آیت الله فاطمی نیا روز جمعه پس از افطار، ساعت ۲۲:۳۰ در مسجد جامع ازگل، به بحث شیرین سیری در نهج البلاغه پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- سیری در کتاب نهج البلاغه
- احاطه داشتن خدا بر همهی موجودات
- آگاه داشتن خدا به همهی امور
- مخفی نبودن هیچ چیزی بر خدای متعال
- معنای اختلاف
- علل آفرینش جهان هستی
- مُلک و ملکوت داشتن ظواهر عالم
- برگزیده و اختیار داده شده به پیامبر از سوی حضرت حق
- وصف حضرت سیّد السّاجدین در صحیفه نسبت به جدّ بزرگوار خود
- سفارش امیر المؤمنین (علیه السّلام) درخطبههای خود به تقوا
- چیده شدن توطئههای استعمارگران بر علیه عجم و عرب
- تشبیه پیامبر از مردم به دندانههای شانه
- به یدک کشیدن لقب استادی توسط یکی از معاصرین
- قدر دانستن از خدا
- سورهی حمد حقایق همهی کتب آسمانی
- پناه بردن به خدا در گرفتاریها
- نقلی از مرحوم آیت الله بهاء الدّینی (رضوان الله علیه)
- عاجز دانستن خود با تمام وجود در برابر خدا
- تقوا چیست؟
- تقوا درمانگر دردهای درونی
- صدمه رساندن بعضی از گناهان به جسم انسان
- ضرر جسمی به انسان در اثر بیتقوایی
- عدم مخلوط شدن دنیا و آخرت
- علّت سخت و راحت جان دادن
- رابطهی اصلاح قلب و تقوا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَکْرَمِ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
سیری در کتاب نهج البلاغه
إنشاءالله از امشب شبهایی را در خدمت شما هستیم که سیر کتاب نورانی نهج البلاغه را داشته باشیم. نهج البلاغه مانند دریا است، إنشاءالله به اذن الله استفادههای گوناگون میبریم. این خطبهی ۱۷۹ است، البتّه در گذشته خدمت شما عرض کردم که چاپها متفاوت است. در یک چاپ ممکن است ۱۷۸ باشد یا یک نمره بالا و پایین مهم نیست ولی در این چاپ ۱۷۹ است.
احاطه داشتن خدا بر همهی موجودات
اینجا خطبهای است که در قسمتی از آن امام (علیه السّلام) اشاره میکند به اینکه خدا بر همهی موجودات احاطه دارد، بر همهی اسرار جهان احاطه دارد. البته این مقدمهی خطبه است، بعداً عمدتاً جوّ خطبه سفارش به تقوا است که إنشاءالله اینجا با هم میخوانیم. «ألحَمدُللهِ الَّذی یَعْلَمُ عَجِیجَ الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ» البته این یک نسخهی خاصّی است، یک تألیف خاصّی است که اینجا اینطور شروع کرده است؛ امّا در نسخه های نهج البلاغه در این خطبه اصلاً «ألحَمدُللهِ الَّذی» ندارد. حالا مؤلّف نسخه ای داشته است این را اضافه کرده است. در تمام نسخه ها از «یَعْلَمُ» شروع میشود یَعْلَمُ عَجِیجَ الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ».
آگاه داشتن خدا به همهی امور
اینها چند جمله است که اشاره به این مطلب دارد -یعنی امام (علیه السّلام) میخواهد بفرماید- که خدا همه چیز را میداند و هر چیزی در نزد پروردگار حاضر است. «ألحَمدُللهِ الَّذی یَعْلَمُ عَجِیجَ الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ» حمد مخصوص پروردگاری است که سر و صدای حیوانات وحشی را در فلاتها میداند. فلات و بیابانهای لم یزرع و وسیع، آنجا صدا میکنند و میروند و میآیند، مقصود آنها چیست، چه میخواهند؟ همه را میداند. «عجیج» را نوشته است: رفع الصّوت. صوت را بلند کردن. «الْوُحُوشِ» جمع وحش است. «و هو عباره عن جمیع حیوان البر» به حیوانات خشکی تماماً، آنهایی که اهلی نیستند وحشی هستند، وحش گفته میشود.
مخفی نبودن هیچ چیزی بر خدای متعال
«وَ مَعَاصِیَ الْعِبَادِ فِی الْخَلَوَاتِ» خدا معصیتهای بندگان را که در خلوتها مرتکب میشوند، آنها را هم میداند. یعنی میخواهد بگوید هیچ چیزی برای خدا مخفی نیست. سر و صدای وحوش را در بیابان میداند، چه میخواهند بکنند، مقصود آنها چیست، چه میخواهند. از این طرف هم معصیت بندگان را در خلوات، خلوت است، هیچ کسی هم نیست، امّا پروردگار آگاه است.
