آیت الله فاطمی نیا روز سه شنبه پس از افطار، ساعت ۲۲:۳۰ در مسجد جامع ازگل، به بحث شیرین سیری در نهج البلاغه پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- مروری بر نهج البلاغه:
- تعبیر گناهان به اسب سرکش توسّط امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- اثرات گناه در کلام امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- تقوا در کلام امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- اثرات حرکات و افعال ما بر جهان هستی
- تفاوت اثر داشتن گناه و تقوا
- شرح خوب ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه
- تفاوت بحث ادبی اکتفا با ایجاز
- وجود همزمان حق و باطل در دنیا
- پیروز بودن اهل حق با وجود کم بودن
- شرح ابن ابی الحدید بر این قسمت از نهج البلاغه
- نسبت دادن فعل به باطل
- دلیل ابن ابی الحدید برای حذف بعضی از قسمتهای خطبه توسّط رضی
- دلیل تلاش علما برای پیدا کردن سند خطبههای نقل شده توسّط رضی
- پیروز شدن حق بر باطل با وجود کثرت باطل
- تقوا مرکب رام و باطل مرکب سرکش
- لزوم داشتن مربّی خوب در امر دین
- لزوم مجتهد بودن عارف
- اثرات نداشتن مربّی در امر دین
- اثرات کار خلاف در عالم دنیا
- رسیدن به بهشت با ناخوش آمدنیها
- لذّت خطاب به مطلوب
- صبر بر طاعت و معصیت
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَکْرَم الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهلِ بَیتِهِ الطَّیِبینَ الطَّاهرِینَ ثُمَّ الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلَی جَمیعِ أنبیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ ملائِکَتِهِ وَ لَا حَولِ وَ لا قُوَّهَ إلَّا بِاللهِ العَلیِّ العَظیمِ».
مروری بر نهج البلاغه:
از کتاب پر نور نهج البلاغه إنشاءالله امشب سهمیهی ما از خطبهی ۱۶ است. البتّه همانطور که سال گذشته هم مستحضر بودید اینها مروری بر نهج البلاغه است. یعنی این نیست که از اوّل به ترتیب باشد؛ نه، مروری میکنیم. اگرچه همهی خطبههای آن حضرت، سخنان نورانی آن امام بزرگوار عجیب است ولی میگویند هر گلی یک عطری دارد؛ بالاخره هر کدام از خطبهها و نامهها و سخنان یک عطر خاصّی دارد. خدمت شما عرض شود که اینجا مطالب خیلی مهمّی آورده است و این موارد از نظر اعرابی که بخواهیم حساب بکنیم، یک مقدار از موارد سخت نهج البلاغه است. بعضیها اشتباه میکنند، در بعضی از نسخهها هم دیدم اشتباه کردند. حالا إنشاءالله بنده اینها را خدمت شما توضیح میدهم.
تعبیر گناهان به اسب سرکش توسّط امیر المؤمنین (علیه السّلام)
می فرماید که: «وَ إِنَّ الْخَطَایَا خَیْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِی النَّارِ»[۱] همهی شما مخصوصاً جوانان به این قسمت عنایت بفرمایید که امام متّقین، امیر المؤمنین (سلام الله علیه) میفرماید که: آگاه باشید که گناهان مثل اسبهای سرکش میمانند. یک کسی اسب سرکش سوار بشود و لجام آن اسب هم در دست او نباشد. شُمس که میفرماید، جمع شَموس است. شَموس به اسب سرکش میگویند که نمیگذارد کسی روی پشت او باشد؛ کسی پشت او سوار بشود، اینقدر مضطرب میشود، بالا و پایین میپرد، تا او را به پایین بیندازد. به این شَموس میگویند، جمع اسب شَموس میشود: شُمس. میفرماید که: خطایا، گناهان مانند اسب شَموس است که سوار عدّهای بر آنها شدند و لجام آنها اصلاً کنده شده است، اصلاً افسار ندارند، آن را کندند و کنار گذاشتند، دست او به جایی بند نیست. این اسب هم هر طور که دوست دارد، به سرعت میرود، بالا و پایین میبرد. «فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِی النَّارِ» یک دفعه اینها را در آتش جهنّم میاندازد. یعنی خطاها…
