در این کتاب وارد شده است، سابق چاپ نبوده است، کتابهای غزالی را دست برده بودند، غزالی فهمید و رفت به سلطان شکایت کرد، کتبِ اربعهی شیعه چون مهم بوده، مواظبت کردهاند و دست نبردهاند، اما کتابهای سطح پایین اینطور نیست، ممکن است در آنها دست برده باشند، شاید از حاشیه به متن رفته باشد و بلاهایی به سرِ آن آمده باشد…
علم «عِلَلُ الحَدیث» نباشد، کسی حقّ گفتنِ قال الصادق ندارد، متأسفانه اینها ندارند و قال الصادق هم زیاد میگویند…
حضرت صدیقه کبری که جانم به قربانِ او به، وصلِ به غیب بوده است، او میآید به امامِ زمانِ خود مفاخره کند؟ بارک الله تلویزیون! بارک الله شبکهی سه، تو هم هرچه دلت میخواهد انجام بده، ما که نه تلویزیونی هستیم، نه چیزی هستیم، برادر هستیم، دوست هستیم، اینها هم که میگوییم دلِمان میسوزد، اگر شما دسترسی دارید به رؤسا بگویید، بگویید این چیزها که پخش میشود، شما یک نمایندهای بگذارید، یک اما و اگری بگذارید، این فیلمها را یک بازبینی کنید، ما دوست هستیم که میگوییم.
دوست میگوید: گفتم، دشمن میگوید: میخواستم بگویم. او که حرفِ خودش را میزند دوست است، ما دوست هستیم، اگر ضد انقلاب بودیم خوشحال میشدیم و میگفتیم الحمدلله، بگذار این صدا و سیما خراب شود و ما هم تماشا کنیم، اما دوست هستیم و دوست نداریم خراب شود.
از اینها هم بالاتر این است که امام زمان ارواحنا فداه را دوست داریم، حضرت زهرا سلام الله علیها را دوست داریم، مادرِ حسینین علیهما السلام را دوست داریم.
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
پی نوشت:
[۱] دعای سیاُمِ صحیفه سجّادیّه
[۲] الکافی، جلد ۵، صفحه ۹۴، حدیث ۶. (کُلُّ ذَنْبٍ یُکَفِّرُهُ الْقَتْلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا الدَّیْنَ فَإِنَّهُ لَا کَفَّارَهَ لَهُ إِلَّا أَدَاؤُهُ أَوْ یَقْضِیَ صَاحِبُهُ أَوْ یَعْفُوَ الَّذِی لَهُ الْحق)
[۳] الکافی، جلد ۵، صفحه ۹۵ (عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْأَشْعَرِیِّ عَنِ اِبْنِ اَلْقَدَّاحِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِیَّاکُمْ وَ اَلدَّیْنَ فَإِنَّهُ مَذَلَّهٌ بِالنَّهَارِ وَ مَهَمَّهٌ بِاللَّیْلِ وَ قَضَاءٌ فِی اَلدُّنْیَا وَ قَضَاءٌ فِی اَلْآخِرَهِ.)
[۴] المهذب البارع: مخطوط.
[۵] الکافی: جلد ۵ صفحه ٩٩ باب الرحل یأخذ الدین وهولا ینوی قضاءه، حدیث ٢. (مَن إستِدانَ دَیناً فَلَم ینو قضَاءه کانَ بِمَنزِلَه السّارق)
[۶] سوره مبارکه فرقان، آیه ۶۷ (وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا)
[۷] ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین علیه السلام، جلد ۴، صفحه ٣۵٠
[۸] ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین علیه السلام، جلد ۴، صفحه ۳۵۱
[۹] سوره مبارکه اسراء آیه ۲۷
[۱۰] ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین علیه السلام، جلد ۴، صفحه ۳۵۲
[۱۱] ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین علیه السلام، جلد ۴، صفحه ۳۵۳
[۱۲] ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین علیه السلام، جلد ۴، صفحه ۳۵۴
[۱۳] الحکمه المتعالیه فی الأسفار العقلیه الأربعه، جلد ۲، صفحه ۴۳۱
[۱۴] سوره مبارکه فاطر، آیه ۱۵
[۱۵] جامع الأحادیث – الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر – قسم الأقوال الجزء الأول صفحه ۴۴۵
[۱۶] ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین علیه السلام، جلد ۴، صفحه ۳۶۶
[۱۷] وسائل الشیعه، جلد ۱۶، صفحه ۳۵۲
پاسخ دهید