آیت الله فاطمی نیا روز یکشنبه پس از افطار، ساعت ۲۲:۳۰ در مسجد جامع ازگل، به بحث شیرین سیری در نهج البلاغه پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- توصیهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) به تقوا
- دوری از وسواس
- نزدیکی زیاد به تقوا
- تشبیه نهج البلاغه در مورد اشخاص منحرف
- رسیدن به مقام قرب الهی
- داستانی در مورد فضایل امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- قرار دادن تقوا در بالاترین جایگاه
- اهمّیّت محاسبهی نفس
- مفهوم اجابت کردن دعا
- داستان ابن سیرین
- نادرست بودن تعبیر خواب
- تأثیر آثار وضعی اعمال
- استجابت عام
- ذخیرهی اعمال برای روز قیامت
- مفهوم قبر برزخی
- روشن کردن قبر برزخی با اعمال
- تقوا عامل آرامش در دنیا و آخرت
- معنای استدراج
- تقوا عامل ایجاد آرامش
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَکْرَمِ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
توصیهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) به تقوا
دنبالهی این خطبه را که در تقوا بود، یک قدری برای شما عرض کنم، إنشاءالله از برکات آن منتفع شویم. از امام علی (علیه السّلام) برای شما خواندیم که تقوا را برای ما وصف میکند که تقوا این خصوصیّات را دارد. الآن آمده است دستور میدهد، امر میکند. امیر المؤمنین (سلام الله علیه) طبیب جهان است، همینطور که طبیب اوّل یک دوا را وصف میکند، بعد میگوید پس شما از این دوا استفاده کنید. اوّل وصف دوا است، بعد میگوید استفاده کنید.
اینجا الآن میفرماید: «فَاجْعَلُوا»،[۱] حالا که اینطور شد، تقوا اینقدر مهم است، «فَاجْعَلُوا طَاعَهَ اللَّهِ شِعَاراً دُونَ دِثَارِکُمْ»، تقوای خدا را شعار قرار بدهید. «دُونَ دِثَارِکُمْ» یعنی چه؟ میگوید: «الشِّعَار وَ هُوَ الثَّوبُ الَّذِی یَلِی الجَسَد»،[۲] شعار از لباسها به لباسی میگویند که به تن میچسبد، اوّلین لباسی که به پوست آدم میچسبد. «وَ الدِّثَار فَوقَهُ»، از روی آن یک چیزی بپوشند دثار میشود. میگوید این را دثار قرار ندهید، یعنی با تقوا سطحی برخورد نکنید. اینها همه تشبیهاتی است که میخواهد مطلب را برساند و الّا صحبت لباس نیست، إنشاءالله در قسمتهای بعدی متوجّه میشوید. میگوید سطحی برخورد نکنید، اصلاً تقوا را به خود بچسبانید. اوّلین لباسی که آدم میپوشد به آن شعار میگویند، آنکه از روی آن میپوشند اسم آن دثار است.
میگوید: «أَرادَ أَنها تَکُونُ مُباشِرَهً لَکُم فِی أَلأحوالِ کُلَها خاصَهً بِکُم»، میخواهد بگوید در همه حال این تقوا را داشته باشید.
دوری از وسواس
تقوا فقط این نیست که آدم زیر دوش زیاد بماند، آن ضدّ تقوا است. دختر خانم یا آقا پسر، آقا یا خانمی که زیر دوش خیلی میماند، این تقوا نیست، او اسیر شیطان است، او بیمار است، باید خود را علاج کند. من در مورد وسواسیها خیلی حرف زدم، دیگر نمیزنم، دائم میآیند میگویند، علی کلّ حال اینها ضبط شده، میتوانید تهیّه کنید. یکی میگفت: نه، من میخواهم خانم خود را خدمت شما بیاورم، گفتم: اگر ایشان را بیاورید من بیش از آنکه در آنجا گفتم و ضبط شده حرفی ندارم، خدمت شما بیاییم یعنی چه؟ مگر من جادوگر هستم! مثلاً میخواهم چه کاری انجام دهم؟ همهی حرفها را گفتیم، ما طلبه هستیم، حرفها را گفتیم.
