- ابعاد عقل یا فطرت الهی
- متن کتاب لبّ اللّباب در مورد غریزی بودن دین
- عملکرد بدن و روح در راه رسیدن به حقیقت
- لزوم عمل به ظاهر و باطن با هم
- راه درست جمع بین ظاهر و باطن
- اصالت داشتن حکمت و فلسفه
- کافی نبودن توحید فلسفی
- دستور دین به تعقّل و تفکّر و عمل صالح با هم
- گفتههای صدر المتألّهین در مورد تلاش در راه یادگیری فلسفه
- بازگشت فیلسوفان بزرگ به امورات معنوی
- توأم شدن علم و عمل
«بِسْمِ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاۀُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ و لَعْنَهُ اللهِ عَلَی أَعْدائِهِمْ أَجْمَعِینَ مِنَ الآنَ إِلَی یَوْمِ الدِّینِ».
ابعاد عقل یا فطرت الهی
عرض شد عقل در روایات ما به معنای آن فطرت الهی است که اختصاص به انسان دارد. یک بعد این عقل هم فهمهای آن است، کار آن ادراک است، یک بعد دیگر آن گرایشات و تمایلات آن است و یک بعد همان کارهایی است که انجام میدهد.
متن کتاب لبّ اللّباب در مورد غریزی بودن دین
در گرایشها یکی گرایش به عوالم غیب است. این عبارات برای جناب آقای سیّد محمّد حسین طهرانی از شاگردان علّامه طباطبایی (قدّس الله سرّه) که کتاب «لُبُّ اللُّباب» تقریر ایشان از درس عرفان عملی حضرت علّامه طباطبایی (قدّس الله سرّهما) است. دیدم حیف است این عبارات را نخوانم، دیدم این عبارات خیلی گویا است، حسّ دین دوستی و گرایش به عوالم غیب و کشف اسرار ماورای طبیعت جزء غرایز افراد بشر است. اینجا تعبیر غریزه فرموده یعنی چیزی است که در وجود انسان تثبیت شده، نه آن غریزهی مقابل عقل است بلکه این از همان گرایشهای عقل است به دلیل اینکه در وجود بشر ثابت است تعبیر به غریزه شده است. میتوان این غریزه را ناشی از جاذبهی حضرت ربّ ودود دانست که عالم امکان بالاخص انسان اشرف را به مقام اطلاق و نامتناهی خود میکشد و مغناطیس جان همان جان جانان است که از آن به جانان، حقیقه الحقایق، اصل قدیم، منبع جمال، مبدأ الوجود و غایه الکمال تعبیر کنند.
«الکُّلُّ عِبَارَهٌ وَ أَنتَ المَعنا یَا مَن هُوَ لِلقلوب مِغناطیس»
این جذبهی مغناطیسیّهی حقیقیّه که نتیجه و اثر آن پاره کردن قیود طبیعیّه و حدود انفسیّه و حرکت به سوی عالم تجرّد و اطلاق و بالاخره فنای در فعل و اسم و صفت و ذات مقدّس مبدأ المبادی و غایه الغایات و بقای هستی به بقای معبود است، از هر عملی که در تصوّر آید عالیتر و راویتر است، «جَذبَهٌ مِن جَذَبَاتِ الحَق تُوازى عَمَلَ الثَّقَلین».[۱] انسان در کمون ذات و سرشت خود حرکت به سوی این کعبهی مقصود و قبلهی معبود را مییابد و به نیروی غریزی و فطری الهی بار سفر میبندد و با تمام وجود بدین صوب، یعنی بدین طرف رهسپار میشود.
عملکرد بدن و روح در راه رسیدن به حقیقت
لذا تمام اعضاء و جوارح او باید در این سفر به کار افتد، عالم جسم و مادّهی او که طبع او است و عالم ذهن و مثال او که برزخ او است و عالم عقل و نفس او که حقیقت او است همه باید در این سفر وارد گردند و با یکدیگر تشریک مساعی کنند. بدن باید وجههی خود را رو به کعبه نموده در حال نماز به قیام و رکوع و سجود درآید، ذهن باید از خاطرات خود را مصون داشته و رو به سدره المنتهی کند و روح باید غرق انوار حریم حرم الهی گردد و درون حرم امن حضرت احدیّت محو و مدهوش شود.
