«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیه‌ الله الأعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

تفکّر در مورد شب قدر

حرف زدن در شب قدر برای سخنران بیچاره و روسیاه، چالش خیلی بزرگی است، دیگر هرچه بازی کردم و خطا کردم و خودنمایی کردم، امشب به موقفی از مواقف قیامت رسیده‌ام، امشب وقت حساب و کتاب است، بالاخره امشب بنا بر این است که معلوم شود این سال پیش رو، آیا من در این سال پیش رو آدم می‌شوم یا نه، کارنامه‌ی عمل من دائماً تحت نظر است ولی الآن وقت جمع‌بندی است، کارنامه‌ی نهایی برای سال پیش روست، نمی‌دانم بنا بر این است که عمر من در این سال پیش رو به اتمام برسد یا چه برنامه‌ای برای من دارد.

خود فکر کردن به اینکه نقاط عیب هر آدم کجاست، یکی از سختی‌هاست. فکر می‌کردم که امشب باید به کدامیک از بیچارگی‌های خودم فکر کنم و از کدامیک عذرخواهی کنم.

آدم‌هایی که مانند شما خوب هستند، بالاخره تنوع پرونده‌شان کم است، اگر بگویند توبه کن هم می‌گوید از فلان اشتباه و غلط خود توبه می‌کنم، اما من از غروب فکر می‌کردم که باید از کدام اشتباه خود توبه کنم، کدام اشتباه خود را می‌توانم جبران کنم، هرچه ضعف و کمبود از ماه رجب داشتم، روی ماه شعبان انداختم، ماه شعبان را روی ماه رمضان انداختم، ماه رمضان با یک دل خوشی شروع کردم، اما الآن که به خودم نگاه می‌کنم می‌بینم دو سوم از ماه رمضان گذشته است و ظاهراً من باز هم همان کسی هستم که بودم، با همان روسیاهی‌ها و خطا روی خطاهای قبلی.

برای اینکه زیاد وقت شما را نگیرم و امیدوارم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به ما نظر کند، چند جمله راجع به آیه‌ای محضر شما عرض می‌کنم تا ببینم به کجا می‌رسیم.

سال‌های قبل هم این موضوع را عرض کرده‌ام که اینجا جای مجامله نیست، شب‌هایی مانند شب‌های قدر باید به محضر عالمان رفت، نه جوان‌ها، من هر سال این موضوع را می‌گویم که اگر روز قیامت به من بگویید که چرا تو وقت ما را تلف کردی، من می‌گویم هر سال گفته‌ام که من در بار خودم مانده‌ام، روسیاهی با بار گناه و کمر شکسته، نمی‌تواند به کسی کمکی کند، و این موضوع با جلسات هیئت تفاوت دارد که کسی نیم ساعت حرف بزند و یک نفر هم روضه بخواند، امشب شب سرنوشت ماست، یعنی این سال پیش رو آیا چشم بیچاره‌ی هرجاییِ گنهکار من مشرّف به زیارت جمال او می‌شود یا نه؟ آیا در این سال پیش رو زیارت قبر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای من رقم می‌خورد یا نه؟ آیا در استغفار امام زمان ارواحنا فداه اسم من هم برده می‌شود یا نه؟ این‌ها برای امشب است.

درنگی بر آیه ۲۹ سوره مبارکه نجم

قرآن کریم به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دستوری داده است، اینکه من عرض کردم آیا مورد استغفار حضرت حجّت ارواحنا فداه واقع می‌شوم از این آیه فهم کرده‌ام که تردید کردم.

حضرت حق در سوره مبارکه نجم به وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌فرماید که «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنَا»،[۴] خیلی دل پیامبر برای ما می‌سوخت و می‌سوزد، بابای مهربانِ جورکش… کلاً مولا گردن‌گیر است، تا جایی که می‌تواند گردن می‌گیرد، تا جایی که می‌تواند بار ما را به دوش می‌کشد.

آقای ما سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌دانست می‌خواهند خیانت کنند اما دست زن و بچه‌ی خود را گرفت و آورد، به هر خیمه‌ای هم که رسید، به آن کسانی که همراه نمی‌شدند می‌فرمود «أیهَا الرَّجُلُ، إنَّک مُذنِبٌ خاطِئٌ»[۵] پرونده‌ی تو سنگین است، با این پرونده‌ی سنگین، تو به تنهایی از پس این پرونده برنمی‌آیی.

اگر کسی پرونده‌ی سنگین داشته باشد، خودش به دنبال یک وکیل خبره می‌گردد، اما حضرت می‌فرمود من پرونده‌ی تو را دیده‌ام، کار تو سخت است، آمده‌ام که باهم برویم. بعد در جاهایی هم تصریح کرد و فرمود: «نَفْسِی مَعَ أَنْفُسِکُمْ»،[۶] خودم آمده‌ام «وَ أَهْلِی مَعَ أَهْلِیکُمْ» دخترانم را هم آورده‌ام.

اما عدّه‌ای از این فرصت استفاده نمی‌کردند، معدودی هم قدر دانستند.

خدای متعال در سوره مبارکه نجم به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که این پیامبر اینقدر مهربان بود و صدمه خورد و اذیت کشید و خون دل خورد… این‌ها علم داشتند…

روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به خانه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خوابیده بود، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دوید که برود و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بیدار کند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: نه! صبر کن. علی بعد از من بیداری زیاد دارد…

چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بار امّت را روی دوش او گذاشت.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دفن کرده بود و بالای سر مزار ایشان نشسته بود، نگاه کرد و فرمود:‌ «أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ»[۷] دیگر خواب به چشمان من نمی‌رود، شب می‌شود و تاریک می‌شود، هر کسی به دنبال کار خود می‌رود، اما وقتی شب می‌شود من به یاد آن نیمه‌ی تاریک صورت تو می‌افتم، مگر از یاد من می‌رود که هر مرتبه که می‌خواستی نفس بکشی چه اتفاقی برای تو می‌افتاد؟!…

خدای متعال می‌فرماید: ای پیغمبر من که خیلی مهربانی…

این موضوع را برای این عرض کردم، الآن که قصد روضه خواندن ندارم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چقدر ما را دوست داشته است، با آن عشقی که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه داشت که می‌دانست، باید جلوی زحمت علی را می‌گرفت، اما بالاخره مولای بعد از مولاست، بارها به روی دوش اوست.

قبلاً هم این موضوع را عرض کرده‌ام که بشارت است، اگر ما بفهمیم که روز غدیر یعنی ما صاحب داریم، دیگر نمی‌ترسیم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود:‌ هر مؤمنی گرفتاری و بدهی دارد، اگر به او ارث رسید، ارث برای کس و کار او، اما اگر بدهی و گرفتاری و دینی دارد، نزد من بیایید، من مولای او هستم، من او را گردن می‌گیرم.

بعد در غدیر فرمود:‌ «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ»، بعد از من هم شما بی‌کس و کار نیستید، علی دارید.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌داند که چه زحمتی روی دوش امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.

صفیّه همسر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، قبلاً یهودی بوده است، بعد از جنگی اسلام آورد و با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ازدواج کرد، روزی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: یا رسول الله! همسران شما عرب هستند و اینجا قوم و خویش دارند، من بعد از شما به سراغ چه کسی بروم؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: به علی رجوع کن. شما مولا دارید و علی شما را رها نمی‌کند.

اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: فاطمه جان! رها کن و اجازه بده علی بخوابد که او بعد از من شب‌بیداری طولانی دارد…

فجر تا سینه‌ی آفاق شکافت          چشم بیدار علی خفته نیافت

این خدا به این پیغمبر می‌فرماید که «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنَا» کسی که از ذکر ما رو برمی‌گرداند، دیگر او را رها کن.

این جمله یعنی این شخص دیگر آدم نمی‌شود و جبران نمی‌شود، این شخص دیگر هدایت نمی‌شود.

«وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاهَ الدُّنْیَا»، علامتِ عدم ذکر را هم دنیاخواهی فرمود.

ای پیغمبر! تو دیگر برای چنین شخصی تلاش نکن، این درد بی‌درمان است.

درواقع خدای متعال دست روی نقطه‌ای گذاشته است که اگر شما به این موضوع مبتلا شدید برگردید، وگرنه کسی نمی‌تواند برای شما کاری کند.

«فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنَا» کسی که از ذکر ما اعراض کرد و رو برگرداند و ندید گرفت، ای پیامبر! دیگر از او رو برگردان.

برای همین عرض کردم که نمی‌دانم آیا امام زمان ارواحنا فداه در ادعیه‌ی خود مرا یاد می‌کند یا نه، چون غفلت در مقابل ذکر است، انسان غافل اهل ذکر نیست، این دو صفت مقابل یکدیگر هستند، این دو اسم مقابل یکدیگر هستند.

درنگی در موضوع «غفلت»

چند جمله راجع به این موضوع عرض می‌کنم، امیدواریم که ان شاء الله خدای متعال به برکت امام زمان ارواحنا فداه دل‌های ما را بیدار کند.

غفلت چیست؟

آنقدر مهم است که وقتی خدای متعال می‌خواهد مردم عربستان قبل از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را توصیف کند که بفرماید این‌ها بیچاره و مستحق عذاب شدند، اوایل سوره مبارکه یس می‌فرماید این‌ها غافل هستند.

غافل یعنی چه کسی؟

غفلت یعنی کاری که این دوربین‌ها می‌کنند، البته این دوربین‌ها اینطور ساخته شده‌اند و برای این‌ها ضعف نیست. این دوربین‌ها اینطور ساخته شدند که به یک جا زوم کنند، همزمان که یک جایی را ضبط می‌کند و به یک جایی زوم کرده است، دیگر نمی‌تواند جاهای دیگر را ببیند و ضبط کند. این امر هم برای دوربین طبیعی است و شما توقع ندارید دوربینی که این طرف گذاشته‌اید، پشت سر خود را ضبط کند.

غافل آن کسی است که نابینا و دیوانه و کافر و جاهل نیست اما یک جایی را می‌بیند، آنقدر به آنجا توجّه می‌کند که از جاهای دیگر انصراف پیدا می‌کند.

جوان به پدر خود می‌گوید «برای من چکار کرده‌ای؟». شاید در ذهن خود به یک کمبودی، حتّی کمبود به حقی اشاره می‌کند، اما آن همه زحمت پدر را فراموش می‌کند و نمی‌بیند و غافل می‌شود.

انسان غافل به دستور خدا مورد اعراض معصوم است، «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنَا»!

آن چیزی که غافل را نجات می‌دهد ذکر است، یاد است. وقتی این طرف را می‌بینی، همزمان آن طرف را هم ببین.

آدم‌ها چطور تصادف می‌کنند؟ آینه‌ی کنار را می‌بیند اما آینه‌ی وسط را نمی‌بیند. چرا می‌گویند پشت فرمان ماشین با موبایل صحبت نکنید و پیامک ندهید؟ برای اینکه حواس شما به جایی می‌رود و از جای دیگری پرت می‌شود.

غافل نابینا و کافر و دیوانه و جاهل نیست ولی متذکّر نیست.

این‌ها در مسائل شخصی است و انسان اشتباه می‌کند و نهایتاً جان خود را از دست می‌دهد، اما خدای نکرده زمانی حیات ابدی انسان آسیب می‌خورد.

اگر من نگاه کنم، همه‌ی زندگی خود را غفلت می‌بینم.

چرا ما وقت خود را تلف می‌کنیم؟ چون به یک کاری مشغول می‌شویم… عمر اینطور است که غفلت می‌تواند خیلی از آن را از بین ببرد. چون وقتی من الآن مشغول کاری هستم، همزمان نمی‌توانم به کار دیگری مشغول شوم. به کاری مشغول می‌شوم و از چند کار دیگر خود بازمی‌مانم.

عمر از مهم‌ترین قربانی‌های غفلت است. من از اول ماه مبارک رمضان تا بحال نگاه کنم که چقدر وقت داشتم که این کتاب خدا را ورق بزنم و کار دیگر کرده‌ام؟ این برای غفلت است.

فلان روز در فلان جا عصبانی و خشمگین شدم و ناگهان حرمت همسرم را فراموش کردم و چیزی گفتم، این غفلت است.

اگر کسی دقّت کند، غفلت مانند آن ماری است که به ما چنبره زده است و همه جای ما را گرفته است و اجازه نمی‌دهد ما نفس بکشیم، اینطور ما را خفه کرده است.

برای همین خدا می‌فرماید که «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنَا» کسی که عمداً از ذکر و یاد ما غافل شد، او را رها کن.

بعد برای اینکه ما بگوییم چه اتفاقی رخ می‌دهد که انسان از یاد خدا رو باز می‌گرداند، یک صفت مهم را می‌گوید که الآن نمی‌خواهم به آن بپردازم، می‌فرماید «وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاهَ الدُّنْیَا»، دنیا حواس ما را خوب پرت می‌کند.

شبه‌اعتیاد به مجازی و فجازی… اگر روز قیامت بپرسند امام تو کیست؟ می‌گوید: موبایل، تلگرام، اینستاگرام. وگرنه قرآن کریم فرموده بود که «إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا»،[۸] روایت گفته بود که اگر مؤمن شیشه‌ی نجاستی در دست کسی ببیند، باید توجیه کند. مثلاً بگوید الآن متأسفانه مد شده است که آب را در چه شیشه‌هایی می‌ریزند. تا زمانی که کسی متجاهر به فسقی نیست، مؤمن به یاد بیچارگی خودش می‌افتد. مؤمن اگر ببیند آبروی کسی به خطر افتاده است، قبل از اینکه برای او مهم باشد که واقع چیست، یاد این موضوع می‌افتد که خدایا! من خودم لحظات زیادی در زندگی خود دارم که نمی‌خواهم مردم بفهمند.

در ادعیه‌ی امام سجّاد علیه السلام و در مناجات شعبانیه هست که به خدای متعال عرض می‌کند: «إِلهِى قَدْ سَتَرْتَ عَلَىَّ ذُنُوباً فِى الدُّنْیا» در دنیا خیلی آبروی مرا حفظ کردی، «وَأَنَا أَحْوَجُ إِلى سَتْرِها عَلَىَّ مِنْکَ فِى الْأُخْرى»

اینکه روز قیامت بخواهی همه‌ی خلایق را از همه‌ی ادیان جمع کنی، بعد مرا صدا بزنند و بالای سر من پرونده‌ی اعمال مرا نشان بدهی، این‌ها یک به یک انگشت به دندان بگزند و حیرت کنند و بگویند چه فکر می‌کردیم و چه شد…

مؤمن اگر ببیند در حال به خطر انداختن آبروی کسی هستند، غیر از وظایفی که باید انجام دهد، اول به یاد خودش می‌افتد که خدایا! اگر بنا بر این باشد که نوبت به من برسد، من لحظات زیادی دارم که دوست ندارم هیچ کسی نداند.

آدمی که از سر تا پا سیاهی و روسیاهی و اشتباه و فاجعه است، از بردن آبروی دیگران خوشحال نمی‌شود.

مؤمن می‌گوید ای داد! می‌خواهند آبروی یکدیگر را ببرند، خدایا! آن روزی که نوبت من می‌شود بایستی چکار کنم؟

یعنی بجای اینکه گوش او به شنیدن این امور رغبت پیدا کند، اول به یاد خودش می‌افتد.

غفلت آنجایی است که گنهکاران و روسیاهانی مانند من به بردن آبروی یکدیگر کمک می‌کنند، این غفلت است.

