آیت الله فاطمی نیا روز دوشنبه پس از افطار، ساعت ۲۲:۳۰ در مسجد جامع ازگل، به بحث شیرین سیری در نهج البلاغه پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- شرح اصطلاح محاسبهی نفس در نهج البلاغه
- نیکو بودن اعتدال و میانهروی
- ثواب صدقهی پنهانی
- ثابت بودن حقایق علمی
- تفاوت اخلاق نظری و اخلاق عملی
- مذموم بودن وسواس یا بیمبالاتی
- حق بودن میزان در قیامت
- مراقبت از زبان
- توضیح مفهوم وزن کردن اعمال
- کنار رفتن حجابها و آشکار شدن شخصیّت واقعی انسان
- دقّت در علّت اتّفاقات و پرهیز از روی آوردن به خرافات
- حدیث امام رضا (علیه السّلام) در مورد محاسبهی نفس
- تلاش همیشگی انسان برای کسب منفعت و دفع ضرر
- احترام به مادر در آیات و روایات
- شکر از نعمت و استغفار از گناه
- توصیهی یکی از اولیاء در مورد محاسبهی نفس
- ترک گناه قبل از عقوبت
- شرایط نصیحت کردن
- تأثیر واعظ درونی و بیرونی در انجام کار نیک
- اشتغال انسان به عیوب و امورات مربوط به خود
- توصیههایی برای پاک کردن خاطر و نفس
- آیاتی از قرآن در مورد توکلّ به خدا
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینِ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سِیِّدِ الأَنْبِیَاء وَ أَکْرَمِ الشُّفَعَاء سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِین ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ الله وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
شرح اصطلاح محاسبهی نفس در نهج البلاغه
از خطبهی ۸۹، قسمتی را خدمت شما عرض میکنم، مخصوصاً جوانان عزیز عنایت بفرمایند، همه عنایت بفرمایند. در مورد این قسمت شُرّاح نهج البلاغه صحبتهای زیادی کردهاند، افراد بزرگ مانند ابن ابی الحدید، مانند ابن میثم بحرانی، حاج میرزا حبیب خویی، مرحوم… یک شیخ لبنانی خیلی بزرگوار، او را دیده بودم، خدا روح او را شاد کند. او هم از معاصرین بود. چیزهای زیادی گفتهاند، من همه را جمعبندی کردهام، دلایلی هم از جاهای دیگر به ذهن من رسیده است.
«عِبَادَ الله». شبیه این را داشتهایم، منادا است که حرف ندا حذف شده، یعنی «یَا عِبَادَ الله». ما هم گاهی در فارسی میگوییم ای مردم، گاهی میگوییم مردم، هر دو مورد را میگوییم. «عِبَادَ اللَّهِ زِنُوا أَنْفُسَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا».[۱] در مورد این قسمت صحبتهای زیادی شده است، «زِنُوا» یعنی خود را وزن کنید، نفس خود را وزن کنید، قبل از اینکه وزن شوید. خود را وزن کنید، یعنی چه؟ اینجا صحبتهای زیادی شده، از قدیمیترین شروح تا شرح شیخ محمّد جواد مغنیّه، خدا او را رحمت کند. من او را دیده بودم او هم شرحی بر نهج البلاغه دارد، خیلی امروزی و خوب است، شیخ باسوادی بود. من مجموع اینها را خدمت شما عرض میکنم.
ابن میثم بحرانی از کِبار علمای ما است، ایشان شرح بسیار خوبی بر نهج البلاغه دارد. ایشان و حاج میرزا حبیب خویی، تقریباً شرح ابن ابی الحدید که الآن در دست ما است هم همین را گفته، مقصود از اینکه خود را وزن کنید یعنی اعمال خود را وزن کنید. وزن کنید یعنی چه؟ وزن در اصطلاح ما این است ما چیزی را که وزن میکنیم از دو کفهی ترازو میفهمیم، سنگ یک کیلویی را این طرف میگذاریم، یک کیلو جنس هم آن طرف میریزیم، اینها که مساوی باشند وزن عادلانهای است. در مَثَل مناقشه نیست، تشبیح است. اینها گفتهاند -مخصوصاً ابن میثم اصرار دارد- که این را به اعمال برگرداند، میگوید مقصود اعمال است.
نیکو بودن اعتدال و میانهروی
شاید مفاد آن این باشد، شما افراط و تفریط دارید یا معتدل هستید؟ افراط و تفریط در اعمال خیلی بد است، اعتدال درست است. برای همین در علم اخلاق میگویند در طرفین هر فضیلتی دو رذیلت خوابیده است. علمای اخلاق برای تقریب به ذهن این حرفها را گفتهاند. به این نظریّهی وسط میگویند. داستانی هم دارد که خدمت شما عرض میکنم. میگویند در طرفین هر فضیلت دو رذیلت وجود دارد، مثلاً سخاوت فضیلت است امّا یک سمت آن بخل است یک طرف آن هم اسراف است. وسط خیلی خوب است، سخاوت خیلی خوب است، به ارحام خود، به بندگان خدا رسیدگی کن، به دوستان خود رسیدگی کن. امّا اسراف کنیم، نه، این درست نیست.
