حجت الاسلام کاشانی سحر روز جمعه مورخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به ادامه ی سخنرانی با موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، خاصّه وجود مبارک امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیه الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات گذشته
عنوان بحث ما «سیر تکوّن عقاید شیعه» است، موضوع بحث ما «چگونگی ایجاد تصویر ایمان در مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، در اذهان مؤمنین» است.
فعلاً راجع به گوشهای از بحث گفتگو میکنیم. معارف الهیّه گسترده است. البته مهمترین، أهم، یا از مهمترین مباحث، بحث «حجّت» است.
به این بخش رسیدیم که قرآن کریم هم به موازات فرمایشات و تبیین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، در ذهنها تصویرسازی میکرد.
وقتی آیات نازل میشد، هم مفاهیم کلّیِ دین مطرح میشد، مفاهیم کلّی در قالب مصداق و مثال بیان میشد، گاهی بالاترین مصداقها، گاهی مصداق پایینتر، گاهی متوسّط. گاهی سطح مصداق خیلی پایین است، مثلاً در سوره مبارکه کهف، آنجایی که دو دوست هستند، یک نفر به دیگری میگوید «أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرَابٍ»،[۴] حتّی اسمشان را هم نمیگوید، شما هم نمیدانید چه کسانی هستند. دو دوست هستند، یک نفر از آنها مقداری پول دارد و دیگری پول ندارد. دو نفر هستند که یک نفر از آنها باغی دارد و زندگی او رونقی دارد، مؤمن به کافر میگوید: «أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرَابٍ» آیا به آن کسی که تو را از این خاک خلق کرده است کافر شدهای؟ میگویی من مالک هستم؟
بعد جلوتر میگوید: «مَا أَظُنُّ أَنْ تَبِیدَ هَذِهِ أَبَدًا»[۵] این باغ من هیچوقت از بین نمیرود.
فردا صاعقهای برخورد میکند و این باغ از بین میرود!
قرآن کریم نمیگوید این دو نفر چه کسانی بودند، قرآن کریم گاهی یک مفهوم کلّی را برای مصداق حضرت ابراهیم علیه السلام میگوید، گاهی یک مفهوم کلّی را برای حضرت موسی و حضرت هارون علی نبیّنا و آله و علیهما السلام میگوید، گاهی برای اصحاب کهف میگوید، گاهی هم اصلاً برای دو ناشناس میگوید! چرا؟ برای اینکه این قرآن کریم برای همهی سطوح جامعه است.
مفهوم کفر مشخص است، کفر یعنی پوشاندن حقیقت در جایی که من حقیقت را میشناسم. این بزرگترین بیماری دنیاست.
به کسی که قدر نعمت را نمیداند یا شکر نمیکند میگویند «کفران نعمت میکند»، یعنی درواقع کتمان نعمت میکند، زیر بار این موضوع که مُنعِم هست نمیرود، به این شخص کافر به نعمت میگویند و به عمل او هم کفران نعمت میگویند، «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ»،[۶] از آن طرف هم «وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ»، این «کَفَرتُم» به معنای کفران نعمت است، یعنی نعمات را ندید میگیرد.
مفاهیم اعتقادی یک مفهوم واحد است، ولی قابل امتداد از عرش تا فرش است. این مفهوم واحد است و قابل تطبیق به مصادیق است. عرض کردیم که آن مصادیقِ فوق العاده بالا به «نص» نیاز دارد، چون از آن نکاتی استخراج میشود.
یعنی ممکن است که ما بگوییم یک نفر در مسیر حضرت هارون علیه السلام گام برمیداشت، یا یک نفر در مسیر حبیب بن مظاهر سلام الله علیه گام برمیداشت، اما اگر بگویند کسی خودِ هارون است، اینجا نص لازم دارد، همانگونه که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «أنتَ مِنّی بِمَنزلهِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّا أنّه لانَبیّ بَعدی»، اینجا نص لازم دارد.
آیاتی را با یکدیگر رفت و برگشت کردیم، آیات امامت، آیات ماجرای حضرت موسی علیه السلام و حضرت هارون علیه السلام، اندکی آیات خلافتِ الهیّه، آیاتی که میفرمود حجّت علم و حجیّت داشت، آیات کفر ابلیس را عرض کردیم که سراسر فهم و علم بود و اینکه ابلیس میدانست که باید از خدای متعال وقت بگیرد که تا روز قیامت نمیرد، یعنی این موضوع را میفهمید، ولی در نهایت هم گفت کاری میکنم که معلوم بشود اشتباه کردی که به من گفتی باید به آدم سجده کنم و مطیع باشم؛ سجده یعنی منقاد و اطاعت محض، چون حضرت آدم علیه السلام خلیفه بود، یعنی ابلیس استکبار ورزید، «أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ».[۷]
این بحث همیشه هست، گاهی مقابل خلیفه الله، از مصداقِ خلیفه اللهیِ حضرت آدم، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه. عرض کردیم امام رضا علیه السلام فرمودند مَثَلِ کسانی که در سقیفه این کار را کردند مانند کسانی است که آن کار را کردند.