لزوم عمل به ظاهر و باطن با هم
از اینجا به دست میآید عدّهای که به ظاهر پرداخته و از عبادیّات و اعمال حسنه فقط به فعل قالوی اکتفا کنند و از مغز و جوهره به پوست قانع گردند چقدر از کعبهی مقصود دور و از جمال و لقای او محجور هستند. اینها از «الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَََ»[۲] که حضور قلب است غافل هستند. و همچنین عدّهای که به معنای فقط گرویده و از اتیان اعمال حسنه و عبادات شرعیّه شانه خالی کنند. اینها همان کسانی هستند که شیطان کاملاً بر آنها مسلّط شده میگویند ما عبادت قلبی میکنیم اصلاً نماز را کنار میگذارند، مدّعی هم هستند که ما پیرو امیر المؤمنین هستیم، پیرو علی هستیم، علی که تا آخرین لحظهی عمر خود نماز خواند و در مهراب عبادت شهید شد میگویند ما پیرو او هستیم ولی نماز نمیخوانند، میگویند ما به ذکر قلبی که روح و اصل و اساس عبادت است میپردازیم.
همچنین عدّهای که به معنای فقط گرویده، البتّه اینها کار شیطان است، و از اتیان اعمال حسنه و عبادات شرعیّه شانه خالی کنند چقدر از متن واقع کناره بوده و از حقیقت به مجاز و از واقع به تخیّل و توهّم قناعت کردهاند. مگر نه آن است که نور خدا در تمام مظاهر عالم امکان ساری و جاری است؟ پس چرا بدن را از عبادت معاف داریم و این عالم جزئی را از تجلّی انوار الهیّه تعطیل نماییم؟ چون بدن عالم کوچک است، یک عالم جزئی است. و به الفاظ وصول و لبّ و مغز و عبادت قلبی اکتفا کنیم. یعنی حقیقت آن همین است که نه وصولی هست و نه لبّی هست و نه مغزی هست، فقط لفظ است، به همین خود را سرگرم کردهاند چون شیطان بر آنها مسلّط شده آنها را به سرعت میبرد. به الفاظ وصول و لبّ و مغز و عبادت قلبی اکتفا کنیم، آیا این عبادت فقط از یک سو نیست؟
راه درست جمع بین ظاهر و باطن
«أمّا النَّمَطُ الأَوسَط وَ أُمَّهِ وَسَط» آن دستهای هستند که جمع بین ظاهر و باطن نموده و تمام درجات و مراتب وجودی خود را به عبادت و انقیاد حضرت محبوب واداشته و در این سفر ملکوتی تجهیز میکنند. ظاهر را عنوان باطن و باطن را جان و حقیقت ظاهر نموده و هر دو را با یکدیگر چون شیر و شکر به هم درآمیختهاند، از ظاهر مرادشان وصول به باطن و باطن را بدون ظاهر «هَباءً مَنْثُوراً»[۳] میشمارند. «اللَّهُمَّ نَوِّر ظَاهرى بِطَاعَتِک وَ بَاطِنى بِمُحَبَّتِک وَ قَلبى بِمَعرِفَتِک وَ روحى بِمُشَاهَدَتِک وَ سِرِّى بِاستِقلال إِتِّصَالِ حَضرَتِک یَا ذَا الجَلَالِ وَ الإِکرام».
اصالت داشتن حکمت و فلسفه
از همینجا روشن میشود که برای تکمیل نفس و طیّ مدارج و معارج کمال انسانیّت اکتفا به علوم الهیّهی ذهنیّهی تفکیریّه مانند تعلیم و تعلّم فلسفه به هیچ وجه من الوجوه کافی نخواهد بود، چون ترتیب قیاس و برهان براساس منطق صحیح و مقدّمات صحیحه نتیجهی اغنائیّه برای ذهن میدهد ولی قلب و روح را اشباع نمیکند و روان را از تشنگی و عطش وصول به حقایق و شهود دقایق سیراب نمیسازد. گرچه علم حکمت و فلسفه دارای اصالت و متانت است و اشرف علوم ذهنیّه و تفکیریّه است که توحید را بر پایهی برهان استوار نموده و راه هر گونه شکّ و شبهه را مسدود میکند و قرآن مجید بر این اصل دستور داده و روایات وارد شدهی راسخان دانش و دین، ائمّهی طاهرین که پاسداران وحی و نبوّت هستند نیز امر به تعقّل و تفکّر و ترتیب قیاس و برهان و مقدّمات استدلالیّه نمودهاند.
