«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری ‏* وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[۲]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

پندار شیعه به بی‌نتیجه بودن رسالت پیغمبر صلّی الله علیه و آله

ارتکاز ذهنی ما شیعه‌ها این‌طور است که الآن اگر شب شهادت رسول خدا صلّی الله علیه و آله باشد پروژه‌ی نبوّت یک پروژه‌ی شکست خورده است، به ویژه که غدیر هم به ثمر ننشست. همین باعث شده که نگاه ما نسبت به نبوّت کمرنگ شود. معمولاً شیعیان نبوّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله را یک پروژه‌ی شکست خورده می‌دانند، می‌گوییم «انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ»،[۴] به دوران جاهلیّت برگشتند و آن اتّفاقاتی که باید می‌افتاد نیفتاد، زهرای اطهر سلام الله علیها به شهادت رسید غدیر هم شکست خورد. خود این یک جفایی است که به رسول خدا صلّی الله علیه و آله شده است. این اوّلاً.

ثانیاً تحلیل‌های ما را دچار آسیب جدّی کرده است. اگر بدانیم دوران زمان رسول خدا صلّی الله علیه و آله چگونه بوده، حضرت در چه شرایطی کار کرده، چه اهدافی داشته، اصلاً نگاه ما عوض می‌شود. چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آرمان‌گرا بوده، تمام آنچه باید می‌رفته را بیان کرده، فکر می‌کنیم حضرت فکر می‌کرد همه‌ی این اتّفاق‌ها می‌افتد، بعد شکست خورده است. امروز هم که می‌خواهند گاهی از سیره‌ی پیغمبر استفاده کنند برای همین با این نگاه ناقص نیمه کاره‌ی اشکال‌دار سیره را تحلیل می‌کنند. لذا مثلاً فرض کنید وقتی می‌خواهند برجام ۶ درست کنند می‌گویند صلح حدیبیه هم هست!

اگر ما بدانیم چه خبر بوده آن وقت معلوم می‌شود اصلاً مقایسه‌ی روزگار ما با گذشته‌ی زمان پیغمبر صلّی الله علیه و آله چقدر خوب است، سازگار است یا سازگار نیست. الآن دوران صلح حدیبیه است؟ الآن دوران صلح امام حسن علیه السّلام هست یا نیست؟ ما سعی می‌کنیم به مسائل روز نپردازیم، همان تاریخ را بگوییم. ما خیلی نمی‌خواهیم سیاسی صحبت کنیم، این سیاسی‌ها هستند که مدام در کار تاریخ وارد می‌شوند. امام حسن و امام رضا و امام حسین علیهم السّلام را گفته‌اند، ولی پیغمبر را هنوز نبیّ المذاکرات نگفته‌اند! لابد به زودی ایشان را هم می‌گویند! ما پیش‌دستی کنیم ببینیم حکومت پیغمبر صلّی الله علیه و آله چگونه بوده است. اصلاً شکست خورده بوده یا نبوده است؟ ما چه توقّعی باید داشته باشیم؟

خیلی به رسول خدا صلّی الله علیه و آله ظلم شده، حتّی در بین ما شیعیان. پیغمبر در بین ما شیعیان هم انصافاً خیلی غریب است. من اگر این عزیزهای دهه‌ساز بودند به آن‌ها عرض می‌کردم قول اقوی در شهادت رسول خدا صلّی الله علیه و آله دوم ربیع است، از بیست و هشتم تا دوم ربیع یک چهاره‌ی نبویّه بگیرید ما هم جلو بیفتیم! ما هم می‌خواهیم کمی حرف‌های جلوتر بگوییم آن‌ها دنبال ما بیایند، چرا ما مدام برویم پاسخ به شبهه بدهیم؟ خلاصه پیغمبر صلّی الله علیه و آله غریب است.

دلایل مخالفت ثروتمندان با انبیا

آن زمانی که رسول خدا به رسالت رسید… حرف‌های انبیا طوری است که معمولاً ثروتمندها، سرمایه‌دارها، صاحب‌منصب‌ها نمی‌پسندند. حرف‌های پیغمبرها برای ثروتمندان، برای صاحب‌منصب‌ها معمولاً جذّاب نیست؛ بلکه تهوّع‌آور است. ببینید در جامعه‌ای که ثروتمندان کار می‌کنند بقیّه را به حساب نمی‌آورند، صاحبان ژن خوب هستند، مثلاً قرشی اموی است، این در حدّ خدا است! بعد شما بگویید: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»،[۵] برای او تنفّر برانگیز است، می‌گوید «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» یعنی چه؟!

در آن تفکّر، حرام زاده‌ی اموی به حلال زاده‌ی غیر اموی اولویّت دارد. یعنی حرام و حلال مهم نیست، ژن است که مهم است. این‌که اهل کدام تیره است مهم است، نه این‌که کیست. اکتسابی‌ها مهم نیست، این‌که چقدر سواد دارد و چقدر پول دارد، در جامعه‌ای که ژن حرف اوّل را می‌زند هیچ‌کس نمی‌تواند رقابت کند، چون ژن خود را که نمی‌توانی عوض کنی. مگر این‌که یک نفر زیاد بن ابیه باشد حلال زاده بودن خود را با حرام زاده بودن عوض کند که ژن او تغییر کند، ارتقاء پیدا کند! حرف‌های انبیا برای این افراد تهوّع‌آور است، چون پیغمبر می‌آید و می‌گوید تقوا داشته باشید، زنا نکنید. این از اوّلین  آموزه‌های اسلام است. سرمایه‌دارها عمدتاً بچّه‌ی فاحشه‌ها بودند، پدر آن‌ها هم معلوم نبود، همه هم چند تا از این مراکز Night Club یا فاحشه خانه داشتند! سرمایه‌ی آن‌ها از این‌‌جاها بوده، یک نفر آمده می‌گوید این گناه را کنار بگذارید یعنی دارد چوب در لانه‌ی زنبور می‌کند (بساط فساد آن‌ها را از بین می‌برد)، درآمد آن‌ها را از بین می‌برد، معلوم است که دوست ندارند.

لذا نگاه آن‌ها به پیغمبر صلّی الله علیه و آله چطور بود؟ -نه پیغمبر ما، همه‌ی انبیا- «أَراذِلُنا بادِیَ الرَّأْیِ»،[۶] یک مشت پاپتی! هیچ‌کس! به قول آقایی طویله‌نشین! طویله صد بار شرف دارد به کاخی که از حرام است. در آن نگاه سرمایه است که مهم است، ژن است که مهم است. پیغمبر می‌خواهد تقوا را مدار قرار بدهد این‌ها متنفّر می‌شوند. لذا طرفداری نمی‌کنند، برای چه طرفداری کنند؟ آمده حیثیّت و هویّت این‌ها را نابود کند.