یک ماه مبارک رمضان دست این شیطان بسته بود، من برگردم و ببینم چقدر قرآن خوانده‌ام؟ چقدر عبادت کرده‌ام؟ چقدر حرف بیخود زده‌ام؟ در روز ۲۴ ساعت وقت داشتی، هر نیم ساعت می‌شد یک جزء قرآن خواند، چقدر با قرآن بودی؟ همان موقع مشغول بودم که آبروی این شخص را ببرم و پشت سر دیگری حرف بزنم.

بعضی‌ها خیال می‌کنند که اگر موضوع سیاسی اجتماعی شود، دیگر مجوز دارند.

بعضی از بزرگان ما که می‌گفتند منبرها را سیاسی نکنید، منظورشان این نبود که سیاست مهم نیست، می‌گفتند سیاست‌ورزی برای آن کسی است که اهل تقواست، وگرنه فکر می‌کند چون این آدم مخالف فکری من است، الآن من می‌توانم هر غلطی کنم و هر چیزی که خواستم بگویم.

این ایام که این حرف‌ها باب است، اگر می‌خواهید ریشه‌ی این موضوع را ببینید، به چند سال گذشته بروید که بعضی از رفقای مثل من، دینداران و حزب‌اللهی‌ها چقدر بعضی از مسئولین از غیرجناح خودی را دزد و خائن و… خطاب کردند، اتفاقاً باید آن روز می‌گفتیم که حواسمان را جمع کنیم و ما به مردم عادت ندهیم که هر حرفی بزنیم، مگر اینکه سندی داشته باشیم که با آن سند به دادگاه برویم و اثبات کنیم. در یک بازی افتادیم که در آن بازی فسّاق پرچمدار هستند.

ربط این موضوع به من چیست؟ این است که در این میان من هم فراموش کرده‌ام که طلبه هستم و وظایف خود را انجام می‌دهم. معاذالله! وای از آن روزی که امام زمان ارواحنا فداه بخواهد کارنامه‌ مرا بررسی کند، از من بپرسند که آیا تو وظایف خودت را درباره‌ی فرزندان و همسر و پدر و مادرت انجام داده‌ای؟ پناه بر خدا!

من که اعمالم اینقدر ایراد دارد، چرا حواس من اینقدر پرت بود که یقه‌ی این را بگیرم و با آن دیگری بحث کنم و…

بعد اینکه چرا حواس من به خودم نیست؟

رسانه‌ها استاد هستند که ما را وارد وادی غفلت کنند، یعنی ما به عناوین و بهانه‌های مختلف روی یک نقطه‌ای زوم کنیم و واضحات و یقینیات را فراموش کنیم.

اگر زنده باشم شب‌های بعد به این بحث غفلت خواهم پرداخت.

افشاگری‌های بی‌علم

مؤمن در هر کارزاری خودش را متّهم می‌کند، تا جایی که می‌تواند از خودش مایه می‌گذارد.

آنجایی که پدر، پدرِ فرزند است، به گردن فرزند خود حق حیات دارد، می‌گویند آیا می‌تواند برای تربیت فرزند خود ضربه‌ای به او بزند؟ البته این بدین معنا نیست که طوری بزند که سیاه و کبود شود و دیه واجب شود، منظور طوری است که توبیخ شود. بسیاری از فقها می‌گویند: بله! اما به حق تشفّی حق ندارد این کار را کند.

یعنی حق ندارد چون می‌خواهد اعصاب خودش را آرام کند، حق ندارد نسبت به بچه‌ی خود تلافی کند.

در جامعه اتفاقاتی رخ می‌دهد که ما از یکدیگر حرص داریم، با یکدیگر دعوا داریم، از چند گروه فکری هستیم، ما با دیگران و دیگران با ما. عمده‌ی این اشاعه‌ی فحشاها بخاطر تشفّی است، که شک نکنید این عمل حرام در حرام در نجس است. اینطور نیست که معمولاً کسی بخواهد از حقیقت دفاع کند، این تشفّی خاطر است.

علامت این امر این است که چون من از فلانی بیزار هستم، یک مطلبی بر علیه او گفته‌اند…

چرا شب قدر به این بحث پرداختی؟ برای اینکه بدانید هر گناه و بلوایی که عمومی می‌شود، باید منتظر بلا بود. وقتی روزه‌داران در جمع گسترده‌ای بعضی از خلاف‌ها را باهم مرتکب شوند، باید منتظر بلا بود، این کار توبه می‌خواهد.

این اوج غفلت است.

اوج غفلت این است که من خیال کنم پشت این موضوع پنهان شوم که آبروی دیگران را ببرم، شاید بتوانم در دنیا فرار کنم اما بعداً نوبت من می‌شود و می‌گویند پرونده‌ی خودت را جواب بده، آنجا دیگر شانتاژ فایده‌ای ندارد.

یکی از خطرات اینکه ما هر جا می‌نشینیم پشت سر مسئولین حرف می‌زنیم… من نمی‌گویم حرف نزنید، دوستانی که مرا می‌شناسند می‌دانند که بنده در جلساتی که مسئولین باشند و شرکت کنم، حتماً با زبان تند به اندازه‌ی فهم ناقص خودم نهی از منکر کرده‌ام، نمی‌خواهم بگویم نهی از منکر نکنید، اما اینکه ما دور یکدیگر می‌نشینیم، شروع می‌کنیم به حرف‌هایی که مبنا ندارد، بیشتر اوقات برای فرار از مسئولیت است، وگرنه اگر واقعاً ما به دنبال یک اصلاح هستیم، این انرژی را صرف موضوعی کنید که مشکلی را حل کنید، اینکه مدام حرف بزنیم و غر بزنیم، برای فرار از پرونده‌ی خودم هست.

ملاک این حرف‌ها در جامعه، راجع به هر جناحی، آنجایی حرف بزنیم که بگویم به حضرت عباس قسم یاد می‌کنم که نامسلمان از دنیا بروم اگر این موضوع نباشد، آنوقت حرف خودم را بزنم. این آن حرفی است که انسان با علم می‌زند، وگرنه انسان باید بااحتیاط حرف بزند.

اگر از یکی از مسئولین سیاسی خیلی بیزار هستید، این جمله‌ی من را به خاطر داشته باشید، روز قیامت انسان خیلی حسرت می‌خورد که ببیند آن آدمی که از او بیزار بودید شما را نگه داشته است و می‌گوید: خدایا! این هم به من دروغ بست. و اعمال شما را از شما جدا می‌کنند.

من نمی‌خواهم بگویم یعنی شما بی‌رگ شوید و فعالیت نکنید، اما انسان باید فعالیتی کند که دین او به خطر نیفتد، باید ورودی کند که دین او آسیب نخورد.

به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که امیر عالم وجود است می‌گفتند: آقا جان! اگر به رئیس فلان قبیله کمی بیشتر پول بده تا اینقدر مخالفت نکند تا ما بتوانیم حکومت را اداره کنیم، تا وقتی با معاویه درگیر می‌شویم حداقل این شخص زحمت اضافه نباشد.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرمود: من به قیمت فساد نفس خود صلاح شما را نمی‌خواهم.

کسی که دین و عاقبت خودش برایش مهم نیست، هرگز نمی‌تواند مادر و مسئول و مهربان و مصلح خوبی برای جامعه باشد، لذا هر کسی در هر بخشی از موضوعات علم داشت که بتواند بگوید من با قاتل زهرای مرضیه سلام الله علیها محشور شوم اگر این نباشد، بعد حرف خود را بزند… هر وقت نتوانستید این حرف را بزنید، فعلاً راجع به آن موضوع، تا اطلاع ثانوی که علم نداریم، حرف نزنیم. شیطان از این موضوع استفاده می‌کند. شیطان استاد شایعه است، ممکن است گاهی هم حق و باطل را با هم قاطی کند، و ما خودمان در فتنه شیرجه می‌زنیم. یک پیغام برای من می‌آید، من هم این پیغام را برای پانزده نفر می‌فرستم!