گاهی مثال پایینتر و پایینتر و پایینتر وجود دارد.
قرآن کریم مدام این مفهوم را تکرار میکند.
در مقابل این مقام خلافت، در مقابل این مقام اطاعت، کفر است و استکبار است و کتمان.
این ما هستیم که الآن آیات هزار و چهارصد سال قبل را میخوانیم و عرض میکنیم که برای امروز ما هم هست، ولی وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این آیات را در جامعه بیان میفرمودند، این حرفها حرفِ روز بوده است. همزمان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینها را میفرمودند، مردم هم خودشان را در این راستا میدیدند و هم میدیدند بارزترینِ این مصادیق چه کسانی هستند، مقابل این مصادیق چه کسانی هستند؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم گاهی مثال میزدند، مثلاً میفرمودند: یا علی! مَثَلِ تو فلانطور است.
حال این آیات را ملاحظه بفرمایید.
هم از یک اتفاق گذشته خاطره تعریف میکند، هم مفهومی را بر حسب آن مصداق بیان میکند، هم مفهوم کلّی را میگوید که شما برای مصادیق بالاتر و پایینتر ببینید، همین درس زندگی است. اگر درس زندگی نبود، حداقل باید اطلاعات مختصر شناسنامهای از بعضی از این آدمها میداد، نه اینکه در آن مثالِ آن دو نفر هیچ اشارهای نمیکند که اینها چه کسانی هستند، در مورد اصحاب کهف هم نمیگوید اینها چه کسانی هستند، فقط میگوید هجرت کردند.
قرآن کریم هجرتِ اصحاب کهف را میگوید، در خود اسلام هم هجرت به حبشه داریم، هجرت به مدینه داریم، هجرتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه داریم، هجرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از مدینه به کوفه داریم، تا روز قیامت هم ممکن است هجرت داشته باشیم، هر جایی که زمین را تنگ کنند و اجازه ندهند خدای متعال عبادت بشود، زمین خدا واسع است و هجرت میکنند. این موضوع دائمی است.
بعد توسعه دادند، «اَلْمُهَاجِرُ مَنْ هَجَرَ اَلسَّیِّئَاتِ»،[۸] فرمودند مهاجر آن کسی است که از گناهان خودش هجرت کند، از سرزمین نَفس به کشور محبّتِ خدای متعال سفر کند.
همینطور که میبینید یک مفهوم را چقدر توسعه میدهد، در جاهای دیگر هم همینطور است.
همانطور که شنیدهاید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در حال رد شدن بودند که دیدند دو نفر در حال کشتی گرفتن هستند، حضرت علّت را جویا شدند، عرض کردند: میخواهند ببینند چه کسی از دیگری قویتر است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «أَشْجَعُ اَلنَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاهُ»،[۹] قوی آن کسی است که نفسِ خود را زمین بزند.
گاهی قوی آن کسی است که اجازه میدهد دستهای او را ببندند و او را روی زمین بکشند. درست است که دفاع از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حق است، همهی میلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم به دفاع از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود، اما آنجا خدای متعال میفرماید نباید این کار را کنی. کمااینکه به حضرت ابراهیم علیه السلام میفرماید زن و بچه را در بیابان رها کن. در صورتی که خدای متعال به ما دستور داده است که نسبت به زن و بچه اکرام کنیم، حرام است که مرد نفقهی زن و بچه را ندهد، حرام است که مرد همسرِ خود را ترک کند، اما آن حکم برای حضرت ابراهیم علیه السلام بود، آدمهای عادی حکم خاص ندارند، چون به ما وحی نمیشود، پس بنابراین حکم ما عام است. خدای متعال به حضرت ابراهیم علیه السلام فرمودند بچه را در بیابان رها کن. ببینید آن زن در آنجا چه کشیده است! ببینید خدای متعال چقدر بزرگ است، یک زن بخاطر اینکه چند قطره آب به فرزند خودش بدهد، بین دو کوه دویده است، خدای متعال میفرماید همه باید تا روز قیامت بین صفا و مروه هروله کنند، چون روزی هاجر این کار را کرده است. پناه بر خدا از اینکه من برای خودم کار کنم. هیچ چیزی در راه خدا گُم نمیشود. خدای متعال به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرماید با آن حالتی که هاجر رفت باید تو هم بروی! این خیلی عجیب است! ان شاء الله خدای متعال روزی کند که یک مرتبه یک قدم برای خدا برداریم. چون هاجر راضی شد که با بچهی خردسالِ نوباوه وسط بیابان باشد، او به حضرت ابراهیم علیه السلام ایمان آورده بود و اعتراض نکرد.
این بزرگداشت برای دنیاست، روز قیامت معلوم میشود که اثرِ این عمل چیست.
توجّه کنید که خدای متعال به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میگوید تو هم باید همانطور که هاجر در این مکان رفته است، به همان شکل بروی!
