حجت الاسلام پناهیان به مناسبت ایام شهادت امام جعفر صادق علیه السلام سه شب به سخنرانی پیرامون این مهم پرداختند که مشروح شب سوم تقدیم می شود.
- حفظ آبرو یکی از وظایف شیعیان امام صادق (علیه السّلام)
- وظایف شیعیان امام صادق (علیه السّلام)
- انتظار امام صادق (علیه السّلام) از شیعیان
- ویژگیهای یک بسیجی
- لازمهی علم در جامعه
- سوء استفاده کردن از سخنرانیهای مذهبی
- در جستجوی علم
- بالا بودن ثواب شرکت در مذاکرات علمی نسبت به سایر مجالس
- بالا بردن معلومات
- جایگزین کردن کتاب به بازیهای کامپیوتری
- ترفیع علم در هر دوره از زندگی
- پیش نرفتن کارها بدون علم
- مطالعه کردن مرحوم آیت الله بهجت (رضوان الله علیه) در هر شرایطی
- اهل کارهای علمی بودن دوستان حزب اللّهی
- سفارش کردن به مطالعهی کتاب فروغ ولایت زندگی امیر المؤمنین (علیه السّلام) در روزهای اعتکاف به معتکفین
- سفارش پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ابوذر برای شرکت در مذاکرات علمی
- جدید بودن قرآن در هر زمانی
- خیشت از پروردگار میراث علم است
- کتاب خواندن، عنصر سبک زندگی رزمندگان
- شرط رسیدن به سوی الی الله از دید امام صادق (علیه السّلام)
- علم حیات دل است
- علم سرگرمی برای انسان
- لزوم مطالعه در بین اشخاص مذهبی
- عواقب سوء نداشتن مطالعهی مذهبی
- حکم فرمانداری عتّاب در مکّه
- سابقهی تاریخ انتساب فرماندار در بین سایر ائمّه (علیهم السّلام)
- سر تسلیم در برابر حکومت اسلامی
- پیمان عقبه متشکّل از چه افرادی بود؟
- علّت مخالفت خوارج با امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- شیعه باید با سواد باشد
- ماجرای خلخال زن یهودی
- خضوع در یادگیری علم
- لزوم ایراد کردن خطابهی علمی با روش صحیح
- مستمع عاقل و فرهیخته
- بورس و بازار سیاه منبر!
- برکت مجالس غریب
- برکت روضههای خانگی
- نور محفل ائمّه (علیهم السّلام)
«… عَلَى سَیِّدِنَا وَ حَبِیبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ الْمُصْطَفَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ الْمَعْصُومِینَ لَا سِیَّمَا بَقِیَّهُ اللَّهِ فِی الْأَرَضِینَ رُوحِی وَ أَرواحُ العَالَمینَ لَهُ الفِداءُ وَ لَعَنُ الدَّائِمَ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی قِیَامِ یَومِ الدِّینِ».
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
حفظ آبرو یکی از وظایف شیعیان امام صادق (علیه السّلام)
یکی از سفارشهای بسیار فراوان و تأکیدهای بسیار سنگین امام صادق (علیه السّلام) در میان دیگر امامان ما به ویژه امامان قبل از امام صادق (علیه السّلام) این مقدار تأکید بی نظیر است، سفارش به این است که شیعیان امام جعفر صادق (علیه السّلام) آبروآور برای امام صادق باشند، موجب زینت امام صادق (علیه السّلام) باشند.
وظایف شیعیان امام صادق (علیه السّلام)
حضرت به صورتهای مختلف به این موضوع میپرداختند حتّی مقایسه میکردند، میفرمودند حسن بصری برای خود اصحابی دارد، فلانی برای خودش اصحابی دارد. ابوحنیفه برای خودش اصحابی دارد من هم برای خودم اصحابی دارم، منی که پسر پیغمبر هستم، منی که علم عالم و آدم همه در نزد من است. شیعیان من باید چگونه باشند؟ و مکرّر میفرمودند شما باید زینت اهل بیت باشید. «قولوِ کُونُوا لَنَا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا عَلَیْنَا شَیْناً»[۲] از امام جعفر صادق (علیه السّلام) نقل شده البتّه بعد از امام صادق (علیه السّلام) از امامان دیگر هم نقل شده است. دهها روایت از امام صادق (علیه السّلام) در این زمینه نقل شده است، شیعه باید افتخارآفرین باشد به ویژه در عرصهی علم و معلومات و معارف دینی که قطعاً باید بینظیر باشد. شاگردپروری میکردند، شاگردهای خود را جلو میفرستادند و شاگردان آنها به این شیوهای که امروز ما میگوییم روحانی باشند، یک شغل خاصّی باشد نبود. بعضی از آنها بزاز بودند، بعضی از آنها کاسبهای رشتههای مختلف بودند.
انتظار امام صادق (علیه السّلام) از شیعیان
امام صادق (علیه السّلام) این انتظار را داشتند و این انتظار الآن هم است. شب گذشته من از بچّه بسیجیها، بچّه حزب اللهی گله کردم و بعضی از دوستان نگران شدند، نگرانی هم به جا است فرمودند: شما هم حزب اللهیها را زدید، گفتم من میزنم به یک معنای دیگر میزنم، فرق میکند با کسی که دشمن حزب الله است و حزب الله را میزند. اگر من میزنم یک زدن برادرانه است.
ویژگیهای یک بسیجی
در پایگاههای بسیج باید در هر پایگاهی چهار، پنج نفر اهل نوشتن مقالههای علمی سنگین در زمینههای مختلف باشد این یعنی بسیجی. بسیجی در زمان جنگ جان خود را میداد، الآن باید جان بدهد که بیشتر بفهمد و بیشتر به دیگران بفهماند. یک پایگاه بسیجی رفته بودم به شوخی پرسیدم صحبتهای ۱۴ خرداد آقا را کدام یک از شما گوش کردید؟ میخواستم به یک کلامی از آقا استناد کنم، هیچ کس گوش نکرده بود، گفتم کدام یک از شما متن آن را خواندید؟ هیچ کس. من میخواهم این بسیجی را بزنم. من اشاره کردم کتابهای مقام معظّم رهبری قبل از انقلاب که تبدیل به کتاب شده واقعاً بینظیر است، هنوز شما ندارید. من حاضر هستم یکی از مطالب ایشان را از قبل از انقلاب به شما بگویم که مطمئن هستم از هیچ روحانی نشنیدید. اطمینان دارم یعنی ما آنقدر ایشان را فرد دارای معلومات و مطالعه میدانیم. اصلاً خصلت ایشان این است که اهل مطالعه است، اهل مطالعات علمی بسیار سنگین تا مطالعات دیگر است. بسیجی که پیرو ایشان است یک دهم ایشان باید کتاب بخواند و الّا دروغ میگوید که من بسیجی هستم. شأن بسیجی خیلی بالا است. به آنها گفتم شما صحبتهای مقام معظّم رهبری را نبینید که آنجا سخنرانی کرده است، معلومات عالمی که ۴۰ سال پیش در حد عالی بوده است بعد از ۴۰ سال تجربه، مطالعه، به عنوان یک مرجع تقلید درس خارج گفته است. برای همین سخنرانی ایشان حدوداً یک هفته وقت میگذارند تا یک سخنرانی طراحی کنند نه اینکه نمیتوانند از حفظ صحبت کنند، حساب شده حرف میزنند آن وقت شمای بسیجی این را نخواندید؟!
