آیت الله فاطمی نیا روز چهارشنبه پس از افطار، ساعت ۲۲:۳۰ در مسجد جامع ازگل، به بحث شیرین سیری در نهج البلاغه پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- اهمیّت خودشناسی
- منفورترین فرد نزد خدا
- مجازاتی سخت برای بنی اسرائیل
- مذمّت عزلت و رهبانیّت برای عبادت کردن
- مصلحت امام صادق (علیه السّلام) برای گوشه نشینی در برههای از زمان
- دست خدا بر سر جماعت است
- توصیهی لقمان حکیم به فرزند خود
- عباد الرّحمن چه کسانی هستند؟
- اعتدال و میانهروی در دوستی و دشمنی
- میانهروی در تمام مراحل زندگی
- نهی از بلند کردن صدا
- خطبهی متّقین و اوصاف پرهیزکاران
- منظور از «وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَاد» چیست؟
- تفسیر راغب اصفهانی در مورد کلمهی «مَلبَس»
- ویژگی افراد رانده شده از درگاه خدا
- پیشوایانی که به آتش دعوت میکنند!
- نسبت به شبکههای خارجی بدبین باشید
- معیار حسن ظن و سوء ظن
- معضل ترجمهی نامفهوم
- خوابهای خود را به عوام تعریف نکنید
- تعبیر خواب نصیحت کردن
- نصیحت به معنای خیر خواهی
- خیر خواهی از سوی دشمن محال است
- لازمهی حضور راهنما در کارها
- تلاش برای دنیا و غفلت از آخرت
- سستی و غفلت برای انجام کار نیک
- درخواست بینتیجه برای برگشتن به دنیا و زندگی دوباره
- قیامت؛ روز حساب و حسرت
- پایدار و ثابت ماندن صفات ناپسند در باطن انسان
«بِسْمِ اللََّهِ الرَّحْمََنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلِّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنا و سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أکرَمِ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلی أَهْلُ بَیْتٍ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلََامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ ملائِکَتِه وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوِّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
اهمیّت خودشناسی
ادامهی بحث دیشب را برای شما عرض میکنم. امام (علیه السّلام) فرمود: عالم کسی است که قدر خود را بشناسد. خدمت شما عرض کردم این بحث یک وجوهی داشت که وجوه آن دیشب تا یک حدّی گفته شد. خلاصه اینکه انسان باید قدر خود را بداند که انسان است و خود را بیش از واقعیّت نداند و پایینتر از واقعیّت در مورد خود فکر نکند و پی ببرد که چه قوایی درون او است، چه قوایی نیست و چه شوق و ذوقهایی درون او است.
ما در نهج البلاغه داریم که یک نفر باید خود و جایگاه خود را بشناسد. «رَحِمَ اللّهُ أمرَءَ عَرَفَ قَدرَه وَ لَم یَتَعَدَّ طَورَه»[۱] خدا رحمت کند کسی را قدر خود را بداند و از حدود خود تجاوز نکند. یک وقت میبینید که انسان قدر خود را نمیداند و کارهایی میکند که دون شأن او است. یک وقت هم نه، خود را بالاتر میبیند و طوری رفتار میکند که اصلاً او به این کارها راهی ندارد و این بالاتر از قدر واقعی او است. «وَ کَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلًا أَلَّا یَعْرِفَ قَدْرَه»[۲] در جهل یک نفر همین بس است که قدر خود را نشناسد. اگر قدر خود را نشناسد خیلی جاهل است.
منفورترین فرد نزد خدا
«وَ إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الرِّجَالِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى لَعَبْداً وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ» از مبغوضترین مردان، از مبغوضترین بندگان، بندهای است که خدا او را به حال خود واگذاشته است. قبلاً توضیح دادم در اثر گناه و معصیّت خدا او را به حال خود گذاشته است «وَ کَلَهُ اللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ».
«جَائِراً عَنْ قَصْدِ السَّبِیلِ» این کسانی که خدا آنها را به حال خود رها کرده است و آدمهای محروم از معارف و فضیلتها هستند، کسانی هستند که از میانهروی دور میشوند. در آن خطبهی دو شب پیش مفصّل صحبت شد که میفرماید خود را وزن کنید، یکی از مباحث این بود که در افراط و تفریط نباشید. افراط و تفریط هر دو بد است. آن قضیّهی نظریه وسط که اخلاقیّون میگویند را مفصّل برای شما عرض کردم.