دین همهی ما را مخاطب قرار داده است، همهی ما را آدم حساب کرده است، همهی ما هم امکان رشد داریم. بعد مثال میزند.
مانند موضوع هجرت، حال به فضای جنگ و اطاعت بیایید. دوباره قصه میگوید، اینجا که قصه میگوید، باز هم نمیگوید چه کسی! خود این موضوع کمک میکند که شما بدانید این مثال یک مصداق است، حال یا یک مثال خیلی خوب است، یا یک مثال متوسط است، نه مصداق اصلی، نه مصداق استثنائی، در سطوح مختلف قابل تکثیر است.
داستان طالوت و جالوت در قرآن کریم و درسهای آن
آیه ۲۴۶ سوره مبارکه بقره میفرماید: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ»[۱۰] آیا نمیبینی که عدّهای از بنی اسرائیل بعد از حضرت موسی رفتند…
نمیفرماید کدام پیغمبر، چون مهم نیست، چون میگوید من این قصه را بر اساس یک مصداق میگویم ولی این موضوع همیشه هست، گاهی یک پیغمبر است، گاهی یک امام است، گاهی مسلم بن عقیل است، فرستادهی یک امام است که دستورِ اطاعت هست، گاهی یک آخوند است، همانطور که از امام رضا علیه السلام پرسیدند که از چه کسی اطاعت کنیم؟ حضرت فرمودند: از یونس بن عبدالرحمن. اصلاً لازم نیست نبی باشد، اگر نبی باشد سطح موضوع بالاتر است.
فرمود: آیا ندیدی عدّهای از بنی اسرائیل بعد از حضرت موسی علیه السلام نزد پیغمبرشان رفتند، گفتند: «ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا» حاکمی برای ما قرار بده که «نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» در راه خدا بجنگیم، او رهبر و امیر ما باشد.
اینجا میتوانست بگوید رفراندوم کنید!
در امور عادی حرفی نیست که رأی مردم در میان باشد، مثلاً فرض بفرمایید رأی گیری کنند که کسی مدیر ساختمان شود، عقل کل بین ما نیست و بخاطر همین موضوع را به آراء عمومی میگذاریم، اما بعضی چیزها اینطور نیست، اینجا پیغمبری هست، میخواهیم یک امیری که خدا راضی است قرار بدهیم، پیغمبر هم حضور دارد، اینجا که دیگر رأی معنا ندارد!
خودشان هم این موضوع را میدانستند، وگرنه میگفتند ما مشورت کردیم و فلان کس را مسئول خودمان قرار دادیم؛ اما آمدند و گفتند: تو امیری برای ما منصوب کن که برویم و بجنگیم.
«قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا» اگر بعداً بگویم بجنگید، جا نمیزنید؟ کم نمیآورید؟ گوش میدهید؟
«قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِیَارِنَا وَأَبْنَائِنَا» گفتند: برای چه کوتاه بیاییم؟ برای چه سستی کنیم؟ ما را از خانههایمان بیرون کردهاند و ما و فرزندانمان آواره شدهایم، برای چه نجنگیم؟ میرویم تا حقمان را بگیریم.
«فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ» وقتی برای آنها دستور جنگ صادر شد که خودشان ضرورت این امر را میدانستند، بجز عدّهی کمی از آنها، مابقی روی برگرداندند!
اگر شما به عصر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بروید، مدام آیات میگوید که فلان پیامبر نتوانست هیچ کس از قوم خودش را نجات بدهد بجز بعضی از خانوادهی خودش را!
کسی بود که میگفت مدیریت انبیاء نعوذبالله ضعیف است! پناه بر خدا.
اینها مدیریت انسان را با مدیریت گاو یکی میبینند، چون میشمارند، گلّهای حساب میکنند! انسان که شمردنی نیست، یک انسان به اندازهی همهی عالم ارزش دارد، برای همین هم برای خدای متعال مهم بود، وگرنه اگر انسان مهم نبود، برای کلاس درس و تربیت کسی مانند من، آیا خدای متعال باید امام زمان ارواحنا فداه را میفرستاد؟ در اینصورت که اسراف بود!
میفرماید حتّی همهی خانوادهی آن پیامبر هم ایمان نیاوردند! «مَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ».[۱۱]
اصلاً این نگاه کثرتبین که در غیرشیعه هست، البته ما هم گرفتار این موضوع هستیم، مثلاً در مورد جلسهی شلوغ میگوییم که آبرودار بود!
من هرچه عنایت از علما و ربّانییّن شنیدهام، عمدتاً در جلسات خلوت است!
حداقل این موضوع یعنی اینکه وظیفهی خودت را انجام بده ولی دل نبند.
کثرت برای ماست که میشماریم، برای خدای متعال یک انسان، یک انسان است. اگر خدای متعال همهی عالم را خلق کند و یک میلیون سال هم بگذرد که فقط یک نفر تربیت بشود، میارزیده است و این موضوع اسراف نیست.