لازمهی علم در جامعه
ما از بچّه حزب اللهیهای خودمان خیلی انتظار داریم. علّت درد دل ما این است. دوستان مطمئن باشید نماز خواندن، گریه کردن، شعارهای انقلابی دادن، معتقد به ولایت بودن کافی نیست، علم لازم دارد. علم داشته باشیم همهی عالم را میخوریم، ذهن همه را روشن میکنیم. من حزب اللهی جماعت زیادی میشناسم در ابتدا بچّهی خوبی بود بعد مسئول شد بعد خراب شد. چرا خراب شد؟ معلومات او زیاد نبود. قبلاً خوب بود ولی وقتی به جلو می رود دیگر نمیکشد، سینهکش به سر بالاییها میرود آنجا هم معلومات میخواهد.
سوء استفاده کردن از سخنرانیهای مذهبی
فکر نمیکنم مشغلهی هیچ کدام از ما از مقام معظّم رهبری بیشتر باشد، بروید سیرهی ایشان را بررسی کنید. ایشان تا مطالعه نکنند نمیخوابند، برنامهی ثابت دارند. من از بچّه مذهبی انتظار دارم، این حرفها را به شما مؤمنین نزنم، در این جلسات خصوصی که تلویزیون پخش نمیشود کجا این حرفها را بزنم؟! آن وقت می بینید هر شب پای برنامهی تلویزیون است و بعد میخوابد. اینطور نابود میشوید. آدم میترسد حرف بزند. بعضی از دوستان نگران بودند که برخی سوء استفاده نکنند. بله واقعاً زبان بسته است من الآن بگویم میترسم که پخش شود، اخیراً هم که یک قسمت را میگویند و قسمت بعدی را نمیگویند. ما از امام صحبت کردیم، گفتیم امام فرمود: شب مبعث ۱۴ کنگرهی کاخ کسری فرو ریخت شاید به این معنا باشد که ۱۴ قرن دیگر…. امام فرموده را حذف میکند، بقیّه را میگذارند و فحش میدهند. ما ماندیم که چگونه حرف بزنیم که سوء استفاده نکنند. یا یک جای دیگر صحبت کردیم، گفتیم این روایت از امام صادق است که میفرماید: اگر کسی برای ظهور اسبی آماده کند مثلاً خدا به این اندازه به او اجر میدهد، بعد من توضیح میدهم اسب این زمان آن اسبی نیست که واقعاً یک اسب به واحد آپارتمانی خودت ببری، یعنی یک خدمتی کنید. بعد پیشنهاد دادم میخواهید یک اسب تهیّه کنید، من یک آدرسی میدهم که اسب تهیّه کنید تا اینجا را میگذارد و بقیّه را قطع میکند بعد ضد انقلابها فحش میدهند، میگویند آنها میخواهند برای ظهور اسب بخرند، بقیّه را نمیگذارد، من در ادامه گفتم اگر میخواهید اسب داشته باشید بروید زبان یاد بگیرید، این اسب مدرن است. زبان یاد بگیرید تا بتوانید با اهل عالم حرف بزنید، از امام زمان خود بگویید، نامردها اینها را پاک میکنند. ما وقتی که درست حرف میزنیم سوء استفاده میکنند، وقتی بخواهیم کمی تند حرف بزنیم دیگر چقدر سوء استفاده کنند خدا میداند. نگرانی دوستان واقعاً به جا است. میگوید یک موقع پشت سر شما نگویند که حزب اللهیها را زدید، من حزب اللهیها را میزنم ولی مقصود من از این زدن آن زدنی نیست که تحقیر کنم، میخواهم تحریک کنم.
در جستجوی علم
آقا هر شب قبل از خواب یک ساعت مطالعه میکنند، شما نیم ساعت مطالعه کنید. اگر این کار را میکردیم تا حالا میدانید چند صد صفحه کتاب خوانده بودیم؟! مجلس امام صادق (علیه السّلام) است، اینجا برای چه دور هم جمع شدیم؟ برای اینکه در فرهنگ خودمان یک نکتهای را تغییر دهیم و آن اینکه به فرمایش امام صادق (علیه السّلام) دنبال علم برویم.
بالا بودن ثواب شرکت در مذاکرات علمی نسبت به سایر مجالس
امیر المؤمنین، علی (علیه السّلام) میفرماید: ابوذر به مسجد آمد، خدمت رسول خدا بودیم. گفت: یا رسول الله ثواب تشییع جنازهی یک عابد بالاتر است یا آدم خوب و بندهی خوب خدا یا اینکه در یک جلسهی مذاکرهی علمی بنشینیم، یا نزد یک عالمی چیزی یاد بگیریم؟ رسول خدا فرمودند: یک ساعت نه یک ساعت یعنی یک لحظه یعنی یک زمان مختصری، ساعت به زبان عربی منظور ساعت ۶۰ دقیقهای نیست، یعنی لحظهای، زمانی. یک ساعت در جلسهی مذاکرهی علمی بنشینید ثواب آن بالاتر از این است که هزار شهید در راه خدا را بخواهید تشییع جنازه کنید. بعد همینطور ثوابها را بالا بردند. ثواب یک ساعت مذاکرهی علمی از هزار شب که تا صبح عبادت کنید بالاتر است. ثواب آن از یک سالی که همه روز را روزه بگیرید، همهی شبها را بیدار شوید بالاتر است. همینطور بالا بردند. من میخواهم یک مطلب علمی، معرفتی، دینی یاد بگیرم، یک قدم به سمت آن بروم هر قدمی ثواب قدم انبیاء را که برای اجرای رسالت خدا راه رفتند را به ما میدهند. در پایان روایت میفرماید: ثواب هزار شهید جنگ بدر را به شما میدهند، اصلاً آدم همینطور میماند.
بالا بردن معلومات
دینی که اینگونه است، آن وقت شما باور میکنید بچّه حزب اللهی کتاب نخواند؟! سخنرانی آقا را گوش نکرده باشد. من نمیخواهم به پایگاهی که رفتم و از آنها سؤال کردم را مقایسه کنم و بگویم همه اینطور هستند، نه همه اینطور نیستند ولی خبر دارم که اکثراً اینطور هستند. بله اینها بچّههای خوبی هستند، ما اهل کوفه نیستیم حسین تنها بماند. در این حد ما لازم نداریم، شما باید اهل مدینه نباشید که علی تنها بماند، باید خیلی جلوتر باشی و الّا معلوم است امام حسین تنها بماند شما حتماً به او کمک میکنید و حتماً در راه او شهید میشوید. ما که شما را در این حد قبول داریم، ما خاک قدمهای بچّههای حزب اللهیهایی که از جان خود میگذرند هستیم و طوطیای چشم خود میکنیم ولی الآن حزب اللهیگری به بالا بردن معلومات است تا کسی نتواند حریف شما شود، کتاب بخوانید من دیروز به شما کتاب معرّفی کردم. کتاب خیلی حرف عجیبی نیست، ولی اینطور نیست.