کافی نبودن توحید فلسفی
لیکن اکتفا نمودن به توحید فلسفی و برهانی در مکتب استدلال بدون انقیاد دل و وجدان ضمیر و شهود باطن امری است نارسا. در آن مصاحبهای که حضرت استاد آیت الله جوادی آملی (دامت برکاته) با کیهان فرهنگی کردند فرمودند که استاد ما تأکید میکرد که فلسفه را تنگاتنگ با کتاب و سنّت بیاموزید چون نورانیّت کلام خدا و کلام معصوم آن چیزی است که قلب انسان را، تمام حقیقت انسان را اشباع میکند.
گرسنه گذاردن دل و باطن از غذاهای روحانیّهی معنویّهی عالم غیب و انوار الهیّهی ملکوتیّهی جمالیّه و جلالیّه و قناعت کردن به سیر در کتابها و کتابخانهها و مکتبها و درس خواندنها و درس دادنها گرچه به اعلا درجه از اوج خود برسد سیر کردن عضوی است از اعضاء و گرسنه گذاردن عضوی بالاتر و والاتر. یک مرتبه هم عرض کردم علم شرافت ذاتی ندارد شرافت ذاتی برای ایمان و عمل صالحی است که نتیجهی آن همان اخلاق حسنه و انسان شدن است، این شرافت ذاتی دارد.
دستور دین به تعقّل و تفکّر و عمل صالح با هم
دین قویم که بر صراط مستقیم است هر دو جنبه را رعایت میکند و قوا و استعدادهای نهفتهی انسان را از هر دو جهت تکمیل مینماید، از سویی ترغیب به تعقّل و تفکّر میکند و از سوی دیگر امر به اخلاص و تطهیر دل از زنگار کدورتهای شهوانی و آرامش دل و اطمینان و سکینهی خاطر و پس از ۱۱ سوگند عظیم و جلیل «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها * وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»[۴] میسراید.
این آیات قرآنیّه که با جان انسان گفتگو دارد و با باطن انسان تکلّم میکند چگونه افرادی از متفکّران و مدرّسان و معلّمان مکتب فلسفه و استدلال را دعوت به تعبّد و مراقبه و محاسبهی نفس نموده تا با اخلاص در عمل برای رضای خدا طبق کلام رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) «مَنْ أَخْلَصَ الْعِبَادَهَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ یَنَابِیعُ الْحِکْمَهِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ»[۵]، چشمههای جوشان معارف الهیّه از منابع دل آنها جاری و بر زبان آنها ساری شده و بالاخره سیل خروشان اندیشهها و الهامات و واردات رحمانیّه از کانون وجودشان به حرکت درآمده است.
گفتههای صدر المتألّهین در مورد تلاش در راه یادگیری فلسفه
فخر فلاسفهی شرق، بلکه افتخار فلاسفهی عالم صدر المتألّهین شیرازی پس از گذراندن عمر خود در حکمت متعالیّه در پایان چنان انجذابی به عبودیّت و عبادت و تطهیر باطن و تزکیهی سرّ پیدا میکند که از قلم توانای او میگذرد این عبارت: «وَ إنّى لَاسْتَغْفِرُ اللَهَ کَثیرًا مِمّا ضَیَّعْتُ شَطْرًا مِنْ عُمْرى فى تَتَبُّعِ ءَارآءِ الْمُتَفَلْسِفَهِ وَ الْمُجادِلینَ مِنْ أهْلِ الْکَلامِ»[۶]. ایشان تعبیر متفلسفه کرده یعنی آخوند میگوید: ما یک بخشی از عمر خود را در این راه که حرف فیلسوف نماها را یاد بگیریم، مثل همین فلسفهی غرب نجس که خیلی طلبهها عشق دارند، واقعاً مصداق «وَ أُشْرِبُوا فی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ»[۷] است. در باطن انسان یک کفری وجود دارد که به آنها تمایل پیدا میکند و الّا خود آنها کثیف، نجس، قرآن میفرماید، روایات ما میفرماید، همان آنچه را که میگویند کثیف و نجس است. اگر انسان میرود از باب این است که بتواند پاسخ حرفهای نادرست آنها را بدهد نه اینکه آنها چیزی دارند یا قرآن نعوذ بالله دروغ است یا آنها چیزی ندارند.