اثرات گناه در کلام امیر المؤمنین (علیه السّلام)
حالا امام (علیه السّلام) یک سرنخ به ما میفرماید: گناهان اینقدر انسان را از خدا دور میکند، توفیق را کم میکند، مثل اینکه به یک اسب بیلجام شَموس سوار شده است و آن اسب دارد او را میبرد، هیچ اختیاری ندارد. مرحوم آیت الله آقا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (رضوان الله علیه) شاید قریب به این مضمون جملهای داشته باشد که ظلمت از ظلمت بلند میشود و نور از نور بلند میشود. یعنی اگر ما کار زشتی انجام دادیم، ظلمت آن باعث یک کار زشت دیگر میشود. این است که حضرت تشبیه میکند یعنی اسب اصلاً افسار ندارد و این افسار در دست ما نیست. یک گناه میکند، یک گناه دیگر، یک گناه دیگر. یک وقت گنهکاری ادامه پیدا میکند، صاحب آن متنبّه میشود، یک چیزی میگوید، برمیگردد، ولی یک وقتی این گناهان تکرار میشود، آب از سر میگذرد که در قرآن داریم: «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ»[۲] عاقبت بعضی از گناهکاران طوری شد که اصلاً آیات خدا را تکذیب کردند. تا کسی میآید بگوید: این چه کاری است؟ میگوید: او را رها بکن، حالا یک حرفی زدند، این حرفها چیست. در مقام انکار میایستد. یک موقع است میگوید: بله، من میدانم گناه کردم ، بد کردم میدانم حالا شاید هم توبه بکنم امّا یک وقت هم، میگوید: این حرفها چیست، چه کسی گفته است. میخواهد از ریشه بزند.
تقوا در کلام امیر المؤمنین (علیه السّلام)
امّا برعکس آن «أَلَا وَ إِنَّ التَّقْوَى مَطَایَا ذُلُلٌ»[۳] امّا تقوا مانند مرکبهای رام هستند که اصلاً افسار آن هم در دست تو است. بخواهید تند برود، بخواهید تند نرود. آرام برود، میفرماید: «حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا» که اهل تقوا بر این مرکبهای رام حمل شدند. «وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا» این زمام را هم دست سوار شونده دادند. آن یکی اصلاً زمام نداشت، آن لجام نداشت، درآورده بودند، کنار انداخته بودند. امّا اینجا لجام دارد، زمام دارد و زمام هم میدهند دست کسی که نشسته است. نتیجه چه میشود؟ «فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّهَ» آخر اینها را به سوی قرب پروردگار و به بهشت میبرد. همینطور که ایشان فرمودند چون کارهای ما یک موجی دارد، ما متوجّه نیستیم.
اثرات حرکات و افعال ما بر جهان هستی
بنده نقل صحیح از مرحوم آیت الله میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (رضوان الله علیه) دارم، میگویند که: مثل اینکه ایشان یک وقت بلند شدند مدرسهی دار الشّفاء آمدند. البتّه الآن آنها تعمیرات شده است، بناهایی شده است؛ آن زمان که ما طلبه بودیم، این دو تا مدرسه -فیضیه و دار الشّفاء- مجاور بودند، به هم راه داشتند،. دار الشّفاء هم مثل اینکه یک مقدار قدیمیتر بود. الآن مثل اینکه همه را نوسازی کردند، بنده نرفتم. علی کل حال میگویند: آقا میرزا جواد آقا آمد -شاید اینطور بوده است- زیر حجرهی یک طلبهای نشست. بعد این طلبه را صدا کرد، -میگویم: شاید اینگونه بوده است- گفت: آمدم از تو تشکّر بکنم، خیلی ممنون. شب گذشته من را دعا کردی. بعد مثل اینکه به اطرافیان فرموده بودند که: شب گذشته موجی به من رسید و فهمیدم که از اینجا است و این طلبه من را دعا کرده است؛ آمدم که از او تشکّر بکنم. اینقدر بدانید که تمام حرکات ما، افعال ما، در این جهان هستی موج دارد، خود ما نمیدانیم، غافل هستیم.