«وَ مَعَاصِیَ الْعِبَادِ فِی الْخَلَوَاتِ فِی الأمکنه الخَالیّه الَّتی لا یَشعُرُ بِهَا أَحد» هیچ کس هم نمیداند فقط خدا میداند. «وَ اخْتِلَافَ النِّینَانِ فِی الْبِحَارِ الْغَامِرَاتِ» نینان جمع نون است. نون به معنای ماهی است. حضرت یونس (علیه السّلام) را به این خاطر «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً»[۱] میگویند که ماهی او را بلعید «وَ ذَا النُّونِ» یعنی صاحب ماهی یعنی کسی که قضیهی ماهی را دربارهی او میدانید. «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ» اینجا است.
معنای اختلاف
نینان هم جمع آن میشود و خدا میفرماید… اختلاف اینجا به معنای درگیری نیست، ما در اصطلاح محاورهی خود که حرف میزنیم اختلاف به درگیری میگوییم، ولی در بعضی مواقع اختلاف به معنای رفت و آمد و از کنار همدیگر عبور کردن است، نه درگیری. چنان که در زیارت مبارکهی جامعهی کبیره میخوانید میفرماید: «وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِکَهِ»[۲] خاندان را اینطور وصف میکند که خانههای شما محل اختلاف ملائکه هستند یعنی رفت و آمد آنها است. این میرود و آن میآید «وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِکَهِ».
بنابراین در اینجا هم اختلاف به معنای درگیری نیست، این ماهیها، نهنگها که از کنار یکدیگر عبور میکنند، در آن اعماق دریا، اینها میدانستند او برای چه عبور میکند، ماهی بزرگ چه مقصودی دارد و ماهی ریز چه قصدی دارد. آن مخلوق دیگر دریا چه مقصودی دارد و خلاصه عجیب است. اینها که تماماً غیب است ببین سر و صدای وحوش در بیابانها که الآن هزاران کیلومتر از ما دور هستند و رفت و آمد ماهیها در قعر دریاها چرا میروند و میآیند؟ در قعر دریا چه هدفی دارند؟
علل آفرینش جهان هستی
معاصی بندگان در خلوات تمام اینها غیب است، پروردگار تمام اینها را میداند و علل آن را هم میداند و واقعاً ما ظاهر را میبینیم. بعضی مواقع در صدا و سیما برنامههای خوبی در همان حیوانشناسی پخش میکنند. یک وقت من دیدم زیر آن راز آفرینش مینوشتند. من دو، سه روز خیلی مشتاق بودم که راز آفرینش یعنی چه، باید گزارش آفرینش بنویسند. چون جداً راز آفرینش را ما نمیدانیم. این مرغی که مثلاً کیلومترها راه میرود تا به یک طعمه برسد خدا میتوانست همانجا جلوی او بگذارد اصلاً برای چه او را آفریده و چرا اینطور طعمه را به دست میآورد؟ یا یک فیل که گاهی مواقع نشان میدهد ۱۰۰ کیلومتر، ۲۰۰ کیلومتر میروند تا به آب برسند میتوانست جلوی آنها یک آبی بیافریند بخورند. اوّلاً برای چه فیل را آفریده است؟ چه حکمتی در آن است؟ بعد هم چرا اینها اینگونه روزی میخورند؟ تمام اینها اسرار و از عقل ما خارج است. بنابراین اگر گزارش آفرینش بنویسیم خیلی بهتر است، این گزارش است، راز آن را کسی نمیداند.
البتّه حالا در سطوح بالا در توحید و عرفان محقّق شده که حالا من این را به شما میگویم ممکن است به نظر شما بعید برسد، ولی در علوم جدید هم آرام آرام پیش میروند و به این معنا میرسند یکی از این حیوانات که من و شما واقعاً نمیدانیم برای چه آفریده شدند، امّا تقریباً ثابت میکنند یکی از آنها حتّی نباشد نظم عالم به هم میخورد. حالا دیگر اینها اسراری است که همان حیوانشناسها باید بگویند از عهدهی من خارج است.