من چکار کرده‌ام که عاقبت خود را اینطور خراب می‌کنم؟

لحظات هولناک قیامت

ما باید روزی حساب پس بدهیم، یک مرتبه راجع به آدمی که نسبت به او افشاگری می‌شود حساب کنید که چقدر ترسناک است، یک روزی همه‌ی خلایق را در یک عرصه جمع می‌کنند…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «فِی مَوْقِفٍ مَهِیلٍ»[۹] در یک جایگاه مخوف، چرا خوفناک؟ چون قرار است پرونده‌ی من نزد همه آشکار شود، «وَ مَشْهَدٍ جَلِیلٍ»، متّهم و مجرم را بالا می‌برند، بالا می‌ایستد و همه او را می‌بینند، «بَینَ یدَی مَلِکٍ عَظِیمٍ» در برابر آن سلطان عظیم که «بِکُلِّ صَغِیرَهٍ وَ کَبِیرَهٍ عَلِیمٍ» همه چیز را می‌داند، اگر دست از پا خطا کنم، دست من مرا لال می‌کند و بر علیه من شهادت می‌دهد، زبان من قفل می‌شود و پای من بر علیه من شهادت می‌دهد. همه‌ی ما یک روز وحشت داریم که در برابر همه‌ی خلایق جواب پس می‌دهیم.

یکی از معانی اینکه «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ»،[۱۰] حضرت در این خطبه می‌فرماید آنقدر این لحظه از اینکه می‌بیند همه او را می‌بینند عرق می‌کند، و دادستان روز قیامت دادخواست را نمی‌خواند، بلکه حقیقتِ عمل مرا نشان می‌دهد، یعنی حتّی فیلم نشان نمی‌دهند، حقیقتِ عمل را نشان می‌دهند… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود وقتی کار به اینجا می‌رسد شخص مانند کسی که دهانش قفل شده است دیگر نمی‌تواند حرف بزنند، بعضی‌ها وقتی در این شرایط قرار می‌گیرند، از این محل دادخواهی پایین می‌آیند و به سمت جهنّم می‌روند، یعنی می‌گویند دیگر بقیه‌ی پرونده را نخوان و هر کاری که می‌خواهی بکن.

«یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا»[۱۱] هر کار خیری کرده حاضر است، خود عمل حاضر است، «وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ» هر کار بدی هم که کرده است حاضر است، «وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا» می‌گوید ای کاش می‌شد طوری باشد که معلوم نشود این‌ها برای من است، ولی همه می‌دانند.

می‌گویند:‌ «اقْرَأْ کِتَابَکَ»،[۱۲] یک به یک بگو که در حال نشان داده است، «کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا» تو داور لازم نداری، خودت بگو باید با تو چکار کنیم.

اینجا مجرم سرشکسته است و به آتش جهنّم راضی می‌شود که از آتش بی‌آبرویی فرار کند.

اینجا روایات عجیب است، چون من امشب وظیفه دارم که شما را ناامید نکنم، این روایت را می‌گویم، با اینکه قصد نداشتم بگویم.

آن لحظه‌ای که آبروی ما را می‌برند، تحت شرایطی، امام رضا علیه السلام فرموده است که اگر کسی به ولی‌ای از اولیای من، به دوستی از دوستان من اهانت کرده باشد و آبروی او را برده باشد، او را از ولایت خود خارج می‌کنم… پناه می‌برم به خدا، ما نمی‌دانیم که آیا امام رضا علیه السلام ما را شیعه‌ی خودش قبول دارد یا نه، آیا ما را زائر خودت قبول داری یا نه، با این همه زشتکاری من مرا در این پشیمانی صادق می‌بینی یا نه، آیا نفس من طوری مرا فریب داده است که نمی‌دانم آیا مرا پشیمان می‌دانی یا نه… آن لحظه‌ای که دیگر می‌گوید «کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا» خودت تصمیم بگیر که من با تو باید چکار کنم، بعضی‌ها به سمت دوزخ راه می‌افتند و می‌گویند دیگر باقی پرونده را نخوان و اجازه بده بقیه‌ی پرونده را نفهمند، همه را قبول دارم و دفاعی ندارم… آن روز ما دوست داریم یک «یا امام رضا» بگوییم، اما نمی‌توانیم، «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ»، دهان من قفل شده است، هر کدام از اعضای من هم که بخواهند حرف بزنند، من می‌ترسم که آن عضو هم بخواهد یک حرف جدید بزند، ان شاء الله امیدواریم امام رضا سلام الله علیه یکی از سلام‌های ما را قبول کرده باشد و من با غلط‌هایی که کرده‌ام، خودم را از آن حصن حصین بیرون نکرده باشم، آنوقت فرمود که هر کسی به زیارت من بیاید سه جا به سراغ او می‌آیم، یکی «عِنْدَ تَطَایُرِ اَلْکُتُبِ»،[۱۳] آن لحظه‌ای که تو دیگر نمی‌توانی «یا امام رضا» ‌بگویی، من می‌آیم و تو را نجات می‌دهم و روی تو پرده می‌کشم و می‌گویم این تحت الحمایه من است، این شخص با من است، من مولای او هستم.

وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از عریانی روز قیامت می‌فرمود، وقتی همه سر از قبر بیرون می‌آورند، همه عریان هستند، همه حول و تکان دارند، اصلاً حواس کسی به دیگری نیست، از شدّت خوف و عذاب حواس کسی به زن و بچه‌ی خود نیست، مادر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه داشت غش می‌کرد، صدا زد: وای! آبروی ما می‌رود…

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: تو در حفاظت من هستی، آنجا تو پوشیده و در لباس هستی…

از این روایت فهمیدم امام رضا علیه السلام هم که فرموده است «عِنْدَ تَطَایُرِ اَلْکُتُبِ» می‌آیم، اگر من خودم را از حصن او بیرون نکنم، او می‌آید و روی اعمال ما پرده می‌کشد، ان شاء الله راضی نمی‌شود که آبروی ما برود.

ان شاء الله خدای متعال روزی کند که کار من از کار نگذشته باشد.

زهد حیرت‌انگیزِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نهایت ذکر است، اصلاً خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ذکر است، بلکه شرافت هر مجلس ذکر است، بلکه زینت هر جلسه‌ی ذکر است، عروه‌ی وثقی است، دستاویز ماست، حامی ماست، حافظ ماست.

در عراق وضع مالی به نسبت خوب بود، وضع کشاورزی و درآمد خوب بود، زیاد فقیر وجود نداشت. روزی کسی آمد و غذای امام حسن و امام حسین علیهما السلام را دید و گفت: چرا شما نان خشک با کمی سرکه میل می‌کنید؟ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمود: «مَا أغفَلَکَ عَن أمِیرِالمؤمِنِین» مگر از علی خبر نداری که به غذای ما اشکال می‌کنی؟

آن شخص نزد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمد، نقل شده است که او «سُوَیدِ بنِ غَفَلِه» است، آمد و دید که حضرت یک نان خشکیده‌ای که آن را درست الک نکرده‌اند و پُر از پوسته و ناخالصی است، یعی نان جوی سفتِ پر از ناخالصی بود. به خادم حضرت گفت: آیا شما دین ندارید؟ این پیرمرد اینقدر از صبح تا شب کار می‌کند و از شب تا صبح عبادت می‌کند، این چه غذایی است که به او می‌دهید؟

گفت: ما نمی‌توانیم گناه کنیم، از ما تعهد گرفته است که اگر ما دست از پا خطا کنیم، ما را آزاد می‌کند، ما هم نمی‌خواهیم ما را آزاد کند… بعضی از خادمان حضرت که اهل تقوا بودند، وقتی حضرت می‌خواستند آن‌ها را آزاد کنند می‌گفتند:‌ چه خطایی از من سر زده است؟ مرا بیرون نکن…

این خادم حضرت گفت: شرط همنشینی این است که تخلّف نکنیم، یکی از آن‌ها این است که ما حق ندارید آرد جو را هم الک کنیم و باید همان آرد را برای حضرت درست کنیم.

