«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

«الحَمدُ لِلّه رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلِّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أکرَمِ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِکَهِ وَ لا حَولَ وَ قُوَّهَ اِلا بِالله اَلعَلِیِّ العَظیمِ»

مقدمه

خاطرِ مبارک‌تان است که اینطور شد: اللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَی صُحْبَهَ الْفُقَرَاءِ خدایا! مصاحبت با فقرا را بر من محبوب بگردان، کاری کن که من مصاحبت با فقرا را دوست داشته باشم، وَ أَعِنِّی عَلَی صُحْبَتِهِمْ بِحُسْنِ الصَّبْرِ خدایا برای مصاحبت با آنان به من با حُسنِ صبر کمک کن.

Fateminia-13970405-Sahifeh99-ThaqalainSite (2)

اینجا چند مطلب داریم که باید به شما بگویم، تا می‌رسیم به تفسیرِ شریفِ المیزان، زیرا شاید جز علامه طباطبایی هیچ کس این را متوجّه نشده است، عجیب است که خدای متعال به این سیّد چه چیزی داده بود، غیر از علمِ او، طهارتِ باطنیّه‌ی او نیز عجیب است، چون درکِ قرآن فقط با ضَرَبَ یَضرِبُ نیست، بلکه طهارتِ باطنیّه نیاز دارد، «لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»[۱] خلاصه اینکه او مطالبی آورده است که در هیچ تفسیری نیامده است، وقتی شما بزرگواران تشریف می‌آورید، دیدم حیف است برای شما نگویم، منتها صبر کنید که به آنجا برسیم.

ابتدا اینجا از فرمایشات حضرت، چند مطلب بگیریم، اولاً اینکه قبلاً هم عرض کردم در سرتاسرِ صحیفه‌ سجادیه، امام علیه السلام در حالِ آموزش به ماست، یعنی خودشان را نمی‌فرمایند و همه‌ی این فرمایشات برای آموزش است که ما این کارها را انجام دهیم، شما در عباراتِ قبلی دیده‌اید که در بعضی از مطالب حضرت می‌فرمایند: خدایا! کمک کن تا حسد از من دور شود، نعوذبالله خودشان را که نمی‌فرمایند، بلکه این‌ها زبانِ ماست، این مطلب هم همینطور است.

برخورد با فقرا

ابتدا به ما آموزش می‌دهند که خدای ناکرده به فقرا بخاطرِ فقرِشان بی‌احترامی نکنیم و آنان را موردِ اهانت قرار ندهیم، مطلب دوم اینکه یک جامعه‌ی اسلامی باید به فکرِ فقرا باشد، بالاخره فقرا در همه‌ی جوامع هستند، ایضاً در جامعه‌ی اسلامی هم وحود دارد، اما ما باید با فقرا مصاحبت کنیم.

ما احادیثِ بسیاری داریم که در آن‌ها فرموده‌اند که با نادانان مصاحبت نکنید، و از دارندگانِ اوصافِ ضمیمه دوری کنیم، ببینید می‌فرماید اگر کسی نادان بود، احمق بود، بخیل بود… اصلاً با او مصاحبت نکنید، حالا هر کسی که هست، چه فقیر و چه غنی!

Fateminia-13970405-Sahifeh99-ThaqalainSite (4)

از حضرت عیسی عَلَی نَبیِّنا وَ آله و علیه السلام می‌پرسند: یا روح الله! مَن نُجالِس؟[۲] ای روحِ خدا! ما با چه کسی همنشین بشویم؟ همنشینِ ما باید چطور باشد؟ مَن یُذَکِّرُکُمُ اللّهَ رُؤیَتُهُ کسی باشد که دیدنِ او شما را به یادِ خدای متعال بیندازد، و یَزیدُ فی عِلْمِکُم منطِقُهُ سخن گفتنِ او بر علمِ شما بیفزاید، و یُرَغِّبُکُم فی الآخِرَهِ عَمَلُهُ عملِ او شما را نسبت به آخرت ترغیب کند.

دینِ ما این است، که حالا ما با نادان و دارندگانِ اوصافِ ضمیمه مصاحبت نکنیم، پس حال چطور می‌شود؟ اینجا از خدایِ متعال مصاحبتِ با فقرا را می‌خواهیم، اینجا باید چکار کنیم؟ اینجا باید دقیق باشید که چه چیزی می‌خواهم بگویم، حالا اگر یک فقیری هم بود که بنده‌ی خدا… خُب در این‌ها بعضی هستند که فقرای خیلی آبرومندی هستند، اما بعضی هم هستند که کارتن‌خواب و مثلاً سه ماه است که حمام نرفته است و… حالا باید با او چکار کنیم؟

او هم وظیفه‌ی دولت است، تعارف که نداریم، من و شما که نمی‌توانیم کاری کنیم، مگر ما به این چیزها می‌رسیم؟ از ما فوقِ طاقتِ‌مان نخواسته‌اند.

می‌فرماید در بینِ این فقرا بعضاً محترمین، مؤمنین و ای بسا که دانشمندان وجود دارند، و محترم و مؤمن و دانشمند بودن با فقر منافاتی ندارد، بعضی هستند که فقیرِ محترم و فهمیده و دانشمندی هستند، اصلاً شاید دانشمند هم نباشد، اما یک خصوصیاتی داشته باشد، اینجا این دعا می‌خواهد این دیدگاه را عوض کند، نه اینکه فقیر بد است، دقّت کنید که اگر نگاهِ ما به فقرا اهانت و حقیر شماردن باشد، در نتیجه نکاتِ مثبتِ آنان را چنانکه ذکر شد نمی‌بینیم.

Fateminia-13970405-Sahifeh99-ThaqalainSite (5)

مطلبِ آخر؛ دیدنِ زندگیِ فقرا مایه‌ی عبرت است، می‌فهمیم که سعادت در ثروت خلاصه نمی‌شود، می‌فهمیم که بعد از این دنیا، عالمِ دیگری هم وجود دارد، برخی با فقر و تنگدستی برای آن عالم هم کار کرده‌اند، حال این را داشته باشید، این‌ها را یادداشت کرده بودم که رئوسِ مطالب بود، تا یک داستانِ کوتاه به شما بگویم تا به سراغِ مطلبِ اصلی برویم و بعد از آن هم سراغِ المیزان، ان شاء الله که خدای متعال شما را حفظ کند.

داستانی درباره‌ی فقرِ حاج آقا رضا همدانی

من یک قطره از دریا برای شما می‌گویم؛ ببینید که با وجودِ فقر چه‌ها کرده‌اند، که متمکّنین اصلاً فاقدِ تصوّرِ این چیزها بوده‌اند.

اینکه علمایِ ما در نجف اشرف چگونه زندگی کرده اند، دو سه ماه وقت می‌خواهد که من برای شما تعریف کنم، اما یک قطره‌ی آن را تعریف می‌کنم.

ما می‌دانیم شخصی در نجف به نام حاج آقا رضا همدانی زندگی می‌کرده که اهل همدان بوده است. دروسِ اولیه را در همدان می‌خواند و بعد به نجف می‌رود و شاگردِ شیخ مرتضی انصاری می‌شود، بعداً شاگردِ میرزایِ شیرازی می‌شود، بعداً هم از کبارِ مراجعِ تقلید می‌شود.