خود وسواسی باید از یک روز شروع کند. از قول مرحوم پدر خود (اعلی الله مقامه) به مردم گفتم، ایشان در جوانی وسواس داشته، عالم هم بوده است. چون زبان حال او بوده، مقال او بوده، گفت: یک روز به شیطان گفتم من میخواهم کافر شوم، همیشه نجس بمانم، به تو مربوط نیست. تمام شد. من میخواهم کافر شوم، خانم به این صورت بگو. و الّا ساختمان یخ میکند، دختر فلان کس زیر دوش است چیزی نگویید دل او میشکند، ساختمان یخ کرده است، این تقوا شد؟ این تقوا نیست، این ضدّ تقوا است، این شیطان است. میخواهد بگوید در هر حال تقوا داشته باشید.
نزدیکی زیاد به تقوا
بعد بالاتر از شعار میگوید، اینجا میگوید شعار قرار دهید و به خود بچسبانید؟ نه «وَ دَخِیلاً دُونَ شِعَارِکُمْ».[۳] گفتم همهی اینها تشبیهاتی است که ما مطلب را دریابیم. میفرماید: اصلاً حتّی کاری انجام دهید که داخل پوست شما شود. یعنی چه؟ یعنی خیلی به خود نزدیک کنید. میگوید: «الدَّخیل هُوَ الَّذی یُداخِلُ الرَّجُلَ وَ یُلابِسُهُ فِی جَمیعِ أمُورِهِ فالدَّخیلُ مِنَ الثِّیاب مَا کَانَ دونَ شِعارِ ؟؟۰۵:۲۱ لِلجِسم»، حتّی آن لباسی که میپوشید اوّلین لباس است، این را حتّی زیر آن قرار دهید، از آن بالاتر. «وَ لَطِیفاً بَیْنَ أَضْلَاعِکُمْ»،[۴] اصلاً کاری کنید که تقوا در استخوانهای شما برود، در سینه و قفسهی سینهی شما برود، اصلاً در جان شما برود. یعنی میخواهد بگوید خیلی ملازم باشید، والّا گفتم همهی اینها تشبیه است. امام علی (علیه السّلام) در نهج البلاغه از این تشبیهات دارد.
تشبیه نهج البلاغه در مورد اشخاص منحرف
اصلاً شما نگاه کنید در وصف یک تعداد از آدمهای منحرف و دور از خدا، حضرت یک تشبیهی دارد، در همان نهج البلاغه است. میفرماید: «فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ»،[۵] یعنی چه؟ یعنی شیطان در سینههای آنها تخمگذاری کرده و جوجه در آورده است. بروید نگاه کنید، این وجود دارد. «فَبَاضً»، ضمیر به شیطان بارمیگردد، تخم گذاری کرده است «وَ فَرَّخَ»، فَرخ یعنی جوجه، «وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ». این یعنی چه؟ یعنی سینهی این آدم بد را بشکافیم که جوجههای او را بشماریم؟! تشبیه است. مرغ وقتی که جوجه بیاورد از آن موضع تکان نمیخورد، میخواهد بگوید اینقدر شیطان ملازم اینها است. تن انسان از جملهی بعدی میلرزد. میفرماید: «وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ»، با زبان اینها حرف میزند. او دارد حرف میزند، ولی در واقع او بلندگو است، شیطان حرف میزند، دهان او در اجارهی شیطان است. «فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ»، با چشم آنها نگاه میکند، العیاذ بالله.
رسیدن به مقام قرب الهی
آن وقت برعکس آن، ببینید بشر چه میتواند بشود. از آن طرف بشر به جایی میرسد… در آن بحث قرب نوافل گفته شده که میگوید: بندهی من به جایی میرسد که من چشم او میشوم، من گوش او میشوم. بعد به جایی میرسد که چشم خدا میشود. امام زمان (علیه السّلام) را که زیارت میکنید میگویید: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا عَیْنَ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ»،[۶] سلام بر تو ای چشم خدا.
داستانی در مورد فضایل امیر المؤمنین (علیه السّلام)
در زمان خلافت خلیفهی دوم اهل تسنّن نوشتهاند، گمان کنم شعرانی نوشته باشد. میگوید که در زمان خلافت خلیفهی دوم، خلیفه در مسجد الحرام بوده، امیر المؤمنین (علیه السّلام) هم در آنجا بوده است. آقا دیده بود یک جوانی در محلّ طواف و اطراف کعبه ایستاده، زنها را خیلی نگاه میکند، اصلاً دائم نگاه میکند، کدام یکی از آنها قد بلند هستند، کدام یکی از آنها قد کوتاه هستند، کدام یکی از آنها چاق هستند، کدام یکی از آنها لاغر هستند، همینطور نگاه میکند.