جایگزین کردن کتاب به بازیهای کامپیوتری
در فرهنگ ما نیست؟! الآن هم کتابها را از اینترنت برمیداریم و میخوانیم و نمیخواهد کتاب را بخرید. در اینترنت میگذارند و قالب کتابها اینگونه است. اگرچه خود کتاب مزهی بیشتری دارد. بعد از آن طرف وقتی که جوانها کتاب نمیخوانند به جای آن بازیهای کامپیوتری انجام میدهند، به جای آن به شبکههای اجتماعی سر میزنند که آدم را بعد از یک مدّتی خنگ و احمق بار میآورد. آدم اگر از ذهن خودش برای مطالعه کار نکشد، مطالعه خسته کننده میشود بعد از یک مدّتی مغز او کوچک میشود این غلط است، آدم نابود میشود.
ترفیع علم در هر دوره از زندگی
بنده ۳۰ سال بیشتر است که فقط دارم حدیث و تاریخ و قرآن میخوانم تا به مردم بگویم، به اندازهی طلبهی بیبضاعت. هر دفعه که میخواهم به منبر بروم باز هم مراجعه میکنم، باز هم میبینم حرفهای تازه است. حدوداً ۳۰ سال پیش من به هم حجرهایهای خودم میگفتم در حوزه تقریباً روایتی نیست که من نخوانده باشم؛ چون یک دور همان سالهای اوّل طلبگی کتابهایی روایی را خواندم، شروع کردم به عنوان مطالعه یک دور قرآن را خواندم از شما خواهش میکنم یک بار این کار را انجام دهید ببینید چقدر مزه دارد. اصلاً فکر کنید محقّق هستید، مسلمان هم نیستید، میخواهید ببینید این قرآن مسلمانها که میگویند حرف خدا است چه میگوید. با ترجمه یک بار قرآن را مطالعه کنید، من یک بار این کار را کردم و برکات آن را دیدم. حالا درست است ما آدم نشدیم، ولی شما آدم با صفایی هستید و رشد میکنید.
ادّعا میکردم، میگفتم یک روایت نداریم که کسی بخواند و بگوید ندیدم، اینطور بودم. آنقدر مطالعه کرده بودم و از سر کنجکاوی بود، آن موقع ما نمیدانستیم که میخواهیم منبر برویم، یک کمی مخلصانهتر بود. ولی الآن من مدام مطالعه میکنم، مدام میبینم حرف تازه است، مثل اینکه تا حالا این روایت را ندیدم. آن روایتی که صد بار دیدم، دوباره میبینم حرف تازه است. به خدا قسم من خود را بیسواد میدانم. آن وقت ببینم یک بچّه حزب اللهی یک درصد من هم کتاب نخوانده است، او را هم با سواد بدانم؟! میگویم من ۲۴ ساعت میخوانم و هیچ چیز نمیدانم، حالا آن علما که هیچ، من طلبهای که از پشهی لاغری گفت: چه خیزد؟ میشود حزب اللهی کتاب نخواند؟! شما قبول میکنید؟
پیش نرفتن کارها بدون علم
ما شب اوّل گفتیم این مقدّرات عالم است که خدا نمیگذارد بدون علم کار پیش برود، شما نیاز دارید برای هر کاری… حالا از جبهه، از آقای بهجت مثال بزنم. آقا زادهی آقای بهجت به بنده میفرمودند. حالا شما بدانید آقای بهجت اوّلاً یک نابغهی علمی است، یک نابغهی به تمام معنا است؛ یعنی اگر بحث معنوی ایشان نبود و ایشان یک کمی نبوغ علمی خود را بروز میداد، میدیدید که من به گزافه سخن نمیگویم. حالا خودتان تحقیق کنید. فوق العاده خوش حافظه بود. آقازادهی ایشان از دوران ۸۰ سالگی ایشان یک جلسهای را تعریف میکرد، یکی از مسئولین هم آمده بودند، ایشان داشت از جزئیات دوران جوانی و جزئیات تاریخی که دیده بود نقل میکرد. میگفت در جلسه متعجّب شده بود آقا شما این همه دقیق همه چیز را به یاد دارید. آقازادهی ایشان میفرمود من در جریان گفتگویی که با نوههای خود میکرد متوجّه شدم که ایشان حافظ قرآن است. پنهان میکرد. دیدم یک دفعه به یکی از نوههای کوچک خود میگفت: ما در نماز به جای سورهی اخلاص، سورهی بقره میخواندیم، الآن کسی حفظ قرآن کار نمیکند، نابغهی عجیبی بود، آقازادهی ایشان به من میفرمود. تا ۸۰ سال مطالعه کردید دیگر کافی است، الآن معلومات خودتان را بگویید برای همهی اهل عالم کافی است، نمیتوانند جمع کنند.
مطالعه کردن مرحوم آیت الله بهجت (رضوان الله علیه) در هر شرایطی
یکی از دوستان به زور گفت: شما باید یک جمعه به باغ ما بیایید، اصرار کرد ایشان قبول کردند. به باغ رفتیم حالا از ماشین که پیاده شدیم، از در باغ که وارد شدیم اوّلاً میخواستیم حرکت کنیم یک کیسه کتاب با خودش آورد، گفتم کتاب در باغ؟! ایشان گوش نمیداد باید کار خود را انجام میداد. در بقچه تعدادی کتاب آورده بود. ایشان میفرمودند: سه، چهار درخت که جلو رفتیم ایشان روی زمین نشست گفت: همین قدر کافی است، من میخواهم مطالعه کنم، تا انتهای باغ بیایم وقت من گرفته میشود این جمله برای ایشان نیست، من حدس میزنم. داخل نیامد پای درخت نشست و مطالعه کرد تا عصری که میخواستیم برگردیم. ببینید آدمها چگونه هستند.
اهل کارهای علمی بودن دوستان حزب اللّهی
دوستان معنوی، مؤمن، معتقد، شیعهی امام صادق، دوستان حزب اللّهی شما قبول دارید فرهنگ ما اینگونه نیست؟ اهل کارهای علمی نیستیم. حالا این جلسات الحمدلله به برکت اهل بیت (علیهم السّلام) است. شب گذشته هم عرض کردم شما به من بچّه طلبهی بیسواد نگاه نکنید که اینجا هستم ولی این جلسات شأن جلساتی است که یک عالم دینی حرف بزند و بقیّه بشنوند، چقدر ثواب دارد فقط خدا میداند. الحمدلله اهل این جلسات هستیم، ولی من به شما بگویم خیلی از حزب اللّهیها اهل این جلسات هم نیستند. مثلاً حاضر است سینه بزند ولی اهل مطلب نیست، آدم تعجّب میکند.
سفارش کردن به مطالعهی کتاب فروغ ولایت زندگی امیر المؤمنین (علیه السّلام) در روزهای اعتکاف به معتکفین
دانشگاه تهران جلساتی داشتیم، یک جوانی بود میگفت من سالهای گذشته برای امام حسین خیلی گریه میکردم، ولی امسال محرم اشک من کم شده است چه کار کنم؟ گفتم کتاب بخوان. گفت: حاج آقا شما آدم اهل حال هستید، انتظار داشتم پیشنهادهای دیگری بدهید. گفتم: آدم اهل حال یعنی چه؟ کتاب بخوان اصلاً مثل شمع میسوزی. من همیشه در اعتکاف به بچّهها میگویم اگر میخواهید بهترین اعتکاف را پشت سر بگذارید، کتاب فروغ ولایت زندگی امیر المؤمنین، علیّ بن ابیطالب (علیه السّلام) را در این سه روز بخوانید، در غمهای امیر المؤمنین مثل شمع آب میشوید، هیچ چیزی از شما باقی نمیماند، عاشق حضرت میشوید. بدون کتاب نمیشود. مذاکرهی علمی این است.