یا بخل بورزیم، بگوییم ارحام چیست؟! ما نمیخواهیم چیزی بخریم. اگر نداشته باشیم که هیچ، سالبه به انتفاع موضوع است، «المُفلِس فِی أَمانِ الله»، امّا اگر داشته باشد چرا ندهد؟ باید «أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ»،[۲] انفاق کند.
ثواب صدقهی پنهانی
چقدر زیبا است اگر چیزی بدهد به کسی نگوید، خیلی زیبا است. میفرماید: «صَدَقَهُ السِّرِّ تُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ»،[۳] صدقهی نهانی غضب پروردگار را خاموش میکند. نه اینکه یک یخچال به یک دختری بدهد که میخواهد شوهر کند، به ۷۰ نفر هم بگوید! چنان که داریم، به ۷۰ نفر میگوید بینی و بینکم! به ۷۰ نفر میگوید کسی نفهمد، آبروی این دختر هم میرود. این را نمیدادی خیلی بهتر بود.
ثابت بودن حقایق علمی
به این نظریّهی وسط میگویند، یعنی اعمال را که وزن میکنیم ببینیم آیا در جنبهی افراط هستیم؟ یا در جنبهی تفریط هستیم؟ این بحثهای زیادی دارد، مختصر خدمت شما عرض میکنیم. یک داستانی هم در اینجا دارم، داستان این است که اخلاق نظری در اسلام ریشههای زیبایی دارد، امّا ما میبینیم بعضی از اینها تطبیق میشود با اخلاقی که ارسطو و افلاطون گفتهاند. تطبیق میشود نه اینکه از آنها گرفتهاند، چرا؟ برای اینکه حقایق ثابته هیچ وقت عوض نمیشود. اگر افلاطون گفته دو دو تا چهار تا میشود، در اسلام هم گفتهاند، بگوییم این را از افلاطون گرفته است؟ نه، این یک حقیقت ثابتی بوده، هم او گفته و هم این گفته است. یک حقایق ثابتی است، به قول علماء میگویند مسائل نفس الامری، یعنی در واقع یک چیزهایی وجود دارد نفس الامری است، واقعیّات است، اینها همیشه بوده است. شما نگاه کنید در نظریّات افلاطون و ارسطو وجود دارد، در اسلام هم وجود دارد، بعضی چیزها، همه چیز نه.
در اخلاق نظری خود مسلمانها پیشرفت زیادی کردند و کتابهای بسیاری در اخلاق نظری نوشتند. یکی از کتابهای خیلی مشهور در اخلاق نظری «طهاره الاعراق» ابن مسکویه است، خواجهی بزرگوار، خواجه نصیر (رضوان الله علیه) این را به فارسی ترجمه کرده است. وقتی میخواست ترجمه کند در اوّل میگوید: «بِنَفسی کِتَاباً هَذَا کُلَّ فَضیلَهٍ»، جان من به قربان این کتاب که همهی فضیلتها را در بر گرفته است. ترجمهی این کتاب به نام اخلاق ناصری منتشر شده است، تصحیحهای زیادی هم شده، زحمت کشیدهاند، ولی فکر کنم بهترین تصحیح برای مرحوم مجتبی مینوی باشد، گمان میکنم تصحیح او از همه بهتر باشد. به هر حال در اخلاق نظری است.
تفاوت اخلاق نظری و اخلاق عملی
میدانید اخلاق نظری غیر از اخلاق عملی است، در اخلاق عملی میگویند حسود نباش، در اخلاق نظری میگویند برگشت حسد به چه چیزی است، اینکه انسان چرا حسود است. بخیل نباش، بد است بخیل باشیم، امّا در اخلاق نظری میگویند ریشهی بخل چیست، به کجا برمیگردد.
یک کتاب اخلاق نظری از ارسطو باقی مانده، الله اعلم که چند دور ترجمه شده، چقدر تغییر کرده است. هم به آن نِقوماکس گفته شده، هم به آن نیکوماکس گفته شده، مهم نیست اسم دقیق آن چیست، هم نِقوماکس و هم نیکوماکس گفته شده است. یک نفر که در یک زمان وزیر امور خارجهی فرانسه بوده، فردی بوده که زیاد مطالعه میکرده، این کتاب را از یونانی به فرانسه ترجمه کردهاند. داستان اصل کتاب اینطور است. از زبان فرانسه هم یک مصری که در زبان فرانسه متخصّص بوده و انسان ادیبی بوده به عربی برگردانده است. آن فردی که در یک زمان در فرانسه وزیر امور خارجه بوده، فردی بوده که زیاد مطالعه میکرده، تقریباً ۲۰۰ صفحه مقدّمه برای نیکوماکس نوشته، این مقدّمه خیلی تخصّصی و خواندنی است. نکتههای تربیتی زیادی در آن وجود دارد، او فردی بوده که انصافاً متخصّص بوده است.