برده‌ها را که کسی حیوان هم حساب نمی‌کند این حرف‌ها را خیلی می‌پسندند. به برده که هیچ‌کس او را انسان حساب نمی‌کند بگویید تو می‌توانی اگر تقوا داشته باشی از ابو سفیان جلو بزنی. در آمال او، در حساب و کتاب او چنین گزینه‌ای نبود که می‌شود به ابوسفیان رسید؟ می‌گوید از او جلو می‌زنید، معلوم است جذّاب است. کسی که او را انسان حساب نمی‌کردند؛ بلکه حیوان هم حساب نمی‌کردند، به او بگویند اگر تقوا داشته باشی از ابو سفیان هم سبقت می‌گیری. این خیلی جذّاب بود. فقرا، بدبخت‌ها، بیچاره‌ها، بی‌پول‌ها، بی‌هویت‌ها – البتّه هویت با نگاه ارزش‌گذاری آن جامعه، با اعتبار آن جامعه- خیلی می‌پسندند. لذا بدبخت بیچاره‌ها جذب انبیا می‌شدند، ثروتمندان معمولاً…

نمونه داریم که ثروتمندان با سرمایه‌های هنگفت هم جذب شدند، امّا معمولاً اشراف، سرمایه‌دارها، کسانی که اصلاً ثروت خود را از تضادّ طبقاتی داشتند، این‌ها ابداً زیر بار دعوت انبیا نمی‌رفتند. حتّی دیده‌اید بعضی از این‌ها می‌آمدند می‌گفتند اگر می‌خواهی ما اسلام بیاوریم – ببخشید مثال می‌زنم، عذرخواهی می‌کنم- همه‌ی این‌ها را Unfollow کن ما بیاییم! (این‌ها را از خود دور کن) این‌طور نیست که من تو را Follow کنم (از تو تبعیّت کنم) من بگویم اسلام آوردم، من اسلام بیاورم این شخص بیچاره هم اسلام بیاورد؟! ابداً نمی‌پذیرم.

نگاه کنید در تاریخ هست، می‌گوید من اگر بیایم باید این فقیرها و بدبخت‌ها را بفرستی بروند! من مسلمان، او هم مسلمان؟! ابداً نمی‌پذیرم. در این نگاه معلوم است حرف پیغمبر برای این‌ها جذّاب نیست. برای بدبخت بیچاره‌ها جذّاب است، چون تمام تفکّر را دارد جا به جا می‌کند. بی‌هویّت‌ها دارند احساس هویّت می‌کنند، فلک‌زده‌ها، بیچاره‌ها، بی‌شناسنامه‌ها لذّت می‌برند. این‌ها لذّت می‌برند ولی توان آن‌ها محدود است، لذا شما می‌بینید در سال‌های اوّلیّه جذب رسول خدا صلّی الله علیه و آله خیلی پایین است.

ما فریب برادران اهل سنّت را خوردیم که دروغ گفتند ۱۲۰ هزار… ۱۲۰ هزار نفر در غدیر بودند، ۱۲۰ هزار صحابی در غدیر نبودند. با نگاه باز آن‌ها که هر کسی از دور یک تصویری از پیغمبر صلّی الله علیه و آله دیده صحابه می‌شود، ۱۲۰ هزار نفر صحابه می‌شوند. بعد می‌گوییم ۱۲۰ هزار شاگرد پیغمبر یک مرتبه آلزایمر گرفتند غدیر را فراموش کردند (غدیر را به فراموشی سپردند)؟! ۱۲۰ هزار نفر که نبودند، ۱۲۰ هزار نفر اسلام آورده بودند، با چه نیّاتی خدا می‌داند. صحابه شاگرد نبودند، ابوذر و سلمان نبودند. رسول خدا ۱۳ سال در مکّه بود چند نفر را جذب کرد؟ پیروان پیغمبر صلّی الله علیه و آله چند نفر هستند؟ مهاجران چند نفر هستند؟ هزار نفر هم نیستند. ۱۳ سال اوّل بعثت پیغمبر از ۲۳ سال را ببینید، جذب پیغمبر خیلی پایین است. چون این حرف برای آن جامعه جذّاب نیست و رسول خدا هم فقط زمان خود را در نظر ندارد.

ما می‌‌گوییم غدیر شد «انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُم‏» پروژه شکست خورد، اگر بدانیم رسالت حضرت در چه شرایطی بوده اصلاً حیرت می‌کنیم چطور دین به دست من و شما رسیده است. مگر مسیحیت چقدر از ما قدیمی‌تر است؟ ۶۰۰ سال، ما ۱۴۰۰ ساله هستیم، آن‌ها ۲ هزار ساله هستند. دینی که ۱۴۰۰ سال بماند ۲ هزار سال هم می‌ماند، یعنی وقتی هزار سال می‌ماند دیگر باقی می‌ماند. الآن مسیحیت چه دارد؟ چه چیزی از آن باقی مانده است؟ کاملاً زیر و رو شده، چیزی از آن نمانده، نه شریعت دارد، نه عقیده دارد، نه اخلاق دارد. آموزه‌های متون مسیحیت را بروید ببینید کلّاً چقدر است؟ همه را نابود کرده‌اند، از بین برده‌اند.

این‌‌که ببینیم بعد از آن حرف‌ها اسلام مانده، جهانی است، اصلاً انسان حیرت می‌کند. در چه شرایطی پیغمبر صلّی الله علیه و آله به بعثت رسیده است؟ ۱۳ سال اوّل گذشت، چقدر سراغ پیغمبر آمدند؟ چند نفر بودند؟ من موفّقیّت‌ها را انکار نمی‌کنم، می‌خواهم بگویم ما باید کمی از توهّم خارج شویم، ببینیم رسول خدا کجا بود. ۱۵ سال از نبوّت گذشت، اوّلین جنگ اسلام که رخ داد لشگر اسلام چند نفر است؟ ۳۰۰ نفر. فقط از افرادی که داوطلب شدند بروند مدافع حرم در سوریه شوند من پرسیده‌ام گفتند ۳۰ هزار نفر هستند، یعنی ۱۰۰ تا ۳۰۰ نفر. هنوز آقا نفرموده که من از جوانان توقّع دارم آن‌جا را آزاد کنند، این را می‌گفت حداقل ۳۰۰ هزار نفر می‌شدند. هنوز چیزی نگفته، هنوز فراخوان نداده‌اند، خودجوش ۳۰ هزار نفر ثبت نام کرده‌اند.

درک درست شرایط پیغمبر صلّی الله علیه و آله

کسی که می‌خواهد الآن را با آن زمان مقایسه کند، هیچ‌کس با پیغمبر صلّی الله علیه و آله از نظر مکارم اخلاق و فضائل و عظمت‌ها قابل قیاس نیست؛ امّا شرایط آن روزگار را انسان باید ببیند که چه شرایطی بود. در آن شرایط صلح حدیبیه رخ داده است. ۱۵ سال از اسلام گذشت جنگ بدر اتّفاق افتاد، لشگر مسلمین ۳۰۰ نفر است. همین بچّه‌های بیت الرّضا سوت بزنند ۳۰۰ نفر را این‌جا دارند! تازه ۳۰۰ نفر مسلّح هم نیستند، ۳۰۰ نفر شمشمیر که ندارند ۳۰۰ نفر چوب هم ندارند. ۱۰، ۲۰ تا شمشیر بدون تجهیز جنگی، چند تا اسب، سه تا شتر دارند، بقیّه هم مثلاً باید شاخه‌ی یک درختی را بشکنند چماق درست کنند اسلحه‌ی آن‌ها باشد! سپاه اسلام چیزی ندارد. ۱۵ سال از بعثت گذشته است.