اگر ما بدانیم که انسان اینقدر ارزش دارد، اگر منبری بیچاره بفهمد که انسان اینقدر ارزش دارد، وقتی هزار نفر در یک جلسه هستند یعنی هزار نفر ساعت! انسان از تلف کردن وقت مردم میترسد.
همهی کارها همینطور است. باید توجّه کرد که یک انسان، یک انسان است!
مدل خدای متعال اینطور است که پیامبر ختمی مرتب را در قومی برمیگزیند که اذیت کنند و دشنام بدهند و بهتان بزنند.
خدای متعال متعال میفرماید: اینها میخواستند بروند و جهاد کنند، گفتند امام میخواهیم، وقتی فرمود… یکی از مشکلات اینها این است که کثرتبین هستند، قرآن کریم اصلاً اینطور نیست.
اشتباه نشود، قرآن کریم طرفدار اقلیّت نیست، قرآن کریم نمیفرماید حق با اقلیّت است، اصلاً اکثریت و اقلیّت ربطی به حق ندارد، معمولاً اکثریت کمتر به دنبال حق میروند، چون سخت است، وگرنه اینطور نیست که بگوییم اقلیّت به معنای خوب بودن است.
فرمود: «فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ» بجز عدّهی کمی، همه رفتند! «وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ»، ولی خدای متعال اول اینها را طرد نکرد، خدای متعال با علم به سرپیچیِ اینها، مبعوثی را فرستاد.
«وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ»[۱۲] پیغمبرشان به آنها فرمود «إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا»…
حال نمیگوید طالوت کیست و چه ویژگیهایی داشت، چون مفهوم کلّی را با یک مصداق بیان میکند، یعنی نباید ما در شخصیت طالوت بمانیم، بالاتر و پایینتر از طالوت در تاریخ هست.
«وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا»، این طالوت، خدای متعال او را خواسته است. گفتند: «أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ» این طالوت حاکم بشود؟ ما که شایستهتر هستیم! «وَلَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِنَ الْمَالِ» او که مال زیادی ندارد!
فرمود: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ» خدا او را انتخاب کرده است…
شما ببینید چقدر بین این موضوع و موضوعِ حضرت آدم و ابلیس، وحدت مفهوم است. خدای متعال میفرماید به آدم سجده کنید، ابلیس میگوید او از خاک است و من از آتش! اینجا میگویند: او مال زیادی ندارد! اصلاً مگر موضوع مال زیاد بود؟ اگر اینطور بود که نباید میگفتید «ای نبی! تو مبعوث کن». باید میدیدید چه کسی از بقیه پولدارتر است. پول بد نیست ولی ملاک این موضوع نیست. این همان است، نخواستند بپذیرند.
طالوت خلیفه الله و حضرت آدم علیه السلام نیست، ولی ملاک آن کسی که میخواهد در یک جایی قرار بگیرد، دانش در آن موضوع است.
فرمود «وَزَادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ» هم دانایی به اندازهای که باید داشته باشد دارد، هم توانایی، یعنی اینجا ملاک این است، «وَاللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشَاءُ» خدا مُلک و حکومت و امر و افتراض طاعت و لزوم اطاعت را آنجایی قرار میدهد که خودش میخواهد، چون خودش بهترین چیز را میخواهد.
شما نگاه کنید بعداً در جهان اسلام این مفاهیم چقدر لوث شد، یک منبری وهابی گفت اگر روی صورت حاکم مسلمین دوربین مداربسته بگذارند و در مقابل چشم میلیونها بیننده، بصورت زنده به عنف تجاوز کند، اطاعت از او برای حفظ عزّت اسلام و مسلمین واجب است!
تعجّب نکنید! چون آن کسانی که روز اول بجای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قرار گرفتند، این کار برایشان خُرده بود و این امر برایشان چیزی نبود، اصلاً مفاهیم جابجا شد.
«وَاللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ».
با اینکه نزد پیغمبرشان آمده بودند، پیغمبرشان هم گفت که خدا او را مبعوث کرده است، دوباره پیامبرشان فرمود: «إِنَّ آیَهَ مُلْکِهِ»[۱۳] آیت هم میگذارم که شما ببینید او نشانه دارد.
یعنی مشکلِ عدمِ اطاعتِ آنها، جهل نیست. میگویند چرا این شخص؟
ابلیس میگوید چرا آدم؟ اینها میگویند چرا طالوت؟ آنها میگفتند چرا علی؟
میآمدند و به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض میکردند: چرا درِ خانههای ما را به مسجد بستهای و درِ خانهی علی را باز کردهای؟ چرا بصورت خصوصی با علی حرف میزنی؟ چرا به علی دختر دادی؟ این همان فعل است!
از مظلومیتهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این است که میفرمود: من با علی خصوصی حرف نمیزنم، خدای متعال دستور داده است. من علی را به عقد فاطمه درنیاوردهام، خدا دستور داده است. من درِ خانههای شما را نبستهام، خدا دستور داده است. اما نمیپذیرفتند!