سفارش پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ابوذر برای شرکت در مذاکرات علمی
یک دفعه رسول خدا به ابوذر در همان سخن فرمود، ابوذر ارزش یک ساعت مذاکرهی علمی از قرائت کل قرآن بیشتر است، ابوذر دیگر نتوانست اینجا تحمّل کند گفت: آقا ثواب مذاکرهی علمی از قرائت کل قرآن، ختم قرآن بالاتر است؟! آقا رسول خدا فرمودند: ثواب یک ساعت مذاکرهی علمی از اینکه ۱۲ هزار مرتبه کل قرآن را بخوانید بالاتر است. حالا چرا آقا این را فرمودند؟ برای اینکه شما گفتگوی علمی نداشته باشید یک موقع ممکن است سر از قرآن خواندن داعشی سر در بیاورید. از قرآن خواندن شما خوارج به وجود میآید که میخواهد با قرآن امیر المؤمنین (علیه السّلام) را بکشد.
جدید بودن قرآن در هر زمانی
شب گذشته عرض کردم آنقدر آیات کلیدی قرآن هستند که هیچ کس از آن خبر ندارد؛ چون نخواندیم، مگر قرآن تمام میشود. در روایت دارد قرآن کتاب جدیدی است، هر لحظه به آن مراجعه میکنید جدید است. جدیداً یک قرآن نازل شده، دیدید؟ جدیداً خدا یک مطالبی فرستاده دیدید؟ خدا شاهد است جدید است، من که نباید به خاطر روایت برای شما قسم بخورم. این باید در فرهنگ ما جا بیفتد، باید مطالعه کنیم.
خیشت از پروردگار میراث علم است
من چند روایت از امام صادق (علیه السّلام) برای شما میخوانم. میفرماید: «الْخَشْیَهُ مِیرَاثُ الْعِلْمِ»[۳] خشیت از پروردگار میراث علم است. فکر میکنید چه کسانی از خدا خشیت دارند؟ کسانی که بیشتر گناه میکنند، آنها بیشتر از خدا میترسند در حالی که نه عالم از خدا میترسد. بعد فرمودند: «وَ الْعِلْمُ شُعَاعُ الْمَعْرِفَهِ» علم شعاع معرفت است. حالا فرق معرفت و علم را شب گذشته صحبت کردیم. «وَ قَلْبُ الْإِیمَانِ» علم قلب ایمان است، مرکز ایمان است. میخواهید ایمان خود را بالا ببرید؟ مجبور هستید، راه دیگری ندارید.
کتاب خواندن، عنصر سبک زندگی رزمندگان
من از شما میپرسم، شما فیلمهای دفاع مقدّسی که ساختند را دیدید، یکی از چیزهایی که ممکن است جوانها از فیلمهای دفاع مقدّس خبر نداشته باشند، چون من مسئول روابط عمومی گردان تخریب بودم، آخوند گردان تخریب و گردان حبیب بودم، بعد مسئول فرهنگی لشگر بودم و از این کارها خبر داشتم و در جریان بودم، در یک مقطعی مسئول تبلیغات لشگر بودم و کارم این بود. یکی از جزئیات، یکی از عناصر سبک زندگی رزمندهها کتاب خواندن بود. کتابها ورق ورق میشد، از رسالهی عملیّه تا کتابهای دیگر. من شاهد کتابهای فراوان حدیثی بودم که در جبهه پوسیده شد. این کسانی که در معرض جهاد و شهادت قرار میگرفتند چه میشد که یک دفعه سطح مطالعهی آنها افزایش پیدا میکرد؟ چون مطالعه نور است، شاید کسی خبر نداشته باشد. برادر جانباز ما اینجا حضور دارند، دوستان رزمنده حتماً در جلسه هستند، شما بگویید کتابخانههای ما در چادرها جعبههای مهمّات بود مخصوصاً آر پی جی محل کتابها بودند. کتابهای شهید دستغیب چقدر خوانده شد بعضی از کتابهای شهید مطهری چقدر خوانده شد. دوز مطالعه در جبهه افزایش پیدا کرد، اینها را کسی نمیگوید مردم فکر میکنند آنها آنقدر نماز خواندند، معنوی شدند و به شهادت رسیدند. بدون مطالعه نمیشود و شدنی نیست، ایمان افزایش پیدا نمیکند.
شرط رسیدن به سوی الی الله از دید امام صادق (علیه السّلام)
میفرماید: «وَ قَلْبُ الْإِیمَانِ» و روایات دیگری که در این زمینه است. در یک سخن دیگری امام صادق (علیه السّلام) میفرماید: «وَ لَیْسَ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُُ طَرِیقٌ یَسْلُکُ إِلَّا بِعِلْمٍ»[۴] برای رسیدن به خدا، رفتن به سمت خدا راهی جز علم وجود ندارد. اگر وجود دارد به ما نشان دهید. باید این در وجود انسان قرار بگیرد. بعد میفرماید: «وَ الْعِلْمُ زَیْنُ الْمَرْءِ فِی الدُّنْیَا» در دنیا علم داشته باشید موجب زینت شما است «وَ سَائِقُهُ إِلَى الْجَنَّهِ» آن دنیا هم تو را به سمت بهشت الهی میبرد «وَ بِهِ یَصِلُ إِلَى رِضْوَانِ اللَّهِ تَعَالَى» و با آن به سمت خدا و به سمت رضوان الهی میروید.
علم حیات دل است
یا دوباره در جملهی دیگری دارد «الْعِلْمَ حَیَاهُ الْقُلُوبِ وَ مَصَابِیحُ الْأَبْصَارِ»[۵] علم حیات دل است، کسی اهل علم نباشد دل مرده است. بعد «مَصَابِیحُ الْأَبْصَارِ» چراغ چشم است. شما همه چشم دارید، الحمدلله میبینید، چراغها را خاموش کنند چه میبینید؟ چه فرقی با نابینا دارد؟
بگذارید یک مثال بزنم تا حالا با کسی مواجه شدید که قبلاً بینا بوده بعداً نابینا شده است؟ من از دوستان جانباز سراغ دارم. یک گروهی بودند و آدمهای خیلی با صفایی بودند. با هم کلاس درس داشتیم به آنها گفتم إنشاءالله حضرت تشریف فرما شوند، شما هم چشمهای زیبای خود را باز یابید. یک دفعه یکی از آنها گفت: ما چیزی که دادیم را نخواهیم پس بگیریم باید چه کار کنیم؟ سطح او بالاتر از این حرفها بود که این دعا را در حق آنها کردم. بعد با هم صحبت میکردیم، میگفت بله اینجا یک ماشینی است، میگویم چقدر است؟ مثلاً پیکان را در نظر میگیریم که بزرگتر از پیکان است، چیزهایی از قبل دارند یادآوری میکنند. وضع خیلی از بچّه مذهبیها اینگونه هستند. یک زمانی، یک کتابی، یک حرفی خوانده است بعد کرکرهی چشم خود را پایین کشیده، دیگر هیچ چیزی نمیخواند و نمیداند. این مثل نگاه کردن یک فرد نابینا است بعد هر چه به او میگویید آن تصوّرات قبلی را بازسازی میکند، این بد است.