مُلک و ملکوت داشتن ظواهر عالم
«وَ تَلَاطُمَ الْمَاءِ بِالرِّیَاحِ الْعَاصِفَاتِ»[۳] باز اینجا هم «وَ تَلاطُمُ الأمْواجِ» در نسخههای دیگر به شکل دیگری آمده است «وَ تَلاطُمُ الماء بِالامواجِ العاصِفات» حالا اینجا اینگونه میگوید.- در نسخههای دیگر مختصر تفاوتی است- خدا نه اینکه فقط غیب و اینها را بداند، همه چیز را میداند و آنکه ظاهر است، همان ظاهر خودش یک ظاهری دارد. همین ظاهر که میبینید یک مُلک و یک ملکوتی دارد. «فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ»[۴] همان ظاهر که من و شما میبینیم این یک مُلک و ملکوتی دارد و یک شهادت و یک غیبی دارد. «عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ»[۵] و توجّه فرمودید میخواهد بگوید یعنی این امواج هم که ظاهر است اینها در خلوت نیست، همین امواج و همین کوهها یک غیبی دارند و یک شهادتی دارند یک مُلکی دارند و یک ملکوتی دارند که خدا همهی اینها را میداند، اسرار آنها را میداند ظاهر و باطن را.
برگزیده و اختیار داده شده به پیامبر از سوی حضرت حق
«وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً نَجِیبُ اللَّهِ»[۶] امیر المؤمنین میفرماید: شهادت میدهم رسول خدا اختیار شده است. نجیب یعنی «مختاره من بین الخلائق کلّها» اختیار شده، برگزیدهی خدا از همهی خلقها است «وَ رَسُولُ رَحْمَتِه» و پیامبر رحمت خدا است. عجیب است «المُبَشِّر بِالرَّحمَه» مژده دهندهی به رحمت اصلاً خودش رحمت است.
وصف حضرت سیّد السّاجدین در صحیفه نسبت به جدّ بزرگوار خود
بله در صحیفهی سجادیّه ما خواندیم که حضرت سیّد السّاجدین که امام است و معصوم و متّصل به غیب است چطور جدّ بزرگوار خود را وصف میکند. اگر به یاد داشته باشید ابتدای درسهای صحیفه بود که آنجا پیغمبر را به عنوان «وَ مِفْتَاحِ الْبَرَکَهِ»[۷] وصف میکند کلید برکت. کلید برکات بر تمام جهانیان.
این مقدّمهی خطبه بود «أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ»[۸] امیر المؤمنین میفرماید: مردم من شما را به تقوای خدا سفارش میکنم. تقوا داشته باشید، از خدا پروا کنید. من ترجمهی فارسی آن را پروا میشود یعنی خدا را ملاحظه کنید، از خدا بترسید. بعید است ترجمهی تقوا ترس باشد. ظاهراً همان پروا است، خلاصه پروا کنید بدانید، ملاحظه کنید، حواس شما جمع باشد. «فَإِنِّی أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِی ابْتَدَأَ خَلْقَکُمْ» من شما را به تقوای خدایی سفارش میکنم که خلق شما را، آفرینش شما را ابتدائاً انجام داده است یعنی قبلاً چیزی نبودید ابتدائاً شما را آفریده است.
سفارش امیر المؤمنین (علیه السّلام) درخطبههای خود به تقوا
قبل از اینکه چیزی بگویم و به قسمتهای دیگر برسیم ببینید امیر المؤمنین (سلام الله علیه) در خطبههای خود به تقوا خیلی سفارش میکند که یکی این خطبه است. من نمیدانم چه بگویم دنیای عجیبی است. امروز شما میبینید در ایران، در اروپا و در جاهای دیگر تحصیل کردهها، درس خواندههای زیادی داریم حالا یا درس حوزه خواندند یا درسهایی مانند پزشکی و تخصّصهای دیگر مثل مهندسی خواندند از اینگونه افراد فراوان داریم و اساتید فراوان داریم و امروز همهی اینها بالاخره یک عدّه مسلمان هستند که مسلمان هستند، کسانی که مسلمان نیستند شده کنجکاوی هم کرده باشند یک چیزی از قرآن بالاخره دیدند. ۱۴۰۰ سال پیش این افتخار ما است باید بر سر در دنیا نوشته شود که خدا نه عرب، نه عجم، فارس، ترک، شرقی، غربی نگفته است، ما اینها را درست کردیم. «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[۹] چقدر زیبا است.
