«اعظَمَ الله اُجورَکُم إنشاءالله»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاهِ عَلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلِی آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعنُه عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ مِنَ الآنِ إلی یَومِ الدِّینِ».
نقلی از شیخ حسن علی نخودکی
من یک مطلبی راجع به حضرت امام (قدس الله سره) و مسئلهی مرحوم حاج شیخ حسن علی نخودکی نقل کردم. یکی از دوستان مجلّهای را آورد که در آن سه نقل راجع به این جریان بود و به نظر میآمد همانطور که این دوست ما هم فرمود جمع بین این نقلها به این صورت است که انسان آیت الکرسی را اوّل بخواند، بعد تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها) را، بعد سه تا قل هو الله، بعد سه صلوات، بعد هم سه بار آیهی مبارکه «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً».[۱]
امامت بالاتر از نبوّت
خوب امام هشتم (علیه السّلام) در این روایت میفرمایند: «إِنَّ الْإِمَامَهَ خَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلَ بَعْدَ النُّبُوَّهِ وَ الْخُلَّهِ مَرْتَبَهً ثَالِثَه»[۲] امامت یک مقامی است که خدای متعال بعد از نبوّت و مقام خلیل بودن به عنوان آخرین درجهای که میتوانست دارا باشد به ابراهیم خلیل (علیه السّلام) عنایت فرمود. یعنی بالاتر از نبوّت است، بالاتر از خُلّت است. «وَ فَضِیلَهً شَرَّفَهُ بِهَا وَ أَشَادَ بِهَا ذِکْرَه» امامت یک فضیلتی است که خدای متعال این شرافت را به حضرت ابراهیم عنایت فرمود و به امام بودن نام او را برافراشت «فَقَالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً». «فَقَالَ الْخَلِیلُ سُرُوراً بِهَا» ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) از روی خوشحالی که به این مقام رسیده بود، از خدای متعال تقاضا کرد که «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی» از ذریّهی من هم به این مقام برسند. خدای متعال نفرمود نه، فرمود: فقط بدانید ذریّهی شما باید شایسته باشند. فرمود: «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِین».
چه زمانی انسان به مقام امامت نمیرسد؟
روایتی از امام صادق (علیه السّلام) است که این آیه بر این مطلب دلالت دارد که کسی که سابقهی معصیّت دارد، سابقهی گناه دارد، به خصوص سابقهی بت پرستی دارد، هرگز به امامت نمیرسد، هرگز به خلافت نمیرسد، برای اینکه -این را استاد حضرت علّامهی طباطبایی که به نظرم حاج شیخ صدرا بادکوبهای است که مرحوم علّامه در المیزان فرمایش ایشان را نقل کرده است، ولی از ایشان اسم نبرده است- فرموده است حضرت ابراهیم برای کدام ذریّهی خود تقاضا کرد؟ ذریّهی حضرت ابراهیم یا هم سابقهی بد داشتند و هم لاحقهی آنها، یعنی همان وقت که حضرت ابراهیم برای آنها تقاضای مقام امامت کرد هر دو خراب بودند، این یک فرض است. فرض دوم این است که سابقهی خراب نداشتند ولی آن وقت که حضرت میخواست دعا کند خراب بودند.
استاد علامه طباطبایی فرموده بود میشود یک پیغمبری مانند حضرت ابراهیم برای یک آدم خراب که حالا یا هم سابقهی او خراب است و هم لاحقهی او و یا همان وقت معصیّت خدا را میکند تقاضای مقام امامت بکند؟ یقیناً این نیست! اگر کلام حضرت ابراهیم اطلاق دارد، منظور کسانی است که آن وقت آدمهای خوبی بودند، منتها اینها دو دسته هستند. یک دسته آنهایی که سابقهی بد دارند، یک عدّه آنهایی که سابقهی بد هم ندارند.
خدای متعال فرمود: آن کسی که ظالم بوده است به امامت نمیرسد، یعنی آن کسی که سابقهی بد دارد. یعنی این جملهی «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِین» فقط برای اینها است. فقط برای آن کسانی است که سابقهی بد دارند و آن وقت آدمهای خوبی هستند، مؤمن هستند، مسلمان هستند. حضرت فرمود: «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِین»، البتّه خود این هم از باب جدل است.