تحلیل ما از تربیت مردم باید طوری باشد که بعداً بفهمیم پیغمبر صلّی الله علیه و آله چه کاری انجام داده است. اگر رسول خدا صلّی الله علیه و آله یک ابوذر تربیت کرده باشد کافی است، تربیت که گتره‌ای نیست با بیل، با لودر، چند کانتینر باشد! این برای حیوانات است. برای انسان‌ها یک ابوذر، یک عمّار، یک سلمان تربیت شده باشد کافی است. من امیر المؤمنین علیه السّلام را نمی‌گویم، چون شأن ایشان اجلّ است، تاج سر پیغمبر صلّی الله علیه و آله است. یک نفر از این‌ها تربیت کرده باشد، آدم درست کرده باشد ارزش آن به اندازه‌ی کلّ عالم است.

برادرهای اهل سنّت می‌گویند ۱۰۰ هزار نفر صحابه‌ی پیغمبر، بعد حتّی اسم این‌ها را هم نمی‌دانند! حتّی اسم ۱۰۵ هزار نفر را نمی‌دانند! یک عدد بزرگی گفته‌اند که بگویند ۱۲۰ هزار نفر صحابه‌ی پیغمبر غدیر را فراموش کردند. ۱۵ سال از اسلام گذشت کلاً ۳۰۰ نفر لشگر اسلام هستند، این ۳۰۰ نفر مثل مدافعان حرم ثبت نام کرده بودند که می‌رویم سر می‌دهیم؟ نه، جنگ بدر اگر دروغ نگفته بود… واقعاً این‌طور است، اگر مردم را فریب نداده بود مردم نمی‌رفتند، نمی‌گویم فاعل این دروغ چه کسی است. به مردم گفتند: مهاجران، می‌خواهید بروید اموال خود را پس بگیرید؟ این‌ها اموال خود را رها کرده بودند به مدینه آمدند. مهاجران گفتند: بله می‌خواهیم. گفتند: ابو سفیان اموال شما را فروخته به شام رفته کاسبی کرده می‌خواهد برگردد، بروید اموال خود را بگیرید. مخاطب پیغمبر صلّی الله علیه و آله چه کسانی هستند؟ این‌ها جنگ نمی‌رفتند. چهار نفر خوب‌ها را کنار بگذارید. مهاجران گفتند بله، می‌رویم اموال خود را می‌گیریم.

منافقان که بعداً به آن‌ها می‌رسیم، به مکّه در ۵۰۰ کیلومتری پیغام دادند که می‌خواهند کاروان ابو سفیان را بگیرند. به شام پیغام دادند که ابو سفیان می‌خواهند کاروان تو را بگیرند. منافقان به دو طرف گِرا دادند. ابو سفیان مسیر را عوض کرد از یک راه دیگر رفت، ابو جهل یک لشگر مجهّز ۹۵۰ نفره، ۹۵۰ نفر رزمنده، تا دندان مسلّح. در جنگ‌های تن به تن یک نفر تعیین کننده است، ۹۵۰ نفر که شوخی نیست. اگر سیّد الشّهداء علیه السّلام در کربلا ۹۵۰ نفر یار داشت قطعاً کربلا کربلا نمی‌شد. سپاه مختار ۷ هزار و ۵۰۰ نفر، به فرماندهی پسر مالک، ۸۰ هزار نفر از بنی امیّه را شکست دادند، سپاه مَرداس با ۲ هزار نفر، لشگر ۴۰ هزار نفری بنی امیّه را شکست دادند. ۳۰ نفر و ۶۰ نفر و ۷۰ نفر اگر هزار نفر می‌شد به این راحتی نفوذ پذیر نبود. چون از دور که موشک نمی‌زدند، باید تن به تن می‌جنگیدند. به هزار نفر می‌رسید دیگر لشگر به این راحتی شکست نمی‌خورد. هزار نفر یا ۹۵۰ نفر از مکّه آمدند تا دندان مسلّح، مجهّز، تخصّص رزمندگی دارند، اصلاً پول می‌گیرند که بیایند بجنگند. این طرف سپاه اسلام به جز قلیلی هیچ تجهیزات و تخصّصی ندارند، اصلاً اسلحه که ندارند عمدتاً در کار جنگیدن هم ناتوان هستند.

این‌ها آمدند پشت سپاه اسلام را گرفتند، یعنی این بنده‌های خدا آمده بودند سود ببرند برگشتند دیدند نه راه پس دارند نه راه پیش دارند، بخواهند به مدینه بروند باید با ابو جهل طرف شوند، مجبور شدند درگیر شوند. اگر اوّل می‌گفتند برویم بجنگیم که نمی‌آمدند. مگر شما نشنیدید که در احزاب وقتی عمرو بن عبدود می‌گفت – بلا تشبیه همین‌طور که شما جلوی من نشسته‌اید، اگر پای خود را جمع کنید دو دست را هم دور پای خود بیندازید- وقتی از خندق عبور کرد گفت: چه کسانی بودند که دنبال بهشت و حوری بودند؟ همین الآن شما را به آن‌جا می‌فرستم! سرها را بین دو پا کردند، کار خیلی سختی است، سر بلند نمی‌کردند، چون نمی‌خواستند با او چشم در چشم شوند که بگوید تو بلند شو، حوری دوست داری؟! گفت: «وَ لَقَدْ بَحَحْتُ مِنَ النِّدَاءِ بِجَمْعِکُمْ هَلْ مِنْ مُبَارِز»،[۷] کسی جرأت نکرد سر بلند کند.

این‌ها جز عدّه‌ی قلیلی اهل مبارزه نبودند. خدا دارد به این‌ها آموزش می‌دهد، این‌ها در مسیر تمرین هستند. ما در محاسبات خود وقتی می‌خواهیم بجنگیم لجستیک را بیشتر حساب می‌کنیم، چند نفر نیروی نظامی، چقدر اسلحه، چقدر موشک، چقدر هواپیما. خدا می‌خواست بگوید خدا را هم در محاسبات خود حساب کنید. گفتند شعار نده! قبل از جنگ وقتی می‌فرمود: «کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ الْقِتالَ»،[۸] می‌گفتند شعار نده! «کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ الْقِتالَ» یعنی خدا در جنگ کافی است، می‌گفتند این‌ حرف‌ها چیست؟! این‌ها کباب شتر می‌خورند، گوشت شتر هم گرم است، هر روز گوشت می‌خورند ما این‌جا نان خالی هم نداریم! این‌که جنگ بدر است، ۲۱ سال از اسلام گذشت در جنگ تبوک یک عدّه گفتند رسول الله باید ۹۰۰ کیلومتر راه برویم، بالاخره در راه شاخه‌ی یک درختی را می‌شکنیم، یک چاقو قرض می‌کنیم سر آن را تیز می‌کنیم، یک جفت دمپایی بدهی ما می‌آییم! پوتین هم نمی‌خواهیم! حضرت فرمود: نداریم. گفتند: چطور بیاییم؟ ۹۰۰ کیلومتر که نمی‌توانیم پا برهنه بیاییم. فرمود: شما معاف هستید. سوره‌ی توبه را نگاه کنید، گریه می‌کردند که ما نمی‌توانیم. می‌گفتند ما توفیق نداشتیم به جنگ برویم، می‌گفتند: چرا؟ می‌گفتند دمپایی نداریم. این سال ۲۱ حکومت پیغمبر صلّی الله علیه و آله است.