مجازاتی سخت برای بنی اسرائیل
خلاصه اعتدال در دین ما خیلی تعریف دارد و خیلی زیبا است و خیلی تحسین و تقدیر شده است. شما به روایات و به خود قرآن نگاه کنید «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّهً وَسَطاً»[۳] شما را امّت میانه قرار دادیم. این بنی اسرائیل ظلمها کردند، خیلی بدیها کردند و خلاصه خدا هم به اینها کیفر داد. خدا بدّترین کیفرها را در این دنیا به ایشان داد. چون که از میانهروی بیرون آمده بودند و به افراط و تفریط زده بودند که هر چه دوست داشتند انجام دهد. آن آیهی شریفه که میفرماید: «فَتُوبُوا إِلى بارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُم»[۴] که البتّه بعضی از تفاسیر نوشتند اینها همدیگر را میکشتند. حالا بعضی از تفاسیر یک چیزی نوشتند، باید ببینیم که چقدر سند دارد که به کیفر آن کارهای خیلی زشت، کارهای خرابی که کرده بودند و پیامبر کشی کرده بودند یک چیزی مانند یک بخار غلیظ و مه آمده بود که کسی، کسی را نمیدید و همدیگر را میکشتند.
مذمّت عزلت و رهبانیّت برای عبادت کردن
ما الآن امّت وسط و امّت میانه قرار گرفتیم. یعنی به این معنا که نه زر پرستی آنها را داریم که فکر ما پول و زر و اینها شود و نه اینکه یک گوشه برویم عبادت کنیم. راهب شویم و رهبانیّت پیدا کنیم. نه، اینطور نیست. خلاصه ما دین خیلی عجیبی داریم. آدم نمیخواهد برود راهب شود و در گوشهای برود که کسی او را نبیند. در همین دین اسلام یک نفر در اجتماع میآید و خیلی بالاتر از آن راهبها میشود. شما یک آقای بهاء الدّینی را بگویید که چند وعده در مسجد خود میرفت و نماز میخواند. جوانها دور او را میگرفتند، مردم دور او را میگرفتند و سؤال میکردند. هزاران راهب اگر جمع میشدند یک ناخن او هم نمیشدند! راهب شدن هنر ندارد.
هنر این است که در مردم باشید و اگر فضایلی دارند که دارند و اگر ندارند از رذایل جامعه کسب نکنید. «کُن فِی النّاس وَ لا تَکُن مَعَ النّاس»[۵]. ما نباید مردمی که فضایل ندارند را رها کنید، شما در بین آنها باشید، «وَ لا تَکُن مَعَ النّاس» ولی از آنها نباشید. گوشه گرفتن هنر نیست. آدم یک گوشه برود یک کوزهی آب بگذارد، یک تکّه نان بگذارد، بخورد و عبادت کند هنر نیست. هنر این است که سیل جمعیّت دور او بریزند مانند آیت الله بهجت، آیت الله بهاء الدّینی. هیچ یک از این عزیزان تا به حال منزوی نشدند. ممکن است در یک برهه از زمان مصلحت بدانند و خیلی در جامعه نیایند.
مصلحت امام صادق (علیه السّلام) برای گوشه نشینی در برههای از زمان
یک نفر میگوید رفتم دیدم امام صادق (سلام الله علیه) در زیر زمینی است که چند پلّه میخورد تا میرسد. حالا در یک زمانی بود. حضرت مصلحت دیده بود، بالاخره امام صادق در مردم بود. مسجد اینقدر ازدحام میشد که یک نفر از ایران یا هند رفته بود و میگفت سه روز آنجا بودم، ولی دست من به آقا نرسید! آقا چهار هزار نفر شاگردان ممتاز حضرت بودند. نه اینکه چهار هزار نفر همهی شاگردان حضرت بودند، چهار هزار نفر ممتاز بودند! امّا امام یک برههای از زمان مثلاً ده روز یا پانزده روز یک مصلحتی دیده است. راوی میگوید من رفتم دیدم که حضرت در یک زیر زمینی رفته است. شما جوانها به هوش باشید. هر زمان برای خود اقتضائاتی دارد. دنیا یکسان نیست، زمانها یکسان نیست.
خلاصه رفتم گفتم آقا چرا اینجا؟ کسی که این همه شاگرد دارد در زیرزمین است. فرمود: «فَسَدَ الزَّمَانُ وَ تَغَیَّرَ الْإِخْوَان»[۶] بعضی برادران فاسد شدند، زمانه عوض شده است. «فَرَأَیْتُ الِانْفِرَادَ أَسْکَنَ لِلْفُؤَاد» الآن تنهایی را آرام بخشتر تشخیص دادم. یک زمانی بود، سپری شد و گذشت. هیچ کدام از ائمّه به گوشهای نمیرفتند. تمام امامان در بین مردم بودند. حضرت صادق (سلام الله علیه) دو سه روزی مصلحت دیده است. این مصلحتها گاهی پیش میآید و تشخیص آن آسان نیست.