آقا یک ضربهای به کتف او زد و او را تنبیه کرد. او گفت: چیست؟ فرمود: اینجا جای بوالهوسی نیست، اینها نوامیس مردم هستند، چرا این کار را انجام میدهی؟ او را تنبیه کرد. او دید که خلیفهی دوم هم در مسجد نشسته، خواست خود شیرینی کند. بعضیها خیلی خود شیرین هستند، خود شیرینی میکنند. رفت به خلیفهی دوم گفت: شما خلیفهی مسلمین هستید؟ اینجا در مطاف ما را میزنند. گفت: چه کسی تو را زد؟ گفت: علیّ ابن ابیطالب، گفت: بایست، الآن او را پیدا میکنم- یا خود ایشان به اینجا تشریف میآورند، من این را میگویم – ببینم چه اتّفاقی افتاده است.
امیر المؤمنین (علیه السّلام) آمد، خلیفه آمد گفت: یا علی، این جوان میگوید شما ایشان را که داشته طواف میکرده زدید. حضرت فرمود: طواف نمیکرد، داشت چشم چرانی و بوالهوسی میکرد، من او را تنبیه کردم. خلیفه برگشت…
میبینید «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»،[۷] جُند خدا فقط سیل و زلزله و باد نیست، یک وقت دیدید زبان یک نفر استخدام شد. خدا اینجا زبان این شخص را استخدام کرد. خلیفه به این مرد نگاه کرد، گفت: از چه کسی پیش من شکایت میکنی؟ از علی؟! خیلی جالب است. گفت: «رَأَتکَ عِینُ الله وَ ضَرَبَتکَ یَدُ الله»، چشم خدا دیده و دست خدا هم زده، دنبال کار خود برو. توجّه کردید بشر در اثر تقوا به اینجا میرسد.
قرار دادن تقوا در بالاترین جایگاه
حدیث قرب نوافل که حضرت حق میگوید: من چشم او میشوم، گوش او میشوم، واقعاً همینطور است. خلاصه به بالاتر از آن میرسد، چشم خدا میشود، به او «یَا عَینَ الله» میگویند. غرض اینکه اینها تشبیهات است، اینها را در نهج البلاغه میبینید همهی اینها تشبیهات است.«وَ لَطِیفاً بَیْنَ أَضْلَاعِکُمْ»،[۸] اصلاً بین بندهای بدن خود بگذارید، این تقوا زیر دندههای شما برود، در جان شما برود، یعنی اینقدر ملازم آن باشید، اینقدر مواظب باشید.
«وَ أَمِیراً فَوْقَ أُمُورِکُمْ»، تقوا را امیر فوق همهی کارهای خود قرار دهید، ملاک همه چیز تقوا است، اگر با تقوا سازگار نبود آن را رها کنید. خدا بیامرز فلان کس چنین میگفت، آقا بزرگ اینطور میگفت، اینها را رها کنید، ملاک باید اینها باشد.
اهمّیّت محاسبهی نفس
«وَ شَفِیعاً لِدَرَکِ طَلِبَتِکُمْ»، این تقوا را شفیع قرار دهید که حتّی خواستههای شما برآورده شود. میآیند میگویند که فلانی گفت تقوا داشته باشید، دعاهای شما مستجاب میشود، آن آقا یا آن خانم خود را متّقی میداند، چون اینجا خیلی متّقی است، راست میگوید. بالاخره بندهی خدا الآن چندین سال است که روزه میگیرد، اعتکاف رفته است، در قدیم عمره هم رفته حالا که دیگر نیست، گُل سر سبد است. خدا نکند کسی در مورد خود اشتباه کند. خدا شاهد است آدم شکست میخورد، برای همین گفتهاند «محاسبه النّفس» کنید. یک وقت خود من هم اشتباه میکنم و خود را گُل سر سبد میدانم. امّا محاسبه کنم میبینم، نه، خیلی عیبها دارم. این محاسبه خیلی مهم است.
