آیت الله فاطمی نیا روز جمعه پس از افطار، ساعت ۲۲:۳۰ در مسجد جامع ازگل، به بحث شیرین سیری در نهج البلاغه پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- تبریک میلاد امام حسن مجتبی (علیه السّلام)
- نکوهش کردن احیاهای طولانی مدّت
- خلاف شرع بودن تفسیر بدون علم نهج البلاغه
- کمال معرفت، تصدیق به خدا
- کمال توحید، اخلاص برای خدا
- کمال اخلاص برای خدا نفی صفات از خدا
- صفات خدا عین ذات او
- لزوم داشتن علوم برای تفسیر نهج البلاغه
- وجود دو نوع «مَعَ» در قرآن
- حاضر شدن امیر المؤمنین (علیه السّلام) بالای سر اموات
- حلم امیر المؤمنین (علیه السّلام) نزدیک به معجزه
- امیر المؤمنین (علیه السّلام) مجمع اضداد
- لقب کریم اهل بیت بودن امام حسن (علیه السّلام)
- رأفت حسّی امام رضا (علیه السّلام)
- ظهور صفت غالب در ائمّه (علیهم السّلام)
- حلم امام حسن (علیه السّلام)
- تواضع امام حسن (علیه السّلام)
- بالاترین مژده به دوستداران امام حسن (علیه السّلام)
- ناچیز بودن کمالات ظاهری ائمّه (علیهم السّلام) در برابر کمالات باطنی آنها
- زیبایی ظاهری پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمّه (علیهم السّلام)
- قائل شدن جمال برای جوانان عادی
- لزوم داشتن ظرفیت در برخورد با افراد اهل معصیت
- ظرفیت بالای مرحوم قاضی در برخورد با یک بینماز
- دعای معروف کرخی برای جوانان غافل
- علّت این دعای معروف کرخی
- کظم غیظ راه رسیدن به سلوک
- حُسن خلق زیباترین زیباییها
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَکْرَم الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهلِ بَیتِهِ الطَّیِبینَ الطَّاهرِینَ ثُمَّ الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلَی جَمیعِ أنبیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ ملائِکَتِهِ وَ لَا حَولِ وَ لا قُوَّهَ إلَّا بِاللهِ العَلیِّ العَظیمِ».
تبریک میلاد امام حسن مجتبی (علیه السّلام)
امشب شب بسیار بزرگی است، شب میلاد با سعادت مولای ما، مولای عالم، حضرت امام حسن مجتبی (علیه الصّلاه و السّلام)، کریم اهل البیت است که إنشاءالله تعالی عرض ادب به ساحت مقدّس ایشان خواهیم کرد؛ بعد از اینکه یک چند سطری از این خطبهی توحیدیّهی مولای ما، امیر المؤمنین (علیه السّلام) که وعهده داده بودم که بخوانیم را خواندیم و بعد از آن إنشاءالله تعالی به عرض ادب به ساحت قدس حضرت مجتبی (علیه السّلام) میپردازیم.
نکوهش کردن احیاهای طولانی مدّت
بالاخره شبهای عزیزی است. دقّت داشته باشیم، شبهای احیاء هم نزدیک است. إنشاءالله دعا بکنیم واقعاً از خدا بخواهیم عوامانه برگزار نکنیم. من این احیاها را که میبینم، گاهی وقتها باور بفرمایید در تهران، در جاهای دیگر، سه ساعت طول میکشد، اصلاً دیگر نقض غرض میشود، حال دعا را از مردم میگیرند. بنده به یک زحمتی در تهران و در جاهای دیگر این احیاء را در بین سه ربع تا یک ساعت قرار دادم؛ باز هم از مردم واهمه دارم که فکر بکنند خدایی ناکرده من دست کم میگیرم، اگر به حال خود من باشد، احیاء ده دقیقه بیشتر نیست. بقیهی را دیگر خود آنها میتوانند بروند در خانهی خود بخوانند، هر کسی هر چه دوست دارد، چه کسی گفته است شما دو ساعت مردم را بنشانید که جوشن کبیر بخوان. نه حدیث داریم، نه روایت. جوشن کبیر دعای بسیار خوبی است، حدیث برای خواندن خود شخص است. ما میخوانانیم. یعنی اقراء میکنیم. قرائت این دعا مستحب است، اقراء آن مستحب نیست. شما یک دلیل پیدا بکن بگو جوشن کبیر را اقراء بکنید، اقراء نداریم دیگر. این را ما درآوردیم. بنابراین هر کسی خودش باید بخواند. اگر حال داشتی بخوان، نداشتی برو در خانهی خود بنشین درد و دل زیاد است. به خدا اینقدر بر حقایق اضافات میکنند که آدم نمیداند چه بگوید. به هر حال جدّی باشیم، دعا بکنیم، خدا را بشناسیم. در شبهای احیاء بنده اگر زنده باشم قول میدهم همهی شما را دعا بکنم، شما هم بنده را دعا بفرمایید و امشب هم که إنشاءالله عیدی بگیریم، شب بزرگی است. یک سطر از اینجا بخوانم، بعد در خدمت شما هستم.