میگفت: «مُتْعَتَانِ کَانَتَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ أَنَا مُحَرِّمُهُمَا، وَ مُعَاقِبٌ عَلَیْهِمَا مُتْعَهُ اَلنِّسَاءِ وَ مُتْعَهُ اَلْحَجِّ»[۱۴] زمان پیامبر احکامی بود که من آنها را حرام اعلام میکنم!
اگر شما به روایات بروید میبینید که به او فرعون میگویند، چرا؟ چون مقابلِ فرعون حضرت موسی علیه السلام با آیات الهی بود و حق روشن بود اما میگفت که نمیخواهم قبول کنم!
اینجا هم این شخص میگوید زمان پیامبر احکامی بود، اما من قبول ندارم، من به کسی که این کار را کند، مانند فعل حرام حد میزنم! من میگویم حرام است!
به دیگری گفتند چرا این کار را کردی؟ مگر این موضوع زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نبود؟ گفت: بود ولی آن روز میترسیدیم مخالفت کنیم!
فرعون کسی است که نفس خودش را میپرستد، فرعون در برابر بعضی از اینها طفل بود، اینها معلم فرعون هستند. این همان مفهوم است. برای همین هم در روایات ما فرعون و هامان به کسانی تطبیق شده است، واضح است که نخواستهاند بگویند اینها فرعون زمان حضرت موسی علیه السلام هستند.
«إِنَّ آیَهَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَبَقِیَّهٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسَىٰ وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِکَهُ» مگر نمیگویید ما میتوانیم؟ آن صندوقچهای که حضرت موسی علیه السلام را در آن گذاشتند و به سمت فرعون رفت و از آب برداشتند و حضرت موسی سلام الله علیه شاهانه در آغوش حضرت آسیه سلام الله علیها و مادر خودش بزرگ شد تا به رشد و نمو رسید و بعد هم نبی شد، که آن اصلاً رمز پیروزی بود، آیتِ سکینه و آرامش بود.
میگوید آن چیزی که رمز پیروزی و موفقیت و آرامشتان بود را بیاورید، آیتِ ملک او این است که آثار و یادگاریهای موسی و هارون را میآورد. آن کسانی که ادّعا داشتند ساکت شدند.
زمان صدر اسلام هم میگفتند چرا درِ خانهی علی را باز میگذاری و درِ خانهی ما را میبندی؟ پاسخ این است که آیا تو طهارت داری؟
فرمود علامتِ مَلِک بودنِ او این است که این صندوقچه را میآورد که پیشقراول سپاه ببرید و خیالتان راحت باشد که شما پیروز هستید.
نداشتند ولی نپذیرفتند! حرفی نداشتند که بزنند ولی عملاً نپذیرفتند.
شما نگاه میکنید و میبینید که پیغمبری میخواهد کسی را بعنوان امیر لشگر و کسی که باید از او اطاعت کرد قرار بدهد، خدای متعال هم فرموده است، تبرّکات زیادی هم بهمراه دارد، کسی هم چیزی برای ارائه نداشت…
در آن جای دیگر، وقتی آن هُدهُد آمد و گفت در آن قوم خانمی هست که «لَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ»[۱۵] یک تخت سلطنتی فوق العاده دارد، حضرت سلیمان علی نبیّنا و آله و علیه السلام میداند که آنجا هم عدّهای هستند که ادّعا دارند، پرسیدند: چه کسی میتواند این را بیاورد؟
اینجا هم آیت دارد، تو بگو من میآورم، من نسبت به طالوت احق هستم و میتوانم آیتی بیاورم. اما چنین چیزی ندارد.
«إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَهً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» این هم آیه است.
«فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ»[۱۶] وقتی بالاخره عدّهای آمدند، اما عدّهای با آن همه علم نیامدند… مشکل در آن جاهایی است که علم هست و انسان عمل نمیکند… گفت: «إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ» خدا امتحان کرده است، اولین قدم آمادگی اطاعتی است، به اینجا میرسیم نهر است، آب این نهر هم گواراست، نباید از این نهر بنوشید، «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی»، هر کسی از این نهر بنوشد از من نیست و برگردد، «وَمَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَهً بِیَدِهِ» اگر کسی پا روی نفس خودش بگذارد با من میآید، اگر به اندازهی کمی بنوشید اشکال ندارد. «فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ»، عدّهای که از اول نیامدند، اینهایی که آمدند آیت الهی را دیدند گفتند ما بیشتر مینوشیم، بجز عدّهی کمی، همه نوشیدند! یعنی عدّهی کمی از عدّهی کمی ماندند!
«فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ» مؤمنانی که با او همراه شده بودند، به جالوت رسیدند و «قَالُوا لَا طَاقَهَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ» گفتند ما نمیتوانیم با اینها درگیر شویم!
چند مرتبه در اسلام این اتفاق افتاد که سه هزار نفر نشسته بودند و یک نفر مانند جالوت آمد و اینها را مسخره کرد، اینها جرأت نکردند بلند شوند بایستند. هرچه مبارز طلبید اینها بلند نشدند، این بلند نشدنشان یعنی چه؟ «قَالُوا لَا طَاقَهَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ» گفتند ما نمیتوانیم با اینها درگیر شویم!
