حجت الاسلام کاشانی روز یکشنبه مورخ ۲۷ اسفندماه ۱۴۰۲ در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به ادامه ی سخنرانی با موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
- مقدّمه
- مرور جلسات گذشته
- اهمیّتِ ذکرِ فضائلِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
- نگفتنِ از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، حضرت را در جامعه غریب کرد
- در خیلی از علوم انسانی «شکلِ کار» هستیم
- دشنام به خدا و رسول؟
- اگر فضائلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه منتقل نشوند
- رابطهی دین و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
- خانمهای مورد اشارهی سورهی مبارکهی تحریم، شروعکنندهی بعضی اهانتها بودند
- روضه و توسّل به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیه الله اعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
ما هر شب دو بحث را پیش میبریم، یک مقدّمهای دربارهی این جلسات است، و نیمهی دوم بحث هم ادامهی بحث «سیر تکوّن عقاید شیعه» است.
این موضوع هم جهاتی داشته است، هم بیانِ بخش اول ضروری است، با توجّه به اینکه حدود پنجاه جلسه از بحث «سیر تکوّن عقاید شیعه» گذشته است و مقدّماتی گفته شده است که نمیشود آنها را تکرار کرد، لذا برای عزیزانی که به بحث وارد میشوند لازم است که یک مقدّمات ضروری گفته شود.
نکتهی دوم هم این است که نیمهی دوم بحث قدری شبهدرسی است، من برای اینکه بتوانم در جلسه تعادل را حفظ کنم، مقدّمهای قرار دادهام که مثلاً پنجاه دقیقه راجع به اصلِ بحث حرف نزنیم.
یعنی گفتنِ بعضی مباحث در یک جلسهی غیردرسی کمی مشکل است، هم اینکه انسان بتواند بیان کند و هم اینکه موضوع خوابآور نباشد، هم بتواند بحث را طوری پیش ببرد که خیلی افت پیدا نکند.
بهمین جهت هم فعلاً با دو بحث پیش میرویم.
بعضی شبها مانند امشب مقدّمه و متن به یکدیگر ملحق میشوند، یعنی درهمتنیده میشوند.
بحث امشب راجع به دو همسرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است که من از شما میخواهم برای اینکه بتوانم توضیح دهم و شما حرف بنده را متوجّه شوید، لطفاً بین عرایض بنده فرمایشی نفرمایید، وگرنه من مجبور میشوم مبهم حرف بزنم، و حرف زدنِ مبهم هم بحث را گُم میکند. در حالی که اگر شما آن موضوع را ندانید و الآن من بگویم و بدانید، یا میدانستید و الآن من تذکّر بدهم، جداً بغض شما را نسبت به دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین تشدید میکند، و اهمیّت این موضوع از ابراز یک بیان بیشتر است.
خلاصه اینکه این ابراز احساسات و عدمِ بیانِ واضح، باعثِ ابهام میشود، و من هم یا باید قهر کنم و جلسه را بهم بزنم، یا حرف نزنم، یا مبهم حرف بزنم. هر سه برخلاف مرضی رضای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است.
مرور جلسات گذشته
با این مقدّمه شروع میکنم که ما این شبها عرض میکردیم که ائمه علیهم السلام به ما یاد دادهاند، وقتی شیعیان جلسه تشکیل میدهند از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین میگویند، از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میگویند، ذکرالله میکنند، هم به برکتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین یادِ خدا میکنند، هم با اسماء و صفات خدا که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستند یادِ خدا میکنند، فضائل میگویند. از معصوم رسیده است که من این جلسات شما را دوست دارم. فراوان نقل شده است که کسی که دقایقی با دوستان خود جمع شود و از ما نگوید خسارت میبیند و حسرت میخورد.
یعنی اگر کافه هم میروی و یک شات نوشیدنی نوش جان میکنید، این همه حرف از همه جا گفته میشود که خیلی از آنها بهتان و تهمت است، این روزها راجع به یک ولی خدا که من شهادت میدهم که در کشور ما مانند او یا نیست، یا من زیاد نمیشناسم، چقدر تهمت زده شد، روزهداران هم گفتند، و به عظمت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قسم که اگر به حقیقتِ آن فرد یقین نداشتم همینقدر هم نمیگفتم.
حال ما که از همه چیز حرف میزنیم، مثلاً با دوست خود به رستوران میرویم، از همه چیز میگوییم، یک جمله هم بگوییم دیشب فلانی این حرف را زد یا فلان کتاب را دیدم یا فلان روایت را دیدم، یا نمیداند و یاد میگیرد، یا میداند و تذکّر است.
این توقّعِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین از ماست، فرمودهاند خدا رحمت کند کسی که امر ما را احیاء کند.
اهمیّتِ این جلسات همین است و باید دائم یاد شود، فکر نکنید قدیمیها گفتهاند و دیگر کافیست.
مباحثی در این موضوع گذشت، هم در اهمیّت موضوع، هم در بابِ آفتها، هم راهکارهایی که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دادهاند.
اهمیّتِ ذکرِ فضائلِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
بخش بعدی این است، اینطور نیست که چون «ابن تیّهان» گفت، چون «صعصعه» فرمود، چون «عمّار» گفت دیگر لازم نیست ما بگوییم. اگر اینها یک برههی ده ساله کمرنگ شود، نسل بعد کلاً بیخبر میشود.
اموری که فرهنگی است، از جنس جنگ نرم است، از جنس روایت است، از جنس نقل است، مانند این چیزهایی که امروز در دنیا هست، با یک ادّعای هولوکاست، ده برابرِ آن ادّعا در غزّه آدم کشتهاند! میگویند یک سری آلمانی این کار را کردهاند، اصلاً اگر کرده باشند هم آیا شما میخواهید از فلسطینیها انتقام بگیرید؟ تا چند ده هزار نفر را بکشی تلافی میشود که ما بدانیم شما میخواهید تا چه زمانی انتقام بگیرید؟
چکار میکند؟ به دنبال این است که روایت را عوض کند، و اینطور نیست که بگوییم «ما که قبلاً گفتهام».
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آنقدر راجع به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سخن گفته است، که دیگر در ذهن اصحاب این بود که وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میخواست صحبت کند، لابد میخواهد دوباره راجع به علی حرف بزند!
زمانی بنده روایاتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را در موضوعاتی جمع میکردم، حدود هشت ماه مشغولِ روایاتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودم، آن زمان حدود صد و هشتاد هزار روایت دیدم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به هر بهانه یا بیبهانه از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرموده است. چرا؟ برای اینکه یک برههی بیست و پنج ساله که امّت بعد از پیامبر اکرم به یک چاهِ ویل افتاد… در آن بیست و پنج سال کاری کردند که مردم بین علی و معاویه شک میکردند! اصلاً قبل از آن، زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آیا کسی به خودش اجازه میداد بگوید بررسی کنیم تا ببینیم بین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و پسر هند، حق با چه کسی است؟
این موضوع در بیست و پنج سال اتفاق افتاده است! یعنی در یک جامعهای بالاترین فرد، یعنی وصی پیغمبر، که پیغمبر همهی شئون خود را به او واگذار کرده است، با بدترین فرد امّت که بیست و یک سال با اسلام جنگیده است، مادرِ او جگرِ حمزه را دریده و به دندان گرفته است… مسلمین در شک هستند که آیا بجنگیم یا نجنگیم!
