آیت الله فاطمی نیا روز پنجشنبه پس از افطار، ساعت ۲۲:۳۰ در مسجد جامع ازگل، به بحث شیرین سیری در نهج البلاغه پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- ابعاد مختلف نهج البلاغه
- علم توحید نهج البلاغه
- وصف صفات پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) در نهج البلاغه توسّط امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- بعد امامشناسی نهج البلاغه
- مقصود از مذمّت دنیا در نهج البلاغه
- علّت عتاب امیر المؤمنین (علیه السّلام) به شخص مذمّتکنندهی دنیا
- مدح دنیا در نهج البلاغه توسّط امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- اقسام دل بستن به دنیا
- معرّفی ترجمههای خوب برای قرآن
- دست بردن در ترجمهی الهی قمشهای بر قرآن کریم
- نمونهای از این دست بردن در سورهی الرّحمن
- معنی سلطان در این آیه در کلام بیضاوی
- دست بردن در تفسیر مرحوم الهی قمشهای در مورد این آیهی سورهی الرّحمن
- ترجمهی مرحوم فیض الاسلام عالیترین ترجمه بر نهج البلاغه
- یک اشکال خطّی در ترجمهی شیخ الاسلام بر نهج البلاغه
- یک نمونه از ترجمهی بد نهج البلاغه
- توجّه مرحوم فیض الاسلام به جزئیات در ترجمهی خود
- بعد کلامی نهج البلاغه یکی از ابعاد آن
- علّت تأسیس کلام اسلامی
- حاشیههای متعدّد بر کتاب تجرید الاعتقاد
- بعد فلسفی و عرفان عملی و نظری نهج البلاغه
- تأثیر تربیت غلط بر بعضی از مؤمنین و مقدّسان
- اصل بودن اصول دین در زندگی
- عظمت فقه امام صادق (علیه السّلام)
- تأثیر کلام آقا میرزا جواد آقا بر مردم
- عظمت علم فقه و مجتهد
- ثابت شدن کشف و شهود در کلام امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- بعد بیان اسرار خلقت در نهج البلاغه
- آشکار شدن جلال امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای عشّاق
- شروح ادبی بر نهج البلاغه
- تبادل علم ابن میثم با خواجهی طوسی
- لزوم توجّه به توانایی شارحان در ترجمهی نهج البلاغه
- پیشی گرفتن پیامبر در ورود به حوض کوثر بر همگان
- اثر ضعیف بودن زبان عربی در ترجمه
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَکْرَمِ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهلِ بَیتِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهرِینَ ثُمَّ الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلَی جَمیعِ أنبیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ ملائِکَتِهِ وَ لَا حَولِ وَ لا قُوَّهَ إلَّا بِاللهِ العَلیِّ العَظیمِ».
ابعاد مختلف نهج البلاغه
وعده دادیم بودیم در ابعاد نهج البلاعه صحبتی بکنیم؛ البتّه این بحث مفصّلی است ولی چون وقت محدود است، بنده خیلی مختصر رئوس مطالب را عرض میکنم. مقصود از ابعاد نهج البلاغه، یعنی علومی که در نهج البلاغه است و اهل فضل و علم میتوانند یاد بگیرند و مقصود از ابعاد این است یعنی چند نوع علم از نهج البلاغه میآموزیم و چه چیزهایی در آن وجود دارد. خوب این بحث خیلی مفصلّی است، الحمدلله همهی عزیزان میآیند و مفید است. حالا من امشب به این بحث میپردازم، اگر هم یک وقتی هم وقت نرسید، مختصری هم فردا شب میشود ادامه بدهیم.
علم توحید نهج البلاغه
امّا علوم نهج البلاغه؛ من به اندازهی همان کوچکی خود… به عنوان یک طلبهی کوچک میگویم والله واقعاً من و امثال من نمیتوانیم این را معیّن بکنیم، بگوییم چند رقم علم در نهج البلاغه وجود دارد؛ این خارج از عقل ما است. حالا آن مقدار که خود بنده به بچّگی خود، نادانی خود تلاش کردم، اینها را هم میخواهم عرض بکنم.
اوّل در نهج البلاغه علم توحید است. امیر المؤمنین (علیه السّلام)، امام الموحّدین است. بعد از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هیچ کسی مثل امیر المؤمنین (علیه السّلام) در توحید صحبت نکرده است و یک جملهای وجود دارد که امشب وقت نمیشود، عرض بکنم، إنشاءالله آن را گذاشتم که فردا شب برای شما بگویم. چند سطری از خطبهی توحید است.
وصف صفات پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) در نهج البلاغه توسّط امیر المؤمنین (علیه السّلام)
معرفت ربوبیّت، خداشناسی، بعد پیغمبرشناسی که امیر المؤمنین (علیه السّلام) آنچنان پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را وصف کرده است که باز هم هیچ کسی آنطور در عالم وصف نکرده است. صفات عالیّهی پیغمبر، بعثت حضرت. اینها یک سرنخهایی است که بعداً إنشاءالله دوباره عرض میکنم.
بعد امامشناسی نهج البلاغه
بعد به ولی شناسی و امام شناسی میرسیم که باز هم در نهج البلاغه خیلی زیبا بیان شده است که شما ببینید امیر المؤمنین (علیه السّلام) در مورد اهل بیت چه میگوید. میفرماید: «هُمْ عَیْشُ الْعِلْمِ»[۱] اهل بیت، حیات علم هستند. «وَ مَوْتُ الْجَهْلِ» و مرگ جهل هستند. یعنی انسان به دنبال اینها برود و علوم را از اینها بگیرد، زنده میشود و علوم زنده میشود و اگر کسی اینها را رها بکند، همیشه در جهل میماند.