نمیخواهم بگویم این آن است، یک مفهوم است که مصادیق بالاتر و پایینتر دارد.
«قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ» عدهی خیلی کمی از اینها ماندند و گفتند ما میدانیم اگر خدای متعال بخواهد، اگر ما کم باشیم و آنها زیاد باشند، اگر قرار باشد ما پیروز شویم، ما پیروز میشویم. اگر قرار باشد ببازیم حتّی اگر صد برابر هم باشیم شکست میخوریم. در مسیر عبادت هم که اصلاً شکست نداریم، یا کشته میشویم که شهید هستیم، یا پیروز هستیم و الحمدلله، ان شاء الله بعداً شهید میشویم، شکست نداریم، «کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ».
«وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ».[۱۷] «فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّه»[۱۸] همین عدّهی کم به اذن الهی لشگر را شکست دادند، «وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ» داوود هم جالوت را کشت.
یک لشگر در مقابل یک لشگر قرار بگیرد که همه بجز عدهی کمی بترسند، یک نفر به آن وسط برود و نترسد، در حالی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: زنان اهل مدینه که آمده بودند تا ماجرا را ببینند، همه بر من گریه میکردند. پیغمبر دست به آسمان بلند کرد و عرض کرد که خدایا! مرا تنها نگذار.
داوود برنده شد، «وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَهَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ»، این کسی که در میان این همه آدمِ ترسو قد علم کرد و مقابل جالوت قرار گرفت، حکومت شایستهی او شد، خدای متعال به او حکمت داد، خدای متعال به او علم هم داد.
ما نمیخواهیم بگوییم این داستانِ زندگیِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، این موضوع میتواند هزار مرتبه در تاریخ اتفاق بیفتد، خدای متعال آیاتی را برای یک مفهوم کلّی بیان میکند که قابل تطبیق به مصادیق است، اما اگر کسی گیج بود و شک کرد باید قَبای داوود و طالوت را بدست بگیرد و در امّت جستجو کند و ببیند با چه کسی همخوانی دارد.
آنهایی که میگفتند ما شایستهتر هستیم، اصلاً کجا بودند؟ همه چیز روشن است.
روضه و توسّل به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه
چند ده هزار نفر مقابلِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قرار گرفته بودند، حضرت به هر سمت میدان که میرفت، او لشگر را جابجا میکرد. کاری کرده است که امروز…
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به قصهی روز کربلا «یوم الحسین علیه السلام» میگویند، واقعاً هم نام زیبایی است، هم امام سجّاد علیه السلام فرمودند، هم امام رضا علیه السلام فرمودند، شاید امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم فرمودند.
اگر عالم یک روز به خودش دیده است، آن روزِ حسین است، اگر یک روز در این عالم باشد که بشود به آن «روز» گفت، آن روز روزِ حسین است، اگر یک شب هم «شب» باشد، آن هم شب حسین است، شب عاشورا.
کمتر ولیّ خدایی را اینطور مبتلا کردند که سی هزار نفر وحشی دوره کنند و اینقدر هم به او وقت بدهند…
خدای متعال مولای ما را هشت روز در کربلا نگه داشت، از آن لحظهای که دشمن میخواست حمله کند وقت گرفت که شب داشته باشد، روز داشته باشد…
یک روز یا یک میلیون روز… بین خیمهها برود و بچهها را ببیند، دستهایشان را نگاه کند، قد و بالایشان را ببیند… عبد است…
اگر انسان یک مریض بدحال در بیمارستان داشته باشد، همهی حواس انسان به آنجاست، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چطور آن شب نماز خواندهاند؟ این طرف شیرخوار گریه میکند، آن طرف دختربچه راه میرود… نماز خوانده است، قرآن خوانده است، دعا کرده است… واقعاً که روز حسین است، همهی عالم هم گدای روز حسین هستند…
یا رحمه الله الواسعه، یا باب نجاه الأمّه…
روایت میگوید که ملائکه از خدای متعال اذن خواستند که بروند و کمک کنند، اما حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نپذیرفتند و فرمودند: دستور این است و خدای متعال اینطور خواسته است، ولو اینکه معاف کند، میدانم که نظر خدا چیست…
من که میدانم او چه میخواهد، او میخواهد دختران من از این شهر به آن شهر بروند…
نیّر میگوید که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به جبرئیل اینطور فرمود:
رخت برکش دور شو ای محتشم تا نسوزد شهپرت را آتشم
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میتوانست غریبانه به جایی برود و زندگی کند، به حضرت هم پیشنهاد دادند، اما خدای متعال اینطور خواسته است…
بِأبِی أنتَ وَ اُمِّی یَا أبَا عَبدِالله…
اگر انسان گوش شنوا داشته باشد میبیند که ملائکه و انبیاء و اوصیاء و… همه میگویند «یَا لَیتَنِی کُنتُ مَعَک، بِأبِی أنتَ وَ اُمِّی»…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بچهها را جمع کرد و فرمود به داخل خیمهها بروید، اینها هم رفتند…