بعضی از اصحابِ درجه یک که شهید صفین هستند، در صفین تا قتل عمار وارد جنگ نشدند و گفتند نمیدانیم که آیا حق با علی است یا نه! بعد در صفین شهید شده است. یعنی آدمِ دروغگویی نبوده است! صحابیِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، صحابیِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، حضرت هم او را دوست داشت، اما فتنه شده است.
چرا فتنه میشود؟ چون مردم شک میکنند.
این شخص که آدمِ بدی نبود است، هم صحابی پیامبر است و هم صحابی امیرالمؤمنین است، هم شهید صفین است، هم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای او گریه کرده است. اما دچار شک شده است، چرا دچار شک شده است؟
اگر در خیابان ببینید دو منبری یا ذاکر اباعبدالله یقه به یقه شدهاند، به این راحتی نمیتوانید بگویید حق با کدامیک است. اما اگر ببینید من با آقای بهجت نعوذبالله یقه به یقه شدهام، بالای نود و نه درصد میگویید معلوم نیست این کاشانی چه غلطی کرده است.
در بیست و پنج سال بعد از پیغمبر کاری کردند که علی بن ابیطالبِ عرشنشین، با یک ناپاکزادهی دشمنِ اسلام که منافق بود، در یک کفه دیده شود، بلکه او به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ترجیح داده شود!
یعنی اگر بیست و پنج سال جلوی گفتن را بگیری، ممکن است اینقدر اتفاق بیفتد.
نگفتنِ از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، حضرت را در جامعه غریب کرد
این نمونه را ببینید، این مقدّمه است که چرا این جلسات ضروری است، نگو اینها مستحب است، گفتنِ یک مورد از آن مستحبّ است، وگرنه اصلِ آن واجب است، اصلِ ولایت که واجب است، اینکه آیا فلان فضیلت را بگویم یا نگویم مستحب است. اصلِ آن اصلِ اعتقاد است، اصلِ آن ریشهی توحید است.
هم شیخ مفید نقل کرده است و هم شیخ صدوق، طرف نزد ابن عباس آمد و گفت: این علی چکار میکند؟ ابن عباس گفت: «إِنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ صَلَّى اَلْقِبْلَتَیْنِ وَ بَایَعَ اَلْبَیْعَتَیْنِ»[۴] تو چه میگویی؟ آن زمانی که اسلام شروع شد با علی شروع شد، اکثرِ مسلمین که تجربهی نماز خواندن به بیت المقدس را ندارند، عمدتاً به سمت کعبه نماز خواندهاند، «وَ لَمْ یَعْبُدْ صَنَماً» همهی کس و کار شما، پدران و مادران شما بتپرست بودند، علی هرگز بت نپرستیده است، «لاَ وَثَناً وَ لَمْ یُضْرَبْ عَلَى رَأْسِهِ بِزَلَمٍ وَ لاَ قِدْحٍ» آن کارهایی که در مناسکشان و قمارهایشان، در آداب و رسوم بتپرستها بود، علی اهلِ اینها نبود، «وُلِدَ عَلَى اَلْفِطْرَهِ» مسلمان به دنیا آمد، «لَمْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ طَرْفَهَ عَیْنٍ»…
آن شخص گفت: من به این حرفها کار ندارم، (چون هنوز نمیداند با چه کسی طرف است)، «إِنَّمَا سَأَلْتُکَ عَنْ حَمْلِهِ سَیْفَهُ عَلَى عَاتِقِهِ» این شمشیرش را روی دوش خود گذاشته است، «یَخْتَالُ» هر جا میرود با تبختر آدمها را میکشد که حق با من است، «حَتَّى أَتَى اَلْبَصْرَهَ فَقَتَلَ بِهَا أَرْبَعِینَ أَلْفاً» چهل هزار نفر در بصره کشته است، بعد در صفین کشت، بعد در نهروان کشت، «هُمْ مُسْلِمُونَ» اینها همه مسلمان بودند، فقط این یک نفر…
ابن عباس گفت: آمدهای و از من سؤال میکنی؟ «أَ عَلِیٌّ أَعْلَمُ عِنْدَکَ أَمْ أَنَا» علی بیشتر میداند یا من؟ گفت: «لَوْ کَانَ عَلِیٌّ أَعْلَمَ عِنْدِی مِنْکَ لَمَا سَأَلْتُکَ» اگر علی اعلم بود که من به سراغ تو نمیآمدم. ابن عباس گفت: مادرت به عزایت بنشیند، «عَلِیٌّ عَلَّمَنِی» اگر من چیزی هم بلد هستم، علی به من یاد داده است، «کَانَ عِلْمُهُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَلَّمَهُ اَللَّهُ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ» علی مستقیم از پیغمبر گرفته است و پیغمبر هم از خدا، «فَعِلْمُ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مِنَ اَللَّهِ وَ عِلْمُ عَلِیٍّ مِنَ اَلنَّبِیِّ»، همهی ما شاگردِ علی هستیم، «عِلْمِ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ کُلِّهِمْ فِی عِلْمِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ» اگر همهی اصحاب را جمع کنی، در برابرِ علمِ علی «کَالْقَطْرَهِ اَلْوَاحِدَهِ فِی سَبْعَهِ أَبْحُرٍ» مانند این است که یک قطره را در برابر هفت دریا بیندازی!
اما چه میشود که آن شخص میگوید تو اعلم هستی؟
در خیلی از علوم انسانی «شکلِ کار» هستیم
شما یک مطالعهی موردی کنید و ببینید در پنجاه سالِ هزار و سیصد تا سال هزار و سیصد و پنجاه شمسی، آثاری که دربارهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نوشته شده است را ببینید، آنوقت خواهید دید که چقدر تعجّب میکنید. دورهای که روشنفکری فقط ابعادی را از علم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین میگفت، به نام وحدت استراتژیک حقایق را کتمان کردند، حقایقِ اهل بیت را فرابشری تلقّی کردند، کار به جایی رسید که اوایل انقلاب خیلی از بچه حزباللهیها، اگر کسی میخواست اولیات این عقاید را بیان کند، اینها را خلاف میدیدند!
امروز خیلی آزادی هست. بسیاری از کتابها اول انقلاب ممنوع الچاپ شد، آن هم بخاطر اینکه عدّهای نمیپذیرفتند اینها چاپ شود، اینها تحت تأثیر شریعتی و دیگران بودند.
اگر مباحثی بیست سال گفته نشود دیگر اصلاً کسی نمیتواند بگوید، یعنی اینقدر همه تعجّب میکنند. کمااینکه اگر امروز کسی به دانشکدههای علوم انسانی، بخش تاریخ اسلام، سر بزند، آثار آنها را میبیند. اگر جرأت کنند در آنجا بسیاری از کسانی که پایاننامهها در اختیارشان هست نه عصمت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را قبول دارند، نه غدیر را قبول دارند، نه خیلی چیزهای دیگر. اتفاقاً متخصص هم نیستند.