تفاوت اثر داشتن گناه و تقوا
بنابراین گناهان مانند این است که روی یک اسب بیجام نشستی و این اسب هم سرکش است. همینطور هر کجا که دوست داشته باشد میرود، خدایی ناکرده تو را در آتش میاندازد. امّا تقوا مثل این مرکبهای هموار، شترهای هموار… البتّه مطایا به معنای هر مرکبی است امّا از اینجا احساس میکنم که مقصود شترهای رام باشد؛ برای اینکه میفرماید: «وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا» معمولاً زمام در مورد شتر اعمال میشود، لجام در مورد اسب اعمال میشود. چون آنجا لجام فرمودند، اینجا زمام. شاید مثلاً مقصود آنها شترهای خیلی آرام که میروند، خیلی آرام هستند و اصلاً شیطنت ندارند. حالا شاید هم مراد هر مرکب رامی باشد.
شرح خوب ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه
اینجا توضیحی به شما بدهم البتّه ابن ابی الحدید خوب خیلی توضیحهای زیبایی داده است؛ حالا إنشاءالله یک شبی حالا الآن زود است به شما عرض خواهم کرد که نهج البلاغه ابعادی دارد و اینها که شرح کردند، این شروح چه ابعادی دارد. این بحث خوبی است که یک شب اگر خدا إنشاء الله بخواهد برای شما عرض میکنم. ابن ابی الحدید انصافاً در بعد کلامی ادبی و تاریخی خیلی خوب کار کرده است. بالاخره ۲۰ جلد است. این آدم از اهل تسنّن بوده است. در گذشته به شما گفتم که اینقدر ارادت به امیر المؤمنین (سلام الله علیه) داشته است که در آخر جلد بیستم مینویسد که «أستشفع إلیه بمن أنصبت جسدی و أسهرت عینی و أعملت فکری و استغرقت طائفه من عمری فی شرح کلامه»[۴] قریب به این مضامین که شفاعت میطلبم از آقایی که چشم خود را در شرح کلام او بیدار نگه داشتم. اینطور عرض ادب میکند. به هر حال عالم بوده است، تخصّصی است دیگر؛ یک وقت یک چیزهایی دیگر هم گفته است که آن هم مورد تأمّل است.
تفاوت بحث ادبی اکتفا با ایجاز
ایشان یک شرحی دارد که من به شما میگویم. امام (علیه السّلام) خطایا و تقوا را که فرموده است بعد میفرماید: «حَقٌّ وَ بَاطِلٌ»[۵] یعنی چه؟ این هم باز یکی از نسیههای امشب من است. پس امشب دو تا نسیه داریم. یک نسیه که ابعاد نهج البلاغه را امشب صحبت بکنیم، چون لازم است. یک نسیه هم یک بحثی است به نام اکتفا است. متأسّفانه بسیاری از بحثهای ادبی از این بحث خالی است، خیلیها متوجّه نشدند. یک بحثی به نام اکتفا داریم، یک بحث به نام ایجاز داریم. ایجاز با اکتفا فرق میکند. این را هم إنشاءالله گفتم یک شبی به یاد من بیندازید که این را مفصّلتر إنشاءالله بگویم. ایجاز مختصر گویی است کلام ناقص نمیشود، منتها مختصر میگویند. ولی اکتفا به این است که کلام به آخر نمیرسد یا به هوش سامع اعتماد میکنند یا با علامتهایی که در اطراف وجود دارد مختصر میشود، به آن اکتفا میشوند.
وجود همزمان حق و باطل در دنیا
اینجا امام (علیه السّلام) مثل اینکه فنّ اکتفا به کار برده است؛ میفرماید: «حَقٌّ وَ بَاطِلٌ» یعنی چه؟ از نظر اعرابی بخواهیم بگوییم، خوب مبتدا است، خبر آن کجا است؛ این حرفها دیگر در بحث اکتفا وجود ندارد. میخواهد بگوید در دنیا حقّی است و باطلی است. همیشه یک حق بوده است، یک باطل بوده است. همیشه اینطور بوده است. بالاخره یک عدّه بر حق بودند، یک عدّه بر باطل بودند. یک سخنی حق بوده است، یک سخنی باطل بوده است. یک مسلکی حق بوده است، یک مسلکی باطل بوده است. «حَقٌّ وَ بَاطِلٌ» یعنی حق و باطل در دنیا موجود بوده است، این ظاهراً فنّ اکتفا است که إنشاءالله برای شما میگویم.