یک مطلبی به شما بگویم؛ امروز که درسِ خارج در قم و نجف گفته می‌شود، خُب می‌دانید که درس‌هایِ کتابی را سَطح می‌گویند، مثلاً می‌گویند فلان طلبه سطح را تمام کرده است، بعد از سطح دیگر دروس کتابی نیست، استاد از خارج درس‌هایی را می‌گوید و شاگرد یادداشت می‌کند، به این درسِ خارج می‌گویند، حالا یا خارجِ فقه می‌گویند، و یا خارجِ اصول. شاید امروز مدارِ درسِ خارج کتب حاج آقا رضا همدانی است. یعنی از او می‌گیرند و می‌گویند، این خیلی مهم است.

من الان کتاب‌های چاپِ قدیمِ او را دارم، باور بفرمایید که واقعاً بارِ شتر است، خیلی کتاب‌های بزرگی است، آن‌ علمایی که بودند و زندگیِ او را دیده‌اند، می‌نویسند: یک خانه‌ی خیلی محقّر و کوچک در نجف اشرف داشتند.

می‌گویند ایشان در مسجدی نماز می‌خواندند و انسان‌هایِ زُبده به او اقتدا می‌کردند و نماز می‌خواندند و هیچ وقت نامِ او مطرح نبوده است، یعنی در این حد می‌گفتند که یک آقایِ خوبی هست که با او نماز می‌خوانیم، همین!

Fateminia-13970405-Sahifeh99-ThaqalainSite (1)

هیچ کس رتبه‌ی علمی و مقام و منزلتِ او را نمی‌دانست، یعنی خودِ ایشان نگذاشته بودند که مردم بدانند، تنها به امورِ خود از قبیلِ رفت و آمد و خرید و … می‌رسیدند..

سید محسن امین صاحبِ کتاب شریف «أعیان الشیعه» که از شاگردانِ او بود می‌گوید: صبح درس می‌دادند و برای نماز ظهر به خانه می‌آمدند، نماز ظهر و عصر را در مسجد می‌خواندند، یک نانِ درجه سه‌ای و یک مقدارِ مختصری پنیر و گاهی هم کمی گوشت نهارِ او بود، بعد از نهار استراحتی می‌کردند و بلند می‌شدند و درسِ فردا را یادداشت می‌کردند، (یعنی بوجود می‌آورد). می‌گوید: او در نهایتِ تندگدستی بود، اما بسیار خوب و خوش!

با نان و پنیر و گاهی یک مقدار گوشت و یک کاسه آبگوشت، به اندازه‌ی بارِ شتر کتاب نوشتند و طلبه‌ها را تربیت کردند.

سید محسن امین شوخی نیست، او صاحبِ «أعیان الشیعه» است، می‌فرماید: ما غیر از درسِ او از اخلاق و سیره‌ی او استفاده کردیم، در کوچه‌هایِ تاریکِ نجف به تنهایی می‌رفت، معمولاً برایِ علمایِ بزرگ فانوس می‌کشیدند، اما او می‌فرمود: من نمی‌خواهم!

او با فقر و تنگدستی یک بارِ شتر کتاب نوشته است، وهکذا من افرادی را سراغ دارم که هیچ چیزی داشتند ولی انسان تربیت کردند.

همان آقای روزبه را که برای شما گفتم، کتابِ او هم یک نفر خرید و برای من آورد. من یک کتابِ «فیض گل» داشتم که آن را گُم کرده بودم، یعنی در کتاب‌هایِ کتابخانه‌ام گم شده است، کتابخانه‌ی من مانندِ میدانِ شوش است، همه چیز در آن گُم می‌شود. یک زمانی یک شخصی کتابی را به من امانت داده بود، (خیلی قدیم) آن کتاب را آوردم و متاسفانه گُم شد، چیزِ خاصی نبود ولی امانت بود، آن موقع آن‌ها کتاب ندیده بودند و فکر می‌کردند خیلی مهم است، شخصی آمد و گفت که ورثه این کتاب را می‌خواهند، فکر می‌کردند که کتاب خیلی مهم بوده است و من آن را عمداً مفقود کردم، به آن شخص گفتم: خودت بیا برویم و آن را در کتابخانه‌ی من پیدا کن، چون در حالِ متّهم شدن برای یک کتابِ بی‌ارزش شده بودم، واقعاً جزوِ دعاهایِ شب قدرِ من این شده بود که این کتاب پیدا شود.

خلاصه این‌که به آن شخص گفتم که خودت بیا و در کتابخانه‌ی من پیدا کن، آمد و گشت و پیدا کرد! ناگهان حالِ او بد شد و گفت: تو را به حضرت زینب سلام الله علیها من را حلال کن، من تصوّر کردم که تو یک طلبه هستی و یک قفسه کتاب داری، و یک کتاب در یک قفسه گُم نمی‌شود، نمی‌دانستم اوضاع چیست، بنده‌ی خدا اصلاً کتابخانه‌ی بزرگ در عمرِ خود ندیده بود…

بهر حال کتابِ «فیضِ گُل» را هم برای من خریده‌اند و آورده‌اند، خیلی از آن‌ها ممنون هستم. خُب این استاد روزبه هم استاد بودند، و هم از نظرِ علومِ دینی مجتهد بودند، اما وقتی به عیادتِ او رفته بودند، دیدند نیمی از اتاقِ او فرشی ندارد، حالا چه شد؟ ما نمی‌گوییم که ما هم نباید داشته باشیم، نه اتاق‌های ما فرش دارد، اما ایشان اینطور بودند، حالا حتماً باید یک مبل خریده شود، یک گلدانِ گران قیمت هم روی آن فرش بیاید و … عزیزِ من! حالا نبود هم نبود، به عیادتِ استاد روزه رفته بودند، دیدند که نیمی از اتاق خالی است! حالا چه شد؟ اگر بدانید چقدر انسان تربیت کرد، الان برخی از مسئولینِ مملکتی، تربیت شده‌هایِ او هستند، برخی از این وزیران از دانش‌آموزانِ همان مدرسه هستند، خانم‌هایی را تربیت کردند…

آقا استاد بود، یک پارچه معنویت بود، چه شد؟ حالا فقیر هم بود، چه اشکالی دارد؟

Fateminia-13970405-Sahifeh99-ThaqalainSite (6)

پس بنابراین معنیِ آن جمله این نیست که یعنی امام سجاد علیه السلام می‌فرماید بروید با کارتن‌خواب‌ها مصاحبت کنید، نه! آن کارِ ما نیست، این یک کارِ حکومتی است، من واردِ این موضوع نمی‌شوم.

اما یک عده از فقرا هستند که آبرومند و محترم هستند، اصلاً کسی این‌ها را تحویل نمی‌گیرد، کسی نمی‌داند، دنیا چشمِ بعضی‌ها را گرفته است، بروید ببینید چه خبر است، بروید مصاحبت کنید، گفت:

هر بیشه گمان مبر که خالیست               شاید که پلنگ خفته باشد

روایاتی درباره‌ی فوایدِ مصاحبت با فقرا

حالا روایاتِ آن را برایتان بگویم:

پناه بر خدا می‌برم، اینجا مرحوم سیّد فوایدِ زیادی برایِ دیدار با فقرا نوشته است، از قبیلِ اینکه وقتی انسان با فقرا بنشیند به یادِ آخرت می‌افتد، و متوجّه می‌شود که نعمت‌ها زائل می‌شود، و مطالبِ خیلی زیبایی که اقتضاء نیست آن‌ها را به شما بگویم. چند مطلب را علامت گذاشته‌ام که برایِ شما بگویم که ان شاء الله اینها برای شما مهم است، بعد هم به سراغِ صحیفه می‌رویم.