چون یکی از مشکلات ما در دانشگاهها این است که وقتی طرف بخواهد دکتری تاریخ بگیرد باید از انسان باستان تا انسان معاصر را بخواند، در هیچکدام هم، بجز عدّهی معدودِ قلیلِ قلیلی، متخصص نیستند. همهی سیرهی پیامبر و امامی که طرف تا دکتری تاریخ میخواهد پانصد صفحه نیست! چیزهای دیگر میخواند. یعنی اتفاتی که آن روز رخ داده بود، امروز هم هست.
لذا تنها جایی که میشود راجع به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین حرف زد، و باید گویندگان و شنوندگان خیلی قدر بدانند.
خیلیها به دانشگاه رفتهاند که دکترای تاریخ اسلام بگیرند، فکر کردهاند آنجا سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین یاد میگیرند. من منکر این موضوع نیستم که بعضی از اساتید دانشگاه عمیقاً باتقوا و باسواد هستند، اما آن سازمان اینها را اینشکلی نکرده است، تلاشِ شخصی بوده است، و خیلی کم هستند.
متأسفانه ما در خیلی از علوم انسانی «شکلِ کار» هستیم.
اینکه عرض میکنم بیست و پنج سال بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم راجع به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نگفتند، طرف آنقدر گیج زد که لازم است مدام به او تذکّر بدهند که راجع به چه کسی حرف میزنی؟ فکر نکنید الآن نمیشود.
معلوم نیست این حرفهایی که ما الآن میزنیم، بشود بیست سال بعد گفت، باید خیلی حواسمان را جمع کنیم که کار کنیم، وگرنه همه چیز برای مردم جدید میشود.
دشنام به خدا و رسول؟
دو خانم خیلی در غربتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نقش دارند، که در این جلسات به مناسب وصیت مدام به یکی از آنها اشاره کردیم.
ابن عباس پیرمرد شده بود، بینایی او یا کم شده بود، یا نابینا شده بود. پسرش دست او را گرفته بود که بروند، از جلوی گروهی از قریش (شاید بنی امیّه) رد شدند، صدایی شنید، گفت: برگرد، برگرد. اینها چه غلطی میکردند؟
پسرش گفت: «سَبُّوا عَلِیّاً»[۵] به علی دشنام میدهند…
به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قسم اگر دستگاههای فرهنگی فعالیت خود را کم کنند یا همینطور ادامه بدهند، رسانهها همینطور که هستند باشند، فضای مجازی کمکاری کنند و ولنگاری را ادامه دهند، همانطور که الآن در بعضی از این سکّوها، شما میبینید که فحاشی به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شروع شده است، خواهید دید که سرِ چهارراهها هم فحش میدهند. یعنی شما باید دائم تلاش کنید.
«تلاش کنید» هم به این معنا نیست که یقهی طرف را بگیرید که مخفی کند، شما باید بابِ این مباحث را باز کنید، باید بگذارید در جلسهای که میشود گفتگو کرد گفتگو کند، در اینصورت هر کسی که منطق دارد برنده است.
الآن فحاشی در فضای مجازی کم نیست، همهی موضوع را به گردن آلبانینشینها و سایبریها نیندازید، آنها هستند، من منکرِ آنها نیستم، ولی اگر کسی با جوانها در ارتباط باشد میداند اگر شما از اینطرف تغذیه نکنید، حرف خلاف و شاذ زدن، هویتساز است، حداقل توهّمِ هویت دارد. طرف برای اینکه بخواهد احساس کند برای خودش آدم شده است، چرندِ شاذ میگوید، لذّت هم میبرد.
ما باید در آن دانشگاهها، در آن دو واحد تاریخ اسلام، باب موضوع را باز میکردیم که هم حرف خود را بزند و هم حرفِ منطقی بشنود.
اما همان بلایی که بر سرِ وصیتنامهی امام خمینی رضوان الله تعالی علیه آوردیم، که شما ببینید آیا آن درسِ وصیتنامه، امام خمینی را محبوب کرده است یا مبغوض؟
اگر به بهائیها میگفتیم دو واحد تاریخ اسلام بگویند، الان همه را بهائی کرده بودند!
ما چکار کردهایم؟ ما در تدریس به دانشجو و تدریس به طلبه هم گفتهایم این قسمت و این قسمت و این قسمت را نگو، پس باید کلاً راجع به چه چیزی حرف بزنیم؟
گفتهاند فحش نده و توهین نکن…
گفت: اینها به علی جسارت میکنند. ابن عباس گفت: مرا برگردان، «أَیُّکُمُ اَلسَّابُّ اَللَّهَ تَعَالَى؟!!»… اینها هر کس و ناکسی بودند، یا حقیقتاً یا از روی نفاق جرأت نداشتند بگویند ما به خدا هم فحش میدهیم. ابن عباس گفت: کدامیک از شما به خدا فحش میدهد؟ گفتند: «یَا اِبْنَ عَبَّاسٍ مَنْ سَبَّ اَللَّهَ فَقَدْ کَفَرَ» فحش به خدا کفر است!
ابن عباس گفت: «أَیُّکُمُ اَلسَّابُّ رَسُولَ اَللَّهِ ؟!» کدامیک از شما به رسول خدا فحش میدهد؟ گفتند: «یَا اِبْنَ عَبَّاسٍ مَنْ سَبَّ رَسُولَ اَللَّهِ فَقَدْ أَشْرَکَ» کسی که به رسول خدا فحش بدهد مشرک است.
ابن عباس گفت: «أَیُّکُمُ اَلسَّابُّ عَلِیّاً ؟» کدامیک از شما به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فحش میدهد؟ گفتند: ما همین الآن فحش میدادیم!
یعنی در ذهنِ همان فلان فلان شدهها حرمتِ خدا و رسول هست، حال چه ایمان دارد و چه منافقانه اینطور بروز میدهد، ولی حرمتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست!
این بیست و پنج سال کاری کرد که مردم بین وصی پیغمبر و خودِ پیغمبر، تفکیک قائل شوند. یعنی کار تمام شود.
ابن عباس گفت: «أَشْهَدُ بِاللَّهِ وَ أُشْهِدُ اَللَّهَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ» بخدا قسم از پیغمبر شنیدم که فرمود «مَنْ سَبَّ عَلِیّاً فَقَدْ سَبَّنِی».
بعد به پسر خود گفت: پسرم! تو جواب بده.
پسرش شروع کرد به مدحِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه. وقتی یک بیت گفت، ابن عباس گفت: پدرم فدایت شود، یک بیت دیگر بگو. یک بیت دیگر گفت، سپس گفت: دیگر بلد نیستم.
ابن عباس گفت: «سَبُّوا اَلْإِلَهَ وَ کَذَّبُوا بِمُحَمَّدٍ» خدا را دشنام میدهند و پیامبر را تکذیب میکنند، «وَ وَصِیِّهِ اَلزَّاکِی اَلتَّقِیِّ اَلطَّاهِرِ» آن کسی که دشنام میدهید، بمنزلهی خودِ پیغمبر است.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وارد شد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را در آغوش کشید و «وَ هُوَ یُقَبِّلُ یَدَیه» دستِ علی را بوسید و فرمود: «مَنزِلَهُ عَلِیٍ عِندِی کَمَنزِلَتِی مِنَ الله»…
اگر این مباحث دقیق گفته نشود…
اگر فضائلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه منتقل نشوند
این بحثها دو خطر دارد، یکی اینکه حرفِ شُل و بیسند گفته شود، حرفِ غلو گفته شود، یعنی حرفِ بیضابطه و بیمنطق و غیرقابل دفاع گفته شود.