یعنی ما باید از توهّم خارج شویم ببینیم پیغمبر صلّی الله علیه و آله چه کرده، پیغمبر واقعاً دست خالی بود. فقط می‌خواست به این مردم یاد بدهد خدا در محاسبات شما بیاید اوضاع عوض می‌شود. گفتند: شعار نده! اوضاع عوض می‌شود یعنی چه؟! این‌ها مجبور شدند بجنگند، یعنی دیدند بخواهند برگردند باید با سپاه ابو جهل روبرو شوند. خدا کار شگفت‌انگیز انجام داد، چند معجزه رخ داد که این‌ها فرار نکنند. چون این‌ها سابقه‌ی فرار داشتند، بعضی از خلفای بزرگ اسلام در ۱۰ دقیقه از کوه بالا می‌رفتند، خود آن‌ها می‌گویند از بز کوهی سریع‌تر! سپاه اسلام فرار می‌کردند و تمام می‌شد، کار اسلام در بدر تمام می‌شد.

معجزه‌ی خداوند و یاری مسلمین در جنگ

آیه‌ی ۴۴ سوره‌ی انفال می‌گوید خداوند معجزه کرد. مسلمان‌ها چشم خود را بستند، وقتی باز کردند دیدند جمعیّت ۳۰ نفر بیشتر نیستند. ۹۵۰ نفر را کم دیدند، اگر ۹۵۰ نفر را می‌دیدند که فرار می‌کردند. خود خدا اعتراف کرده که من سیستم بینایی این‌ها را دستکاری کردم دشمن را کم می‌دیدند. چرا؟ چون نترسند. سیستم بینایی دشمن را هم دستکاری کردم که آن‌ها هم این‌ها را کم ببینند، چون اگر این‌ها را با اندازه‌ی درست می‌دیدند یا زیاد می‌دیدند احتمال خطر می‌دادند انگیزه‌ی آن‌ها برای این‌که…

الآن شما یک فرد ۱۲۰ کیلویی را بیاورید من با او کشتی بگیرم، یک فرد ۲۰ کیلویی بیاورید من اصلاً اهمّیّتی نمی‌دهم، می‌گویم پای من را هم نمی‌تواند تکان بدهد! چون انگیزه برای جنگ ندارم وقتی او را ناتوان ببینم. سپاه کفّار مسلمان‌ها را کم دیدند، چون کم دیدند گفتند این‌ها که مهم نیستند، خیلی انگیزه نداشتند که با قدرت بیایند. انگیزه‌ی خود را از این‌که خیلی با قدرت بیایند از دست دادند. مسلمین هم آن‌ها را کم دیدند که نترسند. این یک معجزه به صراحت قرآن.

معجزه این بود که این‌ها عرب بودند از شهر بیرون آمده بودند تا یک روز از شهر بیرون می‌آمدند همه محتلم می‌شدند. یعنی این‌طور بود که این‌ها نیاز داشتند، یک روز از خانواده فاصله می‌گرفتند می‌رفتند تو جدول! (دچار لغزش می‌شدند). این‌ها تازه اسلام آورده بودند، مقدّس بودند، می‌گفتند ما جُنُب بمیریم خوب نیست، شهید جنب خیلی بد است! باران بارید. این‌ها آیات قرآن است که می‌گویم، باران بارید و این‌ها هم آب خوردند و غسل کردند، روحیه گرفتند. احساس کردند که خدا هم نقش دارد. این یک معجزه‌ی خیلی کوچک یا عنایت و منّت خدا است.

رسول خدا صلّی الله علیه و آله یک مشت خاک برداشت فوت کرد، فرمود: «شَاهَتِ الْوُجُوه‏»،[۹] این چهره‌ها زشت باد. همه‌ی مشرکان دست به چشم خود گرفتند، خاک داخل چشم آن‌ها رفت، یعنی آن‌ها را زمین‌گیر کرد. «وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ»[۱۰] برای این‌جا است. ملائکه آمدند، بعضی از اصحاب پیغمبر صلّی الله علیه و آله می‌گویند مثلاً چماق ما این طرفی بود یک مرتبه به چشم مشرکین می‌خورد! ملائکه که شمشیر نمی‌زدند، به ظاهر این بود این سربازها می‌زدند، بازوها را ملائکه می‌گرفتند ضربه می‌زدند، سربازها که توانایی ضربه زدن نداشتند. این هم یک معجزه. خدا ملائکه را فرستاد به آن‌ها کمک بدهد. پیغمبر صلّی الله علیه و آله روی سیستم این‌ها کار کرد.

یک امیر المؤمنین علیه السّلام هم بود که از آن ۷۰ نفری که در بدر کشته شدند ۳۵ نفر را کشت، در کشته شدن ۳۵ نفر بعد هم شراکت داشت، همین‌طور که حرکت می‌کرد یک ضربه به این می‌زد یک ضربه به دیگری می‌زد. ابن مسعود گفت: «کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ‏ بِعَلِیِّ بنِ أَبی طالب»،[۱۱] گفت: از پیغمبر شنیدیم این‌که خدا می‌فرماید خدا برای شما در جنگ‌ها کافی است به برکت علیّ بن ابی‌طالب است، او در جنگ باشد کافی است.

چند معجزه رخ داد ولی خدا دید… یک معلّمی می‌خواهد بچّه را آموزش بدهد مثلاً می‌گوید الآن می‌خواهی این مسئله را حل کنی چه کار می‌کنی؟ مدام به او کمک می‌دهد بعد می‌گوید آفرین، دیدی حل کردی. خدا می‌خواست به آن‌ها بگوید در محاسبات، خدا را در نظر بگیرید. جنگ بدر که تمام شد… آن‌ها کاری انجام نداده بودند، نه به امید جنگ آمده بودند، نه خیلی رزمندگی کردند. بله، پافشاری کردند ولی کارها را دیگران انجام دادند. بعد خدا فرمود: «کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثیرَهً»،[۱۲] دیدید توانستید، آفرین! آن‌ها هم رزمندگان بدر شدند. اصلاً در تاریخ می‌گویند فلانی «مِن أهل البدر»، فلانی بدری است! این‌ها بدری شدند.

آن‌ها را آموزش داد: «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ»،[۱۳] اوّل کمی از آن‌ها تعریف کرد که دیدید «کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلیلَهٍ»، دیدید کم هم باشید یک مرتبه جمعیّت زیادی را به اذن الله شکست می‌دهید. از این به بعد در محاسبات خود خدا را به اندازه‌ی یک گردان حساب کنید، خدا را به اندازه‌ی یک نیروی زرهی حساب کنید، خدا هم هست.

