«الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاۀُ وَ السَّلامُ عَلَی نَبیِّنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ و لَعْنَهُ اللهِ عَلَی أَعْدائِهِمْ أَجْمَعِینَ مِنَ الآنِ إلی یَوْمِ الدِّینِ».
ماهیت عقل
عقل چیست؟ فطرت چیست؟ و حکمت چیست؟ خدای متعال انسان را که آفریده است، انسان یک موجودی است که بسیاری از چیزهایی که دارد بین او و حیوان مشترک است به اینها غرایز میگویند. غریزهی دوست داشتن فرزند که مادر دارد، پدر دارد، غریزهای که فرزند نسبت به مادر دارد و هزاران غریزهی مختلف که شما همه را میبینید. این غرایز چیزهایی است که در حیوان است و در انسان هم است، اینها ارزش انسانی نیست، چون حیوان هم دارد. ولی در انسان یک چیزی است که در حیوان نیست، در زبان روایات ما به این عقل گفته میشود. عقل تنها قوّهی درک کننده نیست ولو اینکه در اصطلاحات منطقی، فلسفی یکی از معانی عقل و شاید متداولترین معنا همین نیروی درک کنندهی انسان است. ولی از نظر روایات وقتی عقل گفته میشود به معنای آن چیزی است که مایهی امتیاز انسان از حیوان است. این عقل چه کاره است؟ اوّلاً قرآن برای این عقل یک نام دیگری دارد و آن فطرت است، آن مشترکات بین انسان و حیوان را غریزه میگویند، امّا این چیز خاصّ انسان که نام آن عقل است این فطرت است یعنی نوع خلقت انسان به این است. میدانید فطرت نام نوع است.
حقیقت روح
انسان بودن انسان به همین فطرت است یعنی به این سرشت خاصّی است که دارد و این سرشت خاص همان عقلی است که در انسان قرار داده شده است. همهی اینها هم نشان میدهد که تمام حقیقت انسان روح او است، این بدن به فرمایش حضرت آیت الله حائری که شب گذشته میفرمودند: یک مرکبی است و حق همین است و از نظر فلسفی هم به همین نتیجه میرسند که این بدن هیچ چیزی از وجود شما نیست، هیچ چیزی از حقیقت شما نیست، تمام حقیقت شما آن روح شما است.
پس بدن چیست؟ بدن مرکب است، همانطور که ماشین جزئی از وجود شما نیست، سوار آن میشوید تا به هدف خود برسید، بدن هم همینطور است.
تمام حقیقت انسان روح او است، ولی خود آن تمام حقیقت یک چیزهایی دارد که بین انسان و حیوان مشترک است که گفتیم به آن غرایز میگویند و یک چیز اختصاصی دارد که به آن فطرت الهی یا عقل میگویند.
ابعاد عقل
حداقل تا آنجایی که شناخته شده است سه بُعد دارد. در ابتدا عقل این است که یک فهمهایی دارد که حیوان ندارد، تمام این علوم و معارفی که این کتابخانهها را تشکیل داده است اینها حاصل کار عقل است، این قوّه در انسان وجود دارد که اختراعات دارد، پیشرفتها دارد، حقایق عالم را روز به روز میتواند بیشتر کشف کند، در حالی که حیوان همانطور که روز اوّل خلق شده است، در پایان هم همان است.
پس یک بُعد، بُعد فهم و ادراک و علم است. بُعد دوم بُعد گرایشها است، انسان یک گرایشهای متعالی دارد که در حیوان نیست. این هم مربوط به عقل است. عقل انسان است که او را هدایت میکند به اینکه ایثار کند، عقل است که به ایثار گرایش دارد، به اطعام گرایش دارد. در روایات ما دارد که «غَذاءُ الجِسمِ الطَّعَامِ وَ غَذاءِ الرُّوحِ الإطعَامِ» غذای این جسم آن است که خود آدم بخورد، ولی غذای روح این است که به دیگری سور بدهد، سور دادن غذای روح است یعنی اگر روح میخواهد رشد کند این در حیوان نیست، اینکه خود آدم تشنه است، برای او آب بیاورند و بگوید برای دوست من ببرید، او از من تشنهتر است این در حیوان نیست، این همان است که حاصل عقل انسانی است، حاصل فطرت انسانی است.
گرایشاتی که فقط در وجود انسانها قرار دارد
گرایش به عبادت خدا و لذّت بردن از عبادت خدا این برای انسان است، برای حیوان نیست. گرایشهای خاصّی است که در انسان است و در حیوان نیست، همهی اینها مربوط به عقل است. چنان که کارهایی است که انسان انجام میدهد که حیوان انجام نمیدهد. اینکه مثلاً در غیر ماه رمضان آدم دیر خوابیده است، حالا وقت سحر است، بیدار میشود، خود را از رختخواب میکَند «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ»[۱] این کار عقل آدم است، عقل است که اینطور آدم را راه میاندازد، بلند میکند، اگر غریزه باشد میخوابد.
