حجت الاسلام کاشانی روز پنجشنبه مورخ ۲۴ اسفندماه ۱۴۰۲ در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به ادامه ی سخنرانی با موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
- مقدّمه
- تلاشِ امدادی برای نقلِ فضائلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
- مرور جلسات گذشته
- دعای پشت سر مؤمن
- دعای «عبدالله بن جُندَب» پشت سر برادران دینی خود
- مسئلهی وصایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سند نمیخواهد
- اهمیّتِ شعر در تاریخ
- موضوع وصایت در شرح نهج البلاغهی ابن ابی الحدید
- اهمیّتِ موضوع وصایتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در روشن شدن حق
- روضه و توسّل
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی مرحمت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیه الله اعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
ما هر شب دو بحث را با یکدیگر پیش میبریم، یک بحث در مقدّمه و یک بحث هم در متن.
قبل از اینکه مقدّمه را عرض کنم، با اینکه بارها خدمت شما عرض شده است، ولی مجدداً هم این تذکّر را عرض میکنم که وقتی اسم دشمنی از دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین برده میشود، اگر سخنران بیش از حد مبهم سخن بگوید، دیگر مفهوم کلام معلوم نمیشود، اگر واضح صحبت کند و شما واکنش نشان دهید، شما هیچوقت نمیتوانید حق این مطلب را اداء کنید، اما این کار شما جهات منفی دارد. اولاً بعضی معتقد هستند که این عمل باعث «صدّ عَنْ سبیل الله» میشود و باعث تحریک دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین میشود یا افرادی را که هنوز به حقیقت نرسیدهاند را دچار ابهام میکند. بین شیعیان هم چنددستگی رخ میدهد، که یک نفر عضویتِ یک جریان را پیدا میکند و دیگری هم عضویتِ یک جریانِ دیگر. بنده هم متّهم به تحریک شما میشوم، و خلاصه در مجموع به شقاقی که ایجاد میکند میارزد، یا بایستی من مبهم صحبت کنم و یا شما نباید ابراز احساسات کنید.
در این زمینه حرف زیاد است، ولی بیش از این به این موضوع نمیپردازم. تقریباً هر سال یک یا دو مرتبه این موضوع را عرض کردهام.
تلاشِ امدادی برای نقلِ فضائلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
خدمت شما عرض شد این جلساتی که ما دور یکدیگر جمع میشویم، تلاشِ گسترده و پُرزحمتِ شیعیانِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، در رأسشان هم خودِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین.
این روایتی که میخواهم به خدمت شما بخوانم، این تلاشِ کمکِ امدادی به یکدیگر را نشان میدهد.
مرحوم عمادالدّینِ طبری که کتاب عظیم القدری به نام «بِشارَهُ الْمُصْطَفی لِشیعهِ الْمُرْتَضی» نوشته است، کتابِ خیلی مهمّی است، کتابی بسیار خواندنی است. آنجا یک روایتی را نقل کرده است که میگوید من این روایت را سال فلان در فلان جا از استاد خود شنیدهام که او این روایت را در فلان سال در فلان جا شنیده است که گفت سال ۴۲۹ سیّد مرتضی علم الهدی مرجع علی الاطلاق شیعه در منطقهی کرخ بغداد اینچنین گفت که او از استاد خود نقل کرده است.
خاطرات این روایت، خاطرهی بیش از ده مجلس است، که چه کسی این روایت را در چه سالی در کجا گفته است. تا روایت به وجود مبارک حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه میرسد. اینجا وجود مبارک موسی بن جعفر سلام الله علیه میتوانست بیان کند یا اینکه بفرماید «قالَ رسولُ الله»، ولی وجود مبارک موسی بن جعفر صلوات الله علیه هم برای اینکه به ما بفرماید این چیزی که به شما میگوییم، خودمان در یک جلسه این کار را کردهایم… عمادالدّین طبری میگوید استادم در فلان مجلس این را گفت، او از استادش در فلان مجلسِ فلان سال، او از سیّد مرتضی علم الهدی سال ۴۲۹، او از استادش… تا موسی بن جعفر سلام الله علیه. او نقل کرد که در یک جلسهای که پدرم جعفر بن محمد الصادق سلام الله علیه بود، او به ما گفت.
اینجا دیگر معصوم است، میخواهد بفرماید که این جلسات ارثی است. بعد پدرم جعفر بن محمد فرمود پدرم محمد بن علی، حضرت باقر صلوات الله علیه این مطلب را در جلسهای گفت، ایشان میفرمود که پدرِ من علی بن الحسین زین العابدین در یک جلسهای گفت، حضرت سجّاد علیه السلام هم فرمود پدرم حسین بن علی صلوات الله علیه در جلسهای گفت که پیغمبر فرمود: «زَیّنُوا مَجَالِسَکُم بِذِکرِ عَلِی بن أبِی طَالِب علیهالسلام».[۴]
خودِ روایت نشان میدهد که مانند یک دوی امدادی خواستهاند هم روایت را نقل کنند، هم خاطرهی جلسهی آن را.
اگر ائمه علیهم السلام کاری را به ما میفرمودند، خودشان عمل میکردند و بعد میفرمودند. اینطور نیست که شما مجالستان را به نام مبارک علی بن ابیطالب بیارایید، خودشان کار دیگری کنند. اگر کار بهتری بود باید آن را میگفتند. کریم باید از آنچه دارد پذیرایی کند و امساک نکند.
مرور جلسات گذشته
مباحثی عرض شد و به محضر شما عرض کردیم که آفتِ بزرگی که جلساتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دارد، که یکی از مهمترین چیزهای آن این است که در ابراز احساسها شقاق ایجاد نشود، همان روایتی بود که جلسات گذشته خواندیم.
تا مطلبی راجع به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین مطرح میشود، شیطان میآید تا بین شیعیان دعوا درست کند. حال اگر میبینیم چیزی مایهی اختلاف بین شیعیان است (غیر از باقیِ مواردِ آن)، این را نگو! ابراز که واجب نیست، ولی اختلافی که ایجاد میکند، همان چیزی است که ابلیس خواسته است.
شیطان دنبال این است که این جلسات را از بین ببرد، روایاتی عرض شد.
بعد محضر شما عرض کردیم که راه مبارزه با شیطان چیست؟ دوباره روایت خواندیم، فرمودند که شما به شیعیان محبّت کنید، اصلاً بدانید اگر خواستید به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خدمت کنید، به شیعیان خدمت کنید. این یعنی اینکه اگر دوست دارید محضر امام معصوم منبر روید، یا در محضر امام معصوم در جلسهای شرکت کنید، یا در محضر امام معصوم خدمتی کنید، این کار را در محضر شیعیانِ معصوم انجام بده. طبعاً نسبت به شیعیانِ خالصِ صالح، اجرِ بیشتری هم دارد. اگر میخواهی به محضر معصوم عرض ادب کنی، به محضر صالحین از شیعیان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین عرض ادب کن. مصداقِ بارزِ صالحین از شیعیان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم ذکر کردهاند، یکی این شهدا هستند که شمع و چراغ و منار و آبرو و پناهگاه ما هستند.