حضرت به وسط میدان رفت، حضرت پنجاه و هفت سال سن دارند، یعنی جوان نیست، از صبح مدام به میدان رفته است و برگشته است، مدام رفته است و پیکر شهید آورده است، بالای سر شهدای انصار گریه کرده است، بعضی از شهدا را نمیشد یک نفری آورد و بخاطر همین با جمعی آورده است، مجدداً به میدان رفته است، شیرخوار را به وسط میدان برد… ببینید حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای هدایت مردم تا کجاها رفت… به علقمه رفت و برگشت، بچهها پشت سرِ حضرت گریه کردند و حضرت این بچهها را به داخل خیمهها برد، به وسط میدان رفت، تشنه، داغ دیده، گریه کرده، جنگیده… به وسط میدان رفت…
دشمن ملعون به اندازهی کافی انگیزه برای کشتن داشت، تازه حضرت به وسط میدان رفت و برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رجز خواند…
لا لِشَیء کَانَ مِنّی قَبلَ ذَا غَیرَ فَخرِی بِضِیَاءِ النَیّرَین[۱۹]
من گناهی ندارم بجز اینکه به دو نور نیّر افتخار میکنم…
فَاطِمُ الزَّهرَاء اُمّی و أبی قَاصِمُ الکُفر بِبَدرٍ وَ حُنَین
مادرم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است و پدرم درهم کوبندهی کفّار…
عَبَدَ اللّهُ غُلاماً یَافِعاً وَ قُرَیشٌ یَعبُدُونَ الوَثَنَین
هنوز بالغ نشده بود، به ظاهر عابد بود، قریش بتپرست بودند…
یَعبُدُونَ اللاتَ وَ العُزّى مَعاً وَ عَلیٌّ کَانَ صَلَّى القَبلَتَین
آنها بتپرست بودند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بر دو قبله نماز خواند…
یک نفر بین چند هزار تیرانداز و سنگانداز سیبل شده است و رجز هم میخواند، معلوم است که چه میشود، آماج تیر شد و باید دائماً مارپیچ حرکت میکرد… خبرهی جنگ است و میداند هرجایی که بایستد تیر میخورد…
بالاخره آسمان را نگاه کرد و دید زمان قرار است…
دائماً حرکت میکرد، «فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَهً»،[۲۰] یک لحظه ایستاد تا نفس بگیرد… همینکه اسب متوقف شد «إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلَى جَبْهَتِهِ» سنگی به صفحه پیشانی مبارک حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اصابت کرد… نمیتوانم توصیف کنم، بعد از سنگ هم تیری رسید… هرچه تلاش کرد نتوانست بماند، «فَسَقَطَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ»…
[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] سوره مبارکه کهف، آیه ۳۷ (قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا)
[۵] سوره مبارکه کهف، آیه ۳۵ (وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَنْ تَبِیدَ هَٰذِهِ أَبَدًا)
[۶] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۷ (وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ)
[۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۴ (وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَىٰ وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ)
[۸] من لا یحضره الفقیه ، جلد ۴ ، صفحه ۳۵۲
[۹] من لا یحضره الفقیه ، جلد ۴ ، صفحه ۳۹۴ (وَ رَوَى یُونُسُ بْنُ ظَبْیَانَ عَنِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ : «اَلاِشْتِهَارُ بِالْعِبَادَهِ رِیبَهٌ إِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ جَدِّهِ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ «أَعْبَدُ اَلنَّاسِ مَنْ أَقَامَ اَلْفَرَائِضَ وَ أَسْخَى اَلنَّاسِ مَنْ أَدَّى زَکَاهَ مَالِهِ وَ أَزْهَدُ اَلنَّاسِ مَنِ اِجْتَنَبَ اَلْحَرَامَ وَ أَتْقَى اَلنَّاسِ مَنْ قَالَ اَلْحَقَّ فِیمَا لَهُ وَ عَلَیْهِ وَ أَعْدَلُ اَلنَّاسِ مَنْ رَضِیَ لِلنَّاسِ مَا یَرْضَى لِنَفْسِهِ وَ کَرِهَ لَهُمْ مَا یَکْرَهُ لِنَفْسِهِ وَ أَکْیَسُ اَلنَّاسِ مَنْ کَانَ أَشَدَّ ذِکْراً لِلْمَوْتِ وَ أَغْبَطُ اَلنَّاسِ مَنْ کَانَ تَحْتَ اَلتُّرَابِ قَدْ أَمِنَ اَلْعِقَابَ وَ یَرْجُو اَلثَّوَابَ وَ أَغْفَلُ اَلنَّاسِ مَنْ لَمْ یَتَّعِظْ بِتَغَیُّرِ اَلدُّنْیَا مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ وَ أَعْظَمُ اَلنَّاسِ فِی اَلدُّنْیَا خَطَراً مَنْ لَمْ یَجْعَلْ لِلدُّنْیَا عِنْدَهُ خَطَراً وَ أَعْلَمُ اَلنَّاسِ مَنْ جَمَعَ عِلْمَ اَلنَّاسِ إِلَى عِلْمِهِ وَ أَشْجَعُ اَلنَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاهُ وَ أَکْثَرُ اَلنَّاسِ قِیمَهً أَکْثَرُهُمْ عِلْماً وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ قِیمَهً أَقَلُّهُمْ عِلْماً وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ لَذَّهً