دست خدا بر سر جماعت است
انسان باید در اجتماع باشد، «یَدُ اللَّه مع الجماعَه»[۷] خدا خیر و برکت را در اجتماع دوستان امیر المؤمنین قرار داده است. حیف نیست که در مملکت ما کسی از اینها جدا شود و به گوشهای برود! حیف نیست که آدم این عزیزان را نبیند! امّا یک وقت اگر در جاهایی رفتیم که این فضایل را ندارند میگوید اشکالی ندارد آنجا هم بروید، ولی «وَ لا تَکُن مَعَ النّاس»[۸] امّا از آنها نباشید.
توصیهی لقمان حکیم به فرزند خود
«جَائِراً عَنْ قَصْدِ السَّبِیلِ»[۹] قصد اینجا به معنای میانه است. اقتصاد یعنی چه؟ یعنی میانهروی. لقمان به پسر خود میگوید: «وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِک»[۱۰] در مشیک خود میانهروی کن. آنجا مقصود از مشیک، مشیک حسّی و غیر حسّی است. یعنی یک مشیکی دارد که مشیک حسّی است.
عباد الرّحمن چه کسانی هستند؟
«وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»[۱۱] در سورهی فرقان داریم که بندگان خدا با یک افتادگی روی زمین راه میروند. یک عدّه هستند که اینها قدّ خود را عمداً میکشند، گردن خود را به این طرف و آن طرف میچرخانند و با تعجّب نگاه میکنند. اینها در قرآن است «وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ»[۱۲] لقمان به پسر خود میگوید: در برابر مردم قیافه نگیر! «وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً» با تبختر روی زمین راه نرو! «إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً»[۱۳] میتوانید زمین را بشکافید یا به بلندی کوهها برسید؟ انسان چیست؟ قد او ۱۸۰ سانت است، اینقدر میکشد که میشود ۱۸۱ سانت. با یک تبختر هم نگاه میکند. «وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ»[۱۴] برای مردم قیافه نگیرید.
«وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»[۱۵] اینها با افتاده حالی روی زمین راه میروند. این مشیک حسّی است یعنی راه که میروند سر خود را خیلی بالا نمیگیرند، پُز نمیدهند، تبختر هم ندارند.
اعتدال و میانهروی در دوستی و دشمنی
یک مشیک معنوی داریم. «وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِک»[۱۶] یعنی چه؟ یعنی هم در مشیک حسّی درست راه بروید و هم در زندگی خود میانهرو باشید. خرج میکنید میانهرو باشید، میخواهید با کسی دوست شوید میانهرو باشید. ما باید با دشمن، با دوست میانهرو باشیم. در نهج البلاغه دارد «أَحْبِبْ حَبِیبَکَ هَوْناً مَا»[۱۷] وقتی کسی را دوست داری یک قدری اندازه نگهدار، «عَسَى أَنْ یَکُونَ بَغِیضَکَ یَوْماً مَا» ممکن است یک روز دشمن تو شود. تمام اسرار خود را یک جا دست کسی نسپار، یک وقت دیدی که روزی همه را گفت یا از شما گروکشی کرد. «وَ أَبْغِضْ بَغِیضَکَ هَوْناً مَا» اگر با کسی دشمنی و مخالفت میکنی اندازه نگه دار، «عَسَى أَنْ یَکُونَ حَبِیبَکَ یَوْماً مَا» ممکن است یک روز او دوست شما شود و خجالت بکشید و ببینید چه آدم خوبی بوده است و تو داشتی اشتباه میکردی! حتّی باید در دوستی و در دشمنی اندازه نگه دارید.
میانهروی در تمام مراحل زندگی
مشیک زندگی باید با قصد، اقتصاد و میانهروی همراه باشد. منتها بعداً به این چیزها میگویند. اقتصاد به معنای میانهروی در زندگی و در تمام مراحل زندگی است، امّا بعداً دیگر اسم مسائل مالی شد. الآن اگر مسائل مالی پیش بیاید، مثلاً درآمد یک کشور چقدر باشد، حقوق کارمندان چقدر باشد به اینها مسائل اقتصادی میگویند. اقتصاد در اصل به معنای میانهروی در تمام شئون زندگی است. شیخ طوسی کتابی دارد به نام «الاقتصاد فی الاعتقاد» هر کسی روی جلد این کتاب را ببیند فکر میکند که شیخ طوسی محاسبات مالی را نوشته است، ولی نه، راجع به عقیده است. اصلاً اسم کتاب اقتصاد است.
نهی از بلند کردن صدا
«وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِک وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِک»[۱۸] صدای خود را پایین بیاورید. دیدید بعضیها خیلی نفسگیر تعریف میکنند، بلند صحبت میکنند. گاهی اوقات –الآن نه- ما قبلاً همسایههایی داشتیم که صداهای آنها خیلی بلند بود. با عیال خود حرف میزد و دعوا میکرد تا همسایهها میفهمیدند و میپرسیدند که دیشب چه مشکلی داشتید؟ ما در قم یک همسایه داشتیم -اوّل انقلاب بود- صدای تلویزیون خود را اینقدر زیاد میکرد که ما فقط تصویر تلویزیون را باز میکردیم و صدا را از خانهی ایشان میشنیدیم. خلاصه خیلی چیزها است که باید رعایت کنیم.