شما در حیاطِ ورودیِ مجموعه امامزاده دارید، دو شهید داریم، غیر از اینکه یادمان شهدایی است، محل دفنِ دو شهید هم هست.
یکی هم نسبت به علمای برجسته و صالحین.
شما نگاه کنید، از سی سال قبل که بنده قدری مطالعهی سیاسی و اجتماعی هم داشتم، تلاش گسترده برای زدنِ ارتباط با شهید، یاد شهید، و ارتباط با علما بود، تا همین امروز. هر از چندگاهی چیزی را علم میکنند تا عدّهای با عدّهی دیگری دعوا کنند.
چرا؟ چون فرمود: اگر از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بگویید، ابلیس آن را بهم میزند.
راهکار معصوم این بود که شما به خوبان محبّت کنید، به فقرای شیعه خدمت کنید.
ابلیس هم دعوا را روی همین موارد میبرد، مانند همین دعواهایی که میگویند به کربلا نرو و بجای آن به فقرا کمک کن، یا اینکه سی سال قبل میگفتند یاد شهید یاد خشونت است!
عجیب است! آن کسانی که آن روز پنجه به صورت شهدا میکشیدند، امروز خیلیهایشان رسماً از امام زمان ارواحنا فداه خداحافظی کردهاند. آن کسانی که آن روز نسبت به شهدا بیاحترامی میکردند، امروز بعضیهایشان منکرِ امام زمان ارواحنا فداه هستند.
دعای پشت سر مؤمن
راهکار اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین این است که شما بجای اینکه دعوا کنید، سعی کنید همدلی داشته باشید، به یکدیگر عشق بورزید. یک علامت این است که به هر جلسهای که تشریف میبرید، هر جایی که حال دارید برای همه دعا کنید. اصلاً این یک دستور است.
در کافی شریف یک بابی داریم، باب سیام از «کتاب الدعا»، ششمین بخش کافی شریف «کتاب الدعا» است، سیامین باب «باب الدعا للإخوان بظهر الغیب» است، یعنی بجای اینکه کسی پشت سر شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه غیبت کند یا تهمت بزند، پشت سرشان دعا کند. این دعای پشت سر خیلی مهم است.
وقتی انسان پشت سر کسی دعا میکند، در این عمل اخلاص وجود دارد. من تا زمانی که شما را دوست نداشته باشم نمیتوانم این کار را کنم، این کار درست برخلاف آن چیزی است که انسان میخواهد مدام همه چیز را به سمت خودش بکشد. خودخواهی انسان را از بین میبرد.
در روایات فراوان هم هست که در این حالت دعا مستجاب است، بلکه سریعترین دعای مستجاب، دعا برای برادرِ مؤمن در غیر از پیش روی اوست. این فنِ بدلِ غیبت است، فنِ بدلِ شقاق و دعواست، علامتِ صدقِ ایمانِ من است. من اگر بتوانم دلسوزِ شما باشم… شما به امام زمان ارواحنا فداه متعلق هستید، مگر میشود انسان یک نفر را دوست داشته باشد و از لشکر او خوشش نیاید؟ وقتی انسان امام حسین علیه السلام را دوست دارد، لشکر او را دوست دارد. وقتی انسان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دوست دارد باید محبّان او را دوست بدارد. بدلی که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین زدهاند این است، تو برای شیعیان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، آنجایی که تو را نمیبینند دعا و خیرخواهی کن.
امام باقر علیه السلام فرمود که «أَوْشَکُ دَعْوَهٍ وَ أَسْرَعُ إِجَابَهٍ دُعَاءُ اَلْمَرْءِ لِأَخِیهِ بِظَهْرِ اَلْغَیْبِ»،[۵] سریعترین دعایی که به اجابت میرسد، دعا پشت سر برادر مؤمن است.
امام باقر سلام الله علیه ذیل این آیه «وَیَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَیَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ»[۶] فرمود «هُوَ اَلْمُؤْمِنُ یَدْعُو لِأَخِیهِ بِظَهْرِ اَلْغَیْبِ»[۷] این مؤمنی است که پشت سر برادرش دعایش میکند. این آیه برای این اشخاص است، وقتی این شخص دعا میکند فرشته آمین میگوید، «فَیَقُولُ لَهُ اَلْمَلَکُ آمِینَ وَ یَقُولُ اَللَّهُ اَلْعَزِیزُ اَلْجَبَّارُ وَ لَکَ مِثْلاَ مَا سَأَلْتَ وَ قَدْ أُعْطِیتَ مَا سَأَلْتَ بِحُبِّکَ إِیَّاهُ».
وقتی تو برای غیر دعا کردی… خدا کند که انسان بیتوجّه به اجر و عنایات نگاه کند. خدا أکرم الأکرمین است، خدا که بدهکار کسی نمیشود!
تو برای آن دوستت که گاهی به تو بدی هم کرده است بزرگی کردی، او را دعا کردی، خدا همان سحر لشکر ملائکهی خود را گسیل میکند که تو را دعا کنند.
مؤمن همیشه در گل و بلبل است، برای همین مؤمن همیشه رضایت دارد.
دعای «عبدالله بن جُندَب» پشت سر برادران دینی خود
این روایت امام کاظم علیه السلام را ببینید تا وارد بحث خودمان شویم.
علی بن ابراهیم سلام الله علیه، رحمت الله علیه… یکی از غصههای ما این است که الان در قم روی قبر این آقایی که هزاران هزار روایتِ مهم برای ما نقل کرده است، پاساژ ساختهاند! قبر ایشان کنار مانکنهاست!
علی بن ابراهیم از پدر خود نقل کرده است، میگوید: «رَأَیْتُ عَبْدَ اَللَّهِ بْنَ جُنْدَبٍ فِی اَلْمَوْقِفِ»،[۸] دیدم ایام حج، «عبدالله بن جُندَب» در حال دعا کرده است. «مَا زَالَ مَادّاً یَدَیْهِ إِلَى اَلسَّمَاءِ» دیدم دو دست خود را به سمت آسمان گرفته است و نمیاندازد، «وَ دُمُوعُهُ تَسِیلُ عَلَى خَدَّیْهِ» اشک او همینطور جاری است، «حَتَّى تَبْلُغَ اَلْأَرْضَ» همینطوری اشک جاری او روی زمین میریزد، «فَلَمَّا صَدَرَ اَلنَّاسُ» وقتی دیدم اطراف او خالی شد، جلو رفتم و گفتم: «یَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا رَأَیْتُ مَوْقِفاً قَطُّ أَحْسَنَ مِنْ مَوْقِفِکَ» چه حالِ عبادتی داری! خوشا بحال تو! کمی هم ما را دعا کن. گفت: «وَ اَللَّهِ مَا دَعَوْتُ إِلاَّ لِإِخْوَانِی» اصلاً خودم را دعا نمیکردم، بخدا قسم شیعیانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دعا میکردم. «وَ ذَلِکَ أَنَّ أَبَا اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَخْبَرَنِی أَنَّ مَنْ دَعَا لِأَخِیهِ بِظَهْرِ اَلْغَیْبِ نُودِیَ مِنَ اَلْعَرْشِ» حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه فرمودند کسی که برای برادران شیعیان خود دعا کند، از عرش صدا میزنند «وَ لَکَ مِائَهُ أَلْفِ ضِعْفٍ» صد هزار برابر به تو میدهیم…
این «صد هزار برابر» عددِ کثرت است، اگر کسی کریمانه دعا کند، خدا به کَرَمِ خودش میدهد، وگرنه کَرَمِ خدا که صد هزار برابر نیست…
«فَکَرِهْتُ أَنْ أَدَعَ مِائَهَ أَلْفٍ مَضْمُونَهً لِوَاحِدَهٍ لاَ أَدْرِی تُسْتَجَابُ أَمْ لاَ» حیفم آمد، چیزی را که میشود خدا صد هزار برابر بدهد، من برای خودم دعا کنم، حیفم آمد که بخل بورزم، دیدم این کار عقلانی هم نیست.