مقصود از مذمّت دنیا در نهج البلاغه
در نهج البلاغه اشاره به آخرت، قبر و قیامت فراوان است؛ در نهج البلاغه خیلی زیبا بیان شده است و بیاعتباری دنیا که در گذشته خدمت شما عرض کردم که مقصود از مذمّت دنیا -فکر کنم سالهای گذشته بود که خدمت شما بودم این را گفتم- مذمّت کوه و درخت و دریا و اینها نیست، خوب اینها که خوب است، مقصود از مذمّت، دلبستن به دنیا است و آخرت را از دست دادن است، همه چیز را به خاطر دنیا از دست دادن است.
علّت عتاب امیر المؤمنین (علیه السّلام) به شخص مذمّتکنندهی دنیا
و این را هم خدمت شما گفتم که در همین نهج البلاغه دارد که یک کسی دید که امیر المؤمنین (علیه السّلام) دنیا را مذمّت میکند، حالا نمیدانم الله اعلم خدا ضمائر را میداند، ما نمیدانیم. خواست بگوید من هم این چیزها را بلد هستم یا خواست یک أنا رجلی بکند یا… نمیدانم مقصود او را نمیدانم، خدا میداند، افترا نباشد، حالا هر کسی که بوده است، شروع به مذمّت کردن دنیا کرد. بعد حضرت به او عتاب کرد، فرمود: «أَیُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْیَا»[۲] نهج البلاغه را نگاه بکنید وجود دارد که ای مذمّت کنندهی دنیا تو نمیدانی من چه چیزی را مذمّت میکنم.
مدح دنیا در نهج البلاغه توسّط امیر المؤمنین (علیه السّلام)
بعد حضرت شروع به مدح دنیا کرد. دنیا مذمّت ندارد، دلبستن است که مذمّت دارد. بعد حضرت میفرماید: «وَ مُصَلَّى مَلَائِکَهِ اللَّهِ»[۳] دنیا مسجد ملائکهی خدا است. «وَ مَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ» تجارت خانهی دوستان خدا است. تو چه داری میگویی. خواست بگوید آن چیزی را که من دارم مذمّت میکنم، تو اصلاً نمیدانی چیست.
اقسام دل بستن به دنیا
دل بستن به دنیا، فقط دل بستن به پول نیست، حالا پول و مقام و تشویق شدن، بالاخره دنیای هر کسی نسبت به خود او است و حتّی این را هم آن دفعه خدمت شما گفتم که گاهی وقتها عالمان اخلاق گفتند، بعضیها دنیا را برای دنیا ترک میکنند. «ترک الدّنیا للدّنیا» یک وقت آدم دنیا را ترک میکند که به یک کاری برسد امّا نه، این یک بخش از دنیا را برای یک بخش دیگری ترک میکند. مثلاً یک جا بحث پول پیش میآید، پول نمیگیرد که بگویند: عجب! آدم پاکی است. خوب این تشویق شدن هم بخشی از دنیا است. برای اینکه این تشویق کردن را دریافت بکند، از آن پول گذشت میکند یا از آن پول گذشت میکنم که موقعیت پیدا بکند، در وقت دیگر پولهای بزرگتری را بخورد، بگویند: بله ما ایشان را میشناسیم، اهل این حرفها نیست و یک چیزهایی را به دست او بسپارند. اینها رئوس مطالبی است که گفتم.
معرّفی ترجمههای خوب برای قرآن
امّا علوم نهج البلاغه که خوب عرض کردم در اوّل علم توحید است، بعد پیغمبرشناسی، امام شناسی، معادشناسی، همهی اینها است. حالا این یک نوع است، یک گونهای گفتن این بحث است. باز میشود یک عناوین دیگری هم به این بحث داد که من آن عناوین را عرض میکنم. از من خواستند یک ترجمهی خوبی برای نهج البلاغه معرّفی بکنم؛ البتّه خوب میدانید ما که معرّفی میکنیم، نه چاپخانه داریم، نه کتابفروش هستیم؛ إنشاءالله اگر ما چیزی بگوییم، محمل بد پیدا نمیکند. اگر من خودم کتابفروشی داشتم، میگفتند: حتماً آن کتابی را که خود او دارد، دارد معرّفی میکند یا چاپخانه داشتم… نه اینها نیست. یک ترجمهی خوب و قابل فهم برای قرآن و نهج البلاغه. چون بنده خیلی جستجو کردم، بنده إنشاءالله منصفانه عرض میکنم. میگویند: اثبات شیء نفی ماعدا نمیکند. اینها که من میگویم، به این معنا نیست که دیگران زحمت نکشیدند، امّا بنده به عنوان -حالا اگر خدا بخواهد، شما بپذیرید- یک کتابشناس اگر قابل باشم، باید واقعیتها را به شما بگویم، دیگر دور از همهی آن تعصّبات. برای قرآن ترجمههای خیلی خوبی به وجود آمده است و زیبا. ترجمهی مرحوم ابی القاسم پاینده خیلی زیبا و روان است؛ نمیخواهم بگویم هیچ عیب و نقصی ندارد. اخیراً یک قرآنی است، آقای فولادوند به این نام… آن هم خوب است، زحمت زیاد کشیده است. باز هم خیلیها زحمت کشیدند.
دست بردن در ترجمهی الهی قمشهای بر قرآن کریم
مرحوم محی الدّین الهی قمشهای خیلی ترجمهی خوبی دارد؛ منتها در ترجمهی ایشان دست بردند. من این را به شما بگویم. مخصوصاً در سورهی الرّحمن یک پرانتز باز کردند، من دیدم و خود او هم به یکی از دوستان عالم من در حال حیات خود گفته بود که: به ترجمهی قرآن من دست برده شده است. به این معنا.