یک چشمه در درون شما است که علم جدید تولید میکند، یک چشمه در بیرون شما است، کلام خدا و اهل بیت که علم جدید تولید میکند، اصلاً نمیشود. سرگرمی آدم باید علم باشد.
علم سرگرمی برای انسان
سرگرمی شما باید علم باشد، شب گذشته هم اشاره کردم گفتم سرگرمی شما برنامهی سرگرم کنندهی تلویزیون باشد آن وقت چه کاره میشوید باید از روانشناسها پرسید، من راجع به آنها صحبت نمیکنم. بعد یک کسی نگوید بله شما میخواهید بد و بیراه بگویید. من از فرهنگ بچّه مذهبیها خیلی ناراحت هستم که اهل مطالعه نیستند، خیلی از نکات کلیدی مورد نیاز خودشان را نمیدانند، وقتی ندانستند نمیتوانند به کسی دیگر بگویند، باید سینه به سینه منتقل شود.
خیلی اوقات شبهههای سنگین، آدمهایی را با یک خاطره که از تاریخ خواندهام و به او گفتهام. تعجّب میکند که نمیدانسته. لازم نیست کسی حتماً آخوند باشد، شما که شخصی هم هستید، کاسب یا دانشجو هستید یا هر کاری انجام میدهید باید اینها را بلد باشید، یک به یک اینها را به دیگران بگو، چه اشکالی دارد؟
لزوم مطالعه در بین اشخاص مذهبی
شخصی پرسید: ولایت فقیه که معصوم نیست. گفتم: معصوم نباشد. گفت: ممکن است اشتباه کند. گفتم: بسیار خوب ممکن است اشتباه کند. او گفت: اسلام اجازه میدهد که ما از چنین کسی تبعیت کنیم؟ گفتم: شما میدانید تنها شهری که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرماندار معیّن کرد چه شهری بود؟ جواب داد: مدینه بود که خود ایشان بودند. گفتم: وقتی مکّه را فتح کردند، آیا خبری داری برای مکّه فرماندار مشخّص کردند؟ مثل بقیهی بچّه مذهبیها گفت: خیر، نمیدانستم. همین چیزها است که من را عصبانی میکند و به آنها کنایه میزنم. گفت نمیدانم. به او گفتم: فرماندار مشخّص کرد. اسم او را نمیدانست. مگر ما چند پیغمبر داشتیم؟ مگر چند شهر را فتح کرد؟ یک شهر مکّه را فتح کرد. چه کرد؟ گفت: روضه بخوانید تا من برگردم؟ فرماندار مشخّص کرد.
عواقب سوء نداشتن مطالعهی مذهبی
نمی داند، نمیخواند که بداند. سخنرانی مقام معظّم رهبری را گوش نمیدهد بعد سخنرانی من طلبه را گوش بدهد؟! میگویم من اینها را ده بار در صحبتهای خود گفتهام. میگوید: تو چه کسی هستی؟! اینها گله است. اگر چنین شخصی بخواهد از ولایت فقیه دفاع کند باید دعوا کند چون حرفی ندارد. مطالعهای نداشته، اگر مطالعه میداشت حرف میزد ولی الآن باید دعوا کند. آرام باش، خوب صحبت کن. گفتم میدانی چه کسی را نسب کرد؟ گفت: نمیدانم. به او گفتم: عتّاب بن اَسید –اُسید- را نسب کرد. گفت: خوب اسم او را نشنیدم. گفتم: نخواندی که نشنیدی، اگر میخواندی شنیده بودی.
حکم فرمانداری عتّاب در مکّه
امام زین العابدین (علیه السّلام) میفرماید: در حکم عتّاب نوشتهاند: ای مردم مکّه، اگر آقای عتّاب به شما حرفی زد، بدون نظر گرفتن از من حرف میزند؛ یعنی مردم مکّه نگویند رسول خدا هم همین نظر را دارد؟ برو بپرس و بیا. اگر مدام بخواهند عتّاب را برای اطمینان خاطر به مدینه بفرستند و برگردد. عتّاب هم که معصوم نبود ولی وقتی والی تعیین میکردند گفتند: او ولایت مطلقه دارد. گفت: عجب! رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک شخص غیر معصوم را در جایی نسب کرده و بعد ولایت مطلقه به او داده است؟! گفتم: بله، فقط رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این کار را انجام نداد، دیگر امامان معصوم هم این کار را انجام دادند. مثل امام هادی (علیه السّلام).
سابقهی تاریخ انتساب فرماندار در بین سایر ائمّه (علیهم السّلام)
امام هادی (علیه السّلام) نماینده تعیین میکرد و بعد میفرمود: ایشان بدون نظر من رأی میدهد. در آن روایت امام زین العابدین (علیه السّلام) میفرماید: عتّاب تا زمانی که حاکم بر مکّه بود کاری با نظر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) انجام نداد، طبق تشخیص خودش این کار را انجام داد. نمیشود مملکتداری کرد. اگر یک شهرک کوچک یا یک زمین فوتبال را عقلا به دست داور میدهند. میبینند داور اشتباه کرد ولی میگویند اعتراض نکنید، نباید بازی به هم بخورد. فیلم بازی را بازبینی میکنند و به داور میگویند این گل اشتباه بود که شما آن را گل محسوب کردید. میگویند ولی چون داور گفته به هم میخورد، دیگر نمیشود ۲۲ نفر داخل زمین بازی کنند. با این حساب ۷۰ میلیون نفر چطور میتوانند در این مملکت زندگی کنند؟ اگر انسان کمی مطالعه داشته باشد کاری ندارد، راحت است.
سر تسلیم در برابر حکومت اسلامی
به خانهی شخصی رفتم که حزب اللّهی هستند و انسانهای خوبی هستند ولی فرزند آنها را در فتنهی ۸۸ دستگیر کرده بودند و در زندان او را کشته بودند، البتّه نکشته بودند به او بیتوجّهی کرده بودند و او فوت کرده بود (!) خانوادهی آنها ناراحت بودند. از BBC به خانهی آنها رفته بودند ولی آنها گفتند ما علیه نظام مصاحبه نمیکنیم. من شنیدم گفتم: عجب جوانمردهایی هستند! فرزند خود را از دست دادند ولی علیه نظام مصاحبه نمیکنند، ما برویم صحبت کنیم. بگوییم: تسلیت میگوییم. به خانهی آنها رفتیم گفت: حاج آقا نظام اسلام اینطور است. یکی از اعضای خانواده گله داشت، نظام اسلامی اینطور است. من گفتم نظام اسلامی که وضع بهتری نسبت به حکومت امیر المؤمنین و حکومت پیامبر (علیهما السّلام) دارد. شروع کردم و اشکالاتی که زیر دستان امیر المؤمنین و پیامبر (صلوات الله علیهما) انجام داده بودند را یک به یک از تاریخ نقل کردم. گفتند: عجب، اینطور بود؟! گفتم: بله. تو انتظار داری نظام اسلامی فرشته را رأس کار بگذارد؟! زندگی اجتماعی همینطور است.