بعضی از مشایخ گفته‌اند: الفُقَراء علی طَبَقاتٍ[۳] فقرا طبقاتی هستند، یعنی یکدست نیستند و گوناگون هستند، می‌گوید: فُقَراءُ الاغنِیَاء و هُمُ السّائلونَ عِندَ الفاقات القانِعونَ بالکِفایَت یک عده هستند که وقتی کار خیلی بالا بگیرد، بالاخره یک درخواستی می‌کنند و به کم هم قانع هستند، والطبقه الثانیه: فُقَراءُ الفُقَراء، وَ هُم المُتحقِقون بِالفَقر المُختارُونَ لِلفَقر المُؤثِرونَ لَهُ عَلَى الغِنَى یک عده هستند که خودشان عمداً فقیر شده اند، خودشان چیزی نخواسته‌اند، اصلاً فقر را بر غنا ایثار کرده‌اند، یعنی فقر را بر غنا مقدّم داشته‌اند، چرای آن را هم خودشان می‌دانند، ما نمی‌دانیم؛ قبلاً به شما گفته‌ام، دو خانمِ هندیِ شیعه یک دریا پول، شاید اگر به پولِ زمانِ ما حساب کنید چند میلیارد تومان بشود، به درِ خانه‌ی شیخ عباسِ قُمی آوردند، آقا زاده‌ی بزرگِ شیخ عباس قمی را خدا رحمت کند، حاج میرزا علی آقا بود، من او را دیده بودم، آقازاده‌ی بعدیِ او آقا محسن بود که بنده او را هم زیارت کرده بودم، خیلی شبیه آقا شیخ عباس بود، آقایِ میرزا علی آقا را شاید بیست ساله نبودم که دیدم، اما با آقا محسن محشور بوده‌ام، او خیلی نازنین بود، حدودِ محله‌ی تیردوقلو می‌نشست، یک خانه‌ی هفتاد متری داشت، اگر این‌ها می‌خواستند حقّ طبعِ کتبِ پدرشان را بگیرند می‌توانستند با خانه‌ای با طلا بسازند.

حقّ طبع شوخی نیست، من در خاطر دارم یک نفر در قم کتاب چاپ می‌کرد، نوه‌ی چندمِ او پیدا شد و از اصفهان آمد و جلویِ او را گرفت و گفت برایِ جدِّ ماست، اول حقّ ما را بده، بعد چاپ کن.

این مفاتیح با کامیون ردّ و بدل می‌شود، اگر آن‌ها حقّ طبع می‌گرفتند، دیوارهایشان از طلا بود، ولی این فرزندان حقّ طبع نگرفتند، حاج میرزا علی آقا و آقا محسن در نازل‌ترین شرایط عُمرِ خود را به آخر بردند و حقِّ طبعِ کتبِ پدرشان را نگرفتند.

خودِ حاج میرزا علی آقا شاید اینطور فرمودنده باشند که ما در نجف کودک بودیم، خرمای زاهدی را خرمایِ درجه سه می‌گویند، خرمایِ زاهدی را نسیه می‌خریدیم و می‌خوردیم، الان ببینید که چند مدل غذا روی سفره‌ها می‌گذارند، باز هم می‌گویند خیر و برکت رفته است، اصلاً ما عادت داریم که غُر بزنیم، در خانه‌ها مملو از نعمت است، مثلاً مادر می‌گوید: الهی قربانِ تو بروم، دوست نداری؟ می‌خواهی برایِ تو نیمرو درست کنم؟…. خُب با این همه ناز و کرشمه باز هم می‌گوییم خیر و برکت رفته است.

حاج میرزا علی آقا گفت: خرمایِ زاهدی را نسیه می‌خریدیم، او می‌گوید: بَقِال گفته بود چوب خطِّ شما پر شده است و دیگر نسیه نداد، یعنی حتی همان خرمای درجه سه را هم دیگر نسیه نداد، حالا دو خانمِ شیعه از هند آمده بودند و گفتند: حاج شیخ این پول نه خمس است، نه زکات است، نه… ما کتاب‌هایِ شما را خوانده‌ایم و نسبت به شما ارادت پیدا کرده‌ایم، اما آن‌ها هرچه اصرار کردند حاج شیخ آن پول را نگرفتند و آن‌ها هم رفتند.

حاج میرزا علی آقا می‌گوید که ما جوان بودیم، بقّال هم گفته بود که دیگر خرما را هم نسیه نمی‌دهم، عصبی شدم و گفتم که مقدّس بازی هم اندازه‌ای دارد، الآن چرا این پول را نگرفتید؟ ناگهان شیخ گریه کردند، اشکِ او جاری شد، مطلبی در ذهنِ او بود که شاید نتوانست به فرزندانِ خود منتقل کند.

این عبارت را ببینید؛ اولیاء یک چیزهایی دارند که به ما نمی‌گویند، می‌گوید: المُختارُونَ لِلفَقر طبقه‌ی دوم اصلاً فقر را اختیار کردند، المُؤثِرونَ لَهُ عَلَى الغِنَى اصلاً فقر را بر غنا مقدّم داشتند، می‌گوید: اینها انسان‌هایی هستند که قرآن در حقِّ آنها می‌گوید: «یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ»[۴] یک فقرایی هستند که آنقدر عفیف هستند که قرآن برای آن‌ها آیه آورده است، «یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ» می‌فرماید کسی که از حالِ آن‌ها بخاطرِ کثرتِ عفّتِ آن‌ها خبر ندارد، این‌ها را ثروتمند می‌پندارد، یعنی به کسی چیزی نگفته‌اند، همه تصوّر می‌کنند که وضعِ او خوب است.

طبقه‌ی سوم خیلی جالب است، والطّبَقَه الثالِثَه: أغنِیاءُ الفُقَراء اغنیاءِ فقرا، عجیب است، یک عده از فقرا ثروتمند هستند، چطور می‌شود؟ توضیح می‌دهد و می‌فرماید: وَ هُم الأجوادُ الأسخیِاء أهل البَذل وَ العَطاء، لا یستَکثرون وَ لا یدّخرون، می‌گوید: یک عده‌ای هستند که فقیرند، اما جواد و سخاوتمند هستند.

شما حاتم را شنیده‌اید؟ حاتم شانس داشته است که نامِ او شد حاتمِ طائی، اما خیلی بودند که نامِ آن‌ها سرِ زبان‌ها نیفتاده است، کتابی در قدیم به نامِ «المُستَجاد فی فَعَلات الأجواد» چاپ شده است، این کتاب شرحِ حالِ سخاوتمندان و حاتم‌هایِ روزگار بوده است که شمارِ زیادی را در آن نام برده‌اند.

طرف هرچه داشت به فقرا می‌داد، می‌فرماید أغنِیاءُ الفُقَراء این‌ها هستند، یعنی این‌ها دارند، منتها نه ذخیره می‌کنند و نه هیچ چیز، مال را به همه می‌دهند و تمام می‌شود! باز هم خدای متعال می‌رساند.

مطالب زیاد است، اینجا یک مطلب را به شما بگویم تا به سراغِ المیزان برویم.

می‌فرماید: قالَ المفسّرون اینجا می‌گوید اللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَی صُحْبَهَ الْفُقَرَاءِ وَ أَعِنِّی عَلَی صُحْبَتِهِمْ بِحُسْنِ الصَّبْرِ حضرت سجاد علیه السلام به ما می‌آموزند که صبر هم داشته باشم، حوصله‌ام سر نرود و کمی با این‌ها بنشینم تا ببینم چه می‌گویند، آن وقت در خودِ قرآن می‌فرماید: «وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم»[۵] نَفسِ خود را با آن‌هایی که خدایِ خود را صبح و شب می‌خوانند حبس کن، به شما که عرض کردم مقصودِ ما کارتن‌خواب نیست، در بینِ فقرا انسان‌هایِ ناب پیدا می‌شود، از اولیاء خدا در بینِ این‌ فقرا پیدا می‌شود، اجازه بدهید اول این را بگویم و بعد سراغِ المیزان برویم، می‌گوید: قالَ المفسّرون این‌هایی که خدایِ متعال امر می‌کند با این‌ها باش، المُراد بِهم: فُقَراء المُومِنین، مِثل عَمِار و سَلمان و ابى ذر و غیرهم این‌ها بودند، خُب مثلاً سلمان و اباذر فقیر باشند، مهم نیست، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: سلمان علمِ اولین و آخرین را درک کرده است، اصلاً مالِ دنیا برایِ او چیزی نیست، همینطور ابوذر با آن مقامِ خود، عمّار با آن مقامِ خود…

من یک استادی داشتم (خدای متعال او را رحمت کند) می‌گفت: اگر عمّار و ابوذر و سلمان قبل از قرآن می‌بودند، قرآن قطعاً از این‌ها اسم می‌برد، چنانکه از لقمان و مؤمنین نام برده است.

بعضی از مفسّرین گفته‌اند که المُراد بِهم: فُقَراء المُومِنین، مِثل عَمِار و سَلمان و ابى ذر و غیرهم.

اینجا یک روایت نقل می‌کند که… ابتدا این را برای همه‌ی شما بگویم، همه‌ی پیغمبرها یک گرفتاری داشتند، وقتی که حضرت نوح علیه السلام مبعوث شد، به او می‌گفتند این‌ها چه کسانی هستند که اطرافِ تو را گرفته‌اند، این‌ها انسان‌هایِ درجه سه هستند، ما اصلاً این‌ها را آدم حساب نمی‌کنیم، چون این‌ها به تو ایمان آوردند، ما هم به تو ایمان بیاوریم؟ «قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَکَ وَاتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ»[۶] چون این اراذل به تو ایمان آورده‌اند، ما هم به تو ایمان بیاوریم؟ سوره‌ی مبارکه هود را بخوانید، خیلی زیباست، می‌آمدند و می‌گفتند که اصلاً این‌ها که هستند، این‌ها را از اطرافِ خود پراکنده کن، این‌ها چه کسی هستند که عدّه ای فقیر را اطرافِ خود جمع کردی، که آنجا می‌فرماید: «وَیَا قَوْمِ مَن یَنصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِن طَرَدتُّهُمْ»[۷] می‌دانید اگر من اینها را طرد کنم، خدای متعال با من چه می‌کند؟ خلاصه اینکه می‌گویند این‌ها اراذلِ ما بودند که به تو ایمان آوردند، این دعوا با تمامِ پیغمبران بوده است، که خُب عده‌ای پابرهنه می‌آمدند و بعد مابقی می‌آمدند.

حال اینجا یک حدیثی آورده است، در آن می‌گوید از سلمان و دیگران نقل کرده‌اند که: جاء الاقرع بن حابس التمیمى، و عیینه بن الحصین الفزارى، و عباس بن مرداس[۸] عده‌ای بودند که می‌خواستند ایمان بیاورند، اینها نزدِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمدند، به این‌ها الموله قلوبهم می‌گفتند، یک چیزی هم به آن‌ها می‌دادند، حتی به آنها زکات هم می‌دادند که یک وقتی سر و صدایی نکنند، آرام آرام در حالِ ایمان آوردن بودند، الموله قلوبهم اینها بودند، فوجدوا النبی صلى الله علیه وآله جالسا مع ناس من ضعفاء المؤمنین همین‌ها آمدند، مثلاً بالاخره اشراف بودند و نزدِ خود فکر می‌کردند که شخصیّت دارند، دیدند پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم با ضعفای مؤمنین نشسته‌اند، فلما رأوهم حوله صلى الله علیه وآله حقروهم ای ضعفایِ مؤمنین را که دیدند حولِ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نشسته‌اند تحقیر کردند، فأتوه صلى الله علیه وآله فقالوا: یا رسول الله لو جلست فی صدر المجلس ونفیت عنا هؤلاء وأرواح جبابهم – وکانت علیهم جباب من صوف – جالسناک وحادثناک وأخذنا عنک، نزدِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسیدند و گفتند: یا رسول الله! یک خواهش داریم، همین متمکّن‌ها گفتندها، لطفاً صدرِ مجلس بنشینید و اینها را از ما دور کنید، این جُبِّه‌هایی که این‌ها دارند، بویِ گوسفند می‌دهند، بعد حضرت فرمودند: فقال صلى الله علیه وآله: ما أنا بطارد المؤمنین، من مؤمنین را طرد نمی‌کنم، دقیقاً مانندِ داستانِ حضرت نوح علیه السلام، بعد گفتند که چیزِ دیگری از شما می‌خواهیم، قالوا: فإنا نحب أن تجعل لنا منک مجلسا تعرف لنا فیه العرب فضلنا، این دو مدل خوانده می‌شود، چون شما اهلِ فضل هستید می‌گویم، گفتند: برایِ ما یک مجلسِ مستقل بگذارید تا عرب فضلِ ما را ببیند، (و بگویند که پیغمبر چند نفر را خیلی تحویل گرفته است) اگر تَعرِفُ بخوانیم، یک زمان ضمیرِ او به عرب برمی‌گردد، چون جمع به اعتبارِ جماعت ضمیرِ مؤنث برمی‌دارد، تَعرِفُ لنا فیه العرب فضلنا، عرب فضلی برایِ ما بشناسد، یک زمان هم این را مخاطب می‌خوانیم، تُعَرِّفُ لنا فیه العرب فضلنا، تو در این مجلس فضلِ ما را به عرب معرفی می‌کنی، و خلاصه ما نزدِ تو می‌آییم و هرچه شما فرمودید اطاعت می‌کنیم، فقط این‌ها نباشند، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: باشد! گفتند: باشد کافی نیست، فاکتب لنا بذلک کتابا، بنویس و به ما نوشته بده که برای من مجلسی بدونِ اینها درست کنی (واقعاً عجیب بودند)، فدعا بالصحیفه وبعلی علیه السلام لیکتب فرمودند کاغذ بیاورید، امیرالمؤمنین علیه السلام هم صدا کردند و فرمودند که حضرت بنویسند، فنزل جبرئیل بقوله تعالى: جبرئیل نازل شد، ولا تطرد الذین یدعون ربهم بالغداه والعشی این مؤمنین که صبح تا شب خدای متعال را می‌خوانند را طرد نکن، فرمى علیه السلام بالصحیفه اصلاً کاغذ را پرت کردند و فرمودند: ما همان روشِ اول را داریم.