نمونهای از این دست بردن در سورهی الرّحمن
سورهی الرّحمن دارد که «یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ»[۴] ما امروز با این آیه افتخار میکنیم، این جزء اعجازهای قرآن است. با یک پرانتز که در ترجمهی مرحوم الهی قمشهای باز کردند، این اعجاز را باطل کردند و آن این است. اینجا میگوید: اگر میتوانید از گوشههای این فضا، این آسمان بروید، بروید. باشد، اشکال ندارد، منتها «لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ» نمیتوانیم به آنجاها برسیم مگر اینکه سلطان…
معنی سلطان در این آیه در کلام بیضاوی
سلطان یعنی چه؟ بیضاوی قرن هفتم قرآن را تفسیر کرده است. بیضاوی معروف است قاضی ناصر الدّین بیضاوی. در زمان ایشان حتّی یک دوچرخه اختراع نشده بود. اگر امروز بود، میگفتند: این آدم این مفسّر تحت تأثیر صنایع عصر خود بوده است. یک چیزی گفته است امّا آن روز حتّی یک دوچرخه اختراع نشده بود، آن روز بیضاوی مینویسد که: «إی بالاسباب» سلطان را به اسباب تفسیر کرده است. یعنی اسباب داشته باشید، میتوانید بالا بروید. خوب حالا همین هم است، الآن میتوانند بروند، بالا رفتند. حالا بالا البتّه مراتب دارد، خوب حالا هواپیما شاید یک مصداق آن باشد. هواپیماها خیلی اوج میگیرند، خود شما ملاحظه فرمودید حالا که بشریّت هوس کرده است که به کرههای دیگر هم برود، خوب حالا وسیله میفرستند. میگویند: در کرهی ماه که بشر رفته است، یک شکّی حاصل شده است ای بسا خلاف آن ثابت شده است، نبوده است، جنجال بوده است. خلاصه بشر این هوسها را کرده است. یک وقت دیدید که این کارها شد. به هر حال «لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ»، «إی بالاسباب» یعنی اسباب باشد، میتوانید. خدا این را ۱۴۰۰ سال پیش برای بشریّت تجویز کرده است.
دست بردن در تفسیر مرحوم الهی قمشهای در مورد این آیهی سورهی الرّحمن
در تفسیر مرحوم الهی قشمهای یک پرانتز باز کرده است، نوشته است: امر، امر تعجیزی است. خیلی حرف بدی است. امر تعجیزی میدانی چیست؟ یعنی انسان بخواهد عجز کسی را ثابت بکند. مثلاً به یک آدمی میگوییم که: –یک انسانهایی مثل ما، هم اندازهی من و شما- اگر پرشی داشته باشی و دست تو به این گنبد خورد، یک میلیون تومان به تو میدهم، یعنی نمیتوانی؛ این امر تعجیزی است. به یک آدم لاغر بگویند: اگر یک تُن را از جای خود بلند کردی، اینقدر به تو میدهیم؛ این را امر تعجیزی میگویند. آنجا نوشتند: این امر تعجیزی است، این کار خلاف است، اینطور نیست. امر تعجیزی نیست و خدا هم میگوید: «لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ» اسباب داشته باشید، میتوانید.
ترجمهی مرحوم فیض الاسلام عالیترین ترجمه بر نهج البلاغه
ترجمهی الهی قمشهای هم ترجمهی خوبی است. این توضیح را برای شما دادم که متوجّه بشوید. امّا نهج البلاغه؛ این را هم خدا شاهد است من متخصّصانه عرض میکنم، من با اینها که نهج البلاغه را شرح کردند، ترجمه کردند، با هیچ یک از اینها نه قوم و خویش هستم، نه رابطهای دارم. من تمام تقریباً ترجمهها را دارم. یعنی سیر کردم. میدانید چطور است؟ نهج البلاغه یک بزنگاههایی دارد. ما نمیآییم همه را ببینیم، رسم ما این است که بزنگاهها را ببینیم و الّا همه را بخواهیم ببینیم که یک عمری میخواهد. امّا بزنگاهها را میبینم ترجمههای خوبی شده است، باز هم این را دارم میگویم، این را که اسم میبرم باز به معنای این نیست که ترجمههای دیگر خوب نیستند، نه، امّا خدایی در محضر خدا دارم میگویم دقیقترین ترجمه علمیترین ترجمه ترجمهی مرحوم فیض الاسلام است. بارها قیاس کردم، دیدم از آن بالاتر نیست، انصافاً خیلی زحمت کشیده است.
یک اشکال خطّی در ترجمهی شیخ الاسلام بر نهج البلاغه
و البتّه چاپهای اوّلیهی آن به خطّ مرحوم طاهر بود، بعد پرانتزهایی که باز میکردند، به خط ریز بود که واقعاً چشم را اذیّت میکرد. من باید این را به عنوان واقعیت بگویم که آدم پرانتزها را نگاه میکرد، خوب خطّ مرحوم طاهر دیگر یک بود، هم نسخ ایشان و نستعلیق ایشان. امّا چشم مردم به این خطوط عادی نکرد، به حروف سربی مردم بیشتر عادت دارند. مخصوصاً آن قسمتهای تفسیر آن را در پرانتز با خطّ ریزتر مینوشت که خود من وقتی نگاه میکردم، میدیدم که چشمهای من درد میگیرد. یک وقتی به دوستان گفتم که: یکی بردارد این نهج البلاغهی فیض الاسلام را حروفی چاپ بکند و آمدند به من گفتند که این کار شده است. خیلی خوشحال شدم، فرستادم یکی برای من خریدند. من بزنگاههای نهج البلاغه را که دیدم، دیدم این از همه بهتر است.