خلاف شرع بودن تفسیر بدون علم نهج البلاغه
شب گذشته گفتم نهج البلاغه دریا است. من و امثال من کوچکتر از این هستیم که مفسّر نهج البلاغه باشیم. حالا دیگر ما هم به اندازهی وسع خود، همین وسعی که مختصر است، خدا میداند این وسعی هم که مختصر است، شروح را از بزرگان میگیریم، این هم اگر نباشد اصلاً شاید خلاف شرع باشد کسی بیاید خود را در این مقام قرار بدهد که نهج البلاغه را شرح بکند، از این کارها میکنند. این را سابق گفته بودم؛ گفتم برای اینکه بعضیها نشنیدند؛ فقط خواستم یک نمونه برای شما بیاورم که چه غوامضی در اینجا است و نهج البلاغه به جای خودش یک کتاب صد درصد علمی است. مواعظی دارد، مواعظ آن هم علمی است. دیگر تا چه برسد به خطبههای توحیدی.
کمال معرفت، تصدیق به خدا
اینجا خدمت شما گفته بودم «أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ»[۱] اوّل دین خداشناسی است. باید خدا را بشناسیم. «وَ کَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ وَ کَمَالُ التَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ» تا میآید به اینجا میرسد که کمال معرفت تصدیق به خدا است و کمال تصدیق توحید خدا است که مشرکین هم خداشناس بودند، امّا توحید نداشتند. شما قرآن را نگاه بکنید مرتّب میگوید: اگر از اینها بپرسید زمین و آسمانها را چه کسی آفریده است؛ «لَیَقُولُنَّ اللَّهُ» میگویند: خدا. پس چه میگویید؟ میگویم: بله ما قبول داریم، حالا اینها هم مشرک بودند. مشرک یعنی مشرکین خدا را قبول داشتند، منتها خالص نبودند.
کمال توحید، اخلاص برای خدا
«وَ کَمَالُ التَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ وَ کَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ» کمال توحید اخلاص برای خدا است. شرح ما بر سر این جمله است که اینجا آن کسانی که از علم کلام صحیح بهرهمند بودند، یک چیزی داشتند بگویند؛ بنده شرحهای قدما را هم نگاه کردم، دیدم دست بندگان خدا در اینجا خالی بوده است، مدام تفسیر کردند، این در و آن در زدند (تلاش کردند) و به جایی هم نرسیدند. الآن ملاحظه بفرمایید. «وَ کَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ» مشرک، کمال اخلاص ندارد. «وَ کَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ» توحید کامل این است که اخلاص برای خدا داشته باشیم. خدا را از هر چیزی خالص بکنی. این چه میشود؟
کمال اخلاص برای خدا نفی صفات از خدا
«وَ کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ» کمال اخلاص برای خدا این است که صفات را از خدا نفی بکنی. اینجا آن کسانی که دست آنها خالی بوده است، من دیدم حتّی از بزرگان، از قدما، از قرن ششم، هفتم کاملاً سرگردان شدند یعنی چه. آمدند تفاسیری از خود تراشیدند. میگوید: کمال اخلاص این است که صفات را از خدا نفی بکنیم. یعنی چه؟ میگوید: صفاتی که لایق خدا نیست، از خدا نفی بکنیم، یک عدّه اینطور گفتند. بعد میگوید: یعنی صفات سلبیّه را از خدا نفی بکنیم. این آقایان تقسیم کردند صفات سلبیّه، ثبوتیّه؛ اینها تعابیری است که خیلی هم ناب نیست، برای تقریب به ذهن است. یک عدّه آمدند گفتند: یعنی چه. برای اینکه خود امیر المؤمنین (علیه السّلام) میگوید: خدا صفات دارد. در همین نهج البلاغه گفته است، چطور ما صفات را از خدا نفی بکنیم؟ سرگردان شدند. آنها نیامدند که این بقیه را بخوانند، یک مقدار معلوم میشود. بقیه را نخواندند.