جالب است که من خیلی از این عبارت او تعجّب کردم، از دقّت نظر این فرد که میگویم وزیر خارجه بوده و مقدّمه را نوشته است. من از دقّت نظر او خیلی ممنون شدم که میگوید: کانت که خیلی معروف است از علمای اخلاق غرب است میگوید نظریّهی وسط را نفهمیده است. نظریّهی وسط خیلی سابقه دارد، گفتم که مثل دو دو تا چهار تا است.
مذموم بودن وسواس یا بیمبالاتی
دقّت در نماز خوب است، امّا یک طرف آن وسواس خوابیده است. ای وای از این وسواسیها! بعضی چقدر در نماز وسواس هستند، مخصوصاً بعضی جوانها. من جوانی دیدم که هر کاری میکرد نمیتوانست نماز بخواند. علماء، بزرگان آمدهاند… تو هر کاری انجام بدهی خدا از تو میپذیرد؟ نه. یا در نجس و پاک بعضی مبتلا هستند. به هر حال در یک طرف آن وسواس خوابیده، در یک طرف آن هم بیمبالاتی خوابیده است. میگوید هر طور که خواند مهم نیست.
غیرت خوب است، انسان غیرت عیال خود، خواهر خود، مادر خود، محارم خود، زن خود را داشته باشد خیلی خوب است. امّا در طرفین آن دو رذیلت وجود دارد، یک طرف آن تعصّب شدید و زندگی را برای یک زن جهنّم ساختن است، یک طرف آن هم بیغیرتی است. میگوید عیبی ندارد. به او میگویند: این آقا که بود؟ میگوید: مهم نیست با هم بزرگ شدهاند! بعضی تصوّر میکنند که فروشندهها محرم هستند، در صورتی که بدترین نامحرم همانها هستند، چون واقعاً محروم هستند، باید از آنها بیشتر اجتناب کنید. من همه را نمیگویم، بعضی را میگویم که این صفت را دارند.
حق بودن میزان در قیامت
علی کلّ حال این خیلی مهم است، دقّت بفرمایید، کلام معصوم است: «عِبَادَ اللَّهِ»، چقدر زیبا است! بعضی اوقات در علم اصول، در علم بلاغت میگویند: «تَعلیِقُ الحُکم بِالوَصف مُشعِرٌ بِالعِلِّیَّه»، اگر ما یک حکمی را به وصف معلّق کنیم این اشاره به علّیّت است. میگویند دوست پزشک خود را احترام کن، به خاطر اینکه علم پزشکی دارد. «أَکرِم زیدِنَا العَالِم»، زید عالم را احترام کن، چون عالم است. «تَعلیِقُ الحُکم بِالوَصف مُشعِرٌ بِالعِلِّیَّه»، میگویند علّت احترام تو علم باشد. این جا بعید نیست که نظر مبارک امام المتّقین بر این باشد که اگر بندهی خدا هستید، «عِبَادَ اللَّهِ»، اگر بنده هستید، میانهی شما با خدا خوب است به اینها گوش بدهید.
«زِنُوا أَنْفُسَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا»، نفسهای خود را وزن کنید قبل از اینکه وزن شوید. بالاخره اگر ما وزن نکنیم روز قیامت وزن میکنند. «وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ»،[۴] در قرآن بخوانید، وزن آن روز حق است، آن روز از همه چیز میپرسند.
مراقبت از زبان
احادیث میگوید بیشترین چیزی که در ترازو خیلی افراد را در آن روز زیانکار میکند زبانهای آنها است. ماه رمضان است بیایید قرار بگذاریم مواظب این زبانها باشیم. صبح تا شب روزه میگیرید، دعای افتتاح میخوانید، شب دعای سحر میخوانید، نماز شب میخوانید، با یک “میگویند” همه چیز را از بین میبرید. حتّی در مورد دشمن خود هم حق نداری “میگویند” بگویی، باید یقین کنی. یعنی چه میگویند؟ خود را بیچاره نکن که با یک میگویند به جهنّم بروی، با یک میگویند اعمال انسان ضایع شود.