خطبهی متّقین و اوصاف پرهیزکاران
حضرت اینجا دارد به قصد… قصد یعنی میانهروی. یک چیزی هم راجع به خطبهی حضرت بگویم، حق آن ضایع شده است. حضرت یک خطبه دارد، همان خطبهی همّام که یک جملهی آن را ضایع کردند. من خیلی ناراحت شدم و رفتم پیدا کردم که برای شمان بگویم. اگر دقّت کنید در اوّل خطبه میفرماید: «فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَاد».[۱۹] دقّت کنید این اوّل خطبهی متّقین است، «فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ» متّقون در دنیا اهل فضیلت هستند. واقعاً فضیلت بالاتر از تقوا نیست. آدم دروغ نگوید، امین باشد، خائن نباشد، مال مردم را حفظ کند، در مواقع نماز، نماز بخواند و برای خدای خود سجده کند. دیگر فضیلت از این بالاتر.
بعد میفرماید: «مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ» اینها حرف بزنند درست حرف میزنند. صواب اینجا با «ص» است یعنی صحیح. «وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَاد» چیزهای میانه میپوشند. «مَلبَس» یعنی لباس، نه اینکه یک لباس مندرس و ریش ریش بپوشند و نه اینکه لباس دیبا و اطلس بپوشند.
منظور از «وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَاد» چیست؟
شارعین نهج البلاغه کم لطفی کردند. آقایان «وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَاد» را به لباس حسّی تطبیق کردند. حتّی ابن ابی الحدید که انصافاً مرد خیلی بزرگی بوده است، میگوید ببینید یک لباسهایی است که از حیّز انتفاع خارج میشود و در مزبله میاندازند. یک لباسهایی هم است که خیلی فاخر و زیبا است. میگوید نه آن لباس مزبله و نه این فاخر و دیبا، بین دو یک چیزی. بقیّه هم قریب به این مضامین را نوشتند. امّا بنده دیدم که دایرهی تفسیر این جملهی امیر المؤمنین را تنگ گرفتند و حقّ این جمله ادا نمیشود که یک جملهی امیر المؤمنین صرفاً مربوط به لباس یا یک چیز دیگر باشد.
تفسیر راغب اصفهانی در مورد کلمهی «مَلبَس»
مفردات راغب را نگاه کردم. راغب اصفهانی مرد خیلی بزرگ و لغوی خیلی بزرگی بود. راغب یک مفردات برای قرآن نوشته است که کلمات قرآن را تفسیر کرده است. منتها گاهی وقتها به طور ضمنی میشود برای چیز دیگر هم از آن استفاده کرد. کتابی نیست که فقط… البتّه عمدتاً برای قرآن است و برای چیز دیگر هم میشود استفاده کرد. آنجا رفتم نگاه کردم. راغب لغوی بزرگی است که نوشته است «مَلبَس» به تمام شئون زندگی اطلاق میشود! فقط لباس پوشیدن نیست. «وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَاد» یعنی تمام شئون زندگی آنها با میانهروی همراه است. این را از مفردات راغب پیدا کردم. بالاخره شارعین نهج البلاغه این جملهی امیر المؤمنین را در تنگنا انداختند. به فضل الله ما این را از تنگنا در آوردیم.
ویژگی افراد رانده شده از درگاه خدا
«جَائِراً عَنْ قَصْدِ السَّبِیلِ»[۲۰] کسی که خدا او را به حال خود بگذارد از میانهروی بیرون میآید و یک عیب دیگر پیدا میکند. آن چیست؟ «سَائِراً بِغَیْرِ دَلِیلٍ» یکی از صفات آدمی که خدا او را از در خانهی خود رانده است و به حال واگذاشته است این است که او در دنیا سیر میکند و بدون راهنما کارهایی انجام میدهد، اصلاً راهنما ندارد. دیشب خدمت شما عرض کردم که امیر المؤمنین فرمود: «النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا»[۲۱] با چیزی که نمیدانند دشمن هستند. مثلاً میگویند این ضرر دارد. چه کسی گفته است؟ پزشکان. بیخود میگویند. یا مثلاً امروز این کار را نکنید، حرام است. چه کسی گفته است؟ آخوندها. بیخود گفتند. پزشک بیخود گفته است، آخوند هم بیخود گفته است، اینجا چه میشود؟
پیشوایانی که به آتش دعوت میکنند!