پیمان عقبه متشکّل از چه افرادی بود؟
شب گذشته من برای شما داستان ۱۲ نفری که در پیمان عقبهی دوم، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) منسوب کردند را گفتم. این ۱۲ نفر از فیلتر شورای نگهبان رد شد. فیلتر شورای نگهبان، جبرئیل امین، ۱۲ اسم آورد. دیگر شورای نگهبان تا قیامت هم صبر کند چنین درجهای پیدا نمیکند که مثل جبرئیل امین که از طرف خدا از طریق وحی ۱۲ اسم بیاورد. هیچ وقت چنین چیزی نمیشود.
جبرئیل ۱۲ نفر اسم آورد و این ۱۲ نفر بهترین اشخاص هستند بگذارید فرماندار مدینه باشند. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هنوز به مدینه نیامده بود که آنها را نسب کرد. بعضی از این ۱۲ نفر جزء کسانی شدند که آمدند و در خانهی حضرت علی را آتش زدند!! زندگی اجتماعی همین است، آن موقع انسانهای خوبی بودند، آنها را آوردند و بعد خراب شد. اگر انسان کمی اطلاعات تاریخی داشته باشد به طرف مقابل میدهد و او آرام میشود.
فردای آن روز یکی از اعضای آن خانواده جای مهمّی رفته بودند و گفته بودند ما تا شب گذشته خیلی ناراحت بودیم. شب گذشته طلبهای به خانهی ما آمد و صحبتهایی را مطرح کرد که ما خیلی آرام شدیم. ناراحت بودند، فرزند آنها از دنیا رفته بود، ساده نیست. ولی به آنها گفتم: این ظلمها پیش میآید.
اگر من الآن بعضی از منسوبین امیر المؤمنین، علی (علیه السّلام) را برای شما بگویم خودتان مثل مالک اشتر اعتراض کنید و بگویید: ببخشید چرا او را در این پست نسب کردید؟ انقلابی نشو، صبر کن.
علّت مخالفت خوارج با امیر المؤمنین (علیه السّلام)
شما فکر میکنید خوارج از سر بیعقلی با امیر المؤمنین (علیه السّلام) مقابله کردند؟ وضع آنها خیلی خراب بود؟ اصلاً اینطور نبود. یک نفر به من بگوید خوارج چه حرفهایی بین خودشان مطرح میکردند که امیر المؤمنین (علیه السّلام) را رد میکردند و به نظر آنها منطقی میرسید؟ چه ایرادی نسبت به امیر المؤمنین (علیه السّلام) مطرح میکردند؟ مثلاً یکی از ایرادهایی که به امیر المؤمنین (علیه السّلام) مطرح میکردند این بود، میگفتند: اشعث چرا همیشه پای رکاب شما فرمانده است؟ او را از کار کنار بگذارید. اشعث چه کسی است؟ دختر او امام حسن (علیه السّلام) را به شهادت رساند، خود او به واسطهی ابن ملجم امیر المؤمنین (علیه السّلام) را به شهادت رساند –در تاریخ همه این را میدانند- ابن ملجم از خانهی او آمد و رفت و امیر المؤمنین (علیه السّلام) را به شهادت رساند. پسر او امام حسین (علیه السّلام) را به شهادت رساند. پس خوارج درست تشخیص داده بودند که اشعث انسان خوبی نیست، اعتراض میکردند. چرا آقا گوش نمیکرد؟ شرایط پیچیده بود، باید در متن ماجرا بود تا تشخیص داد چرا چنین انتسابهایی صورت میگرفته است؟
شیعه باید با سواد باشد
ما نیاز به علم و معرفت داریم خصوصاً نسبت به تاریخ اسلام که خیلی غریب است. نسبت به قرآن و معارف دینی و مذاکرهی علمی، به قول شریف پیامبر گرامی اسلام باید مقدار گفتگو و معارف علمی و دینی خود را بالا ببریم. دوستان روایتی را که شب اوّل خواندم فراموش نکنند. فرمود: منازل شیعه، مراتب شیعیان ما براساس معرفت آنها درست میشود، هر کسی که باسوادتر و پر مطالعهتر باشد بهتر است.
ما پیرو مقام معظّم رهبری باشیم که فرزند ایشان مطلبی را به من میفرمودند. خدا شاهد است که این چاپلوسی برای اینکه ایشان رئیس این مملکت است نیست. سابقهی علمی ایشان معلوم است. فرزند ایشان در مورد پر مطالعه بودن مقام معظّم رهبری از جوانی ایشان خاطرهای برای ایشان نقل کرده بودند و ایشان برای من میفرمودند که من این همه شنیده بودم امیر المؤمنین (علیه السّلام) این همه فضائل بالایی دارد، شخصیت برجستهای است، نفر دوم عالم خلقت است ما هم همه شنیدیم. ولی ما مثل آقا میشویم؟ آقا فرمود: تصمیم گرفتم خودم کلّ تاریخ را مطالعه کنم و از نزدیک با شخصیت امیر المؤمنین (علیه السّلام) آشنا بشوم. وقت مفصّلی گذاشتم و کلّ زندگی امیر المؤمنین (علیه السّلام) را از کتب مختلف تاریخی مطالعه کردم، اطمینان خاطر پیدا کردم که خودم آقا را شناختم.
حرف من این است که مطالعه کنیم. من به شما کتاب هم معرفی کردم. کتاب حضرت آیت الله سبحانی که خدا ایشان را حفظ کند، من از قدیم این کتاب را معرفی میکردم. چند شب خواب شما را میگیرد، چند مدّت روز شما را به هم میریزد. نمیتوانید کتاب را کنار بگذارید. نه اینکه ایشان نویسندهی زبردستی باشند بلکه زندگی امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای تو مهم است. از نزدیک آشنا بشو.
شنیدید که میگویند خلخال از پای دختر یهودی کندند و امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: اگر کسی از این غصّه بمیرد حق دارد. من تصمیم گرفتم همه چیز را خودم مطالعه کنم. نمیشود روی شنیده اعتماد کرد. شما هم باید اینطور باشید، آقا هم همینطور است، همه باید همینطور باشند چون حرف یک دفعه نقل میشود. در نقل ضعیف میشود و تغییر پیدا میکند. من متن آن را خواندم. گفتم که من فضیلتی ندارم که مطالعه میکنم، میگویند شغل من مطالعه کردن است. بسیار خوب شغل من مطالعه کردن است ولی شما مطالعه کنید فضیلت دارید.
ماجرای خلخال زن یهودی
من در مورد این ماجرا بررسی کردم و دیدم حضرت نمیفرمایند اگر خلخال را از پای زن یهودی بکنند حق دارد، حضرت مطلب دیگری میفرماید. حضرت میفرماید: من شنیدم خلخال از پای زنی کندند و کسی اعتراض نکرده و بلکه رفتند به دشمن التماس کردند و هیچ کسی شمشیر نکشیده است. آدم اگر از این غصّه بمیرد حق دارد. ببینید چقدر فرق کرد. میفرماید: من شنیدهام کسی اعتراض نکرده است. بعد به آنها التماس هم کردید. او دزد و غارتگر است، شمشیر بکش و جلوی او بایست.