اگر کسی از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگوید باید توحیدِ مردم تقویت شود، وگرنه دروغ گفته است. چون اسم الله، بلکه بزرگترین اسمِ خدا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است. نمیشود اسم الله را عَلَم کنی و با خدا بحث داشته باشی، نمیشود. اگر کسی از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگوید باید توحیدِ مردم تقویت شود، باید شوقِ مردم به عبادت زیاد شود، اگر غیر از این باشد غلو است، وگرنه آیا فکر کردهاید ما میتوانیم مقامِ علی را بالا ببریم؟ نه! مگر اینکه قاطی کنیم و نفهمیم چه میگوییم.
اگر این حرفها زده نشود، بعد از چند سال.
گاهی اوقات انسان حرفِ سادهای میزند ناگهان جمعیتی… بارها شده است که در حرم امام رضا علیه السلام به من گفتهاند که ما اینها را نشنیده بودیم!
میگویم: فکر نکنید که من خوشم میآید که تو میگویی این حرفها را نشنیده بودیم. من به خودم میگویم خاک بر سرِ من. برای چه نشنیده بوده است؟
به کدام کارِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اینقدر ما را تشویق کردهاند؟ این موضوع فقط شنیدنِ گذشته نیست، هم شنیدن است، هم سبک زندگی است، هم انتقال به آینده است.
طرف نباید حتماً آخوند باشد!
هر وقتی عمومِ مردم ما به یک مسئلهای اقبال داشتند، آن مسئله پایدار و ماندگار شده است، هر وقت عموم شیعیان از چیزی اعراض کردند، آن از بین رفته است.
بسیاری از کتب مهم ما از بین رفته است، چرا؟ چون شیعیان به آن کتب اهتمام نمیورزیدند که از روی آن بنویسند، برای همین از بین رفته است.
امروز فکر نکنیم که این کتابها هست، چه کسی کتاب میخواند؟ برای مردم واسطه لازم است.
هم انسان باید سختپسند باشد و هر حرفی را قبول نکند، این وسط هم عدّهای دوره بیفتند و خزعبل به مردم تحویل دهند، که متأسفانه آن هم زیاد است.
اینها باید منتقل شود، اگر منتقل نشود جمل درست میشود. در دورهی حضورِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینگونه شد، آیا در دورهی غیبتِ امام زمان ارواحنا فداه نمیشود؟ مسلّماً راحتتر میشود.
رابطهی دین و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
در دورهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چطور جمل درست شد؟
یک نفر از آن دو خانم مسئول جمل است که از یک خلیفه است، آن یکی… هر دو هم همسرِ پیغمبر هستند، یک نفر از آنها در مدینه است.
به چند مورد از ادبیاتی که او در جمل درست کرد اشاره میکنم تا ببینید.
بعد از بحث وصی، بحثِ طهارتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است. چرا نمیگویم «عصمت»؟ چون عنوانِ «عصمت» شاید قرن دوم شکل گرفته است، ولی مفهوماً طهارت است که جلوتر مفصل به آن خواهیم پرداخت، که وقتی خدا حضرت ابراهیم علیه السلام را امام قرار میدهد، حضرت ابراهیم علیه السلام میپرسد: آیا فرزندانم هم امام میشوند؟ خدای متعال میفرماید: «لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»[۶] ناپاک، ظالم، نمیتواند امام شود.
یا مثلاً «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»،[۷] تعبیر قرآن در نیمه اول قرن اول «تطهیر» است.
ولی مقدّمهی آن آیه میفرماید: «وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ».
امروز که ما میخوانیم، خاطره است، ولی وقتی آیه نازل شده است کلاً نُه خانم بودند و خطابِ آیه هم به این نُه نفر بوده است. آیه به این نُه نفر میگوید «وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَى»، در خانه بمانید، مانند دورهی جاهلیت تبرّج و خودنمایی نکنید، «وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ» خدا و رسول را اطاعت کنید.
یک نفر از اینها لشکر درست کرد، در همان لشکر به عمّار گفت: «اِتَّقِ اَللَّهَ»،[۸] «هَکَذَا یُخَیَّلُ إِلَیْکَ» آیا تو خیال میکنی برحق هستی؟ این علی تو را سحر کرده است که خیال میکنی به حق هستی، تو در جمل آدم کشتهای! «اِتَّقِ اَللَّهَ یَا عَمَّارُ ، فَإِنَّ سِنَّکَ قَدْ کَبِرَتْ، وَ دَقَّ عَظْمُکَ» پیرمرد شدهای، دیگر استخوانهای تو شکست! تو پیرِ نودساله هستی! «وَ فَنِیَ أَجَلُکَ» قریب به مرگ هستی، «أَذْهَبْتَ دِینَکَ لاِبْنِ أَبِی طَالِبٍ» دینت را در راهِ علی باختی!
خوشا به حالِ عمّار که دشمنِ خدا و رسول خدا و امیرالمؤمنین به او چنین مدال افتخاری داد و گفت: دینت را در راهِ علی دادی!
معاویه خانمی را صدا کرد و گفت: از یاد من نرفته است که تو در صفین شعر میخواندی و یاران علی را تشجیع میکردی که با ما بجنگند، تو در خونِ یاران من شریک هستی.
آن خانم گفت: «أحسَنَ اللهُ بِشَارَتَک»! خدایا تو شاهد باش که خودش اعتراف کرد، ببین چه بشارتی داد. من که آن روز نتوانستم بخاطر مولایم علی خونی بریزم، ولی خدایا این دشمن علی اعتراف کرد! «أحسَنَ اللهُ بِشَارَتَک»! خدا به تو خیر دهد، چه بشارتی دادی!
خانمهای مورد اشارهی سورهی مبارکهی تحریم، شروعکنندهی بعضی اهانتها بودند
این دو خانم آن دو خانمی هستند که سورهی مبارکهی تحریم در مذمّت آنهاست.
جلسهی گذشته بحث ما این بود که معنای وصی روشن است، معنای «در خانه بمانید» هم معلوم است!
«سوده بنت زَمْعَه» جزو حزب همین خانم هم بود…
همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دو حزب بودند، «سوده بنت زَمْعَه» با همینها بود، ولی بعد از پیغمبر حج هم نمیرفت و میگفت: پیغمبر از طرف خدا فرموده که «وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ». اینها روشن است.
شبی سگها پارس کردند، پیغمبر فرمود: سگهای منطقهی حوأب به فلانی پارس میکنند.
به منطقهی حوأب رسیدند، این خانم بود، صدای پارس این سگها بلند شد. بعداً گفت: من نمیدانستم! چند نفر را آوردند و قسم خوردند که اینجا حوأب نیست!!!
اینها چیزهایی نیست که کسی معنایش را نداند.