این منطقِ شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، بجای اینکه با یکدیگر دعوا کنند.
جهت اینکه این جلسات اول که بحث مقدّمه دارد این است که، ما سی شب دور یکدیگر جمع میشویم، این سی شبی که دور یکدیگر جمع میشویم و مباحثی مطرح میشود، اگر منجر به رفتار نشود، اگر منجر به مهرورزی بین ما نشود، خیلی مفید نبوده است. برای همین هم هر جلسه مقدّمه را به اندازهای که بشود با بحث پیش میبریم.
مسئلهی وصایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سند نمیخواهد
موضوع بحث این بود که عقاید شیعه چگونه تکوّن پیدا کرد، چگونه شکل گرفت؟
اینکه ائمه علیهم السلام چه میفرمودند یک بحث است، اینکه کم کم شیعیانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چگونه این عقاید را میفهمیدند و باور میکردند و به آن فکر میکردند و از آن دفاع میکردند، بحث دیگری است.
یکی از آن مباحث موضوع وصی پیغمبر است.
در زیارت عاشورا میخوانیم «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، وَابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ».
عرض کردیم طبیعتاً عدّهای هم از همان روزهای اول، از آنطرف سعی میکنند این موضوع را کتمان کنند، از جمله آن کسی که در جمل مقابلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ایستاد. پیروان او هم وقتی در جمل شعر میخواندند، وصایت را میزدند! شیعیان وصایت را میگفتند و آنها وصایت را میزدند.
هر وقت اسم «وصی» آمد، باید شما یاد جمل بیفتید. همهی اینها به یکدیگر مربوط هستند. دعوا بر سرِ یک جنگ نبوده است.
مطالبی مطرح شد.
مرحوم سیّد مرتضی یک حرفی راجع به وصی زده است، میگوید وصی بودنِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اصلاً سند و مدرک لازم ندارد، اصلاً اگر شما سند بگویید توهین کردهاید.
مانند اینکه بگویید کعبه در شهر مکه است، آدرس هم بدهید و بگویید «اطلس تاریخ اسلام، جلد ۲، صفحه ۱۵۳»!
این کار توهین است، هر کسی بفهمد مکهای وجود دارد، میفهمد کعبه هم آنجاست.
زمانی هست که مطلب گُم است، برای آن مطلب آدرس میدهند، وقتی مطلب مانند روز روشن است که آدرس نمیدهند. مانند اینکه بگویند روزها خورشید میتابد و شبها ماه درخشندگی دارد، آدرس: کتاب نجوم، جلد ۳، صفحه… این مطلب که آدرس نمیخواهد، درواقع برای چنین مطلبی، ارائهی آدرس، تضعیف آن مطلب است.
زمانی فخررازی در مورد حدیث غدیر میگوید: حدیث غدیر آنقدر قطعی نیست که مانند جنگ بدر باشد.
سید مرتضی بیش از دویست سال قبل از فخررازی است، سید مرتضی در مورد غدیر میگوید: غدیر هم از نظر سند متواتر و قطعی است، هم اینکه اصلاً سند نمیخواهد! رخدادِ غدیر بالاتر از بدر است.
اینجا هم همین فرمایش را میفرماید، میفرماید: وصی بودنِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اصلاً سند نمیخواهد.
اهمیّتِ شعر در تاریخ
حال برای اینکه این بحث روشن شود، ابن ابی الحدید یک بابی دارد که میخواهم چند مورد آن را محضر شما بخوانم.
قبلاً هم به محضر شما عرض کردهام که کتب ادبی خیلی مهم هستند، چون هم حقایق تاریخی را برای ما بیان میکنند، هم چون به شکل ادبی و هنرمندانه یا شعر هستند، کمتر تحریف شدهاند، دستنخوردهتر ماندهاند و حقایق را نگه داشتهاند.
مثلاً اگر گیجی پیدا شود که بگوید در کربلا عطش وجود ندارد، یک سند قدیمی برای عطشِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بگویید.
دعبل در قرن ۲ جلوی امام رضا علیه السلام روضه خواندهاند، وقتی روضهی کربلا میخواند میگوید: «أَفاطِمُ لَوْ خِلْتِ الْحُسَیْنَ مُجَدَّلا» اگر الآن بودی و میدیدی حسینت چطور غرق به خون است، «وَقَدْ ماتَ عَطْشاناً بِشَطِّ فُراتِ» میدیدی او را کنار آب فرات تشنه کشتهاند، «إِذاً لَلَطَمْتِ الْخَدَّ فاطِمُ عِنْدَهُ» اگر این صحنه را میدیدی به صورت خود میزدی…
این غیر از اینکه تاریخ است، چون به حالت یک شعر فاخر درآمده است، بیش از هزار و دویست سال است که مانده است.
نمیخواستم بگویم سندی غیر از این نیست، خواستم اهمیّتِ شعر را بگویم. این یک شعر فاخر است که اشعر الشعراء دعبل گفته است، سلام خدا به دعبل، هزار و دویست سال است که این شعر مانده است، این «تائیهی دعبل» معروف است. اشعار مهم هستند.
موضوع وصایت در شرح نهج البلاغهی ابن ابی الحدید
حال در موضوع وصی برویم و سند پیدا کنیم.
ابن ابی الحدید در جلد اول شرح خود به نهج البلاغه… نکات خیلی مهمی در این کتاب ابن ابی الحدید هست، بایستی این کتاب را خواند، البته او شیعه نیست، در جاهایی اشتباه دارد، واضح است که معصوم نیست.
ابن ابی الحدید بابی به نام «مَا وَرَدَ فِی الوِصَایَهَ مِنَ الشِّعر» باز کرده است، چند مورد از آنها را میخوانم تا ببینید که مسئلهی وصایتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای نیمهی اول قرن اول است، آن هم در شهرت.