ما یک استادی داشتیم خدا او را رحمت کند، روحانی بود، بزرگوار بود من به ایشان خیلی ارادت داشتم، خیلی مرد زحمت کشیدهای بود. میگفت من یک سفر به آمریکا رفته بودم حالا کدام منطقه را نمیدانم. یک پروفسوری، یک آدم شاخصی در آنجا بود، پیش من آمد گفت: تو موسیقی هم گوش میکنی؟ این حرفها همه جا وجود دارد. یک چیز خاصی گفت که دوست دارم نوار بگذارم تو گوش کن. میگوید وقتی باز کرد دیدم یک صدای فوق العاده زیبایی است، خوانندهی آن هم آمریکایی بود. او هم پروفسور و فیلسوف و شخصیّت مهمی در آنجا بود. یعنی شخصیّت بسیار والایی بود که آن خواننده از او دلبری کرده بود، به طوری که او میخواست به من هم تعارف کند شما که مهمان هستی و از ایران آمدی تو هم گوش کن. یک جمله از این آهنگ حالا قصیده بود یا غزل بود در عرف همانها به زبان آنها پخش کرد. دیدم او خیلی ناراحت شد، در همان دو، سه ثانیه که آن موسیقی پخش میشد اصلاً به هم ریخت. گفتم: چه شده است؟ یک دفعه جایی از شما درد گرفت؟ گفت: نه فلانی من یاد سرگذشت و مرگ این خواننده افتادم. گفتم: چطور شد؟ گفت: او به قول خودمان یک خوانندهی قَدر بود و خلاصه خیلی مهم بود، امّا او سیاه پوست بود. یک روز تصادف کرد، یک عدّه که به او ارادت داشتند و نوارهای او را شنیده بودند به قول خودمان کاستهای او را شنیده بودند، او را بغل کردم تا به بیمارستان ببرند، همینطور روی دوش مردم میدویدند و به یک بیمارستان میرسیدند. میگفتند او دارد میمیرد و همینطور خون میرود. میگفتند او سیاه پوست است، اینجا مخصوص سفید پوستها است. جای دیگر رفتیم گفتیم او فلان کس است، گفتند هر کس میخواهد باشد او سیاه پوست است. عجیب است یک بیمارستان دیگر بردیم، گفتند اینجا نمیشود او خواننده است، موسیقیدان است برای خودش اینجا برای سفیدپوستها است، او روی دوشهای مردم جان سپرد.
چیده شدن توطئههای استعمارگران بر علیه عجم و عرب
شما جوانان دقّت بفرمایید به خدا قسم امروز توطئههای به قول معروف زیر پوستی برای شما خیلی چیده شده است، حواس شما جمع باشد. اینکه عرب بد است، عجم بد است، این حرفها چیست که میزنید؟! امام حسین عرب بود، شمر هم عرب بود. فردوسی ایرانی بود، بابک خرم دین هم ایرانی بوده است که هزاران نفر را قتل عام کرد، همینطور کشت. شیخ مفید عرب بود فلان گناهکار هم عرب بود، این حرفها چیست که میزنید؟! خدا شاهد است اینها توطئهی استعمار است. به این حرفها نیست حالا بله امروز ما میبینیم جمعی از اینها که به زبان عربی صحبت میکنند کارهای زیادی انجام میدهند هم شما میدانید و هم من میدانم. مگر کسانی که زبان آنها غیر عربی است از این کارها انجام نمیدهند؟ همین کسانی که زبان آنها عربی است و به مملکتها ریختند اینها را همان کسانی که زبانشان عربی نیست کوک میکنند. حواس شما جمع باشد اصلاً از این حرفها نیست. یک نفر انگلیسی است، آمریکایی است اهل هر کجا است، عربی دیدیم کمالات دارد، محترم است به او احترام میکنیم. «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» میزان تقوا است. حالا استاد من میگفت وقتی این پروفسور ناراحت شد من گفتم بگذار من به عنوان یک روحانی مسلمان یک حدیث برای شما بخوانم. دیدم به قول معروف تنور گرم است، اینجا جا دارد که نان را بچسبانیم.
تشبیه پیامبر از مردم به دندانههای شانه
یک روایت از پیغمبر اکرم است که حضرت میفرماید: تمام انسانها «کَأَسْنَانِ الْمُشْطِ» تشبیه از این بهتر نمیشد. -مشط با طای مؤلّف به معنای شانه است، همان شانه که شما سر خود را شانه میکنید –دندانههای شانه چگونه است وقتی میگیرد همه یکسان است، یک قد و یک اندازه. پیغمبر اکرم ۱۴۰۰ سال فرمود: «النَّاسُ کُلُّهُمْ کَأَسْنَانِ الْمُشْطِ» تمام مردم مثل دانههای این دندانههای شانه هستند. بعد فرمود: «لا فَخَرَ لِعَربیِ عَلَی عَجَمِی»– به اینها لای نافیه الجنس میگویند- اصلاً فخری نیست که عرب بر عجم داشته باشد. «وَ لا لِعَجَمیِّ لعَربیِّ» نه عرب بر عجم فخر بفروشد نه سیاه بر سفید، نه سفید بر سیاه. یک حدیث عجیب و غریبی است. میگوید این حدیث را برای او خواندم. فضیلت فقط تقوا است. پاکیزگی است.