اگر نفهمیدی، برای چه بعد از اینکه از جمل برگشتید، تا چند سالی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زنده بود، برای اینکه در افکار عمومی آن زمان بتوانی نفس بکشی، همینکه به سراغت میآمدند گریه میکردی؟ برای چه وصیت کردی خیلی دوست داشتم کنار پیغمبر دفن شوم؟
«عَائِشَهُ وَکَانَتْ تُحَدِّثُ نَفْسَهَا أَنْ تُدْفَنَ فِی بَیْتِهَا»[۹] عایشه دوست داشت کنار پیغمبر دفن شود، بعد گفت: «إِنِّی أَحْدَثْتُ بَعْدَ رَسُوْلِ اللهِ حَدَثاً» من بعد از پیغمبر بدعت کردم «ادْفِنُوْنِی مَعَ أَزْوَاجِهِ فَدُفِنَتْ بِالبَقِیْعِ»، برای همین در بقیع دفن شد.
خودش ابتدای کار چیزهایی را میگفت نمیدانم، الآن هم مابقی به دنبال او افتادهاند و میگویند نمیدانست!
این کار بازی است.
این همسر پیامبر به آن همسر پیامبر نامه نوشت. دو نفر در رتبهی امّهاتِ مؤمنین، که بعداً عرض خواهم کرد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رتبه را از اینها گرفت.
معلوم است که ما امروز در جهان اسلام اهانت نمیکنیم.
ببینید انصافاً چقدر شیعه مؤدّب است.
اگر خانمی زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم لشکر کشیده بود و حداقل هفتصد نفر از یاران پیغمبر را مُثله کرده بود و بعد پیغمبر با لشکری با آنها جنگیده بود و آنها را شکست داده بود، بعد از جنگ آنها را عفو کرده بود، آن زن را در نهایت احترام به شهر خودش برگردانده بود، بعد وقتی پیغمبر از دنیا میرفت، کنیزکهای آن زن میرقصیدند. شما به آن زن چه میگفتید؟
انصافاً ما خیلی مؤدّب هستیم، اگر حرف نمیزنیم، اینطور نیست که نظر نداریم، بنا به مصالحی نمیخواهیم اظهار نظر کنیم، الآن از حقایق میگوییم، اما نمیخواهیم اظهار نظر کنیم. اما این بدین معنا نیست که حرف نیست، یا بشود قبح فعل آن فرد را با دریا دریا تطهیر کرد.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مدینه بود و سرباز نداشت، اینها با سی هزار نفر و پولِ دزدیِ یمن… بیت المالِ یمن در دستِ حاکم عثمان به نام «یَعْلَی بْنِ مُنْیَه» بود، یعنی ششصد هزار سکّه، این پولِ اولیهی سپاه جمل است. بعد که به بصره رسیدند، بیت المالِ بصره را غارت کردند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که در مدینه لشکر نداشت، با پانصد نفر راه افتاد، وقتی حضرت به «ذیقار» رسید، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به کوفیان پیغام داد که لشکری فراهم کنید.
سپاه جمل به بصره رسیدند و حدود هفتصد نفر را با وحشیگری کشتند و بیت المال را دزدیدند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در بیابان است و نیرو ندارد، اینها رسیدهاند و شهر را غصب کردهاند.
این خانم به آن خانمِ دیگر نامه نوشت…
«لَمَّا نَزَلَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ ذَا قَارٍ»[۱۰] وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به ذیقار رسید که به مردم کوفه نامهنگاری کرد که بیایید تا برویم و بجنگیم، «کَتَبَتْ عَائِشَهُ إِلَى حَفْصَهَ أَمَّا بَعْدُ» عایشه به حفصه گفت «فَإِنِّی أُخْبِرُکِ أَنَّ عَلِیّاً قَدْ نَزَلَ ذَا قَارٍ» علی به ذیقار رسیده است…
از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عذرخواهی میکنم…
«وَ أَقَامَ بِهَا مَرْعُوباً خَائِفاً لِمَا بَلَغَهُ مِنْ عِدَّتِنَا وَ جَمَاعَتِنَا» از این موضوع ترسیده است که ما سی هزار نفر هستیم و او پانصد نفر، جمعِ ما پُرقدرت و در شهر است، علی در آن بیابان گیر کرده است.
این جمله را نمیگویم، یک مثالی زد و اهانتی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کرد، که بزودی علی را سَر خواهیم برید.
حتّی مسیحیان مورّخ این موضوع را گفتهاند که اگر آنها در جمل پیروز میشدند، کربلا در جمل رخ میداد. در جمل شکست خوردند که نتوانستند آن کارها را کنند.
حرف بسیار زشتی زده است که نمیتوانم بگویم. دیگری که در مدینه بود شنید، «فَدَعَتْ حَفْصَهُ جَوَارِیَ لَهَا» حفصه به کنیزکهای خود گفت که بلند شوید، «یَتَغَنَّیْنَ وَ یَضْرِبْنَ بِالدُّفُوفِ» شروع کردند به خواندن و دف زدن و رقصیدن، و گفت اینطور بگویید…
در آن شعر اهانت مستقیم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، با فحش دادن به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شروع کردند به رقصیدن.
اگر کسی تاریخ را نداند میگوید معاویه سَبّ علی را رواج داد. در صورتیکه معاویه راهی که اینها رفتند را توسعه داد.
«جَعَلَتْ بَنَاتُ اَلطُّلَقَاءِ یَدْخُلْنَ عَلَى حَفْصَهَ» دخترانِ طُلَقاء، کس و کار بنی امیّه صدا را شنیدند و به خانهی آنها رفتند و «وَ یَجْتَمِعْنَ لِسَمَاعِ ذَلِکَ اَلْغِنَاءِ»، عدّهای تماشاچی شدند و عدّهای با فحش دادن به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میرقصیدند.
این موضوع برای سال ۳۵ است، «فَبَلَغَ أُمَّ کُلْثُومٍ بِنْتَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ»… اولین مرتبه نبود که حضرت امّ کلثوم سلام الله علیها و حضرت زینب کبری سلام الله علیها در مجلس یزید اهانت دیدند، آن روز به حضرت امّ کلثوم سلام الله علیها خبر دادند که همه به سمت خانهی حفصه میروند، «فَلَبِسَتْ جَلاَبِیبَهَا وَ دَخَلَتْ عَلَیْهِنَّ فِی نِسْوَهٍ مُتَنَکِّرَاتٍ» با روی پوشیده و پوشیه وارد جلسه شد و وسط جلسه نشست، «ثُمَّ أَسْفَرَتْ عَنْ وَجْهِهَا» پوشیه را برداشت، همینکه او را دیدند، «فَلَمَّا عَرَفَتْهَا حَفْصَهُ خَجِلَتْ» حفصه خیلی خجالت کشید، «وَ اِسْتَرْجَعَتْ» گفت: ببخشید.
حضرت امّ کلثوم سلام الله علیها فرمود: «لَئِنْ تَظَاهَرْتُمَا عَلَیْهِ اَلْیَوْمَ» اگر امروز تو و آن زن که به بصره رفته است پشت به پشت هم دادید که با علی بجنگید، این که حرفِ جدیدی نیست، «لَقَدْ تَظَاهَرْتُمَا عَلَى أَخِیهِ مِنْ قَبْلُ».