مثلاً «عبدالله بن ابیسفیان بن حارث بن عبدالمطلب» کسی همعصر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، از نوادگان عبدالمطلب از بنیهاشم است. در مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گفته است: «وَ مِنّا عَلِىُّ ذَاکَ صَاحِبُ خَیبَرٍ» [۹]از بین ما علی است که صاحب خیبر است، «وَ صَاحِبُ بَدرٍ یَومَ سَالَت کَتَائِبُه» روی که لشکرها به سمت ما هجوم آوردند، علی صاحب بدر بود، «وَصِیُّ النَّبِیُّ المُصطَفَی وَ ابنُ عَمِّه *** فَمَن ذَا یُدَانِیهِ، وَ مَن ذَا یُقَارِبُه» اصلاً چه کسی میتواند از مناقب و فضائل نزدیکِ علی شود؟
«ابن تَیِّهَان» همان کسی است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اواخر عمر شریف خود که خیلی غریب شد فرمود: «أینَ عَمَّار؟ أینَ ابن تَیِّهَان؟ أینَ ذوالشَّهادَتِین؟». او بدری است، از ساداتِ مدینه است و شهید صفین. سال ۳۷ شهید شده است. یعنی شعر برای قبل از سال ۳۷ است، در جنگ صفین گفته است.
در مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خطبه دارد، فقط به یک جملهی آن اشاره میکنم. «ابوهلال عسکری» در «کتاب الأوائل» آورده است. گفت: عدّهای با تو دشمن هستند، چون به تو نمیرسند. عدّهای با تو دشمن هستند، چون حسد دارند، زور میزنند که به تو برسند، هرچه زور زدند نتوانستند به تو نزدیک شوند، به تو حسد ورزیدند. این کسانی که با تو دشمن هستند حسودند.
یک خطبهی معروفی از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در مجلد آخر کتاب کافی که «کتاب الروضه» است وجود دارد که «خطبه طالوتیه» نام دارد.
آن مطلبی که شنیدهاید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودهاند اگر من به اندازهی این سی گوسفند یار داشتم قیام میکردم برای این خطبه است. «ابوالهَیثَم مالک بن تَیِِّهان» نقل کرده است.
چند جمله از این خطبه را عرض میکنم.
میگوید هنوز چند روز بیشتر از غصب خلافت نگذشته بود، همان اوایل، شاید قبل از هجوم به خانهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، یا همان نزدیکیها، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خطبه خواند، دو جملهی آن را عرض میکنم. فرمود: «أَمَا وَ الَّذِى فَلَقَ الْحَبَّهَ وَ بَرَأَ النَّسَمَهَ»[۱۰] قسم به خدایی که ذرّه را شکافت و خلایق را خلق کرد، «لَوِ اِقْتَبَسْتُمُ اَلْعِلْمَ مِنْ مَعْدِنِهِ» اگر علم را از معدن آن میگرفتید، «وَ شَرِبْتُمُ اَلْمَاءَ بِعُذُوبَتِهِ» بجای اینکه آب را از نجاستها و برکههای گندیده بردارید، میآمدید و آب گوارا مینوشیدید، «وَ اِدَّخَرْتُمُ اَلْخَیْرَ مِنْ مَوْضِعِهِ» به دنبال خیر میگشتید، «وَ أَخَذْتُمُ اَلطَّرِیقَ مِنْ وَاضِحِهِ» راه را از مسیرِ روشن آن میرفتید، «لَنَهَجَتْ بِکُمُ اَلسُّبُلُ» راه بر شما باز میشد، «بَدَتْ لَکُمُ اَلْأَعْلاَمُ» علامتهای حقیقت، راههای روشن بر شما آشکار میشد، «أَضَاءَ لَکُمُ اَلْإِسْلاَمُ» اسلام بر شما آشکار میشد، مصرف میکردید و از نعمات الهی میخوردید و سالم هم میرفتید، «لَکِنْ سَلَکْتُمْ سَبِیلَ اَلظَّلاَمِ» ولی شما مسیرِ تاریکی پیمودید، «فَأَظْلَمَتْ عَلَیْکُمْ دُنْیَاکُمْ بِرُحْبِهَا» دنبال دنیا رفتید، دنیا هم شما را به وادیِ تاریکی کشاند، «وَ سُدَّتْ عَلَیْکُمْ أَبْوَابُ اَلْعِلْمِ» درهای علم بر شما بسته شد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده بود «أنَا مَدینَهُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها»، این در را بستید.
«وَ تَرَکْتُمُ اَلْأَئِمَّهَ فَتَرَکُوکُمْ»، بعد فرمود: «وَ اَلَّذِی فَلَقَ اَلْحَبَّهَ وَ بَرَأَ اَلنَّسَمَهَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی صَاحِبُکُمْ» شما میدانستید چه کسی میتواند شما را به مسیر هدایت ببرد، «وَ اَلَّذِی بِهِ أُمِرْتُمْ» آن کسی که به او امر شده بود من بودم، «وَ أَنِّی عَالِمُکُمْ وَ اَلَّذِی بِعِلْمِهِ نَجَاتُکُمْ» آن عالمی که شما با علم او نجات پیدا میکنید من بودم، «وَ وَصِیُّ نَبِیِّکُمْ وَ خِیَرَهُ رَبِّکُمْ وَ لِسَانُ نُورِکُمْ»…
خطبه خطبهی خیلی زیبایی است.
اینها را «ابوالهَیثَم مالک بن تَیِِّهان» نقل کرده است.
برای همین حرفها هم هست که وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه روزهای آخر تنها شده بود میفرمود: «أینَ عَمَّار؟ أینَ ابن تَیِّهَان؟ أینَ ذوالشَّهادَتِین؟». اینها چه کسانی بودند؟ اینها لزوماً زور خیلی زیادی نداشتند، البته رزمنده بودند، ولی کسانی بودند که حق را آشکار میکردند.
«ابوالهَیثَم مالک بن تَیِِّهان» در جمل گفت:
«قُل لِلزُبَیرَ وَ قُل لِطَلحَهَ إنَّنَا *** نَحنُ الَّذِینَ شُعَارَنَا الأنصَارُ» به طلحه و زبیر بگویید ما انصارِ پیغمبر هستیم، نفسِ پیغمبر را رها نمیکنیم، «نَحنُ الَّذِینَ رَأت قُرَیشٌ فِعلَنَا» طلحه و زبیر از قریش هستند، آنها میدانند که انصار به پیغمبر خدمت کردند، «یَومَ القَلِیبَ أولَئِکَ الکُفَّارُ» وقتی قریش کافر بودند ما به پیغمبر ایمان آوردیم، «کُنَّا شُعَارَ نَبِیِّنَا وَ دِثَارَهُ» ما تکیهگاه و کمککار و آسترِ زیرِ لباسِ پیغمبر بودیم، «یَفدِیهِ مِنَّا الرُّوحُ وَ الأبصَارُ» چشم و روح و دست و زبانما را فدای پیغمبر کردیم، «إنَّ الوَصِیَّ إمَامُنَا وَ وَلِیُّنَا *** بَرَحَ الخَفَاءُ وَ بَاحَت الأسرَارُ» بدانید که «إنَّ الوَصِیَّ إمَامُنَا وَ وَلِیُّنَا»! نه «إنَّ العَلِی»! یعنی «وصی» مانندِ نامِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود.