روزی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در کوفه حاکم بود، وضع مالی حضرت هم خوب بود، چهل هزار سکه طلا درآمد حضرت از اموال خود بود که همه را در راه خدا می‌بخشید، خرماهای مدینه که خودش باغداری کرده بود می‌رسید، همه را به فقرا می‌داد، به مردم هم نان و گوشت می‌داد، اما خود حضرت میل نمی‌کرد.

یک نفر که خیلی گیج بود گفت: ببینید چه چیزی برای خودش کنار گذاشته‌اند!

پنهانی حضرت را تعقیب کردند، حضرت وارد باغی شد، پنهانی جلو رفتند، حضرت متوجه شدند و آن‌ها را صدا کردند…

اینجا را از دو روایت می‌گویم، اول می‌گوید دیدیم که حضرت این گره‌ها را بسختی باز می‌کند، گفتیم چه غذایی در این کیسه‌هاست، اما دیدیم تکه‌ای نان ضخیم خشکیده است و با کمی دوغ ترشیده، در یک نقل هم می‌گوید با کمی خرمای نزدیک به ترشیده.

بعد امام باقر علیه السلام می‌فرمایند: ‌خرماهای خوب که از مدینه می‌آمد به مردم می‌داد و خودش وازده‌ها را استفاده می‌کرد.

وقتی آن‌ها این صحنه را دیدند، یک نفر گفت:‌ آقا! شما که می‌خواهید این غذا را بخورید، این غذا که خسیس‌بازی ندارد، چرا اینقدر گره زده‌ای؟

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: حسنم نگران من است، طوری گره زده‌ام که اگر خواست باز کند معطل شود تا برسم و اجازه ندهم که روغنی به این نان بزند.

شخص دیگر گفت: آقا جان! حتّی فقرای کوفه هم اینطور نیستند…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گریه کردند و فرمودند: پدر و مادرم فدایت یا رسول الله! حتّی سه روز سیر غذا میل نکرد، حتّی از همین نان! می‌ترسم از اینکه روز قیامت همنشین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نباشم.

اولیای خدا گرفتار کارهای خودشان هستند، ولو در اوج باشند.

مولای عالم وجود آن مولایی است که فراموشی ندارد، برای همین هم روضه‌ی این شب‌ها سخت است، آقایی که فراموشی ندارد خیلی اذیت شد.

روزی خانواده‌ای با عشقی مقداری فالوده برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آوردند، یعنی نوشیدنی شیرینی که در آن خرده‌هایی از یک خوراکی وجود دارد و عرب به آن «فالوذَج» می‌گوید، کاسه را جلوی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گذاشتند، حضرت نگاه کرد و فرمود: خوش‌بو است.

آن‌ها شک کردند و پرسیدند: آیا خوردن این حرام است؟

حضرت فرمود: نه! خوب است.

پرسیدند: ‌پس چرا شما میل نمی‌کنید؟

حضرت فرمود: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از این طعام میل نکرده است، من نمی‌خواهم نعمتی که در دنیا به لب‌های مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نرسیده است را بخورم.

وادی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین وادی ذکر تام است، ذکر دائمی.

والله در همین تهران اولیایی از خدا هستند که هر وقت به سراغشان می‌روی، نشان هم نمی‌دهند، در مورد بعضی‌هایشان شاید حتّی شما فکر هم نکنید، که این‌ها در تلاش هستند که پیغامی از حضرت به آن‌ها برسد، آیا حضرت از ما راضی است یا راضی نیست؟ به دنبال حضرت می‌گردند، می‌پرسند: هَل مِن مُبَشِّرات؟ خبری ندارید؟

روزی آقایی می‌خواست به منزل ما بیاید، شخصی که واسطه بود گفت: ایشان اگر بیاید و مال شبهه‌ناک باشد نمی‌خورد. من و همسرم از شب تا صبح فکر می‌کردیم که چه چیزی برای ایشان بیاوریم که ایشان نفرمایند شبهه‌ناک است.

اهل ذکر اگر اهل ذکر باشند، آنقدر خودشان گرفتاری دارند که وقت نمی‌کنند به دیگران بپردازند.

طرف می‌گوید حضرت بیاید و به ما سر بزند. آیا حضرت در خانه‌ی شبهه‌ناک غصبی پا بگذارد؟ آیا حقوق و درآمد من پاک بوده است؟ آیا یک چای و خرما دارم که جلوی حضرت بگذارم که امام زمان ارواحنا فداه بتوانند میل کنند؟

اگر حواس کسی به این موضوع باشد که آیا من لقمه‌ای دارم که با بیچارگی خود به حضرت تعارف کنم؟ اصلاً وقت نمی‌کند به کسی بپردازد.

من آن شب تا صبح فکر می‌کردم که این را از کدام پول خریدیم، این را از کجا خریدیم. واضح است که مطمئن به حرام بودن نبودیم، اما می‌ترسیدیم.

مرحوم علامه جعفری برای بیماری خود به سفر اروپا رفته بود، کسی او را دعوت کرده بود، ورودی در خانه برگشته بود، فهمیده بودند که غذای طرف ایراد داشته است.

من که همه جای خودم می‌لنگد که گرفتار هستم.

دعا

قبل از اینکه وارد روضه شوم از همه‌ی عزیزان عذرخواهی می‌کنم و حلالیت می‌طلبم.

ان شاء الله خدای متعال امشب را به عنایت امام زمان ارواحنا فداه بهترین شب قدر عمرتان تابحال قرار دهد.

ان شاء الله خدای متعال امشب را شب رضایت امام زمان ارواحنا فداه از ما قرار دهد.

ان شاء الله خدای متعال توفیق توبه‌ی حقیقی را روزی ما بگرداند.

ان شاء الله خدای متعال توفیق سنخیت با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را روزی ما کند.

ان شاء الله خدای متعال سفره‌ی ما را آماده‌ی پذیرایی از امام زمان ارواحنا فداه قرار بدهد.

ان شاء الله خدای متعال چشم ما را آماده‌ی زیارت هیکل مبارک امام زمان ارواحنا فداه قرار بدهد.

ان شاء الله خدای متعال بچه‌های ما را آماده‌ی نوکری امام زمان ارواحنا فداه قرار بدهد.

ما در دنیا خودمان را به شما بسته‌ایم، ان شاء الله خدای متعال در دنیا و قبر و قیامت و نتیجه‌ی آخرش در بهشت، محضر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین قرار بدهد.

روضه و توسّل به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

این شب‌ها دل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی شکسته بود.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ذکر محض است، یاد محض است، نسیان در او راه ندارد، اگر نسیان در او راه داشت نمی‌شد مولای ما باشد، در ذکر و ذُکر دائمی است. من و شما درک نمی‌کنیم این موضوع یعنی چه.

آدمی که فراموشی او صفر است، حال او تغییر نمی‌کند، این ایام هم دل حضرت خیلی آتش گرفته بود. ان شاء الله خدای متعال معاویه را لعنت کند، خدا آن کسانی که زمینه‌ی آمدن معاویه و مقابله‌ی او با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را فراهم کردند لعنت کند. دیگر این روزهای آخر عمر شریف امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کار به جایی رسیده بود…

برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امنیت مردم و حرمت بانوان خیلی مهم بود، جایی شنید که مردها در بازار بی‌مبالات تنه به تنه‌ی زن‌ها می‌زنند، به بازار رفت و تذکّر داد، حتّی در بعضی نقل‌ها دارد که شلاق بدست گرفت.