صفات خدا عین ذات او
میفرماید که: «لِشَهَادَهِ کُلِّ صِفَهٍ أَنَّهَا غَیْرُ الْمَوْصُوفِ» برای اینکه هر صفتی شهادت میدهد که او غیر موصوف است. یک نفر عالم است، علم پزشکی دارد یا علوم دیگر دارد، آن یک چیزی است، علم یک چیزی است؛ دو تا که نیستند. صفت یک چیزی است، موصوف یک چیزی است. «لِشَهَادَهِ کُلِّ صِفَهٍ أَنَّهَا غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَهِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَهِ» هر موصوفی هم شهادت میدهد که این غیر از صفت است. عالم اینجا نشسته است، غیر از علم است. علم غیر از عالم است. پس چه کار بکنیم؟ حالا من نمیگویم من میفهمم، فهمیدهها اینطور گفتند، گفتند: نه اینکه بگوییم خدا صفات ندارد، خود اینجا امیر المؤمنین (علیه السّلام) میگوید: خدا صفات دارد، چرا ندارد. پس اینجا نفی صفات از خدا یعنی چه. با این قید اگر آدم هوشیار باشد متوجّه میشود، پشت سر آن خیلی محکم است؛ «لِشَهَادَهِ کُلِّ صِفَهٍ أَنَّهَا غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَهِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَهِ» این کار را درست میکند. یعنی چه؟ یعنی اینکه نه تو بگویی خدا صفات ندارد. یعنی صفات خدا را عین ذات او بدانی. صفات خدا عین ذات او است. اگر شما صفت خدا را یک چیزی بدانی، ذات او را یک چیزی بدانی (العیاذ بالله) خدا مرکّب میشود. آن وقت خدا به آن صفت محتاج میشود، نیاز پیش میآید. صفات خدا عین ذات او است. یعنی سمیع عین ذات خدا است. بصیر عین ذات خدا است و در حدیث عجیبی داریم که میفرماید: «یَسْمَعُ بِمَا یُبْصِرُ»[۲] خدا میشنود، با همان چیزی که میبیند. «وَ یُبْصِرُ بِمَا یَسْمَعُ» میبیند با آن چیزی که میشنود؛ یعنی همهی آنها یکی است. بنابراین صفات خدا یعنی عین ذات خدا است. علیم، علم عین ذات خدا است. نه اینکه ذات خدا یک چیزی باشد، علم هم یک چیزی باشد، آقا میخواهد این را بگوید. این خطبهی بسیار مفصّلی است.
لزوم داشتن علوم برای تفسیر نهج البلاغه
بنده این مقدار قول داده بودم که این قسمت را برای ما عرض بکنم که جوانان بدانید نهج البلاغه کتاب علمی است. جای تأسّف است خدا شاهد است دیدم که مثلاً در یک جلسهای در خانهای دوستان، فامیل شخصی که حتّی عربیّت او درست نیست. عربیّت صحیح ندارد، اصلاً بلد نیست منصرف چیست و غیر منصرف چیست گذاشتند دارد نهج البلاغه میگوید، این خلاف شرع است. اصلاً عبارات امیر المؤمنین (علیه السّلام) در اینجا خیلی عجیب است؛ یعنی تمام دانشمندان را از اوّل تا آخر به حیرت انداخته است.
وجود دو نوع «مَعَ» در قرآن
میفرماید: «مَعَ کُلِّ شَیْءٍ لَا بِمُقَارَنَهٍ»[۳] چقدر عجیب است. با هر چیزی است، نه اینکه آن چیز با خدا بچسبد. «وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْءٍ لَا بِمُزَایَلَهٍ» غیر از هر چیزی است ولی نه اینکه فاصله داشته باشد، دور باشد نه. «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُم»[۴] در قرآن خواندید که: همهی مردم «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُم» خدا با شما است، هر کجا که باشید. برای مؤمنان و مقدّسان هم نمیگوید، در گذشته توضیح دادم قرآن دو نوع «مَعَ» دارد. یکجا میگوید: «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُم» همه چیز را میگوید. شرقی، غربی، کافر، مسلمان. یکجا هم میگوید: «إن الله مع الشاکرین» «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ»[۵] «أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقینَ» این غیر از آن «مَعَ» است.
حاضر شدن امیر المؤمنین (علیه السّلام) بالای سر اموات
برای شما گفتم که اگر من معاصر مولوی بودم، میگفت: من (مولوی) سفارش کردم اینها را گفته است. میگوید:
شاخ خشک و تر قریب آفتاب آفتاب از این دو کی دارد حجاب.
خود تو به باغ برو، خود تو اصلاً برو. اصلاً مولوی را کنار بگذار. یک درخت سر به فلک کشیده است میوه داده است، یک شاخهی آن هم شکسته است و آویزان شده است؛ این شاخه شکسته میگوید آفتاب با من است. راست هم میگوید. غیر از این است مگر؟ امّا این چه بائی است؟
لیک کو آن قربت شاخ طری که ثمار پخته از وی میبری.
این هم درست است آفتاب روی این شاخهی خشک افتاده است، امّا این از آفتاب چه چیزی میگیرد؟ هیچ چیزی نمیگیرد. خورشید ولایت بالای سر مردهها حاضر میشود. «مَنْ یَمُتْ یَرَنِی»[۶] از این خورشید مؤمن چه میگیرد و منافق چه میگیرد.
«یَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یَمُتْ یَرَنِی مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قُبُلاً»
معتبر است دیگر. یک صاحب دلی حرفی زده است. حالا شاید این قسمی از این فلسفه باشد. نمیدانم. آن صاحب دل گفته است که: وجود نازنین سلطان اولیاء، امیر المؤمنین (علیه السّلام) بالای سر مردهها حاضر میشود یک نفر که میخواهد از دنیا برود، لااقل در تمام عمر خود یک لحظه انسان کامل ببیند. حالا غرض من این است که اینجا «مَعَ کُلِّ شَیْءٍ لَا بِمُقَارَنَهٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْءٍ لَا بِمُزَایَلَهٍ»[۷] «أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقینَ» غیر از «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُم»[۸] است.