اَلْحَسُودُ وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ رَاحَهً اَلْبَخِیلُ وَ أَبْخَلُ اَلنَّاسِ مَنْ بَخِلَ بِمَا اِفْتَرَضَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ وَ أَوْلَى اَلنَّاسِ بِالْحَقِّ أَعْلَمُهُمْ بِهِ وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ حُرْمَهً اَلْفَاسِقُ وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ وَفَاءً اَلْمَمْلُوکُ وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ صَدِیقاً اَلْمَلِکُ وَ أَفْقَرُ اَلنَّاسِ اَلطَّامِعُ وَ أَغْنَى اَلنَّاسِ مَنْ لَمْ یَکُنْ لِلْحِرْصِ أَسِیراً وَ أَفْضَلُ اَلنَّاسِ إِیمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً وَ أَکْرَمُ اَلنَّاسِ أَتْقَاهُمْ وَ أَعْظَمُ اَلنَّاسِ قَدْراً مَنْ تَرَکَ مَا لاَ یَعْنِیهِ وَ أَوْرَعُ اَلنَّاسِ مَنْ تَرَکَ اَلْمِرَاءَ وَ إِنْ کَانَ مُحِقّاً وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ مُرُوءَهً مَنْ کَانَ کَاذِباً وَ أَشْقَى اَلنَّاسِ اَلْمُلُوکُ وَ أَمْقَتُ اَلنَّاسِ اَلْمُتَکَبِّرُ وَ أَشَدُّ اَلنَّاسِ اِجْتِهَاداً مَنْ تَرَکَ اَلذُّنُوبَ وَ أَحْکَمُ اَلنَّاسِ مَنْ فَرَّ مِنْ جُهَّالِ اَلنَّاسِ وَ أَسْعَدُ اَلنَّاسِ مَنْ خَالَطَ کِرَامَ اَلنَّاسِ وَ أَعْقَلُ اَلنَّاسِ أَشَدُّهُمْ مُدَارَاهً لِلنَّاسِ وَ أَوْلَى اَلنَّاسِ بِالتُّهَمَهِ مَنْ جَالَسَ أَهْلَ اَلتُّهَمَهِ وَ أَعْتَى اَلنَّاسِ مَنْ قَتَلَ غَیْرَ قَاتِلِهِ أَوْ ضَرَبَ غَیْرَ ضَارِبِهِ وَ أَوْلَى اَلنَّاسِ بِالْعَفْوِ أَقْدَرُهُمْ عَلَى اَلْعُقُوبَهِ وَ أَحَقُّ اَلنَّاسِ بِالذَّنْبِ اَلسَّفِیهُ اَلْمُغْتَابُ وَ أَذَلُّ اَلنَّاسِ مَنْ أَهَانَ اَلنَّاسَ وَ أَحْزَمُ اَلنَّاسِ أَکْظَمُهُمْ لِلْغَیْظِ وَ أَصْلَحُ اَلنَّاسِ أَصْلَحُهُمْ لِلنَّاسِ وَ خَیْرُ اَلنَّاسِ مَنِ اِنْتَفَعَ بِهِ اَلنَّاسُ» » .)
[۱۰] أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَىٰ إِذْ قَالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۖ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا ۖ قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِیَارِنَا وَأَبْنَائِنَا ۖ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ
[۱۱] سوره مبارکه هود، آیه ۴۰ (حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِیهَا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ ۚ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ)
[۱۲] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۴۷ (وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا ۚ قَالُوا أَنَّىٰ یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِنَ الْمَالِ ۚ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ ۖ وَاللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ)
[۱۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۴۸ (وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَهَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَبَقِیَّهٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسَىٰ وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِکَهُ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَهً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ)
[۱۴] إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات ، جلد ۳ ، صفحه ۳۷۸
[۱۵] سوره مبارکه نمل، آیه ۲۳ (إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَهً تَمْلِکُهُمْ وَأُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ)
[۱۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۴۹ (فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَمَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَهً بِیَدِهِ ۚ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ ۚ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَهَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ ۚ قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ)
[۱۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۰
[۱۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۱ (فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَهَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ ۗ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ)
[۱۹] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال ، جلد ۱۷ ، صفحه ۲۹۰
[۲۰] اللهوف علی قتلی الطفوف ، جلد ۱ ، صفحه ۹۵
پاسخ دهید