«سَائِراً بِغَیْرِ دَلِیلٍ» اینجا گفتیم دلیل و راهنما دو شکل است. جوانان دقّت کنید، اینطور نیست که هر کسی راهنمایی میکند درست راهنمایی کند. یک وقت انسان را راهنمایی میکنند به سوی چیزهای خوب، فضیلتهای خوب. آدم به سمت خوبی میرود، درد جامعه را دوا میکند. یک وقت هم نه، انسان را به شر راهنمایی میکند.
در قرآن مخصوصاً خدا دو قسمت کرده است. در قرآن میفرماید: («أئمّهً یَدعونَ إلی الجنَّه»[۲۲] یک عدّه هستند که پیشوایانی هستند که انسانها را به خدا و بهشت و رضوان دعوت میکنند. یک جای قرآن داریم که «أَئِمَّهً یَدْعُونَ إِلَى النَّار»[۲۳] ما امامان آتش داریم.
نسبت به شبکههای خارجی بدبین باشید
الآن من نمیخواهم وارد این بحثها شوم ولی این شبکههایی که به زبانهای مختلف در دنیا راه افتادند یک وقتهایی است که یک چیز علمی میگویند، یک چیز خاصّی است که آدم میبیند. آدم باید حق را بگوید، حتّی یک بحث علمی میکند میبینید که مسائل اخلاقی را هم کاملاً در آن رعایت میکند. ولی یک وقتی هم یک برنامههایی دارند که مطلب علمی دارد، ولی در کنار آن فوق العاده فساد وجود دارد. خدا شاهد است که این یکی از بلاهای آخر الزّمان است. جوانان شما به این شبکههای خارجی بدبین باشید.
معیار حسن ظن و سوء ظن
من میخواهم بدبینی و خوش بینی معقول را بگویم. این جمله را نگاه کنید، امیر المؤمنین در نهج البلاغه یک نسخهای پیچیده است که خیلی به درد میخورد. میفرماید: اگر فساد بر زمانی و اهل آن غلبه کرد، کسی نسبت به آن جماعت حسن ظن داشت این آدم فریب خورده است. اگر صلاح بر زمانی و اهل آن مستولی شد و کسی سوء ظن داشته باشد ظلم کرده است. این معیار سوء ظن و حسن ظن است.
یک وقت آدم در میان گرگها قرار میگیرد، آیا این حسن ظن است؟ بعضیها یک تعابیری دارند، من بعضی از پیرزن و پیرمردهایی را دیدم که خیلی از اینها تعجب میکنم، مثلاً میگویم که فلان شخص آدم خوبی است. یک قیافهی عارفانه میگیرد و میگوید: بله، همه خوب هستند! چرا میگویید همه خوب هستند؟ خفّاش شب خوب بود که بچّه را جلو مادر میکشت؟ داعش خوب است؟ حرف زدن باید مبنا داشته باشد! ۶۰ سال، ۷۰ سال از عمر او گذشته است، خواجه آقا است، حاج خانم است و سجّاده و تسبیح او پهن است، حالا داریم حرف میزنیم میگویم فلان شخص آدم خوبی است، میگوید بله همه خوب هستند! یک یا دو بار من آنها را نصیحت کردم، گفتم درست صحبت کنید، همه خوب نیستند. چرا میگویید همه خوب هستند. فکر میکنید اگر بگویید همه خوب هستند عارف میشوید؟ زبده العرفا میشوید؟ نه، معلوم است که خیلی جاهل هستید!
به هر حال شما به این شبکهها بدبین باشید، یعنی بدگمان باشید. نه اینکه بگویم مخالف باشید و کتاب بنویسد نه، بدبین باشید؛ یعنی حواس شما جمع باشد، به هوش باشید، این شبکههای خارجی هیچ وقت خیرخواه ما نیستند.
معضل ترجمهی نامفهوم
حضرت عسکری (سلام الله علیه) یک جمله دارد، من آن را ترجمهی فارسی میکنم، اگر به فارسی ترجمه نکنیم نمیشود. ما بعضی چیزها را باید به فارسی بیاوریم، اگر این کار را نکنیم کسی متوجّه نمیشود. این نهج البلاغه ترجمه شده است، من چندین بار به فارسی زبانان نشان دادم و گفتم این به چه معنا است؟ گفت: نمیفهمم. اینجا مترجم کوتاهی کرده است. مثلاً میگوید شیطان وقتی رانده شد «صَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ الْحَمِیَّه»[۲۴] فرزندان تعصّب او را تصدیق نمودند. من به خانمها و آقایان گفتم این یعنی چه؟ شیطان رانده میشود، متعصّبین او را تصدیق نمودند یعنی چه؟ این باید تفسیر شود. یعنی حرف او را عینیّت دادند. تصدیق نمودن کافی نیست، یعنی حرف او را عینیّت دادند. او گفت من همه را فریب میزنم، اینها هم فریب خوردند و حرف او درست شد.