این مردم در مسیر تربیت بودند، این‌طور نبود که بگوییم فهیم شدند و «کَفَی اللهُ المُؤمِنین» شدند، نه. یک سال نشد جنگ احد اتّفاق افتاد، سر غنائم تنگه را رها کردند. چند سال بعد هم جنگ احزاب شد که گفتیم، چند وقت بعد جنگ حنین شد. «إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ»،[۱۴] قرآن تحلیل کرده، می‌دانید چرا اوّل شکست خوردید؟ چون «إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ»، گفتید ما خیلی زیاد هستیم. من می‌خواستم به شما یاد بدهم خدا همه کاره است، ۳۰۰ نفر شما در بدر ۵۰۰ نفر بودید چه کاری می‌توانستید انجام بدهید؟

تا دشمن در حنین شبیخون زد این‌ها از هم پاشیدند، جایی هم برای پنهان شدند نداشتند. باز دوباره چند نفر از مؤمنین به برکت فرماندهی امیر المؤمنین علیه السّلام خط را عوض کردند.

لشگریان اسلام آن کسانی که تک ستاره بودند هیچ، سربازها را اگر نگاه کنید این‌طور نبود که بگویید همه‌ی آن‌ها لِلّه، فِی الله… این‌ها همه در مسیر تربیت بودند، در منجلاب دنیا گرفتار بودند. منتها پیغمبر می‌خواست با این‌ها تمرین کند، به این‌ها آموزش بدهد، یک حرف‌هایی بگوید ما تا امروز هم بگوییم بدر «کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلیلَهٍ»، اگر خدا نمرده الآن هم فرشته دارد، آن امدادها که… گنج خدا که تمام نشده، مهمّات او که تمام نشده، خدا می‌خواست به مسلمین آموزش بدهد.

کم بودن عدّه‌ی صحابه‌ی خاصّ پیغمبر صلّی الله علیه و آله

منتها ما تصوّر کردیم خیلی قوی هستیم پس پیغمبر صلّی الله علیه و آله شکست خورده است. نه، ببینیم کجا بوده، رسول خدا صلّی الله علیه و آله با همین مردم عادی که خیلی سطح آن‌ها پایین‌تر از امروز ما است. من باز عرض می‌کنم به برجسته‌ها کاری ندارم، ابوذر شدن، ابوذر با کسی قابل مقایسه نیست، سلمان با کسی قابل قیاس نیست. خود قرآن هم می‌فرماید: کسانی که قبل از صلح حدیبیه پای کار ایستاده بودند به همه‌ی اهل اسلام تا قیامت منّت دارند.

ولی این‌ها چند نفر هستند؟ تصوّر نکنیم هر کس اشهد ان لا اله الّا الله گفت جزء این‌ها بوده، بله مسلمان است، ولی جزء کسانی که پای کار بودند چند نفر خاص بودند. سربازهای پیغمبر صلّی الله علیه و آله چند نفر ویژه بودند، در احد کلّ سپاه اسلام فرار کردند پیغمبر را رها کردند. ما در سوریه آقا که هیچ، سردار سلیمانی باشد که هیچ، فرمانده‌ی دست ششم نایب سردار سلیمانی باشد رزمنده‌ها او را رها نمی‌کنند. در محلّه‌ی ما یک حاج حسن محقّق است، خدا او را حفظ کند، پای او از بالا قطع شده است. بچّه محل‌های ما می‌گویند چون او فرمانده گردان حبیب بود همین که حمله زیاد می‌شد دو نفر او را می‌زدند به زیر زمین می‌بردند که اتّفاقی برای او نیفتد. یعنی نیروهای او نمی‌خواستند او آسیب ببیند، ولو این‌که او را کتک بزنند. این‌طور نبود که نیروها بگویند حاج حسن را جلو بفرستید ما برویم.

پیغمبر صلّی الله علیه و آله را در احد رها کردند، آیات قرآن را نگاه کنید؛ «وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فی‏ أُخْراکُمْ»،[۱۵] پیغمبر گفت: کجا دارید می‌روید؟ پیغمبر این‌جا است. یعنی شرایط رسول خدا خیلی شرایط حادّی بوده، جنگ کمی سخت می‌شد لشگر رها می‌کرد می‌رفت جز آن چند نفر. در احد هفت نفر دور پیغمبر صلّی الله علیه و آله را گرفتند بقیّه فرار کردند. شما هر طور حساب کنید هشتمی ندارد، هفت نفر بودند. از حاضرین یا کشته شدند یا زمین خوردند یا مجروح شدند، یک امیر المؤمنین ماند. این‌طور نبود که بگوییم سپاه اسلام هزاران هزار نیرو داشت.

خدا هم روی این چند نفر حساب می‌کند، خدا در محاسبات خود مثل ما نیست که کمّی بودن تعداد برای او مهم باشد، برای او کیفیت مهم است. لذا نگاه کنید می‌فرماید: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ»،[۱۶] ای رسول ما بس است برای تو این پیروان از مؤمنان. مردم تصوّر کردند منظور ۱۲۰ هزار نفر است! نه، این «وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ» ممکن است ۱۰ نفر باشند. کار با همین‌ها پیش می‌رود. «مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ» ممکن است ۱۰، ۱۵ نفر بیشتر نباشند، ۲۰ نفر بیشتر نباشند. سپاه پیغمبر صلّی الله علیه و آله می‌رفت بجنگد، صحابی پیغمبر سراغ ناموس رزمنده‌ها می‌رفت! اخبار آن فراوان است، توبه می‌کردند. آدم عادی بودند، آن‌ها هم مثل ما غرق دنیا بودند. این‌طور نبود که ما بگوییم پیغمبر آمد اشاره‌ای کرد همه شهادتین گفتند، یکپارچه هیکل توحید ربّ العالمین شدند! نه، پیغمبر صلّی الله علیه و آله می‌داند اوضاع چطور است.

لذا خیلی بی‌انصافی است که ما شرایط امروز خود را با آن روز مقایسه کنیم. تازه ما هنوز بحث نفاق را نگفته‌ایم. شما این‌جا نشسته‌اید آرامش دارید، بچّه محل هستید همدیگر را می‌شناسید، مدام مراقب پشت سر خود نیستید، عادی نشسته‌اید کاری به این کارها ندارید. اگر به شما بگویند از هر سه نفری که نشسته‌اید یک نفر داعشی است، هر لحظه ممکن است یک اتّفاقی بیفتد، اصلاً دیگر حواس شما به من نیست، مدام مراقب پشت سر خود هستید. اخبار نشان می‌دهد منافقین زمان پیغمبر صلّی الله علیه و آله در جنگ احد یک سوم رزمنده‌ها را تشکیل می‌دهند. یعنی پیغمبر دارد به جنگ می‌رود یک سوم سپاه او برای دشمن هستند. عرض کردیم به دو طرف گِرا دادند. می‌خواست جلوی آن‌ها را بگیرد جنگ داخلی می‌شد، ما امروز تاریخ می‌خواندیم یک پیغمبری ادّعای پیغمبری کرد و بعد جنگ داخلی شد اصحاب، او را کشتند. دیگر کار تمام است.