حلم امیر المؤمنین (علیه السّلام) نزدیک به معجزه
یک چیزی از مثنوی یادداشت کردم، چون نهج البلاغه را ده شب اینجا خواندیم، حیف است این را نخوانیم، این را به عنوان تحفه برای شما آوردم. ما نمیگوییم مولوی معصوم است. مولوی هم مثل دیگر انسانهای غیر معصوم اشتباه دارد، خطا دارد. امّا تخصّصی است، نقد هم دارد، نمیگوییم ندارد امّا نه این است که دیگر او را با انبر دست برداریم (کنایه از نجس بودن) و آنجا بگذاریم. اینها را با جان خود گوش بدهید. (ای علی که جمله عقل و دیدهای) هیچ کسی تا به حال اینطور نگفته است.
ای علی که جمله عقل و دیدهای شمهای واگو از آنچه دیدهای
حیف است، ده شب نهج البلاغه از کلام علی بخوانیم و این را نخوانیم.
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد آب علمت خاک ما را پاک کرد
این را از حدیث گرفته است. ابن أبی الحدید قریب به این مضامین میگوید، یک سنّی است. میگوید: باید حلم امیر المؤمنین (علیه السّلام) را از این مبنانی اخلاقی بیرون ببریم که در اخلاق حلم میگویند، میگوید: «وَ أمَّا حِلمُهُ (علیه السّلام) یَکادُ أن یَکونَ مُعجِزهً» اصلاً حلم او نزدیک است که معجزه بشود.
امیر المؤمنین (علیه السّلام) مجمع اضداد
خیلی عجیب است امیر المؤمنین (علیه السّلام) که اصحاب میگویند: وقتی ما را صدا میکرد، از هیبت او میلرزیدیم. میرفتیم میدیدیم از مادرها و پدرهای عالم مهربانتر است. برای همین یک عدّه گفتند: امیر المؤمنین (علیه السّلام) مجمع اضداد بوده است. البتّه این تسامح در تعبیر است. إنشاءالله که خدا همهی ما را با امیر المؤمنین (علیه السّلام) محشور بدارد. اینها درست است. مرحوم آیت الله مرعشی نجفی (رضوان الله علیه) اصلاً شهریار را نمیشناخته است ولی میبیند قیامت برپا شده است شعرای امیر المؤمنین (علیه السّلام) میآیند جایزه میگیرد؛ بعد حضرت میگوید: پس این سیّد محمّد حسین شهریار کجا است؟ این داستان حقیقت دارد. صفی الدّین حلّی که یک چیزی گفته است، مختصر از او بگویم فکر بکنم امیر المؤمنین (علیه السّلام) إنشاءالله او را هم روز قیامت او را صدا بکند؛ چون قیامت کرده است میگوید:
«جُمِعَت فِی صِفَاتِکَ الأضداد فَلِهذا عَزَّت لَکَ الأندادُ»[۹]
می گوید: آقا اضداد در تو جمع شده است، بیت القصید او اینجا است
«خُلُقٌ یُخجِلُ النَّسیمِ مِنَ اللُّطفِ وَ بَأسٌ یَذوبُ مِنهُ الجَماد»[۱۰]
اخلاقی داری که از لطافت نسیم سحری را شرمنده ساخته است. در عین حال هیبتی داری که جماد از آن آب میشود. خیلی زیبا است. (تا صورت پیوند جهان بود علی بود) جان ما به قربان او.
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد آب علمت خاک ما را پاک کرد
بازگو دانم که این اسرار هوست زانک بی شمشیر کشتن کار اوست
باز گو ای باز عرش خوش شکار تا چه دیدی این زمان از کردگار
چشم تو ادراک غیب آموخته چشمهای حاضران بر دوخته
راز بگشا ای علی مرتضی ای پس سؤ القضا حسن القضا
این بیتها از بیتهای مشکل و مغلق مولوی است. باور بفرمایید ده شب شرح بکنیم، تمام نمیشود. راز بگشا ای علی مرتضی ای پس سؤ القضا حسن القضا
یا تو واگو آنچ عقلت یافتست یا بگویم آنچه برمن تافتست
یعنی بگو که من بگویم از تو چه چیزی به من رسیده است.
(از تو بر من تافت چون داری نهان) میگوید: مولا جان از تو به ما رسیده است یک چیزی، چرا نمیخواهی بگویی؟
از تو بر من تافت چون داری نهان میفشانی نور چون مه بی زبان
اگر کسی اولیاء را ندیده باشد، این شعرها را نمیفهمد. این یک بیت آن خیلی مغلق است.
لیک اگر در گفت آید قرص ماه شب روان را زودتر آرد به راه
درست است که شما بیزبان نور افشانی میکنی، میگوید:
لیک اگر در گفت آید قرص ماه شب روان را زودتر آرد به راه
چه میشود؟
از غلط ایمن شوند و از ذهول بانگ مه غالب شود بر بانگ غول.
دیگر شیطان اینجا صدای او گم میشود. اینجا غول شیطان است. اگر برای ما حرف بزنی، خیلی خوب میشود. نمیخواهم اسم ببرم. بنده از اولیاء شاید زیارت کردم که بدون حرف حرف میزدند. (چون تو بابی آن مدینه علم را) ای کسی که میگویی مولوی را با انبر دست بردار (کنایه از نجس بودن). علی را باب مدینهی علم میداند چرا این حرف را میزنی؟
باز باش ای باب بر جویای باب تا رسد از تو قشور اندر لباب.