توضیح مفهوم وزن کردن اعمال
ابن میثم میفرماید: میخواهد بگوید اعمال خود را وزن کنید ببینید یک وقت اهل افراط و تفریط نیستید، اگر اهل افراط و تفریط هستید آن را درست کنید. مثل قرآن است، در قرآن چطور یک آیه معانی و تفاسیر زیادی دارد، این هم مثل قرآن است. کتاب امیر المؤمنین (علیه السّلام) است، هر کسی استفاده کرده است.
مرحوم شیخ محمّد جواد مغنیّه که گفتم جدیدترین شرح را ایشان نوشته است، خدا ایشان را رحمت کند یک بیانی دارد. البتّه من قبل از اینکه شرح او را ببینم به ذهن من اینطور رسید، بر دل من نشست که یکی از معانی این باشد یعنی شخصیّتهای خود را وزن کنیم، ببینیم چطور هستیم. بخیل هستیم؟ با سخاوت هستیم؟ بدبین هستیم؟ بد نظر هستیم؟ حسود هستیم؟ زود غضب میکنیم؟ چگونه شخصیّتی داریم؟ مرحوم مغنیّه میگوید یعنی شخصیّتهای خود را وزن کنید، این هم یک بعد کلام است. واقعاً همینطور است، ببینیم چگونه هستیم.
کنار رفتن حجابها و آشکار شدن شخصیّت واقعی انسان
جملهی بعدی این را تکمیل میکند، میگوید: «وَ حَاسِبُوهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا»،[۵] اوّل هم گفت: «مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا»، بالاخره یک روز وزن میشوید امّا قبل از آن خودتان را وزن کنید.
غزّالی در اینجا یک حرف خوبی دارد، این را برای شما بگویم و بعد فراز بعدی را بخوانیم. قریب به این مضامین است، میگوید: «تَعَلُّقُ النَّفسِ بِالبَدَن کَالحِجَابِ لَهَا»،[۶] خیلی حرف زیبایی است، میگوید تعلّق روح به جسد حجاب برای روح است، حجاب برای نفس است. «وَ بِالمَوت یَنکَشِفُ الغِطَاء»، وقتی مُرد حجاب برداشته میشود. امروز معلوم نیست من چطور هستم، چه کاره هستم، من در حجاب هستم. وقتی میمیرد… تأیید آن هم از قرآن است: «فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ»،[۷] پرده از چشم و کلّ وجود تو برداشتیم، از کلّ وجود انسان پردهبرداری میشود.
«وَ حَاسِبُوهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا».[۸] این را إنشاءالله تعالی جوانان عزیز ما، خواهران ما دقّت بفرمایند، این نفسها را به حساب بکشید قبل از اینکه به حساب کشیده شوید.
دقّت در علّت اتّفاقات و پرهیز از روی آوردن به خرافات
خدمت شما در مورد خرافهگرایی اشارهای کردم. الآن سر شیّادها، دعا نویسها، طلسم نویسها خیلی گرم است! باز ایران خوب است، در بعضی از بلاد عربی من رفته بودم، البتّه بلاد ثروتمندی هم بودند، ممکن است باور نکنید، گفتند خانمهای این منطقه سالی پنج میلیون دلار خرج دعا نویس و جنگیر میکنند! خدمت شما گفتم این خیلی ساده است، من الآن به عنوان یک مرد، شما به عنوان یک خانم، در منزل محلّی از اعراب نداریم. امام شما، پیغمبر شما میگوید خود را به حساب بکش، با خودت خلوت کن، ببین کجای کار تو ایراد دارد. بداخلاق است امّا اصلاً متوجّه نیست، قدر و منزلت او پیش شوهر کم میشود، یا مرد بداخلاق است قدر و منزلت او پیش زن کم میشود. پیش دعانویس میرود. او هم میگوید: برای تو کاری کردهاند، قفل زدهاند در قبرستان انداختهاند! ما برای تو پیدا میکنیم! میگوید: چقدر میشود؟ میگوید: ناقابل است، قدم اوّل ۱۰ میلیون تومان بده!
امیر المؤمنین (علیه السّلام) نه پول میگیرد نه از تو چیزی میخواهد، خیلی نورانی میفرماید: خود را به حساب بکش. فالگیر نمیخواهد، جنگیر نمیخواهد. من چه کاری انجام دادهام که نامطلوب هستم؟ حساب کنم. «وَ حَاسِبُوهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا»، نفسها را به حساب بکشید قبل از اینکه به حساب کشیده شوید.