من امروز ببینم برخوردهای من چگونه بوده است. روایت داریم، حضرت رضا (علیه السّلام) میفرماید: از ما نیست کسی که روزی یک مرتبه خود را محاسبه نکند. یک مرتبه، یک فهرستی بیاور ببین امروز دلی را شکستی یا نه، برخوردهای تو امروز تند بوده یا نه، به چه صورت بوده است. میفرماید: اگر دیدی بد کردی استغفار کن، کار خوبی انجام دادی شکر کن خدا زیاد کند.
مفهوم اجابت کردن دعا
میگوید فلانی گفت در نهج البلاغه است که «وَ شَفِیعاً لِدَرَکِ طَلِبَتِکُمْ»، این تقوا را برای برآوردن حاجاتهای خود شفیع قرار دهید. من با تقوا هستم، فلان کس هم با تقوا است، چرا برآورده نمیشود؟ از این چراها زیاد است. سخن پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را باید قبول کنیم، برای شما حدیث آن را خواندم که اگر دعا کنیم یا آن خواستهی ما داده می شود یا بلاها دور میشود یا ذخیره میشود، اینها را قبول بفرمایید. شب قدر میآیند در منابر میگویند خدا قسم یاد کرده که امشب هیچ کس را محروم نکند. اجابت یک معنای خاصّی دارد، یک معنای عامّی دارد. خاص آن است که همان چیزی را که میخواهی به تو بدهند، گاهی وقتها میشود که خاص را میدهند.
یک خانمی از دنیا رفته، شما او را نمیشناسید و من هم داعی ندارم که توضیح بدهم، فرزند او یک عالم ربّانی است، خدا إنشاءالله او را حفظ کند. این خانم یک ریاضتی را متحمّل شده بود یک موهبت به او شده بود. این را من میدانم، اطّلاع دارم، منتها دیگر مرحوم شده و از دنیا رفته، الآن دیگر نیست که بگوییم ایشان کجا است و پیش او برویم.
من یک مرتبه مثل اینکه ذکر خیر آقای قاضی را روی منبر کردم، بعد یک نفر میگفت: ایشان کجا هستند که به خدمت ایشان برسیم؟ گفتم: خدا به تو عمر بدهد، حواس شما کجا است؟ به وادی السّلام برو، در قبرستان وادی السّلام است. بعضی گوش نمیدهند، ۵۰ درصد، ۲۰ درصد گوش میدهند بعد به خانههای خود میروند اشتباه میکنند. باید حرف را گوش داد.
مثل اینکه خانمهای اطراف این خانم مانند خواهر شوهر… بعضی خانمها معتقد هستند که خواهر شوهر گوشت تلخ بالذّات است، یعنی بالذّات گوشت تلخ است! اینطور فکر میکنند، خدا میداند، به هر حال اینطور است. خلاصه یک چیزهایی به او میگفتند، ایشان یک مرتبه به شوهر خود منعکس نکرده بود، او را اذیّت میکردند، شوهر او هم عالم بود، من میدانم او هم عالم بود. خلاصه خدا به این خانم یک مقامی داده بود، هر چه میخواست میشد. خیلی عجیب است. کارهای خیلی مشکل که پیش میآمد به یک اتاقی میرفت، ده دقیقه بعد بیرون میآمد، کار درست میشد. یک چیزهایی است که اصلاً پاداش آن نقد است.
داستان ابن سیرین
ابن سیرین هم که میگویند در تعبیر خواب موفّق بود، میگویند یک کار شبیه کار حضرت یوسف (علیه السّلام) انجام داده بود. او پیغمبر بود، امّا خلاصه او در این یک بُعد به حضرت یوسف تشبّه پیدا کرده بود. مثل اینکه دامی برای او گسترده بودند، از این دام رها شده بود، خدا تعبیر را به او موهبت کرده بود. البتّه به عنوان کتابشناس در حاشیه برای شما عرض میکنم، این را از من داشته باشید. هر کتابی که به عربی یا به فارسی دیدید روی آن ابن سیرین نوشته است دروغ محض است، ما از ابن سیرین کتابی نداریم. چیزهایی که که در ضمن تذکرهها، تاریخ، پراکنده نقل شده است، کتاب مستقل از ابن سیرین نیست.
نادرست بودن تعبیر خواب
در ویترین کتاب تعبیر خواب ابن سیرین دیدید نخرید، دروغ است، من توصیه میکنم اصلاً کتابهای تعبیر نخرید. چون آدم فقط دیوانه میشود، مالیخولیا میگیرد. خواب روغن بنفشه دیدی خالهی تو میمیرد! گُل چه دیدی چه میشود! اصلاً همهی اینها مزخرفات است، تعبیر اصلاً در کتاب نمیگنجند.