خدا شاهد است «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[۱۰] و الّا اگر بخواهید بگویید یک نفر است دانشمند است ولی تقوا ندارد، چه فایدهای دارد. یک نفر هنرمند است و رتبهی او خیلی بالا است ولی تقوا ندارد، نمیشود. از ما تقوا خواستند. حواس ما جمع باشد که ما اهل قرآن هستیم اقلاً ما قرآن را تنها نگذاریم. هر کس هر چیزی میخواهد بگوید، «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» ما در نظر داشته باشیم. نمیخواستم به شما بگویم من برخی اسمها را نمیبرم امّا با شما درد دل میکنم.
به یدک کشیدن لقب استادی توسط یکی از معاصرین
یکی از معاصرین ما که از دنیا رفته و ۵۰ سال، ۶۰ سال لقب استاد را حالا به قول امروزیها من این عبارت را دوست ندارم ولی میگویم یدک میکشید. او در مورد بابک خرم دین کتاب نوشته است و او را در آن کتاب رادمرد نامیده است و الله من این کتاب را خواندم. یک نفر ۶۰ سال به عنوان استاد در این مملکت باشد، از رادیو و تلویزیون حرف بزند، مسافرت برود و برای او بلیط بگیرند، بله قربان بگویند، به او احترام بگذارند این خلاصهی افکار این آدم است که بابک خرم دین رادمرد شده است که وقتی راه میرفت بچّه، زن هر کس سر راه او بود میکشت. برای اینکه امروز نفوذ جهان زیاد شده است ولی میدانید مینویسند بابک خرم دین یک میلیون نفر را کشت. در آن زمان این نفوذ خیلی زیاد است. همین کاری که شنیدید امروز در دنیا انجام میدهند، همین کارها را انجام میداد در سر راه خود همه را میکشت. چرا او رادمرد شد؟! چرا اینطور شد؟! چون که ایرانی بود؟ کدام ایرانی راضی است که شما او را رادمرد بخوانی؟! شمر هم رادمرد بوده است، یزید هم رادمرد بوده است، ابن سعد هم رادمرد بوده است، همه اینطور رادمرد شدند. این چه منطقی است والله به خدا نمیخواهم بگویم که چه نوشته است. فقط خواستم یک نمونه خدمت شما بگویم. در پایان او گرفتار شد و در زمان معتصم بود. معتصم خلیفهی عباسی او را دار زد و در دیوان ابوتمام طائی هم یکی، دو مورد قصیده است که ایشان به معتصم تبریک میگوید و دار زدن بابک را به او تبریک میگوید. بسیار خوب یک آدم مفسد را گرفتند بچّه میکشت، او را کشتند این تبریک ندارد؟! حالا او دست بعضی بیفتد دیوان ابوتمام را تمام آتش میزنند که تو چرا برای این رادمرد قصیده گفتی. چقدر خوب است آدم فهم و شعور را متوجّه شود. ما اقلاً قرآن را غریب نگذاریم. جوانان «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» هر کس تقوا داشت به او احترام کنید، نداشت او را رها کنید.
قدر دانستن از خدا
حالا اینجا میخواهد که ما با خدا آشنا شویم. کدام خدا؟ من گاهی مواقع به شما گفتم آدم یک دهان روضهی خدا بخواند خیلی خوب است. جدّی میگویم یک دهان روضهی خدا بگیریم. «ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»[۱۱] در قرآن گله میکند خدا را آنچنان که باید قدردانی نکردند. تمام خیر نزد او است، پس چرا ما او را نشناسیم. کدام خدا؟ «الَّذی ابتَدَءَ خَلقَکُم وَ إِلیَهِ یَکُونَ مَعادَکُم»[۱۲] آن خدایی که بازگشت شما هم به سوی او است. در نماز چه میخوانید؟
سورهی حمد حقایق همهی کتب آسمانی
چرا سورهی حمد اینقدر زیبا است؟ چرا میگویند وقتی سورهی حمد را بر مرده خواندید شفا پیدا میکند؟ نداریم ولی میگویند اگر بر مرده خواندید زنده شد تعجّب نکنید. حقایق همهی کتب آسمانی در سورهی حمد است. «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»[۱۳] همه را پرورش داده است. ناز ما را کشیده و به این سن رسیدیم «وَ کَم مِن بَلاءٍ دَفَعَتَه» چقدر بلا دفع کرده است، چقدر نعمت داده است. «الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»[۱۴] در شیعه اعتقاد بر این است که بسم الله جزو سوره است. -این بحث علمی است ربطی به تسنن و تشیّع ندارد- در تمام قرآن بسم الله جزو سوره است و یک سوره هم داریم که سورهی برائت بسم الله ندارد، آن هم برای اینکه بسم الله میداشت خلاف هم عرفانی میشد و هم خلاف فصاحت و بلاغت میشد. حالا به جای خود باید گفته شود. غرض من این است. پس وقتی ما سورهی حمد را میخوانیم چون بسم الله جزء سوره است پس رحمان و رحیم را یک بار گفتیم. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ» باز هم «الرَّحْمنِ الرَّحیمِ». اساتید ما میفرمودند این «الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» متن سوره به منزلهی بیان علّت است. مثل اینکه کسی میپرسد چرا «رَبِّ الْعالَمینَ» شده است؟ چرا این همه بندگان را پرورش داده و ناز آنها را کشیده است؟ چون رحمان و رحیم است. «الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» دوم به منزلهی بیان علّت است.