حدیث امام رضا (علیه السّلام) در مورد محاسبهی نفس
مولای ما، آقای ما، حضرت رضا (علیه السّلام)، جان ما به قربان او، خدا اینجا بر ما منّت گذاشته و مرقد نورانی او در این کشور است، هر وقت دوست داریم میرویم زیارت میکنیم. حضرت رضا (سلام الله علیه) فرمود: «لَیْسَ مِنَّا». آقا را چقدر دوست داری؟ امام رضا (علیه السّلام) را چقدر دوست داری؟ امّا حضرت رضا (علیه السّلام) میگوید با من سنخیّت داشته باش، ولو در یک بُعد، چه اشکالی دارد؟ «لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ»،[۹] از ما نیست…
شیعهی خیلی معتقدی نیست، نماز میخواند، روزه هم میگیرد، خانم خوبی است، آقای خوبی است، امّا اصلاً به محاسبه النّفس کاری ندارد. یک روز بنشیند و بگوید این حرفی که من گفتم درست بود یا نبود؟ دلی که شکستم به جا بود یا نه؟ میفرماید: از ما نیست کسی که هر روز خود را یک مرتبه به حساب نکشد. این دستور العمل را خیلی جدّی بگیرید، در پی این یک سرّی از اولیاء وجود دارد، برای شما به یادگار خواهم گفت، در کتاب نیست، بنده دارم نقل میکنم، حدیث عشق در دفتر نباشد. البتّه برگرفته از همینجا است، من از اولیاء دارم.
تلاش همیشگی انسان برای کسب منفعت و دفع ضرر
در این دستور حضرت رضا (سلام الله علیه) دو مطلب وجود دارد، چیست؟ تمام تلاشهای ما برای جلب منفعت و دفع شر است، غیر از این است؟ صبح تا شب تلاش ما همین است، یک منفعت به دست بیاوریم شرّ و بدی را هم از خود دفع کنیم. اینجا نشستهایم، دست راست یک روزنهای است اگر دست بزنیم سکّه میریزد، طلا میریزد. دست چپ هم لانهی عقرب است، دست بزنی عقرب بیرون میآید. حضرت رضا (علیه السّلام) این دو را نشان داده، میگوید: وقتی محاسبه کردی همیشه که در نامهی عمل خود گناه نخواهی دید، همیشه هم طاعت نخواهی دید، یک قسم طاعت خواهی دید یک قسم هم گناه خواهی دید.
احترام به مادر در آیات و روایات
خدا إنشاءالله هیچکس را مریض نکند، مثلاً مادر مریض بود یا کس دیگری از ارحام شما مریض بود، رفتید نسخهی او را تهیّه کردهاید، دوای او را آوردهاید، کمیاب هم بوده آوردهاید. گاهی وقتها بعضی چیزها کمیاب است. من از قرآن نکتهای کشف کردم خدا به ذهن من انداخته، در تفاسیر وجود ندارد، آن نکته را اینجا میگویم. مادر مریض بود، نسخهی او را تهیّه کردهای، حالا در نامهی عمل نگاه میکنی، فکر میکنی خوب است، طاعت است، این دست راست است، امّا سر او داد هم زدهام.
این نکتهی قرآنی را نگاه کنید، از قول حضرت عیسی (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) میفرماید: «وَ بَرًّا بِوالِدَتی».[۱۰] این نکتهی قرآنی هیچ تفسیری ندارد. «وَ بَرًّا بِوالِدَتی»، خدا من را نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده است، «وَ لَمْ یَجْعَلْنی جَبَّاراً شَقِیًّا»، من را جبّار شقی قرار نداده است. چطور است؟ مگر این دو مورد جمع میشود؟ بله، جمع میشود، هم مهربان است هم جبّار و شقی است.
نسخهی مادر را تهیّه کرده، میآید و میگوید: دواهایت را خوردی؟ میگوید: نه. میگوید: پیرزن میافتی میمیری! یعنی چه؟ اصلاً از اوّل نمیخریدی. دوا خریده ولی جبّار و شقی است، سر مادر مریض خود داد میزند. من کسی را سراغ داشتم اینقدر سر مادر خود داد زد که آمبولانس آمد، در آخر هم مادر شاید به این علّت رفت، یا به این علّت یا به علّت دیگری. بعضی لطیف هستند، مواظب زبان خود باشید.
یکی از علمای بزرگ -اسم او را نمیآورم- با داد زدن کسی مُرد. اگر بگویم همهی شما میشناسید، ولی نمیخواهم بگویم. یک دوستی داشت، میگفت: عروس و پسر او با هم دعوا کردند، من را نگاه کرد گفت اینجا بیا. دیدم شیخ مُرد، دارد میمیرد. گفتم: حاج آقا چه شده است؟ گفت: اینجا داد زده شد. همین مقدّمه شد، این شیخ کم کم مرد، با یک داد زدن مرد، برای اینکه او لطیف بود. خیلی مواظب باشید. نسخه را تهیّه کرده، داد هم میزند، اصلاً دوا را نمیخریدی بهتر بود. «وَ بَرًّا بِوالِدَتی وَ لَمْ یَجْعَلْنی جَبَّاراً شَقِیًّا»، اینها با هم جمع میشوند، گاهی انسان نیکوکاری هم میکند، جبّار شقی هم میشود.