گفت: حدیث عشق در دفتر نباشد. تعبیر موهبت است، تو که خواب دیدی، شب آنجا خوابیدی، یک چیزی در عالم مثال میآید. در عالم مثال معلوم نیست رنگ آن چیست. بعد در لوح نفس که مُنطَبِع شد رنگ پیدا میکند، میخواهی علم پیدا کنی… در عالم مثال شاید بیرنگ باشد، در لوح نفس که میآید رنگ شیر، همان شیری که میخوریم به خود میگیرد. میروی به مُعَبّر میگویی که خواب دیدم شیر میخورم، میگوید علم تو إنشاءالله زیاد میشود. علم به صورت شیر در نفس منطبع میشود، ممکن است در عالم مثال هیولانی باشد، اصلاً دست نخورده باشد. نمیخواهم در این رابطه صحبت کنم، به طور ضمنی دارم خدمت شما عرض میکنم. مثلاً در خواب آتش دیده، به همسایهی خود، به خانم جلسه میگوید، «هَذَا مَقَامُ عَائِذٌ بِکَ مِن» خانم جلسه! همهی آنها را نمیگویم، ولی نوعاً بیشتر آنها موریانههای اسلام هستند، برای اسلام مضرّ هستند. خانم فرمودند، یعنی وحی نازل شده است! مردم اینقدر برای پیغمبر نمیلرزیدند، خانم فرمودند! خدایا تو شاهد هستی همهی آنها را نمیگویم، آنهایی که مضر هستند را میگویم.
در خواب آتش دیده، خانهی آنها آتش گرفته، خانم چه کاری انجام دهم؟ برو صدقه بده! نمیدانی حرف نزن، بگو خیر است. هر کس ببیند خانهی او آتش گرفته در خانهی او برکت میآید، تعبیر آتش برکت است، منتها آدم عوام نمیفهمد میرود صدقه میدهد.
تأثیر آثار وضعی اعمال
این را میخواهم بگویم وقتی که میفرماید تقوا داشته باشید خواسته برآورده میشود، گاهی اوقات این خواستهها بالخصوص آثار وضعی اعمال است، این نقداً داده میشود. به ابن سیرین نقداً دادند، آقا بفرمایید تعبیر خواب برای شما، به آن خانم نقداً دادند، مستجاب الدّعوه شد.
استجابت عام
امّا این نیست که تقوا داریم هر چیزی را که بگوییم همان میشود، نه، استجابت عام شامل ما میشود. استجابت عام این است که یا خواستهی تو را میدهند یا بلاها دور میشود یا ذخیره میشود. این را پیغمبر اکرم فرموده است.
ذخیرهی اعمال برای روز قیامت
«وَ شَفِیعاً لِدَرَکِ طَلِبَتِکُمْ»،[۹] تقوا را شفیع برای برآوردن حوائج خود قرار دهید. همیشه این دنیا که نیست، ما آنطرف را هم داریم. شما الآن روزه را برای چه میگیرید؟ روزه را برای آنطرف میگیرید. «وَ شَفِیعاً لِدَرَکِ طَلِبَتِکُمْ وَ جُنَّهً لِیَوْمِ فَزَعِکُمْ»، «جُنَّه» یعنی سپر، یعنی زره. روزه را برای روز فزع خود، روز قیامت، برزخ، برای آن اوقات ترسناک، برای آن اوقات سپر قرار بدهید.«وَ مَصَابِیحَ لِبُطُونِ قُبُورِکُمْ»، این تقوا را چراغهایی برای درون قبرهای خود قرار دهید. قبر تاریک است، مگر خود تو آن را نورانی کنی.