باز باش ای باب رحمت تا ابد بارگاه ما له کفوا احد
اینها نمایندگان خدا هستند آینهی خدا هستند.
لقب کریم اهل بیت بودن امام حسن (علیه السّلام)
مولای خود حضرت امام حسن مجتبی (علیه السّلام) عرض ادب میکنیم؛ آقای ما، عزیز ما، حبیب قلوب ما که امشب ولادت آن حضرت است؛ بر همهی عزیزان تبریک عرض میکنم. در مورد حضرت مجتبی (علیه السّلام) یک لقبی است، یعنی مشهور است ارادتمندان میگویند حالا البتّه ببینیم مبنای روایی آن چیست، حالا آن یک بحث دیگری است. عرفاً به حضرت میگویند: کریم اهل البیت. همینطور هم است. در مورد این لقب یک چیزی به شما بگویم خیلی دقیق است؛ اگر یک وقت جوانان گوش ندهند، بعداً دیگر نمیشود.
رأفت حسّی امام رضا (علیه السّلام)
به حضرت رضا (علیه السّلام) امام رئوف میگویند. بعضی ائمّه را میگویند: عالم اهل بیت. معنای اینها چیست. اینها را خوب گوش بدهید. فوق العاده دقیق است. یعنی اگر یک مقدار بلغزیم، تشیّع ما خراب میشود. حضرت رضا (علیه السّلام) رئوف بود. علّامه طباطبایی (رضوان الله علیه) یادگار از او برای شما نقل کردم، فرمودند: رأفت حضرت رضا (علیه السّلام) حسّی است. اصلاً آدم به حرم برود میفهمد. رأفت حضرت رضا (علیه السّلام) حسّی است.
ظهور صفت غالب در ائمّه (علیهم السّلام)
حالا به یک امام رئوف میگویند، به حضرت مجتبی (علیه السّلام) میگویند: کریم اهل البیت؛ به این امام میگویند: عالم اهل البیت. یعنی چه؟ یعنی امامان دیگر (نعوذ بالله) رأفت نداشتند یا در حضرت رضا (علیه السّلام) بیشتر بوده است یا کرم در حضرت مجتبی بیشتر بوده است؟ نه؛ اینطور نیست. همهی صفات اینها یکسان است. علم آنها، حلم آنها، کرم آنها، همه چیز آنها یکسان است امّا چرا اینطور میگویند؟ یک نکتهی ظریفی وجود دارد که کسی این نکتهی ظریف را بگیرد، من او را دعا میکنم. اگر بگوییم در این امام صفت غالب حلم است، تشیّع شما خراب میشود. امامان دیگر هم به اندازهی امام رضا (علیه السّلام) رأفت دارند. اگر بگوید: صفت غالب در حضرت مجتبی (علیه السّلام) کرم است، تشیّع شما خراب میشود؛ چون بقیه هم به اندازهی او کرم دارند امّا نه، صحبت صفت غالب نیست، اینجا است صحبت ظهور غالب است. صفت غالب نیست، ظهور غالب است. در هر حضرت رضا (علیه السّلام) خدا خواسته است، رأفت بیشتر ظاهر بشود. در این امام بیشتر علم ظاهر بشود. صفت غالب نیست، ظهور غالب است.
حلم امام حسن (علیه السّلام)
حضرت امام حسن مجتبی (علیه السّلام) به عنوان یک امام معصوم همهی فضیلتها را داشته است. در زمان خود عالمترین، عابدترین، آقاترین، سخیترین، همهی صفات از همه بیشتر؛ چون ایشان امام بوده است و خیلی مظلوم. شرح حال حضرت مجتبی (علیه السّلام) و مظلومیّت او و آقایی و صفت و حلم او بسیار زیاد است. من امشب به اندازهی ظرفیت امشب عرض میکنم. یک نفر به حضرت رسید، (العیاذ بالله) شروع به ناسزا گفتن کرد. گفت و گفت تا آنجایی که میتوانست. امام آرام بود؛ وقتی رسید فرمود که: ناراحت هستی، شاید تو غریب هستی آمدی اینجا؟ خانه بخواهی به تو میدهیم، پول بخواهی به تو میدهیم، لباس میخواهی به تو بدهم. طعام میخواهی بدهم، یک دفعه برگشت و به پای آقا افتاد گفت: آقا من دشمن پدر شما علی و دشمن شما بودم. الآن این دشمنی را برداشتند، جای آن محبّت ریختند. «اللَّهُ یَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالاتِهِ» خدا میدانست که رسالت را در چه خانوادهای قرار دهد، به پای آقا افتاد و از این چیزها زیاد است. اصلاً حلم اینها -همینطور که ابن أبی الحدید گفته است- معجزه است. خدا شاهد است یک بخش از تاریخ اهل بیت مربوط به حلم آنها است. شما نگاه بکنید تعجّب میکنید ما یک حلم میگوییم و رد میشویم. کرم امام، عبادت امام، علم امام، امام مرکز علم است، وصل به غیب بوده است.