یک نفر زندگی مادر خود را سیاه کرد، من او را میشناختم، زندگی او را کاملاً به هم ریخت. چرا؟ یک پارچه خریده بود، شاید دست مادر را هم بوسیده بود، گفته بود: به کسی نده. این مادر هم یک روز عید، به یک مناسبتی این را به یک نفر داده بود. به مادر خود گفت: مگر نگفتم به کسی نده؟ بدبختها! اینها اصلاً نمیفهمند چه کار میکنند.
شکر از نعمت و استغفار از گناه
حضرت میفرماید وقتی نفس را حساب کردی این دو منبع را میبینی، ببین دست راست تو سکّه است، اگر دست بزنی میریزد، این طرف هم لانهی عقرب است. امام بهتر از این بگوید؟ این نامه را که باز کردی، محاسبه کردی، «فَإِنْ رَأی حَسَناً»، اگر زیبایی دیدی، طاعتی دیدی، چه کاری انجام دهد؟ «اسْتَزَادَ اللَّهَ شُکراً»، با شکر از خدا زیادت میطلبد. خدایا من را امروز موفّق کردی، الحمدلله، باز هم من را موفّق کن. پس چه شد؟ اینجا دید چکّه است، کمی بیرون ریخت، باز هم میخواهد.
«وَ إِنْ عَمِلَ سَیِّئاً»،[۱۱] اگر دید بد کرده است، امروز دلی را شکسته است، «اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَیْهِ»، اینجا استغفار میکند. پس اینجا با شکر درِ خیر را باز کردی، اینطرف هم با استغفار درِ شر را بستی.
توصیهی یکی از اولیاء در مورد محاسبهی نفس
«وَ حَاسِبُوهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا». لطیفهای که از آن ولیّ خدا گفتم را میگویم، بیشتر از این در بیان نمیگنجد. خدمت یکی از اولیاء شرفیاب شدم، شاید ۲۱ ساله بودم، این را به یادگار از او دارم، رضوان الله علیه. فرمودند: اگر کسی محاسبه را پیگیری کند، ادامه بدهد… یعنی مشکلی هم نیست، هر شب، هر روز، وقتی میخواهی بخوابی، وقتی هنوز نخوابیدهای یا داری کار میکنی، در ضمن کار، مهم نیست، زمان و مکان ندارد، مرور کن امروز چه کاری انجام دادی. ایشان میفرمودند: اگر این کار را ادامه بدهد به مرحلهای از محاسبه میرسد که باید خود او ببیند، نمیشود این را برای او گفت. من هم چون نرسیدهام نمیتوانم بگویم. ایشان فرمودند: به جایی میرسد که خود او باید برسد. دست او را میگیرند، بالاتر از چیزهایی که خود او فکر میکند به او القاء میشود.
ترک گناه قبل از عقوبت
«وَ تَنَفَّسُوا قَبْلَ ضِیقِ الْخِنَاقِ»،[۱۲] ظاهراً اشاره به این است تا فرصت وجود دارد عمل کنید، تا به سختی و تنگنا نرسیدهاید عمل کنید، تا وقتی از دست شما کاری برمیآید انجام بدهید. «وَ انْقَادُوا قَبْلَ عُنْفِ السِّیَاقِ»، منقاد خدا شوید قبل از اینکه شما را به عُنف منقاد کنند. اینجا هم بعضی حرفها را شرّاح نهج البلاغه گفتهاند. «وَ انْقَادُوا»، منقاد خدا شوید، «قَبْلَ عُنْفِ السِّیَاقِ»، قبل از اینکه به زور شما را منقاد کنند. گفتهاند کنایه از مرگ است، بعضی هم گفتهاند شاید کنایه از مرگ نباشد، چیز دیگری باشد. مثل قرآن است، وجوه زیادی دارد، شاید کنایه از مرگ باشد. شاید هم این باشد، دعای ابو حمزه، جملهی اوّل «إِلَهِی لَا تُؤَدِّبْنِی بِعُقُوبَتِکَ»،[۱۳] یعنی قبل از اینکه خدا شما را مجازات کند معصیّت را ترک کنید.
یک صاحبدلی از مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی نقل کرد، یک قطره از دریا خدمت شما عرض میکنم. مثل اینکه ایشان بیماری داشته، ظاهراً علاج نمیشده، یک گناهی هم انجام میداد. شیخ حسنعلی فرموده بودند این گناه را ترک کن خوب میشوی، امّا اگر چنانچه توبه شکنی کنی گرفتار خواهی شد. آن بندهی خدا مثل اینکه ۱۶ سال با آسایش زندگی کرده بود، آن گناه را انجام نمیداد. یک روز نفس امّاره باعث شد – نمیخواهم بگویم چه گناهی بود، گناه سنگینی بود- این گناه را مرتکب میشود، به دوستان خود میگوید که من یکی دو روز دیگر میمیرم. میگویند: چرا؟ میگوید: شیخ فرموده بود این بیماری با ترک این گناه خوب میشود، اگر به گناه برگردی دوباره میآید. بیماری برگشت و او مرد. خدا او را مجازات کرد. تسلیم خدا باشید قبل از اینکه به زور تسلیم شوید. خیلی خوب است.