در زمان خلیفه دوم شنید یک نفر در مسجد الحرام در حال نگاه کردن به ناموس مردم است، آنجا در نقل هست که رفت و به صورت او سیلی زد، آن فرد به خلیفه شکایت کرد، خلیفه هم نتوانست کاری کند و گفت چشم خدا دید و دست خدا زد.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نسبت به حریم بانوان حساس بود.

کلاً ابتلای هر آدمی به نقطه‌ی حساسیت اوست…

شنید مردی همسر خود را از خانه بیرون کرده است، به در آن خانه رفت و شمشیر کشید.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در حال رفتن به سراغ کاری بود، ناگهان دید کنیزی روی زمین نشسته است و گریه می‌کند، صبر کرد و علّت را پرسید. کنیز گفت: من پول‌های خود را گم کرده‌ام، یا در نقلی می‌گوید جنسی را خریده‌ام و صاحب من قبول نکرده است و این مغازه‌دار هم پس نمی‌گیرد. حضرت فرمودند: گریه نکن، من پول آن را می‌دهم.

حضرت نمی‌توانست این چیزها را تحمّل کند…

حضرت در این ایام به مسجد می‌آمد و هر روز خبر می‌آوردند که یاران معاویه به فلان جا حمله کرده‌اند، نسبت به زنی بی‌ادبی و جسارت کرده‌اند…

وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌خواست به یاران خود دستور بدهد که بروند و مقابله کنند، آنجا دائم می‌فرمود که کسی به هیچ زن و مرد مسلمان و مسیحی و یهودی و بی‌دینی اهانت نکند. این چیزها برا حضرت مهم بود.

حضرت فرمود: شنیدم یاران معاویه حمله کرده‌اند و از پای یک زن یهودی خلخال باز کرده‌اند، اگر مرد مسلمان از این غم بمیرد ملامت نمی‌شود.

ان شاء الله خدای متعال این مردم غزّه را نجات بدهد. یکی از غفلت‌ها این است که ما بخاطر بعضی از عقاید صحیح‌مان خیال کنیم که دیگر هر ظلمی به این‌ها شود باید ساکت باشیم، اینجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای زن یهودی اینطور فرمود که اگر مسلمان بمیرد ملامت نمی‌شود.

دیگر در این ایام کار به جایی رسید که خبر دادند در الأنبار حمله کردند و به زنان مسلمان جسارت کردند، به چشم بد به نوامیس مسلمان نگاه کرده‌اند، در بعضی از نقل‌ها دیدم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به صورت خود می‌زد… «غارات»‌ ثقفی در یک نقلی دارد که آنقدر حال امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بد شد که وقتی خواست خطبه بخواند، حال و مزاج حضرت اجازه‌ی منبر رفتن ندارد، بیرون مسجد نشست و چند جمله نوشت و به یکی از نیروهای خود داد که او منبر مکتوب بخواند. بعضی از آن جملات در نهج البلاغه هست، «إِنَّ اَلْجِهَادَ بَابٌ فَتَحَهُ اَللَّهُ لِخَاصَّهِ أَوْلِیَائِهِ»،[۱۴] آنجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از غصه نتوانست صحبت کند.

حال کسی تحلیل کند و بگوید این خبر بلایی بر سرِ علی بن ابیطالب، مرد میدان رزم آورده است که حضرت دیگر نمی‌تواند صحبت کند، حال شما ببینید…

به قول «ابن هانی أندلسی» شاعر مهم قرن چهارم شیعه که می‌گوید شما اشتباه فکر نکنید «بِأسیافِ ذاکَ البَغیِ أوّلَ سَلِّها»،[۱۵] از ابن ملجم دنبال قاتل علی نگردید، آن لحظه‌ای که او را می‌کشیدند و درِ خانه را نگاه می‌کرد، علی را کشتند… می‌گوید شما آن لحظه‌ای از دنیا رفتید که تو را با طناب می‌کشیدند، برگشتی و نگاه کردی فاطمه زیر دست و پاست… آن‌ها تو را با اهانت می‌کشیدند، گفتی خدایا! فاطمه‌ام را به تو سپردم…

کسی از دیگری پرسیده بود، گفته بود که وقتی فاطمه زهرا سلام الله علیها در حال احتضار بود، هر کسی به حالت احتضار می‌افتد، عزیزانش دور او می‌نشینند، چرا علی به مسجد رفته بود؟ گفته بود دیدنِ حالِ احتضارِ فاطمه برای او سخت بود، دید نمی‌تواند کنار او بنشیند، ترسید دیدنِ حالاتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حال او را طوری کند که شایسته‌ی بندگی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نباشد، لذا از خانه بیرون می‌آمد.

در نقل هم همین است، مدام می‌آمد و سر می‌زد و پرستاری می‌کرد، ولی زیاد کنار بستر نمی‌نشست، نمی‌توانست تحمّل کند.

آدم معمولی اینطور است که اگر بدترین مصیبت را هم ببیند، فراموش می‌کند، اما این سال آخر یک نفر آمد و گفت: فدای شما شوم، شما مدام در جنگ هستید، چرا شما محاسنتان را خضاب نمی‌کنید؟ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: ما عزادار هستیم.

آن شخص عرض کرد: اخیراً کسی از بنی هاشم از دنیا نرفته است…

این ایام جگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خون بود، هر روز حمله‌ی غارتگرانه‌ی آن وحشیان به مناطق مختلف بلاد اسلامی صورت می‌گرفت و خبرها به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌رسید و مردم هم حضرت را نمی‌خواستند، حضرت این روزهای آخر دیگر حتّی در منبر هم زیاد صحبت نمی‌کرد.

اگر امشب را شب نوزدهم درنظر بگیرید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را در خواب دید، همینکه پیامبر را دید گریه کرد و عرض کرد: یا رسول الله! امّت شما با من چه کردند… پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: علی جان! این‌ها را نفرین کن.

آقایی امام اینطور است، امام که نفرین نمی‌کند…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گفت: خدا بدتر از من را به این‌ها بدهد و بهتر از این‌ها را به من بدهد… این صفتِ تفضیل است، یعنی خدا من را از این‌ها بگیرد، وگرنه امام که بد نیست… یا رسول الله! دل من برای شما تنگ شده است…

سی سال قبل وقتی در کوچه با هم حرف می‌زدند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: علی جان! من از دنیا می‌روم، تو هستی و به خانه‌ی تو حمله می‌شود… آنجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زمین خورد و به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: آیا نمی‌شود من قبل از شما از دنیا بروم؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: علی جان! هدایت امّت به صبر تو وابسته است.

سی سال این کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را نگه داشت، تا اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: علی جان! نفرین کن… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گفت: خدایا! بهتر از این‌ها را به من بده، دلم برای پیامبر تنگ شده است.