ما به بحث امشب که در باب معرفت بود هم نرسیدیم و همینطور در همین حد باقی ماند که ما باز بر تحصیل علم و گفتگوی تأکید کنیم.
بعضی از بچّه مذهبیها –البتّه بچّه مذهبیهای حزب اللّهی کمتر اینطور هستند- که غیر حزب اللّهی هستند خیلی اینطور هستند. آنها غالباً سطحینگر هستند و چیزی به گوش آنها خورده است. علی (علیه السّلام) فرمود: دو نفر کمر من را شکستند؛ یک دسته منافق علیم اللّسان و دستهی دیگر عابد متنسّک جاهل، آدم سطحینگر. چیزی به گوش خورده که دقیق نیست. ما نباید جزء آنها باشیم. ما باید آدمهای دقیق و عمیقی باشیم و خدا به ما برکت میدهد، نور میدهد و ما را لطیف میکند، زندگی ما متفاوت خواهد شد. باور کنید مشکلات گرهگشایی خواهد شد. همهی ما بلا استثناء باید وقت بگذاریم و چیزی یاد بگیریم.
خضوع در یادگیری علم
من امروز صبح جلسهی روضهای در شهر ری بودم. آنجا مسئول جلسه کسی بود که در زمان دفاع مقدّس فرمانده بنده بود. من در جلسه گفتم: این آقا که رئیس جلسهی شما است و به خاطر خدا و به دعوت ایشان میآیم فرمانده من بوده است. من جامع المقدّمات خوانده بودم، وقتی او فهمید من طلبه هستم به من گفت: تو طلبه هستی و این مطالب را خواندی اینها را به من درس بده. او فرمانده گردان بود و من به او جامع المقدّمات درس میدادم. من مقابل خود او گفتم: خوب نیست آدم مقابل کسی از او تعریف کند، این آدم قیمت دارد.
لزوم ایراد کردن خطابهی علمی با روش صحیح
حالا ایشان یک سپاهی هستند، شما یک سپاهی دیگر پیدا میکنید، خوب نیست یک مورد از این موارد هم پیدا بشود. اصلاً اهل مطالعه نیست، اصلاً اهل یاد گرفتن چیزی نیست. این افراد بعداً ضربه میزنند. ما در این ۳۰ سال دیدهایم. معلومات کافی نیست و به قول پیغمبر نازنین در جلسهی علمی ننشسته و کم میآورد و یک جا مباحثه را خراب میکند. یک دفعه یک اسلام نادرستی را نشان میدهد. میگویند مگر نمیگویند پیغمبر اینطور است؟! میگویند چیست؟ برو کتاب بخوان! بیدلیل همینطور حرفها را قبول میکند، حرفهای مشهور. یک درسی در حوزهی علمیّه بود به نام فن خطابه، در منطق خطابه را یکی از صنعات خمس میدانند و میگویند کسی که خطابه میکند میتواند به مشهورات و مقبولات تکیه کند. ما اسم این درس را در حوزه عوض کردیم و گفتیم روش بیان دین. گفتیم این خطابه نیست چون خطابه به مشهورات و مقبولات استدلال میکند. ما بعضی اوقات اینجا بالای منبر میرویم و حرف فلسفی و کلامی میزنیم، حرف فقهی میزنیم، به متن آیه و روایت استدلال میکنیم. اینکه حرف مشهورات و مقبولات نیست پس اسم آن را خطابه نگذارید، اسم آن را سخنرانی دینی بگذارید. الآن اسم درس عوض شده، رشتهی درسی دارد، روش سخنرانی دینی، روش بیان دین، روش تبیین دین، خطابه نیست. تو باید بالای منبر بروی و یک حرف زیبا بزنی، ببینم چه میکنی! خیر، حرف زیبا یعنی چه؟ مگر میخواهیم مردم را فریب دهیم؟ باید عالمانه سخن گفت. ممکن است وسط مجلس با هم لطیفه هم بگوییم و راحت صحبت کنیم و گپی بزنیم ولی اتّکاء محورهای اصلی سخن بر معارف اهل بیت است.
مستمع عاقل و فرهیخته
دوستان من دقّت کنید. پای منبر جذّاب رفتن هنر نیست. ریش من سفید شده است و دارم این را به شما میگویم. من در سال ۶۱، ۶۲ در تهران هیئت داشتم، هنوز کامل ریشهای من در نیامده بود. استاد حوزهمان را برای سخنرانی به هیئتمان میبردم. اصلاً سخنرانیهای او جاذبه نداشت، استاد حوزه بود ولی اصلاً سخنران نبود. خود من پنجشنبهها به بچّهها کتابهای شهید مطهّری را درس میدادم و جمعهها هیئت راه انداخته بودیم. میگفتیم ایشان بلد نیست جذّاب صحبت کند، شما باید واعظاً لنفسه داشته باشید. شما نیاز ندارید کسی شما را سرگرم کند، آنقدر قیامت برای تو مهم است به محض اینکه میگوید قیامت باید اشک بریزی. بعد پای منبر او مینشستیم. بچّهها گریه میکردند و او تعجّب میکرد که من چیزی نگفتم که آنها گریه میکنند. من میگفتم: حاج آقا شما سخنرانی کنید. میگفت: من بلد نیستم مثل منبریها توضیح بدهم. میگفتم: شما کاری نداشته باشید کار خود را انجام بدهید. این افراد دنبال جاذبه نیستند که یک نفر جذّاب صحبت کند و ما را جذب کند و سرگرم کند.
اوّلین هیئتی که من در تهران تشکیل دادم حاج آقا افخمی، پدر شهید مرحوم شده بودند. امام جماعت همان مسجدی که به شما از آن عالم بزرگوار گفتم، هر سال ایشان را میآوردیم. اصلاً عمداً سخنران غیر جذّاب میآوردیم. سخنرانهای جذّاب هم بودند که نه زور ما به آنها میرسید، نه دست ما میرسید، نه اینکه وقت داشتند. آنها برای جلسات چند هزار نفره بودند ولی جلسهی ما حدوداً ۵۰ نفر بودند. ما چنین اشخاصی را میآوردیم و میگفتیم شما سخنرانی کنید، ما گوش میدهیم. وقتی ایشان روضه میخواند –بعضی از نوارهای این مجلسها دست بچّهها موجود است- اگر شما گوش دهید میگوید یک نفر دارد روضهخواندن را مسخره میکند. صوت نداشت، روضهخوان حرفهای نبود امّا بچّهها ضجّه میزدند. ما دنبال بازی نبودیم.
بورس و بازار سیاه منبر!
این خاطرات را به این دلیل میگویم که شما دقّت کنید که این حرفهایی نیست که ما امروز به آن رسیده باشیم و داریم محفل گرمی میکنیم. ما این مطالب را اعتقادی مطرح میکنیم. سخنرانی، مجلس علمی که نباید بازار سیاه پیدا کند. بورس و برند و مجلس فلانی و… بازاری درست شده! این حرفهای یعنی چه؟ میآمدند دعوت میکردند و میگفتند شما باید به محل ما بیایید، بچّههای ما بچّههای خوبی هستند. گفتم: اگر بچّههای شما بچّههای خوبی هستند چرا دنبال سخنرانی جذّاب میگردید؟ مگر دکّان باز کردهای؟! مگر نمیگویید بچّههای شما بچّههای خوبی هستند، سخنران خوب نبرید. مطلب میخواهند، کسی بیاید غیر جذّاب صحبت کند، غیر سرگرمکننده صحبت کند. این را هم گفتم برای اینکه مبادا دوستان تصوّر کنند که ما به دنبال گرم کردن محفل خودمان هستیم. ما هم خوب صحبت نمیکنیم. میدانم که شما همه بدیها و عیبهای ما را در نظر نمیگیرید و ما را تحمّل میکنید، به همین دلیل اجر مضاعف میبرید ولی قصد و غرض ما کاملاً معلوم شود، سوء تفاهمی پیش نیاید.