خوابهای خود را به عوام تعریف نکنید
ما به چیزی نصیحت میگوییم؟ نصیحت در فارسی به اندرز گفته میشود. فلان شخص، فلان شخص را نصیحت کرد، یعنی به او اندرز گفت. پند و اندرز نصیحت است.
حالا من تعبیر خواب نمیگویم، فقط یک جمله را بگویم که خوابهای خود را به هر کسی نگویید. خواب خیلی دقیق است. به آدم عوام اگر خواب خود را تعریف کنید بلد نیست تعبیر کند؛ یا منفی تعبیر میکند و یا مثبت. مثلاً خواب دیده است که خدایی نکرده خانهی او آتش گرفته است، میگوید بلند شو یک صدقه کنار بگذار. نمیفهمد که اینجا جای صدقه نیست. تعبیر آتش گرفتن خانه برکت است. حالا مثلاً خواب دیده است بچّه از پلّه افتاد این صورت سازی شیطان است. حدیث داریم که شیطان صوری میسازد که انسان غصّه بخورد. مثلاً شخص میگوید که خواب دیدم بالای درخت رفتم. میگوید إنشاءالله به مشهد میروید. اصلاً خواب را مطلقاً به عوام نگویید، به کسی که خواب را میداند بگویید.
تعبیر خواب نصیحت کردن
جلوهی نصیحت و اندرز به کسی گفتن در خواب به این صورت متجلّی میشود که شما روی آن آدم خاک ریختید. اگر کسی خواب ببیند و به معبّر مراجعه نکند… اگر کسی، کسی را نصیحت کرد، در صورت باطنی و در صورت عالم مثال این است که عیبهای او را پوشانده است. چون اگر به حرف او عمل کند عیب او پوشیده میشود، بنابراین روی آن خاک ریخته است یعنی عیبهای او را پوشانده است. خیلی عجیب است که تجلّی نصیحت در خواب خاک ریختن روی شخص است. آدم عوام اگر خواب ببیند هزار آه و ناله میکند، در صورتی که مهم نیست و خیلی هم خوب است.
نصیحت به معنای خیر خواهی
میخواهم راجع به این شبکهها بگویم که گفتم بدبین باشیم. حضرت عسکری (علیه السّلام) میفرماید: «وَ النَّصِیحَهُ مِنَ الْعَدُوِّ مُحَالٌ»[۲۵] فارسی زبانان چون نصیحت را به معنای پند و اندرز میدانند در ترجمهی این حدیث ممکن است اشتباه کنند. نصیحت در اصل به معنای کلّ خیرخواهی است. خیرخواهی یعنی نصیحت و خیر خواهی. چون آن کسی که پند و اندرز میدهد، چون خیرخواهی میکند و پند میدهد، بنابراین نصیحت را به معنا خیرخواهی بگیریم نه به معنای پند و اندرز. پند و اندرز از مصادیق خیرخواهی است.
خیر خواهی از سوی دشمن محال است
یک مصداق از خیرخواهی این است که ممکن است دشمن آدم برای تصنّع به آدم پند دهد. به تصنّع میگوید آقا من تو را خیلی دوست دارم، چرا درس نمیخوانید! اصلاً او را دوست ندارد و دشمن او است، ولی ظاهراً میخواهد بگوید من آدم خوبی هستم. پند و اندرز نیست. حضرت عسکری (علیه السّلام) میفرماید: خیر خواهی از سوی دشمن محال است. خدا شاهد است دشمن نمیتواند خیرخواه بشود. بسیاری از این شبکهها یا دشمن ما هستند یا با دشمن ما مربوط هستند. هیچ وقت برای ما دلسوزی نکردند. اینها راهنمایان خوبی نمیشوند. اگر یک وقتی یک چیزی پیدا کردید که راهنمایی میکند و شر هم در آن نیست و به یک رشته و علم خاصّی مربوط میشود، میگوید آن هم «النّادِرُ کَالمَعدوم»[۲۶] نادر مانند معدوم است.
لازمهی حضور راهنما در کارها
پس بنابراین ما در هر کاری باید راهنما داشته باشیم. چقدر بد است، کسی که خدا او را رانده است چند خصوصیّت دارد «جَائِراً عَنْ قَصْدِ السَّبِیلِ»[۲۷] اوّلاً از میانهروی کنار رفته است. «سَائِراً بِغَیْرِ دَلِیل» بدون راهنما دارد راه میرود، اصلاً راهنما ندارد. «إِنْ دُعِیَ إِلَى حَرْثِ الدُّنْیَا عَمِلَ» اگر به منفعت دنیا دعوت شود بدون درنگ میآید. کسی به دوست خود میگفت: پول نداریم، میرویم زخمی میکنیم و برمیگردیم. من هم یاد گرفتم، البتّه من اهل این حرفها نیستم ولی آنجا یک اصطلاح یاد گرفتم. خلاصه اینکه یک زمینی است قرار است اتوبان از کنار آن رد شود، میرویم اجازهی چیز را هم میگیریم، خلاصه دیگر شب نمیتواند بخوابد، منتظر است که برود.