خدای متعال در سورهی مبارکهی تحریم به این دو نفر میفرماید: «وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَلَائِکَهُ بَعْدَ ذَلِکَ ظَهِیرٌ».[۱۱]
شما یک مرتبه پشت به پشت هم دادید و به پیغمبر خیانت کردید و خدا هم محکم بر دهانتان زد، هنوز توبه نکردهاید.
اینکه کسی بخواهد وصایتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را انکار کند، اصلاً در دورهای کسی به خودش اجازه نمیداد… خطشکنِ این خطوطِ قرمز، این دو نفر بودند.
وقتی میخواست پیامی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بدهد، میگشت و یک دشمنِ شدیدالبغض نسبت به حضرت پیدا میکرد، میگفت: او نعوذبالله ساحر است، حواس خودت را جمع کن که تو را جادو نکند.
بعداً بنی امیّه این حرفها را توسعه دادند.
اینها شروع کردند و اینها گفتند.
روایات فراوانِ ما دارد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اینها را طلاق دادهاند.
مگر بعد از مرگِ یک نفر از دو طرفِ ازدواج، طلاق هست؟
در این زمینه روایت خیلی زیاد است و جزو عقایدِ شیعیانِ نخستین است، جزو همین عقایدی است که ما این شبها عرض میکنیم. برای اینکه در قیامت هیچ حرمتی برای اینها نماند.
در دنیا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حتّی بعد از جمل هم حرمت گذاشت، فرمود: «لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الْأُولَى»،[۱۲] بالاخره او را بعنوان ناموس پیغمبر میشناسند، و گلهی من از طلحه و زبیر است، این شخص بالاخره روزی ناموس پیغمبر بوده است، چطور او را بین انظار آوردهاید؟
آقاییِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ببینید! فرمود: زنان خودتان در خیمه بودند، عایشه روزی زنِ پیغمبر بوده است که الآن او را محور جنگ کردهاید که همه او را ببینند.
این وفای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.
حضرت به عایشه هم بیادبی نکرد، او را محترم برگرداند، اما طلاق هم داد. یعنی حرمتهایی برای قیامت، برای او نماند. این جزو عقاید قرن یک شعیان است.
روضه و توسّل به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام
امشب خدا به ما لطف کرده است و بر سرِ سفرهی حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه هستیم.
اگر توانستید امشب یک مفاتیح کامل بردارید، ورق بزنید، به زیارت جامعه کبیره میرسید، بعد از زیارت جامعه کبیره و آن داستان سیّد رشتی که در بعضی از مفاتیحهاست، اولین موضوع «صلوات بر حجج طاهره» است، صلواتِ چهاردهگانه، گنجِ بینظیرِ پدرِ امام زمان ارواحنا فداه برای ما. خدا میداند که این گنج بینظیر است.
شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه این موضوع را نقل کرده است، مرحوم شیخ عباس رضوان الله تعالی علیه از شیخ طوسی نقل کرده است. چون مفاتیح در خانهی همه هست، به مفاتیح آدرس دادم، وگرنه اصلِ آن برای «مصباح المتهجد» شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه است.
آن صلواتی که برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیهاست، کلیدِ همهی دردهاست. به هر حرمی که خواستید بروید، از طرف آن امام، و روزها از طرف امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام زمان ارواحنا فداه، این صلوات را برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بخوانید، اگر خواستید این صلوات را به اموات خود هدیه دهید.
یکی از این صلواتها برای موسی بن جعفر سلام الله علیه است.
اینطور است: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی الْأَمِینِ الْمُؤْتَمَنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ الْبَرِّ الْوَفِی»، آقای باوفا… «الْمُجْتَهِدِ الْمُحْتَسِبِ الصَّابِرِ عَلَی الْأَذی فِیک» آقایی که در راه تو خیلی اذیت شد، آنچه باید میگفت را گفت، از مادر خود دفاع کرد، «وَکابَدَ أَهْلَ الْعِزَّهِ وَالشِّدَّهِ» در این راه خیلی صدمه خورد…
بنده معمولاً خواب تعریف نمیکنم، اما اخیراً یکی از دوستان ما خوابی دیده است که با ماجرا همخوانی دارد، میگوید حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را در خواب دیدم، به داخل سیاهچال رفتم. وقتی به حضرت وارد شدم دیدم غل و زنجیرهایی که به حضرت است خیلی سنگین است، دیدم حضرت روی خود را پوشانده است، پرسیدم: چرا روی خود را پوشاندهاید؟ فرمودند: دوست ندارم شما مرا در حالی که در زندان هستم ببینید.
در یک روایت هم فرمود: بین اینکه سختی به شیعیانم بیفتد یا خودم، «فَوَقَیْتُهُمْ وَ اَللَّهِ بِنَفْسِی»،[۱۳] خودم دردها را کشیدم…
دوستم در ادامهی خواب خود تعریف کرد: من اصرار کردم… آقایی که چهار سال در زندان است، موها و محاسنش بلند میشود و آن آراستگی همیشه را ندارد… میگوید: حضرت روی مبارک خود را کنار زد، شاید آثار ضرب، مو و محاسنِ بلند… من شنیده بود که «حَلِیفِ السَّجْدَهِ الطَّوِیلَهِ»، سجدههای طولانی، «وَ الضَّرَاعَاتِ الْمُتَّصِلَهِ» گریههای مدام، «وَ الدُّمُوعِ الْغَزِیرَهِ» اشکِ جاری، «الَّذِی کَانَ یُحْیِی اللَّیْلَ بِالسَّهَرِ إِلَى السَّحَرِ» از نیمهشب تا اذان صبح عبادت میکرد و گریه میکرد و ضجّه میزد… میگوید من ملتفت نبودم، یک لحظه نگاه کردم و دیدم آقا در حال عبادت است و با این آهنهای سنگین بلند میشود و دوباره مینشیند…
ما برای این موضوع نقل نداریم، ولی این نقل داریم که حضرت در غل و زنجیرِ دائمی بوده است…
این از عجایب است که دشمنان حضرت نقل کردهاند که به سجدهی طولانی میرود و حمدِ خدا میگوید، میگوید: خدایا! چقدر آقا هستی که فرصت دادی من بتوانم در جای خلوت سر به سجده بگذارم…
خدایا! تو را به سجدههای موسی بن جعفر علیه السلام قسم میدهیم پیشانی ما را در برابرِ خودت به سجدهی واقعی و عبادت واقعی، و انس واقعی با عبودیت خودت به ما روزی بفرما.