یکی از یارانِ جملیِ ضدّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از «بنی ضَبِّه» بود، «بنی ضَبّه» آن کسانی بودند که مواظب شترِ عایشه بودند که زمین نخورد، گفته است:
«نَحنُ بَنِی ضَبَّهَ أعدَاءَ عَلِی» ما بنی ضبّه دشمنانِ علی هستیم، «ذَاکَ الَّذِی یُعرَفُ قِدماً بِالوَصِی» این کسی که به او وصی میگفتند…
اگر قبول داری که وصی است، اینکه جلوی او ایستادهای کفر است! کدام وصیِ پیغمبر بعد از پیغمبر منحرف شده است؟
«سعید بن قیس همدانی» شیر جمل و صفین اینطور گفته است: «قُل لِلوَصِی أقبَلَت قَحطَانُهَا»…
«حُجر بن عَدی» اینطور گفته است: «یَا رَبَّنَا سَلِّم لَنَا عَلِیَّا *** سَلِّم لَنَا المُبَارَکَ المُضِیَّا»… وقتی در جمل میجنگیدند، نمیگفت خدایا مرا حفظ کن، میگفت: خدایا! سایهی علی را روی سر ما حفظ کن، «یَا رَبَّنَا سَلِّم لَنَا عَلِیَّا *** سَلِّم لَنَا المُبَارَکَ المُضِیَّا» این آقای مبارکِ نورانی را برای ما حفظ کن. «المؤمِنَ المُوَحِّدَ التَّقِیَّا *** لا خَطِّلَ الرَّأیِ وَ لا غَوِیَّا» آن آقای مؤمنِ مظهرِ توحیدِ اهلِ تقوایی که رأی او خطا نمیشود، «بَل هَادِیاً مُوَفَقاً مَهدِیَّا» هم هدایت میکند، هم خدا او را هدایت کرده است، هم به توفیق الهی گام برمیدارد «وَ احفَظهُ رَبِّی وَ احفَظٍ النَّبِیَّا»… تا اینکه «ثُمَّ ارتَضَاهُ بَعدَهُ وَصِیَّا» آن آقایی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را بعنوان وصایت برگزید.
ذوالشهادتین هم که شهید صفین است اینطور گفته است: «یَا وَصِیَّ النَبِی قَد أجَلتُ»…
خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه روز صفین اینطور فرمود: «یا عَجَباً لَقَد سَمِعتَ مُنکَراً» چه حرفِ عجیبی شنیدم، «کِذباً عَلى اللَهِ یُشیبُ الشَعرا» مو به تنِ آدم راست میشود، «ما کانَ یَرضى أَحمَدٌ لَو خُیِّرا» قطعاً اگر پیغمبر بشنود راضی نیست «أَن یُقرِنوا وَصِیَّهُ وَالأَبتَرا» معاویه و خاندان ابتر را مقابلِ وصی پیغمبر قرار دادهاند!
اگر بخواهم این بخش را ادامه بدهم حوصلهی شما سرمیرود.
اهمیّتِ موضوع وصایتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در روشن شدن حق
در این زمینه آنقدر شعر از شعرای نیمهی اول قرن اول گفته شده است، که وقتی میخواهند کتاب بنویسند، بجای «علی» از «وصی» استفاده میکنند.
«امیر صَنعانی» کتابی دارد که باید در فاطمیهای بین طلاب بحث کرد که ببینید زهرای مرضیه سلام الله علیها چه کرده است که اینها چطور چهار دست و پا با پوزه در گِل هستند! اسم کتاب را «رفْعُ الالْتِبَاس عَنْ تَنَازُعِ الوَصِی وَالْعَبَّاس» گذاشته است.
وقتی میخواهند بگویند بین علی و دیگران چه شده است، میگویند بین وصی و دیگران چه شده است.
اینکه پیغمبر یک وصی دارد، یکی از فوایدش این است…
یک مرجع تقلید یک وصی دارد، یک حکم شرعی است که شک داریم حکم مرجع ما چیست، مخصوصاً اگر نظر او عوض شده باشد و تبدّل رأی رخ داده باشد و تغیّر فتوا شده باشد. اگر دست ما به مرجع نرسد چه کسی حجّت است؟ وصیّ آن مرجع.
شوکانی میگوید یکی از فواید اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وصی است این است که وقتی در جمل بین امّت اختلاف شد. عایشه تعدادی را بر علیه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شوراند، بین امّت اختلاف شد، باید از چه کسی بپرسیم؟ در صفین اختلاف شد، معاویه عدّهای را به بهانهی خونخواهی آورد، شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم اینطرف بودند. در نهروان بین امّت اختلاف شد، عدّهای حافظ و آخوند یک طرف بودند و گفتند علی اشتباه کرده است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم با عدّهای در مقابلشان قرار گرفتند. اگر اینجا بخواهیم ببینیم نظر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چیست، باید به سراغ وصی برویم. وصی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است. فرمود: «أُمِرْتُ بِقِتَالِ اَلنَّاکِثِینَ وَ اَلْقَاسِطِینَ وَ اَلْمَارِقِینَ»[۱۱] پیغمبر دستور داده است بجنگم.
اگر کسی بخواهد ببیند حق چیست، راه حق روشن است، باید از وصی بپرسد. برای همین هم هست که بر سرِ کلمهی وصی جنگ است.
امروز در عربستان کتابی به نام «مناهی اللفظیه» مینویسند، یعنی چه الفاظی را نباید گفت، میگوید: نباید به علی «وصی» گفت، چرا؟ چون اگر به علی «وصی» بگویی ادّعاهای شیعه اثبات میشود.
تو به دنبال حق هستی یا دنبالِ اثباتِ ادّعاهای شیعه؟ کمااینکه آیا ما دنبال حق هستیم یا اینکه ادّعاهای غیرشیعیان اثبات شود یا اثبات نشود؟ ما باید به دنبال حق باشیم.
اینکه شیعیان از روز اول اینقدر به «وصی» میپرداختند و به این امر اشاره میکردند، میخواستند توسّل کنند از «یا وَصِیَّ رَسُول الله» استفاده میکردند، «السَّلامُ عَلَی الوَصِیِّ مِن بَعدِهِ»، علّت این بود که بسیاری از حقایق در این کلمه مندرج بود.
روضه و توسّل
شب جمعه است، من هم با یک بیت روضه میخوانم.
اول جلسه به شعر دعبل اشاره کردم، آخر جلسه به یک بیت «ابن عرندس» اشاره میکنم.
خیلی عجیب است، اگر واقعهی کربلا مانند یک ترور رخ داده بود، اینقدر عجیب نبود.