در یک جنگ امیر المؤمنین پیغمبر را یاری نکرد… البتّه امیر المؤمنین علیه السّلام در دو جنگ شرکت نکرد یکی با پیغمبر صلّی الله علیه و آله نبود، یعنی تبوک. امیر المؤمنین در یک جنگ با پیغمبر نبود می‌خواستند شتر پیغمبر را پایین بیندازند. چرا پیغمبر صلّی الله علیه و آله با کسی نجوا ندارد؟ چون همیشه امیر المؤمنین علیه السّلام در کنار او است. پیغمبر را ترور می‌کردند، شرایط این‌طور نبود که بگوییم همه دلداده، همه عاشق و شیفته و شیعه بودند، نه. اوّل کار که هنوز فتح مکّه نشده بود این همه منافق داشتیم، پیغمبر صلّی الله علیه و آله می‌دانست در چه شرایطی است، کامل می‌شناخت. انصاف است انسان آن شرایط پیغمبر… یعنی شما حساب کنید، فرض کنید ما ۲۰ نفری به قاره‌ی آمریکا برویم بخواهیم برویم یک جا را اداره کنیم، هیچ‌کس هم ما را قبول ندارد. این‌طور است.

قریش و اشراف مکّه که عقب‌نشینی نمی‌کردند. شکست خوردند مجبور هستند ظواهری را حفظ کنند، همان ظواهر را هم گاهی حفظ نمی‌کردند. پیغمبر از خمس غنایم… خمس برای پیغمبر است، الآن بنده دوست دارم ۵۰ هزار تومان به ایشان بدهم به دیگری ندهم، پول من است دوست ندارم بدهم. اصحاب پیغمبر با او قهر کردند! با شاه نه، با پیغمبر، با نبیّ خدا. گفتند یعنی چه؟ چرا به او می‌دهد به ما نمی‌دهد؟ حقّ شما را نداده است؟ نه، حقّ ما را داده است. در جنگ حنین خیلی شتر بردند به هر نفر سه شتر رسید. چهار پنجم شترها را که دادند ۳۶ هزار تا شد، پس یک پنجم آن خیلی زیاد است، ۹ هزار شتر به پیغمبر صلّی الله علیه و آله رسید. غنائم است، خمس غنائم برای رسول خدا است، شیعه و سنّی با هم اختلاف ندارند در جنگ خمس غنائم برای پیغمبر و اهل بیت است. البتّه سنّی‌ها به اهل بیت نمی‌دهند.

بعد دیدند پیغمبر ۵۰ شتر به یک نفر داد، گفتند: پس برای ما چه شد؟ نمی‌خواهد به شما بدهد، مگر حقّ شما است؟ قهر کردند، گفتند ما تو را پناه دادیم، در مکّه جا نداشتی ما به تو در مدینه سرپناه دادیم، با پیغمبر قهر کردند، از سپاه بیرون آمدند. فکر نکنید فقط در سپاه امیر المؤمنین بودند و از سپاه بیرون آمدند، لشگر پیغمبر صلّی الله علیه و آله هم… شما تعجّب نکنید در غدیر این‌طور شد، پیغمبر می‌دانست غدیر چه خواهد شد، می‌خواست آرمان‌ها معلوم باشد. لشگر پیغمبر، پیغمبر از خمس غنائم خود، سهم خود، اضافه به بعضی افراد ندادند قهر کردند، لُغُز خواندند. این شرایط رسول خدا است، در این شرایط پیغمبر پیغمبری کرده است. به نظر شما اصلاً این‌ها قبول می‌کردند از بعضی چیزهای خود به این راحتی بگذرند؟ از داشته‌های خود، از شهوات خود به این راحتی بگذرند؟ مگر اجازه می‌دادند؟ مسلمان‌ها را می‌گوییم. یک عدّه هم یا از ترس یا از فشار یا در جنگ… منافق بودند. یا در روستا بودند گفتند حالا که قدرت پیغمبر صلّی الله علیه و آله بیشتر شده شاید چیزی هم به ما برسد.

منّت بر پیامبر برای اسلام آوردن

این «یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا»[۱۷] چه کسانی را می‌گوید؟ نامسلمان‌ها را می‌گوید؟ «یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا» می‌گویند پیرو او شدیم، الآن شما را قبول کردیم که پیغمبر باشید چه سودی به ما می‌رسد؟! پیغمبر صلّی الله علیه و آله اعتبار خود را از این‌ها نگرفته که وابسته به پیروی این‌ها باشد، مسلمان شده‌اید می‌توانستید نشوید. «قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ»، منّت نگذارید اسلام آوردید، «بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإیمانِ»، خدا منّت گذاشته و اجازه داده تو هم جزء مسلمان‌ها باشی. این‌ها در ادبیات خود حساب می‌کردند که مثل رئیس قبیله است، می‌گویند ما هم به شما رأی دادیم، یعنی سهم ما را بده. پیغمبر صلّی الله علیه و آله در این شرایط کار می‌کند.

اصلاً انصاف است انسان صلح پیغمبر در آن شرایط را با امروز مقایسه کند؟ قابل قیاس است؟ پیغمبر صلّی الله علیه و آله توان مالی داشتند؟ عرض کردم دمپایی نداشت به سربازهای خود بدهد. پیغمبر کسانی را داشت که جان خود را فدا کنند؟ حداقل ۲۰۰ هزار نفر در کشور ما هستند که جان بدهند؟ همان ۳۰ هزار نفری که ثبت نام کرده‌اند هستند یا نیستند؟ ۱۰۰ تا گردان می‌شود، اصلاً قابل قیاس است که شما بگویید الآن دوره‌ی فلان است؟ چه چیزی را با چه چیزی مقایسه می‌کنید؟

غیر از این‌که اجازه بدهید کاری که قبلاً انجام دادید درست شود… ما این را تا به حال از هر کس پرسیدیم نگفته، گفته‌ایم شما خیلی باسواد هستید، دانشگاه هاروارد رفته‌اید اصول مذاکره خوانده‌اید، ولی ما در محلّه‌ی خود هستیم، پایین شهری هستیم، کسانی که می‌خواهند خانه‌ی ۴۰ متری بفروشند می‌گویند یک سوم را بدهید قول نامه کنید، وقتی کلید را دادند خانه را تحویل گرفتید یک سوم بدهید، روز سند زدن هم باقیمانده را بدهید. کسی که خیلی ساده‌لوح نباشد فرد عادی باشد این‌طور نیست که بگوید این پول این خانه‌ی ۴۰ متری، بعداً هر وقت صلاح دانستید کلید را به ما بدهید برویم در این خانه زندگی کنیم. یا طرف خانه را به نام نمی‌زند کلید را بدهد بگوید هر وقت صلاح دانستید… بعد بگوید لطف کنید، مرحمت بفرمایید یک بازنگری بفرمایید ببینید نمی‌خواهید ۱۰ درصد پول را بدهید؟! یک جا دادید رفت، نمی‌دانم این با اصول کدام مذاکره سازگار است.