و البتّه عمدهی انسانها حالا شما چند درصد را ۹۹۹ در هزار بگویید و شاید هم بیشتر همان کسانی هستند که حیوان زندگی میکند، همان کسانی هستند که قرآن فرموده است: «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[۲] به عمامه هم نیست، به لباس هم نیست، ممکن است انسان در این لباس باشد و مصداق «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ» باشد، ممکن است یک کسی کت و شلواری باشد، ولی واقعاً عبدالله باشد، بندهی خدا باشد، مصداق «إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا»[۳] باشد. یک بار دیگر من اینجا عرض کردم خدای متعال فرموده است: «وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ»[۴] یعنی همهی انسانها، همهی انسانها سرمایه باختند یعنی سرمایه که عمر آنها است میدهند در مقابل آن هیچ چیزی نمیگیرند. خسارت یعنی این. اینکه آدم سرمایه را بدهد در مقابل هیچ چیزی نگیرد، سرمایه را از کف بدهد. همهی اینطور هستند جزء استثنائیها. «الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ».[۵]
کار آخوندها همان کار پیغمبران
حالا کار آخوندها چیست؟ کار آخوندها کار پیغمبرها است. پیغمبران آمدند برای اینکه نگذارند این عقل بمیرد. در خیلی از انسانها عقل دفن شده است، مرده است و فرد آن را دفن کرده است و با غریزه زندگی میکند، با حیوانیّت زندگی میکند.
هدف از آمدن پیغمبران
پیغمبران برای این آمدند که این دفاین عقول یعنی عقلهای دفن شده را از دفن بیرون بیاورند. «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»[۶] یعنی عقلهای دفن شده را یا چیزهایی که عقل دارد و دفن شده است یعنی آثار عقل را، همان فهمها، همان گرایشها، همان عملهایی که گفتیم کار عقل است همهی اینها دفن شده است، برای اینکه خود عقل دفن شده است، پیغمبران برای این آمدند.
إنشاءالله فردا عرض میکنیم که انسانها کجا قرار دارند. پیغمبرها برای این آمدند که این عقل فعّال شود. آخوندها هم برای این است. آخوندها هم در زمان حضور امام و علما بودند، در زمان خود رسول اکرم هم علما بودهاند. کسانی که فکر میکنند میخواهند تخم آخوندها را بخورند نمیشود، خدا خواسته آنها باشند و تا آخر هم وجود دارند. چون خدا خواسته است «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ»[۷] این همه منافق آمد و رفت ولی این نور باقی خواهد ماند و إنشاءالله عظمت و تجلّی آن در زمان ظهور خود حضرت ولیّ عصر است. علما برای این آمدند برای اینکه آن عقل دفن نشود، چه زمانی عالم میتواند آن هدف خود را انجام دهد؟ در صورتی که اوّل خود او عمل کند.
الگوی رفتاری آخوندها
امر ما آخوندها دایر بین این است که یا بعد از پیغمبران دیگر هیچ کس به حدّ ما نیست یعنی از پیغمبر و امام که گذشت دیگر کسی بالاتر از علما وجود ندارند و یا اینکه بدتر از همه باشیم؛ برای اینکه ما هستیم که با رفتار خود کاری میکنیم که فرد میگوید اصل دین دروغ است. اگر دین درست بود او که بهتر از همه میداند چرا خود عمل نمیکند؟ چرا خود مراقبت نمیکند؟ پس معلوم میشود میخواهند ما را فریب دهند، میخواهند ما را بدوشند. هستند کسانی که به این نتایج رسیدند.
علل به وجود آمدن نظر سوء نسبت به آخوندها
یکی از علل اینکه افرادی به این نتیجهها میرسند البتّه چیزهای دیگری هم وجود دارد، ولی یکی همین است که با یک آخوند روبرو شده است، فکر میکرد آخوند همان است که امام (قدس الله سرّه) فرمود: روحانی باید به گونهای باشد که وقتی مردم به او نگاه میکنند یاد رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) بیفتند. آن بنده خدا هم روحانی را اینطور میدید، ولی وقتی به او نزدیک شد، دید او رذلتر از خود و امثال او است.
آخوند مصداق صاد عن سبیل الله
ما آخوندها مصداق صاد عن سبیل الله میشویم. یعنی «الَّذینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ»[۸] خیانتی که ما آخوندها به دین و به امام زمان و قرآن میکنیم، هیچ کس نمیتواند انجام دهد. چون هیچ کسی نمیتواند فرد را به اینجا برساند که اصل دین دروغ است. اصل دین چیزی است که آخوندها درست کردند و دکّان آنها است. آن اتّفاق نمیافتد مگر آخوند موجب میشود. آخوندی که دنیا برای او مطرح است، آخوندی که خدا را فراموش کرده است.