شرایط نصیحت کردن
برای جوانان عزیز یک چیزی بگویم که خیلی مهم است. این مضمونی است که از ائمّهی دیگر هم نقل شده، برای جوانان عزیز خیلی مفید است. بعضی جوانان هستند اگر بخواهید آنها را نصیحت کنید… یک وقت نصیحت کننده بلد نیست نصیحت کند، این هم گناهان جوانان نیست، بعضی واقعاً بلد نیستند نصیحت کنند. باید درست نصیحت کرد، هر چیزی راهی دارد. درست هم نصیحت کنی بعضی از اینها وقتی که شروع میکنی میگویند من حوصله ندارم، من الآن آمادهی موعظه نیستم، من برای این چیزها نیامدهام. با عبارتهای خیلی تلخ. ما هم میگوییم کاری با تو نداریم. اوّلاً باید بلد باشند، بسیاری از نصیحت کنندگان بلد نیستند، جملههای تند میگویند. امّا هر طور که باشد، اینجا برای همهی ما است، به خصوص برای جوانان، گوش بدهید خیلی مهم است، مضمونی است که گفتم از ائمّهی دیگر هم رسیده است.
تأثیر واعظ درونی و بیرونی در انجام کار نیک
«وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ یُعَنْ عَلَى نَفْسِهِ حَتَّى یَکُونَ لَهُ مِنْهَا وَاعِظٌ وَ زَاجِرٌ لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنْ غَیْرِهَا لَا زَاجِرٌ وَ لَا وَاعِظٌ»،[۱۴] میفرماید بدانید، دست کم نگیرید، اگر به کسی کمکی نشود که از باطن واعظی داشته باشد ابداً از بیرون واعظی نخواهد داشت. از حضرت باقر (علیه السّلام) است که میفرماید: اگر کسی از باطن واعظی نداشته باشد موعظههای دیگر به کار او نخواهد آمد. باید از خودت شروع کنی.
یک قضیّه برای شما تعریف کنم، جالب است، یک وقت من یک کرامت باهرهای از آیت الله بهاء الدّینی دیدم، از ایشان خیلی چیزها وجود دارد، من نمیخواهم بگویم، از دیگران هم همینطور. خدمت شما گفتهایم ما کراماتی را که میگوییم برای سرگرم کردن نیست، برای نشان دادن میدان پرواز بشریّت است. بارها خدمت شما گفتهام، الآن خیلی کم میگویم. یک وقت کرامتی از آقای بهجت نقل کردم و پشیمان شدم، دیدم به گوش کسی رسیده… برای همین است که انسان باید خیلی مواظب باشد.
اشتغال انسان به عیوب و امورات مربوط به خود
بنده در خدمت آیت الله بهاء الدّینی بودم، سر سفرهی شام بود، یک عدّه از آقایان علماء هم بودند. خدا شاهد است بنده آنجا نشسته بودم. اینکه میگویم “میگویند” را رها کنید، نسبت به دشمن خود هم تا یقین نکردهاید چیزی نگویید… دو نفر آمده بودند دیدند آقا آنجا است، فرصت را مناسب دیده بودند، آمده بودند از بعضی مسئولین برای آقا صحبت کنند. خدا شاهد است، همین که آماده شدند – سر آقا هم پایین بود- سینهای صاف کنند و شروع کنند، لب از لب باز نکرده بودند، آیت الله بهاء الدّینی فرمودند: از خودتان شروع کنید. بلند شدند و رفتند.
فرمودند: از خودتان شروع کنید. «طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النَّاسِ»،[۱۵] خوشا به حال کسی که عیبهای او، او را از عیوب دیگران باز بدارد. من این قسمت خود را معالجه کنم و بعد به عیب دیگران بپردازم.
توصیههایی برای پاک کردن خاطر و نفس
باطن و نفس اسراری دارد. یک چیز مختصر بگویم که سنگین نباشد. در بحث خواطر اهل عرفان بحثهایی کردهاند، بنده هم از آنها چیزهایی در گذشته نقل کردهام، هیچ داعی بر تکرار نیست. الحمدلله الآن همه چیز ضبط میشود، به طوری که انسان بعضی حرفها را نمیتواند بگوید. خدا را شکر زمانی که ما خدمت اساتید میرسیدیم این وسیلهها نبود، راحت حرف خود را میگفتند. آنها هم ملاحظه میکردند که چه کسی آنجا است.