مفهوم قبر برزخی
قبر را من در گذشته گفتم دیگر نمیخواهم دوباره بگویم، امّا گفتیم قبر دو معنا دارد، یک قبر دنیا داریم، همان جایی که انسان را میبرند خاک میکنند، یک قبر برزخی داریم. معمولاً صحبت از قبر در روایات میشود مقصود قبر برزخی است، نه قبر بهشت زهرا. این قبر بهشت زهرا نه تنگ میشود، نه گشاد میشود. نباید عوام بازی در بیاوریم، حقایق اسلام را باید به مردم بگوییم. حقایق این است که آن قبر برزخی است، در برزخ شخص در آنجا است تا قیامت برپا شود. فشار آنجا به نسبت خودش است، عذاب او به نسبت خودش است، آن قبر برزخی است. میگویند یک وقت در بعضی از قبرها دیدهاند که آتش از آنها بلند میشود، در حکایت وجود دارد، بعضی قبرها باز شد دیدند که در آن یک باغی است. ببینید اینها دو قسم است قسم سوم ندارد، به حصر عقلی دو قسم است، حصر استقرایی هم نیست که بعداً سه مورد و چهار مورد شود. اینها یا دروغ است یا مکاشفهی بزرگان بوده است. مکاشفه می شود، بعضی از بزرگان دیدهاند از یک قبری آتش بلند میشود، خدا خواسته نشان بدهد که صاحب این در عذاب است، و الّا آتش آخرت از نظر علمی به اینجا نمیآید.
روشن کردن قبر برزخی با اعمال
قبر برزخی است، بالاخره تاریک است، ما باید این قبر برزخی را روشن کنیم، خود آن تاریک است. شما ببینید در صحیفهی سجّادیه میگوید: خدایا من تو را حمدی به جا میآورم که ظلمات برزخ را روشن کند. معلوم میشود که برزخ در اصل تاریک است، «وَ مَصَابِیحَ لِبُطُونِ قُبُورِکُمْ وَ سَکَناً لِطُولِ وَحْشَتِکُمْ»،[۱۰] میگوید این تقوا را برای وحشت قبر برزخی آرامش قرار دهید، آنجا وحشت خواهید کرد، تقوا آنجا به شما آرامش میدهد، بالاخره روشن میشود، آرامش میشود. اینجا خیلی حرفها وجود دارد که الآن دیگر گفته نمیشود.
تقوا عامل آرامش در دنیا و آخرت
همین اندازه بدانیم که تقوا دنیا و آخرت ما را آباد میکند. در این دنیا آدم با تقوا راحت است. خدا شاهد است اینهایی که تقوا ندارند ناراحت هستند، اینها که برای مردم نقشه میکشند کارهای خلاف انجام دهند، اینها ممکن است به طمع آن پول، آن درآمد که آنها را کر و کور کرده خیلی زحمت بکشند، ولی نمیدانند اصلاً آرامش ندارند، خواب ندارند.
در قرآن میفرماید: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَهٌ بِالْکافِرینَ»،[۱۱] اصلاً جهنّم بر کافران احاطه دارد. الآن در جهنّم است، نگاه نکنید میگوید و میخندد. ماشین میآورند سوار میشود، او را به فرودگاه میبرند، آنجا نوکر، کلفت، بیسیم، دنبال او راه میروند، آقای رئیس جمهور، آقای فلان عنوان، آقای فلانی در فلان جای دنیا، در اروپا، آمریکا، شرق و غرب، هر کجا که هست. کفّار را میخواهم بگویم، مسلمین را عرض نمیکنم، چون میگوید «لَمُحیطَهٌ بِالْکافِرینَ». آنجا الآن برای خود قصری دارد، کاخی دارد، هر چه دارد، امّا در جهنّم است، نمیداند.
یک شرح خیلی علمی دارد، الآن نمیتوانیم وارد آن شویم، فقط یک مثال ساده میزنم. یک سالنی را فرض بفرمایید که خیلی بزرگ باشد، یک عدّه به آنجا بروند یک قفل بزرگ هم بزنند، در آنجا پذیرایی هم بکنند، همه چیز وجود دارد، شربت، شیرینی، چای. ولی آخر سالن یک کورهی بزرگی وجود دارد. میگوید تو آخر به آن کوره میروی و از اینجا اصلاً نمیتوانی فرار کنی. چطور؟ دیگر نمیتوانی فرار کنی. در قرآن میفرماید: همان روز که ما آنها را آتش نمیزنیم، الآن احاطه است، جهنّم احاطه کرده، امّا «یَصْلَوْنَها یَوْمَ الدِّینِ».[۱۲] روز قیامت در آن آتش میروند تا آن موقع خبری نیست، تا آن موقع پذیرایی هم میشود.
