«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاۀُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ و لَعْنَهُ اللهِ عَلَی أَعْدائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
تعیین امام تنها توسط خدا انجام میشود
طبق روایتی که مرحوم کلینی فرمودند: امام به دو بخش تأکید فراوان دارند: ۱- رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد از خود جانشین خود را تعیین کردند و اینکه گفته میشود و میگویند پیغمبر اکرم این کار را انجام نداد، دروغ است. ۲- عقل بشر نمیتواند امام را بشناسد تا بتواند او را انتخاب کند. بعد از تأکید روی این دو که باز هم حضرت روی آن تأکید میکنند به این جمله میرسیم که «أَ تَظُنُّونَ أَنَّ ذَلِکَ یُوجَدُ فِی غَیْرِ آلِ الرَّسُولِ مُحَمَّدٍ (صلّی الله علیه و آله و سلّم)»[۱] آیا شما گمان میکنید که امامت در غیر آل پیغمبر پیدا میشود؟ «کَذَبَتْهُمْ وَ اللَّهِ أَنْفُسُهُمْ» آنها خودشان دروغ گفتند، خودشان خود را فریب میدهند، «وَ مَنَّتْهُمُ الْأَبَاطِیلَ» أباطیل عقل اینها را گرفته، «فَارْتَقَوْا مُرْتَقًى صَعْباً دَحْضاً» به جای بلند و خطرناک لغزندهای رفتهاند، «تَزِلُّ عَنْهُ إِلَى الْحَضِیضِ أَقْدَامُهُمْ» که از آن جای بلند قدمهایشان به سقوط میلغزد؛ یعنی به جایی رفتهاند که وقتی از آنجا میافتند چیزی از آنها نمیماند. «رَامُوا إِقَامَهَ الْإِمَامِ بِعُقُولٍ حَائِرَهٍ بَائِرَهٍ نَاقِصَه وَ آرَاءٍ مُضِلَّهٍ» اینها در صدد هستند که امام تعیین کنند، با عقلهایی که خودشان متحیّر هستند و نمیفهمند باید چه کنند، عقلهایی که هالک هستند، در اینطور مسائل اصلاً کاری نمیتوانند انجام دهند، ناقص هستند، «وَ آرَاءٍ مُضِلَّهٍ» با رأیهای گمراهکننده میخواهند امام تعیین کنند، «فَلَمْ یَزْدَادُوا مِنْهُ إِلَّا بُعْداً» با این تلاشی که میکنند جز اینکه از امام دور بشوند و فاصله بگیرند هیچ نتیجهای نمیگیرند، «قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ» خدا جان آنها را بگیرد.
بهتان مشرکان به خدا و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
شیطان آنها را کجا میبرد؟ «وَ لَقَدْ رَامُوا صَعْباً» اینها در صدد یک مسئلهی سخت بر آمدند که آن را حل کنند، «وَ قَالُوا إِفْکاً» و بهتان عظیمی به خدا و پیامبر زدند که خدا و پیغمبر امام نصب نکرده است و اختیار آن را به ما داده است، «وَ ضَلُّوا ضَلالًا بَعِیداً» آنها راه را گم کردند نه اینکه یک مقدار از راه منحرف شوند، بسیار از طریق مستقیم دور شدند، «وَ وَقَعُوا فِی الْحَیْرَهِ إِذْ تَرَکُوا الْإِمَامَ عَنْ بَصِیرَهٍ» و در گمراهی افتادهاند به دلیل اینکه بصیرت خود را به کار نبستند و امام را از روی بصیرت ترک کردند؛ یعنی امامی که اگر کسی بصیرت داشته باشد میفهمد ولی «وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ» شیطان کارشان را برای آنها آراسته، فکر میکنند این کار خوبی است که انجام میدهند «فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ» آنها را از راه منحرف کرده در حالی که «وَ کانُوا مُسْتَبْصِرِینَ» آنها خوب میفهمیدند و حقیقت را میدیدند.
اعراض از حق و پیروی از هوای نفس
«رَغِبُوا عَنِ اخْتِیَارِ اللَّهِ وَ اخْتِیَارِ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ إِلَى اخْتِیَارِهِمْ» آنها سر برگرداندند، از آن کسی که خدا و پیامبر خدا و اهل بیت پیغمبر انتخاب کرده بود اعراض کردند و سراغ انتخاب خود رفتند در حالی که «وَ الْقُرْآنُ یُنَادِیهِمْ» قرآن به صدای بلند بر سر آنها فریاد میزند: «وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ» همانطور که خدا خالق ما یشاء است انتخاب هم میکند؛ یعنی فلسفهی اینکه انتخاب امام با خدا است این است که خدا خالق است. خدایی که خالق است خود او هم حاکم است پس اگر بخواهد کسی را به جای خود تعیین کند او باید تعیین کند، اگر بخواهد کسی را خلیفه قرار بدهد که مولا و واجب الاطاعه و فرمانروا باشد آن کسی که خالق است باید انتخاب کند «ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ» هرگز انتخاب به دست مردم نیست. اینکه بگویند انتخاب کار ما است شرک است. «سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ» چون خود را شریک خدا میدانند. همهی ملحدها منکر خدا هستند و کسانی هم که میگویند ما خدا را قبول داریم ولی احکام خدا فقط برای مسجد و زندگی فردی است و در زندگی اجتماعی عقل خود را جای خدا میگذارند که این شرک است. لذا بلافاصله قرآن میفرماید: خداوند متعال منزّه و والا است از آنچه که اینها به او شرک میورزند. «وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ» باز خداوند متعال در آیهی دیگری فرموده است: «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ» هرگز هیچ مرد مؤمن و هیچ زن مؤمنی وقتی که خدا و رسول امری را تثبیت و امضا کردهاند و گذراندهاند حق ندارند که خودشان انتخاب داشته باشند، اختیاری از خودشان داشته باشند.