من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه بهر بندگان جودی کنم
إنشاءالله در این ماه رمضان حواس شما جمع باشد. اصلاً مژده از این بالاتر نمیشود که «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ»[۱۵] رحمت ز خود واجب کرده، خدا شما را دوست دارد.
«وَ إِلیهَ یَکُونَ مَعادِکُم»[۱۶] خدایی که برگشت ما به سوی خدا است. بعد «الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»[۱۷] بعد هم بلافاصله «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» امّا از آن طرف هم میگوید من میر غضب نیستم. یک مشت اختیارات به شما میدهم، از این طرف هم نمی توانید همه کاره باشید، سرپرست میخواهید. «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» این «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» خیلی جملهی خاضعانهای است امّا در آن یک «أنا رجل» مستتر است. من رفتم وضو گرفتم و آمدم، سجاده انداختم، اختیار دارم، من دارم حمد میخوانم همهی اینها درست است، ولی نصف نصف است «وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ» باید دست خود را هم بگیریم والا ما کارهای نیستیم. چقدر زیبا است «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ».
پناه بردن به خدا در گرفتاریها
«وَ إِلیهَ یَکُونَ مَعادِکُم»[۱۸] بازگشت شما هم به سوی این خدا است. «وَ بِهِ نَجاحُ طَلِبَتِکُم» به واسطهی این خدا خواستههای شما حاصل میشود، هر چه میخواهید از او بخواهید. «وَ إِلیهِ مُنتَهى رَغَبَتُکُم» منتهای رغبت و امید شما به خدا است. ما که از خدا بالاتر نداریم، آخرین امید ما به خدا است. «وَ نَحوَهُ قَصدِ سَبیلِکُم» بالاخره میخواهیم یک راههای نجات هم پیدا کنیم باید به سوی آن خدا برویم. «وَ إِلیهِ مَرامِی مَفزَعَکُم» البتّه در نسخههای دیگر مراغی نیست، در نسخههای معروف مرامی آمده است. حالا خیلی فرقی ندارد، میخواهد بگوید پناهگاه شما هم خدا است. در گرفتاریها فقط باید به خدا پناه ببرید. اصلاً ما واقعاً نمیتوانیم قبول کنیم.
نقلی از مرحوم آیت الله بهاء الدّینی (رضوان الله علیه)
من به شما عرض کردم بچّهی مرحوم آیت الله بهاء الدینی (رضوان الله علیه) مریض شده بود یعنی داشت میمُرد، بیتعارف مشرف به موت بود که میفرماید: پناه شما خدا است همین است. رفتند آقا را صدا کردند که بچّه از دست میرود بیا. رفت و حالا گفتند آقا میآید. حالا من و امثال بنده که به مرتبهی عامه رسیدیم و خاک پاک او هم نیستیم اینطور فکر میکنیم که الآن میآید یک سجاده میاندازد و یک وضویی میگیرد و لباس سفید میپوشد و میخواهد چه کاری انجام دهد.
نه، آقا خیلی خونسرد آمد کنار بچّه نشست. بعد یک عدّه دارند خود را میکشند ولی این خیلی راحت چرا؟ بچّه را دوست نداشت چرا… داشت امّا «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[۱۹] این یاد او بیاید، اینجا آرام میشود.
عاجز دانستن خود با تمام وجود در برابر خدا
اینکه برای شما نقل میکنم به نقل معتبر برای شما عرض میکنم، بعضی از بزرگان مطلب نقل میکنند دروغ میگویند، نه من اینها را معتبر نقل میکنم. آقا یک جمله گفت، آن جمله را شما نه میتوانید در مفاتیح پیدا بکنید، نه در زاد المعاد مجلسی، در هیچ کتابی نمیتوانید پیدا بکنید. همهی شما هم آن جمله را بلد هستید. یک جمله گفت، بچّه شروع به زندگی کردن کرد. گفت: ما چقدر عاجز هستیم، همین را گفت، بچّه بلند شد. درست گفت؛ من بگویم ممکن است تقلیدی باشد، فایده نداشته باشد امّا او درست گفت با تمام جان خود گفت. وقتی خود را اینقدر عاجز بدانی، خوب آن که بالای سر تو است کار را درست میکند. ما چقدر عاجز هستیم بچّه بلند شد.