میگوید: «أیُقْتَلُ ظَمْآناً حُسَیْنٌ بِکَرْبَلا» این سؤال از سر جهل نیست، از شدّتِ تعجّب است، میگوید: آیا او را تشنه کشتند؟ «وَ فی کُلِّ عُضْو مِنْ أنامِلِهِ بَحْرُ؟» اگر او انگشت خود را تکان میداد دریا دریا آب بود…
حسین را تشنه کشتند که پدرِ او ساقیِ کوثر است؟ حسین را کشتند که مهریهی مادرش رودخانهها و دریاهاست؟…
امام حسین علیه السلام مدام میآمد و با اهل بیت خود صحبت میکرد و دوباره به میدان میرفت. مرتبهی آخری که آمد و صحبت کرد تا به میدان برگردد، وقتی کنار خیمهها آمد و لباسی خواست که بچهها فهمیدند کار تمام است، دیگر با تمام اختیار و توجّه آماده شد که به میدان برود، این مرتبه که این لباسِ کهنه را زیر لباسها پوشید و آماده شد که برود…
میگوید: «بَقِیَت عِفَافاً فِی الخِیَامِ جُسُومُهَا» از شدّت عفاف، تنِ دختران او در خیمهها بود، «وَ قُلُوبُهَا ارتَکَضَت إلَی المَیدان» ولی دلها وسطِ میدان بود…
چون دستور داد در خیمه بمانید، تنها در خیمه بود ولی دلها وسطِ میدان بود…
به وسط میدان آمد، آخرین لحظات امام حسین علیه السلام است…
اگر «زَیّنُوا مَجَالِسَکُم بِذِکرِ عَلِی بن أبِی طَالِب علیهالسلام»، القای خصوصیت کنی باید بگویی «زَیّنُوا حَربَکُم بِذِکرِ عَلِی بن أبِی طَالِب علیهالسلام»… گفت: حال که آخرین لحظات من است…
«کَفَرَ الْقَومُ وَ قِدماً رَغَبُوا *** عَن ثَوَابِ اللّهِ رَبِّ الثَّقَلَیْنِ» مقابل خدا و رسول ایستادند و کافر شدند… شروع کرد به گفتن از مدحِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه…
«عَبَدَاللَّهَ غُلاماً یافِعاً *** وَ قُرَیْشٌ یَعْبُدُونَ الْوَثَنَیْنِ» پدر من هنوز بالغ نشده بود که خدا را پرستید و شما بتپرست بودید… «یَعْبُدُونَ اللّاتِ وَ الْعُزّى مَعاً» اینها دنبالِ لات و عُزَّی بودند، «وَ عَلِىٌّ کانَ صَلَّى الْقِبْلَتَیْنِ» علی بود که با پیغمبر نماز میخواند…
بعد بنحوی فلسفهای این حرکت را نشان داد، فرمود: «لا لِشَىْءٍ کانَ مِنّی قَبْلَ ذا» من که گناهی نکرده بودم، «غَیْرَ فَخْری بِضِیاءِ الْنَیِّرَیْنِ» جز اینکه همهی افتخارم این دو نورِ نیّر است، «فاطِمُ الزَّهْراءِ أُمِّی، وَ أَبِی *** قاصِمُ الْکُفْرِ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنِ»…
وقتی کار به اینجا رسید او را دوره کردند و تیراندازی کردند، خواستند منبرِ فضیلت را بشکنند، شروع کردند به تیراندازی و سنگپراکنی.
آقای ما دائم حرکت و جنگ میکرد، دیگر وداع هم کرده بود، دیگر کمتر به سمت خیمهها انصراف داشت، آقای ما بیش از پنجاه سال سن داشتند، از صبح دهها مرتبه از وسط معرکه شهید به خیمهی دارالحرب برده است، بالای سر هر کسی که آمده، سر او را به دامان گرفته است و گریه کرده و ضجّه زده است… به وسط دشمن رفت و صورت به صورتِ علی اکبر علیه السلام گذاشت، «عَلَی الدُّنیَا بَعدَکَ العَفَا»… گریه کردن انسان را خسته و تشنه میکند… برگشت، قاسم بن الحسن علیه السلام را برگرداند، کنار علقمه رفت و دست به کمر برگشت، شیرخوار را به وسط میدان برد، بدن بی سرِ او را با شرم به خیمهها برگرداند…
دیگر این بدنِ خستهی زخمخوردهی مصیبتدیدهی گریهکردهی زیرِ نور آفتاب بدونِ نوشیدنِ آب رزمیده، «فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَهً»، یک لحظه ایستاد تا نفس بگیرد، «إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ»… بعضی از حرفها را نباید گفت، با بیادبی هزاران سنگ پرتاب شد، یک سنگ به پیشانیِ حضرت نشست، از شدّت اهانت همینقدر به شما بگویم که وقتی خون از صورتِ حضرت جاری شد، فرمود: «بِسمِ الله وَ بِالله وَ فِی سَبِیلِ الله وَ عَلَی مِلَّهِ رَسُولِ الله»… خواست خونِ صوت خود را پاک کند، ضربه آنقدر شدید بود که شاید قدری تمرکزِ حضرت را بهم ریخت، هنوز توقف حضرت ادامه داشت، فرصت اندک بود، خدا حرمله را لعنت کند… وقتی تیر نشست، دیگر تابِ حضرت از دست رفت، از سینهی مبارک حضرت خون جوشید، تلاش کرد که خود را روی اسب نگه دارد… هرچه تلاش کرد نشد… جسم حضرت ناتوان شد… «فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ علیه السلام عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ الْأَیْمَنِ»… با صورت زمین افتاد، وقتی مرتبهی اول زمین افتاد و صورتِ مبارک ایشان خاکآلود شد، تلاش کرد بلند شود و بنشیند، اما طوری از بدنِ مبارک خون رفته بود که دوباره روی خاک برگشت…
اینجا نوشته است که دوره کردند، جلو آمد و در مقابلِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به صدیقه طاهره سلام الله علیها جسارت کرد…
[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] بِشارَهُ الْمُصْطَفی لِشیعهِ الْمُرْتَضی، صفحه ۱۰۵ (حدّثنا أبی ، عن محمّد بن أحمد بن یحیى ، عن عمر بن علی ، عن عمر بن زید ، عن عمّه محمّد بن عمر ، عن أبیه ) [١] ، عن علی بن الحسین [٢] بن علی الرازی فی درب مسلخکاه بالری فی ذی القعده سنه ثمان عشره وخمسمائه املاء من لفظه ، قال : حدّثنا أبو عبدالله الحسین بن محمّد بن نصر الحلوانی فی داره غرّه ربیع الآخر سنه إحدى عشره وثمانین وأربعمائه بکرخ بغداد املاء من لفظه ، قال : حدّثنی الشریف الأجل المرتضى علم الهدى ذو المجدین أبو القاسم علی بن الحسین الموسوی رضیاللهعنه فی داره ببغداد فی برکه زلزل فی شهر رمضان سنه تسع وعشرین وأربعمائه ، قال : حدثنی ابی الحسین بن موسى ، قال : حدثنی ابی موسى ابن محمد ، قال : حدثنی أبی محمّد بن موسى ، قال : حدّثنی أبی موسى بن إبراهیم ، قال : حدّثنی أبی إبراهیم بن موسى ، قال : حدّثنی أبی موسى بن جعفر ، قال : حدّثنی أبی جعفر بن محمّد ، قال : حدّثنی أبی محمّد بن علی ، قال : حدّثنی أبی علی بن الحسین ، قال حدّثنی أبی الحسین بن علی ، قال : حدّثنا جابر بن عبدالله الأنصاری قال : قال رسول الله صلىاللهعلیهوآله : « زیّنوا مجالسکم بذکر علی بن أبی طالب علیهالسلام »)
[۵] الکافی، جلد ۲، صفحه ۵۰۷ (عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی اَلْمَغْرَاءِ عَنِ اَلْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: أَوْشَکُ دَعْوَهٍ وَ أَسْرَعُ إِجَابَهٍ دُعَاءُ اَلْمَرْءِ لِأَخِیهِ بِظَهْرِ اَلْغَیْبِ .)