یک نمونه از ترجمهی بد نهج البلاغه
مثلاً یک نمونه برای شما بگویم، زود تمام بشود. امیر المؤمنین (سلام الله علیه) در نامهای به مالک اشتر میفرماید که: «وَ لَا تَقُولَنَّ إِنِّی مُؤَمَّرٌ آمُرُ»[۵] البتّه به مردم نگو که من مؤمّر هستم، و هر چه دوست داشته باشم دستور میدهم و نهی میکنم؛ یک وقت اینطور نگو. نمایندهی حضرت بود دیگر. این را بعضی از آدمهای فاضل که ما از آنها توقّع نداشتیم، ترجمه کردند، خیلی جانسوز نوشتند: نگو که من مأمور هستم و معذور. میبینی این حرف چقدر تالی فاسد دارد. اوّلاً مؤمّر، معمر نیست که یعنی کسی که زیاد عمر بکند، از معمرّین است. مؤمّر یعنی مسلّط. یک زحمت نکشیدند، لغت را نگاه بکنند. میگوید: نگو من مسلّط هستم، چون مسلّط هستم، پس هر چه میتوانم بگویم. من الآن مسلّط هستم، بگویم: امروز بازار را ببندید. مسلّط هستم، بگویم: فردا بازار را باز بکنید؛ نه. آن وقت یک آدم فاضلی برداشته است نوشته است: و نگو که من مأمور هستم و معذور. این خیلی زشت است میدانید چرا؟ مأمور هستم و معذور لحن نمایندگان جبّاران روزگار است، نه نمایندهی امیر المؤمنین (علیه السّلام). نمایندهی رضاخان میآید میگوید: من مأمور هستم و معذور. نمایندهی هیتلر میآید میگوید: من مأمور هستم و معذور. یعنی من را به خاطر این کار زشتی که دارم میکنم، ببخشید مأمور هستم و معذور، نمایندهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) نمیآید بگوید: من مأمور هستم و معذور؛ کار بدی که نمیخواهد بکند. بنابراین این خیلی ترجمهی بدی شده است و هکذا و هکذا.
توجّه مرحوم فیض الاسلام به جزئیات در ترجمهی خود
خلاصه بنده در این ترجمهها به بزنگاهها نگاه میکنم و از بزنگاهها چیزهایی را میفهمیم. حالا من نگاه کردم باز هم به عنوان یک طلبه دارم به شما میگویم، صحیحتر و علمیتر از فیض الاسلام نداریم. خوب ترجمههای دیگر هم وجود دارند که خوب هستند، ترجمهی مرحوم دشتی هم خوب است، حالا خواستید آقایان دیگر هم زحمت کشیدند. خدا رحمت بکند دکتر شهیدی و عزیزان دانشمندان زحمت کشیدند امّا این فیض الاسلام مخصوصاً چاپ جدید هم شده است، خیلی علمی است. من دیدم مرحوم فیض الاسلام به آن جزئیات دقّت میکند. خوب ایشان مجتهد بود. من ایشان را دیده بودم و خیلی هم به من مرحمت داشت و سلام و علیک میکردیم. من ایشان را در آخر عمر خود دیده بودم، سیّد نازنین و بزرگواری بود و خیلی خوب. بنابراین حالا این را چون پرسیدند، برای شما گفتم. دیگر حالا به بحث برگردیم.
بعد کلامی نهج البلاغه یکی از ابعاد آن
و امّا علوم نهج البلاغه یا ابعاد نهج البلاغه. این بحث بسیار خوبی برای شما است، منّت بر سر شما نمیگذارم، سر نخهای خوبی است، به دنبال آن بروید، إنشاءالله بنده را دعا میکنید. یک بعد نهج البلاغه بعد کلامی است. شما اهل فضیلت هستید میدانید کلام به معنای اعتقاد است. علمی که در عقاید صحبت بکند، به آن علم کلام میگویند و خدمت شما عرض بکنم کسی که علم عقاید را متوجّه میشود، به او هم متکلّم میگویند.
علّت تأسیس کلام اسلامی
شما ممکن است مثنوی را یک وقت بخوانید، ببینید مولوی در مثنوی هر چه توانسته است، کلامیها را کوبیده است. ممکن است آنجا برسید، بگویید که: پس این چه شد؟ این کلامی را اینقدر مورد عتاب قرار داده است؛ یک ظریفهای در اینجا وجود دارد که إنشاءالله توجّه میکنید. آن این است که -حالا مولوی هم نسبتی با من ندارد یک بحث علمی است- متکلّم یک وقت بر کلامیّون الحادی اطلاق میشد. یک عدّه متکلّم الحادی بودند. زمان ائمّه (علیهم السّلام) بودند، زمان عبّاسیّون خیلی بودند، میآمدند معرکه میگرفتند. کلام اسلامی برای جوابگویی آنها تأسیس شده است.
حاشیههای متعدّد بر کتاب تجرید الاعتقاد
مثلاً خواجه نصیر یکی از بزرگان کلامیّون است. خیلی مرد بزرگی است. اصلاً آدم تعجّب میکند وقتی به او استاد البشر میگویند اغراق نیست. ایشان کتابی به نام تجرید الاعتقاد دارد، به اندازهی کف دست است ولی الآن که من در خدمت شما نشستم گمان میکنم که نزدیک ۷۰ شرح و حاشیه در پیرامون این کتاب نوشته شده است. اینقدر نظر علما را جلب کرده است؛ قوشچی یکی از علمای اهل تسنّن است، ایشان بر تجرید شرح نوشته است، معروف است، چاپ سنگی شده است. چاپ سنگی از چاپ حروفی خیلی مختصرتر است. امروز شرح قوشچی را چاپ بکنند، هشت جلد میشود و در اوّل این کتاب.. خود این شخص هم اهل تسنّن است ولی خدا میداند یک تجلیلی از خواجه کرده است که آدم دو بار، سه بار بخواند سیر نمیشود. لاهیجی که شوارق نوشته است، لاهیجی هم شیعه بوده است شوارق لاهیجی شرح تجرید است، سابق بر این در حوزهها تدریس میشده است. شوارق را درس میخواندند. متأسّفانه الآن از رده خارج شده است و شوارق در حوزهها علمیّه خوانده نمیشود. شوارق دو جلد است.