مانند امشب که میهمان خانه‌ی دختر خود بود، وقتی غذا را آوردند، بخشی از غذا را پس داد و فرمود که می‌خواهم خدا را با شکم گرسنه… آسمان را نگاه می‌کرد و آیه‌ی استرجاع بر زبان جاری می‌کرد…

به مسجد رفت و مشغول نماز شد، یا بین دو سجده‌ی پایانی یا وقتی به حالت تشهّد رسید، همه فهمیدند که «تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْکَانُ الْهُدَى وَ انْطَمَسَتْ وَ اللَّهِ نُجُومُ السَّمَاءِ وَ أَعْلَامُ قُتِلَ إبنُ عَمِّ المُصطَفَی وَ زَوجُ فَاطِمَهَ الزَّهرَاء»

نتوانست نماز را تمام کند، آن علی مرتضی خیبر شکن، شرایطش طوری شد که نتوانست نماز را تمام کند… آقا را با آن شرایطی که نتوانست نماز را تمام کند، چند نفری تا درِ خانه آوردند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نگاه کرد و شروع کرد به گریه کردن، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: حسن جان! گریه نکن. جدّ شما از من بهتر بود و رفت، تحمّل کنید…

طبق نقلی ظاهراً سیّدالشّهداء صلوات الله علیه جایی بود و با تأخیر رسید، همینکه آمد شروع کرد به گریه کردن، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: حسین جان! تو گریه نکن…

حضرت را به نزدیک خانه آوردند، وقتی حضرت زینب کبری سلام الله علیها در را باز کرد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: پاهای مرا روی زمین بگذارید، طوری که انگار خودم راه می‌روم، دخترم نمی‌تواند تحمّل کند…

مراسم قرآن به سر

«أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ألرَّحْمَنُ الرَّحِیمِ بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مِنْ جَمِیعِ ظُلْمِی وَ جُرْمِی وَ إسْرَافِی عَلَی نََفْسِی وَ أتُوبُ إلَیْه»، «بِالحُجَّهِ إلَهِی ألْعَفْو»… به جگر سوخته‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه «إلَهِی ألْعَفْو»… به آن لحظه‌ای که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را در قبر گذاشت، «یَا أرْحَمَ الرَّاحِمِینْ»… به آن لحظه‌ای که می‌خواهند پرونده‌ی ما را بدستمان بدهند، فرمود اگر با این اسم مرا صدا بزنید که در آن اقرار به گناه هست، من حتماً جواب می‌دهم «یَا إلَهَ الْعَاصِینْ»… به آن لحظه‌ای که می‌خواهند در قبر سؤال و جواب کنند، اولیای خدا برای این لحظه ضجّه می‌زدند، زین العابدین صلوات الله علیه پرده‌ی خانه‌ی خدا را گرفته بود و به خدا عرض می‌کرد «اَبْکی لِسُؤالِ مُنْکَر وَ نَکیر»[۱۶]… به آن لحظه فکر می‌کنم و تو را صدا می‌زنم، «یَا کَرِیمُ یَا رَبّ»

قرآن‌ها را مقابل صورت قرار می‌گیریم، «اللّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِکِتابِکَ الْمُنْزَلِ وَمَا فِیهِ وَفِیهِ اسْمُکَ الْأَکْبَرُ وَأَسْماؤُکَ الْحُسْنى وَمَا یُخافُ وَیُرْجى أَنْ تَجْعَلَنِى مِنْ عُتَقائِکَ مِنَ النّارِ».

اگر حاجتی دارید مدّنظر قرار بدهید.

قرآن‌ها را مقابل صورت می‌گیریم، «اللّهُمَّ بِحَقِّ هذَا الْقُرْآنِ وَبِحَقِّ مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَبِحَقِّ کُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِیهِ وَبِحَقِّکَ عَلَیْهِمْ فَلَا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّکَ مِنْکَ».

ده مرتبه «بِکَ یَا اللّهُ» و ده مرتبه «بِمُحَمَّدٍ» و ده مرتبه «بِعَلِیٍّ» و ده مرتبه «بِفَاطِمَهَ» و ده مرتبه «بِالْحَسَنِ» و ده مرتبه «بِالْحُسَیْنِ» و ده مرتبه «بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ» و ده مرتبه «بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ» و ده مرتبه «بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ» و ده مرتبه «بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ» و ده مرتبه «بِعَلِیِّ بْنِ مُوسَى» و ده مرتبه «بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ» و ده مرتبه «بِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ» و ده مرتبه «بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ» و ده مرتبه «بِالْحُجَّهِ».


[۱]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴] سوره مبارکه نجم، آیه ۲۹ (فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّىٰ عَنْ ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاهَ الدُّنْیَا)

[۵] الأمالی (للصدوق)، جلد ۱، صفحه ۱۵۰

[۶] وقعه الطف، جلد ۱، صفحه ۱۷۲ (بِالْبَیْضَهِ خَطَبَ اَلْحُسَیْنُ [عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ] أَصْحَابَهُ وَ أَصْحَابَ اَلْحُرِّ: فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: أَیُّهَا اَلنَّاسُ؛ إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ قَالَ: «مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرَمِ اَللَّهِ؛ نَاکِثاً لِعَهْدِ اَللَّهِ؛ مُخَالِفاً لِسُنَّهِ رَسُولِ اَللَّهِ؛ یَعْمَلُ فِی عِبَادِ اَللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ اَلْعُدْوَانِ فَلَمْ یُغَیَّرْ عَلَیْهِ بِفِعْلٍ وَ لاَ قَوْلٍ، کَانَ حَقّاً عَلَى اَللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ» أَلاَ وَ إِنَّ هَؤُلاَءِ قَدْ لَزِمُوا طَاعَهَ اَلشَّیْطَانِ، وَ تَرَکُوا طَاعَهَ اَلرَّحْمَنِ، وَ أَظْهَرُوا اَلْفَسَادَ، وَ عَطَّلُوا اَلْحُدُودَ، وَ اِسْتَأْثَرُوا بِالْفَیْءِ، وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اَللَّهِ، وَ حَرَّمُوا حَلاَلَ اَللَّهِ، وَ أَنَا أَحَقُّ مَنْ غَیَّرَ. قَدْ أَتَتْنِی کُتُبُکُمْ وَ قَدِمَتْ عَلَیَّ رُسُلُکُمْ بِبَیْعَتِکُمْ أَنَّکُمْ لاَ تُسَلِّمُونِّی وَ لاَ تَخْذُلُونِّی، فَإِنْ تَمَمْتُمْ عَلَى بَیْعَتِکُمْ تُصِیبُوا رُشْدَکُمْ، فَأَنَا اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ، وَ اِبْنُ فَاطِمَهَ بِنْتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ، نَفْسِی مَعَ أَنْفُسِکُمْ، وَ أَهْلِی مَعَ أَهْلِیکُمْ، فَلَکُمْ فِیَّ أُسْوَهٌ، وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ نَقَضْتُمْ عَهْدَکُمْ، وَ خَلَعْتُمْ بَیْعَتِی مِنْ أَعْنَاقِکُمْ فَلَعَمْرِی مَا هِیَ لَکُمْ بِنُکْرٍ، لَقَدْ فَعَلْتُمُوهَا بِأَبِی وَ أَخِی وَ اِبْنِ عَمِّی مُسْلِمٍ! وَ اَلْمَغْرُورُ مَنِ اِغْتَرَّ بِکُمْ؛ فَحَظَّکُمْ أَخْطَأْتُمْ، وَ نَصِیبَکُمْ ضَیَّعْتُمْ «وَ مَنْ نَکَثَ فَإِنَّمٰا یَنْکُثُ عَلىٰ نَفْسِهِ»  وَ سَیُغْنِی اَللَّهُ عَنْکُمْ، وَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ وَ أَقْبَلَ اَلْحُرُّ یُسَایِرُهُ وَ هُوَ یَقُولُ لَهُ: یَا حُسَیْنُ إِنِّی أُذَکِّرُکَ اَللَّهَ فِی نَفْسِکَ، فَإِنِّی أَشْهَدُ لَئِنْ قَاتَلْتَ لَتُقْتَلَنَّ، وَ لَئِنْ قُوتِلْتَ لَتَهْلِکَنَّ فِیمَا أَرَى! فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَیْنُ [عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ]: أَ فَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِی! وَ هَلْ یَعْدُو بِکُمُ اَلْخَطْبُ أَنْ تَقْتُلُونِی! مَا أَدْرِی مَا أَقُولُ لَکَ! وَ لَکِنْ أَقُولُ کَمَا قَالَ أَخُو اَلْأَوْسِ لاِبْنِ عَمِّهِ وَ لَقِیَهُ وَ هُوَ یُرِیدُ نُصْرَهَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ، فَقَالَ لَهُ: أَیْنَ تَذْهَبُ؟ فَإِنَّکَ مَقْتُولٌ! فَقَالَ: سَأَمْضِی وَ مَا بِالْمَوْتِ عَارٌ عَلَى اَلْفَتَى إِذَا مَا نَوَى حَقّاً وَ جَاهَدَ مُسْلِماً وَ آسَى اَلرِّجَالَ اَلصَّالِحِینَ بِنَفْسِهِ وَ فَارَقَ مَثْبُوراً یَغُشُّ وَ یُرْغَمَا فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِکَ اَلْحُرُّ مِنْهُ تَنَحَّى عَنْهُ. وَ کَانَ یَسِیرُ بِأَصْحَابِهِ فِی نَاحِیَهٍ، وَ حُسَیْنٌ [عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ] فِی نَاحِیَهٍ أُخْرَى، حَتَّى اِنْتَهَوْا إِلَى:.)