[۶] سوره مبارکه شوری، آیه ۲۶ (وَیَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَیَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ ۚ وَالْکَافِرُونَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ)
[۷] الکافی، جلد ۲، صفحه ۵۰۷ (عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحَکَمِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَهَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : فِی قَوْلِهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى: «وَ یَسْتَجِیبُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ » قَالَ هُوَ اَلْمُؤْمِنُ یَدْعُو لِأَخِیهِ بِظَهْرِ اَلْغَیْبِ فَیَقُولُ لَهُ اَلْمَلَکُ آمِینَ وَ یَقُولُ اَللَّهُ اَلْعَزِیزُ اَلْجَبَّارُ وَ لَکَ مِثْلاَ مَا سَأَلْتَ وَ قَدْ أُعْطِیتَ مَا سَأَلْتَ بِحُبِّکَ إِیَّاهُ .)
[۸] الکافی، جلد ۲، صفحه ۵۰۸ (عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: رَأَیْتُ عَبْدَ اَللَّهِ بْنَ جُنْدَبٍ فِی اَلْمَوْقِفِ فَلَمْ أَرَ مَوْقِفاً کَانَ أَحْسَنَ مِنْ مَوْقِفِهِ مَا زَالَ مَادّاً یَدَیْهِ إِلَى اَلسَّمَاءِ وَ دُمُوعُهُ تَسِیلُ عَلَى خَدَّیْهِ حَتَّى تَبْلُغَ اَلْأَرْضَ فَلَمَّا صَدَرَ اَلنَّاسُ قُلْتُ لَهُ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا رَأَیْتُ مَوْقِفاً قَطُّ أَحْسَنَ مِنْ مَوْقِفِکَ قَالَ وَ اَللَّهِ مَا دَعَوْتُ إِلاَّ لِإِخْوَانِی وَ ذَلِکَ أَنَّ أَبَا اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَخْبَرَنِی أَنَّ مَنْ دَعَا لِأَخِیهِ بِظَهْرِ اَلْغَیْبِ نُودِیَ مِنَ اَلْعَرْشِ وَ لَکَ مِائَهُ أَلْفِ ضِعْفٍ فَکَرِهْتُ أَنْ أَدَعَ مِائَهَ أَلْفٍ مَضْمُونَهً لِوَاحِدَهٍ لاَ أَدْرِی تُسْتَجَابُ أَمْ لاَ .)
[۹] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد ۱، صفحه ۱۴۳
[۱۰] الکافی، جلد ۸، صفحه ۳۱ (مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ أَیُّوبَ اَلْأَشْعَرِیُّ عَنْ عَمْرٍو اَلْأَوْزَاعِیِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ سَلَمَهَ بْنِ کُهَیْلٍ عَنْ أَبِی اَلْهَیْثَمِ بْنِ اَلتَّیِّهَانِ : أَنَّ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ خَطَبَ اَلنَّاسَ بِالْمَدِینَهِ فَقَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ کَانَ حَیّاً بِلاَ کَیْفٍ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کَانٌ وَ لاَ کَانَ لِکَانِهِ کَیْفٌ وَ لاَ کَانَ لَهُ أَیْنٌ وَ لاَ کَانَ فِی شَیْءٍ وَ لاَ کَانَ عَلَى شَیْءٍ وَ لاَ اِبْتَدَعَ لِکَانِهِ مَکَاناً وَ لاَ قَوِیَ بَعْدَ مَا کَوَّنَ شَیْئاً وَ لاَ کَانَ ضَعِیفاً قَبْلَ أَنْ یُکَوِّنَ شَیْئاً وَ لاَ کَانَ مُسْتَوْحِشاً قَبْلَ أَنْ یَبْتَدِعَ شَیْئاً وَ لاَ یُشْبِهُ شَیْئاً وَ لاَ کَانَ خِلْواً عَنِ اَلْمُلْکِ قَبْلَ إِنْشَائِهِ وَ لاَ یَکُونُ خِلْواً مِنْهُ بَعْدَ ذَهَابِهِ کَانَ إِلَهاً حَیّاً بِلاَ حَیَاهٍ وَ مَالِکاً قَبْلَ أَنْ یُنْشِئَ شَیْئاً وَ مَالِکاً بَعْدَ إِنْشَائِهِ لِلْکَوْنِ وَ لَیْسَ یَکُونُ لِلَّهِ کَیْفٌ وَ لاَ أَیْنٌ وَ لاَ حَدٌّ یُعْرَفُ وَ لاَ شَیْءٌ یُشْبِهُهُ وَ لاَ یَهْرَمُ لِطُولِ بَقَائِهِ وَ لاَ یَضْعُفُ لِذُعْرَهٍ وَ لاَ یَخَافُ کَمَا تَخَافُ خَلِیقَتُهُ مِنْ شَیْءٍ وَ لَکِنْ سَمِیعٌ بِغَیْرِ سَمْعٍ وَ بَصِیرٌ بِغَیْرِ بَصَرٍ وَ قَوِیٌّ بِغَیْرِ قُوَّهٍ مِنْ خَلْقِهِ لاَ تُدْرِکُهُ حَدَقُ اَلنَّاظِرِینَ وَ لاَ یُحِیطُ بِسَمْعِهِ سَمْعُ اَلسَّامِعِینَ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً کَانَ بِلاَ مَشُورَهٍ وَ لاَ مُظَاهَرَهٍ وَ لاَ مُخَابَرَهٍ وَ لاَ یَسْأَلُ أَحَداً عَنْ شَیْءٍ مِنْ خَلْقِهِ أَرَادَهُ «لاٰ تُدْرِکُهُ اَلْأَبْصٰارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ اَلْأَبْصٰارَ وَ هُوَ اَللَّطِیفُ اَلْخَبِیرُ » وَ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ «بِالْهُدىٰ وَ دِینِ اَلْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى اَلدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ اَلْمُشْرِکُونَ» فَبَلَّغَ اَلرِّسَالَهَ وَ أَنْهَجَ اَلدَّلاَلَهَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَیُّهَا اَلْأُمَّهُ اَلَّتِی خُدِعَتْ فَانْخَدَعَتْ وَ عَرَفَتْ خَدِیعَهَ مَنْ خَدَعَهَا فَأَصَرَّتْ عَلَى مَا عَرَفَتْ وَ اِتَّبَعَتْ أَهْوَاءَهَا وَ ضَرَبَتْ فِی عَشْوَاءِ غَوَایَتِهَا وَ قَدِ اِسْتَبَانَ لَهَا اَلْحَقُّ فَصَدَّتْ عَنْهُ وَ اَلطَّرِیقُ اَلْوَاضِحُ فَتَنَکَّبَتْهُ أَمَا وَ اَلَّذِی فَلَقَ اَلْحَبَّهَ وَ بَرَأَ اَلنَّسَمَهَ لَوِ اِقْتَبَسْتُمُ اَلْعِلْمَ مِنْ مَعْدِنِهِ وَ شَرِبْتُمُ اَلْمَاءَ بِعُذُوبَتِهِ وَ اِدَّخَرْتُمُ اَلْخَیْرَ مِنْ مَوْضِعِهِ وَ أَخَذْتُمُ اَلطَّرِیقَ مِنْ وَاضِحِهِ وَ سَلَکْتُمْ مِنَ اَلْحَقِّ نَهْجَهُ لَنَهَجَتْ بِکُمُ اَلسُّبُلُ وَ بَدَتْ لَکُمُ اَلْأَعْلاَمُ وَ أَضَاءَ لَکُمُ اَلْإِسْلاَمُ فَأَکَلْتُمْ رَغَداً وَ مَا عَالَ فِیکُمْ عَائِلٌ وَ لاَ ظُلِمَ مِنْکُمْ مُسْلِمٌ وَ لاَ مُعَاهَدٌ وَ لَکِنْ سَلَکْتُمْ سَبِیلَ اَلظَّلاَمِ فَأَظْلَمَتْ عَلَیْکُمْ دُنْیَاکُمْ بِرُحْبِهَا وَ سُدَّتْ عَلَیْکُمْ أَبْوَابُ اَلْعِلْمِ فَقُلْتُمْ بِأَهْوَائِکُمْ وَ اِخْتَلَفْتُمْ فِی دِینِکُمْ فَأَفْتَیْتُمْ فِی دِینِ اَللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ اِتَّبَعْتُمُ اَلْغُوَاهَ فَأَغْوَتْکُمْ وَ تَرَکْتُمُ اَلْأَئِمَّهَ فَتَرَکُوکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ تَحْکُمُونَ بِأَهْوَائِکُمْ إِذَا ذُکِرَ اَلْأَمْرُ سَأَلْتُمْ أَهْلَ اَلذِّکْرِ فَإِذَا أَفْتَوْکُمْ قُلْتُمْ هُوَ اَلْعِلْمُ بِعَیْنِهِ فَکَیْفَ وَ قَدْ تَرَکْتُمُوهُ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَ خَالَفْتُمُوهُ رُوَیْداً عَمَّا قَلِیلٍ تَحْصُدُونَ جَمِیعَ مَا زَرَعْتُمْ وَ تَجِدُونَ وَخِیمَ مَا اِجْتَرَمْتُمْ وَ مَا اِجْتَلَبْتُمْ وَ اَلَّذِی فَلَقَ اَلْحَبَّهَ وَ بَرَأَ اَلنَّسَمَهَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی صَاحِبُکُمْ وَ اَلَّذِی بِهِ أُمِرْتُمْ وَ أَنِّی عَالِمُکُمْ وَ اَلَّذِی بِعِلْمِهِ نَجَاتُکُمْ وَ وَصِیُّ نَبِیِّکُمْ وَ خِیَرَهُ رَبِّکُمْ وَ لِسَانُ نُورِکُمْ وَ اَلْعَالِمُ بِمَا یُصْلِحُکُمْ فَعَنْ قَلِیلٍ رُوَیْداً یَنْزِلُ بِکُمْ مَا وُعِدْتُمْ وَ مَا نَزَلَ بِالْأُمَمِ قَبْلَکُمْ وَ سَیَسْأَلُکُمُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ أَئِمَّتِکُمْ مَعَهُمْ تُحْشَرُونَ وَ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ غَداً تَصِیرُونَ أَمَا وَ اَللَّهِ لَوْ کَانَ لِی عِدَّهُ أَصْحَابِ طَالُوتَ أَوْ عِدَّهُ أَهْلِ بَدْرٍ وَ هُمْ أَعْدَاؤُکُمْ لَضَرَبْتُکُمْ بِالسَّیْفِ حَتَّى تَئُولُوا إِلَى اَلْحَقِّ وَ تُنِیبُوا لِلصِّدْقِ فَکَانَ أَرْتَقَ لِلْفَتْقِ وَ آخَذَ بِالرِّفْقِ اَللَّهُمَّ فَاحْکُمْ بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَیْرُ اَلْحَاکِمِینَ ‘- قَالَ ثُمَّ خَرَجَ مِنَ اَلْمَسْجِدِ فَمَرَّ بِصِیرَهٍ فِیهَا نَحْوٌ مِنْ ثَلاَثِینَ شَاهً فَقَالَ وَ اَللَّهِ لَوْ أَنَّ لِی رِجَالاً یَنْصَحُونَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِرَسُولِهِ بِعَدَدِ هَذِهِ اَلشِّیَاهِ لَأَزَلْتُ اِبْنَ آکِلَهِ اَلذِّبَّانِ عَنْ مُلْکِهِ قَالَ فَلَمَّا أَمْسَى بَایَعَهُ ثَلاَثُمِائَهٍ وَ سِتُّونَ رَجُلاً عَلَى اَلْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمْ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ اُغْدُوا بِنَا إِلَى أَحْجَارِ اَلزَّیْتِ مُحَلِّقِینَ وَ حَلَقَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَمَا وَافَى مِنَ اَلْقَوْمِ مُحَلِّقاً إِلاَّ أَبُو ذَرٍّ وَ اَلْمِقْدَادُ وَ حُذَیْفَهُ بْنُ اَلْیَمَانِ وَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ وَ جَاءَ سَلْمَانُ فِی آخِرِ اَلْقَوْمِ فَرَفَعَ یَدَهُ إِلَى اَلسَّمَاءِ فَقَالَ: اَللَّهُمَّ إِنَّ اَلْقَوْمَ اِسْتَضْعَفُونِی کَمَا اِسْتَضْعَفَتْ بَنُو إِسْرَائِیلَ هَارُونَ اَللَّهُمَّ فَ «إِنَّکَ تَعْلَمُ مٰا نُخْفِی وَ مٰا نُعْلِنُ وَ مٰا یَخْفىٰ» عَلَیْکَ «شَیْءٍ فِی اَلْأَرْضِ وَ لاٰ فِی اَلسَّمٰاءِ» … «تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ» أَمَا وَ اَلْبَیْتِ وَ اَلْمُفْضِی إِلَى اَلْبَیْتِ [وَ فِی نُسْخَهٍ وَ اَلْمُزْدَلِفَهِ ] وَ اَلْخِفَافِ إِلَى اَلتَّجْمِیرِ لَوْ لاَ عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَیَّ اَلنَّبِیُّ اَلْأُمِّیُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَأَوْرَدْتُ اَلْمُخَالِفِینَ خَلِیجَ اَلْمَنِیَّهِ وَ لَأَرْسَلْتُ عَلَیْهِمْ شَآبِیبَ صَوَاعِقِ اَلْمَوْتِ وَ عَنْ قَلِیلٍ سَیَعْلَمُونَ .)
[۱۱] عیون أخبار الرضا علیه السلام، جلد ۲، صفحه ۶۱
پاسخ دهید