بعد فلسفی و عرفان عملی و نظری نهج البلاغه
پس بنابراین کلام یعنی اعتقادات. یک بعد از ابعاد نهج البلاغه، یک علم از علوم آن علم کلام است که إنشاءالله فردا راجع به توحید دو سه سطر برای شما به عنوان نمونه میگویم. خوب این کلام است. بعد نهج البلاغه یک بعد فلسفی دارد، کسی اگر نخوانده باشد، نمیتواند کاری بکند. باید متخصّص اینجا بیاید. در نهج البلاغه بعد عرفان دارد عرفان عملی و نظری. عرفان علمی هم دارد، نظری هم دارد که من برای شما در گذشته گفتم یک چیزی که امیر المؤمنین (علیه السّلام) در عرفان دارد که هم نظری و هم عملی با هم…
تأثیر تربیت غلط بر بعضی از مؤمنین و مقدّسان
البتّه پراکنده در جاهای دیگر هم دارد، چون سخنان امیر المؤمنین (علیه السّلام) منحصر به نهج البلاغه که نیست، خیلی مفصّلتر است. سیّد رضی (رضوان الله علیه) خلاصه کرده است امّا در همین نهج البلاغه که در دست ما است، آن جملهای که –من یکی دو بار هم تا به حال برای شما گفتم- «قَدْ أَحْیَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّى دَقَّ جَلِیلُهُ وَ لَطُفَ غَلِیظُهُ»[۶] ابن أبی الحدید میگوید: -شاید جملهی او اینطور باشد- «هذا أجَلّ کلام فی السُّلوک» بزرگترین کلام در سلوک است. در سلوک خیلی کتابها نوشته شده است ولی ببینید خیلی زیبا «قَدْ أَحْیَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّى دَقَّ جَلِیلُهُ وَ لَطُفَ غَلِیظُهُ وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ کَثِیرُ الْبَرْقِ فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِیقَ وَ سَلَکَ بِهِ السَّبِیلَ» یک عدّه مقدّس در این تهران هستند با سواد هستند، متدیّن هستند ولی اینها یک طرز تربیتی شدند که با معارف الهی میجنگند. خیلی خوب هستند، آدمهای محترم، مؤمن شاید از ما خیلی مؤمنتر و مقدّستر و نمازخوانتر باشند، مجلس روضه بروند. ولی یک طرز تربیتی به اینها داده شده است که پرواز اینها، مثل پرواز قناریها در قفس است. یک وقت گفتم این قناریها را میبینید، اگر یک نفر بگوید: من اینها را برای رضای خدا آزاد میکنم، مثلاً برود گناه دارد، مرغ را حبس نکنم. نه، این نمیشود. چون همیشه اینها در قفس به دنیا آمدند. یک قناری را رها بکنند، یک ربع نمیتواند زندگی بکند. به سرعت میمیرد، امّا پرواز او چقدر است. دو تا میله است؛ از این میله تا آن میله پرواز میکند. از آن میله هم تا این میله. پرواز بعضیها اینطور است. خدا را من شاهد میگیرم، خدایا تو میدانی من فرض میکنم الآن در عرصات محشر دارم حرف میزنم، اینها را اینطور تربیت کردند، تعداد آنها هم کم نیست. وقتی بگویی کشف و شهود آقا کشف و شهود چیست؟ همینطور میگویند. به آنها میگویم: نمیدانم چیست. شب گذشته خدمت شما گفتم امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: «النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا»[۷] مردم دشمن چیزی هستند که نمیدانند. چون نمیداند، میگوید: آقا کشف و شهود چیست؟ مگر اسلام غیر از همینها است که گفته میشود. من چه چیزی به اینها بگویم، هیچ چیزی نمیگویم، مؤمن است، هر چه بگویم به خودم میگویم، میگویم: خاک بر سرم که مخاطبی مثل تو دارم. یکی گفت: چه کار بکنم تو را بیچاره بکنم؟ گفت: حرفهای من را نفهم، حرفهای من را نفهمی، بدبخت میشویم، بیچاره میشوم. میگویند: آقا کشف و شهود چیست؟ میگویم: همین امیر المؤمنین (علیه السّلام) که برای او دم میگیرید، علی علی میکنید، اگر این هم بگوید قبول نمیکنید؟ اینها به نحوی تربیت شدند مؤمن، مقدّس ولی یک مهری بر فرق سر آنها زدند که حق ندارید بفهمید، همین است. حق ندارید فکر بکنید. کشف و شهود چیست؟ اسلام همین است که به ما گفتند. به آنها گفتم: پس وقتی که امیر المؤمنین (علیه السّلام) نصف شب کمیل را به قبرستان میبرد که هیچ کسی آنجا نباشد، میگوید: «إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً … لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَهً»[۸] اینجا اشارهی زیادی است، اگر حاملانی پیدا بکنم. این چه بوده است؟ این مسئلهی خمس و زکات بوده است اینکه قبرستان رفتن نمیخواست، این را همینطور میتوانست بگوید. مسئلهی غسل و تیمّم شده است؟ چه بوده است که نصف شب کمیل را برمیدارد و به قبرستان میبرد یک آدمی که محرم…
اصل بودن اصول دین در زندگی
من نمیخواهم غسل و تیمّم را ناچیز بگیرم، به تمام فقه به دیدهی احترام نگاه میکنیم. اگر اینجا ما این عبادات را بلد نباشم، وضو و غسل و تیمّم و نماز و احکام اینها را بلد نباشیم… حالا احکام اسلام که اصلاً معجزه است. حتّی تا دیّات میرود. ازدواج داریم، طلاق داریم، احکام قضا داریم، احکام تجارت داریم. خدا شاهد است مجتهدین ما نابغه هستند، باید برویم پای آنها را ببوسیم، دست آنها که سهل است. اگر این رساله در زندگی ما نباشد، چه عرفانی دیگر. نماز کسی درست نباشد، چه عرفانی. وقتی میشنوند علّامهی طباطبایی، ملّا حسینقلی همدانی، آقای قاضی، شیخ محمّد بهاری، تمام اینها از عبادات شرعیّه به آنجاها رسیدند. اگر نماز شما درست نباشد، دیگر چه عرفانی؟!