ما بی‌سوادها، پایین شهری‌ها، یک خانه‌ی ۴۰ متری را این‌طور معامله نمی‌کنیم که یک جا بدهیم برود، بگوییم این کلید، بفرمایید، به نام شما هم می‌زنیم، ولی قول بدهید، امضای شما حجّت است. بگذارید این چیزی که انجام دادید درست بشود بعد برای مشکل بعدی پالس بدهید! الآن کجا آن شرایط است؟ یکی از مشکلاتی که ما مذهبی‌ها دچار هستیم که به این مورد فردا بیشتر می‌پردازم این است چون سیره و زمانه‌ی پیغمبر صلّی الله علیه و آله را نمی‌شناسیم وقتی یک سری مشکل می‌بینیم زود ناامید می‌شویم، همین که یک سری عیب دیدیم…

البتّه اگر ما عیب دیدیم باید فریاد بزنیم، نباید عیب باشد، در برابر ظلم نباید سکوت کنیم، نمی‌خواهم توجیه کنم، هر چه اشکال وجود دارد باید گفت. ولی اگر برویم تاریخ را بخوانیم به این راحتی ما ناامید نمی‌شویم. خدا می‌داند در طول تاریخ اسلام، هیچ وقت محبّان اهل بیت علیهم السّلام یک صدم الآن هم نبودند. اگر قرار بود با یک حرف دشمن کوتاه بیاییم که همان روز اوّل پیغمبر صلّی الله علیه و آله این‌قدر خود را به زحمت نمی‌انداخت. ما الآن مشکل نان شب نداریم، البتّه باید بهترین غذاها را شیعه‌های اهل بیت بخورند، منکر نمی‌شویم، امّا هیچ وقت شرایط شیعه این‌طور نبوده است. اگر می‌گویید بوده من ۱۷، ۱۸ سال است کار تاریخ می‌کنم بگویید چه زمانی بوده من بروم ببینم، لابد من ندیده‌ام.

الآن نمی‌خواهم بگویم عیبی وجود ندارد، عیوب زیادی داریم و باید فریاد بزنیم، باید استقامت داشته باشیم، نترسیم، اشکال‌ها را برطرف کنیم، این سر جای خود. ولی چه زمانی بوده که شیعه این‌طور باشد؟ زمانه بر شیعه گذشته، الآن جگر ما می‌سوزد که عزیزان ما در غرب کشور چنین شرایطی دارند، این‌ها روی فرش زندگی می‌کردند الآن خاک‌نشین شده‌اند. ما خاک‌نشین شدن یک آدم عادی را نمی‌توانیم تحمّل کنیم، چه زمانی بوده که شیعه این‌طور زندگی کند؟ سال‌ها اصحاب مهمّ پیغمبر صلّی الله علیه و آله اصحاب صُفّه بودند، مثل زلزله‌زده‌های ما زندگی می‌کردند، سقف بالای سر آن‌ها نبود. جُعَیل بن صدقه چند سال، شش هفت سال جایی زندگی می‌کرد که سقف بالای سر او نبود، باران می‌گرفت باید داخل مسجد می‌آمدند.

عقب‌نشینی اهل بیت در مواقع مناسب

بعد ما بگوییم الآن وقت نرمش است! ما نمی‌گوییم نرمش نداریم، اشتباه نشود، بزرگترین نرمش عالم آن‌جایی است که جلوی چشم امیر المؤمنین علیه السّلام همسر او را می‌کشند، به یک مصلحتی دست به شمشمیر نمی‌برد. اگر ما باشیم می‌‌گوییم می‌جنگم نهایتاً کشته می‌شوم. ما نمی‌خواهیم بگوییم اهل بیت کوتاه نمی‌آمدند، اشتباه نشود، ولی در جای مناسب کوتاه می‌آمدند. وقتی امکان هیچ مقاومتی نبود کوتاه می‌آمدند. وقتی یک خطر عظیم‌تری بود. نه الآن که همه چیز ما درست است، طرف چون چند هزار میلیارد خورده می‌خواهد هیچ اتّفاقی برای او نیفتد حاضر است به کشور آسیب بزند. بعد هم می‌گویند این امام مذاکره بود، این امام مناظره و مذاکره بود، این امام المناظره بود!

اصلاً این توهین است، مگر امام حسن علیه السّلام همیشه مذاکره کرده که می‌گویید امام مذاکره بود؟ کجا دیدید امام حسن علیه السّلام بعد از نامه‌های خود به معاویه بگوید معاویه خیلی باهوش بود، خیلی مؤدّب بود؟! کجا دیدیم امام حسن بگوید با هم گفتگو می‌کردیم عکس نوه‌های خود را به هم نشان می‌دادیم و با اسم کوچک همدیگر را صدا می‌کردیم، طوری معاویه را خطاب کند که صمیمیّت از آن برداشت شود؟! این‌طور نبود. می‌فرماید: «الطَّاغِیَه».[۱۸] معاویه گفت: حالا که الحمدلله آتش بس را امضاء کردیم و صلح کردیم و آرامش به جهان اسلام بازگشت… امام فرمود: بدترین بدبختی است برای مردمی که تو به آن‌ها مسلّط شدی، حکومت بر تو حرام است. من کوتاه آمده‌ام مجبور هستم، لشگر ندارم. امام حسن علیه السّلام جای خواب نداشت، الآن این شرایط وجود دارد؟ امام حسن علیه السّلام از سربازهای خود مخفی شده بود که کشته نشود، الآن این شرایط وجود دارد؟ إن‌شاء‌الله به این‌ها می‌رسیم.

پیغمبر خدا خیلی در شرایط سخت جهاد کرده و تلاش کرده، شما فقط سفر طائف پیغمبر صلّی الله علیه و آله را بخوانید. هر وقت اشک چشم شما خشک می‌شود اگر بروید داستان سفر پیغمبر در مکّه که بعد به طائف رفته را بخوانید چشمان شما تَر می‌شود. خاتم انبیا که ملائکه التماس می‌کردند لحظه‌ای خدا به آن‌ها اجازه بدهد بیایند محضر پیغمبر را درک کنند، حضرت تنهایی به طائف تشریف بردند برای این‌که مردم را به سمت خدا دعوت کنند. یکی آمد جسارت کرد، دشنام دادند، به پیغمبر سنگ پرتاب کردند، سر و صورت مبارک ایشان را زخمی کردند. کنار یک جوی روی زمین نشست. ما الآن تحمّل این‌که عزیزان ما در غرب کشور خاک‌نشین باشند نداریم، پیغمبر صلّی الله علیه و آله روی خاک نشست، با سر و صورت زخمی. پیغمبر خیلی صدمه خورد، همراهی نمی‌کردند. تربیت این مردم مشکل بود، این‌طور نبود پیغمبر نشناسد.

هر کس در راه خدا جهاد می‌کند آخرین لحظات با دل خوش از این‌جا می‌رود. مثلاً سعید بن عبد الله ایستاد امام حسین علیه السّلام نماز خواند، او را تیر باران کردند. لحظات آخر که امام سلام نماز را داد حضرت را که صدا کرد یک لبخند روی لب سعید بود، گفت وظیفه‌ی خود را انجام دادم، الحمدلله جان خود را فدای امام حسین علیه السّلام کردم. شهدا این‌طور بودند. اجر برای آن شهیدی است که لحظه‌ی شهادت خود هم هنوز غم دارد، یعنی هنوز برای بعد نگران است.