چرا خداوند بر قلوب مشرکان قفل میزند؟
«الْآیَهَ وَ قَالَ ما لَکُمْ» با خداوند متعال میفرماید: چه مشکلی دارید؟ «کَیْفَ تَحْکُمُونَ» عقل شما چگونه حکم میکند؟ «أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فِیهِ تَدْرُسُونَ إِنَّ لَکُمْ فِیهِ لَما تَخَیَّرُونَ» آیا کتابی بر شما نازل شده است که در آن این را میخوانید که خود شما حق دارید هر چیزی را انتخاب کنید؟ «أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَهٌ إِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ إِنَّ لَکُمْ لَما تَحْکُمُونَ» یا با ما پیمان هایی تا روز قیامت دارید که هر کاری میخواهید برای خودتان این است که حکم کنید و عمل کنید. «سَلْهُمْ أَیُّهُمْ بِذلِکَ زَعِیمٌ» از آنها بپرس کدام یک از آنها این را تضمین میکند که من با خدا پیمان دارم، یا کتابی بر ما نازل شده است که ما هر کاری بخواهیم انجام میدهیم، انتخاب را به خود ما داده است «أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ» یا اینها شرکایی را برای خدا تعیین کردهاند که از طریق آن شرکاء –نه از طریق خدا- این اختیار به آنها داده شده است. «فَلْیَأْتُوا بِشُرَکائِهِمْ» حال شرکای خود را نشان دهند «إِنْ کانُوا صادِقِینَ» یعنی اینها جز اینکه انسان خدای متعال را نادیده بگیرند و دنبال هوای نفس خود باشد، دنبال مشتهیات نفسانی خود باشد چیز دیگری نیست «وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ» آیا آنها در قرآن تدبّر نمیکنند؟ یا اینکه «أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها» یا اینکه دیگر نمیتوانند تدبّر کنند. کار به جایی میرسد که خدای متعال قلبهای آنها را قفل میکند به طوری که شخص اصلاً نمیفهمد و میشوند «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[۲]؛ «أَمْ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ»[۳] خدای متعال قلبهای آنها را بسته و مهر کرده لذا نمیفهمند «قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ» میگویند ما میشنویم و گوش میسپاریم امّا «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ» اینها همان کسانی هستند که قرآن فرموده: بدترین جانورها در پیشگاه خدا همین کرها و لالها هستند که تعقّل نمیکنند و نمیفهمند. همین افراد هستند که دربارهی آنها این آیه نازل شده است که «وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ» اگر خدای متعال در وجود آنها خیری سراغ داشت حق را در گوش آنها فرو میبرد ولی خیری در وجود آنها نیست لذا «وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا» اگر الآن هم به گوش آنها فرو ببرد باز هم سر باز میزنند. «وَ هُمْ مُعْرِضُونَ» و رو بر میگردانند، «أَمْ قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْنا» یا میگویند ما میدانیم ولی طغیان و سرکشی میکنیم.
شکر نعمت تسلیم شدن در برابر حق
«بَلْ هُوَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ» اینکه کسی بفهمد امام او چه کسی است و بعد از فهم هم عصیان و سرکشی نکند و بر خلاف فهم خود عمل نکند این فضل خدا است که به هر کسی که بخواهند عنایت میکند. «وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ» باید قدر این نعمت بزرگ را خیلی بدانیم که خداوند متعال روحیهی تسلیم در برابر حق را به ما عنایت فرموده، قدر این روحیه را بدانیم و سعی کنیم هر چه بیشتر این روحیهی حقیقتطلبی و تسلیم بودن در مقابل حق را در خودمان تقویت کنیم و نفوذ شیطان را راه ندهیم. اگر انسان در یک مسئلهی جزئی حق را بفهمد و پا روی حق بگذارد کم کم کار او به جایی میرسد که امامت امیر المؤمنین (علیه السّلام) را هم انکار کند، حتّی چنین حقّ روشنی را هم انکار کند.
تقوا یعنی همین که انسان حریم حق را کاملاً حفظ کند. اگر در جایی چیزی از من پرسیدند وقتی نمیدانم یا شک دارم راحت بگویم مطمئن نیستم، نمیدانم، به حرف من اعتماد نکنید، شاید اینطور باشد ولی نه… آدم باید سعی کند رابطهی بین خود و خدا را تیره نکند. تیره شدن این است که خود انسان برای خود او مطرح باشد. وقتی خود انسان برای او مطرح شد نتیجه این میشود که گاهی برای اینکه خود را بزرگ نشان دهد چیزی میگوید که شک دارد، درست نمیداند این حرف درست است یا درست نیست و کم کم کار او به بدبختی میرسد. بالاخره شیطان با ما بیش از همه کار دارد برای اینکه اگر ما کمی گناه کنیم خیلی به نفع شیطان است؛ چنانچه اگر یک عالم درست پرورش پیدا کند شیطان واقعاً در کار خود شکست میخورد و خیلی به زحمت میافتد.
پایان
پی نوشت ها
[۱]– الکافی، ج ۱، ص ۲۰۱٫
[۲]– سورهی اعراف، آیه ۱۷۹٫
[۳]– الکافی، ج ۱، ص ۲۰۲٫
پاسخ دهید