[۷] کشف الغمه فی معرفه الأئمه، جلد ۱، صفحه ۵۰۶ (وَ فِی رِوَایَهٍ أُخْرَى زِیَادَهٌ عَلَى قَوْلِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عِنْدَ مَوْتِهَا -: أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ وَ لاَ نَبْرَحُ أَوْ یَخْتَارَ اَللَّهُ تَعَالَى لِی دَارَکَ اَلَّتِی أَنْتَ فِیهَا مُقِیمٌ سَرْعَانَ مَا فُرِّقَ بَیْنَنَا وَ إِلَى اَللَّهِ أَشْکُو وَ سَتُنْبِئُکَ اِبْنَتُکَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا فَأَحْفِهَا اَلسُّؤَالَ وَ اِسْتَخْبِرْهَا اَلْحَالَ فَکَمْ مِنْ غَلِیلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِیلاً فَسَتَقُولُ وَ یَحْکُمُ اَللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ اَلْحٰاکِمِینَ  وَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمَا سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ قَالٍ وَ لاَ سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَهٍ وَ إِنْ أَقُمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَهُ اَللَّهُ اَلصَّابِرِینَ فَالصَّبْرُ أَیْمَنُ وَ أَجْمَلُ فَبِعَیْنِ اَللَّهِ تُدْفَنُ اِبْنَتُکَ صَبْراً وَ تَهْتَضِمُ حَقَّهَا وَ تُمْنَعُ إِرْثَهَا وَ لَمْ یَبْعُدِ اَلْعَهْدُ فَإِلَى اَللَّهِ یَا رَسُولَ اَللَّهِ اَلْمُشْتَکَى وَ فِیکَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ أَحْسَنُ اَلْعَزَاءِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْکَ وَ عَلَیْهَا مَعَکَ .)

[۸] سوره مبارکه حجرات، آیه ۶ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَهٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ)

[۹] خطبه بی الف امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

[۱۰] سوره مبارکه یس، آیه ۶۵ (الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَىٰ أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ)

[۱۱] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۳۰ (یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا ۗ وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ ۗ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ)

[۱۲] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۴ (اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَىٰ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا)

[۱۳] زاد المعاد، جلد ۱، صفحه ۱۸ (وَ رُوِیَ عَنِ اَلْإِمَامِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَالَ: مَنْ قَرَأَ فِی کُلِّ صَبَاحٍ وَ مَسَاءٍ فِی شَهْرِ رَجَبٍ وَ شَعْبَانَ وَ رَمَضَانَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ سُورَهَ اَلْفَاتِحَهِ وَ آیَهَ اَلْکُرْسِیِّ وَ سُورَهَ «قُلْ یٰا أَیُّهَا اَلْکٰافِرُونَ»  وَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ: «سُبْحَانَ اَللَّهِ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ اَللَّهُ أَکْبَرُ وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّهَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِیِّ اَلْعَظِیمِ» وَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ: اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ «اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِنَاتِ» وَ أَرْبَعَمِائَهِ مَرَّهٍ: «أَسْتَغْفِرُ اَللَّهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» غَفَرَ اَللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ إِنْ کَانَتْ بِعَدَدِ قَطْرِ اَلْمَطَرِ وَ أَوْرَاقِ اَلشَّجَرِ وَ عَدَدِ اَلرَّمْلِ وَ زَبَدِ اَلْبَحْرِ وَ یُنَادِیهِ اَللَّهُ فِی یَوْمِ اَلْعِیدِ : یَا عَبْدِی أَنْتَ وَلِیِّی حَقّاً حَقّاً حَقّاً وَ لَکَ عِنْدِی بِکُلِّ حَرْفٍ قَرَأْتَهُ فِی هَذِهِ اَلثَّلاَثَهِ اَلْأَشْهُرِ شَفَاعَهً فِی اَلْإِخْوَانِ وَ اَلْأَخَوَاتِ، وَ لَوْ کَانَ ذُنُوبُهُمْ بِعَدَدِ نُجُومِ اَلسَّمَاءِ فِیمَا بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ غَفَرْتُ لَهُمْ بِکَرَامَتِکَ عَلَیَّ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ : وَ اَلَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ لَوْ أَنَّ عَبْداً قَرَأَ هَذِهِ اَلسُّوَرَ وَ اَلْآیَاتِ فِی دَهْرِهِ مَرَّهً وَاحِدَهً فِی هَذِهِ اَلثَّلاَثَهِ أَشْهُرٍ، یُعْطِیهِ اَللَّهُ بِکُلِّ حَرْفٍ قَرَأَهُ سَبْعِینَ أَلْفَ حَسَنَهٍ کُلُّ حَسَنَهٍ أَثْقَلُ عِنْدَ اَللَّهِ مِنْ جِبَالِ اَلدُّنْیَا وَ مَنْ قَرَأَ هَذِهِ اَلسُّوَرَ وَ اَلْآیَاتِ مِنَ اَلرِّجَالِ وَ اَلنِّسَاءِ یُرِیدُ بِهِ وَجْهَ اَللَّهِ یُعْطِیهِ اَللَّهُ سَبْعَمِائَهِ حَاجَهٍ عِنْدَ اَلنَّزْعِ وَ سَبْعَمِائَهِ حَاجَهٍ فِی اَلْقَبْرِ وَ سَبْعَمِائَهِ حَاجَهٍ إِذَا خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ. وَ مِثْلَ ذَلِکَ عِنْدَ تَطَایُرِ اَلْکُتُبِ وَ مِثْلَ ذَلِکَ عِنْدَ اَلْمِیزَانِ وَ مِثْلَ ذَلِکَ عِنْدَ اَلصِّرَاطِ وَ یُظِلُّهُ اَللَّهُ فِی ظِلِّ عَرْشِهِ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ وَ یُحَاسَبُ حِسَاباً یَسِیراً وَ یُشَیِّعُهُ إِلَى اَلْجَنَّهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ، فَطُوبَى لِمَنْ رَغِبَ فِی هَذَا اَلثَّوَابِ .)

[۱۴] نه البلاغه، خطبه ۲۷ (و من خطبه له (علیه السلام) و قد قالها یستنهض بها الناس حین ورد خبر غزو الأنبار بجیش معاویه فلم ینهضوا. و فیها یذکر فضل الجهاد، و یستنهض الناس، و یذکر علمه بالحرب، و یلقی علیهم التبعه لعدم طاعته: فضل الجهاد: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّهِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّهِ أَوْلِیَائِهِ وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِینَهُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِیقَهُ. فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَهً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ الْبَلَاءُ وَ دُیِّثَ بِالصَّغَارِ وَ الْقَمَاءَهِ وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ وَ أُدِیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْیِیعِ الْجِهَادِ وَ سِیمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصَفَ.)

[۱۵] دیوان ابن هانئ الأندلسی، نسخه خطی نگه‌داری شده در الخزانه الحسنیه بالرباط _ المغرب، شماره ۵۶۴۶، تاریخ کتابت: تقریبا قرن هشتم هجری

[۱۶] دعای ابوحمزه ثمالی