اینجا چند مطلب است، اولاً یک آیه است، دقت بفرمایید که از اینجا می‌خواهیم به سراغِ المیزان برویم، مطلبِ مهمّی است، خدمت شما عرض شود که بنده روسیاه هستم و چیزی متوجّه نمی‌شوم، اما همیشه اینگونه بوده‌ام که این حدیث در دلِ من نمی‌نشست، که یک عده بیایند به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بگویند که این فقرا را رد کن تا ما بیاییم، البته این را هم نمی‌خواستند بگویند که همیشه فقط ما باشیم، اما یک مجلسِ خاص هم برای ما بگذار، و پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم هم قبول کنند و بعد بگویند که برای ما بنویس، بعد او هم بخواهد بنویسد و امیرالمؤمنین سلام الله علیه را هم برای نوشتن دعوت کند، بعد جبرئیل نازل شود و بگوید که این کار را نکن. این موضوع در دلِ من نمی‌نشست.

امروز یکی از عیوبِ منابرِ ما و تبلیغِ ما این است که مبلّغین، البته همه‌ی آنها را نمی‌گویم، خدایا تو شاهد باش! اما غالباً این چیزها را نمی‌دانند، این مبلّغ باید تبلیغِ دین کند، آن روز به شما عرض کردم، علمی به نامِ «علل الحدیث» هرکس آن را نداند حق ندارد بگوید قالَ امیرالمؤمنین، ای مردم! روزِ قیامت کسی که رعایت نکرده باشد را نگه می‌دارند، یعنی چه؟ باشد، ممکن است در یک کتابِ معتبری باشد، اصلاً شما به چه کتابی کتابِ معتبر می‌گویید؟ یک چیزی می‌گویم که برای شما باشد.

من شصت سال کتاب شناسی کردم، کتابِ معتبر به آن کتابی نمی‌گویند که از «ب» تا «ت» تَمّه معتبر باشد، البته قرآن را عرض نمی‌کنم، قرآن و نهج البلاغه و صحیفه را کنار بگذارید، این‌ها بحثِ دیگری است، بعد از آن کتابِ معتبر به چه کتابی می‌گویند؟ نه اینکه همه‌ی آن از «ب» تا «ت» تَمّه معتبر باشد، معتبر به کتابی گفته می‌شود که عمدتاً مطالبِ آن معتبر باشد، کتابِ ضعیف به چه کتابی می‌گویند؟ کتابِ ضعیف هم به کتابی می‌گویند که عمدتاً ضعیف باشد، نه اینکه همه‌ی آن از «ب» تا «ت» تَمّه ضعیف باشد.

حرف زیاد است؛ خلاصه اینکه من دیدم این موضوع بر دلِ من نمی‌نشیند، ایشان نقل کرده‌اند عیبی ندارد، در کتابِ تفسیرِ مجمع البیان هم هست، بعد دیدم علامه طباطبایی در جلدِ هفتمِ المیزان می‌فرماید: (نقل به معنا) این شأنِ نزولی که ذکر کردند بنظر می‌رسد ساختگی باشد، البته خیلی با ظرافت و در هفتاد لفافه می‌فرمایند.

چون مگر همچنین چیزی می‌شود؟ این ولا تطرد الذین چیزِ دیگری است که آن را در المیزان توضیح می‌دهیم تا متوجّه شوید.

ببینید می‌فرماید: اللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَی صُحْبَهَ الْفُقَرَاءِ یک کاری کن که من صحبت با فقرا را دوست داشته باشم، اما بعداً هم می‌فرماید: وَ أَعِنِّی عَلَی صُحْبَتِهِمْ بِحُسْنِ الصَّبْرِ یک صبرِ زیبایی هم به من بده، با این صبرِ زیبا به من برایِ مصاحبتِ آن‌ها کمک کن و المراد بحسن الصبر: انشراح الصدر له و اطمئنان النفس به، بحیث لا یخالطه اضطراب و انزعاج، هذا. یک زمانی انسان به جایی می‌رود، به قولِ معروف می‌گویند دلِ او مانندِ سیر و سرکه می‌جوشد که برود، می‌گوید کمک کن که اگر من با این فقیر نشستم، با یک آرامشِ بدون اضطراب بنشینم.

اینجا یک آیه‌ای را ذکر کرده است «وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَهَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ لَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا»[۹] این از آن آیاتِ عجیبِ قرآن است، البته همه‌ی آیاتِ قرآن عجیب است، توجه کنید که این قسمت را از المیزان برای شما بخوانم.

خواهران و برادران، شاید هیچ کس از مفسّرین این موضوع را متوجّه نشده است، نه اینکه متوجّه شده است و نیاورده است، خُب خدای متعال به پاکیزگان یک سهمیه می‌دهد، من یک مطلب را برای شما یادگار می‌گویم، دیدم حیف است که نگویم، چون مطلب برایِ ایشان است و برایِ من نیست، اما ترسیدم کسی این مطلب را برای شما نقل نکند.

ببخشید، چون بحثِ علمی هست مجبور هستم که عرض کنم، چون ابتدا باید متوجّه بشوم بعد نقل کنم، ان شاء الله می‌فهمم، اما یک وقت هم دیدید که نشد، چون بعضی چیزها مشکل است.

تفسیرِ آیه ۲۸ سوره مبارکه کهف

بسم الله الرحمن الرحیم

اینجا خدای متعال به پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرماید: وَاصْبِرْ نَفْسَکَ البته شاید در اینجا باز هم مخاطبِ خاصِّ آن پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نباشد، می‌دانید چرا؟ چون در قرآن کریم بعضی از خطاب‌ها مخصوصِ خودِ پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است، مثلِ «إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ»[۱۰] که در آن می‌فرماید: تو از پیامبران هستی، اما بعضی جاها خطاب به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است، اما مقصودِ آن عموم هستند، در فارسی می‌گوییم «به در می‌گویند که دیوار بشنود».

مثلاً بعنوان مثال می‌فرماید: «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ»[۱۱] نسبت به پدر و مادرِ خودت مهربان باشد، وقتی این آیه نازل شده است، اصلاً پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم پدر و مادر نداشتند، یا آیه‌ی «إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا»[۱۲] اصلاً می‌شود به پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم گفت که به پدر و مادرِ خود «اُف» نگو و آن‌ها را دعوا نکن؟ خُب وقتی این آیات نازل شد اصلاً پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم پدر و مادر نداشته است.

یک شخصی محضر امام رضا علیه السلام رسید و عرض کرد: چرا خدای متعال در قرآن به پیغمبرِ خود اینگونه می‌گوید؟ حضرت رضا علیه السلام فرمودند: «إنَّ القرآن نَزَلَ علی إیّاکَ أعنی و اسمَعی یا جارَه»[۱۳] این یک مَثَلِ عربی است، در آن می‌گوید: به زن یک چیزی می‌گویند، اما می‌خواهند همسایه بشنود.

حالا شاید اینجا هم اینطور باشد، می‌خواهد مخاطب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم باشد، اما منظورِ آن ما باشیم، خلاصه این آیه ظریفه‌ای دارد که علامه طباطبایی آن را استخراج کرده است و من قصد دارم آن را برای شما بگویم.