تقوا چیست؟
«وَ إِلَیْهِ مَرَامِی مَفْزَعِکُمْ» پس پناه شما در هر حال خدا است. میگوید تقوای این خدا را دارد سفارش میکنم. بعد میگوید: تقوا چه چیزهایی دارد. این چند جمله را میخوانم که إنشاءالله ادامهی آن برای فردا شب میماند. این تقوا چیست که این همه توصیه میفرمایید؟ مثل اینکه از امیر المؤمنین سؤال میکنند آقا این تقوا چیست که این همه توصیه میفرمایید؟ میفرماید: «فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِکُمْ» این تقوا دوای دردهای درونی شما است. خدا شاهد است اگر تقوا نداشته باشیم، خطرناک است. حالا زود است إنشاءالله در شبهای آینده بعضی از چیزها را به شما خواهم گفت.
تقوا درمانگر دردهای درونی
این تقوا این دردهای درونی را دوا میکند. تقوا داشته باشید، دیگر آرام آرام حسد را هم طلاق میدهید. دیگر ریاکار هم نمیشوید، دیگر بداخلاق هم نمیشوید. «وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِکُمْ» این تقوا وسیلهی بینایی یا وسیلهی از بین بردن کوری باطنی شما است. اگر کسی کور باطن باشد، تقوا پیشه بکند باطن او هم بینا میشود. «وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِکُمْ» اینجا یک توضیح مختصر دارم که دقّت بفرمایید. شفای مرض جسمهای شما است. حتّی در نسخهی ابی الحدید آمده است که «وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِکُمْ»[۲۰] تا حالا صحبت از قلب بود و قلب هم این قلب صنوبری نیست. صحبت باطن همان درون است که دیگر خود شما میدانید.
صدمه رساندن بعضی از گناهان به جسم انسان
امّا اینجا امام از جسم و به روایت ابی الحدید حتّی از جسد هم یاد میکند. چرا؟ چرای این بسیار مفصّل است. اوّلاً این را دقّت بفرمایید بعضی گناهان است که به جسم انسان هم صدمه میرساند. امام (علیه السّلام) خواسته است که اینجا یک چیز جامعی فرموده باشد. یعنی همهی آنها مسئلهی معنوی است، تقوا داشته باشیم مسائل باطنی اصلاح میشود. امّا حضرت خواسته است که جامع بگوید که ای بسا تقوا نباشد انسان گناهانی را مرتکب میشود، غیر از روح او جسم او هم صدمه میبیند. دیگر این اینطور نیست که یک کتاب جداگانه برای او بنویسیم. امام (علیه السّلام) امیر المؤمنین، طبیب نفوس عالمیان خواسته است که این کلمات جامع باشد، تقوا نباشد، آدم، آدم بیدینی میشود. آدم حسود میشود، حقود میشود، غصبناک میشود، چه میشود، چه میشود. یک چیز جامعی هم فرموده است که ای بسا تقوا نباشد، حتّی مرتکب گناهانی میشود که جسم تو هم صدمه میبیند. بله، این هم است. بعضی از گناهان ضرر جسمی هم به انسان میزند. بنابراین اگر تقوا باشد، انسان از آن نظر هم در امان است.
ضرر جسمی به انسان در اثر بیتقوایی
البتّه این هم باز گفتم بخشی از آثار تقوا است، ممکن است فردا یک نفر بیاید باز دوباره بگوید: من یک نفر را میشناسم که خیلی آدم خوبی است امّا بیچاره الآن چند تا مرض دارد. ببین این آن را نمیخواهد بگوید. این میخواهد اشاره بکند به اینکه اگر تقوا نداشته باشید، یک کارهای زشتی از شما سر میزند که حتّی آثار جسمی هم دارد. یک کلمه نمیخواهد کلی بگوید و الّا فردا یک کسی پیدا بشود بگوید: من یک متّقی میشناسم که خیلی آدم خوبی هم است ولی بیچاره چند تا مرض دارد، نه این، آن را نمیخواهد بگوید که آدم با تقوا هیچ وقت مریض نمیشود. میخواهد بگوید: بعضی گناهان است که در اثر بیتقوایی آدم مرتکب بشود ضرر جسمی هم دارد. این به این معنا نیست که ببین اثبات شیء نفی ماعدا نمیکند که بیاییم بگوییم که پس متّقی هیچ وقت مرض نمیگیرد. نه، امیر المؤمنین هیچ وقت یک چنین چیزی را نگفته است. این اشاره به برخی از چیزها دارد. برخی از چیزها است که شما داشته باشید، مرتکب آنها نمیشوید و اگر نباشید میشوید که آثار جسمی هم دارد.