«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ».[۸] ما اگر دنبال حرفهای آنها میرویم فقط به خاطر این است که دارند با همین حرفها بچّههای دانشگاهی ما را، حتّی در خانههای ما رخنه کردهاند، دارند آنها را در ایمان، در عقیده متزلزل میکنند. «وَ إنّى لَاسْتَغْفِرُ اللَهَ کَثیراً مِمّا ضَیَّعْتُ شَطْراً مِنْ عُمْرى فى تَتَبُّعِ آراءِ الْمُتَفَلْسِفَهِ وَ الْمُجادِلینَ مِنْ أهْلِ الْکَلامِ وَ تَدْقیقاتِهِمْ وَ تَعَلُّمِ جُرْبُزَتِهِمْ فى الْقَوْلِ وَ تَفَنُّنِهِمْ فى الْبَحْثِ، حَتَّى تَبَیَّنَ لى ءَاخِرَ الامْرِ بِنورِ الإیْمانِ وَ تَأْییدِ اللَّهِ الْمَنّانِ أنَّ قیاسَهُمْ عَقیمٌ وَ صِراطَهُمْ غَیْرُ مُسْتَقیمٍ فَألْقَیْنا زِمامَ أمْرِنا إلَیْه»، یعنی «إلی الله تعالی»، «وَ إلَى رَسولِهِ النَّذیرِ الْمُنْذَرِ فَکُلُّ ما بَلَغَنا مِنْهُ ءَامَنّا بِهِ وَ صَدَّقْناهُ… بَلِ اقْتَدَیْنا بِهُداهُ وَ انْتَهَیْنا بِنَهْیِهِ امْتِثالاً لِقَوْلِهِ تَعالَى ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا حَتَّى فَتَحَ اللهُ عَلَى قَلْبِنَا مَا فَتَحَ فَأفْلَحَ بِبَرَکَهِ مُتابَعَتِهِ وَ أنْجَح».
بازگشت فیلسوفان بزرگ به امورات معنوی
بهترین و عالیترین فقیه صمدانی و حکیم الهی و عارف ربّانی در رأس قرن گذشته را باید مرحوم آیت الحق، آخوند ملّا حسین قلی همدانی دانست. این فقیه بزرگ و متفکّر کم نظیر و فیلسوف عالیقدر که تمام این علوم حقّه را در پرتو علم عرفان و تهذیب نفس جای داده و همه را در انوار وجه الهی ادغام نموده و درجه و مرتبهی هر علم را به جای خود و به موقع خود معیّن فرموده و مقصد اقصی را وصول به حرم امن خدا قرار داده بود، شاگردانی تربیت و به مکتب عرفان تسلیم کرد که هر یک ستارهی درخشانی در آسمان فضیلت و توحید بودند و تا مدّ شعاع بصر و بصیرت خویش عالمی را روشن و تابناک نمودند. از جمله عارف ربّانی آقا سیّد احمد طهرانی کربلایی و شاگرد ایشان فخر الفقهاء و جمال العرفاء حاج میرزا علی آقا قاضی (اعلی الله مقامه الشّریف) هستند.
فخر المفسّرین و سند المحقّقین استاد گرامی ما حضرت علّامه سیّد محمّد حسین طباطبایی با آنکه از اوّل عمر با دو بال علم و عمل حرکت داشت و هم در مکتب فلسفه و هم در مکتب عرفان نزد مرحوم قاضی طیّ طریق مینمود و با سپری نمودن عمری در قیاس و برهان و خطابه و تقویت علوم فکریّه از اشارات و اسفار و شفا و تحشیهی آنها، در عین اشتغال کامل به خلوتهای باطنی و اسرار الهی و مراقبهی عرفانی بالاخره راحلهی خود را یکسره در آستان مقدّس قرآن فرود آورد.
چنان متوقّل در آیات سبحانیّه میگردد که بحث و تفکّر و قرائت و تلاوت و تفسیر و تحلیل و تأویل آیات قرآن برای ایشان از هر ذکری و فکری عالیتر و تدبّر در آنها از هر قیاس و برهانی دلپذیرتر و مسرّت بخشتر میگردد و کأنّه غیر از تعبّد محض مقابل صاحب شریعت غرّاء و اوصیای گرامش هیچ ندارد.