تلاش برای دنیا و غفلت از آخرت
«إِنْ دُعِیَ إِلَى حَرْثِ الدُّنْیَا عَمِلَ» رانده شده به حرث دنیا، منافع دنیا. البتّه اگر در منافع دنیا تا حدّ متوسّط برویم ایرادی ندارد. نمیگویم هر کسی برود از خانهی خدا رانده شده است نه، منظور منا این کسانی است که جز آن به چیز دیگر فکر نمیکنند؛ وگرنه معاش هم لازم است «مَنْ لا مَعاشَ لَهُ لا مَعادَ لَه»[۲۸].
«وَ إِنْ دُعِیَ إِلَى حَرْثِ الْآخِرَهِ کَسِل»[۲۹] اگر به منافع اخروی دعوت شود سنگینی نشان میدهد. مثلاً یک دار الایتامی است و تقاضای کمک کرده است. این شخص میگوید: نه، ما ضامن نیستیم. این را به آن کسی که ندارد نمیگویند. بارها گفتم آن شخصی که ندارد سبب انتفاع موضوع است «المفلس فی امان الله». ما داریم صحبت کسانی که دارا هستند میکنیم. آن کسی که ندارد، چیزی ندارد. ما با آن کسی هستیم که دارا است.
ما یک دار الایتام، یک بیمارستان درست کردیم، کمک کنید. میگوید مگر ما ضامن هستیم؟! چراغی که به خانه روا است به مسجد حرام است. من بچّهی راه دور دارم یا مثلاً هر ماه چقدر یورو میفرستم!خلاصه اینکه اگر به یک کار اخروی دعوت کنند شخص سنگینی نشان میدهد. میگوید به خانه بروم ببینم چه میشود.
یک نفر میگفت: شخصی معاملهی فوق العاده سنگینی کرد! به پول امروز ما یک معاملهای صد میلیارد تومانی کرد. میگوید من به او گفتم شما که متمکّن هستید یک جایی یک بنده خدایی است او را کمک کنید. به حالت تمسخر پنج تا هزار تومانی در آورد گفت: من فقط اینها را دارم که آن را هم میخواهم ببرم بنزین بزنم. این آدم به یک غصّهای مبتلا شد، زندگی او زهر شد! اگر نمیخواهید کمک نکنید، چرا مسخره میکنید؟ چرا استحضاء میکنید؟ پس نشانهی این آدم این است که بدون راهنما سیر میکند.
سستی و غفلت برای انجام کار نیک
اگر به منافع دنیا دعوت شود میآید، «عَمِل» عمل میکند. «وَ إِنْ دُعِیَ إِلَى حَرْثِ الْآخِرَهِ کَسِل» اگر به کار آخرت دعوت شود مثلاً صندوق قرض الحسنهای درست کند یا بیمارستان درست کند کسالت نشان میدهد. «کَأَنَّ مَا عَمِلَ لَهُ وَاجِبٌ عَلَیْه» مانند این است که آن کارهایی که خود او انجام میدهد واجب است. «وَ کَأَنَّ مَا وَنَى فِیهِ سَاقِطٌ عَنْه» مثل کارهایی که در آن سستی میکند، مانند اینکه بیمارستان میسازند و اهمیّت نمیدهد گویا از گردن او ساقط است. همان زر و زیوری که درست میکند برای او واجب است.
یکی از دوستان که خدا او را حفظ کند، یک زمانی هم در دانشگاه تدریس میکرد گفت: به خانهی کسی رفتم دیدم تزئینات اتاق از قبیل تابلو که به دیوار میزنند و غیره… آدم خجالت میکشد انسان اینقدر قدر خود را پایین بیاورد که از یتیم خانه و هزاران خیرات و مبرّات غافل شود و خود را در اینها خلاصه کند. اغراق عرض نمیکنم میگفت اتاق او صد میلیارد تومان تزئینات داشت! حالا دیگر نمیدانم در آنجا چه بود. میگفت: غیر مستقیم به او گفتم ماشاءالله خیلی وسائل دارید. گفت: میتوانستم تمام ساختمان خود را از طلا بسازم ولی از حرف و حدیث میترسم!