عدم مخلوط شدن دنیا و آخرت
بارها خدمت شما عرض کردم ما دنیا و آخرت را خیلی با هم مخلوط میکنیم. این خطرناک است من دیدم. مثلاً یک کسی میگفت که یک بنّای اروپایی آورده بودند، یک طوری شده بود مثلاً میگویم میگفت: بنّای مسلمان اگر میآوردی چنین و چنان میشد، اصلاً این چه حرفی است. بنّا اروپایی باشد، قابل باشد، آوردند کار خود را انجام داده است. این مقدّسبازیها چیست؟! من اینها را شنیدم که دارم میگویم. تو این را آوردی اینطور شد. هیچ چیزی نمیشود، او هم بندهی خدا است، آمده است کار خود را کرده است و رفته است. خدا تو را بسیار دوست داشت که همسر خوبی برای تو رسانده است، معلوم نیست اینطور باشد. ممکن است خدا این آدم را دوست دارد ولی شما نمیتوانید الآن این را کشف بکنید.
علّت سخت و راحت جان دادن
این را بارها خدمت شما عرض کردم، یک بدبختی نمیدانم چه کار کرده بود سه روز فقط جان کند. تو از کجا میدانی؟ تو نمایندهی خدا روی زمین هستی؟! آزانس خبری خدا هستی؟! هیچ کار نکرد، اصلاً سخت جان دادن کلیّت ندارد. یک وقت انسانهای بد سخت جان میدهند، یک وقت انسانهای خوب. ما حدیث داریم یک وقت آدمهای خوب سخت جان میدهند که میگویند: خوب بوده است، یک چند تا لغزش داشته است، جان او را هم سخت میگیرند که پاک برود، بیحساب برود. یک آدمهایی هم هستند که بسیار بد بودند، یک چند تا مورد خوبی هم داشتند، برای اینکه طلبکار نشود، جان او را آسان میگیرند. میگویند: ما این کارها را کرده بودیم، میگویند: در عوض ما جان تو را آسان گرفتیم. هیچ کدام کلیّت ندارد نه این طرف نه آن طرف. میگوید: اصلاً انگار خوابید، مثل دستهی گل مرد. شما از کجا میدانید. تو آن طرف را تشخیص میدهی. آن طرف پرده بسیار ضخیم است. اصلاً آدم نباید حرف بزند. هر چه اولیای خدا گفتند. یکی میگفت: یک ثروتمندی از دنیا رفته بود، خیلی اسراف شده بود و «فیها ما تَشْتَهیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ»[۲۱] گفت: چه خوابهای دیده میشد. مدام میگفت: حاجی را دیدم لباس سفید پوشیده بود، داشت وضو میگرفت. گفتند: متقابلاً یک کسی بود، فقیر بود. میگفت: پدر تو چه کار کرده بوده؟ گفت: خواب دیدم در یک بیابان برهوت یک سگی دنبال او میکند. همهی اینها عوامانه است.
رابطهی اصلاح قلب و تقوا
«وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِکُمْ» برای شما توضیح دادیم، گفتیم: یک بخش در این است که اثبات یک چیزی نفی ماعدا نمیکند. ممکن است انسانهای متّقی بنا به مصلحت بیماریهایی بگیرند چنانچه میگیرند. انسانهای بسیار خوب مریض میشوند، مربوط به تقوا نیست «وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِکُمْ» باز به قلب برگشت، باز هم این صدور شما را که اگر فساد داشته باشد، اصلاح میکند. اگر قلوب شما فاسد بشود و شروع به تقوا بکنید، اصلاح میشود. إنشاءالله ادامهی بحث فردا.
«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینََ».
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– سورهی انبیاء، آیه ۸۷٫
[۲]– الکافی، ج ۱، ص ۲۲۱٫
[۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۱۲٫
[۴]– سورهی یس، آیه ۸۳٫
[۵]– سورهی انعام، آیه ۷۳٫
[۶]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۱۲٫
[۷]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۳۴٫
[۸]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۱۲٫
[۹]– سورهی حجرات، آیه ۱۳٫
[۱۰]– سورهی حجرات، آیه ۱۳٫
[۱۱]– سورهی حج، آیه ۷۴٫
[۱۲]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ۱۲، ص ۲۶۹٫
[۱۳]– سورهی فاتحه، آیه ۲٫
[۱۴]– همان، آیه ۳٫
[۱۵]– سورهی انعام، آیه ۵۴٫
[۱۶]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ۱۲، ص ۲۶۹٫
[۱۷]– سورهی فاتحه، آیه ۳٫
[۱۸]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ۱۲، ص ۲۶۹٫
[۱۹]– سورهی رعد، آیه ۲۸٫
[۲۰]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۱۰، ص ۱۸۸٫
[۲۱]– سورهی زخرف، آیه ۷۱٫
پاسخ دهید