تزکیّه قبل از تعلیم و تعلّم
پس اوّل باید خود مراقب باشیم که آن عقل در وجود ما زنده باشد و فقط به علم نیست، همانطور که امام (قدّس الله سرّه) فرمودند: تزکیّه قبل از تعلیم و تعلّم است. قبل از علم نیست، آدم یک علمهای فطری دارد اگر بر اساس آنها عمل کند که حالا إنشاءالله یک روز آن را هم توضیح میدهیم تزکیّه میکند. امّا تعلیم و تعلّم غیر از علم است، تعلیم و تعلّم برای علمهایی است که انسان ندارد، فطری نیست، عقل او نمیرسد، میخواهد آنها را یاد بگیرد.
توجّه نکردن به دیگران
اگر ما به جایگاه خود خوب دقّت کنیم یعنی طلبگی را فراموش نکنیم. به منِ طلبه و آن طلبه نگاه کنید گرفتار میشوید. اگر به دیگران نگاه کنیم بیچاره هستیم، بدبخت هستیم. این صریح قرآن است «وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاً»[۹] اهل جهنّم میگویند ما از بزرگان خود اطاعت کردیم.
معیار شناخت حق
معیار بزرگ نیست، معیار حقّ است. همان که امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمودند: «اعْرِفِ الْحَقَ تَعْرِفْ»[۱۰] اوّل شما حق را بشناس، پایبند اهل حق است، هر کس اهل حق نیست هر کس میخواهد باشد.
حقیقت طلبگی
پس اوّل چیزی که ما باید مراقب باشیم این است که حقیقت طلبگی را فراموش نکنیم. حقیقت طلبگی یعنی معامله کردن با خدای متعال. «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ»[۱۱] خود را با خدا معامله میکند. خدا هم میگوید من خریدار هستم. خدا با این آیه خود اذعان به خریدار کردن او کرده است. میگوید من خریدار شما هستم، چقدر نادانی است که آدم خود را به شیطان بفروشد، به هوای نفس خود بفروشد.
خدا خریدار است، خدا اعلام میکند که بیایید با من معامله کنید. خدا بر اساس یک چیزهایی که خیال است، وهم است، توهمّات است. پس ما آخوندها اگر قدر خود را بدانیم بالاترین مقام را داریم، اگر هم توجّه نکنیم آن وقت پستترین جا را داریم. صریحاً هم در روایات ما آمده است که عالم اگر بیعمل شد مایهی عذاب اهل جهنّم است. جهنّمیها از بوی گند و تعفّن او عذاب میکند.
راه رسیدن به حق تعالی
پس حالا که خدای متعال این توفیق را به ما عنایت فرموده است پس «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ»[۱۲] را واقعاً از اعماق وجود بگوییم که اگر عنایت او نباشد آدم به هیچ کجا نمیرسد و توسّل به اولیاء خود محمّد و آل او. با این دو طریق انسان میتواند در این راهی که وارد شده است موفّق باشد و الّا ما آخوندها هم گرفتار شیطان میشویم و شیطان ما را میبرد یعنی همان که خود قسم خورده است و خدا هم نفی نکرد و گفت: «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ»[۱۳] گفت همه را از راه منحرف میکنم. خدا هم نفرمود نمیتوانید فقط گفت: «إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ»[۱۴] کسانی که بندهی من باشند، بندهی من بودن هم به معنای این است که فقط خدا در همهی کارها مورد نظر ما باشد.
رسیدن به قرب خدا
«مَنْ أَصْبَحَ وَ هِمَّتُهُ غَیْرُ اللَّهِ أَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِینَ»[۱۵] کسی سر از خواب بردارد و هدفی غیر از خدا داشته باشد، این فرمایش رسول اکرم است، تفسیر سورهی عصر است، باید تمام همّ انسان این باشد که همهی کارهای او برای خدا باشد، درس خواندن او، مباحثهی او، جارو کردن حجرهی، غذا خوردن او برای این است که خدای متعال دوست دارد من غذا بخورم، برای اینکه بتوانم کار خود را انجام دهم. این غذا مثل بنزین است آنقدر هم نباید ریخت که از لولهی باک بیرون بریزد و بوی بد آن ریهی آدم را اذیّت کند، اعصاب آدم را اذیّت کند، باید مطابق نیاز بدن باشد.
پی نوشت ها
[۱]– سورهی سجده، آیه ۱۶٫
[۲]– سورهی اعراف، آیه ۱۷۹٫
[۳]– سورهی تین، آیه ۶٫
[۴]– سورهی عصر، آیات ۱ و ۲٫
[۵]– همان، آیه ۳٫
[۶]– بحار الأنوار، ج ۱۱، ص ۶۰٫
[۷]– سورهی صف، آیه ۸٫
[۸]– سورهی اعراف، آیه ۴۵٫
[۹]– سورهی احزاب، آیه ۶۷٫
[۱۰]– بحار الأنوار، ج ۴۰، ص ۱۲۶٫
[۱۱]– سورهی بقره، آیه ۲۰۷٫
[۱۲]– سورهی فاتحه، آیه ۵٫
[۱۳]– سورهی ص، آیه ۸۲٫
[۱۴]– سورهی اسراء، آیه ۶۵٫
[۱۵]– بحار الأنوار، ج ۷۱، ص ۳۰۷٫
پاسخ دهید