درخواست بینتیجه برای برگشتن به دنیا و زندگی دوباره
روز قیامت به این کسانی که اهل انفاق هستند درجاتی میدهد. طرف میبیند که خیلی از این بیشتر داشته است ولی هیچ قدمی برنداشته است. میگوید ای وای کاش به دنیا برگردم! «رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ»[۳۰] من را برگردان، دیگر آنطور نمیکنم. نه، «کَلاَّ» میگوید: مگر میشود. اگر یک نفر از خدا بخواهد که خدایا یک بار دیگر من را به رحم مادر من برگردان. این حرف چقدر مزخرف است. این هم که در آخرت بگوید خدایا من را به دنیا برگردان همینقدر مزخرف است. خدا میگوید: «کَلاَّ» چیزی نیست، «إِنَّها کَلِمَهٌ هُوَ قائِلُها» یک حرفی دارد میزند! مگر میشود به آخرت برگشت.
قیامت؛ روز حساب و حسرت
ولی اینجا خیلی مهم است. اوّلاً یکی از نامهای روزهای قیامت «یوم الحسره» است یعنی روز حسرت. طرف اگر صد میلیارد تومان دکور در اتاق خود داشته است نام او در دیوان دشمنان خدا نوشته شده است. شخصی که چیز کمی داشته است رفته است انفاق کرده است و اسم او در دیوان دوستان خدا نوشته شده است. میگوید من را برگردان که نمیشود.
پایدار و ثابت ماندن صفات ناپسند در باطن انسان
حالا یک چیز عجیب برای شما بگویم. از خدا بخواهیم که بدیها ملکهی ما نشود. قرآن میگوید: نمیشود کسی به دنیا برگردد. این «نمیشود» یک بحث خاصّی است. میگویند قدرت به محال تعلّق نمیگیرد. خدا به هر امری قادر است، ولی یک وقت قدرت بر محال تعلّق نمیگیرد. یک نفر به امیر المؤمنین گفت: آقا یک کوه را بدون اینکه آن را کوچک کنیم در این کاسه جا میگیرد؟ نمیگوید کوه را کوچک کنیم و کاسه را بزرگ کنیم، میگوید کاسه در همین حال بماند و کوه هم در همین حال. حضرت فرمود: «هَذَا مِمَّا لَا یَکُون»[۳۱] یعنی این از آنهایی است که نمیشود. قدرت به محال تعلّق نمیگیرد. ممکن است برای خدا محال نباشد که کسی را به دنیا برگرداند و برای خدا محال نیست، ولی این کار را نمیکند. جالب اینجا است این نکته در قرآن من را اسیر کرده است که اگر بدی ملکه شود من چه کار کنم؟
میفرماید: بر فرض اینکه ما قبول کردیم شما را برگردانیم، میفرماید: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْه»[۳۲] اگر آنها را برگردانیم میروند سر همان کاری که میکردند. الآن خدا صدّام را برگرداند بلند میشود نقداً ایران را بمباران میکند. شمر را برگردانند دنبال امام حسین (علیه السّلام) میگردد تا او را بکشد. بکشد. این را قرآن میگوید، من نمیگویم. «وَ لَوْ رُدُّوا» اگر برگشتند، «لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْه» برمیگردند به طرف چیزی که نهی شده بودند.
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۳۷۳٫
[۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۱۴۹٫
[۳]– سورهی بقره، آیه ۱۴۳٫
[۴]– همان، آیه ۵۴٫
[۵]– الغیبه للنعمانی، النص، ص ۲۱۰٫
[۶]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۷، ص ۶۰٫
[۷]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۱٫
[۸]– الغیبه للنعمانی، النص، ص ۲۱۰٫
[۹]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۱۴۹٫
[۱۰]– سورهی لقمان، آیه ۱۹٫
[۱۱]– سورهی فرقان، آیه ۶۳٫
[۱۲]– سورهی لقمان، آیه ۱۸٫
[۱۳]– سورهی إسراء، آیه ۳۷٫
[۱۴]– سورهی لقمان، آیه ۱۸٫
[۱۵]– سورهی فرقان، آیه ۶۳٫
[۱۶]– سورهی لقمان، آیه ۱۹٫
[۱۷]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۲۲٫
[۱۸]– سورهی لقمان، آیه ۱۹٫
[۱۹]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۳٫
[۲۰]– همان، ص ۱۴۹٫
[۲۱]– همان، ص ۵۰۱٫
[۲۲]– مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج ۲، ص ۴۴۳٫
[۲۳]– سورهی قصص، آیه ۴۱٫
[۲۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۲۸۷٫
[۲۵]– معدن الجواهر و ریاضه الخواطر، ص ۴۹٫
[۲۶]– لوامع صاحبقرانى، ج ۶، ص ۶۶۲٫
[۲۷]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۱۴۹٫
[۲۸]– مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج ۲۱، ص ۳۶۰٫
[۲۹]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۱۴۹٫
[۳۰]– سورهی مؤمنون، آیات ۹۹ و ۱۰۰٫
[۳۱]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۱۳، ص ۴۰٫
[۳۲]– سورهی انعام، آیه ۲۸٫
پاسخ دهید