معنای استدراج
استدراج چیست؟ استدراج همان پذیرایی داخل جهنّم است، استدراج است. زینب کبری (سلام الله علیها) علم لُدنّی داشت، با قامت بسیار رسا جلوی یزید معلون ایستاد، حکومت در دست او بود، جلاد در طرفین او بودند. فرمود: تصوّر نکن که تو الآن حکومتی داری، عدّهای از تو اطاعت میکنند، تو مستدرج هستی. این حرف خیلی مهمّی است. یک خانمی که در ظاهر اسیر است، بیاید از این معارف عالیه بازگو کند که تو استدراج شدهای. مستدرج همین است، مستدرج این است.
در حدیث است که میفرماید: اگر ضعفای مؤمنین غصّه نمیخوردند من دستمال به سر کافری میبستم که حتّی سردرد هم نگیرد. منتها اینها را ضعفای مؤمنین نمیفهمند که این پذیراییها استدراج است. میگوید ببین ما یک عمر دعای کمیل خواندیم خانهی ما الآن این است، گاهی وقتها میگویند، ۸۰ متر خانه داریم، ۵۰ متر خانه داریم، ولی او را ببین دو هزار متر خانه، پنج هزار متر خانه. اینها را نگاه نکنید. استدراج همان پذیرایی خدا است، یعنی چشم خود را که بست میگویند: «هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»،[۱۳] بفرمایید.
مرحوم پدر من میگفت: این کافران که میمیرند در آن لحظهی اوّل یک دوره فلسفه کلام به آنها درس میدهند! اینجا آدم باید چقدر تلاش کند تا بفهمد معاد یعنی چه، جهنّم یعنی چه، بهشت یعنی چه، ولی آنجا خیلی فوری «هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»، بفرمایید، متخصّص علم کلام میشود! خیلی زیبا است. ما که الحمدلله کافر نیستم، ما شیعهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) هستیم، مسلمان هستیم.
تقوا عامل ایجاد آرامش
«وَ مَصَابِیحَ لِبُطُونِ قُبُورِکُمْ وَ سَکَناً تَسکُنُونَ فِیه وَ تَطمَئِنَ إَلَیهِ نُفُوسُکِم». آدم میگوید… آن برای شارع است، عطف سخن امیر الؤمنین (علیه السّلام) باشد اینطور میشود که «وَ سَکَناً لِطُولِ وَحْشَتِکُمْ»،[۱۴] تقوا را آرامش برای وحشتهای برزخ قرار بدهید.
پس انسان در دنیا آرام است، دعاها مستجاب است، آدم پاکیزه است، بیت آدم برکت دارد. برکت این نیست که یک گونی برنج مثلاً باد کند و سه گونی شود، برکت یعنی آرامش، دلخوشی، پاکیزگی. حیات طیّبه یعنی چه؟ حیات طیّبه یعنی همین. خدا علّامه جعفری را رحمت کند، دل آدم واقعاً میسوزد، شنیدم ایشان یک وقتی در مجلسی در مورد حیات طیّبه صحبت میکردند. ایشان مرد بزرگی بوده، فیلسوف بوده، فقیه بوده، عارف بوده، صحبت میکرد. یک نفر از وسط بلند میشود – این اتفّاق افتاده است – میگوید: آقا اینقدر زحمت نکشید، بالاخره یکی در حیاط مینشیند، یکی در آپارتمان مینشیند! فکر کرده حیّات طیبه این حیاط را میگوید! حیات طیّبه با تقوا است.
إنشاءالله بقیّهی مبحث برای فردا باشد.
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]ـ نهج البلاغه، ص ۳۱۳٫
[۲]ـ ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۳، ص ۴۷۵٫
[۳]ـ نهج البلاغه، ص ۳۱۳٫
[۴]– همان.
[۵]ـ همان، ص ۵۳٫
[۶]ـ بحار الأنوار، ج ۹۹، ص ۲۱۵٫
[۷]ـ سورهی فتح، آیات ۴ و ۷٫
[۸]ـ نهج البلاغه، ص ۳۱۳٫
[۹]ـ نهج البلاغه، ص ۳۱۳٫
[۱۰]– همان.
[۱۱]ـ سورهی عنکبوت، آیه ۵۴٫
[۱۲]ـ سورهی انفطار، آیه ۱۵٫
[۱۳]ـ سورهی یس، آیه ۶۳٫
[۱۴]ـ نهج البلاغه، ص ۳۱۳٫
پاسخ دهید