عظمت فقه امام صادق (علیه السّلام)
امّا میخواهیم بگوییم دین ما اینقدر بزرگ است که این فقه به این عظمت بخشی از دین ما است. بنده هفت سال، هشت سال در حوزه ۲۵ شوال شهادت امام صادق (علیه السّلام) حرف زدم، خدا شاهد است با ترس و لرز شروع کردم. البتّه پیامهای تند و تیزی هم برای من رسید و همه را تحمّل کردم. از بچّگی دل من میسوخت، همه میگویند: فقه امام صادق (علیه السّلام)، هیچ کسی توضیح نمیدهد. یک طوری برای مردم وانمود کردند که فقه امام صادق (علیه السّلام) یعنی همان رسالهای که در خانهی ما وجود دارد. آن بخشی از فقه امام صادق (علیه السّلام) است. علم فقه با این عظمت خود بخشی از مدرسهی امام صادق (علیه السّلام) است. نمیخواهیم دست کم بگیریم. همین مجتهد شدن خیلی سخت است امّا باز بخشی از مدرسهی امام صادق (علیه السّلام) است. فیلسوف گمشدهی خود را آنجا پیدا کرده است. عارف گمشدهی خود را در مدرسهی امام صادق (علیه السّلام) پیدا میکند. تمام علوم را در آنجا یپدا میکنند چرا اینها را کوچک میکنید، توضیح بدهید. علّت اینکه بعضیها مطالعه ندارند، در صدر اوّل اسلام به تمام علوم معنوی فقه گفته میشده است. مردم نمیدانند، شما میدانید؛ در صدر اوّل به تمام علوم معنوی فقه گفته میشده است، بعدها جدا شد. اگر کسی اخلاق میگفت، میگفتند: فقه میگوید. اگر مسائل شرعیّه میگفت، میگفتند: فقه میگوید. اصول دین میگفت، میگفتند: فقه میگوید. یک عدّه اینها را نمیدانند. بعداً دستهبندی شد. «لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ»[۹] شما قرآن را ببینید. من چارهای ندارم که این را بگویم غیرت امام صادق (علیه السّلام) است، غیرت امیر المؤمنین (علیه السّلام) است. «لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ» تفقّه در دین پیدا بکنند، قوم خود را بیم بدهند. اگر تفقّه فقط مسائل شرعیّه باشد، نمیشود کسی را بیم داد. باید مسائل شرعیّه باشد به علاوهی چیزهای دیگر مکتب امام صادق (علیه السّلام).
تأثیر کلام آقا میرزا جواد آقا بر مردم
مرحوم پدرم (أعلی الله مقامه) از یکی از مراجع تقلید نقل کرد، خدا درجات او را عالی بکند. گفت: آقا میرزا جواد آقای ملکی تبریزی یک جلسهای داشت. شروع به گفتن میکرد، میگفت: ای مردم –آقا میرزا جواد آقا مجتهد بود. جوانان اصلاً غیر مجتهد نمیتواند عارف بشود. تمام عرفای ما مجتهد بودند. اینها را شما بدانید. حالا یک آدمی بودند که شما به آنها یک عنایتهایی کرده بود. مثل آقا شیخ رجبعلی، الآن از اینها هم پیدا نمیشود. شما از آنها نپرسید، آنها آسیبشناس بودند. داعیّهای نداشتند، آسیبشناس بود. تازه از اینها هم الآن نداریم. ما یک ناخن شیخ رجبعلی را هم نداریم. من خوب نمیشوم، بیمار هستم. میگوید: علّت این است که در فلان تاریخ به مادر بزرگ خود بدی کردی. با تاریخ این را میگفت. ممکن است باور نکنید نمیخواهم بگویم که در موبایلها ضبط بشود و بعد بگویند: فلانی اینطور گفت. آقا شیخ رجبعلی آن طرف دنیا را هم یک وقت میدید. بنده این را میدانم که عرض میکنم. گاهی هم میگفت: اصلاً جلوی پای خود را هم نمیبینم.
بگفت احوال ما برق جهان است دمی پیدا و دیگر دم نهان است.
پدرم گفت: آقا میرزا جواد آقا میگفت: ای مردم! هنوز بعد از ای مردم چیزی نگفته بود. نه اینکه ای مردم بترسید و نماز بخوانید، نه. پدرم میگفت: در ای مردم او، حال چند نفر به هم میخورد و آنها را بیرون میبردند. فقط یک دانه ای مردم میگفت. «لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ» من اینها را هشت سال، نه سال در قم با ترس و لرز جان کندم تا جا انداختم که فقه امام صادق (علیه السّلام) همهی اینها است و آن فقهی که ما باید برویم دست دارندگان آن را ببوسیم، پای آنها را هم ببوسیم آن هم بخشی از این مدرسه است.