ابتدا خودِ آیه را می‌خوانم، وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ پیغمبر، یا عمومِ مردم! نفسِ خود را حبس کن، یعنی همینطور ننشین و دلِ تو مثلِ سیر و سرکه بجوشد، کمی آرام داشته باش، در تعریفِ صبر گفته‌اند: «اَلصَّبْرُ حَبْسُ النَّفْسِ عَلی ما یَقْتَضیهِ الْعَقْلُ وَ الشَرْعُ»[۱۴] صبر حبس کردنِ نفس است بر چیزی که عقل و شرع آن را اقتضاء می‌کنند. مثلاً رفته‌ای مادرت را ببینی، یک دقیقه بنشین، او را احترام کن، نَفسِ خود را حبس کن. طرف رفته مادرِ خود را ببیند، مدام ساعت را نگاه می‌کند، ساعت که خوب است، الان دیگر وقتی می‌روند پدربزرگِ خود را ببینند نمی‌شود، فوراً این جامِ جهان‌نما (تلفن همراه) صدا می‌کند، مدام بیرون می‌رود، خدا کند پیامک باشد که فقط به نگاه کردن منجر شود، منتها همین پیامک هم یک تالی دارد و می‌گوید چه زمانی از اینجا بیرون بروم و به این بنده‌ی خدا زنگ بزنم، واقعاً یک بلایی شده است.

اصلاً ارحام کجا بود، ما این طرف و ارحام آن طرفِ رودخانه! مگر این پیامک اجازه می‌دهد؟ مگر این تلفن همراه اجازه می‌دهد؟ جدّی می‌گویم، یک روز مردم به این نتیجه می‌رسند که این وسیله… ما پیرمردها که داریم برای ما فقط یک وسیله برای سلام و احوال پرسی است، برایِ ما جامِ جهان‌نما نیست، هیچ چیزی در آن نداریم، حداکثر یک پیامک است.

یک بنده‌ی خدا امروز به من پیامک داده است که یک نفر در قم مرحوم شده است، مراسمِ چهلمِ او را تشریف می‌آورید؟ فرصت نشد که پاسخ بدهم و بروم بگویم خیر! خدا رحمتشان کند، منتها بنا نیست که بالاخره…

می‌گفتند یک نفری بود که سیّدهایِ زیبا را می‌بوسید و می‌گفت برایِ ثوابِ آن می‌بوسم، یک نفر چند بچه سیّدِ کچل پیدا کرد و آورد، گفت: این‌ها را هم ببوس دیگر! ثواب دارد، گفت: مگر قرار است همه‌ی ثواب‌ها را من انجام دهم؟

خلاصه اینکه من که نباید همه‌ی ثواب‌ها را کنم، خدا رحمت‌شان کند، از اینجه یک فاتحه‌ای می‌فرستیم، حالا بلند شوم تا آنجا بروم که چه بشود؟ من اصلاً خیلی ختم نمی‌روم، اگر علما باشند، بله می‌روم، برای شهدا می‌رفتم، ولی ختمِ معمولی نمی‌روم، اصلاً نمی‌توانم بروم، بلد نیستم.

خُب اینکه نَفسِ خود را حبس کنید، خیلی حرف است، وقتی رفته‌ای پدر و مادرِ خود را ببینی، دو سه دقیقه به آن تلفن همراه نگاه نکن، خُب رفته‌ای ایشان را ببینی دیگر! مدام این طرف و آن طرف را نگاه می‌کند، آسمان را نگاه می‌کند تا ببیند شب شده است یا نه، مدام ببیند ساعت چند است، نه! این بی‌احترامی است، کمی نَفسِ خود را حبس کن! حبسِ نَفس به چه چیزی می‌گویند؟ «اَلصَّبْرُ حَبْسُ النَّفْسِ عَلی ما یَقْتَضیهِ الْعَقْلُ وَ الشَرْعُ» نَفس را حبس کردن است بر اساسِ اقتضاء عقل و شرع.

وَاصْبِرْ نَفْسَکَ نفسِ خود را با چه حَبس کنی؟ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِیِّ این‌ها صبح و شب پروردگارِ خود را می‌خوانند، چه می‌خواهند؟ آنقدر شرف هستند، فکر کرده‌اید نان و آب می‌خواهند؟ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ خودِ خدا را می‌خواهند، حالا این وَجْهَهُ را برایتان می‌گویم، این یادگار علامه طباطبایی است، وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ از این‌ها چشم برندار، گفتم که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را نمی‌گوید، بلکه ما را می‌گوید، که تُرِیدُ زِینَهَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا یک وقت نکند زینتِ دنیا را بخواهی، بله دیگر! ممکن است؛ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَهَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ای جوانان رفیقِ ناباب نگیرید، وَ لَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا از کسی که قلبِ او را از یادِ خودمان غافل کرده‌ایم اطاعت نکنید، وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا این انسان از هوای نفس طبعیّت می‌کند و امرِ او افراط و تفریط است. یک وقت رفیقِ اینطوری انتخاب نکنید. از کسی که از ذکرِ خدای متعال غافل است اطاعت نکن.

اصلاً وَجْهَهُ یعنی چه؟ به آن بزنگاه که برسد می‌گویم، اگر این را بگویم برای شما یادگار آورده‌ام.

وَجهِ شیء یعنی «ما یُواجِهُکَ» آن چیزی است که با تو مواجه می‌شود، وقتی انسان با یک انسانِ دیگر ملاقات کند، اولین عضوی که از او می‌بیند، صورتِ اوست. و الأصل فی معناه الوجه بمعنى الجارحه،[۱۵] در اصل به معنای همان عضو است که ما به آن صورت می‌گوییم، و وجهه تعالى أسماؤه الحسنى و صفاته العلیا اسماء حسنی خدا صفاتِ اولیاء خداست، التی بها یتوجه إلیه المتوجهون و یدعوه الداعون و یعبده العابدون آن اسماء و صفاتِ اولیا که توجه کنندگان به آن توجه می‌کنند، دعا کنندگان با آن‌ها دعا می‌کنند، می‌گوید خدایا با فلان اسمِ تو قال تعالى: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها»[۱۶] خودِ او سفره را باز کرده است، خدا را با این اسماء حُسنی بخوانید.

یادگار از اینجا شروع می‌شود، و الداعی لله المرید وجهه اینها وجهِ خدای متعال را می‌خواهند، قرآن چقدر ذکر خیر از این‌ها می‌کند، وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وجه را هم گفتیم اسماء حُسنی و صفاتِ اولیاء خدای متعال است

و الداعی لله المرید وجهه إن أراد صفاته تعالى الفعلیّه کرحمته و رضاه و إنعامه و فضله خدای متعال یک سری صفاتِ فِعلیّه و یک سری هم صفاتِ ذاتیّه دارد، رضا و نعمت دادن و… صفاتِ فعلیّه‌ی خدای متعال است، علم و قدرتِ کبریا صفاتِ ذاتیّه‌ی خدای متعال است، می‌گوید اینکه می‌خواهد وجهِ خدا را با آن اسماء و صفاتِ اولیاء خدا بخواند، و الداعی لله المرید وجهه إن أراد گفتیم صفاتِ اولیاء و اسماء حُسنی را می‌خواهد دیگر، إن أراد صفاته تعالى صفاتِ فعلیّه‌اش را می‌خواهد کرحمته و رضاه و إنعامه و فضله رحمت و راضی بودن و نعمت دادن و فضلِ او، چرا می‌خواهد؟ فإنّما یرید أن تشمله می‌خواهد شاملِ این هم بشود دیگر، خدای متعال را با اینها می‌خواهد، مثلاً یا خیر الرّازقین، روزی می‌خواهد که خدای متعال به او بدهد…