تواضع امام حسن (علیه السّلام)
تواضع ایشان. حضرت چندین سفر پیاده مشرّف به مکّه شد. در صورتی که میگوید شترهای پر قدرت و آماده در کنار ایشان راه میرفتند نمیخواست سوار بشود. خود او میدانست. میآید به مسجد برود، نزدیک در مسجد میایستد، «إِلَهِی ضَیْفُکَ بِبَابِکَ»[۱۱] خدایا مهمانت به در خانهی تو آمده است. «وَ قَدْ أَمَرْتَ الْمُحْسِنَ أَنْ یَتَجَاوَزَ عَنِ الْمُسِیءِ (به نقل از امیر المؤمنین) چیزی که سخنران میخواند»[۱۲] «یَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ الْمُسِیءُ (به نقل از امام حسن»[۱۳] خدایا اگر من نیکوکار نیستم، من را عفو بکن و تا آخر.
بالاترین مژده به دوستداران امام حسن (علیه السّلام)
حالا یک مژده به شما بدهم بالاترین مژده است؛ این را تمام اهل تسنّن، تمام علمای سنّی همه نوشتند از قلم ننداختند، شیعیان هم نوشتند، این مژده بالاترین مژده است که روایات زیاد داریم که حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، به امام حسن (علیه السّلام) نگاه میکرد، میگفت: «اللَّهُمَّ إِنِّی أُحِبُّهُ وَ أُحِبُّ مَنْ یُحِبُّهُ»[۱۴] -ای شیعیان از این بالاترین مژده پیدا کردید به من بگویید- خدایا این حسن من را دوست بدار و دوست بدار هر کسی که این حسنم را دوست بدارد. دعای پیغمبر رحمت دیگر رد نمیشود. قطعاً این دعا در مورد همهی شما مستجاب شده است. چون همه امام حسن را دوست دارند.
ناچیز بودن کمالات ظاهری ائمّه (علیهم السّلام) در برابر کمالات باطنی آنها
مظلومیّت آقا هم بسیار زیاد است، شب عید است، وارد آن مباحث نمیشوم. خلق نازنین ایشان؛ کمالات ظاهری در بشر خوب حکما گفتند: بسیار محدود است. کمالات باطنی خیلی است. شما نگاه بکنید کمالات ظاهری چقدر است. صورت آدم زیبا باشد، قامت او رعنا باشد، زور بازو داشته باشد، صدای خوب داشته باشد. شجاعت داشته باشد. یک چند مورد است امّا کمالات باطنی اصلاً نترس، شاید به یک اعتبار بتوانیم بگوییم کمالات باطنی به عدد انفاس و خلایق باشد. چون دامنهی آن بسیار وسیع است. بنابراین کمالات ظاهری که خدا به اولیای خود داده است، در جَنب کمالات باطنی آنها چیزی نیست امّا باز هم ذکر میشود.
زیبایی ظاهری پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمّه (علیهم السّلام)
مثلاً پیغمبر اکرم خوب خیلی زیبا بوده است. وصل به غیب بوده است، این زیبایی برای او چیزی نیست. امام حسن (سلام الله علیه) خیلی زیبا بوده است، امیر المؤمنین (علیه السّلام) بسیار زیبا و دلنشین و آقا بوده است. حضرت مجتبی (علیه السّلام) خیلی زیبا بوده است. اینقدر زیبا بوده است که گاهی وقتها شده بود یک جایی میخواست برود، اینقدر سر راه او جمع شدند تماشا بکنند که راه بسته شد. این آدمهای زیبا مزاحم شدند. بالاخره مردم میایستادند تماشا میکردند. در قم إنشاءالله میروید مشرّف میشوید حضرت موسی مبرقع یکی از امامزادههای آقا و نازنین است؛ چرا میگویند: مبرقع، چون برقع داشته است، اینقدر زیبا بوده است که مزاحم او میشدند، مدام میگفتند: آقا را میخواهیم، با برقع میرفت و میآمد. امّا کمالات باطن را برقع هم نمیشود زد. هر چه مخفی بکنی، بالاخره آشکار میشود. گفت: (پری رخ تاب مستوری ندارد) اینجا است دیگر. حضرت خیلی زیبا بوده است.
قائل شدن جمال برای جوانان عادی
یک روایت امشب گفتم از فضل او، علم او، آقایی او، گذشت او، تاریخ زندگی او، مظلومیّت او، دهها روز باید صحبت بشود یک جمعبندی مختصر کردیم که عرض ادب کرده باشیم. امّا یک روایت از حضرت مجتبی (علیه السّلام) هر سال من برای جوانان میگویم، برای همه میگویم نمیدانم چقدر تا به حال به کار بستید حضرت مجتبی (علیه السّلام) با شما میخواهد یک حرفی بزند، یک سفارشی بکند. خود ایشان تمام کمالات را داشته است. به علاوهی کمالاتی که داشته است، زیبا هم بوده است. امّا خود ایشان جمعبندی کرده است که زیباترین زیباها در دنیا چیست. این جوانان مهذّب به اینجا میآیند الحمدلله در مملکت ما نوع جوانان خوب هستند. من از آنها نیستم که فقط از آن دسته که به مسجد میآیند تقدیر بکنم، این جوانان که دارند در خیابان راه میروند، مسجد هم نمیآیند، با هم شوخی هم میکنند، یک خصوصیاتی دارند من همیشه اینها را هم دعا میکنم. خدا همهی آنها را إنشاءالله حفظ بکند. با همانها حرف بزنی عقیدههای خوبی دارند. ما نظر تنگ نیستیم که فقط یک عدّه مقدّس که به مسجد میآیند، نه از آنها تقدیر میکنیم و از آنها هم نیز تقدیر میکنیم.