در بحث خواطر، چون میفرماید از نفس یک واعظ داشته باشد، در گذشته به شما گفتهام. آنجا اهل عرفان صحبت کردهاند که خواطر را چگونه میشود علاج کرد؟ گفتهاند که خاطر شیطانی را میشود با عدم اعتنا علاج کنید، چون شیطان متکبّر است. یک برگ برندهای که ما در برابر شیطان داریم این است که متکبّر است، «فَإِذَا عُصِیَ لَمْ یَعُدْ»،[۱۶] وقتی نسبت به او عصیان شود برنمیگردد، ناراحت میشود. اگر به او توجّه کنید میآید و کار خود را انجام میدهد.
امّا در مورد خواطر نفسانی گفتهاند از همهی خواطر مشکلتر است. چرا؟ من برای شما مثال زدم، مثال آن این است که شیطان با نفس همکاری میکند. در دعاها بخوانید هست. شیطان بلا تشبیه مثل بچّهی همسایه است، میآید با بچّهی داخل خانه شیطنت میکنند. شما نمیتوانید بچّهی خود را از خانه بیرون کنید، ولی بچّهی همسایه را میشود چیزی بدهید و بگویید بخور و به خانهی خودتان برو، یا بگویید مادرت با تو کار دارد، پدرت تو را صدا کرده است، یک چیزی بگویید او را بیرون کنید، یا اینکه من میخواهم بخوابم، یک چیزی هم برای تو میخرم. امّا با بچّهی خود کاری نمیتوانید بکنید. خاطر نفسانی مثل بچّهی داخل خانه است، مخصوصاً بزرگان فرمودهاند. یکی از بزرگان میگویند: خاطر شیطانی را با عدم اعتنا میشود کاری کرد، خاطر نفسانی دفع نمیشود – با عبارت آن تن انسان میلرزد- «إِلَّا بِالإِنقِطَاعِ التَّام إِلَی حَضرَهِ الرُّبوبِیَّه»، با انقطاع تام باید به سمت خدا باشد، و الّا به این سادگی خاطر نفسانی از بین نمیرود. انقطاع تام باید باشد، بگوید پروردگارا خود را به تو سپردم، از اعماق قلب بگوید: «أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ».[۱۷] ما اینها را دست کم میگیریم.
آیاتی از قرآن در مورد توکلّ به خدا
قرآن را بخوانید، یک نفر از آل فرعون در دربار نفوذ کرده بود، مؤمن بود، در درباری که صاحب آن میگفت: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى»،[۱۸] در آنجا نفوذ کرده بود. یک مرتبه به قول معروف لو رفت. رفتند به او گفتند: «إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ»،[۱۹] چه نشستهای که لو رفتی، این ملأ، این زورگوها برای تو جلسه گذاشتهاند، میخواهند تو را بکشند. خیلی سخت است، به شدّت مجازات میکردند.
«إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ»، یک مرتبه با تمام وجود گفت: «وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»،[۲۰] خودم را به خدا میسپارم، کار خود را به خدا میسپارم، خدا نسبت به بندگان بصیر است. «فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا»،[۲۱] خدا او را نگه داشت، هیچ اتّفاقی برای او نیفتاد. در حدیث است که این را یاد بگیرید، اگر گرفتاری دارید چرا «أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ» نمیگویید؟ خود را به خدا بسپار.
بنابراین اینجا حضرت میگوید اگر از باطن واعظی نباشد موعظههای دیگر به کاری نمیآید، نفس مهم است. در خواطر نفسانیّه هم باید به باطن رسیدگی کنید، انقطاع تام به حضرت ربوبیّت.
إنشاءالله بقیّهی بحث برای بعد باشد.
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۱۲۳٫
[۲]– سورهی بقره، آیه ۲۵۴٫
[۳]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۴، ص ۷٫
[۴]– سورهی اعراف، آیه ۸٫
[۵]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۱۲۳٫
[۶]– مجموعه رسائل الإمام الغزالی، ص ۳۵۳٫
[۷]– سورهی ق، آیه ۲۲٫
[۸]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۱۲۳٫
[۹]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۴۵۳٫
[۱۰]– سورهی مریم، آیه ۳۲٫
[۱۱]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۴۵۳٫
[۱۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۱۲۳٫
[۱۳]– وسائل الشیعه، ج ۸، ص ۲۳٫
[۱۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۱۲۳٫
[۱۵]– همان، ص ۲۵۵٫
[۱۶]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۳، ص ۳۵۸٫
[۱۷]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۱۸]– سورهی نازعات، آیه ۲۴٫
[۱۹]– سورهی قصص، آیه ۲۰٫
[۲۰]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲۱]– همان، آیه ۴۵٫
پاسخ دهید