پیروز بودن اهل حق با وجود کم بودن
«وَ لِکُلٍّ أَهْلٌ» هر کدام یک اهلی دارند. یک عدّه به دنبال حق هستند، یک عدّه هم به دنبال باطل هستند. دقّت بکنید به شما گفتم بعضی از نسخهها غلط است، یک ظریفهای در اینجا وجود دارد. میفرماید: «فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِیماً فَعَلَ» این را بعضی از نسخهها «أمَرَ» نوشتند اشتباه کردند. «أمَرَ» یعنی امر کرد، همهی شما این را میدانید. امّا «أَمِرَ» با کسر میم یعنی «کَثُرَ» یعنی زیاد شد. خیلی فرق دارد. «فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِیماً فَعَلَ» اگر باطل زیاد بود، طرفداران باطل زیاد بودند؛ در قدیم هم باطل کار خود را کرد. توجّه کردید همه چیز را برای شما توضیح میدهم «وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ فَلَرُبَّمَا وَ لَعَلَّ» این فنّ اکتفا است خیلی زیبا است. حالا امشب مجال ندارم بگویم ولی شب دیگر یکی از علما به نام شمس الدّین نواجی مخصوصاً در فنّ اکتفا کتاب نوشته است، خیلی شیرین است. «وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ فَلَرُبَّمَا وَ لَعَلَّ» یعنی چه؟ باز هم اکتفا است. یعنی اگر حق و طرفداران حق کم بودند، کم باشند ای بسا و شاید یک روز پیروز شوند. «فَلَرُبَّمَا وَ لَعَلَّ» یعنی شاید پیروز بشوند، بقیهی آن را دیگر نگفته است.
شرح ابن ابی الحدید بر این قسمت از نهج البلاغه
شرح ابن ابی الحدید را برای شما بخوانم. اوّل این کلام چقدر زیبا است که خطایا را است به آن اسبهای شَموس تشبیه کرده. تقوا را تشبیه به مرکبهای هموار با زمام کرده است و بعد هم راجع به حقّ و باطل صحبت کرده است؛ این کلام رضی را اینجا برای شما بخوانم، بعد برویم شرح ابن ابی الحدید میگوید: «قَالَ السَّیدُ الشَّریف وَ أقول إنَّ فِی هَذا الکَلام الأدنى مِن مَواقعُ الإحسَان مَا لَا تَبلُغُهُ مِواقعُ الإستِحسان»[۶] این را خلاصه برای شما بگویم رضی جامع این کتاب (رضوان الله علیه) میفرماید: در این کلام مختصر اینقدر محاسن وجود دارد که اصلاً میگوید از عقول خارج است. بعد یک چیز دیگر میگوید: بسیار زیبا است. یک وقت است که یک کسی از یک سخنی استفاده میکند، یک وقت هم است، نه یک مختصر زیبایی آن را میبیند، میگوید: عجب و بعداً عُجب هم او را میگیرد که من بودم که آن را فهمیدم. در حالی که درست نفهمیده است. میفرماید که: «وَ إنَّ حَظَّ العَجَبُ مِنهُ أکثرُ مِن حَظِّ العُجبِ بِهِ» میگوید: حظّ عجب، یعنی حظّ اینکه تعجّب بکند و بفهمد و دقّت بکند؛ این حظ بیشتر از حظّ کسی است که فقط عُجب داشته باشد. به سرعت یک نگاه میکند، میگوید: عَجب حرف خوبی است. آن عَجب است و دومی هم عُجب است. حالا این را داشته باشید تا سراغ حقّ و باطل برویم.