لزوم داشتن ظرفیت در برخورد با افراد اهل معصیت
این داستان را برای شما تعریف کردم که ابن اثیر جزری از بزرگان علمای اهل سنّت است، یک کتابی دارد در آنجا نوشته است که معروف کرخی از عرفا بوده است که میدانید داستانی دارد حالا وارد آن نمیشوم (علیه الرّحمه و الرّضوان) ایشان لب آب نشسته بود، مشغول ذکر بود. معروف میدانید خدمت حضرت رضا (علیه السّلام) رسیده بود. یک عدّه جوان در قایق داشتند میزدند و یک چیزی نمیدانم حالا کار داشتند یا چیز دیگر داشتند، میخواندند، بلند بلند میخندند، خیلی صدا میکردند. یک مقدّسی به آنجا رسید، گفت: معروف اینها را نفرین بکن. آدم کم ظرفیت یک عبّاسی نمیارزد. من نمیگویم (نعوذبالله) (نستجیربالله) به امام حسن قسم میخواهم بگویم ما اهل معصیت بشویم، من طلبه هستم نمیخواهم بگویم اهل معصیت بشویم، سبک بشویم نه، امّا باید ظرفیت داشته باشیم. اگر اهل معصیت هم دیدیم، ظرفیت هدایت را داشته باشیم و الّا هر کسی را که ببینیم بگوییم: برو آن طرف، الآن آتش من را هم میسوزاند. فایده ندارد.
ظرفیت بالای مرحوم قاضی در برخورد با یک بینماز
یک بینماز هفت، هشت سال دنبال آقای قاضی میرفته است. داستان آن را بنده گفتم، چون من این را از یک نجفی گرفتم، نمیخواهم بگویم هنر کردم ولی اگر نقل میکنند، از بنده نقل میکنند بعضیها کم و زیاد هم میکنند. بنده از صاحب داستان شاید یک فاصلهی کمی بوده است که خدا رحمت بکند من خیلی حجرهی سیّد محمّد حسن قاضی، آقازادهی بزرگ آقای قاضی میرفتم و میآمدم، مأنوس بودیم، دوست بودیم تاجر عطر بود، البتّه عالم هم بود منتها دیگر حالا در کسوت تجارت… آن آقا صاحب دل به حجرهی او آمد و این را به من گفت و بعد دیگر دیدم که منتشر شده است و حاشیه هم زدند و میگویند. اصل داستان این است، ظاهراً اسم این شخص قاسم بوده است که آقا را خیلی دوست داشته است. میگفته: سیّد من تو را خیلی دوست دارم. خود او هم جزء آدمهایی بود که شب بروند بگویند، بخندند، شبگردی بکنند و چه کارهایی بکنند الله اعلم آقا خیلی راحت میفرمود: قاسم نماز بخوان حالا که اینطور است. گفت: «سیّد لااقدر» نمیتوانم. فردا باز آقا را میدید، پس فردا آقا را میدید. خیلی راحت. گفتند: نماز بخوان. گفت: نمیتوانم. بعد از هفت سال یا هشت سال میگوید: قاسم ببین این همه به دنبال من میآیی، میگویی من را دوست داری، آقای قاضی است ببینید چقدر ظرفیت بالا است. امّا حالا ای مردم اولیاء مثل ما نیستند. میگوید که:… (مسلک عاشق ز مسلکها جدا است) اگر من باشم و او را ببینم چه کار میکنم، اگر ظرفیت داشته باشم، اخم نکنم، نگویم برو آن طرف آتش تو من را میسوزاند. میگویم: خیلی خوب تو حالا بیا نماز بخوان، بیا من به تو بگویم قبله چطور است، آدم باید وضو چطور بگیرد. اینطور شروع بکنیم و راه آن هم همین است. امّا آقای قاضی از بالاتر شروع کرد. او صرّاف است، او مثل من نیست. هفت سال است میگوید: نماز بخوان. میگوید: نمیخوانم. گفت: هفت سال، هشت سال است تو به دنبال من میآیی، یک چیز بگویم قبول میکنم. گفت: آقا چیست؟ بالاخره به غیرت او برخورد، گفت: یک چیز را که قبول میکنم. گفت: «صلّ صلاه اللّیل» امشب نماز شب بخوان. گفت: من؟ گفت: بله تو. خلاصه گفت: آقا چطور من بیدار نمیشوم. گفت: من تو را بیدار میکنم. نه اینکه برود در خانه و در بزند، بیدار از راه دور، دیگر نپرسید چطور. اینها چیزی نیست، اینها الفبای ولایت است. گفت: چه زمانی تو را بیدار بکنم. گفت: یک ساعت به صبح. میگفت: سر یک ساعت به صبح من یک حالی شدم، بیدار شدم. گفت: من به سیّد قول دادم. رفتم وضو گرفتم. به یک روایت میگویند چشم او به آب که افتاد منقلب شد، حالا الله اعلم حالا از من شنیدند، بعد اضافه کردند که عکس ماه در آب افتاد. نه این را نقّاشی کردند، من این را نگفته بودم. اینکه عکس ماه افتاده است یا نه من اینها را نمیدانم. حالا ممکن است آن شب مهتاب بوده است یا نبوده است، اینها اضافات است، چون منبع اصلی داستان بنده هستم. سر خود را بلند کرد گفت به خدا، گفت: من امشب به دروغ در خانهی تو آمدم امّا گذشتهی من را نادیده بگیر دیگر پیش تو میمانم و نمیروم. از عبّاد و زهّاد شد.