وقتی حضرتِ موسی علیه السلام به گوسفندانِ دخترانِ حضرت شعیب علیه السلام آب داد و او را کمک کرد، «ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ»[۱۷] رفت در سایه نشست، هیچ نگفت چه می‌خواهم، «رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» اگر می‌خواهی یک خیری را نازل کنی، الان من خیلی موردِ خوبی برایِ این خیر هستم، برسان! هرچه می‌خواهی برسان! چقدر خوب است…

خُب چرا از این‌ها می‌خواهد؟ در حالِ گفتنِ رحمتِ و رضا و انعام و فضلِ خدای متعال است، فإنّما یرید أن تشمله و تغمره فیتلبّس بها نوع تلبّس بالاخره می‌خواهد او هم مشمولِ این چیزها بشود، فیکون مرحوماً و مرضیّاً عنه و منعّماً بنعمته، که موردِ رحمت و نعمت بشود و خدای متعال به او بدهد، اما از اینجا به بعدِ آن به ذهنِ هیچ مفسّری نرسیده است، و إن أراد صفاته غیر الفعلیّه آن‌ها فعلیّه بود، نعمت و رحمتِ او بود که می‌گفت خدایا به ما هم عطاء بفرما، اما صفاتِ غیرِ فعلیّه را اراده کرده است و با این‌ها وجهِ خدای متعال را می‌خواند، یعنی چطور می‌شود؟

و إن أراد صفاته غیر الفعلیّه کعلمه و قدرته و کبریائه و عظمته آخر ببینید که فرق از کجا تا کجاست؟ آنجه چه نعمتی می‌خواست؟ خُب نعمت می‌دهد، به من و شما نعمت می‌دهد، اینها صفاتِ فعلیّه است، اما الان اینجا اسم‌هایی را می‌آورد که اینها ذاتیّه است، از این‌ها چیزی به ما نمی‌رسد، اینجا باید چکار کند؟

و إن أراد صفاته غیر الفعلیّه کعلمه و قدرته و کبریائه و عظمته فإنّما یرید أن یتقرّب إلیه تعالى بهذه الصفات العلیا، آنجا نان و آب می‌خواست، اینجا اینطور نیست، اینجا وقتی صفاتِ ذاتیّه را می‌آورد، می‌خواهد با اینها تقرّب بجوید، چه اشکالی دارد؟ فقط یک اما دارد، و إن شئت فقل: این و إن شئت مرا اسیر کرده است، مرا مست کرده است، شما هم باید مست شوید.

خیلی خوب، این صفاتِ ذاتِ الهی است، کبریایِ خداست، عظمتِ خداست، یرید أن یتقرّب إلیه تعالى بهذه الصفات العلیا عیبی ندارد، می‌خواهد به خدای متعال نزدیک شود، مثلاً می‌گوید خدای متعال من را به اسماءِ خود ببخش، چه اشکالی دارد؟ مثلاً می‌گوید: یا عظیم! مرا ببخش. یا ذی الجَلال وَالإکرام، چه اشکالی دارد؟ اما و إن شئت فقل: اگر خواستی یک طورِ دیگر بگو، می‌خواهد اینکه به دنبالِ وجهِ خدای متعال می‌رود، می‌خواهد با این اسماء تقرّب پیدا کند، یک نکته‌ی لطیفی در آن است.

و إن شئت فقل: یرید أن یضع نفسه موضعاً تقتضیه الصفه الإلهیّه می‌گوید اگر خواستی اینطور بگو: کسی که وجهِ خدای متعال را می‌خواهد، خدای متعال هم به پیغمبرِ خود می‌گوید شب و روز با او باش، یک وقت است که بگوید یا عظیم و یا قدیم، با این صفاتِ ذات به خدای متعال تقرّب بجوید، خُب این خیلی مشکل نیست، اما و إن شئت فقل مشکل است، و إن شئت فقل: یرید أن یضع نفسه موضعاً تقتضیه الصفه الإلهیّه ببینید، الان شما می‌گویید یا عظیم، عظمتِ او جزوِ صفاتِ ذات است، می‌خواهی چه کنی؟ می‌گوید اینجا خودت را در جایی بگذار که با این اسم مناسبت داشته باشد، یعنی چه؟ یعنی او عظیم است، تو چه هستی؟ تو صغیر هستی، اینجا به یادِ عظمتِ او صغیر بودنِ خودت را به یاد بیاور، یعنی این دو را روبروی یکدیگر بگذار.

ببینید، کأن یقف موقف الذلّه و الحقاره خودش را در موقعِ ذلّت و حقارت قرار بدهد، چه زمانی؟ قبال عزّته و کبریائه باید مواقفی و جایگاه‌هایی برای خودش ایجاد کند که با آن اسم مناسبت داشته باشد، وقتی نام عظیم است، مناسبِ اسم چیست؟ مناسبِ کوچک بودن است، باید آنجا بگویی من کوچک و حقیر هستم و عظیم بودنِ او را به یاد بیاوری، یک جایگاهی برای خودت بسازی، حقیرانه و ذلیلانه به یادِ آن اسمِ عظیم بایستی.

حالا اگر اسمِ دیگری بود، باز هم اسمِ ذات بود، مانندِ علیم، علیم اسمِ ذات است، اینجا بنده باید موقفِ جهل داشته باشم، چون جهل مناسبِ علم است، یعنی در یک موقفی جایگاهی بگیرم که بگویم من جاهل هستم و به یادِ علیم بودنِ او بایستم، و به آن اسم توجّه کنم.

و یقف موقف الجاهل العاجز الضعیف تجاه علمه و قدرته و قوّته تعالى و هکذا فافهم ذلک. آقای طباطبایی در المیزان فافهم کم دارد، در بزنگاه‌ها می‌گوید: فافهم ذلک یعنی بفهم و دقّت کن!

البته مختصری از این در آینه‌ی آن دعا هم افتاده است، در آن دعا می‌فرماید: «مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْغَنِیُّ وَ أَنَا الْفَقِیرُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْفَقِیرَ إِلاَّ الْغَنِیُ»[۱۸] این را گفتم که ذهن‌تان روشن شود، دیدید آنجا چه کرده است؟ أنا الجاهِلُ و أنتَ العَالِم وَ هَل یَرحَمُ الجَاهِلَ الّا العالِم یعنی اسم‌هایی که اینجا انتخاب می‌کنید، (صفاتِ ذاتی را عرض می‌کنم) در صفاتِ ذاتی برای خودت یک جایگاه درست کنی و جایگاهِ تو مناسبِ آن اسم باشد، مثلاً اگر آن اسم علیم است، جایگاهِ تو جهل باشد، بگو: ای علیم! من جاهل هستم که خدمتِ تو آمده‌ام.

او قوی است، جایگاهِ تو عجز باشد، ای قوی این عاجز آمده است، یک چیزی به او بده.