نسبت دادن فعل به باطل
ابن ابی الحدید این را اینجا توضیح داده است. میفرماید که: «وَ قُولُهُ لَقدیماً فَعَل»[۷] گفتم این فن اکتفا است که حضرت میفرماید: اگر طرفداران باطل در قدیم هم زیاد بودند، یعنی «لَقدیماً فَعَلُ البَاطِلُ ذَلِک» این دنباله است که یعنی در شرح آن این است که یعنی باطل کار خود را کرد. میگوید: باطل که کار نمیکند. اهل باطل کار میکنند. چرا اینجا کار را به باطل نسبت داده است؟ میگوید: «وَ نَسَبَ الفِعلَ إلى البَاطِل مَجازاً» مجازاً فعل را به باطل نسبت داده است. مثلاً ببینید میگویم: ناودان را میگذارند که باران از آن جاری میشود. باران جاری میشود ولی اجمالاً میگویند: ناودان به کار افتاد. اینجا جری المیزاب. میزاب یعنی ناودان جاری شد. ناودان جاری نمیشود، مجازاً این فعل را به ناودان نسبت میدهد و الّا ناودان جاری میشود. اینجا اهل باطل یک کارهایی میکنند. امّا مجازاً به باطل نسبت داده است. در قدیم هم اهل باطل بوده است، کار خود را هم کرده است و البتّه یک چیز زیبایی هم گفته است. میگوید: گاهی وقتها فَعَلَ به معنای إن فعل میشود، میگوید: این هم وجود دارد. شاید بگوید که «إن فعل الباطل» یعنی باطل منفعل شده است، آن زمان به کار گرفته شده است. مثال هم میآورد میگوید: شاعر گفته است: «قَد جَبَر الدَّینَ الإلهُ فَجَبَر» «فَجَبَر» یعنی این جَبَرَ، حالا از اینجا عبور میکنیم.
دلیل ابن ابی الحدید برای حذف بعضی از قسمتهای خطبه توسّط رضی
اینجا باز هم ابن ابی الحدید یک چیزی دارد میگوید: «وَ هَذهُ الخُطبَه مِن جَلائِلِ خُطبَه (علیه السّلام) وَ مِن مَشهوراتِهَا» این خطبه از خطبههای مهم و مشهور امام (علیه السّلام) است. «قَد رَواها النَّاس کُلُّهُم وَ فِیهَا زَیادات حَذَفَها الرَّضی» زیاداتی هم داشته است که رضی حذف کرد است؛ میفرماید: «إمَّا اختِصاراً» یا خواسته است که مختصر بشود؛ «أو خُوفاً مِن إیحاشِ السَّامِعین» یک جملههایی بوده است که ترسیده است شنوندگان به وحشت بیفتند؛ رضی این ملاحظهها را کرده است؛ چون چیزهای عجیبی از آن حذف شده است. «وَ قَد ذَکرها شِیخُنَا أبو عُثمان الجَاحِظ فِی کِتابِ البَیان وَ التَّبیین عَلى وَجهِهَا»؛ یک وقت (العیاذ بالله) یک عدّه حرف درآورند؛
دلیل تلاش علما برای پیدا کردن سند خطبههای نقل شده توسّط رضی
در گذشته به شما گفتم دیدند امیر المؤمنین (علیه السّلام) چیزهای عجیبی دارد و هیچ کسی ندارد، یک عدّه برگشتند، گفتند که: (العیاذ بالله) اینها ساختهی خود رضی است. یعنی یک چیز انداختند ببینند، چه میشود. عکس العمل چه میشود. میگفتند، علما برخاستند و مدارک خطبهها را پیدا کردند که اینها قبل از ولادت رضی و قبل از ولادت پدران رضی بوده است که توجّه بکنید الآن البیان و التبیین، میدانید جاحظ چه زمانی از دنیا رفته است؟ جاحظ ۲۵۶ از دنیا رفته است. یعنی به تاریخ ما شیعیان، در آغاز غیبت کبری. در حالی که رضی ۴۰۶ از دنیا رفته است. چقدر فاصله دارد؟ الآن دقّت میکنید که میگوید: «وَ قَد ذَکرها شِیخُنَا أبو عُثمان الجَاحِظ فِی کِتابِ البَیان وَ التَّبیین» اینها مدارک خطبهها را پیدا کردند، آن آقایان که این حرفها را میزدند، دیگر ساکت شدند. تمام شد دیگر. خدا او را رحمت بکند یکی از آن علمایی که در این باره خیلی زحمت کشید یک عالم هندی بود به نام امتیاز علیخان عرشی که در گذشته به شما گفتم این امتیاز علیخان عرشی خیلی در اخراج مصادر رضی زحمت کشید. حالا این یک نمونه بود که خواستم به شما بگویم.