دعای معروف کرخی برای جوانان غافل
حالا این آقا هم آمده است -صحبت در مورد این جوانان است که همهی آنها برای ما عزیز هستند- که آقا اینها را نفرین بکن، معروف کرخی دید یک عدّه جوان در قایق هستند دارند میزنند و میخوانند، یعنی چه؟ دست خود را بلند کرد -حالا این شخص مقدّس هم ایستاده بود امان از دست بعضی از مقدّسهای خطرناک. بعضی از این مقدّسهای خطرناک و نظر تنگ خیلی خطرناک هستند- دست خود را بلند کرد، گفت: خدایا همینطور که اینها در این جهان شاد هستند، در آن جهان هم آنها را شاد بکن.
علّت این دعای معروف کرخی
گفت: آقای معروف، نفرین شما این بود؟ گفت: آدم نادان من دعا کردم که در آن جهان شاد باشند، چطور میتوانند در آن جهان شاد باشند؟ وقتی به توبه موفّق بشوند. یعنی توبه بکنند، بیایند به صراط مستقیم در آنجا شاد باشند
کظم غیظ راه رسیدن به سلوک
این است که این پیام حضرت مجتبی (علیه السّلام) برای همهی شما است نه اینکه جوانی که فقط به مسجد میآید برای همه است. لباس زیبا، صورت زیبا، ماشین خیلی زیبا، ساختمان زیبا، از این چیزها امّا حالا یک امام وصل به غیب جمعبندی کرده است زیباترین چیز را آورده است این را امشب گوش بدهید. من ۴۰ سال در تهران از کظم غیظ صحبت میکنم، سلوک چطور شروع میشود؟ سابق که میرفتند سلوک سابق میگفتند: شبها کم بخوابید، چه بخورید، چیز نکنید، از این چیزها. به شما گفتم چند تا جلسهی اخلاق در تهران داشتیم، خروجی آن سالی دو نفر دیوانه بود. برای اینکه بلد نبودند. چه کار دارید این چه چیزی میخورد، شما فوضول هستید؟ معلّم اخلاق چقدر میخوابی؟ سلوک اگر واقعاً میخواهید بروید، فقط از فرو بردن خشم شروع میشود، غیر از این راهی ندارد. اگر آقای قاضی یک طرف شما بنشیند و آقای بهجت یک طرف شما بنشیند، سلوک به شما یاد بدهند، تا کظم غیظ نکنی، تا نرم نشده باشی، هیچ چیزی به دست شما نمیآید. خاطر شما جمع باشد. ای بداخلاق بیا خود را درست بکن، امشب شب میلاد آقا است.
حُسن خلق زیباترین زیباییها
حضرت مجتبی (علیه السّلام) فرمود: «إِنَّ أَحْسَنَ الْحَسَنِ الْخُلُقُ الْحَسَنُ»[۱۵] زیباترین زیباها خلق زیبا است. ببینم از امشب حال شما چطور میشود باز هم خشم میکنید، باز هم قیافه میگیرید. باز هم سفرهی افطار زن و بچّه را به هم میریزی، چه میکنی، مواظب باشید.
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۹٫
[۲]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۱۰۸٫
[۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۰٫
[۴]– سورهی حدید، آیه ۴٫
[۵]– سورهی بقره، آیه ۱۵۳ و سورهی انفال، آیه ۴۶٫
[۶]– الأمالی (للطوسی)، ص ۶۲۷٫
[۷]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۰٫
[۸]– سورهی حدید، آیه ۴٫
[۹]– المصباح للکفعمی (جنه الأمان الواقیه)، ص ۷۳۶٫
[۱۰]– سفینه البحار، ج ۳، ص ۱۰٫
[۱۱]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۳، ص ۳۳۹٫
[۱۲]– همان، ج ۸۱، ص ۳۷۵٫
[۱۳]– همان، ج ۴۳، ص ۳۳۹٫
[۱۴]– همان، ص ۲۶۶٫
[۱۵]– وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۱۵۳٫
پاسخ دهید