دو جوان پیش ابا عبد الله الحسین علیه السّلام آمدند گریه می‌کردند. من دوست دارم بروم ببینم این قبیله‌ی بنی جابر که بودند این دو نفر را تربیت کردند. حضرت فرمود: چرا گریه می‌کنید؟ الآن می‌روید و جدّ من شما را سیراب می‌کند. گفتند: آقا ما می‌رویم جان خود را فدای شما می‌کنیم، بعد از ما چه می‌شود؟ روحیات این‌ها فرق داشت با اصحابی که دل آن‌ها شاد بود.

شاید یکی از دلایلی که قمر بنی هاشم با هیچ‌کس قابل قیاس نیست همین باشد؛ هر چه داشت… امام صادق علیه السّلام فرمود: شهادت می‌دهم که تمام تلاش خود را کردی. ولی لحظه‌ی آخر شرمنده بود. آن شهیدی که لحظات آخر عمر، دل او شاد نیست اجر او متفاوت است. رسول خدا صلّی الله علیه و آله لحظات آخر عمر شریف خود هم گریان بود. حضرت خیلی سختی کشید.

این دین اصلاً نبایست به من و شما می‌رسید. یک نقل این است که جبرئیل آمد عرض کرد: یا رسول الله، خدا پیغام داده که «وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى‏»،[۱۹] خدا این‌قدر از این گنه‌کارها می‌گذرد تا شما را راضی کند. یکی هم این است که اهل بیت کنار پیغمبر صلّی الله علیه و آله آمدند، خیال پیغمبر را آسوده کردند که ما هستیم.

خون اهل بیت، علّت پایدار ماندن اسلام تا به امروز

دین اسلام باید از بین می‌رفت، نباید اسمی از پیغمبر می‌ماند. شما شنیده‌اید حال معاویه وقتی اسم پیغمبر را در اذان می‌گفتند بد می‌شد، می‌گفت: این اسم را پایین می‌آورم. رسول خدا صلّی الله علیه و آله می‌دید که جگر گوشه‌های او را پر پر می‌کنند تا این دین به دست من و شما برسد، لذا پیغمبر لحظات آخر عمر شریف خود گریان بود. ما قدر آن را نمی‌دانیم. امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: کار بر ما سخت می‌شد به پیغمبر پناه می‌بردیم. من خیلی غصّه دارم از این‌که ما شیعه‌ها کم به پیغمبر متوسّل می‌شویم. نه این‌که او نیاز داشته باشد، ما نمی‌دانیم چه چیز باارزشی است. امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: ما به پیغمبر پناه می‌بردیم. در قتله‌گاه زینب کبری سلام الله علیها دست روی سر خود گذاشت فرمود: «صَلَّی عَلَیکَ یَا رَسولَ الله». آن‌ها می‌فهمیدند.

اعتبار همه از پیغمبر صلّی الله علیه و آله است. چشم مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله داشت از دنیا می‌‌رفت از اشک خیس بود، نگران بود. این بی‌انصاف‌ها مدام می‌گفتند یا رسول الله یک اجری… شما ما را هدایت کرده‌اید. فرمود: «ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ»،[۲۰] من از شما ثواب نمی‌خواهم، پاداش نمی‌خواهم. این‌ها تکرار می‌کردند، فرمود: «لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى‏»،[۲۱] اگر می‌خواهید به من اجر بدهید یک کاری کنید دین شما از بین نرود، راه آن فقط این است که تمسّک به اهل بیت کنید. هم محبّت -چون مودّت فقط محبّت نیست- هم چنگ بزنید آن‌ها را رها نکنید. چقدر گوش کردند!

لذا آن لحظات آخر رسول خدا گریه می‌کرد، اهل بیت هم گریه می‌کردند. امیر المؤمنین علیه السّلام بالای سر زهرای اطهر سلام الله علیها فرمود: یا رسول الله، من باید با از دنیا رفتن شما می‌مردم، حالا که صبر کردم پس داغ زهرا را هم می‌توانم تحمّل کنم.

امشب شب یتیمی امیر المؤمنین علیه السّلام است، شب یتیمی زهرای اطهر سلام الله علیها است، غم همه‌ی عالم را گرفته است. گریه می‌کردند، رسول خدا هم نگاهی به آن‌ها می‌کرد. من اگر بخواهم مصیبت شهادت پیغمبر صلّی الله علیه و آله را بخوانم این را می‌خوانم، این‌که بگویند پیغمبر را مسموم کردند آسیب زدند، پیغمبر بزرگتر از این حرف‌ها بود. چیزی که من می‌سوزم این است لحظات آخر عمر شریف خود نگاه کرد، فرمود: «کَأَنّی بِکَ یَا عَلی»، علی جان من دارم می‌بینم، می‌بینم که سر مبارک تو، فرق تو را می‌شکافند، این محاسن زیبای تو به خون سر خضاب می‌شود. اشک روی صورت او جاری شد، بعد فرمود: «کَأَنِّی بِفَاطِمَهَ»،[۲۲] دارم می‌بینم با فاطمه‌ی من چه می‌کنند.

در یک نقل فرمود: فاطمه جان، دارم آن دستی که بالا می‌رود، آن گوشواره‌ای که شکسته می‌شود، خودم دارم می‌بینم. بعد نگاه کردند فرمود: حسین جان، تو را بین دو نهر آب با لب تشنه می‌کشند. برای همه اشارت به شهادت کرد، فاطمه جان تو را می‌کشند، علی جان تو را می‌کشند، حسین جان تو را می‌کشند. عبارت برای من است، توضیح آن برای یک وقت دیگر، به امام حسن علیه السّلام نگاه کرد. تعبیر برای من است ولی مطابق روایت است، برای همه به شهادت گفت، بعد یک نگاه به امام حسن علیه السّلام کرد، فرمود: برای غربت تو اندوهناک هستم.


[۱]– سوره‌ی غافر، آیه‌ ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۴۴٫

[۵]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۳٫

[۶]– سوره‌ی هود، آیه ۲۷٫

[۷]– تفسیر القمی، ج ‏۲، ص ۱۸۳٫

[۸]– سوره‌ی احزاب، آیه ۲۵٫

[۹]– تفسیر القمی، ج ‏۱، ص ۲۶۷٫

[۱۰]– سوره‌ی انفال، آیه ۱۷٫

[۱۱]– تفسیر القمی، ج ‏۲، ص ۱۸۹٫

[۱۲]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۴۹٫

[۱۳]– سوره‌ی انفال، آیه ۱۷٫

[۱۴]– سوره‌ی توبه، آیه ۲۵٫

[۱۵]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۵۳٫

[۱۶]– سوره‌ی انفال،  آیه ۶۴٫

[۱۷]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۷٫

[۱۸]– الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج ‏۱، ص ۲۷۹٫

[۱۹]– سوره‌ی ضحی، آیه ۵٫

[۲۰]– سوره‌ی سبأ، آیه ۴۷٫

[۲۱]– سوره‌ی شوری، آیه ۲۳٫

[۲۲]– الأمالی (للطوسی)، ص ۱۸۸٫