پیروز شدن حق بر باطل با وجود کثرت باطل
«وَ أمَّا قُولُهُ حَقُّ وَ بِاطِل إلى آخِرِ الفَصل فَمعنَاهُ»[۸] اینها را خدمت شما گفتم که اکتفا است، اینها مختصر گویی است؛ به اعتماد فهم سامع. «فَمعنَاهُ کُلَّ أمَرِ فَهُوَ إمَّا حَقَّ وَ إمَّا بَاطِل» معنای آن این است که هر کاری یا حق است یا باطل است. «وَ لِکُلَّ وَاحدٍ مِن هَذَینِ أهلٌ» هر کدام از اینها هم یک اهلی دارند. بالاخره یک عدّه به دنبال حق هستند، یک عدّه به دنبال باطل هستند. میگوید: «وَ مَا زالَ أهَلُ البَاطِل أکثَرَ مِن أهلِ الحَق» میگوید: پیوسته اهل باطل از اهل حق بیشتر بودند. «وَ لَئِن کَان الحَقُ قَلیلاً» آنجا چه شد؟ گفت که: «فَلَرُبَّمَا وَ لَعَلَّ»[۹] مختصر گفت، اینجا دارد باز میکند. «وَ مَا زالَ أهَلُ البَاطِل أکثَرَ مِن أهلِ الحَق وَ لَئِن کَان الحَقُ قَلیلاً لربَّما کَثُرَ وَ لَعلَّهُ یَنتَصرُ أهلُه»[۱۰] شما به این نگاه نکنید که حالا الآن آن زمان در یکی از زمانها، در یکی از ازمنه باطل جلوهای کرد و کثرتی داشت، حق منزوی بود، میگوید: نه، یک وقت هم دیدید که حق هم منتصر شد، پیروز شد. اینها را دقّت بفرمایید که اینها خیلی عجیب است و این مقدار را من خواستم اینجا خدمت شما بگویم.
تقوا مرکب رام و باطل مرکب سرکش
یک جمعبندی هم خدمت شما میکنم که عزیزان مخصوصاً جوانان عزیز این تشبیه امیر المؤمنین (سلام الله علیه) را إنشاءالله فراموش نکنید که معصیت همان اسب سرکش بیلجام است. اصلاً یک وقت دیدی از دست تو خارج شد. خدا نکرده توفیقات تو از بین رفت. تشبیه است دیگر. امام (علیه السّلام) که این را به یک اسب سرکش بیلجام تشبیه میکند، یعنی یک وقت گنهکار بشوی، اصلاً توفیقات تو میرود، اصلاً دیگر دست خود تو نیست. به سمت سرازیری میروی. باید دقّت داشته باشید. و امّا ازاین طرف اگر اهل طاعت باشی، اهل تقوا باشی اینجا هم «أَلا وَ إِنَّ التَّقْوَى مَطَایَا ذُلُلٌ»[۱۱] آگاه باشید، تقوا مرکبهای رام است. «حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا».
لزوم داشتن مربّی خوب در امر دین
اصلاً آدم خوب شدن مشکل نیست. بد شدن مشکل است. باور بفرمایید. معصیت مشکلتر است. برای اینکه دین مشکل نیست. فرمود: من بر دین آسان مبعوث شدم. اگر چنانکه خدایی ناکرده ما یک مربّیانی داشته باشیم که دین مشکل به ما نشان بدهند، مقصّر آنها هستند یا طرف بدون مربّی یک کارهایی بکند به مشکل بیفتد، فکر بکند که جزء دین بوده است، بعد بفهمد که جزء دین نبوده است. مثلاً من باب مثال بگویم در حالات مرحوم آیت الله آقا شیخ عبّاس قوچاقی (رضوان الله علیه) که این خیلی مرد بزرگی بوده است، شوخی نیست. اینها را ببینید، دست کم نگیرید که تمام ذرات عالم ابر و باد و مه و خورشید بچرخد، یک آقای قاضی درست بشود، آن هم بنویسد که وصی من در امر طریقت، نه در غسل و کفن، نه در مجلس ختم یک وقت است میگوید: وصی من در ختم است، در ختم من مثلاً پول بدهید یا هیچ چیزی ندهید، فقط قهوه بدهید، نه اینها نیست. وصی من در امر طریقت آقای آقا شیخ عبّاس مجتهد قوچانی است. اصلاً مجتهد آن را قید کرده است.