دوست مکرّم و سرور ارجمند مهربانتر از برادر ما، مرحوم آیت الله شیخ مرتضی مطهّری (رضوان الله علیه) که سابقهی آشنایی ما با ایشان متجاوز از ۳۵ سال است، پس از یک عمر درس و بحث و تدریس و خطابه و کتابت و موعظه و تحقیق و تدقیق در امور فلسفیّه با ذهن رشیق و نفس نقّاد خود بالاخره در این چند سالهی آخر عمر بالعیان دریافت که بدون اتّصال به باطن و ربط با خدای منّان و اشراب دل از سرچشمهی فیوضات ربّانیّه اطمینان خاطر و آرامش سرّ نصیب انسان نمیگردد و هیچگاه نمیتواند در حرم مطهّر خدا وارد شود یا گرداگرد آن طواف کند و به کعبهی مقصود برسد و چون شمعی که دائماً بسوزد و آب شود یا پروانهای که خود را به آتش زند و همانند مؤمن متعهّدی که شوریدهوار دلباخته گردد و در دریای بیکرانهی ذات و صفات و اسمای حضرت معبود فانی گردد و وجودش به سعهی وجود خدا متّسع شود قدم راستین در مضمار این میدان نهاد.
بیداری شبهای تار و گریه و مناجات در خلوت سحرگاه و توقّل در ذکر و فکر و ممارست در قرآن و دوری گزیدن از اهل دنیا و هواپرستان و پیوستن به اهل الله و اولیای خدا مشهود سیر و سلوک او بود، «رَحمَهُ اللهِ عَلَیه رَحمَهً وَاسِعاً لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونََ». «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَ الَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَََ».[۹]
توأم شدن علم و عمل
امیدوار هستیم إنشاءالله از برکات این کلمات مبارکات باطن ما هم بهرهمند شده باشد و مقدّمهای باشد برای سیر طولانی که انسان باید داشته باشد. «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فیهِ مَنْ تَذَکَّرَ»[۱۰]، این خطابی است که خدای متعال به این انسان در قیامت میکند، آیا ما اینقدر به شما عمر ندادیم که اگر اهل تذکّر بودید متذکّر شوید؟ «وَ جاءَکُمُ النَّذیرُ»، آیا ما منذر، کسی که هشدار دهنده باشد برای شما نفرستادیم؟ نذیر نیامد؟ چرا آمد، «قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذیرٌ».[۱۱] این است که ما طلبهها باید خیلی بیشتر از افراد دیگر به فکر عمل باشیم، علم مقدّمهی عمل است. در آن آیه مبارکه که قرآن میفرماید: «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»[۱۲] آنجا روایت از امام صادق (علیه السّلام) مفسّرین نقل میکنند، آمده که «بِالْعُلَمَاءِ مَنْ صَدَّقَ فِعْلُهُ قَوْلَهُ»[۱۳]، عالم تنها کسی است که عمل او با گفتار او مطابق باشد. «وَ مَنْ لَمْ یُصَدِّقْ فِعْلُهُ قَوْلَهُ فَلَیْسَ بِعَالِمٍ»،.این همان اصطلاح حکومتی است که مرحوم شیخ اعظم انصاری در اصول آورد که معنای این جمله این است تمام فضایلی که برای علماء گفتهاند فقط برای همان عالمی است که اهل عمل است، علم را برای عمل میخواهد.
و الّا علم کسی به اندازهی دریا باشد ولی در مقام عمل به اندازهی همان رشد نکرده باشد طبق فرمایش امام صادق (علیه السّلام) عالم نیست. امیدوار هستیم إنشاءالله ما از همان علمایی باشیم که عنایات مولای ما حضرت ولیّ عصر (صلوات الله علیه) شامل حال ما قرار بگیرد و از دعاهای زاکیهی آن حضرت إنشاءالله بهرهمند باشیم.
پایان
پی نوشت ها
[۱]– شرح أصول الکافی (صدرا)، ج ۱، ص ۳۷۴٫
[۲]– سورهی مؤمنون، آیه ۲٫
[۳]– سورهی فرقان، آیه ۲۳٫
[۴]– سورهی شمس، آیه ۹ و ۱۰٫
[۵]– بحار الأنوار، ج ۵۳، ص ۳۲۶٫
[۶]– الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، ج ۱، ص ۱۱٫
[۷]– سورهی بقره، آیه ۹۳٫
[۸]– همان، آیه ۲۵۷٫
[۹]– سورهی نحل، آیه ۱۲۸٫
[۱۰]– سورهی فاطر، آیه ۳۷٫
[۱۱]– سورهی ملک، آیه ۹٫
[۱۲]– سورهی فاطر، آیه ۲۸٫
[۱۳]– الکافی، ج ۱، ص ۳۶٫
پاسخ دهید