برکت مجالس غریب
ما به دنبال رونق دادن به مجالس مشهور نیستیم. آخرین حرف من این است: آیت الله حقشناس –رضوان خدا بر او باد- محرّمها جلسات مختلفی میرفتند. یک جلسه که خیلی غریب بود و دو، سه نفر نشسته بودند و روضهای بود شرکت میکردند. دوست ما که با ایشان خیلی همراه بود دست من را میگرفت و میگفت: بیا به یک جلسهی غریب برویم و میگفت: علیکم به مجالس غریب. به مجالس غریب بروید، آنجا چیزی به دست میآورید؛ شما فکر نکنید ما به دنبال رونق ظاهری دادن به این بازار نیستیم. بحث این چیزها نیست.
چه کسی از مجالس غریب فیلمبرداری میکند؟ چه کسی در مورد آن در جای دیگر صحبت میکند؟ چه کسی به محفل آنها میآید؟ مجالس غریب تشکیل بدهید تا یک آدم با سواد حدیث بخواند و ترجمه کند. الآن حدیث با ترجمه در اختیار همه است. با هم گفتگو کنید، سخنران با سواد باشد، شخصیت درستی داشته باشد، زمانشناس باشد، مجلس تشکیل بدهید، امام زمان (ارواحنا له الفداء) به آن مجلس عنایت میکند. یک وقت دوستان فکر نکنند که ما این صحبتها را مطرح میکنیم برای رونق پیدا کردن مجالس پر رونق یا بیشتر رونق پیدا کردن آن مجالس است.
برکت روضههای خانگی
در همین مجالس غریب، در همین روضههای خانگی اتّفاقات زیادی رخ میدهد، خصوصاً روضههایی که خانمها برقرار کنند. این روضههای خانگی خانمها امام حسین (علیه السّلام) را زنده نگه داشت. مادری که برای امام حسین (علیه السّلام) گریه میکند، یک جلسه به غیر از معارف، جلسهی روضه است و به خدا قسم چقدر در آن جلسات برکات به دست میآید. خانمها این مجالس را ترک نکنند.
الآن روضهخوانی به اینجا آمدند و خیلی زیبا روضه خواندند و رفتند. پنجشنبهها یا وقتهایی در خانهی خود روضه بگیرید. اگر کسی نبود که بیاید خود خانمها بخوانند. اگر نبود نوار بگذارند. الحمدلله الآن موبایلها پر روضه است، روضهی فلان شب از فلان مجلس را میخواهیم اینجا بگذاریم. غرض این است که گوش بدهیم و گریه کنیم، توجّهی پیدا بشود و صدایی پخش بشود. ما دنبال بازی نیستیم. فقط خدا میداند آثار روضه در این خانه چقدر میتواند زیاد باشد.
ما دهههای محرّم برای روضه به خانهی یکی از دوستان میرفتیم، باز هم میروم. داخل پارکینگ خانه روضهی مختصری میگیرد. یک بار پسر او حاج آقا بهلول را به خانهی خود به منزل برده بود. میگوید به محض اینکه وارد مجلس شد… داخل پارکینگ هم چند ماشین بود، پارکینگ هم چندان جای تمیزی نیست و خانهی او هم خانهی شیکی نیست. به محض اینکه آمد گفت: شما اینجا روضه میگیرید؟ من تصوّر کردم منظور او روضههای هفتگی است، گفتم: خیر، ما روضه نمیگیریم. گفت: چرا اینجا روضه میگیرید. گفتم: بله، دههی عاشورا اینجا روضه میگیریم. گفت: معلوم است، سنگها، در و دیوار میگوید که روضه میگیرید. روضه روی سنگ اثر میگذارد روی آدم اثر نگذارد؟!
نور محفل ائمّه (علیهم السّلام)
حاج آقا صدیقی ماجرایی را به بنده میفرمودند. اینطور که به یاد میآورم حضرت آیت الله صدیقی این داستان را به من میفرمودند اگر از خود ایشان سؤال کنید برای شما و دوستان دیگر که اهل مسجد هستید زیباتر تعریف میکنند. یک مجلس روضه برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) در قم برقرار میشد. ایشان فرمودند: من در آن خانهای که این روضه برقرار میشد رفتهام. همسایگی حضرت علّامه طباطبایی بود. علّامه هم برای روضه به آنجا میرفت. هر بار که میرفت نزدیک در مینشست. به او میگفتند آقای علّامه بفرمایید بالا بنشینید. خیر، من همینجا مینشینم و مختصر حضور خود را در آن جلسه برقرار میکرد.
یک سال علّامه وارد این مجلس میشود. آن محفل سیاهکوب شده بود منتها بعضی از در و دیوارها عوض شده بود. ایشان میگویند: بنّایی کردید؟ میگویند بله، دو تا از این دیوارها را عقب بردیم جا بزرگتر بشود. ایشان میفرماید از دیوارهای سالهای قبل چیزی مانده یا همه را عوض کردید؟ میگویند پشت جایگاه روضهخوان از دیوار سالهای قبل است. علّامه طباطبایی، فیلسوف است، عوام نیست. میگوید امکان دارد من آنجا بنشینم؟ میگویند حاج آقا ما که هر سال میگوییم شما بفرمایید بالای جلسه بنشینید امّا شما قبول نمیکردید. پیرمرد دست او را میگیرد و او را بالای جلسه میبرد. از او میپرسند چرا بالای جلسه رفتید؟ فرمود: به آن دیوارها نالهی یا زهرا خورده است، این نور را در خود حفظ کرده است، من کنار این نور رفتهام. من به تو میگویم این نور را به خانهی خود ببر تا خانهی تو نورانی بشود.
ای امام صادق بچّههایی که اینجا هستند بچّههای شما هستند. اینها از کودکی در مجلس روضهی امام حسین (علیه السّلام) نشستهاند و بزرگ شدهاند، این نور را در چهرهی آنها میبینید. نه تنها اینها سینهزنهای حسین شما هستند بلکه در روضهی مادر شما فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) بارها بر سر و صورت خود زدهاند. امشب آنها را مورد شفاعت خاصّهی خود قرار بده. پسر پیغمبر، ظاهراً تشییع شما تشییع با شکوهی بود ولی دل شما از غربت خون بود، از اینکه نتوانستید آنطور که میخواستید حق را برقرار کنید.
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– الأمالی (للصدوق) ، ص ۴۰۰٫
[۳]– مصباح الشریعه، ص ۲۰٫
[۴]– همان، ص ۱۴٫
[۵]– کنز الفوائد، ج ۲، ص ۱۰۸٫
پاسخ دهید