گفتم آقای بهاء الدینی چکار کردند؟ همین کار را انجام دادند دیگر، بچه در حالِ مرگ بود، کنارِ او نشست و گفت: ما چقدر عاجز هستیم، بچه بلند شد، یعنی یکی از صفاتِ ذاتی را اینجا مجسّم کرد، اینکه خدا قوی است، بعد عجزِ خود را در برابرِ آن قرار داد.

یک صلوات بفرستید.


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


پاورقی

[۱] سوره مبارکه واقعه، آیه ۷۹

[۲] تحف العقول، صفحه ۴۴، (رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : قالُوا[ الحَوارِیّونَ لعیسى علیه السلام ]: یا رُوحَ اللّه ِ، فمَن نُجالِسُ إذا ؟ قالَ : مَن یُذَکِّرُکُمُ اللّه َ رُؤیَتُهُ ، و یَزیدُ فی عِلْمِکُم منطِقُهُ ، و یُرَغِّبُکُم فی الآخِرَهِ عَمَلُهُ)

[۳] ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین علیه السلام، جلد ۴، صفحه ۳۶۱ (قال بعض المشایخ: الفقراء على طبقات: فقراء الأغنیاء، وهم السائلون عند الفاقات القانعون بالکفایات، وهم ظهره الأغنیاء والذین جعل الله لهم فی أموال الأغنیاء نصیبا. والطبقه الثانیه: فقراء الفقراء، وهم المتحققون بالفقر المختارون للفقر المؤثرون له على الغنى، لا یتبذلون فی السؤال ولا یتعرضون بالمقال، یرجون العمر بالمیسور من القوت، یحسبهم الجاهل أغنیاء من التعفف وهم بین محروم حرم السعی فی الدنیا، ومحارف انحرفت عنه الأسباب، وقانع بما یصل إلیه، ومعتر رضی بما یعتریه. والطبقه الثالثه: أغنیاء الفقراء، وهم الأجواد الأسخیاء أهل البذل والعطاء، لا یستکثرون ولا یدخرون، وإن منعوا شکروا المانع فصار منعه عطاء، وإن ضیق علیهم حمدوا الواسع، لأنه هو المحمود فصار ضیقه رخاء، وإن أعطوا بذلوا وآثروا. وکان بشر الحافی یقول: الفقراء ثلاثه: فقیر لا یسأل وإن أعطی لم یأخذ فهذا مع الروحانیین، وفقیر لا یسأل وإن أعطی أخذ فهو مع المقربین فی جنات النعیم، وفقیر یسأل عند الفاقه فهذا مع الصادقین من أصحاب الیمین)

[۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۷۳ (لِلْفُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِیمَاهُمْ لَا یَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا ۗ وَمَا تُنفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ)

[۵] سوره مبارکه کهف، آیه ۲۸ (وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ۖ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَهَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ۖ وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا)

[۶] سوره مبارکه شعراء، آیه ۱۱۱

[۷] سوره مبارکه هود، آیه ۳۰ (وَیَا قَوْمِ مَن یَنصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِن طَرَدتُّهُمْ ۚ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ)

[۸] ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین علیه السلام، جلد ۴، صفحه ۳۵۶ (وروی عن سلمان وخباب قالا: جاء الأقرع بن حابس التمیمی، وعیینه بن الحصین الفزاری، وعباس بن مرداس، وذو وهم من المؤلفه قلوبهم، فوجدوا النبی صلى الله علیه وآله جالسا مع ناس من ضعفاء المؤمنین، فلما رأوهم حوله صلى الله علیه وآله حقروهم، فأتوه صلى الله علیه وآله فقالوا: یا رسول الله لو جلست فی صدر المجلس ونفیت عنا هؤلاء وأرواح جبابهم – وکانت علیهم جباب من صوف – جالسناک وحادثناک وأخذنا عنک، فقال صلى الله علیه وآله: ما أنا بطارد المؤمنین، قالوا: فإنا نحب أن تجعل لنا منک مجلسا تعرف لنا فیه العرب فضلنا، فإن وفود العرب تأتیک فنستحی أن ترانا مع هؤلاء الأعبد – یعنون فقراء المسلمین -، فإذا نحن جئناک فأقمهم عنا، فإذا نحن فرغنا فاقعد معهم إن شئت، قال صلى الله علیه وآله، نعم، قالوا: فاکتب لنا بذلک کتابا، فدعا بالصحیفه وبعلی علیه السلام لیکتب ونحن قعود فی ناحیه، فنزل جبرئیل بقوله تعالى: «ولا تطرد الذین یدعون ربهم بالغداه والعشی یریدون وجهه ما علیک من حسابهم من شیء وما من حسابک علیهم من شیء فتطردهم فتکون من الظالمین»، فرمى علیه السلام بالصحیفه ودعانا فأتیناه وجلسنا عنده، وکنا ندنو منه حتى تمس رکبتنا رکبته، وکان یقوم عنا إذا أراد القیام، فنزلت «واصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم» الآیه، فترک القیام عنا إلى أن نقوم عنه، وقال: الحمد لله الذی لم یمتنی حتى أمرنی أن اصبر نفسی مع قوم من أمتی، معکم الحیاه ومعکم الممات)

[۹] سوره مبارکه کهف، آیه ۲۸

[۱۰] سوره مبارکه یس، آیه ۳

[۱۱] سوره مبارکه اسراء، آیه ۲۴ (وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا)

[۱۲] سوره مبارکه اسراء، آیه ۲۳ (وَقَضَىٰ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا ۚ إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا)

[۱۳] میزان الحکمه، جلد ۹، صفحه ۳۷۲

[۱۴] مفردات الفاظ القرآن ماده (صبر)

[۱۵] المیزان، جلد ۱۳، صفحه ۳۲۴ (و وجه الشی‏ء ما یواجهک و یستقبلک به، و الأصل فی معناه الوجه بمعنى الجارحه، و وجهه تعالى أسماؤه الحسنى و صفاته العلیا الّتی بها یتوجّه إلیه المتوجّهون و یدعوه الداعون و یعبده العابدون قال تعالى:( وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها ) الأعراف: ١٨٠، و أمّا الذات المتعالیه فلا سبیل إلیها، و إنّما یقصده القاصدون و یریده المریدون لأنّه إله ربّ علیّ عظیم ذو رحمه و رضوان إلى غیر ذلک من أسمائه و صفاته. و الداعی لله المرید وجهه إن أراد صفاته تعالى الفعلیّه کرحمته و رضاه و إنعامه و فضله فإنّما یرید أن تشمله و تغمره فیتلبّس بها نوع تلبّس فیکون مرحوماً و مرضیّاً عنه و منعّماًَ بنعمته، و إن أراد صفاته غیر الفعلیّه کعلمه و قدرته و کبریائه و عظمته فإنّما یرید أن یتقرّب إلیه تعالى بهذه الصفات العلیا، و إن شئت فقل: یرید أن یضع نفسه موضعاً تقتضیه الصفه الإلهیّه کأن یقف موقف الذلّه و الحقاره قبال عزّته و کبریائه و عظمته تعالى، و یقف موقف الجاهل العاجز الضعیف تجاه علمه و قدرته و قوّته تعالى و هکذا فافهم ذلک)

[۱۶] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۸۰

[۱۷] سوره مبارکه قصص، آیه ۲۴ (فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰ إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ)

[۱۸] مناجات امیرالمؤمنین علیه السلام در مسجد کوفه