مشغول عبادت بود، تا این تن آب شد…
روزی «فضل بن ربیع» که وزیر بود با «هارون» به دیدن حضرت آمدند، حضرت پایین بود، آنها چراغ بدست گرفتند و چند پله پایین رفتند، حائلی داشت که نور چراغ را هدایت کند، آن را رو به پایین گرفت، نگاهی کرد و گفت: آن لباس چیست که روی زمین افتاده است؟ گفت: این لباس نیست، موسی بن جعفر است… بدن او از شکنجه آب شده است…
در صلواتی که سیّد بن طاووس آورده است، اینطور نوشته است: «ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیُودِ» آنقدر استخوانها دائماً با آهن سنگین در اصطکاک و درگیری بود که پاهای مبارک حضرت آسیب دیده بود…
لا یَوم کَیَومکَ یَا أبَاعَبدِالله…
«مَرْضُوض» از فعلِ «رَضَّ» است، یعنی کوبیده شدن، «ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیُودِ»… حلقهها استخوانهای حضرت را کوبیدند… وقتی آن ده نفر نانجیبِ ناپاکزاده از قتلگاه آمدند و خواستند جایزه بگیرند، جلوی عمر سعد آمدند و گفتند: «نَحنُ رَضَضنَا الصَدرَ»…
[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] الأمالی (للمفید)، جلد ۱، صفحه ۲۳۵ (قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو اَلْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ خَالِدٍ قَالَ حَدَّثَنَا زَیْدُ بْنُ اَلْحُسَیْنِ اَلْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ نَجِیحٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَنْدَلُ بْنُ وَالِقٍ اَلتَّغْلِبِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ اَلْمَازِنِیُّ عَنْ أَبِی زَیْدٍ اَلْأَنْصَارِیِّ عَنْ سَعِیدِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ قَتَادَهَ عَنْ سَعِیدِ بْنِ اَلْمُسَیِّبِ قَالَ : سَمِعْتُ رَجُلاً یَسْأَلُ اِبْنَ عَبَّاسٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لَهُ اِبْنُ عَبَّاسٍ إِنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ صَلَّى اَلْقِبْلَتَیْنِ وَ بَایَعَ اَلْبَیْعَتَیْنِ وَ لَمْ یَعْبُدْ صَنَماً وَ لاَ وَثَناً وَ لَمْ یُضْرَبْ عَلَى رَأْسِهِ بِزَلَمٍ وَ لاَ قِدْحٍ- وُلِدَ عَلَى اَلْفِطْرَهِ وَ لَمْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ طَرْفَهَ عَیْنٍ – فَقَالَ اَلرَّجُلُ إِنِّی لَمْ أَسْأَلْکَ عَنْ هَذَا وَ إِنَّمَا سَأَلْتُکَ عَنْ حَمْلِهِ سَیْفَهُ عَلَى عَاتِقِهِ یَخْتَالُ بِهِ حَتَّى أَتَى اَلْبَصْرَهَ فَقَتَلَ بِهَا أَرْبَعِینَ أَلْفاً ثُمَّ سَارَ إِلَى اَلشَّامِ فَلَقِیَ حَوَاجِبَ اَلْعَرَبِ فَضَرَبَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ حَتَّى قَتَلَهُمْ ثُمَّ أَتَى اَلنَّهْرَوَانَ وَ هُمْ مُسْلِمُونَ فَقَتَلَهُمْ عَنْ آخِرِهِمْ – فَقَالَ لَهُ اِبْنُ عَبَّاسٍ أَ عَلِیٌّ أَعْلَمُ عِنْدَکَ أَمْ أَنَا فَقَالَ لَوْ کَانَ عَلِیٌّ أَعْلَمَ عِنْدِی مِنْکَ لَمَا سَأَلْتُکَ قَالَ فَغَضِبَ اِبْنُ عَبَّاسٍ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ حَتَّى اِشْتَدَّ غَضَبُهُ ثُمَّ قَالَ ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ عَلِیٌّ عَلَّمَنِی کَانَ عِلْمُهُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَلَّمَهُ اَللَّهُ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ فَعِلْمُ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مِنَ اَللَّهِ وَ عِلْمُ عَلِیٍّ مِنَ اَلنَّبِیِّ وَ عِلْمِی مِنْ عِلْمِ عَلِیٍّ وَ عِلْمِ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ کُلِّهِمْ فِی عِلْمِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ کَالْقَطْرَهِ اَلْوَاحِدَهِ فِی سَبْعَهِ أَبْحُرٍ .)
[۵] الأربعون حدیثا عن أربعین شیخا من أربعین صحابیا فی فضائل الإمام أمیر المؤمنین علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۹۶ (أَخْبَرَنَا اَلسَّیِّدُ اَلْمُرْتَضَى اَلسَّعِیدُ شَرَفُ اَلدِّینِ أَبُو اَلْفَضْلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْمُطَهَّرِ ، رَفَعَ اَللَّهُ دَرَجَتَهُ: أَخْبَرَنَا اَلْإِمَامُ أَبُو اَلْفَضْلِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ اَلطَّبَسِیُّ ، فِی کِتَابِهِ: حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ یُوسُفَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ بَامَوَیْهِ اَلْأَصْفَهَانِیُّ : حَدَّثَنَا أَبُو رَجَا مُحَمَّدُ بْنُ حَامِدٍ اَلْمَدَنِیُّ بِمَکَّهَ : حَدَّثَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ عَرَفَهَ : حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ قُدَامَهَ : عَنْ مَیْسَرَهَ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ بْنِ عَبْدِ اَلْکَرِیمِ اَلْحَرِیرِیِّ ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ رَحْمَهُ اَللَّهِ عَلَیْهِ، قَالَ: مَرَّ اِبْنُ عَبَّاسٍ بِنَفَرٍ مِنْ قُرَیْشٍ وَ قَدْ کُفَّ بَصَرُهُ وَ مَعَهُ اِبْنٌ لَهُ یَقُودُهُ فَسَمِعَ صَوْتَهُمْ، فَوَقَفَ عَلَیْهِمْ وَ سَلَّمَ فَقَامُوا، وَ رَدُّوا اَلسَّلاَمَ، وَ مَضَى فَقَالَ [لَهُ] ابْنُهُ: یَا أَبَتِ أَ سَمِعْتَ مَا قَالُوا؟ قَالَ: لاَ، وَ مَا قَالُوا؟ قَالَ: سَبُّوا عَلِیّاً ، وَ نَالُوا مِنْهُ، فَقَالَ: رُدَّنِی إِلَیْهِمْ. فَرَدَّهُ فَقَالَ: أَیُّکُمُ اَلسَّابُّ اَللَّهَ تَعَالَى؟!! فَقَالُوا: یَا اِبْنَ عَبَّاسٍ مَنْ سَبَّ اَللَّهَ فَقَدْ کَفَرَ. فَقَالَ: أَیُّکُمُ اَلسَّابُّ رَسُولَ اَللَّهِ ؟! فَقَالُوا: یَا اِبْنَ عَبَّاسٍ مَنْ سَبَّ رَسُولَ اَللَّهِ فَقَدْ أَشْرَکَ. فَقَالَ: أَیُّکُمُ اَلسَّابُّ عَلِیّاً ؟ فَقَالُوا: أَمَّا عَلِیٌّ فَقَدْ نِلْنَا مِنْهُ. فَقَالَ اِبْنُ عَبَّاسٍ : أَشْهَدُ بِاللَّهِ وَ أُشْهِدُ اَللَّهَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: مَنْ سَبَّ عَلِیّاً فَقَدْ سَبَّنِی، وَ مَنْ سَبَّنِی فَقَدْ سَبَّ اَللَّهَ، وَ مَنْ سَبَّ اَللَّهَ فَقَدْ کَفَرَ. ثُمَّ اِلْتَفَتَ إِلَى ابْنِهِ، فَقَالَ: قُلْ فِیهِمْ، فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی. فَقَالَ اَلْغُلاَمُ: نَظَرُوا إِلَیَّ بِأَعْیُنٍ مُحْمَرَّهٍ [نَظَرَ اَلتُّیُوسِ إِلَى شِفَارِ اَلْجَازِرِ قَالَ: زِدْنِی یَا غُلاَمُ، فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی. فَقَالَ: خُزْرُ اَلْحَوَاجِبِ خَاضِعِی أَعْنَاقِهِمْ] نَظَرَ اَلذَّلِیلِ إِلَى اَلْعَزِیزِ اَلْقَاهِرِ قَالَ: زِدْنِی – فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی – فَقَالَ: مَا عِنْدِی غَیْرُ مَا سَمِعْتَ. فَقَالَ اِبْنُ عَبَّاسٍ : سَبُّوا اَلْإِلَهَ وَ کَذَّبُوا بِمُحَمَّدٍ وَ وَصِیِّهِ اَلزَّاکِی اَلتَّقِیِّ اَلطَّاهِرِ هُمْ تِسْعَهٌ لُعِنُوا جَمِیعاً کُلُّهُمْ وَ اَللَّهُ مُلْحِقُهُمْ غَداً بِالْعَاشِرِ أَحْیَاؤُهُمْ عَارٌ عَلَى مَوْتَاهُمْ وَ اَلْمَیِّتُونَ فَضِیحَهٌ لِلْغَابِرِ قَالَ: وَ کَانُوا عَشَرَهً، فَلَمَّا قَالَ لاِبْنِهِ: قُلْ فِیهِمْ. قَامَ وَاحِدٌ، فَلِذَلِکَ قَالَ «هُمْ تِسْعَهٌ» .)
[۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۲۴ (وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی ۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ)
[۷] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۳ )وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَآتِینَ الزَّکَاهَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا)
[۸] الأمالی (للطوسی)، جلد ۱، صفحه ۱۴۳ (أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، قَالَ: أَخْبَرَنِی أَبُو اَلْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْکَاتِبُ ، قَالَ: أَخْبَرَنِی اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اَلْکَرِیمِ اَلزَّعْفَرَانِیُّ ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلثَّقَفِیُّ ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَسْلَمِیِّ ، عَنْ مُوسَى بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَسَدِیِّ ، قَالَ: لَمَّا اِنْهَزَمَ أَهْلُ اَلْبَصْرَهِ أَمَرَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) أَنْ تَنْزِلَ عَائِشَهُ قَصْرَ أَبِی خَلَفٍ ، فَلَمَّا نَزَلَتْ جَاءَهَا عَمَّارُ بْنُ یَاسِرِ (رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ) فَقَالَ لَهَا: یَا أُمَّتِ کَیْفَ رَأَیْتِ ضَرْبَ بَنِیکِ دُونَ دِینِهِمْ بِالسَّیْفِ فَقَالَتْ: اِسْتَبْصَرْتَ یَا عَمَّارُ مِنْ أَجْلِ أَنَّکَ غَلَبْتَ. قَالَ: أَنَا أَشَدُّ اِسْتِبْصَاراً مِنْ ذَلِکَ، أَمَا وَ اَللَّهِ لَوْ ضَرَبْتُمُونَا حَتَّى تُبَلِّغُونَا سَعَفَاتِ هَجَرَ لَعَلِمْنَا أَنَّا عَلَى اَلْحَقِّ وَ أَنَّکُمْ عَلَى اَلْبَاطِلِ. فَقَالَتْ لَهُ عَائِشَهُ : هَکَذَا یُخَیَّلُ إِلَیْکَ، اِتَّقِ اَللَّهَ یَا عَمَّارُ ، فَإِنَّ سِنَّکَ قَدْ کَبِرَتْ، وَ دَقَّ عَظْمُکَ، وَ فَنِیَ أَجَلُکَ، وَ أَذْهَبْتَ دِینَکَ لاِبْنِ أَبِی طَالِبٍ . فَقَالَ عَمَّارٌ (رَحِمَهُ اَللَّهُ): إِنِّی وَ اَللَّهِ اِخْتَرْتُ لِنَفْسِی فِی أَصْحَابِ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) ، فَرَأَیْتُ عَلِیّاً أَقْرَأَهُمْ لِکِتَابِ اَللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ)، وَ أَعْلَمَهُمْ بِتَأْوِیلِهِ، وَ أَشَدَّهُمْ تَعْظِیماً لِحُرْمَتِهِ، وَ أَعْرَفَهُمْ بِالسُّنَّهِ، مَعَ قَرَابَتِهِ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) وَ عِظَمِ عَنَائِهِ وَ بَلاَئِهِ فِی اَلْإِسْلاَمِ ، فَسَکَتَتْ .)
[۹] سیر أعلام النبلاء ط الحدیث، جلد ۳ ، صفحه ۴۶۲ (إِسْمَاعِیْلُ بنُ أَبِی خَالِدٍ، عَنْ قَیْسٍ قَالَ: قَالَتْ عَائِشَهُ وَکَانَتْ تُحَدِّثُ نَفْسَهَا أَنْ تُدْفَنَ فِی بَیْتِهَا فَقَالَتْ: إِنِّی أَحْدَثْتُ بَعْدَ رَسُوْلِ اللهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- حَدَثاً ادْفِنُوْنِی مَعَ أَزْوَاجِهِ فَدُفِنَتْ بِالبَقِیْعِ)
[۱۰] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد ۱۴ ، صفحه ۱۳
[۱۱] سوره مبارکه تحریم، آیه ۴ (إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا ۖ وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ ۖ وَالْمَلَائِکَهُ بَعْدَ ذَٰلِکَ ظَهِیرٌ)
[۱۲] نهج البلاغه، خطبه ۱۵۶ (و من کلام له (علیه السلام) خاطَبَ به أهلَ البصره على جهه اقتصاص المَلاحم: فَمَنِ اسْتَطَاعَ عِنْدَ ذَلِکَ أَنْ یَعْتَقِلَ نَفْسَهُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلْیَفْعَلْ، فَإِنْ أَطَعْتُمُونِی فَإِنِّی حَامِلُکُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ عَلَى سَبِیلِ الْجَنَّهِ، وَ إِنْ کَانَ ذَا مَشَقَّهٍ شَدِیدَهٍ وَ مَذَاقَهٍ مَرِیرَهٍ. وَ أَمَّا فُلَانَهُ فَأَدْرَکَهَا رَأْیُ النِّسَاءِ، وَ ضِغْنٌ غَلَا فِی صَدْرِهَا کَمِرْجَلِ الْقَیْنِ، وَ لَوْ دُعِیَتْ لِتَنَالَ مِنْ غَیْرِی مَا أَتَتْ إِلَیَّ لَمْ تَفْعَلْ؛ وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الْأُولَى وَ الْحِسَابُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى.)
[۱۳] الکافی، جلد ۱، صفحه ۲۶۰ (عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ عَلَى اَلشِّیعَهِ فَخَیَّرَنِی نَفْسِی أَوْ هُمْ فَوَقَیْتُهُمْ وَ اَللَّهِ بِنَفْسِی)
پاسخ دهید