عظمت علم فقه و مجتهد
علم فقه ما خیلی بزرگ است. کسی مجتهد بشود، خیلی مقام بزرگی است. مردم نمیدانند که مجتهدین چه مراحلی را طی میکنند. الآن کسی مکاسب شیخ انصاری را درست بفهمد، مجتهد است. چه کسی است که این را درست بفهمد؟ آقای حجّت (رضوان الله علیه) فرموده بودند: جلدین لمعه را کسی درست بفهمد، مجتهد است. چنین شخصی کجا است؟ میخوانند و میروند. بعد هم میگویند: لمعه خواندیم. اصطلاحات جدید را هم من بلد نیستم. پایهی یک، پایهی ده. به یک طلبهای گفتم: چه میخوانی؟ حاشیهی ملّا عبدالله را پاس کردم. ما قدیمی هستیم، این اصطلاحات را نمیدانیم. با همین کتاب و کاغذ قدیمی کار میکنم. من با بوی این کاغذهای قدیمی زندگی میکنم. مرتجع هستیم دیگر، فقط قدیمی.
ثابت شدن کشف و شهود در کلام امیر المؤمنین (علیه السّلام)
پس بنابراین کلام وقتی میگوییم، یک علم بزرگی است. عرفان کشف و شهود… اینها را یک طوری تربیت کردند، اصلاً از کشف و شهود رمیده میشود. در نهج البلاغه در چندین جا امیر المؤمنین (علیه السّلام) امام العالمین، سلطان اولیاء کشف و شهود را ثابت کرده است. ای مقدّس بیا نگاه بکن! تو که مجلس روضه داری، تو که دعای عهد میخوانی، دعای ندبه میخوانی، تمام وقت خود را در این کارها صرف میکنی. نمیخواهی ببینی امیر المؤمنین چه گفته است؟ میفرماید: سالک به جایی میرسد که درخشندهی او برای او میدرخشد «فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِیقَ»[۱۰] راه را به او نشان میدهد. «وَ سَلَکَ بِهِ السَّبِیلَ» دست او را میگیرند و میبرند. «وَ تَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ إِلَى بَابِ السَّلَامَهِ وَ دَارِ الْإِقَامَهِ» البتّه اینها را امیر المؤمنین (علیه السّلام) سلطان اولیاء از همه زیباتر گفته است. البتّه اهل عرفان، منتسبین به عرفان اینها را با عبارتهای دیگر گفتند، گفتند: تلوین و تمکین که بحثهایی کردند. تلوین یک مرحلهای در سلوک است، بعداً به تکوین میرسد. ابن أبی الحدید در مورد اینها میگوید: «هذا اجلّ کلامٍ فی السُّلوک».
بعد بیان اسرار خلقت در نهج البلاغه
بعد کلام، بعد فلسفه، عرفان نظری، عرفان عملی. بعد بیان اسرار خلقت یک چیزهایی دارد که اصلاً عقل ما به آنجا نمیرسد. حضرت در خلقت ملائکه صحبت کرده است. در خلقت زمین و آسمان صحبت کرده است. آن وقتها که اصلاً حرکت زمین… آن کسی که حرکت زمین را ثابت کرده است، به دنیا نیامده بود، در نهج البلاغه میفرماید که: «وَ عَدَّلَ حَرَکَاتِهَا بِالرَّاسِیَاتِ»[۱۱] خدا حرکات زمین را با کوههای بلند تعدیل کرده است، اینها معجزه است. ابن أبی الحدید اهل تسنّن است ولی میگوید که: در نهج البلاغه اِخبار صریح از غیب وجود دارد. حضرت اِخبار غیبیّه و اَخبار غیبیّه در نهج البلاغه دارد. این ابعاد زیادی است، اسرار خلقت، کلام، فلسفه، عرفان نظری، عرفان عملی.
آشکار شدن جلال امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای عشّاق
یک نتیجه میگیریم: میگوییم: پس حالا که اینطور شد عربیّت آن. یک عربیّت فوق العادهای است که دنیا را جذب کرده است، دنیا را جلب کرده است؛ یک مسیحی مثل جورج جرداق آمده است، مست شده است. پنج جلد کتاب برای امیر المؤمنین (علیه السّلام) نوشته است؛ در تلویزیون نشان میداد دوستان رفته بودند در لبنان ضبط کرده بودند. سر در خانهی پدر بزرگ جورج جرداق –مسیحی هستند- نوشته بود «لَا فَتی الّا علی» چقدر امیر المؤمنین (علیه السّلام) عشّاق دارد. تازه من به مردم گفتم: اینها جمال ندیدند، اینها فقط جلال دیدند. الآن ما اینقدر خود را برای امیر المؤمنین میکشیم، ناراحت نشوید جلال دیدیم، جمال ندیدیم. اگر جمال ببینیم دیگر… (وان را که خبری شد خبری باز نیامد).
شروح ادبی بر نهج البلاغه
عربیّت او چه عربیّتی است. اگر کسی عربیّت صحیح نداشته باشد، حق ندارد این کتاب را درست بدهد. من هم حق ندارم. خود علما فهمیدند که: (هر کسی را بهر کاری ساختند) ابن أبی الحدید در کلام و تاریخ و عربیّت ید بیضاء داشته است، ایشان آمده است شرح کرده است. در کلام خیلی کش و قوس داده است. چون کلامی بوده است، ابن ابی الحدید متکلّم بوده است. در ادب که دیگر ادیب، خدا میداند چه ادیبی است که حالا داستان آن مفصّل است. در تاریخ هم بسیار مسلّط بوده است؛ ایشان خیلی آن بعد تاریخی نهج البلاغه را هم کش و قوس داده است. ادب او را برای شما بگویم. نهج البلاغه یک ادبی میخواهد. ابن اثیر جزری ادب نوشته است، در دنیا مشهور شده است به نام المثل السّائر. این دو جلد است. نقد ادبی است. خیی زیبا است. ابن أبی الحدید روی دست آن کتاب نوشته است، نوشته است به نام «الفلک الدّائر على المثل السّائر» در عربی چیزی که خیلی کهنه باشد، دیگر از میدان بیرون برود، میگویند: «دایر علیه الفلک» گفت: فلک دور این مثل سائر چرخیده است و دیگر فایده ندارد. خوب ایشان چون میدانسته است، این بخش را به عهده گرفته است.