لزوم مجتهد بودن عارف
در گذشته هم گفتم عزیزان ناراحت نشوند، یک عدّه شده بودند به گوش آنها رسیده بود تعارف نداریم عارف باید مجتهد باشد، مجتهد نباشد کار به سختی میرسد اینها را من نمیتوانم برای شما باز بکنم. بعضیها میگویند که: ما عرفایی را داشتیم، در همین زمان ما مگر اینها مجتهد بودند؟ مخصوصاً برای من نوشتند. آقا شیخ رجبعلی مگر مجتهد بود؟ میگوییم: آقا شیخ رجبعلی ادّعایی نداشت. آقا شیخ رجبعلی آسیبشناسی میکرد و هنوز هم ما مثل او را نداریم. الآن یک نمونه از او نداریم. طرف بیمار میشد، با تخت روان او را به جلسه آوردند، تیمسار بود، نمیدانم در آن زمان قدیم برای خود یک رتبهای را داشته است. گفته است: من هر پزشکی رفتم، خوب نشدم. گفت: ۲۸ سال پیش در فلان اتاق، در فلان خیابان، دل یک سیّدی را شکستی، برو او را پیدا بکن تا درست بشود و الّا درست نمیشود. از این آسیبشناسیها میکرد ولی خود آقا شیخ رجبعلی مشکلاتی که داشت… مرحوم سیّد محمّد حسن قاضی پسر آقای قاضی با من دوست بود، سنّ من نمیرسد که آقای قاضی را ببینم، آقازادهی ایشان با من سالها دوست بودیم، ایشان میگفت: آقا شیج رجبعلی در مشکلات به پدر من مراجعه میکرد. عرفان یک مشکلاتی دارد. آقا شیخ رجبعلی ادّعای نداشت آسیبشناسی میکرد و خوب این مسئله خیلی بزرگ بود، ادّعای دیگری نداشت در آن مراحل بالا باید مجتهد باشد.
اثرات نداشتن مربّی در امر دین
آقا شیخ عبّاس قوچانی وصی آقای قاضی در امر طریقت بود. ایشان میفرماید که: ما در جوانی بدون مرّبی سه سال پی در پی روزه گرفتم، فقط روزهای حرام را روزه نمیگرفتم. بعد به یک بیماریهایی مبتلا شدم که چند سال ماه رمضان روزهی خود را خوردم. میگوید: بعد فهمیدم که این سر خود بوده است، من بدون مربّی بودم. ولی بیمربّی اگر باشد، خوب دین سخت را به او نشان میدهند یا مربّی… عرض کردم دین سخت نیست، آدم بد شدن سخت است. اصلاً خلافکار شدن سخت است.
اثرات کار خلاف در عالم دنیا
یک کسی یک خلافی میکند همینطور که امیر المؤمنین (علیه السّلام) میفرماید: خطایا اسب سرکش است؛ فقط این نیست که جهنّم بروی، اینجا هم اسب سرکش است. یک خطا انجام بدهد، شب نمیتواند بخوابد. نکند بروند به نیروی انتظامی بگویند. نکند بروند به آگاهی بگویند. اینجا هم راحت نیست. امّا یک کاسب درستی است، کار خود را درست انجام داده است، شب در مغازهی خود را بسته است، خوابیده است هیچ وقت از خواب نمیپرد. تا فردا راحت است. امّا آن کسی که خلاف کرده است، مردم را فریب داده است، با چند نفر رفتند، یک نفر را سر کیسه هستند اصلاً خواب ندارد. یک وقت نروند بگویند، خدایا پایان آن چه میشود؟ یعنی فقط جهنّم نیست، اینجا هم این اسب سرکش زیر اینها است و دارد اینها را اذیّت میکند. پس به در خاطر شما باشد که در دنیا و آخرت آسودگی با بندگی خدا است. بله در دین هم یکجاهایی است که آدم باید مخالفت با نفس بکند، معلوم است سختیهایی دارد.