مقام امامت به ظالمین نمیرسد
امام صادق (علیه السّلام) این را فرمود برای این که بپذیریم که آن کسانی که غاصب خلافت بودند، در آن ظرف مؤمن بودند. اگر کسی هم بپذیرد، باز هم آیه میفرماید: آنها لایق مقام خلافت نیستند؛ برای این آیه، این آیه یک قانون کلّی است. خدای متعال به ابراهیم نفرمود ذریّهی ظالم خود را، قانون کلّی فرمود. فرمود: «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِین» مقام امامت به ظالمین نمیرسد، مطلق و کلّی به هیچ ظالمی در هیچ تاریخی.
لذا امام به این آیه تمسّک کرد برای اینکه امامت برای آنها نیست. البته این هم یک راه برای تمسّک است، والّا همان طور که عرض کردم وقتی که پیامبر اکرم جانشین خود را تعیین فرموده باشند به هیچ وجه ولو ظالم هم نباشند غاصب هستند، ولو ظالم هم نباشد، ولو سابقهی خراب هم نداشته باشند، وقتی میآیند مقامی را که خود رسول اکرم به امر الهی فرد آن را تعیین کرده است غصب میکنند، منتها این مماشات با خصم است که امام به این آیه تمسّک فرموده است. «فَأَبْطَلَتْ هَذِهِ الْآیَهُ إِمَامَهَ کُلِّ ظَالِمٍ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَه» فرمودند این آیه به دلیل اینکه یک قانون کلی را بیان میفرماید، سنّت خدای متعال را بیان میفرماید، بر امامت هر ظالمی خطّ بطلان کشیده است. لذا آنهایی که هر وقت ولو به اسم رئیس جمهوری اسلامی ایران سر کار میآیند، اگر ظلم کنند، ظلم یعنی از خطّ خدای متعال خارج شوند و مهمترین خط اطاعت از ولی فقیه است. اگر خارج شوند اینها هم لیاقت امامت را ندارند و ملعون و غاصب هستند.
ولایت تکوینی در امامت
«وَ صَارَتْ فِی الصَّفْوَه» امامت مخصوص برگزیدگان شد. «ثُمَّ أَکْرَمَهُ اللَّهُ تَعَالَى» بعد خدای متعال حضرت ابراهیم را گرامی داشت، «بِأَنْ جَعَلَهَا فِی ذُرِّیَّتِهِ أَهْلِ الصَّفْوَهِ وَ الطَّهَارَهِ» به اینکه امامت را در ذریهی حضرت ابراهیم قرار داد، همان طوری که از خدا خواست، ولی آن ذریّهای که برگزیدهی خدا هستند و پاک هستند. «فَقَالَ» فرمود: «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ» اسحاق را به او دادیم، «وَ یَعْقُوبَ نافِلَهً» یکی میخواست به او دو تا دادیم، اضافه و فضل ما بود، «وَ کُلًّا جَعَلْنا صالِحِین» اوّل آنها را صالح قرار دادیم و بعد به امامت رساندیم. «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» آنها را امامانی قرار دادیم که… اینجا مقام امامت بالاتر از نبوّت است، سرّ آن این است که ولایت تکوینی در حقیقت امامت است.
معنای امامت در قرآن و روایات
امامت در اصطلاح قرآن و روایات یعنی کسی که نه تنها واجب الاطاعه است، «یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» است. علّامه طباطبایی فرموده است این «اَمرِنا» همان «اَمرِکُم» است. یعنی همانطور که ما هر چه بخواهیم میشود، او هم هر چه بخواهد میشود. او اگر بخواهد طلبهی خادمهی او به مقامات عالی برسد، چشم او باز شود، حقایق عالم را ببیند، این چشم را که حیوانات هم دارند، این که کمال نیست. کمال این است که انسان چشمی را داشته باشد که اولیای الهی دارند. اولیای الهی باطنها را میبینند، حقایق را میبینند. اگر این غذا حرام باشد کثافت بودن آن، لجن بودن آن، چرک و خون بودن آن، آتش بودن آن را میبینند و انسان با تعالیم انبیاء باید به این مقام برسد. به مقامی برسد که حقایق عالم را درک کند، نه مانند حیوان، به اندازهی حیوان که چشم او میبیند او هم ببیند، این که همان میشود «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[۳].
مشیّت الهی و امر خدا
«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»[۴] آنها را امامانی قرار دادیم که ما این امر را به آنها واگذار کردیم، دادیم، اذن یعنی همین. اذن یعنی ما خواستیم که حضرت عیسی مرده زنده کند، ما خواستیم که امامان ما در عالم متصرّف باشند، هر طور که آنها میخواهند عالم مدیریت شود، اداره شود. البتّه آنها بخواهند، نه اینکه خدا یکی، آنها هم یکی، نه. همانطور که آنها فرمودند «قُلُوبُنَا أَوْعِیَهٌ لِمَشِیَّهِ اللَّه»[۵] این قدر نورانی هستند که دلهای آنها ظرف مشیّت الهی است. یعنی چه؟ یعنی مشیّت الهی هر چه است در قلب آنها هم همان است، ظرف مشیّت الهی است.
«وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاهِ وَ إِیتاءَ الزَّکاهِ وَ کانُوا لَنا عابِدِین»[۶] و به آنها انجام تمام خیرات را وحی کردیم.
ائمّه هم رشد دارند!
حالا یک بحثی است که آیا امام رشد دارد یا نه؟ بعضی از فلاسفه معتقد هستند نه، امام همانطور که اوّل خلق شده است تا آخر همان است، چون دیگر بالاتر از آن نمیشد. ولی به نظر میآید این فرمایش درست نیست. از آیات و روایات خلاف این استفاده میشود. آن چیزی که استفاده میشود این است که خدای متعال مخلوقی بالاتر از رسول اکرم نیافریده است. امّا یک مسئلهی عقلی اینجا وجود دارد که رسول اکرم مخلوق است و خدای متعال که خالق است، وجود او بینهایت است و وجود مخلوق متناهی است.
ملائکه تسبیح را از پیامبر و ائمّه آموختند
فاصلهی بین متنهاهی و نامتناهی چقدر است؟ نامتناهی است. پس رسول اکرم با تمام موقعیّتی که دارد با اعمال خود از روزی که خلق شد، یعنی از همان وقت که خلق شد فرمود «فَسَبَّحْنَا وَ سَبَّحَتِ الْمَلَائِکَه»[۷] یعنی ملائکه تسبیح را از ما آموختند، ما که تسبیح کردیم، چون ملائکه بعد از آنها آفریده شدند. از تسبیح ما آن تسبیح را آموختند. همان تسبیح آنها مایهی رشد آنها است. همان تسبیح کردن موجب میشود که بعد از تسبیح به مقامی نائل میشوند که قبل از تسبیح نبودند و همینطور وقتی که اینجا میآیند، اینجا برای تمام انسانها، وقتی اینجا آمدند برای این آمدند که، مانند کسی که وقتی میخواهد به حج برود با هواپیما میرود، اینجا یک مرکبی به نام بدن که سرعت آن از هواپیما خیلی بیشتر است. اگر کسی از آن استفاده کند میتواند آن حرکت خود را که قبلاً هم داشت منتها با سرعت بیشتر؛ پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و ائمّه (علیه السّلام) بیشترین استفاده را از این مرکب کردند و قهراً آن روایاتی که وقتی محمّد بن حنفیه طبق آن نقل به امام عرض کرد که آقا شما چطور زن و بچّه را برداشتید و دارید میروید؟ جواب داد جدّ من رسول اکرم فرمود: شما در پیش خدا یک مقامی دارید که به آن نتوان رسید مگر با شهادت. یعنی چه؟ یعنی با شهادت مقام شما بسیار بالاتر میرود.
این همان سرعت فوق صوت است، فوق نوری است که یک کسی میتواند از این بدن؛ کسی بدن نداشته باشد اصلاً شهادت هم معنا ندارد. چون شهادت برای بدن است، روح که شهید نمیشود. این بدن است که کشته میشود و گردن او جدا میشود.
آنچه که ما از آیات و روایات استفاده میکنیم این است که ائمّه هم رشد دارند و رشد همه در این عالم خیلی سریعتر از قبل از این عالم است. چنانکه به هر سرعتی رشد اینجا باشد به همان سرعت بعد ادامه پیدا میکند. آن دیگر از فضل خدا است که وقتی یک موتور هواپیمای کسی در اینجا موتور جت بود، وقتی راه افتاد به لطف حق مرتّب در صعود است، مرتّب در رشد است و تا بینهایت هم است. برای اینکه گفتیم یک فاصلهی بینهایتی بین مخلوق، هر که باشد، با خالق است.
پی نوشت ها
[۱]– سورهی طلاق، آیات ۲ و ۳٫
[۲]– الکافی، ج ۱، ص ۱۹۹٫
[۳]– سورهی اعراف، آیه ۱۷۹٫
[۴]– سورهی انبیاء، آیه ۷۳٫
[۵]– بحار الأنوار، ج ۲۵، ص ۳۳۷٫
[۶]– سورهی انبیاء، آیه ۷۳٫
[۷]– بحار الأنوار، ج ۲۶، ص ۳۴۵٫
پاسخ دهید