تبادل علم ابن میثم با خواجهی طوسی
ابن مثیم بحرانی هم ادیب است، هم متکلّم بوده است، هم در عرفان هم بیبهره نبوده است. شنیدم ابن میثم با خواجهی طوسی تبادل علم میکردند. در بخشی از علوم خواجه به او درس میداد، در بخشی از علوم هم او به خواجه درس میداد. جالب است استاد و شاگرد بودند، تعامل داشتند. ابن میثم مرد بزرگی بوده است. اینها هم در بعد کلامی که وارد است و در عرفان هم بیبهره نیست، این دو تا را به عهده گرفته است. شرح ابن میثم هم اینطور است. بنابراین اینها بر حسب وظایف خود… بله شیخ محمّد عبده زحمت کشیده است، او هم بیبهره از کلام و اینها نبوده است ولی نه مثل اینها.
لزوم توجّه به توانایی شارحان در ترجمهی نهج البلاغه
الآن اگر ما جلسهای بگذاریم کسی را دعوت بکنیم که بیاید آنجا نهج البلاغه بگوید. حالا اگر یک جای کوچکی باشد، محدود باشد، خوب این آدم حرف اشتباهی هم بزند، آنجا دوستانش به او بگویند، برود مطالعه بکند، یاد بگیرد ولی مثلاً در یک رسانه، در حدّ گسترده یک نفر را صدا بکنیم که بیاید درس نهج البلاغه بدهد، این آنجا باید خود را در عرصات محشر ببیند. بگوید: آیا من کلامی هستم، عرفان بلد هستم، فیلسوف هستم؟ یا قبول نکند یا قسمی را که بلد است و دیگر آنجا کلام و فلسفه نیست، مثلاً عرفان نیست، آنجاها را برود اگر عربیّت او صحیح باشد.
پیشی گرفتن پیامبر در ورود به حوض کوثر بر همگان
خدا شاهد است عربیّت خیلی باید دقّت بشود. این دین ما، با این زبان رسیده است شما دقّت بفرمایید یک وقت اگر برای فاتحهی اهل قبور رفتید، دم در آنجا یک چیزی نوشتند خوب است بخوانید. میگوید: «أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ» میخواهم یک نمونه برای شما بگویم و به سرعت عبور بکنیم. فرط به گروهی پیش رفته میگویند. مثلاً میخواهی برویم مثلاً کربلا زیارت بکنیم، یک گروهی جلوتر بروند که منزل بگیرند آشپز بگیرند، منزل را آماده بکنند تا بقیه برسند. به اینها فرط میگویند. اینها جلوتر رفتند. در زیارت اهل قبور میگویند: «أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ وَ نَحْنُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ بِکُمْ لاحِقُونَ» شما از پیش رفتید و ما هم به شما لاحق میشویم. یعنی ما هم بالاخره یک روزی میمیریم. بعد پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «أَنَا فَرَطُکُمْ عَلَى الْحَوْضِ»[۱۲] من از همهی شما امّت زودتر لب حوض کوثر میرسم. حوض کوثر هم که گفتند تقریب به ذهن است، ما نمیدانیم چیست. بعضیها فکر میکنند یک آبی است که آنجا است و به همه یک پیمانه میدهند، نه این نیست. این تقریب ذهن است. یک چیزی است که از عقل ما خارج است. به هر حال هر کسی امیر المؤمنین (علیه السّلام) را دوست داشته باشد، ارادت به صدّیقهی کبری (سلام الله علیها) داشته باشد، از آنجا بهرهمند میشود. کوثر است دیگر. «أَنَا فَرَطُکُمْ عَلَى الْحَوْضِ» من از همهی شما زودتر به حوض میرسم.
اثر ضعیف بودن زبان عربی در ترجمه
یک آقایی خدا او را رحمت بکند قریب به این مضامین یک کتابی نوشته بود. قریب به این مضامین یک حدیثی آورده بود. دیگر کی به کی است اصلاً. دیگر نوکر، کلفت، برو و بیا.
جایی که عقاب پر بریزد از پشهی لاغری چه خیزد
من چه میتوانم بروم بگویم؟ تو چه کسی هستی؟ میگوید: ایشان… حالا تو چه کار داری. قریب به این مضامین احادیث را آورده بود. در پاورقی نه اینکه عربیّت ضعیف بوده است، بندهی خدا نوشته بود: «الفرط من الافراط و هو ضدّ الاعتدال» فرط از افراط است و افراط هم ضدّ اعتدال است. یکی گفت: خود تو فهمیدی چه گفتی؟ اینجا صحبت از اعتدال نیست، صحبت از این حرفها نیست. اینجا میگوید: من زودتر از همهی شما به کنار حوض میرسم و قس علی هذا.
به هر حال این ابعادی که در عربیّت نهج البلاغه در ادب نهج البلاغه… اینها شوخی نیست، زحمت میخواهد. بعد کلام آن، بعد فلسفه آن، عرفان نظری، عرفان عملی اسرار خلقت این ابعادی است که گفته بودم. إنشاءالله اگر زنده بودم، فردا شب دو خط از خطبهی توحیّدیهی را خواهم گفت.
«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۵۷٫
[۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۹۲٫
[۳]– همان، ص ۴۹۳٫
[۴]– سورهی الرّحمن، آیه ۳۳٫
[۵]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۲۸٫
[۶]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۳۷٫
[۷]– همان، ص ۵۰۱٫
[۸]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۹۶٫
[۹]– سورهی توبه، آیه ۱۲۲٫
[۱۰]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۳۷٫
[۱۱]– همان، ص ۱۳۲٫
[۱۲]– الأمالی (للطوسی)، ص ۲۶۹٫
پاسخ دهید