رسیدن به بهشت با ناخوش آمدنیها
همین الآن ماه مبارک رمضان خوب روزها بلند است، چند سال است که ماه رمضان اینطور شده است، روزها بلند است و بالاخره تشنگی، گرسنگی غلبه میکند. اینها وجود دارد امّا اینها را پروردگار جبران میکند. فرمود: «حُفَّتِ الْجَنَّهُ بِالْمَکَارِهِ»[۱۲] بهشت پر است از ناخوش آمدنیها. یعنی چه؟ یعنی چیزهایی که ما اینجا دوست نداریم، نتیجهی آن بهشت. آدم در زمستان خوابیده است، بستر نرم و گرم، هوا هم یخ زده است، از آن بستر بلند بشود، برود وضو بگیرد، نماز شب بخواند؛ یک مقدار اوّل کار سختیهایی دارد که در قرآن خواندید که «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ»[۱۳] اینها پهلوهای خود را از آن مضاجع و بسترها بلند میکنند، فاصله میدهند، قرآن مخصوصاً اسم برده است، این بستر نرم و گرم را رها میکنند. البتّه بعداً مسئله عوض میشود «وَ یَزیدُ اللَّهُ الَّذینَ اهْتَدَوْا هُدىً»[۱۴] بعداً همینها هم شیرین میشود. همان بلند شدن و همان آب سرد و یا در تابستان همان روزهها، اینها بعداً شیرین میشود. شهید اوّل یک شب بیدار شد دید که نماز شب او قضا شد تا صبح ماتم گرفت. اصلاً به هم ریخت. خدایا ما چه کار کرده بودیم که ما را بیدار نکردی؟ یعنی اینها را که بیدار کردی، هیچ کار نکرده بودند؟ داشت با خدا خیلی عاشقانه صحبت میکرد. اینها که شب بیدار شدند، یعنی هیچ کاری نکرده بودند. من فقط کرده بودم. یقیناً آنها هم یک کارهایی کرده بودند. پس چرا آنها را بخشیدی و من را نبخشیدی؟ اینها اعتراض نیست، اینها حرفهای عاشقانه است.
لذّت خطاب به مطلوب
اصلاً خطاب به مطلوب لذّت دارد. ما که میگوییم: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ»[۱۵] مخاطب را نمیشناسم، بنده نمیشناسم. یک «إِیَّاکَ» میگویم، امّا مخاطب بشناسد اصلاً مخاطب بشناسد سر به بیابان میگذارد به چه کسی دارم حرف میزنم. همین امام صادق (سلام الله علیه) روایت داریم که حتّی اهل تسنّن هم روایت کردند که اینقدر «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» را تکرار کرد افتاد. بعد رفتند بالای سر او، آقا چه شد؟ فرمود: «مَا زلت اکررها حتّی سمعتها من قائلها» «مَا زِلْتُ أُرَدِّدُ هَذِهِ الْآیَهَ حَتَّى سَمِعْتُهَا مِنْ قَائِلِهَا»[۱۶] اینقدر تکرار کردم که از خود گویندهی آن شنیدم. بعداً شیرین میشود.
صبر بر طاعت و معصیت
غرض این است که حالا به هر حال ممکن است در طاعت هم یک وقتی یک جاهایی پیش بیاید، آدم به سختی بیفتد، مخالفت با نفس بکند، بیقرار بشود، خوب صبر طاعت فرمودند، یک صبر است در نهج البلاغه داریم، یکی صبر بر طاعت است، روزه گرفتی صبر میکنی. تنشه هستی، گرسنه هستی، اصلاً فکر آن را هم نمیکنی. یک وقت هم صبر بر معصیت است. یک معصیتی است فراهم است. اینجا صبر میکنی. ما خویشتنداری میکنیم تا اینکه تو روی آن حیوان سرکش بیلجام قرار نگیری. تقوا پیدا بکنی، روی شترهای رام که زمامها را به دست تو دادند، سوار بشوی. حالا إنشاءالله این بحث بماند، بنده بعداً این ابعاد نهج البلاغه را لازم است برای آقایان خواهرها عرض بکنم؛ یکی هم اگر صلاح بود در بحث اکتفا صحبت بکنم، إنشاءالله صحبت خواهیم کرد.
«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۷٫
[۲]– سورهی روم، آیه ۱۰٫
[۳]- نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۷٫
[۴]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۲۰، ص ۳۵۰٫
[۵]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۷٫
[۶]– نهج البلاغه (للصبحی صالح) ص ۵۸٫
[۷]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۱، ص ۲۷۴٫
[۸]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۱، ص ۲۸۰٫
[۹]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۸٫
[۱۰]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۱، ص ۲۸۰٫
[۱۱]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۷٫
[۱۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۶۷، ص ۷۸٫
[۱۳]– سورهی سجده، آیه ۱۶٫
[۱۴]– سورهی مریم، آیه ۷۶٫
[۱۵]– سورهی حمد، آیه ۵٫
[۱۶]– مفتاح الفلاح فی عمل الیوم و اللیله من الواجبات و المستحبات (ط – القدیمه)، ص ۳۷۲٫
پاسخ دهید